روزنامه کیهان **
اهداف و پیامدهای حملات تروریستی پاریس / دکتر محمدحسین محترم
اکنون 14 سال پس از لشکرکشی آمریکا به افغانستان و عراق با ادعای مبارزه با تروریسم، نه تنها تروریسم از منطقه رخت برنبسته بلکه گسترش یافته و به قلب اروپا رسیده و شاید وقتی دیگر دوباره به خود آمریکا ختم شود.
هنوز زود است تا تحلیل جامعی از حوادث تروریستی فرانسه ارائه داد و باید منتظر بود تا بخشی از اسرار نیمه پنهان این حادثه تروریستی به مرور آشکار شود. اما علت این حوادث قطعا از دو حالت خارج نیست: 1- فرانسه در تامین امنیت شهروندانش ناتوان و ضعیف است. 2- دستگاههای جاسوسی امنیتی حامیان تروریستها از جمله خود فرانسه و آمریکا و رژیم صهیونیستی پشت این حوادث قرار دارند. برای تحلیل این دو گزاره باید به این سوال پاسخ داد که چرا چنین حملات پیچیده و دقیق و برنامهریزی شده تروریستی در یک کشور اروپایی مدعی امنترین کشور جهان رخ میدهد و این کشور به یک پادگان نظامی تبدیل میشود؟ جواب:
یک- اگر این اتفاق را دلیلی بر ضعف و ناتوانی دستگاههای امنیتی فرانسه در برقراری امنیت شهروندانش تلقی کنیم، این سوال مطرح میشود که چنین کشوری با این اندازه ناتوانی چگونه مدعی تامین امنیت در دیگر کشورهای جهان از جمله غرب آسیا و به ویژه سوریه با اقدامات مداخلهجویانه خود است؟
دوم- اگر فرانسه نپذیرد که دستگاههای امنیتی و جاسوسی آن ناتوان و ضعیف هستند پس گزینه دوم قویا تأیید میشود و باید به دنبال اهداف آن گشت.
سوم- اگر گزاره اول را بپذیریم باید صدای این حملات تروریستی به درستی در وین شنیده شود و تصمیم صحیحی برای نابودی تروریستهای تکفیری گرفته شود، اما قرائن و شواهدی وجود دارد، (از جمله تلاشهای دیپلماتیک آمریکا در حاشیه نشست وین برای به شکست کشاندن نتایج آن)، که احتمالا صدای انفجارات 13 نوامبر پاریس همچون حملات 11 سپتامبر نیویورک در جای دیگری شنیده خواهد شد، حال در صحنه میدانی سوریه و عراق؟؛ یا روسیه و یا جای دیگری؟. باید منتظر بود!.
چهارم- شاید حملات تروریستی 11 سپتامبر نیویورک تجربه خوبی برای تحلیل حملات تروریستی 13 نوامبر فرانسه باشد که چه اهدافی میتواند پشت آن باشد. قطعا با شکستهای اخیر آمریکا و متحدانش در سوریه و تغییر توازن قوا به نفع مقاومت، این کشورها درصدد جبران شکستهای خود و تغییر توازن قوا به نفع تروریستها هستند. لذا کشورهای منطقه و دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی آنها باید کاملا هوشیار باشند.
پنجم- اما فضاسازیهای رسانهای درباره دست داشتن داعش در این عملیات تروریستی نباید به راحتی ایده دست داشتن کشورهای غربی و متحدان منطقهای آنها را در حملات تروریستی پاریس و بیروت و همچنین سقوط هواپیمای روسی بر فراز صحرای سینا مخدوش کند. چرا که اولا براساس مستندات فراوان، تروریستهایی که ادعا میشود مسئولیت این حوادث تروریستی را برعهده گرفتند، خود دست پرورده سرویسهای جاسوسی و امنیتی آمریکا و کشورهای غربی عربی هستند و به عنوان ابزار کاخسفید و کاخ الیزه و کاخ واتینگهام و تلآویو، با پول عربستان و قطر و امارات و پادویی ترکیه و اردن در راستای اجرای نقشههای آمریکا ایفای نقش میکنند. ثانیا باید توجه داشت که انگشتنگاریهای انجام شده اولیه در فرانسه تأیید کرده که حداقل یکی از عاملان حملات پاریس دارای تابعیت فرانسوی است. ثالثا حدود هزار و 500 نفر از سه هزار تروریست آموزش دیده اروپاییتبار که به سوریه اعزام شدهاند، فرانسوی هستند. رابعا هنوز هیچکس در دنیا عملیات ائتلاف ضدداعش را جدی نگرفته است و حتی گزارشهای مستند زیادی از ادامه حمایت تسلیحاتی کشورهای غربی از داعش حکایت دارد. بنابراین به سود داعش نیست که علیه متحدین غربی خود عملیات تروریستی انجام دهد. خامسا در حملات خونبار پاریس که 150 نفر کشته شدند، فقط 100 نفر از آنها در سالن باتاکلان، محل برگزاری کنسرت گروه موسیقی راک آمریکایی به نام «ایگلز» کشته شدند، اما جالب توجه اینکه به هیچ کدام از این گروه آمریکایی آسیبی وارد نشد و همه آنها جان سالم به در بردند.!
سادسا، اساسا فضای ابهام و غبارآلودی که تروریستها در منطقه و جهان به وجود آوردهاند موجب شده است محافل امنیتی و اطلاعاتی کشورهای غربی و رژیم صهیونیستی هر جنایتی را مرتکب شوند و با نسبت دادن آن به تروریستها، ردی از خود بر جای نگذارند.
لذا گزاره دوم را قویا باید مد نظر داشت و مسائل را براساس آن تجزیه و تحلیل کرد. بر این اساس در نگاه اول چند هدف میتوان پشت حملات تروریستی فرانسه متصور بود:
1- تحتالشعاع قرار دادن پیروزیهای اخیر محور مقاومت و شکستهای آمریکا و متحدانش در سوریه و همچنین نشست وین برای باجگیری و تحمیل نظرات قیم مابانه خود بر ملت سوریه، چنانکه تهران و مسکو در روزهای اخیر قبل و بعد از نشست وین دو درباره اقدامات خودسرانه آمریکا در حاشیه این نشست چندبار هشدار داده بودند. به نظر میرسد آمریکا برای سوریه نقشهای دارد که تلاش میکند نشست وین را به شکست بکشاند.
2- احتمالا موج جدیدی از تبلیغات رسانهای به راه خواهد افتاد که ما گفتیم تا اسد نرود نمیتوان با تروریسم مبارزه کرد، و آمریکا و کشورهای غربی وانمود خواهند کرد که اقداماتشان در جهت تامین امنیت خودشان است و خود را محق خواهند دانست تا دخالتهای علنیتری در سوریه انجام دهند و یا مستقیما به سوریه حمله کنند.
3- به نظر میرسد با متهم کردن مسکو و دمشق و تهران، هدف، جلوگیری از تغییر رویکرد غرب در برخورد با دولت بشار اسد پس از این حملات است.
4- آمریکا نیاز دارد برای مداخلات بیشتر خود در سوریه، دیگر کشورها را با خود همراهتر کند و از امکانات آنها استفاده هر چه بیشتری را ببرد. لذا با این حملات تروریستی در فرانسه طبیعی خواهد بود که هم عزم فرانسه و هم عزم دیگر کشورها برای همکاری با آمریکا تحت عنوان مبارزه با تروریسم بیشتر شود.
5- قطعا با رخ دادن چنین اقدامات تروریستی، همه کشورها اقدام به محکوم کردن تروریستها و حملات آنها میکنند و بر مبارزه بینالمللی با تروریسم تاکید خواهند کرد. لذا به نظر میرسد آمریکا با سوءاستفاده از اظهارنظر مقامات ایرانی و روسی و فضاسازی رسانهای قصد دارد تهران و مسکو را با خود بیشتر همراه نشان دهد.
6- این گمانه نیز وجود دارد که آمریکا به دنبال وارد آوردن شوکی به متحدان خود بوده تا به آنها گوشزد کند که اگر پشت آمریکا و تروریستها را خالی کنند به آنها ضربه زده خواهد شد و آنها همچنان باید با آمریکا همراه باشند. بر همین اساس فرانسه به عنوان یک کشور اروپایی که کمترین تحرک نظامی را در سوریه دارد، انتخاب شده است. کما اینکه قبل از فرانسه نیز ترکیه به عنوان یک کشور غرب آسیایی که احساسات ترکها علیه سیاست همراهی دولت اردوغان با اهداف آمریکا بالا گرفته بود، مورد هدف حملات تروریستی قرار گرفت و ثمره آن را در انتخابات اخیر این کشور برداشت کردند.
7- نشانه رفتن انگشت اتهام مقامات و رسانههای غربی به سوی داعش و برجسته کردن نقش داعش در این حملات نشان میدهد آمریکا قصد دارد تروریستهای مورد حمایت خود را به عنوان تروریستهای خوب، از تروریستهای بد که داعش است جدا کند تا بتواند در راستای تلاشهای دیپلماتیکاش در نشست وین از آنها حمایت و به عنوان مخالفان دولت سوریه در مذاکرات وین جا بزند.
8- با توجه به دستگیری تروریستهای تکفیری گسیل شده به ایران، عملیات تروریستی در برج البراجنه در منطقه ضاحیه لبنان و همچنین کشته شدن 224 نفر در سقوط هواپیمای روسی، آمریکا و صهیونیستها نگران واکنش مقاومت اسلامی و مسکو به این اقدامات هستند. لذا این گمانه نیز مطرح است که حوادث تروریستی پاریس برای گم کردن رد محافل امنیتی و اطلاعاتی غربی صهیونیستی و منطقهای در این حوادث طراحی شده و به نوعی این کشورها اقدام به «خود زنی» کرده باشند.
9- هدف این حوادث، جامعه بیش از چهار میلیونی مسلمانان فرانسوی نیز میتواند باشد که مدتهاست در فشار اسلام هراسی رژیم صهیونیستی قرار گرفتهاند و این رژیم به دنبال تنگ کردن عرصه بر مسلمانان فرانسوی است که شواهد این امر با تشدید اقدامات امنیتی علیه مسلمانان فرانسه بعد از حملات تروریستی پاریس با به راه افتادن موج تبلیغاتی نسبت دادن این حملات به مسلمانان، در حال آشکار شدن است.
10- از طرف دیگر آوارگان بسیاری از کشورهای درگیر جنگ با داعش به ویژه سوریه پشت مرزهای اروپا حیران و سرگردانند و اروپاییها قصد پذیرش آنها را ندارند و این گونه حملات میتواند بهانه خوبی برای عملی کردن این قصد مقامات اروپایی باشد.
11- با این تفاسیر میتوان نتیجه گرفت آمریکا سعی دارد به هر قیمتی، حتی عملیات تروریستی و کشتار غیر نظامیان در کشورهای متحد خود، جلوی پیروزیهای ارتش سوریه و متحدانش را بگیرد. بنابر این دمشق و متحدانش باید با تلاشهای دیپلماتیک مناسب و اقدامات امنیتی لازم از تاثیرات و پیامدهای چنین حوادثی بر سیاستهای راهبردیشان در منطقه جلوگیری کنند. منطقه غرب آسیا طی یکی دو ماه آینده، احتمالا آبستن حوادث جدیدی خواهد بود، اما تجربه همراهی با آمریکا در افغانستان بعد از حادثه 11 سپتامبر و محور شرارت نامیدن جمهوری اسلامی، باید دولت یازدهم را هوشیار کرده باشد که این بار چه راهبردی در پیش بگیرد تا متحدین ما که مدتها با تروریستها در حال نبردند، مایوس نشوند.
***************************************
روزنامه قدس **
اروپا و سیاستهای دوگانه درباره تروریستها/ حسن بهشتیپور
در حوادث تروریستی فرانسه که به کشته شدن ۱۲۸ شهروند این کشور و زخمی شدن بیش از ۳۰۰ نفر منجر شد، چندین نکته حایز توجه است.
نخست: اقدامهای تروریستی از سوی هر گروه و دستهای و در هر کشور چه فرانسه و چه لبنان امری غیر قابل تأیید و رفتاری محکوم است. جمهوری اسلامی ایران نیز همسو با همه کشورها و نهادهای بینالمللی این اقدامهای تروریستی را محکوم کرده وبر لزوم اقدام جامعه بینالمللی برای مقابله با همه تروریستها و حامیان آنها تأکید کرده است.
دوم: آنچه در فرانسه اتفاق افتاد، همانطور که بشار اسد، رئیس جمهور سوریه در نامهای به فرانسوا اولاند همتای فرانسوی خود یادآور شد، گوشه و نمونه کوچکی است از آنچه در پنج سال گذشته در کشور سوریه و دیگر کشورهای اسلامی غرب آسیا توسط گروههای تروریستی که مورد حمایت سیاسی و مالی کشورهای اروپایی و عربی قرار دارند، رخ میدهد. اکنون مقامها و شهروندان اروپایی بهتر میتوانند درد و رنج و ترسی را که سالهاست بر ملتهای دیگر در سوریه و عراق و لبنان ویمن تحمیل کردهاند، درک کنند و گوشهای از آن را بچشند.
سوم: آنچه در کشور فرانسه رخ داد، نتیجه سیاستهای دولت این کشور و دیگر دول اروپایی در سالهای گذشته در ایجاد، حمایت و گسترش گروههای تروریستی در غرب آسیاست. در این سالها کشورهایی که رویکردی واقع گرایانه در مورد بحرانهای غرب آسیا داشتند، از جمله ایران همواره به اروپا و غرب این هشدار را میداد که ایجاد و تقویت گروههای تروریستی در نهایت تهدیدهای امنیتی جدی را متوجه خود آنها خواهد کرد. مقامهای غربی این هشدار را جدی نمی گرفتند، اما اکنون و پس از دومین عملیات تروریستی داعش در قلب اروپا درستی این هشدارها به اثبات رسیده است.
این حوادث نشان داد، سیاستهای دوگانه درباره تروریستها و تقسیمبندی گروههای تروریستی به خوب و بد یا معتدل و تندرو یک استراتژی خطرناک و با تبعات سنگین برای غربیها بوده است. تروریسم، تروریسم است و قابل مهار و مرزبندی و هدایت نیست و نمیتوان آن را در چارچوبهایی خاص مهار و از آن استفاده ابزاری کرد. مقابله با پدیده تروریسم و آثار آن نیازمند یک مبارزه غیر گزینشی و با مشارکت فعال همه کشورها در سطح منطقه و فرامنطقه است.
چهارم: حوادث جمعه گذشته و انجام هفت عملیات تروریستی در پاریس، توان و بنیه نفوذ و حتی تکرار عملیات از سوی این گروهها و در رأس آنها داعش را در قلب اروپا به اثبات رساند. این اولین حادثه تروریستی نبوده و آخرین آن هم نخواهد بود و تهدید داعش به گسترش این دست عملیات، به دیگر پایتختهای اروپایی و حتی آمریکا را باید جدی گرفت. با این حال، برخی از تحلیلگران تئوری توطئه دولت فرانسه را مطرح میکنند و میگویند، دولت فرانسه خود این حوادث را طراحی و اجرا کرده تا پروژه جنگ خارجی علیه سوریه را کلید بزند. اما این نظریه معقول و ممکن نیست، زیرا گستردگی و تعدد نقاطی که از سوی داعش مورد هدف قرار گرفت، شالوده نظام امنیتی و دفاعی فرانسه را زیر سؤال برده و دستگاه امنیتی این کشور را بی حیثیت کرده است و دوم اینکه فرانسه در موقعیت و جایگاهی نیست که توان و بنیه ورود به جنگ مستقیم در سوریه را داشته باشد یا بتواند به این بهانه کشوری چون آمریکا را وادار به جنگ در سوریه و رویارویی مستقیم با روسیه کند.
واقعیت این است که کشورهای اروپایی نه تنها با ارایه حمایتهای سیاسی و آموزش نیروهای تروریستی در پنج سال گذشته به رشد این گروهها کمک کردهاند که در بستن راه ها و محدود کردن ابزارهای تبلیغی گروههای رادیکال مذهبی نیز به هر دلیل ناکام بوده اند.
شمار زیادی از نیروهای تروریستی داعش در سالهای اخیر اتباع اروپایی بودهاند که از مهد تمدن اروپایی جذب گروههای رادیکال مذهبی در خاورمیانه شدهاند. بسیاری از این افراد نیز به دلیل گرایشهای مذهبی تند، جذب گروههای تروریستی نشده اند، بلکه در اعتراض به تبعیض موجود در غرب، طغیان کردهاند و فرانسه در این میان بیشترین تروریستهای اروپایی را به داعش هدیه داده است و اکنون باید زیر سایه ترس از تروریستهای اروپایی و عمده عرب تبار سر کند.
پنجم: معقولترین سیاستی که اروپاییها و غرب باید اکنون در پیش بگیرد، تغییر رویکرد در مورد بحران در سوریه و عراق و یمن علیه داعش و القاعده و دیگر گروههای تروریستی است. ائتلاف ضد داعش که بیش از یک سال از عمر آن می گذرد، در عمل هیچ اقدامی برای مهار و از بین بردن این گروه انجام نداده است و تنها به حفاظت از معارضان مسلح سوری در مقابل نیروهای مردمی و ارتش سوریه پرداخته است.
شاید اکنون غرب باید به این نتیجه برسد که مبارزهای واقعی را علیه گروههای تروریستی چون داعش و جبهه النصره و دیگر گروهکهای تروریستی در سوریه با محوریت سازمان ملل آغاز کند و شروع پروسه سیاسی صلح و تشکیل دولت وحدت ملی در این کشور را بدون هرگونه پیش شرطی به جریان بیندازد. امنیت اروپا اکنون در گرو شکست یا موفقیت پروسه سیاسی حل بحران سوریه و حذف تروریستهاست.
غرب ولو آنکه متحدان عرب او خواهان حذف بشار اسد از قدرت باشند به این نتیجه رسیده که با ادامه بحران در سوریه، تروریسمی که اکنون به دروازههای اروپا رسیده به شکلی افسار گسیخته گسترش خواهد یافت و هیچ نقطهای از تهدید آن در امان نخواهد بود و کلید حل بحران در سوریه اتخاذ رویکردی معقول و میانه برای تشکیل دولت وحدت ملی و آغاز دوره انتقالی با لحاظ دیدگاههای دولت سوریه و متحدان اوست.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
غرب، تکلیف خود را با تروریسم روشن کند
بسمالله الرحمن الرحیم
فرانسه و دولتمردانش هنوز از شوک ناشی از حوادث تروریستی داعش در پاریس خارج نشدهاند و دچار سردرگمی هستند. این مطلب را رسانههای فرانسوی و ناظران در صحنه هم عیناً گوشزد میکنند که شوک ناشی از غافلگیری بسیار سنگین بوده است.
شدت و دامنه اعلام محکومیتها علیه داعش و اعلام همبستگیها با فرانسه بر اثر این حوادث هم بسیار زیاد و قابل توجه است. تقریباً بدون استثنا تمامی مقامات ارشد کشورها و مجامع بینالمللی در یک موضعگیری سریع و صریح، داعش و جنایاتش را محکوم کرده و با فرانسه اعلام همبستگی کردهاند، اما چرا همین واکنشها و موضعگیریها را درباره حوادث تلخ و تاسف بار ضاحیه جنوبی بیروت شاهد نبودهایم که طی آن صدها تن شهید و مجروح شدند. در آنجا هم که داعش با جنایات تروریستی عدهای بیگناه را به خاک و خون کشید. صدها خانواده در سوگ از دست دادن عزیزان خود داغدار شدند و یا از این پس به خاطر معلولیت و جراحات عزیزانشان دچار دردسرهای بیشماری خواهند بود.
در واقع همه چیز به برخورد دوگانه غرب و رسانههای غربی نسبت به تروریسم بر میگردد. اگر تروریستها به منافع غرب حمله کنند، محکومند و یا علیه آنها اعلام جنگ نمود و اگر تروریستها در جهت منافع غرب عمل کنند و یا جاده صاف کن غرب و متحدانش باشند، مبارزین راه آزادی!، نیروهای ارتش آزاد! و در بدترین حالتها حداقل در مجموعه او «ستیزهجویان» طبقهبندی میشوند و تحت هیچ شرایطی نباید جنایاتشان محکوم شود.
تروریستهای خوب همانهائی هستند که اهداف و برنامههای غرب را اجرا میکنند یا راه سلطه جهنمی غرب را همواره میسازند و لاجرم باید مورد حمایت قرار گیرند. اما تروریستهای بد، نمیدانند بمبها و جنگ افزارهای خود را بایستی کجا بکار بگیرند و چه کسانی را نابود کنند و به همین دلیل محکومند و بایستی ریشه کن شوند.
تصادفی نیست که شاهد اعلام محکومیت و انزجاری علیه فجایع ضاحیه در جنوب بیروت نیستیم و حتی رسانههای استکباری با لحن جانبدارانهای از این حوادث یاد میکنند که نطفه جنگ داخلی محسوب میشود و...اما با قربانیان حوادث پاریس اعلام همبستگی و همدردی میشود و التهابات آن طوری بازگو میشود که گویا جامعه جهانی داغدار است و ادامه این وضع، قابل تحمل نیست درحالی که فرانسه، انگلیس و آمریکا و ارتجاع عرب که این روزها جامه میدرانند، خود از طراحان بازی و حامیان داعشند و دیروز از تار و مار شدن داعش، قویاً برآشفته شدند که چرا تروریستهای خوب و بد، یکسان مورد حمله قرار گرفتهاند؟
باید پرسید اگر حملات داعش از این پس نیز همانند سالیان گذشته فقط متوجه سوریه و لیبی و عراق و لبنان باشد، آیا باز هم با محکومیت غرب و سازمانهای بینالمللی مواجه میشود؟ قطعاً نه و چه بسا که باز هم از حمایتها و تاییدات و هدایت غرب نیز برخوردار شوند. ناگفته پیداست که داعش، عددی نبوده و نیست و با کمکهای غرب و ارتجاع عرب است که عرض اندام کرده و میکند و هنوز هم اگر آن حمایتهای بیحد و مرز پایان گیرد، پرونده داعش خود به خود بسته میشود و چه بسا که نیازی به سرکوب و مقابله چندانی هم نباشد. ولی این سئوال جدی همچنان بیجواب مانده که داعش با چه محاسبهای به پاریس حمله کرده و برای تحقق چه هدفی به چنین اقداماتی متوسل گردیده است؟
مبانی محاسبات داعش هرچه باشد، قطعاً از این پس رفتار اتحادیه اروپا در قبال پناهجویان دچار تغییرات جدی خواهد شد و در عین حال باعث تغییراتی در قلمرو مرزها و در چارچوب «پیمان شینگن» خواهد گردید.
با وجود این، کمتر احتمال میرود که غرب از دخالتهای سیاسی و مدافعات نظامی در کشورهای عربی و اسلامی منصرف شود یا در عملکرد خود تجدیدنظر جدی و موثری بنماید که برای مثال از این پس، «تروریسم» را از فهرست ابزارهای سیاسی خود حذف کند و از حمایت تروریستها دست بردارد. چه بسا از این به بعد احساس کند فرصتهای محدودی در اختیار دارد و انجام برخی توطئهها و طرحهایش، تسریع به عمل آورد و از این فرصتها برای بهانهجوئی و تحقق زمینهها سوءاستفاده کند.
عملکرد غرب در قبال تروریسم، از این به بعد هرچه باشد، در یک نکته تردید نیست و آن اینکه نقش غرب در ایجاد و سازماندهی و هدایت تروریستها در طول یکقرن اخیر به وضوح به اثبات رسیده و فاش گردیده و اکنون زمان آن فرا رسیده است که غرب در عملکرد خود تجدیدنظر کند و از سیاستهای دوگانه و گزینشی دست بردارد و مطمئن باشد که از سرمایهگذاری در تروریسم و جنایت و کشتار، چه بسا که سهمی بیش از این نصیب غرب شود.
***************************************
روزنامه خراسان**
« اقتصاد ایران در دام انتظارات عقلایی!»/دکترمحسن زنگنه
جان مینارد کینز ،اقتصاددان مشهور انگلستان ،زمانی که تئوری اقتصاد کلان خود را ارائه نمود، چنین فرض کرد که مردم و به طور خاص کارگران و نیروی کار ،قادر نیستند اثرات سیاستهای دولت بر معیشت و سطح در آمدی خود را درک نمایند. به عبارت واضحتر؛ در خصوص سیاستهای ضد تورمی، معتقد بود که اگر دولت ،حجم پول را در کشور افزایش دهد ،نیروی کار، متوجه اثرات تورمی آن نخواهد شد، لذا حاضر است با همان سطح دستمزد قبلی ،کار نماید و این موجب میگرددکه هزینههای تولید تغییر نکند و در عوض تقاضا و در نهایت تولید ملی افزایش یابد و این امر، ضمن افزایش رونق اقتصادی و کاهش رکود ،باعث کاهش بیکاری در جامعه میگردد. بر اساس این مدل ،دولتها میتوانند با اعمال "سیاستهای انبساطی" ،موجبات رونق اقتصادی را در جامعه فراهم نمایند و بدون اینکه نیروی کار و عموم مردم انتظاراتی در خصوص افزایش درآمد خود داشته باشند، در مقابل افزایش اندک در نرخ تورم ،شاخصهای نرخ بیکاری ،رشد اقتصادی و در آمد ناخالص ملی را بهبود بخشند.مدتی بعد اقتصاددانان ،این مدل را مورد نقد قرار دادند و ابتدا فریدمن نظریه " انتظارات تطبیقی " و مدتی بعد اقتصاد دانان نئو کلاسیک ،نظریه " انتظارات عقلایی " را مطرح نمودند. بر اساس نظریه "انتظارات عقلایی"، فعالان اقتصادی ،با استفاده بهینه از تمامی اطلاعاتی که در دست دارند ،انتظارات و پیش بینیهای خود را از مقادیر آتی متغیر های اقتصادی بهبود میبخشند . هرچند این پیش بینی یک پیش بینی صددرصدی نیست اما تا حد بسیار زیادی به واقعیت نزدیک است. به عنوان مثال اگر دولت بخواهد با افزایش 5 درصدی حجم پول ،تولید را رونق بخشد ،فعالان اقتصادی قادر خواهند بود تا تورم 5 درصدی را در آینده پیش بینی کرده و بر همین اساس از هم اکنون ،اقدام به افزایش دستمزد و بهای خدمات خود نمایند و لذا هزینه تولید را افزایش و سیاست دولت را در جهت افزایش رشد تولید ناخالص ملی و کاهش نرخ بیکاری ،کم اثر و حتی در مواقعی بیاثر سازند.نکته دیگر؛ فاصله زمانی بین تصویب سیاستهای دولت تا ابلاغ و اجرای آن است . هر چه فاصله بین تصمیمات اقتصادی دولت وتصویب تا اجرای عملی آنها بیشتر باشد جامعه وفعالان اقتصادی، این فرصت را خواهند داشت تا انتظارات عقلایی خود را بهبود بخشیده، اقدامات مورد نظر را اعمال دارند. ضمن آنکه در نظریه" انتظارات عقلایی"، سطح هوش و توانمندیهای ذهنی افراد جامعه ،نقش موثر و تعیین کنندهای دارد. هر چه هوش و فراست افراد جامعه بالاتر باشد ،ایشان قادر خواهند بود که پیش بینیها و انتظارات خود را از آینده شاخصهای اقتصادی به نحو بهتری بهبود داده و عملا بیاثری سیاستهای دولت را تقویت بخشند.
حال با این مقدمه ،اقتصاد ایران و فضای حاکم را طی یکی دوسال اخیر مرور مینماییم .
بررسی تحولات چند ساله اخیر اقتصاد ایران نشان میدهد که فعالان اقتصادی و عموم افراد جامعه با برخورداری از ظرفیتهای هوشی و توانمندیهای ذهنی و تجربیات اقتصادی خود، در اکثر موارد توانستهاند به خوبی مقادیر متغیرهای آتی اقتصاد را پیش بینی و اقدامات متقابل را برنامه ریزی و به انجام رسانند. این امر مدیریت شاخصهای اقتصادی را برای کارگزاران اقتصادی کشور ،با پیچیدگیهایی همراه ساخته است.
بسیاری از سیاستهای اعمال شده از سوی دولت چه در زمینه بازارهای پولی و مالی و چه در حوزه بازار سرمایه و فضای کسب و کار، به جهت عدم توجه به این اصل متعارف اقتصادی (یعنی انتظارات عقلایی ) نتوانسته است به اهداف مد نظر دست یابد.
اما نکته قابل توجه (که اصل این گفتار نیز میباشد) افزایش "انتظارات غیر واقعی" است که خارج از مسیر معمول، بر اقتصاد تحمیل میگردد به این معنی که ما نه تنها در اعمال سیاستها و برنامههای اقتصادی به مقوله پیش بینی و انتظارات عقلایی جامعه توجه کمتری معطوف داشته ایم ،بلکه انتظاراتی را نیز خود در جامعه تزریق نموده ایم که ما از آن به "انتظارات عقلایی خارجی" یاد میکنیم چرا که خارج از انتظارات معمول ،به جامعه تحمیل شده است. از حدود دوسال پیش و در حالی که فضای اقتصادی کشور متاثر از قطعنامهها و تحریمهای سازمان ملل و کشورهای غربی بود ،راه حل کلیه و یا عمده مشکلات اقتصادی و بهبود فضای کسب و کار، از سوی دولت ،رفع تحریمهای ظالمانه و حل و فصل مذاکرات ده ساله هستهای عنوان گردید. فارغ از درستی یا نادرستی این نظر ،تمرکز دولت بر قضیه مباحث هستهای و تلاش قابل تقدیر و فزاینده تیم مذاکره کننده و توفیقات حاصل ،از یکسو و گره زدن همه مشکلات به نتیجه مذاکرات و ترسیم افقی روشن از اقتصاد دوران پسا تحریم توسط کارگزاران و متولیان اقتصاد کشور از سوی دیگر، موجب گردید که انتظاراتی فراتر از "انتظارات عقلایی" معمول، در جامعه شکل گیرد .
متولیان اقتصادی که از انتظارات جامعه اطلاع درستی داشتند ،سعی نمودند تا با روشن جلوه دادن شرایط پسا برجام ،تا حدودی ،انتظارات فعالان اقصادی را در جهت پیشبرد رونق و تحرک اقتصادی جهت بخشند اما پیش بینی و انتظارات مردم براساس اطلاعات قبلی و روند واقعی شاخصهای اقتصادی و آنچه در جامعه میدیدند با انتظارات و پیش بینی آینده متغیرهای اقتصادی در دوران پسا تحریم، که از سوی دولت ترسیم میشد همخوانی و تطابق نداشت و همین امر باعث بروز چند اتفاق در اقتصاد ایران شد:
ریسک سرمایه گذاری را درکشور افزایش داد و موجب شد تا سرمایه گذاران ترجیح دهند سرمایههای خود را به سمتی که ریسک کمتری داشته باشد سوق دهند و عملا در آن بازارها هم کمتر دست به تحرک مالی بزنند . مانند خرید و پس انداز دلار و سکه و یا سپردههای بلند مدت بانکی .
امید به بهبود شرایط در آینده و انتظار کاهش قیمتها ،موجب کاهش تقاضای کالاهای با دوام مانند خودرو گردید و عملا موجودی انبارهای تولیدکنندگان را فزونی بخشید.این امر کاهش ظرفیتهای تولید و تعدیل نیروی کار و در مواردی تعطیلی بنگاههای اقتصادی را موجب گردید.
بازار زمین و مسکن که حجم قابل توجهی از اقتصاد ایران را تشکیل میدهد ،به همان دلایل فوق ،وارد رکود شد.از سوی دیگر افزایش نرخ دلار و بالارفتن هزینههای تولید ،موجب شد تا قیمت کالاها افزایش یابد و علی رغم تلاش دولت در خصوص کاهش نرخ تورم ،عملا موجب کاهش درآمد خانوادهها گردد.
از آنجا که هر نقدی باید همراه راه حل باشد باید گفت هرچند برکسی پوشیده نیست که تحریمهای ظالمانه سازمان ملل وکشورهای غربی و نیز سیاستهای خصمانه آنها در خصوص کاهش درآمدهای ارزی کشور، خسارات جبران ناپذیری را بر اقتصاد جمهوری اسلامی، وارد نموده است و نمیتوان تاثیرات آن را از چشم دور نگه داشت وشاید به همین دلیل است که رهبری معظم انقلاب بارها و بارها، مهمترین فلسفه مذاکرات را رفع این تحریمهای ظالمانه معرفی فرمودهاند اما به نظر میرسد، چند سال گذشته، فرصت مغتنمی بود تا با تکیه بر ظرفیتهای درونی، اقتصادی پایدار و مقاوم را طرح ریزی و بنا میکردیم. این مهم هم در حوزه نظری و تئوریک بایستی مورد توجه قرار گیرد و هم در حوزه اجرا و عمل.
نکته اول اینکه؛ راه حلهای مکاتب اقتصادی رایج اعم ازکلاسیک و نئو کلاسیکها و یا نئوکنزینها ،پول گراها و ... نمیتواند، مدلی موثر را جهت ترمیم اقتصاد کشور در اختیار ما قرار دهد. روی آوردن به همان نسخههای مرسوم از جمله در بازار پولی کشور ،نمیتواند متضمن حل مسایل اقتصادی کشور باشد. نوآوری در زمینه سیاستهای انبساطی و مدیریت بازارهای مالی و پولی با بهره گیری از ظرفیت اقتصاد اسلامی و نیز مدل اقتصاد مقاومتی ،وظیفهای است که بر عهده اقتصاددانان و نخبگان دانشگاهی و حوزوی و مراکز علمی و پژوهشی کشور است . به عنوان مثال میتوان به مواردی از جمله ؛ سوق دادن عملیات تسهیلات بانکی به سمت قراردادهای اصیل اسلامی همچون"مشارکت" و استفاده از ظرفیتهای صکوک در تحریک و مولد نمودن مسکوکات در اختیار مردم، تصحیح الگوهای مصرف و تولید و بهره گیری از سایر علوم انسانی بومی و اسلامی در مدیریت رفتارهای اقتصادی جامعه اشاره نمود.
ثانیا؛ کاهش انتظارات عقلایی غیر واقعی و پرهیز از ارائه تصویری خوش بینانه غیر منطبق با واقعیات پسا تحریم، میتواند اقتصاد را در مسیر اصلی و واقعی خود هدایت نماید. خروج از دام « انتظارات غیرواقعی» میتواند بازار تجارت داخلی ایران را گرما بخشد و ثبات اقتصادی را به ارمغان آورد و از سوی دیگر توجه و تکیه بر ظرفیتهای عظیم درونی را موجب گردد. این وظیفهای است که در مرحله اول بر دوش دولتمردان و در مرحله بعد، بر دوش صاحبان قلم و تریبون و نخبگان و خواص جامعه میباشد. حتی اگر تصویر ارائه شده از شرایط پسا تحریم ،عملی باشد ،به دلیل زمان بر بودن اجرای تعهدات طرف غربی ،توقف و رکود اقتصاد و انتظار بیش از این میتواند ،کشور را با مشکلات اقتصادی و اجتماعی بزرگتری روبرو سازد که جبران آن ،هزینههای مادی و معنوی بسیاری را بر دوش جامعه تحمیل نماید.
و نکته آخر توجه به "پیوست فرهنگی" سیاستهای اقتصادی است . بدین معنا که در تصویب و مراحل اجرایی سیاستهای اقتصادی ،ظرفیتها و فرصتهای فرهنگی و ارزشی جامعه نیز مد نظر قرار گیرد. و به طور ویژه در خصوص مشکلی که ذکر شد، یعنی گرفتار آمدن اقتصاد ایران در دام انتظارات عقلایی ،ظرفیتهای دینی و ارزشی و بطور خاص راه کارهای اقتصادی منبعث از منابع اسلامی میتواند بسیار راه گشا باشد. وارد نمودن " انتظارات ارزشی " و باز تعریف " انتظارات عقلایی " متناسب با فرهنگ ایرانی – اسلامی ،میتواند مسیر تولید و مصرف را تصحیح نموده ،موجبات رشد و پیشرفت بیش از پیش اقتصاد را فراهم نماید .
و همه این موارد نیازمند یک " پویش ملی " و حرکتی فعال و هدفمند با مشارکت دولت و بخش خصوصی ،نخبگان و فرهیختگان و آحاد ملت میباشد که مدل عمل آن در قالب " بسته سیاستهای اقتصاد مقاومتی " میسور و ممکن است .
***************************************
روزنامه ایران**
ایران و دیپلماسی مقابله با ترور/سید حسین موسویان
ترورهای اخیر در پاریس جهان را شوکه کرده است.دیروز هنگام وقوع ترورها در یک کنفرانس بینالمللی نشسته بودم که دهها مقام فعلی و سابق عالیرتبه جهانی از کشورهای غربی، جهان عرب،روسیه، چین و از جمله نمایندهای از مجلس فرانسه هم حضور داشتند. نماینده مجلس فرانسه در حالی که بسیار عصبانی بود، خطاب به عربستان سعودی و ایران گفت که تا کی میخواهید این خصومتها را ادامه دهید. تروریستها بهخاطر دعوای شما امنیت ما و جهان را بهخطر انداختهاند. طبیعی بود که جو کنفرانس تحت تأثیر این فاجعه شوم قرار گیرد.
در پی مطالب احساسی نماینده مجلس فرانسه خطاب به حضار گفتم که تا زمانی که با ریشه اصلی تروریسم افسار گسیخته فعلی در خاورمیانه برخورد نشود، امنیت منطقه و جهان روز بهروز در معرض تهدید بیشتر خواهد بود. پنج مورد را بهشرح زیر بهعنوان ریشه تروریسم تکفیری برای حضار برشمردم:
1- ایدئولوژی: منشأ ایدئولوژیک گروههای تروریستی داعش، القاعده، جبهه النصره، بوکو حرام و امثالهم مکتب وهابی است که توسط کشورهای متحد امریکا و اروپا تبلیغ،گسترش و حمایت شده و میشود.
2- سیستم های حکومتی فاسد و دیکتاتور در جهان عرب که چندین دهه از سوی امریکا و غرب حمایت شده و امروز هم میشود.
3- بحران فلسطین و جنایات اسرائیل که مادر بحرانهای خاورمیانه است و جهان غرب هم یکپارچه از اسرائیل حمایت میکند.
4- تجاوز نظامی به کشورهای منطقه همچون حمله نظامی امریکا به افغانستان و عراق و اخیراً هم حمله نظامی عربستان به یمن و
5- خلأ یک سیستم همکاری امنیتی منطقهای، موضوعی. ایران سالهاست اعلام آمادگی کرده و کشورهای عرب متحد امریکا طفره میروند چون بهدنبال قرض امنیت از امریکا هستند.
در کنفرانس کسی با اظهارات من مخالفتی نکرد و برخی از کشورهای عربی هم با وجود ناخرسندی، مجبور به سکوت شدند. اما بعد از جلسه یکی از وزیران خارجه سابق اروپایی نزد من آمد و ضمن تشکر گفت که ما میدانیم ریشه همه این مصیبت ها از وهابیسم سعودیهاست اما ایران باید قدمهای جدیتری برای حل این معضل بردارد. من به آن وزیر گفتم فعلاً که جدیترین کشور در مقابله با تروریسم ایران است و هرروز شاهد شهادت سرداری از سرداران سپاه ایران هستیم.
اما گفته این سیاستمدار برجسته اروپایی مرا در فکر فرو برد. او میخواست به من بگوید که حملات تروریستی پاریس فرصتی است برای ایران. این پیام ضمنی او به ایران بود و پیام مهمی هم بود. حقیقت این است که شهادت سرداران عزیز ما در مقابله با تروریسم تکفیری کافی نیست. ما باید به فکر ابتکاری جذاب برای همکاری با قدرتهای جهانی و منطقهای در مقابله با تروریسم تکفیری باشیم. امروز اروپا و امریکا و روسیه و هند و چین همه و همه تهدید را لمس میکنند و بهگونهای درماندهاند. گمان نمیکنم کشوری در تاریخ معاصر به اندازه ایران تجربه عملیدر مقابله با تروریسم کسب کرده باشد.
مناسب است بهدنبال «دیپلماسی هستهای»، ایران «دیپلماسی مقابله با تروریسم» را در رأس کار قرار داده و رهبری منطقهای آن را به عهده گیرد. هیأتی به ریاست آقای ظریف و با حضور فرماندهان کارکشته نظامی و امنیتی ما رایزنیهای دیپلماتیک را آغار کنند.کار را از گفتوگو با اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل و دبیر کل این سازمان آغاز کنند. روسیه شریک جدی و آماده و پا بهرکابی خواهد بود. گفتوگو با قدرتهای منطقهای و اتحادیههای بزرگ امنیتی جهان ازجمله ناتو را در دستور کار قرار دهند. با طرحی جامع و عملیاتی وارد مذاکرات شوند. همزمان تهران میزبانی یک کنفرانس کاربردی جهانی مقابله با تروریسم را بهعهده گیرد. کنفرانسی متفاوت با کنفرانسهای معمول که عمدتاً به انجام سخنرانیها میگذرد. ایران از مدعوین بخواهد که با تیم و طرح عملیاتی مشخص در اجلاس شرکت کنند.
ایران بزرگترین قربانی تروریسم است و مستحق ایفای نقش راهبردی در سطح جهان ومدیریت راهبردی مقابله با تروریسم در سطح منطقه است.
***************************************
روزنامه جام جم **
چالشهای اقتصاد مقاومتی دانشبنیان / دکتر مرتضی عزتی
با اینکه یکی از مهمترین محورها و پایههای اقتصاد مقاومتی، تکیه بر اقتصاد دانشبنیان است، اما نگاهی به راه طی شده نشان میدهد این دو موضوع مهم که با هم دیده میشوند، دچار مشکلات یکسانی در اجرا هستند که باید برای رفع آن فکری کرد. در واقع باید گفت، راهحل عمده مشکلات اقتصادی ایران از اقتصاد مقاومتی مبتنی بر اقتصاد دانشبنیان میگذرد و دولت باید با تکیه بر توان مردمی در این راستا گام بردارد.
بر این اساس، مشکل اجرایی نشدن اقتصاد دانشبنیان به قبل از ابلاغ سیاست اقتصاد مقاومتی برمیگردد. اقتصاد دانشبنیان در تعریف عمومی به این معناست که فعالیتهای تولیدی بر اساس دانش انجام شود و بر این اساس بسیاری از کشورهای پیشرفته برای اینکه در این بخش رشد زیادی داشته باشند، سرمایهگذاریهای کلانی انجام دادهاند. اما در کشور ما به علت ضعف ساختاری و حضور همیشگی دولت در اقتصاد، این موضوع در حاشیه قرار گرفته و نتوانستیم آنطور که باید و شاید در این زمینه پیش برویم. به بیان بهتر ما توان این موضوع را که دانشمان را به کالا و خدمات تبدیل کنیم، نداریم؛ برخلاف اینکه در موضوعات علوم پایه در جهان حرفی برای گفتن داریم.
از سوی دیگر برخی عوامل فرهنگی نیز در کاهش موفقیت اقتصاد دانشبنیان نقش داشتهاند. به عنوان مثال در سالهای اخیر انگیزه اقتصادی نزد مردم تضعیف شده و به جای اینکه بگویند پول درآوردن خوب است اما کار کردن در راه خدا خوبتر است، اعلام کردند که برای پول کار نکنید و تنها برای خدا کار کنید. به همین دلیل افراد سرمایهدار از نگاه برخی افراد بد به نظر میرسیدند و میرسند، لذا این تلقی و نگاه نادرست باید در بین مردم اصلاح شود. در حالی که ایجاد انگیزه اقتصادی یکی از پایههای اقتصاد دانشبنیان است. زمانی که در اقتصاد انگیزه تولید وجود داشته باشد میتوان به آینده آن امید داشت، اما به جای اینکه این انگیزه تولید را در کشور تقویت کنیم آن را تضعیف کردهایم.
در همین حال دولت باید اجرای اقتصاد دانشبنیان را به مردم بسپارد و خود فقط نقش سیاستگذار و ناظر را داشته باشد. البته دولت در زمینه اقتصاد دانشبنیان میتواند سرمایهگذاریهای زیادی انجام دهد و به جای کمک به تولیداتی که توجیه اقتصادی ندارند به این سمت حرکت کند.
به این دلیل که ارزش افزوده تولیدات دانشبنیان آنقدر بالاست که فاصله چند صد پلهای با تولیدات معمول و سنتی دارد. اما این سرمایهگذاری نباید در قالب کمک نقدی باشد بلکه باید یارانه تولید را به بخشهای دانشبنیان اختصاص داده و آنها را در برابر اختراعات و تولیداتی که انجام میدهند از مالیات معاف کنند.
***************************************
روزنامه وطن امروز **
پنیر دموکراسی و کلاغ اصلاحات/مهدی جابری
واقعیت چیز دیگری است؛ واقعیت را باید در ورای عینکهای گرد، شالهای دور گردن و لنگهکفشهای رنگین آلاستار جستوجو کرد. آری! واقعیت این است که مدعیان امروز که برای قربانیان حوادث تلخ و دردناک پاریس شمع روشن کردهاند خودشان از مردادماه 90 تا مردادماه 92 به مدت 2 سال برای کشتهشدگان گروههای تروریستی در سوریه شمع روشن میکردند و آنها را «معارض و اصلاحطلب و اپوزیسیون» مینامیدند! در حالی که سرهای بریده شهروندان سوری را نمیدیدند!
و اما این عبارتهای تلخ، سرد و غیراخلاقی: «شرم و ننگ بر شما که با یک روزنامه حامی داعش همکاری میکنید! شما داعشی هستید و بوی خون میدهید! سخیف و مردهخوار و حامی خشونت هستید! این تیتر غیراخلاقی چیست؟ بفرمایید شام؟!»
این عبارتها و الفاظ را برخی حامیان بهاصطلاح روشنفکر در احزاب و گروههای اصلاحطلب در 2 روز گذشته نثار تعدادی از خبرنگاران و فعالان رسانهای کردند؛ همان حامیانی که رفتار و گفتارشان در 2 روز گذشته درباره حوادث تلخ پاریس و نیز درباره تیتر روزنامه «وطن امروز» با عنوان «بفرمایید شام» مرا یاد نمایش «کافه فرانسه» به کارگردانی و نویسندگی مهران رنجبر انداخت که تابستان امسال در تماشاخانه باران اجرا شد. کافه فرانسه تلاشی بود برای نشان دادن چهره واقعی برخی ایرانیها که ژست و ادای روشنفکری دارند و روشنفکری آنها خلاصه شده است در ادا و اطوارهای ظاهری و چگونگی پوشش که مثلا در آن عینک گِرد زدن نشانه باسواد بودن محسوب میشود! کارگردان به صراحت اعلام کرد: «همینها مرا اذیت میکرد که نمایش کافه فرانسه را نوشتم. اینکه روشنفکری خلاصه به این شود که شالی به گردن بیندازیم و یک لنگه کفش آلاستار قرمز یک پایمان و آلاستار زرد پای دیگرمان باشد و خوش باشیم که روشنفکریم! این شبهروشنفکری احمقانه وارد لایههای اجتماعی و سیاسی ما هم شده و مردم را گیج کرده است».
آری! در 2 روز گذشته عدهای که ظاهر و پوشش و اطوارشان تفاوت چندانی با کاراکترهای حشمت و مراد در کافه فرانسه ندارد، با همان اندازه سطحینگری و سادهانگاری در مدت چند دقیقه به تفسیر یک تیتر حرفهای و هنرمندانه پرداختند که ساعتها فکر و اندیشه رسانهای در آن جریان داشت.
این بهظاهر روشنفکران دقیقا مانند صحنهآرایی کافه فرانسه روی صندلیهایی با پایههای چندمتری نشستند تا برتری محیط بر شخصیت آنها بیش از پیش آشکار شود. آنها از روی این صندلیهای بلند از دریچه و زاویهای محدود به فعالیتهای یک رسانه چشم دوختند و عدهای از خبرنگاران و فعالان این رسانه را دعوت به «احساس شرم و ننگ» کردند و آنها را داعشی و حامی داعش نامیدند که تیترها و فعالیت حرفهایشان بوی خون میدهد!
این افراد زمانی میتوانند مدعی روشنفکری، دانایی و بینش صحیح باشند که بتوانند با کنار زدن ظواهر و لایههای بالایی، تحلیل درست و منطقی از اوضاع و حوادث جهان ارائه کنند، فریب نمایش و مانورهای غربی را نخورند، هویت شرقی و ایرانی خود را حفظ کنند و البته نظرات و عقاید خود را مدام تغییر ندهند.
مروری گذرا بر موضعگیری این بهاصطلاح روشنفکران ایرانی درباره حوادث سوریه مشخص خواهد کرد که فریبخوردگان روباه داعش در ایران کدام کلاغها هستند؟!
هفدهم مرداد 90 همزمان با روز خبرنگار و در حالی که انتظار میرود یک خبرنگار تحلیل درستی از اتفاقات داشته باشد، یک روزنامه زنجیرهای در مطلبی با تیتر «بشار باید برود» نوشت: در داخل حکومت سوریه عناصری تندرو هستند که حاضر به هیچ گذشتی نیستند. آنها محکوم به شکست هستند! رسانههای بهاصطلاح اصلاحطلب و بهظاهر روشنفکر هرگز نتوانستند تحلیلی صحیح از حوادث سوریه ارائه دهند. آنها در توصیف گروههای تروریستی حاضر در سوریه از عبارات و توصیفهای «اپوزیسیون، مخالف و معارض»(!) استفاده میکردند.
به طور مثال این رسانهها در 20 و 21 اسفند 90 دولت اسد را کشتی در حال غرق توصیف کردند و آن را به صراحت «رژیم جنایتکار» خواندند و نکته جالب اما تاسفبار اینکه آشکارا از تروریستها و انسانکشها با عنوان افرادی که به مقابله با «بیعدالتی و کارزار بیرحمانه حکومت» برخاستهاند یاد کردند! همکاران به ظاهر روشنفکر ما در کلام و عمل اثبات کردند که بهرغم ژستها و اطوارشان، از کمترین سطح فکری برای ارائه تحلیلهای منطقی و واقعبینانه برخوردار هستند. آنها در این فاصله زمانی 2ساله تلاش کردند مخالفان مسلح بشار اسد را (که به اعتقاد جمهوری اسلامی ایران، تروریست بودند) دارای برنامه و استراتژی برای آینده بهتر سوریه جلوه دهند و از آنها چهرهای اصلاحطلب، تغییرخواه و متمدن(!) به جامعه ایران ارائه کنند. حالا اما بادهایی در کتاب روزگار پیچیده و ورق برگشته است. آنهایی که گوش به فرمان باد هستند نیز تغییر رنگ و موضع دادهاند. آنها سالهای قبل نادانسته در سوگ تروریستها شمع روشن میکردند و امروز هم نادانسته شمعهای دیگری روشن کردهاند و تحلیلهای سطحی و سادهانگارانه ارائه میدهند. آنها هرچند برای قربانیان حوادث تروریستی فرانسه صدها شمع روشن کردند اما حتی یک شمع برای دهها هزار قربانی تروریسم در بحرین، عراق، پاکستان، افغانستان، لبنان، سوریه و «منا» روشن نکردند تا همچنان غرب را بر شرق ترجیح دهند. ما نیز سالهاست شمع روشن کردهایم تا شما مسیرتان را بهتر بدانید و ببینید. ما امروز هم شمع روشن میکنیم اما نه به خاطر حوادث تلخ و دردناک پاریس بلکه در سوگ روشنفکری واقعی و بینش صحیح که این روزها از نبودشان رنج میبریم.
***************************************