صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱۳۹۴ - ۰۷:۲۹  ، 
شناسه خبر : ۲۸۳۰۳۴
آخرین اوضاع امنیتی افغانستان و بررسی عوامل آن
اوضاع کنوني افغانستان و ادامه نا امني‌ها، اين پرسش را ايجاد می کند که چرا با وجود شکل‌گيري دولت وحدت ملي و خروج بخش عمده‌اي از نيروهاي خارجي، افغانستان همچنان با اوضاع امنیتی و نيمه امنيتي روبروست؟ آيا پس از 2014 طالبان قوي‌تر شده يا حاميان طالبان به طور جدي سعي در حمايت از جريان افراط دارند؟
پایگاه بصیرت / اسماعیل باقری
پایگاه بصیرت/گروه بین الملل/اسماعیل باقری/ افغانستان روزهای نا آرامی را پشت سر می گذارند و به ویژه مناطق شمالی این کشور همچنان عرصه تاخت و تاز طالبان است. چند روز قبل طالبان برای بار دوم به صورت گروهی از چند نقطه به شهر قندوز حمله کردند و هنوز نیروهای امنیتی افغانستان موفق به کنترل کامل قندوز نشده اند. مردم این شهر نیز با رنج و زحمت به سوی کابل و دیگر مناطق افغانستان در حال مهاجرت هستند. مناطقی از قندهار و بزرگ راه کابل قندهار و نیز راه های ارتباطی غزنی نیز تحت حملات و کنترل طالبان قرار دارد. چندی قبل وزارت دفاع افغانستان اعلام کرد جنگ با طالبان در 25 استان در جريان است و ارتش ملي مشغول سرکوب مخالفين بوده و عمليات پاکسازي در جريان است. 
ناامني‌ها در مناطق مختلف افغانستان به حدي گسترش يافته که تا روستاهاي استان‌هاي اطراف کابل نيز کشيده شده است. نا امني‌ها در پروان، استان شمالي کابل در حال گسترش است. شاهراه‌هاي کابل به سمت شمال، جنوب و مرکز در حال تهديد است و راه‌هاي مواصلاتي توسط طالبان نا امن شده است. اين وضعيت در راه‌هاي مواصلاتي غزني، پروان و بادغيس جدي است، تا حدي که مردم با کمبود مواد خوراکي مواجه شده يا خواهند شد.
پس از تشکيل دولت جديد افغانستان و سقوط طالبان از قدرت، اميدها براي برقراري صلح، ثبات و امنيت در افغانستان ايجاد شد و پيش‌بيني مي‌شد حداقل يک دهه نياز است تا روند دولت ـ ملت‌سازي و تشکيل نهادهاي دولتي، امنيتي و مدني تشکيل شده و زمينه‌ةاي ثبات و امنيت و سپس توسعه و بازسازي افغانستان فراهم شود. اما به دلايل متعدد و با گذشت 13 سال از آغاز پروسه دولت ـ ملت‌سازي، نه تنها امنيت در افغانستان هنوز هم معادله‌اي مبهم و مجهول است، بلکه چشم‌انداز روشن حداقل تا 10 سال آينده نيز براي آن قابل تصور نيست. عدم توازن آمريکا در استراتژي اعلامي و اعمالي خود در مبارزه با تروريسم و مدارا کردن با القاعده و طالبان موجب شد تا زمينه‌هاي تداوم بحران و نا امني در افغانستان همچنان وجود داشته باشد، به طوري که اين کشور بيش از پيش با چالش‌ها و تهديدات اساسي روبه‌رو شده است.
آمريکا و ناتو که همواره اعلام مي‌کردند براي نابودي القاعده و طالبان به افغانستان لشکرکشي کرده‌اند، اکنون خواستار مشارکت طالبان در ساختار قدرت افغانستان هستند و ديگر طالبان را گروه تروريستي محسوب نمي‌کنند. تغيير موضع آمريکا در مبارزه با طالبان به مذاکره با آن، به وضوح نشان مي‌دهد که آمريکايي‌ها بيش از آن که به دنبال امنيت در افغانستان باشند، به دنبال منافع و اهداف کلان خود در منطقه هستند.
به هر حال با آغاز پروسه انتقال مسئوليت امنيتي به نيروهاي افغان تا پايان 2014، خروج بخشي از نيروهاي خارجي در دستور کار آمريکايي‌ها قرار گرفت و اين در حالي بود که توافقنامه امنيتي کابل ـ واشنگتن در دوره اشرف غني به امضا رسيد و به نوعي پس از اين توافقنامه شاهد افزايش فعاليت و تحرک گروه‌هاي افراطي در افغانستان هستيم. واقعيت اين است که آمريکا براي ادامه حضور خود در افغانستان به گروه‌هاي افراطي ـ تکفيري نيازمند است، اما اين بار سعي مي‌کند طالبان جاي خود را به داعش و ساير گروه‌ها بدهد و به همين جهت با بخشي از طالبان مذاکره صورت گرفته و بخشي از آن ادامه حيات داده و بخش عمده بدنه طالبان نيز در ذيل گروه داعش در افغانستان فعاليت خواهند کرد.
به طور کلي روند جديد نا امني‌ها در افغانستان در حالي تشديد مي‌شود که طالبان در حال تقسيم شدن به گروه تندرو، ميانه‌رو و مخالف و موافق مذاکره صلح هستند. از سوي ديگر داعش يا همان نيروهاي تکفيري که در پاکستان آموزش ديده و به سوريه و عراق اعزام شده بودند، پس از بازگشت در افغانستان مجدداً سازماندهي و مديريت مي‌شوند. با توجه به چنين وضعيتي دورنماي آينده افغانستان روشن نيست و در شرايط ميداني نيز جنگ با گروه‌هاي مسلح وابسته به طالبان داعش در مناطق شمالي، مناطق غربي، جنوبي و جنوب‌شرقي در جريان است و طالبان براي اثبات موجوديت خود به ويژه پس از مرگ ملاعمر، سعي مي‌کند حملاتش را افزايش داده و عمدتاً اين حملات در کابل، هلمند، ننگرهار پکتيکا و مناطقي که مستعد درگيري هستند، پيگيري مي‌شود.

به دلايل مختلفی این احتمال می رفت که وضعيت امنيتي افغانستان پس از 2014 بهبود یابد، یعنی امضاي قرارداد امنيتي کابل ـ واشنگتن، خروج نيروهاي اشغالگر، برگزاري انتخابات رياست جمهوري و متعاقب آن تشکيل دولت وحدت ملي افغانستان، برگزاري مذاکرات صلح با طالبان و... از جمله عواملي محسوب مي‌شدند که در بهبود امنيت افغانستان مي‌توانست نقش بسزايي داشته باشد، اما اوضاع کنوني افغانستان و ادامه نا امني‌ها، اين پرسش را ايجاد كرد که چرا با وجود شکل‌گيري دولت وحدت ملي و خروج بخش عمده‌اي از نيروهاي خارجي، افغانستان همچنان با اوضاع امنیتی و نيمه امنيتي روبروست؟ آيا پس از 2014 طالبان قوي‌تر شده است؟ و يا حاميان طالبان به طور جدي سعي در حمايت از جريان افراط دارند؟ نقش دولت وحدت ملي در ايجاد امنيت در افغانستان چيست؟ پاسخ به چنين سؤالاتي کمک مي‌کند تا بهتر دلايل ناامني‌ها در افغانستان را واکاوي کنيم. قبل از پاسخ به بخشي از سؤالات فوق، بايد اشاره‌اي به وضعيت ميداني جنگ در افغانستان داشته باشيم.
وضعيت ميداني جنگ در افغانستان
واقعيت اين است که 25 استان از 34 استان افغانستان ناامن است و به گفته نمايندگان پارلمان افغانستان، حکومت وحدت ملي، طرح جدي و مؤثري براي مهار نا امني‌ها اتخاذ نکرده و به همين جهت نا امني‌ها گسترش يافته و مهاجرت از کشور رو به افزايش است. حمله به زندان غزني و فرار 436 نفر از آن، تداوم درگيري‌ها در استان‌هاي بدخشان، فارياب، سرپل، پروان، كابل و ... توسط طالبان و مخالفان مسلح نشان از وضعيت وخيم امنيتي در افغانستان است. اکنون در اکثر استان‌هاي شمال، جنوب و جنوب شرقي و حتي استان‌هاي مرکزي، جنگ با گروه‌هاي افراطي منسوب به طالبان و داعش در جريان است و به طور ميانگين هر روز بيش از 100 نفر از شبه نظاميان و حتي نيروهاي امنيتي افغانستان كشته و زخمي مي‌شوند. حتي در برخي مناطق، گروه‌هاي مسلح مخالف دولت که جديداً ظهور و بروز يافته‌ يا مطرح شده‌اند، نظير «گروه محاذ فدايي»، «گروه جندالله»، «کماندوهاي اسلامي» و ... با نيروهاي دولتي افغانستان درگيرند و به نوعي امنيت افغانستان را به چالش كشيده‌اند.
به هر حال تداوم ناامني‌‌ها در اکثر استان‌هاي افغانستان موجب شده تا مردم به طور گروهي کشور را ترک کنند. روزنامه «ماندگار» در گزارشي در اين خصوص مي‌نويسد: «بر اساس اطلاعات به دست آمده، ماهانه 120 هزار نفر از افغانستان مهاجرت مي‌کنند. تنها در سال 2014 بيش از 2 ميليون نفر کشور را ترک کرده‌اند. اين در حالي است که مهاجرين افغانستاني که با کمک قاچاقچيان به اروپا مي‌روند در کشورهاي اروپايي براي تأمين احتياجات اوليه خود رنج برند.» 
بر اين مبنا يکي از پيامدهاي نا امني و ناکارآمدي دولت وحدت ملي افغانستان در عرصه‌هاي مختلف از جمله ايجاد امنيت و اشتغال، پديده مهاجرت است. اما موضوعي که در بررسي وضعيت ميداني جنگ با گروه‌هاي افراطي نظير طالبان و داعش بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است که حاميان اصلي اين جريان‌هاي افراطي کيست و به عبارت ديگر پشت پرده‌ نا امني‌هاي افغانستان چه بازيگراني هستند؟

حاميان اصلي جريان‌هاي افراطي (القاعده، داعش و طالبان)
الف- آمريكا و ناتو
 بسيار واضح است که عامل عمده نا امني‌ها در افغانستان، آمريکا و متحدانش در افغانستان هستند. آمريكا و ناتو در کنار پاکستان و عربستان سعودي از بازيگران مؤثر و پشتيبانان سابق گروه‌هاي افراطي در افغانستانند و يکي از دلايل گسترش و تداوم نا امني‌ها در افغانستان همين بازيگران ذکر شده است. غربي‌ها به رهبري آمريکا با باز گذاشتن دست پاکستان و عربستان سعودي در اين افغانستان عملاً از سياست‌هاي مداخله گرانه و مخرب آنان حمايت مي‌كنند و يا نسبت به اقدامات ديگر حداقل سکوت اختيار کرده‌اند. شايد چنين به نظر آيد که آمريکا به دنبال بي‌ثباتي و گسترش نا امني‌ها در افغانستان نباشد، اما در عمل هم کاري براي بهبود امنيت در اين کشور انجام نداده و به نوعي از وجود دولت ضعيف در افغانستان و احتمالاً در آينده از تجزيه افغانستان به شمال و جنوب حمايت مي‌کند. 
سياست کلي آمريکا درخصوص نا امني‌ها در افغانستان چنين بوده است که همواره نبود امنيت را به تحرکات جديد شبه‌نظاميان طالبان يا مخالفان مسلح دولت ربط داده و اقدام به جايي در خصوص ايجاد امنيت در افغانستان نکرده است. به نظر مي رسد آمريکايي‌ها با ايجاد تهديدهاي مصنوعي به اسم طالبان و داعش، مي‌خواهند حضور خود در افغانستان را تداوم بخشيده و به همين جهت، ضمن استقبال غيرمستقيم از نا امني‌ها در افغانستان، پايگاه‌هاي نظامي خود را براي اهداف کلانشان در آسياي مرکزي و مناطق پيراموني آن تجهيز و آماده مي‌کنند و به طور حتم آمريکا از جريان افراط و داعش و يا هر گروه شبه‌نظامي ديگر، در آسياي مرکزي براي ضربه زدن به منافع چين، روسيه و ايران استفاده خواهد کرد؛ امري که کارشناسان آسياي مرکزي نيز بدان اعتراف مي‌کنند. 
ب-‌ جريان طالبان و پاكستان
دومين عامل مهم در بررسي وضعيت ميداني جنگ در افغانستان، شبه‌نظاميان طالبان و مخالفان مسلح در افغانستان، به ويژه طالبان تحت رهبري ملااختر منصور است. درست است که ملاعمر رهبر سابق طالبان شخصيتي کاريزماتيک براي پيروان آن داشته و بسيار مشکل است که ملا اختر منصور جايگزين ملاعمر شود، اما به هر حال وي سعي مي‌کند با تطميع و سپس تهديد، حمايت و وفاداري رهبران ناراضي طالبان را به دست آورد و با انجام عمليات‌هاي انتحاري شديدتر، به نوعي مرگ ملاعمر را تحت تأثير قرار داده و نيز نوعي انسجام درون‌گروهي را ايجاد کند. اين بحث که ملا منصور فردي مستقل نبوده و سرسپرده آي.اس.آي پاکستان است، تا حدودي درست است، اما نمي‌توان تماماً وي را غيرمستقل خواند، اما با اين حال پاکستان از ملا منصور حمايت مي‌کند و وي نيز در تلاش است تا ضمن جلب وفاداري فرماندهان ناراضي طالبان، به سرکوب گروه‌هايي بپردازد که حاضر به بيعت با وي نشده‌اند. 
در همين راستا وحيد مژده مدعي است كه «برخلاف نظر غالب سیاسیون افغانستانی که می‌گویند اگر پاکستان اراده کند این توان را دارد تا طالبان را به پای میز مذاکره با دولت افغانستان بکشاند؛ باید گفت که پاکستان اکنون اراده لازم را دارد، اما توان لازم را ندارد.» وي در توضیح بیشتر می‌افزاید: «زمانی که مجاهدین افغان در پاکستان بودند علی رغم حرف‌شنوی از دولت پاکستان، در بسیاری موارد اگر اختلافاتی بین مجاهدین و دولت پاکستان به وجود می‌آمد، مجاهدین مستقلانه عمل می‌کردند. این قضیه در مورد طالبان نیز صدق می‌کند. پاکستان امروز به طور کامل بر طالبان مسلط نیست. حامد کرزی با همین دیدگاه از ابتدا تا انتها پروسه صلح را پیش برد و سفرهای متعددی به پاکستان داشت، اما در نهایت موفق نشد و پاکستان هم با وجود این که یک برنامه شش‌ماهه برای کشاندن طالبان پای میز مذاکره با دولت افغانستان را داده بود در نهایت راه به جایی نبرد.» 
با توجه به اين مسئله و همچنين مبارزه در سطح رهبري طالبان، پيش‌بيني مي‌شود خشونت‌ها در افغانستان بيشتر شده و جنگ بين طالبان شاخه ملااختر منصور با شاخه ملا عبدالمنان نيازي و ساير گروه‌ها، اوضاع امنيتي افغانستان را وخيم‌تر سازد، به ويژه زماني كه ملا عبدالقيوم ذاكر، ملا دادالله و ديگران مدعي هستند كه شوراي علماي طالبان به زودي ضمن فتوا در مورد عدم صلاحيت ملا محمد اخترمنصور، درباره جانشيني ملاعمر تصميم خواهد گرفت. البته پيش بيني‌هاي اوليه پس از اعلام مرگ ملاعمر اين بود که اختلافات بر سر رهبري طالبان موجب تنش‌هاي دروني و انشعابات داخلي خواهد شد، چراكه افرادي نظير عبدالمنان هوتک و ملا يعقوب برادر و پسر ارشد ملاعمر و دیگر رهبران ارشد طالبان در ابتدا شیوه برگزاری و نتیجه انتخابات برای تعیین رهبر جدید این گروه را رد می‌کردند، اما به هر حال، بيعت اين افراد با ملا اختر منصور، به نوعي زمينه براي تثبيت رهبري جديد طالبان را فراهم ساخت. 
به هر حال اختلاف بر سر رهبري طالبان، به نوبه خود تلاش‌ها براي ايجاد صلح ميان شورشيان طالبان و دولت وحدت ملي را پيچيده‌تر مي‌کند و زمينه ايجاد صلح در افغانستان را به تعويق مي‌اندازد؛ امري که مورد توجه و منفعت برخي از کشورهاي حامي داعش در افغانستان نيز است؛ داعشي که به گفته حامد کرزي، رئيس‌جمهور پيشين افغانستان، همان طالباني است که توسط پاکستان مورد حمايت قرار گرفته است.
واقعيت اين است که احتمال انشعاب طالبان به دو يا چند گروه موافقان و مخالفان رهبري ملااختر منصور وجود دارد، اما با توجه به حمايت‌هاي سازمان اطلاعات پاكستان از رهبري ملا اختر منصور، طالبان هم‌چنان به حيات خود ادامه خواهد داد، اما در كنار شاخه اصلي گروه‌هايي از طالبان نيز فعال خواهند بود. به عنوان مثال گروه محاذ فدايي و گروه وابسته به ملادادالله و عبدالقيوم ذاكر و ... مخالف مذاکرات صلح هستند و با رهبري ملااختر منصور نيز مخالف‌اند؛ ولي گروه‌هايي که به دنبال مصالحه سياسي با دولت افغانستان به رهبري معتصم آغاجان و عبدالمنان نيازي‌اند، طرفدار رهبري ملامنصور نيز مي‌باشند.
طالبان مخالف با رهبري ملامنصور معتقدند، وي با آي.اس.آي پاکستان در ارتباط است و سياست‌هاي پاکستان را پيگيري و دنبال مي‌کند، در حالي که طالبان افغانستان مدعی سقوط حکومت کابل و اخراج نيروهاي اشغالگر از کشور هستند. اين در حالي است که ملامنصور نيز پس از انتخابش اعلام کرد که به مبارزه عليه حکومت افغانستان ادامه مي‌دهد. با اين حال پس از اعلام مرگ ملاعمر، سه جناح شورشي طالبان به شبکه تروريستي داعش پيوسته و بيعت کردند و گروهي ديگر بر سر رهبري طالبان در حالت اختلافي به سر مي‌برند که نتيجه تداوم چنين وضعيتي افزايش ناامني‌ها در افغانستان خواهد بود.
ج-‌‌ ناكارآمدي دولت وحدت ملي به رياست اشرف‌غني
سومين عامل مهم که در تشريح وضعيت ميداني جنگ در افغانستان مهم است، عدم جديت و صداقت دولت افغانستان به رهبري اشرف غني در مبازره با شورشيان طالبان و تروريست‌هاي منسوب به داعش است. عبدالرحمان رحماني، نماينده استان بلخ روز شنبه 21 شهريور در جلسه عمومي پارلمان به صراحت اعلام کرد که نيروهاي امنيتي در 136 شهرستان مشغول جنگ با طالبان هستند و اين در حالي است که برخي از مقام‌هاي دولتي نيز در جابه‌جايي مخالفين دست دارند. وي گفت: «داعش را کي مي‌آورد؟ ما اسنادي داريم که چه کساني ارتباط دارند. وزيران، والي‌ها و فرماندهان لشکر ارتش ارتباط دارند، اما شما قبول نمي‌کنيد.» (بخدي نيوز، 21/6/94) هر چند مقامات حکومتي از جمله شوراي امنيت ملی افغانستان بارها اين اتهام را رد مي‌کنند، اما والي پکتيکا نيز در بهار امسال مدعي شده بود که این شورا به داعش کمک نقدي کرده است و پس از اين اظهارات، وي از وظيفه‌اش برکنار شد. برخي از مقامات هلمند نيز نسبت به عدم اعزام نيرو و تجهيزات در مسئله محاصره موسي قلعه اعتراض کردند، در حادثه جلريز عليرغم مقاومت نيروهاي امنيتي افغان، به دليل عدم ارسال نيرو و تجهيزات، گروه‌هاي مخالف مسلح وابسته به طالبان 13 پاسگاه را تصرف كردند. در مناطق شمالي نيز به ويژه بدخشان، فارياب، سرپل، قندوز و برخي مناطق ديگر گروه‌هايي منسوب به داعش و طالبان مناطقي را تصرف کرده و يا بارها بين نيروهاي شورشي و نيروهاي امنيتي افغان دست به دست شده است. 
در مجموع بايد گفت نيروهاي آمريکايي و متحدان منطقه‌اي آن، گروه‌هاي افراطي داعش و طالبان و دولت وحدت ملي افغانستان به رهبري اشرف‌غني، هر يک به گونه اي در تشديد اوضاع امنيتي افغانستان دخيل بوده و در اين بين دخالت كشورهاي مداخله‌گر و ناکارآمدي و عدم صداقت دولت وحدت ملي در حل بحران نا امني افغانستان بسيار مشهود است.
سخن پاياني
اين تحليل که مرگ ملاعمر آغاز فروپاشي و نقطه پايان طالبان است، دور از واقعيت است و طالبان تا چند سال آينده، همچنان در صحنه نبرد نظامي و سياسي افغانستان قدرت کنشگري خود را حفظ خواهند کرد، ولي تحولات محيطي به نوعي انعطاف‌پذيري در رويکرد طالبان را به دنبال خواهد داشت. مهم‌ترين تحولات محيطي مربوط به رويکردها و نوع بازي پاکستان در به کارگيري طالبان است که بسيار تأثيرگذار است. البته اين اعتقاد هم وجود دارد که به تدريج و در طول اين دو سال، به ويژه پس از به نتيجه رسيدن مذاكرات صلح طالبان با حكومت افغانستان، داعش يا هر گروه افراطي ديگر به نوعي از طريق تبليغات و عمليات رواني، خواهد توانست فضاي گفتماني و سپس عملياتي طالبان را در افغانستان به نفع خود مصادره کند. بنابراين طالبان افغانستان تا چند سال آينده، در محور تحولات اين كشور باقي خواهد ماند و پاكستان نيز طالبان افغانستان را فضاي حياتي و تنفسي خود دانسته و هم‌چنان به حمايت آن خواهد پرداخت، اما احتمال دارد اسلام آباد، بخشي از طالبان مخالف رهبري ملا منصور را در قالب گروه تروريستي داعش يا هر گروه ديگري ساماندهي، هدايت و كنترل كند. مطلب آخر اين كه با توجه به پرشتاب بودن تحولات منطقه، نمي‌توان به طور قطعي تحولات آينده را پيش‌بيني كرد، اما با اين حال شواهد فعلي نمايانگر چنين چشم‌اندازي خواهد بود و البته به نظر مي‌رسد افغانستان هدف نهايي گروه تروريستي داعش نخواهد بود، بلکه از آن به عنوان گذرگاهي استراتژيک براي رسيدن به آسياي مرکزي و به ويژه تاجيکستان و سپس ترکمنستان بهره‌برداري خواهند کرد./

نام:
ایمیل:
نظر: