صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۲۸ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۹:۱۸  ، 
شناسه خبر : ۲۷۹۲۲۹
جستاری در چرایی فروپاشی ناگزیر لیبرال - دموکراسی
سیدمهرداد سیدبرزگر ـ پیشگفتار: زمانی که حضرت امام خمینی(ره) نامه معروف خود را در تاریخ 1367/10/11 (1989/1/1) با موضوع وعده نابودی و فروپاشی کمونیسم به رهبر اتحاد جماهیر شوروی- گورباچف- ارسال کردند، هیچ‌کس حتی تصور این را نمی‌کرد که روزی، اتحاد جماهیر شوروی که از لحاظ نظامی، سیاسی، اجتماعی و ژئوپلیتیک، سرآمد دولت‌ها بود و یکی از 2 سر طیف نظام دوقطبی عرصه بین‌الملل محسوب می‌شد از هم پاشیده و مضمحل و به 15 جمهوری مستقل در آسیا و اروپا تقسیم شود و از همه مهم‌تر اینکه ایدئولوژی و دکترین کمونیسم که مدلی جهانی محسوب می‌شد به زباله‌دان تاریخ برود و فقط نامی از آن باقی بماند. اما حضرت امام خمینی(ره) با نگاهی نافذ و ایمانی راسخ به وعده‌های الهی مبنی بر غلبه حق بر باطل، آن را پیش‌بینی و اعلام می‌کنند و در نهایت در سال 1991 اتحاد جماهیر شوروی و نظام کمونیستی آن که به دنبال بسط جهانی سلطه خود بود، نابود شد و تازه بعد از وقوع واقعه، کارشناسان و تحلیلگران عرصه بین‌الملل به ناکارآمدی و بررسی دلایل و عوامل فروپاشی شوروی پرداختند و سعی کردند براساس شرایط و مسائل سیاسی، امنیتی، اجتماعی، اقتصادی و... آن را تحلیل و بررسی کنند تا با این کار پیش‌بینی تاریخی امام(ره) را کمرنگ و به حاشیه بفرستند. همین اتفاق درباره نظام لیبرال- دموکراسی غرب نیز محقق خواهد شد و این وعده الهی توسط مقام معظم رهبری بیان شده است که نظام لیبرال- دموکراسی غرب به رهبری آمریکا به بن‌بست رسیده است که غرب را به زمین خواهد زد و فرو خواهد پاشید. اگرچه در این باره نیز تمام رسانه‌ها و کارشناسان جهان آن را غیرقابل تحقق و باورنکردنی می‌دانند و با سانسور این وعده سعی در کمرنگ کردن این پیش‌بینی الهی دارند ولی رهبر معظم انقلاب با بصیرتی برخاسته از ایمان و اعتقاد به خداوند متعال این مساله و مسائلی از این دست را گوشزد کرده‌‌اند و وعده نصرت الهی و پیروزی گفتمان انقلاب اسلامی را در سالیان آتی داده‌اند. با توجه به مطالب فوق اگر به شرایط و موقعیت نظام لیبرال- دموکراسی آمریکا به عنوان رهبر و ایدئولوگ تمدن غرب نگاه شود، متوجه خواهیم شد فروپاشی تمدن غرب شروع و به سرعت در حال گسترش در تمام پیکره این نظام است و این همان وعده الهی است که توسط مقام معظم رهبری به آن اشاره شده که در آینده‌ای نزدیک محقق خواهد شد.

تمدن غرب و مدل نظام‌سازی آن، DCLL

در اینجا به بررسی تحولات، بحران‌ها و جنبش‌های سال‌های اخیر ایالات متحده آمریکا، به‌عنوان نگهبان و رهبر تمدن غرب، با ذکر چهارگانه تجلی تمدن غرب می‌پردازیم. تمدن‌سازی به این مطلب اشاره دارد که هر تفکری که می‌خواهد بر جهان مسلط شود و جامعه‌ای پویا شکل دهد باید برنامه‌ای مدون، جامع، شامل، کامل و منحصر به فرد، حداقل برای 4 حوزه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی(DCLL) داشته باشد و در این صورت است که توان نظام‌سازی برای خود و الگوسازی برای دیگران را دارد. در شرایط حاضر تنها تمدن لیبرال- دموکراسی آمریکا از این امتیاز برخوردار است و مدل خود را از طریق رؤیای آمریکایی

(American Dream) و سبک زندگی آمریکایی (American Lifestyle) به تمام دنیا معرفی و صادر کرده است. تمدن غرب از این طریق توانسته است ساختار تک‌قطبی نظام بین‌الملل را برای خود حفظ و با بسط مدل و الگوی خود در حوزه‌های چهارگانه و جلوگیری از ظهور و بروز مدل‌های جایگزین، قدرت خود را تثبیت کند.

1- حوزه سیاسی(Democracy) که تجلی آن انتخابات آزاد و مشارکت سیاسی و عمومی مردم در تعیین سرنوشت خود است. در اصل دموکراسی و جایگاه و نقش مردم در تصمیمات کشور، مقبولیت و مشروعیت نظام را حفظ و پایه‌های آن را تقویت و حاکمیت را از پشتوانه قدرتمند مردمی بهره‌مند می‌کند. انسان مطابق جهان‌بینی غربی، خودش تصمیم می‌گیرد و قرارداد اجتماعی را امضا و برخی حقوق خود را به حاکمیت محول می‌کند تا در عوض آن امنیت، آسایش و رفاه کسب کند. به همین دلیل کسب رضایت و اعتماد مردم بسیار ضروری است و دولت‌ها باید مطابق خواست عمومی جامعه عمل کنند، چرا که وجودی مستقل از جامعه ندارند و این افراد جامعه هستند که موضوعیت دارند، لذا مردمسالاری باید مورد توجه باشد.

2- حوزه اقتصادی(Capitalism) که مبتنی بر اقتصاد آزاد و بازار باز است و دولت حق هیچگونه دخالتی در اقتصاد ندارد و فقط یک ناظر و نگهبان محسوب می‌شود و این خود اقتصاد و بازار است که از طریق دست‌های نامرئی هدایت‌شده و به پیش می‌رود. بازار از طریق ارتباط بین تولید، عرضه و تقاضا به چرخش می‌افتد و رقابت آزاد به راحتی قابل پیگیری است و دولت تنها جایگاه انتظامی و نظارتی در عرضه و تقاضای بازار دارد. در حوزه اقتصاد، سرمایه هدف اصلی محسوب می‌شود و کسب و بیشینه‌سازی سرمایه اصلی‌ترین کارویژه به حساب می‌آید، لذا همه مردم را به سمت کسب سرمایه و سرمایه‌گذاری دعوت می‌کند تا از این طریق به کمک انسان‌ها چرخه اقتصاد و صنعت کشور را بچرخاند و به سود دست پیدا کنند. در واقع کسب سود و سرمایه هم یک فضیلت و هم وسیله‌ای برای تعیین جایگاه فرد در جامعه است به همین خاطر بنگاه‌های سرمایه‌داری و بورس از جایگاه بالایی برخوردارند و زمینه بسیار مناسبی برای جذب سرمایه و سودآوری دارند.

3- حوزه اجتماعی(Liberalism) که از آن با عنوان لیبرالیسم اجتماعی یاد می‌شود و به منظور برابری حقوقی و آزادی اجتماعی برای تمام افراد جامعه است و به این مطلب اشاره دارد که تمام افراد از حقوق و جایگاه مساوی و برابر در تمدن غربی برخوردارند و مساوات در مورد همه آنها رعایت می‌شود. ایالات متحده آمریکا به لحاظ اجتماعی از تکثر و تنوع بالایی برخوردار است و جامعه آمریکا متشکل از اروپاییان، آفریقایی‌ها، آسیایی‌ها، چندرگه‌ها، بومی‌ها و... است که هر کدام نیز از نظام فکری خاصی پیروی می‌کنند، لذا باید ساختار اجتماعی خاصی وجود داشته باشد که تمام اینها را در خود حل کند و هیچ مشکل محسوسی رخ ندهد، به همین خاطر از آمریکا به عنوان دیگ جوشان ذوب‌کننده(Melting Pot) یاد می‌شود که همه این تنوع‌ها را در خود حل و به تمدن غرب جذب می‌کند. افراد همگی از حقوق مساوی در برابر حاکمیت و انتخاب شغل، محل زندگی و تحصیل برخوردارند! و نباید حقوق آنها تضییع شود و فرقی نیز بین نژادهای مختلف در تمدن غرب وجود ندارد و همگی آنها از حقوق برابر در مقابل حاکمیت برخوردارند و سفیدپوستان، سیاهان، زردپوستان، سرخپوستان، چندرگه‌ها و... همه یکی هستند!

4- حوزه فرهنگی(Liberalism) که با محوریت لیبرالیسم فرهنگی، آزادی و پلورالیسم مطرح است. تکثر و تنوع فرهنگی و آزادی در ظهور و بروز افکار و عقاید از ویژگی‌های تمدن غرب محسوب می‌شود. افراد آزادند هر نوع آیین، مذهب و عقیده‌ای را که می‌خواهند انتخاب و تبلیغ کنند و هیچ‌گونه دخالت و مانعی برای آنها نیست. لذا در آمریکا گروه‌های مختلف شیطان‌پرستی و فرقه‌های نوظهور با عناوین مختلف وجود دارد و همچنین همجنسبازان نیز از آزادی کامل برای زندگی برخوردارند و دولت نیز از آنان حمایت می‌کند، چرا که در منظومه فکری تمدن غرب آنها نیز از آزادی عقیده و عمل برخوردارند و این جهان‌بینی غربی است که به این گروه‌ها اجازه حیات و مشارکت در جامعه را می‌دهد و هیچ‌کس حق ندارد مانع این آزادی و پلورالیسم فرهنگی و عقیدتی افراد شود. این فرد است که مرجع و منبع دریافت حقایق است و هرچه وی فکر می‌کند همان حقیقت واقعی است و هیچ عامل خارجی نمی‌تواند فرد و اندیشه وی را تخریب کند و محدود یا ناقص بداند؛ پس به تعداد انسان‌ها، در مسیر زندگی و دنیا، راه و حقیقت وجود دارد و همگی نیز در جایگاه خود صحیح هستند و این یعنی تکثرگرایی فرهنگی.

تمدن غرب از انتزاع تا واقعیت

حال به صحت و صدق این چهارگانه تمدن غرب در نظام لیبرال- دموکراسی آمریکا می‌پردازیم تا عالم انتزاع را با واقع تطبیق دهیم و از رؤیا خارج شویم و زندگی حقیقی را مشاهده کنیم. بحران‌ها، تنش‌ها و جنبش‌های شکل‌گرفته در آمریکا اگر چه مانند زخم کهنه‌ای است که هر چند سال تازه می‌شود و ریشه‌ای طولانی و قدیمی دارد اما این دور جدید بحران نشان ورود به مرحله جدیدی از انحطاط، فروپاشی و ناکامی تمدن غرب در چهارگانه مذکور است. حمله نظامی آمریکا و ناتو در سال‌های 2001 و 2003 به افغانستان و عراق به بهانه مبارزه با تروریسم و حامیان آنها تحت عنوان محور شرارت، اگرچه باز هم به منظور درمان و انتقال بحران‌های داخلی تمدن غرب صورت گرفت اما نه‌تنها بحران را کاهش نداد بلکه مرحله و دور جدیدی از بحران را در غرب آغاز کرد که گام اول آن بحران اقتصادی و بروز بیماری رکود تورمی بود که از سال 2008 با توان تخریبی زیادی ابتدا از مسکن آغاز و سپس به حوزه مالی و بازپرداخت بدهی‌ها تسری یافت که باعث ورشکستگی و کاهش ارزش بورس و در نتیجه فروش سهام برای بازپرداخت وام‌ها و منجر به کاهش اعتبار مالی بسیاری از مؤسسات، بانک‌ها و نهاد‌های پولی و مالی غرب شد. در اینجا مردم عادی و متوسط جامعه که با نرخ بالای سود وام‌های دریافتی روبه‌رو شده بودند مجبور به فروش مسکن و سهام خود با پایین‌ترین قیمت شدند و همین بدنه اصلی جامعه بود که بیشترین هزینه این بحران را پرداخت. بسیاری از کارخانه‌ها، مؤسسات و نهاد‌های تولیدی و مالی تعطیل شدند و تعدیل نیروها، بیکاری و فقر را برای مردم نظام سرمایه‌داری به همراه داشت. بحران در حوزه بورس و سرمایه نیز شدت گرفت و منجر به کاهش ارزش بورس، ارزش دلار، نوسان قیمت نفت و طلا در جهان شد، که بورس‌های معتبر جهان در آسیا، اروپا و آمریکا را با خطر تعطیلی و کاهش شدید ارزش روبه‌رو کرد.

این بحران عظیم که زندگی مردم را بشدت با مشکل مواجه کرده است، الگوهای ریاضتی را برای کشورهای غربی تجویز کرد، لذا تعدیل کارگران و کارمندان شرکت‌ها، بانک‌ها، کارخانه‌ها، کارگاه‌ها و بیکاری خیل کثیری از مردم را به همراه داشت تا با این اقدام هزینه‌های خدمات و تولید را کاهش داده و میزان سود خود را بالا نگه دارند و از خطر ورشکستگی فرار کنند؛ از طرف دیگر دولت‌ها نیز بسته‌های ریاضتی خود را در چارچوب حذف و کاهش یارانه‌ها و طرح‌های عمومی در حوزه‌های آموزش، بهداشت، بیمه، حمل‌ونقل و... اعمال کردند، همچنین دولت‌ها به منظور کسب درآمد لازم برای زنده نگه داشتن اقتصاد سرمایه‌داری، میزان مالیات دریافتی از مردم را افزایش و سن بازنشستگی را بدون افزایش دستمزد بالا برده‌اند تا با این اقدامات هزینه‌های اضافی را برای تضمین بقای خود را کم و ثبات و حیات خود را حفظ کنند؛ جالب اینکه اگرچه بحران از سوی بانک‌ها و مؤسسات مالی شکل گرفت و انسان سرمایه‌دار عامل آن بود ولی بسته‌های حمایتی به جای حمایت از عموم مردم صرف احیا و تثبیت جایگاه این مؤسسات و بانک‌ها می‌شود تا با پشتیبانی از بانکداران، سرمایه‌داران، کارخانه‌داران و سهامداران بزرگ، چرخ اقتصاد کشور دوباره به حرکت درآید و با این کار بار این وظیفه سنگین را به دوش 99 درصد مردم جوامع غربی انداخته‌اند.

این 99 درصد هستند که علاوه بر سختی و مشقت جهت تأمین نیازهای اساسی خود در حوزه‌های آموزش، حمل و نقل، مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، بیمه و... مالیات نیز از درآمد اندک خود پرداخت می‌کنند - در حالی که سرمایه‌داران از دادن مالیات معاف هستند- و در اصل هم اینان هستند که ریاضت می‌کشند و بسته‌های حمایتی نیز فقط برای  یک درصد از جامعه است و این در حالی است که با روی کار آمدن دولت رفاهی و جناح‌های سوسیال- دموکرات در برخی کشورهای اروپایی امید می‌رفت اوضاع به نفع جامعه بهبود یابد ولی این مدل حکومتی نیز نتوانسته است کارآمدی خود را در صحنه عمل اثبات کند و صرفاً عنوان متفاوتی دارد.

با توجه به این شرایط، بی‌اعتمادی مردم نسبت به دولت‌های غربی روز به روز در حال افزایش است و تمدن غرب هر روز شاهد برگزاری تظاهرات، اعتصاب‌ها و تحصن‌های مردمی در شهرهای مختلف است که نمونه بارز آن جنبش تسخیر وال‌استریت یا جنبش 99درصد است که با مرکزیت آمریکا در تمام اروپا نیز شکل گرفت و تا جایی پیش رفت که اتحادیه اروپایی را با خطر جدی روبه‌رو کرد. این بحران مالی و اقتصادی 2 پیامد عمده داشته است که 2 پایه از چهارگانه DCLL  تمدن غرب را بشدت متزلزل کرده است؛ یکی پشتوانه مردمی و دموکراسی و دیگری اقتصاد. با شکل‌گیری بحران، بی‌اعتمادی مردم نسبت به دولت‌ها بشدت اوج گرفته است و مردم نسبت به حاکمان خود ناامید شده و خواهان تغییر ساختار موجودند و از طرف دیگر بحران رکود تورمی، اقتصاد نظام سرمایه‌داری را کاملاً فلج کرده است و امیدی به مداوا و درمان طولانی‌مدت و قطعی آن در سال‌های آتی وجود نخواهد داشت.

علاوه بر بحران مالی و اقتصادی در تمدن غرب- خصوصاً آمریکا- بحران در حوزه اجتماعی نیز شکل گرفته و در حال گسترش است. این بحران اجتماعی که به صورت جنبش مبارزه با تبعیض بویژه تبعیض نژادی شکل گرفته است، با کشته شدن یک جوان 18 ساله سیاهپوست آمریکایی به نام  «مایکل براون» توسط پلیس سفیدپوست، آن هم با شلیک 12 گلوله که نیمی از گلوله‌ها به سر وی شلیک شده بود آغاز شد و تبرئه پلیس قاتل توسط دستگاه قضایی آمریکا موج این بحران بی‌عدالتی و نابرابری را در 35 ایالت آمریکا گسترش داد. اگرچه اکنون در قرن 21 قرار داریم و حدود 5/1 قرن از جنگ‌های لغو بردگی گذشته و سال‌ها نیز از مبارزات جنبش سیاهپوستان علیه تبعیض می‌گذرد و تمدن غرب نیز مدعی برابری اجتماعی تمام شهروندان خود است و حتی مقامات رده‌بالای دولت‌ها چون اوباما نیز از رنگین‌پوستان انتخاب می‌شوند اما به نظر می‌آید برابری در تمدن غرب چیزی جز یک رؤیا نیست و واقعیت خارجی ندارد و سیاهان و رنگین‌پوستان به طور عام، از هیچ برابری حقوقی و اجتماعی برخوردار نیستند و این سفیدپوستان غربی هستند که تمدن غربی را ایجاد و مدیریت می‌کنند و وعده برابری، چیزی جز یک پروژه تبلیغاتی نیست و واقعیت چیز دیگری است. این بی‌عدالتی با کشته شدن سیاهپوستان دیگر و باز هم با تبرئه پلیس‌های سفیدپوست ادامه پیدا کرد و «اریک گارنر» 40 ساله و «تامی راس» 12 ساله نیز از جمله قربانیان تمدن واقعی غرب شدند و در اینجا نیز دستگاه قضایی آمریکا بر این نابرابری سرپوش گذاشت.

در حوزه فرهنگی هم اگرچه تمدن غرب قائل به پلورالیسم فرهنگی و آزادی عقیده و بیان است اما منظور از این پلورالیسم، این است که هیچ حقیقت و فرهنگ برتری وجود ندارد و هرکس هرچه تصور کند همان حقیقت محسوب می‌شود و به هیچ عنوان ارزش‌گذاری عقیدتی و فرهنگی وجود ندارد، این در حالی است که بنا بر نگاه فطری، حقیقت امری واحد است و ما فقط شاهد نبرد و رویارویی حق و باطل هستیم و امکان اینکه همه چیز حقیقت باشد وجود ندارد و در اصل این تفکر متکثر به دنبال جابه‌جایی حق و باطل است و سعی می‌کند باطل را حق جلوه دهد. تنوع و تکثری که در حوزه فرهنگ غرب وجود دارد، فقط و فقط شامل تفکرات و عقایدی است که در چارچوب جهان‌بینی مادی‌گرایانه انسان‌محور غربی تعریف می‌شود و هیج فضایی برای عرضه تفکرات موازی، جایگزین و ساختارشکن وجود ندارد. هدف اصلی پلورالیسم فرهنگی ارائه الگوهای مختلف فرهنگی به صورت کثیر، متنوع و جذاب است تا با این تاکتیک از قدرت‌گیری و مانور حقیقت واحد جلوگیری به عمل آورند و بحث نسبیت را در نگاه افراد تقویت کنند تا هیچ چیز مطلق و ثابت متصور نشود و نسبیت‌گرایی تفکر غالب در جوامع غربی شود.

با توجه به این روش  مشاهده می‌شود اسلام و تفکرات آزادی‌خواهانه مبتنی بر فطرت بشر بشدت تخریب می‌شود تا زمینه پذیرش این نوع از تفکرات توسط مردم آمریکا و غرب به صفر برسد؛ لذا مردم حقیقت‌جو که خلاف این نگاه غالب در غرب عمل کنند، بشدت مورد حمله حاکمیت قرار می‌گیرند و سرکوب می‌شوند؛ مثل شهید ادواردو آنیلی، شهید مالکوم ایکس، رهبر جنبش سیاهپوستان و اعضای فرقه داوودیه که همگی آنها توسط دولت آمریکا و صهیونیسم جهانی کشته شدند. بر همین اساس پلورالیسم فرهنگی نیز به طور ناقص و هدفداری، مدیریت و کنترل می‌شود و تمدن غرب هیچ ارزش و اعتباری برای آن قائل نیست.

نتیجه‌گیری

در انتهای مطلب به این نکته اشاره می‌شود که خصلت اصلی بنگاه‌های تبلیغاتی غرب در بیان ویژگی‌های تمدن غرب، ابهام‌گویی و کلی‌گویی در معرفی نظام لیبرال- دموکراسی غرب است و این خود یک روش و ابزار مهم در جنگ نرم محسوب می‌شود. استفاده از ابهام‌گویی و کلی‌گویی در بیان ویژگی‌های تمدن غرب زمینه را فراهم می‌کند تا به دور از بررسی بطن، ریشه و مفهوم اصلی این ویژگی‌ها از طرف مردم، امکان جذب آنها به تمدن غرب فراهم شود؛ این در حالی است که تمدن غرب بر پایه منافع و اهداف افراد خاصی شکل گرفته است و اینان پشت‌پرده ظاهر جذاب غرب را در اختیار دارند که مفاهیم خود را بر آن بار و آن را طلب می‌کنند و این در حالی است که مردم براساس ظاهر امر انتخاب می‌کنند و نمی‌دانند هر چیزی بار معنایی و مفهومی خاصی دارد که صانعان تمدن غرب آن را تعریف کرده‌اند.

پس مفهوم‌شناسی و ریشه‌شناسی تمدن غرب امری ضروری و حیاتی است، چرا که تمدن غرب معانی و مفاهیم خاصی را از این ویژگی‌ها مدنظر دارد و فقط آن را تایید و پیگیری می‌کند. نکته دیگر اینکه با توجه به نشانه‌های فروپاشی تمدن غرب و وعده رهبر انقلاب مبنی بر این امر، باید اقدامی در جهت تمدن‌سازی براساس الگوی اسلامی- ایرانی کرد تا مدلی جایگزین برای ارائه به کشور خود و تمام جهان داشت که رهبری در این حوزه نیز به تنهایی پیشقدم شده‌اند و نیاز به یک همت اساسی در تمام کشور است.

نام:
ایمیل:
نظر: