پایگاه بصیرت،آیت الله خزعلی یکی از علمای مجاهدی است که تا آخرین لحظه پا در رکاب ولایت بود، او حتی در در آخرین لحظه های عمرش از روشنگری در راه انقلاب کوتاهی نمی کرد.آیت الله خزعلی جمع اضداد بود، او در این مسیر پر تلاطم به خاطر انقلاب با دو فرزندش دو رفتار متفاوت داشت، پسر اول و ارشدش در 19 سالگی برای زمینه سازی ظهور انقلاب اسلامی به پخش اعلامیه و تبلیغ پرداخت و در مبارزات خیابانی در خیابان آبشار قم به شهادت رسید و بعد از 20 روز پدر در کنار جای نمازش در بیداری وجود او را حس میکند و سلام او را میشنود و اینگونه عارفانه و عاشقانه پاسخ میدهد:
با یک سلامت بر زدی آتش به جانم/ نازک پسر ای نازنین سرو روانم
ای نوزده ساله پسر ای قره العین / ای حائز قصب سبق در کار کونین
بدرود زندان گفتی و پرواز کردی / ای مرغ قدسی سیر خود آغاز کردی
در دامگه ماندم من ومام فکارت / ای شاهباز تیز پر جانم فدایت
بعد از دو عشره از پدر یادی نمودی / نا آمده رفتی و جان و دل ربودی
ای کامجو کام ترا شهد شهادت / شیرین بدی همواره از بدو ولایت
گفتی که تاسوعا بدنیا آمدم من/ یعنی که از بهر شهادت زادهام من
نامم حسین و واجب آمد پاس این نام/ باید که گردم با شهیدان جمله همگام
خون دلم با مغز از سر دادهام من / شور و شرر در راه یکسر دادهام من
سالار بی سردیدم و سر دادهام من/ شور و شرر در راه یکسر دادهام من
با ظلم و ظالم همزمان من میستیزم/ یا بفکنم او را و یا خود برنخیزم
گر بفکنم مطلوب من گردیده حاصل/ گر افتمی خونم نخواهد گشت باطل
خونم براه خان و خاقان خار و خاره ست/ هر روزشان از من چو شبها تار و مار است
آقا مرا هرگز ز لطف خود نراند/ پهلوی بابای عزیز خود نشاند
در وقت مردن سیدم آمد کنارم / یا لیت قومی یعملون باشد شعارم
این ایثار در 19/2/57 واقع شد و اینگونه سرودن داشت و در مسیر انقلاب و جنگ تحمیلی کل خانواده فعال و سراپا عشق و شور و جهاد و مجاهده بود و ایثار در تمام جبهه های جنگ تحمیلی و جهاد سازندگی و ... ادامه داشت.
به گزارش بصیرت،اما در زمان دولت سازندگی پسر دیگر این پدر مهدی خزعلی ، در کنار قدرت دولت کارگزاران دچار لغزشهای مادی و اقتصادی میشود که مورد توجه و نصیحت و حتی عتاب پدر قرار میگیرد و به جای هشیاری و بازنگری در رفتارش بی توجه به هشدارهای پدر راهش را ادامه میدهد و تخلفات و انحرافات اقتصادی را با چهرهای سیاسی می پوشاند و ادعای روشنفکری دارد و در نهایت به دلیل شکست آقای هاشمی در سال 84 در انتخابات به کلی از پدر فاصله میگیرد و پدر در طول سالها محبت و نصیحت و بعد عتاب و خطاب سعی در جذب او داشت و سپس با دعا و توسل سعی در نجاتش داشت اما او مقاومت کرده و پدر را به سخره میگیرد و او را منحرف میخواند و در نهایت پدر احساس تکلیف کرده و میبیند که پسر دارد با قلم خود به آبروی نظام لطمه میزند و با تحریفات و تحلیلهای دروغین به هم حتی علامه طباطبایی و رهبر عالیقدر انقلاب اسلامی امام خمینی (ره) و مقام رهبری «مدظله العالی» اتهام وارد میکند، تصمیم گرفتند اعلام کنند که او از من نیست و در متن جامعه زمینه تخریب او را کاهش دهند و قدرتی را که از آبروی چندین ساله پدر به دست آورده بود از او بگیرند و او صرفاً با جایگاه خودش در جامعه مطرح شود.
لذا فرمودند: «مدت مدیدی است پسرم مهدی خزعلی از راه مستقیم منحرف شده درست در خط مقابل قرار گرفته هر چه نصحیت میکنم و برای هدایتش متوسل به اولیای خدا میشوم اثر نمیکند. با بعضی از علمای بزرگ صحبت کردم، فرمود دست نگه دار شاید به راه بیاید. دیگر کاسه صبرم لبریز شده، دیگر با او صحبت نمیکنم و حرفهای نامناسب او را بر نمیتابم.
ملت انقلابی عزیز همیشه در صحنه ما بدانند او از ما جدا هست و هر چه از من نقل کند، نپذیرند. با من ارتباطی ندارد ولی الان هم دعا میکنم خداوند به او توفیق دهد که از راه انحرافی که پیش گرفته است برگردد و گرنه خداوند مقتدر، اسلام و انقلاب و امام و رهبر و رئیس جمهور و مسلمین عزیز را از شر او مصون و محفوظ بفرماید...»