(فصلنامه مطالعات خاورميانه -
زمستان 1382 - شماره 36 - صفحه 123)
انقلابها يا بايد درصدد تجديدنظرطلبي در توزيع، موازنه و ماهيت قدرت در سطح جهاني باشند و يا بايد دگرگوني در شيوههاي ساماندهي و اعمال قدرت در بعد ملي را مدنظر قرار دهند، در غير اين صورت دچار تناقض در عمل ميگردند. بعد دوم مستلزم پذيرش دو ستون سيستم بينالمللي (نظام جهاني سرمايهداري و نظام دولت و قاعدتا هنجارها و نهادهاي آنها) است. از آنجايي كه بنيانهاي مذكور خصلت همپوشاني دارند، پذيرش همزمان آنها ضرورتي اجتنابناپذير است، در حالي كه تحول از نوع اول، نافي مباني مذكور است. نگارنده اين ديدگاه را مفروض انگاشته است كه انقلاب اسلامي با قبول گزينه دوم ضمن به رسميت شناختن مرزهاي ملي، اين گزاره را احيا كرد كه اعمال قدرت ميتواند براساس نظاممنديهاي شريعت باشد.
در بين كشورهاي منطقه، عراق به لحاظ ويژگيهاي خاصي نظير حاكميت اقليت سني بر اكثريت شيعه طي ساليان طولاني، شرايط نامساعد اجتماعي و اقتصادي شيعيان و نيز قرابت جغرافيايي در زمره نظامهايي بود كه اولين بازتابهاي انقلاب اسلامي در آن بروز يافت. از آنجا كه هدف اصلي مقاله تبيين بازتاب انقلاب اسلامي در عراق است، در اين راستا پرسشهايي به اين مضمون كه، از چه منظرهايي ميتوان به بازتاب و مقوله صدور انقلاب نگريست؟ بازتابهاي انقلاب اسلامي در عراق به چه صورت بود؟ زمينههاي اجتماعي تأثيرپذيري جامعه عراق از انقلاب ايران كدامند؟ براساس كدام شاخصها ميتوان ابعاد تأثيرگذاري انقلاب را مشخص نمود؟ و بازتاب انقلاب اسلامي در عصر پس از صدام چه وضعيتي خواهد داشت؟ به اذهان متبادر ميگردد كه به منظور بررسي اثرات انقلاب اسلامي بر عراق، پاسخگويي به سؤالات ياد شده شايسته و لازم است.
درآمدي بر بازتاب و صدور انقلاب اسلامي
اكثر انقلابهاي ناب و واقعي، حامل بذرهاي يك ايده جديد هستند كه از شرايط محلي و منطقهاي فراتر رفته و بعد از ريشهيابي، رشد مينمايند. از سوي ديگر، اثرات سياسي و اجتماعي انقلابها در طي سالها ارزيابي نميشود، بلكه در طي نسلها و يا حتي قرنها بايد مورد تدقيق قرار گيرد.1 اصولا بازتاب انقلاب اسلامي در قالب دو روند قابل تبيين است: روند طبيعي و فرايند ارادي (صدور انقلاب). دو عنصر مشترك اين روندها، يكي پيام ناب و نافذ انقلاب و ديگري مخاطبان است. همچنين وجه تمايز آنها در اين نكته است كه در شكل طبيعي، برنامه، طرح و مجري مشخص و از پيش تعيين شدهاي به منظور تأثيرگذاري وجود ندارد، بلكه عامل كارساز، شرايط و بستر اجتماعي كشور تحتتأثير است، بدين مفهوم كه در كنار عملكرد مثبت انقلابيون، چنانچه شعارها و پيامدهاي انقلاب از ظرفيت همنشيني و همخواني با زمينههاي اجتماعي واحد تأثيرپذير برخوردار باشند، آنگاه شاهد تحولاتي در آن جامعه خواهيم بود.
در حالي كه مقوله «صدور انقلاب» حكايت از يك راهبرد به همراه مجري معيني دارد، مهيا بودن زمينههاي اجتماعي كشور موردنظر به مثابه شرطي لازم در اثربخشي صدور انقلاب نيز موثر است. به تعبير روشنتر، چنانچه شرايط اجتماعي كشور مخاطب به گونهاي باشد كه پذيراي ارزشها و پيامدهاي انقلاب نبوده و با آنها قرابت نداشته باشد، احتمال متأثر ساختن آن جامعه به شدت كاهش مييابد.
اساسا بحث از تأثيرات و بازتابهاي انقلاب اسلامي، نيازمند تدقيق كانونهاي شيعه است. به نظر ميرسد تجزيه قطبها، حركات و پيامدهاي نهضت شيعي، فراخور «ميزان، شدت و گستره اثربخشي» آنها، ميتواند معيار معقولي در اختيار ما قرار دهد، بدينمعني كه برخي حركات و جنبشها در عرصه داخلي و گروهي نيز در عرصه خارجي منشاء اثر ميشوند. مراد و مقصود از عرصه داخلي عبارت است از حيطه و درجه اثربخشي هر جامعه شيعه بر مجموعه تحولات و خطمشيهاي داخلي يك واحد ملي و منظور از عرصه خارجي، توان تأثيرگذاري آن جامعه شيعي بر دگرديسي و صيرورت سياستهاي فراملي و بينالمللي است. با بهرهگيري از اين مفاهيم، جوامع شيعي را ميتوان به سه دسته تقسيم كرد:
1. واحدهايي كه تأثيرات چنداني چه در عرصه داخلي و چه بر سياستهاي منطقهاي و فرامنطقهاي ندارند؛ نظير جوامع شيعي اسماعيلي؛
2. جوامعي كه حيطه اثرگذاري آنها در مرزهاي ملي تحديد ميشود؛ مانند: شيعيان عراق و پاكستان؛
3. نظامهايي كه تأثيرات آنها در بعد داخلي و خارجي قابل توجه است.
گروهي از انديشمندان اعتقاد دارند برد جهاني برخي جنبشها به طور عمده از پيوند و همبستگي يك نهضت و حركت شيعي با عوامل و مؤلفههاي نفوذمند جهاني همچون نفت يا مذاكرات صلح خاورميانه نشأت گرفته است؛2 به عنوان مثال، شعاع نفوذ شيعيان خليجفارس جهاني است، چرا كه 70 درصد ذخاير نفت دنيا در اين منطقه واقع شده و هرگونه تحول سياسي يا ناآرامي، پيامدهاي اقتصادي - سياسي گستردهاي به همراه خواهد داشت. از اينرو تحولات سياسي ايران (مانند انقلاب اسلامي) داراي تأثيراتي از نوع سوم تقسيمبندي مذكور است.
به طور كلي بازتابهاي انقلاب اسلامي در ديگر دولتهاي مسلمان به شرايط خاص آن كشورها و يا منطقه بستگي داشته است. بنابراين بسته به اينكه سطح تحليل، ملي يا منطقهاي باشد، بايد عواملي همچون تركيب نخبگان، ماهيت ذاتي گروههاي اسلامي و جنبشهاي مخالف و ديگر فاكتورهاي پراهميت محلي را در نظر داشت. جدا از آثار انقلاب بر شيعيان، برخي معتقدند كه بدون شك جمهوري اسلامي ايران باعث شد گروه زيادي از اهل تسنن در ايمان و عقيده مذهبي خود قويتر شوند. بنابراين، بحث بر سر موجي است كه به عنوان نتيجه انقلاب اسلامي به يك اندازه روي شيعيان و سنيان در خاور نزديك اثرگذار بوده است.3
با پيروزي انقلاب ايران، در سراسر جهان اسلام، از يوگسلاوي و مراكش در غرب گرفته تا اندونزي و فيليپين در شرق، يك جنبش مردمي نضج گرفت. اين تجديد حيات اسلامي به شكلهاي مختلف و با بيان عقيدتي مرتبط به يكديگر، در حركتهاي مردم عراق، تسخير مسجدالحرام در سال 1358، جهاد مسلمانان در افغانستان اشغال شده توسط شوروي، ترور انورسادات در مصر و مقاومت شديد در لبنان، بروز ناآرامي در كويت، بحرين، قيامها و فعاليتهايي در الجزاير، مصر، تونس، مراكش و فلسطين تجلي يافت. اين نيروي مردمي ناشي از بيداري اسلامي، مرزهاي جغرافيايي را در هم نورديد و از ايدئولوژيهاي سياسي و نظامهاي ملي فراتر رفت، و در عين حال به عنوان يك معضل جدي در مقابل رژيمهاي محافظهكار حاكم بر اين كشورها - نظير عراق - مطرح شد.
به هر حال عواملي همچون ناكامي الگوهاي وارداتي از غرب و واكنش در قبال آنها، نابساماني جوامع اسلامي، سركوب جنبشهاي اسلامي از سوي حكومتهاي مستقر، سرخوردگي نسل پرسشگر جوان از دستگاههاي مذهبي دولتي، شكست نظامي اعراب در برابر اسراييل و تصرف بيتالمقدس و بخشي از اراضي سه كشور اردن، سوريه و مصر از سوي اسراييل به عنوان پارامترهاي سلبي و پيروزي انقلاب اسلامي به عنوان فاكتوري ايجابي، نقش مبرهني در رشد بيداري اسلامي ايفا نمودند.4
برخي انديشمندان قايل به چهار نوع تأثيرگذاري انقلاب ايران در جهان اسلام هستند:
1. نقشآفريني مؤثر و ملموس جمهوري اسلامي در دو كشور لبنان و بحرين؛
2. ترغيبات و تحريكات ايران در مجموعهاي از كشورها مانند: مصر، تونس، نيجريه، اتحاد جماهير شوروي، پاكستان و فيليپين، گرايشهاي سياست اسلامي را تثبيت و تسريع نموده است؛
3. نقشآفريني ايران در تحريك ايدئولوژي و انديشههاي سياسي اسلام نظير آنچه در مصر، سودان، مالزي و اندونزي رخ داد؛
4. الگو و جنبش ايران، همچنين، بهانهاي براي برخي حكومتها نظير: عراق، مصر، تونس و اندونزي به منظور توجيه كنترل و سركوب جنبشهاي اسلامگرايان مخالف ايجاد نمود.5
در يك تقسيمبندي كليتر، ديدگاههاي ابراز شده درخصوص تحليل تأثيرات انقلاب اسلامي را ميتوان در سه گروه عمده طبقهبندي نمود: گروه اول، شامل محققاني است كه به حضور سياسي روحانيون در داخل ايران توجه بيشتري مبذول نموده و فرافكني مقوله انقلاب را به عنوان عاملي كه به استمرار و تداوم اين حضور ياري ميكند، تفسير مينمايند. گروه دوم به بررسي ملاحظات عملي در سياست خارجي ايران اهتمام ورزيدهاند و بر اين باورند كه صدور انقلاب، اصلي عملي در سياست خارجي كشور به شمار ميآيد.
سومين گروه، ضمن جدي گرفتن مسئله صدور انقلاب به امواج فكري - ايدئولوژيك آن عطف توجه نموده و پيام فكري انقلاب را عاملي كارساز در تأثيرگذاري آن بر تودهها و حتي نخبگان ميدانند.6 همانگونه كه ملاحظه ميگردد، اصل صدور انقلاب را ميتوان به عنوان مخرجمشترك ديدگاههاي مذكور عنوان كرد كه هر يك به نوعي و به فراخور مطلب درصدد تبيين آن برآمدهاند. با نگرش تحليلي به جوامع شيعي، در مورد امكانسنجي تحرك دستگاه سياست خارجي ايران در راستاي صدور انقلاب به طور كلي با دو نوع جوامع مواجه ميشويم:
1. آن دسته از واحدهاي سياسي كه شيعيان آنها هم نژاد جامعه ايراني هستند؛ همچون كردها و تاجيكهاي شيعه؛
2. جوامعي كه شيعيان آنها با ايرانيان به لحاظ نژادي ناهمسنخ هستند؛ مانند اعراب شيعه.
در مجموع، شواهد و قرائن موجود حكايت از آن دارد كه ايران در مقوله صدور انقلاب در اولويتبنديهاي خود ترجيح ميدهد بر جوامع شيعي غيرايراني - مانند هزارههاي افغاني، آذريهاي آذربايجان، شيعيان جنوب لبنان و عراقيها - تأكيد نمايد تا بر مردمي كه به لحاظ نژادي ايراني هستند؛ نظير كردها و تاجيكها. بنا به اعتقاد عدهاي، دلايلي همچون:
1. تبليغات منفي و مخرب قدرتهاي جهاني به منظور ترساندن شيوخ خليجفارس و دولتهاي خاورميانه با هدف ترغيب آنها به همگرايي با غرب؛
2. پارهاي از اعلاميهها و اقدامات جمهوري اسلامي كه مفهوم صدور انقلاب را با مشي مسلحانه و ايجاد انقلاب به جهانيان القا نمود؛
3. ديدگاهها و اعلامنظرهاي تند عناصر انقلابي و نشريات داخل كشور (هرچند داراي منصب رسمي در حكومت نبودند و كلام آنها اعلام رسمي منابع سياستگذاري خارجي به شمار نميرفت)7 سبب شد بحث صدور انقلاب در نزد مخاطبان ابتدا مقولهاي نظامي توأم با كشورگشايي تصور شود. اين در حالي بود كه بنيانگذار جمهوري اسلامي به صراحت در مواردي بهرهگيري از بديلهاي نرمافزارانه را در راستاي اهداف انساندوستانه مورد تأكيد قرار دادند. به باور امام خميني(ره): «ما بايد از مستضعفان جهان پشتيباني كنيم، ما بايد در صدور انقلابمان به جهان كوشش كنيم و تفكر اينكه انقلابمان را صادر نميكنيم، كنار بگذاريم؛ زيرا اسلام بين كشورهاي مسلمان فرقي قايل نميشود و پشتيبان تمام مستضعفان جهان است.»8 منظور ايشان از صدور انقلاب اين بود كه:
«ما ميخواهيم همين معنويتي كه در ايران پيدا شده صادر كنيم، ما نميخواهيم شمشير بكشيم و تفنگ بكشيم و حمله كنيم، ما ميخواهيم اين انقلابمان را، انقلاب فرهنگيمان را، انقلاب اسلاميمان را به همه ممالك اسلامي صادر كنيم.»9
«اينكه ميگوييم انقلاب ما به همه جا صادر شود، اين برداشت نشود كه ميخواهيم كشورگشايي كنيم. ما همه كشورهاي مسلمان را از خودمان ميدانيم. ما ميخواهيم اين چيزي كه در ايران واقع شده و اين بيداري كه در ايران واقع شده و خودشان از ابرقدرتها فاصله گرفتند و دارند دست آنها را از مخازن خودشان كوتاه ميكنند، اين در همه ملتها و دولتها بشود و آرزوي ما اين است. معني صدور انقلاب ما اين است كه همه ملتها بيدار شوند. همه دولتها بيدار شوند و خودشان را از اين گرفتاري كه دارند و از اين تحت سلطه بودني كه هستند و از اينكه همه مخازن آنها دارد به باد ميرود و خودشان به نحو فقر زندگي ميكنند، نجات بدهند.»10
امام(ره) علل صدور انقلاب را به خارج از كشور، ناشي از اسلامي بودن آن ميداند: «ما انقلابمان را به تمام جهان صادر ميكنيم چرا كه انقلاب ما اسلامي است و تا بانگ لاالهالاالله و محمدرسولالله بر تمام جهان طنين نيفكنده، مبارزه هست و تا مبارزه در هر جاي جهان عليه مستكبران هست، ما هستيم.»11 بعد از نهادينه شدن انقلاب و ساختارهاي آن، موضوع صدور انقلاب، به عنوان يكي از ابعاد سياست خارجي كشور پيگيري شد. در اين باره بايد اشاره شود كه پيام انقلاب اسلامي حاوي دو نكته اساسي بود: بازگشت به دين به عنوان بديلي براي رفع مشكلات جوامع اسلامي، و معرفي سيستم سياسي ولايتفقيه. با تحليل خطمشيها و بررسي رخدادها درمييابيم كه در خلال سالهاي اوليه تأسيس جمهوري اسلامي، بحث «صدور انقلاب با هر روش»، (حتي با ابزار خشونتآميز نظير قضاياي عربستان و بحرين در قالب ديدگاههاي آرمانگرايان راديكال) در سرلوحه امور قرار داشت.
با ملموستر شدن فشارهاي ناشي از جنگ تحميلي و ساير ملاحظات داخلي و نيز تأثيرپذيري از عوامل خارجي، آموزه «امالقراء» به عنوان چارچوب رفتاري دستگاه ديپلماسي كشور تدوين شد و به رغم برخي مسايل،(1) به تدريج نشانههايي از گرايش به عملگرايي رؤيت گرديد. در قالب اين آموزه عنوان ميشود: «ما وقتي به بيرون مرزهاي خود نگاه ميكنيم، اهدافمان از دو مقوله خارج نيست: صدور انقلاب و حفظ امالقراء، و اگر در مقطعي تزاحمي ببار آيد، اولويت با حفظ امالقراء است.»12 به طور خلاصه اين رويكرد مصلحتانديشانه، حكايت از آن داشت كه نخبگان فكري / ابزاري جامعه با بازبيني خطمشيهاي پيشين و بهرهگيري از تجربيات به دست آمده، خردمندي و منطبق با واقعيتها عمل نمودن را در كنار بازتعريف مقوله صدور انقلاب، مدنظر قرار دادند.
شناخت مباني رفتاري رژيم بعثي در قبال انقلاب اسلامي
انديشمندان بر اين اعتقادند كه رفتار دولتها را ميتوان براساس رويكرد ماهيت دولت و يا رهيافت ژئوپليتيك ارزيابي نمود. از آنجايي كه الگوي انقلاب اسلامي بنيانهاي نظري و عملي اقتدار حكومت صدام را مورد تهديد قرار داده بود، بغداد نسبت به جمهوري اسلامي مواضع خصمانهاي اتخاذ نمود. به نظر ميرسد با بهرهگيري از رويكرد ماهيت دولت ميتوان به مباني و چرايي رفتار رژيم بعثي نسبت به ايران دست يافت. در واقع هدف عمده اين نگرش، شناخت اقتدار و نظم به همراه مباني و شيوههاي بازتوليد آن ميباشد. از جمله مؤلفههاي ماهيتي هيأت حاكمه رژيم بعثي، سني بودن آنها بود. شايد بتوان ريشههاي تاريخي حذف شيعيان عراقي از قدرت سياسي را به مقطع استقلال از عثماني رساند.
اساسا كادري كه بعد از مستقل شدن، قدرت را در اختيار گرفت، در ساختارهاي عثماني سنيمذهب تربيت يافته بود. بديهي است اختلاف مذهبي شيعيان در زمان امپراتوري نيز وجود داشت. از سوي ديگر همانگونه كه ميدانيم، انگلستان نقش بسيار حايز اهميتي در سير روند تحولات عراق ايفا نموده است، از اينرو حكم جهاد علماي شيعهمذهب در كنگرهاي با شركت سيدابوالحسن اصفهاني و شيخ حسين نائيني از ايران به همراه روحاني شيعي عراقي، مهدي خالصي، درخصوص خروج از قيمومت انگلستان13 انگيزهاي شد كه بريتانيا شرايطي را مهيا نمايد تا شيعيان از قدرت سياسي به دور باشند.14 مليگرايي عربي ديگر خصيصه دولت عراق بود.
جوهره اصلي تشكيلدهنده تفكر حزب بعث مليگرايي عربي بود. عراقيها به واسطه مخدوش بودن مباني هويتي خود به سوي احياي مليگرايي عراق گام نهادند و تلاش وافري كردند تا با كاوشهاي باستانشناسانه مباني هويت و اصالتي ويژه، جداي از ساير اعراب، ايجاد نمايند. صدام در جايي اظهار داشته است: «شكوه اعراب از شكوه عراق ناشي ميشود. در طول تاريخ هرگاه كه عراق پيشرفت نموده و قدرتمند شده ملت عرب هم پيشرفت نموده و نيرومند شد. بدين علت ما ميكوشيم عراق را به كشوري قدرتمند، ترسناك، توانا و پيشرفته مبدل سازيم.»
اسلام در مليگرايي بعث، ديني عربي است كه براي تكامل اعراب آمده است و تنها يكي از عناصر متشكله مليگرايي عرب است و، در واقع، اسلام ابزاري جهت نيل به اهداف در نظر گرفته ميشود. از سوي ديگر صدام اعتقاد داشت: «فقه اسلامي متحجر و جامد است. ما از مرد دين ميخواهيم كه در شئون دولت و حكومت دخالت نكند.» در مجموع حزب بعث يك حزب ضداسلامي بود.15 حاكميت و اقتدارگرايي، ديگر مشخصه دولت بعثي بود: «اصل 37 قانون اساسي موقت، بيان ميدارد كه شوراي فرماندهي انقلاب، بالاترين مرجع دولتي است. اصل 38 قانون اساسي نيز اشعار دارد كه اعضاي جديد اين شورا بايد عضو فرماندهي منطقهاي حزب بعث باشند. در واقع كابينه موظف به اجراي مصوبات شوراي فرماندهي انقلاب و در نتيجه اهداف حزب بعث شده است. در مجموع قانون اساسي نوعي اقتدار سياسي را براي حزب بعث به ارمغان آورده است.»16
از سوي ديگر، حزب با سياسي كردن ارتش و غيرنظامي كردن سياست، نظاميان را به انقياد خود درآورد. اساسا رجحان منافع حزبي بر منافع ملي در اساسنامه حزب قيد گرديده بود. از سال 1997 اعضاي شوراي فرماندهي انقلاب به مثابه بالاترين مرجع قدرت، همان اعضاي فرماندهي منطقه حزب بعث بودند. به علاوه به دليل فرمايشي بودن، در تمامي انتخابات برگزار شده، افزون بر 75 درصد كرسيها را نامزدهاي حزب بعث به خود اختصاص ميدادند. در واقع، كنترل انتخابات و قانونگذاري با مقررات تنظيم شده در اختيار حزب بعث و شوراي فرماندهي انقلاب قرار داشت و وظيفه اصلي مجلس، بررسي و تصويب مصوبات اين شورا بود.17
همچنين قدرت در عراق داراي ساختي شخصيتي بود و به رغم نقشآفريني حزب و شوراي فرماندهي انقلاب سپس كابينه در تصميمگيريهاي ملي، نقش صدام و نفوذ او در تصميمسازيها قابل چشمپوشي نبود؛ چرا كه از لحاظ سازماني ساختار فرهنگ عراق كاملا تمركزگرا بود. براي پي بردن به ميزان اثرگذاري صدام بايد حيطه اختيارات وي را شناخت. او كه مسئوليت فرماندهي كل قوا و رياست حكومت و نظام سياسي را در آن واحد در اختيار داشت، براساس مفاد قانون اساسي موقت، نصب، ارتقا و عزل مقامات قضايي، اداري و نظامي را نيز عهدهدار بود. همچنين صدام رييس شوراي فرماندهي انقلاب به عنوان مهمترين ركن دستگاه سياسي عراق بود.
نفوذ شخصيت و قدرت صدام باعث ميگرديد كه دادههاي سياست خارجي / داخلي رژيم به شدت تحتتأثير نگرشها و ايدههاي او باشد.18 بررسي سير حاكميت در عراق فرقهاي (تكريتي) بودن آن حكومت را به اثبات ميرساند؛ چرا كه پس از عبدالكريم قاسم، نظاميان برخاسته از بخشي از منطقه غربي، قدرت را در انحصار خود درآوردند و حتي از سهميه بغداد در حكومت بسيار كاسته شد. سپس با محدوديتهاي اعمالي، حكومت منحصر به شهر تكريت شد. پس از آن با حذف فيزيكي رهبري وابسته به گروه معروف به مشايخ ترك قديم به سركردگي مولود مخلص، دايره حكومت تنها شامل شاخههايي از طايفه تكريتيها شد كه در رأس آن احمد حسنالبكر و صدام حسين قرار داشت.19
به دلايلي همچون سيطره اقليت سنيمذهب بر اكثريت شيعه، فقدان نهادهاي مدني مستقل، بروز و گسترش بحرانهاي مشروعيت و مشاركت، ايجاد و تعميق شكافها و گسستهاي فرقهاي (شيعي / سني) و قومي (كردي / عربي)، اقتدار زورمدار، جامعه تودهوار و شخصيت قدرتطلب صدام، در قاموس سياسي عراق قدرت دولت بر پايه نيروهاي امنيتي قرار داشت. بنابراين به واسطه حاكميت زورمدار حزب بعث، نقش نيروهاي امنيتي در فرايند بازتوليد قدرت بسيار اساسي بود. برخي از اين نيروهاي تحت رياست وفاداران فاميلي و قومي به صدام عبارت بودند از: جهاز الحماية الخاص، جهاز المخابرات العامه، الاستخبارات العسكريه، مديريت الامن العامه، مكتب الامن القومي، امنالحزب، نيروي ضربت پليس گشت، دفتر عمومي نيروي انتظامي، دفتر عمومي مليت، ميليشياي حزب، ارتش عراق، و كادرهاي مرزي.20
اين حجم نيروي امنيتي مبين آن است كه مباني مشروعيت رژيم متزلزل بود و ترس از خيزش مردمي، آن را واميداشت تا كوچكترين مخالفتي را سركوب نمايد. موضوع پراهميت ديگر آن است كه عراق در تاريخ معاصر خود دچار نوعي احساس سرخوردگي و حقارت شده بود. به عبارتي پس از دوران افتخارآميز عباسيان، عراق تحت سلطه عثمانيها و انگليسيها درآمد و بعد از آن نيز به يكي از متحدان اتحاد جماهير شوروي مبدل شد. اين پيشينه، بسترساز خطمشيهاي افراطي - توسعهطلبي ارضي - دولت بغداد گرديد.21 فروپاشي تشكيلات و ساختار نيروهاي نظامي ايران در آغاز پيروزي انقلاب، شرايط مساعدي به منظور رهايي از عقده حقارت تاريخي رژيم بعثي فراهم كرد. در واقع يكي از دلايل تهاجم نظامي به خاك ايران به عنوان خشنترين واكنش عراق در قبال انقلاب اسلامي، معطوف به همين منطق است.
با درك اين ويژگيهاي دولت عراق و با عنايت به ماهيت انقلاب اسلامي، واكنشهاي رژيم بغداد در قبال آن قابل فهمتر ميگردد. انقلاب و جمهوري اسلامي با توجه به:
- ايدئولوژي اسلامي خود، بنيانهاي مسلك مليگرايي بعثي را متزلزل مينمود؛
- شيعي بودن، شيعيان عراق را كه اكثريت مخالف سركوب شده بودند، به شدت تحريك مينمود و ماهيت فرقهاي (تكريتي) حكومت صدام را به چالش ميكشيد؛
- اعلام آرمان وحدت جهان اسلام، با شعار وحدت جهان عرب رژيم بعثي در تعارض بود؛
- تلاش براي ايجاد حكومت واحد جهاني با هدف حكومت واحد عربي و مليگرايي بعثي سازگار نبود؛
- طرح سيستم ولايتفقيه، حاكميت اقتدارمنش صدام را زير سؤال ميبرد؛ و ترغيب ملل به ظلمستيزي و پيگيري راهبرد صدور انقلاب و حمايت از جنبشهاي مبارز شيعي، همگي بنيانهاي مشروعيت دولت عراق را متزلزل و زمينههاي خيزش مردم عليه رژيم بعثي را فراهم مينمود.
جنبشهاي شيعي در عراق
اساسا شيعيان عرب همواره بزرگترين گروه (بين 65-60 درصد) از جمعيت عراق بودهاند. آنان به واسطه تمايزات فرهنگي / نژادي، سنن و عادات، پيشينه و تجربيات گذشته، رويكردهاي مذهبي و روابط با ايران، از اكراد و سنيان اين كشور مشخص ميشوند. بعد از پيدايش دولت عراق كه از تجزيه امپراتوري عثماني نشأت گرفته بود، انتظار ميرفت اين گروه به نسبت كثرت و اهميتشان نقشبرجستهاي در سيستم حكومتي ايفا نمايند، ولي نه تنها صاحب چنين نقشي نشدند، بلكه از آغاز حكومت سلسله هاشمي، از نظر سياسي يك گروه منزوي بودهاند.
«59 دولت در عراق از سال 1921 تا 1958، تشكيل شده كه صرفا 5 نفر از شيعيان از ميان صدها نفري كه به منصب وزارت و نخستوزيري رسيدهاند، توانسته بودند در منصب نخستوزيري به تشكيل دولت دست بزنند و حدود 3 سال زمام امور كشور را به عهده داشته باشند... از 1958 تا 1990 صرفا يك شيعه به نخستوزيري برگزيده شد كه مدت 10 سال صدارت داشت. اين تبعيض آشكار در عرصههاي فرهنگ، پارلمان، مطبوعات، بازرگاني و غيره قابل رؤيت بود.»22 اهميت شيعيان عراقي، صرفا به دليل كثرتشان نيست. شهرهاي كربلا، نجف، كاظمين و سامرا داراي زيارتگاههايي است كه براي شيعه مذهبها، بسيار مقدس است؛ سه شهر اول عتبات، مراكز آموزش، تعاليم و احكام مذهب شيعه است كه از طريق مراودات و رفت و آمد دايمي زوار و طلبهها، با تمام جهان شيعه ارتباط دارد.23
به رغم تنگناها و دشوار بودن رويارويي، اين گروه از شيعيان، از طريق سازماندهي فعاليتهاي خود در قالب گروههايي مبارز، تلاشهايي به منظور مقابله با رژيم صدامحسين انجام ميدادند. عمدهترين گروهها و نهضتهاي اسلامي عراق شامل اخوانالمسلمين، حزب الدعوةالاسلاميه و سازمان عمل اسلامي ميشدند. اخوانالمسلمين كه به طور سنتي يك گروه سني بود، از همان ابتدا در ميان مردم شيعه جنوب عراق جايگاهي نداشت و نقش مهمي نيز در نهضتهاي رهاييبخش سالهاي اخير عراق ايفا ننمود. بنابراين چندان مورد توجه ايران قرار نگرفت. در سالهاي پاياني دهه 1950، برخي محافل شيعي كه پايگاه اجتماعي آنها به طور عمده در ميان روحانيون، روشنفكران و تحصيلكردگان و شهرنشينان24 بود، متوجه انزواي خود شدند.
در واقع گروهي از علماي جوان نجف كه بر سر دو راهي انتخاب بين چسبيدن به سنن قديمي كه وقايع جهان، آنها را منسوخ ساخته بود يا ايجاد الگوهاي جديدي كه بهتر بتواند نقايص و انحرافات را از عقايد سنتي بزدايد، متحير بودند، در اواخر سال 1957 در منزل سيدمحمدباقر صدر جلساتي را تشكيل دادند تا شيوهها و راههاي اقدامات اصلاحي را مورد بحث قرار دهند. به نظر آنان علت شكست مسلمانان دوري و انحراف از اسلام بود. آنان تا حدي تحتتأثير ايدههاي اخوانالمسلمين مصر به خصوص شخص «حسنبنا» قرار گرفتند و به فكر ايجاد يك حزب سياسي افتادند. اين حزب «دعوةالاسلامية» نام گرفت. براساس گزارشي كه در شماره ويژه هفتهنامه الجهاد (هفتهنامه نهضت اسلامي) عراق منتشر شد، حزب الدعوةالاسلامية در ربيعالاول 1377 هجري قمري برابر با اكتبر 1957 ميلادي تأسيس شد.
هرچند در يك جزوه 39 صفحهاي حاوي مقالات سيدمحمدباقر صدر، تاريخ تأسيس حزب اوايل سال 1958 ذكر شده است. بعد از انقلاب 14 ژوئيه 1958 حزب از حمايت آيتالله محسن حكيم، مرجع مذهبي اصلي عراق، برخوردار شد.25 اين حزب با هدف مقابله با كمونيسم و حزب بعث لائيك، كه هر دو مبلغ جدايي دين از دولت بودند، شكلگيري و هدايت شد و خيلي زود به عنوان نماد خاص شيعه درآمد. حزب سعي ميكرد از طريق انتشار جزوه، مجبور كردن اعضا و سرپرستان به شركت در جلسات هسته، مطالعه، برگزاري مراسم و جشن، ساختن كتابخانه و مدرسه، شركت در بحثهاي علمي و درسهاي فقهي، علما را از نظر روحي و فكري بسيج كند. به علاوه، حزب تلاشهاي زيادي براي توسعه فعاليتهاي خود به خارج از نجف - در بين دانشگاهيان، روحانيان و زنان -26 انجام داد.
دولت عراق به جهت احساس تهديدي كه از فعاليت حزب مينمود، اين حزب را غيرقانوني و عضويت در آن را مستوجب مجازات مرگ دانست.27 دولت عبدالكريم قاسم با طرح اصلاحات ارضي، مقدار زميني را كه افراد ميتوانستند مالك آن باشند محدود نمود و به اين ترتيب قدرت سياسي و اقتصادي زمينداران عراقي يعني حاميان عمده تشكيلات روحانيون را از بين برد. به هر حال براي تشكيلات مذهبي شيعيان، محدود شدن پايگاه حمايتي آنها اغلب نگرانكننده بود.
با توجه به گسترش فعاليت احزاب كمونيستي، در سال 1958 آيتالله حكيم تشكيل جماعةالعلما را به منظور پيوند اسلام و اقشار مختلف امت به ويژه طبقه تحصيل كرده و دانشجويان اعلام كرد. از سوي ديگر، دولت در سال 1960 تشكيل حزب و فعاليت احزاب را قانوني اعلام نمود. با استفاده از اين فرصت دو حزب التحريريةالاسلامي و حزب اسلامي كه متعلق به شيعيان بود، بنيانگذاري شد ولي مجوزي به اين دو حزب داده نشد.
متأثر از مخالفت آيتالله بروجردي با اصلاحات ارضي، آيتالله حكيم نيز عليه حزب كمونيست قاطعانه وارد عمل شد و بر آن شد تا كمونيستها را خلع شعار نمايد. بنابراين بحث عدالت اجتماعي مورد تأكيد قرار گرفت. در اين ميان علماي مسن و محافظهكار فعاليتهاي سياسي علماي شيعه را تقبيح ميكردند. پيرو ابراز مخالفتي كه حزب نسبت به غفلتهاي دولت (نظير ايده برابري حقوق زنان و مردان) نمود، برخي از اعضاي اصلي حزب دستگير و مدتي بعد همه احزاب سياسي غيرقانوني اعلام شدند. در سال 1961 سازمان عمل اسلامي توسط علما در كربلا تشكيل و هدف اين سازمان، بسيج جامعه شيعه در راه رسيدن به دولت اسلامي اعلام گرديد.
پس از آنكه رژيم در اجراي تصميم شوراي فرماندهي انقلاب مبني بر اعدام همه كساني كه وابسته به احزاب سياسي غيرعضو در جبهه ملي بوده و در مدت 3 ماه وابستگي خود را اعلام نكردهاند، برآمد، اين سازمان راهي جز مبارزه مسلحانه نداشت.28 در مجموع سازمان عمل اسلامي نيز به دليل موضعگيريهاي رهبران آن و به ويژه مواضع خصمانه آيتالله سيدمحمد شيرازي عليه انقلاب اسلامي، نميتوانست مورد توجه ايران باشد.29 در اين مقطع، با توجه به خشونتهاي دولتي حزب بعث، شاهد تغيير راهبرد مبارزه در ميان رهبران نهضت اسلامي بوديم. تا اين مرحله، عمده تأكيدات بر مبارزه به روش مسالمتآميز و از طريق كانالهاي قانوني بود، ليكن به تدريج گروههاي اسلامي به اين نتيجه رسيدند كه از ابزارها و شيوههاي خشونتآميز براي اعتراض و مبارزه بهره بگيرند. البته پيروزي انقلاب اسلامي در ايران نيز زمينههاي چنين امكاني را فراهم ميساخت.
به عبارتي، اگر در ابتدا آيتالله صدر نماد راهبرد اصلاحي / مسالمتآميز بود، پس از واكنشهاي خشن و سركوبگرانه رژيم بعث، حزبالدعوه نيز در كنار جماعةالعلما شيوه مبارزه خود را تغيير داد30 و بعد از شهادت وي، آيتالله محمدباقر حكيم - تا قبل از سركوب جنبش - نماد روشهاي انقلابي / خشونتآميز گرديد. هرچند بعد از نااميدي از راهكارهاي نظامي، به تدريج خشونتگرايي در بين شيعيان جاي خود را به سلوك مسالمتآميز داد، كه پيدايش مجلس اعلا عينيت يافتگي چنين تحولي است. بعد از شهادت آيتالله صدر، محمدباقر حكيم اظهار داشت كه «آيتالله صدر، او و سه نفر ديگر از علما را براي برعهده گرفتن رهبري كلي نهضت اسلامي عراق در صورت مرگش مشخص نموده است.»
سرانجام با اقدامات آيتالله سيدمحمدباقر حكيم و آيتالله سيدمحمود هاشمي و تلاشهاي مستمر ايران در جهت وحدت گروههاي مبارز عراقي، مجلس اعلاي انقلاب اسلامي در سال 1361 در ايران تأسيس شد.31 اين سازمان خود را نماينده تمام مردم مسلمان عراق، اعم از شيعه و سني، توصيف كرد و جمهوري اسلامي ايران را پايه و اساس انقلاب اسلامي جهاني خواند، اما در عمل با مشكلات متعددي مواجه گرديد و تا حد زيادي از اثرگذاري آن كاسته شد.
اين نكته را بايد در نظر داشت كه مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق از جمله نهادهايي بود كه جمهوري اسلامي در زمينه صدور انقلاب، روي آن حساب ويژهاي گشوده بود، بدين معني كه بايستي نقش و كارويژه بسيج نيروهاي مردمي عليه رژيم بعثي را ايفا مينمود.32 از سوي ديگر، تشكيل اين مجلس در واقع مقدمه تشكيل دولت موقت بود كه در صورت تصرف بصره ميتوانست مسئوليت امور را برعهده بگيرد.33 به هر حال، بنا به عللي34 مجموع فعاليتهاي اين مجلس چندان قرين موفقيت نگرديد و پيشبيني انجام شده درخصوص كاركردهاي اين سازمان عقيم ماند. به هر حال نكته حايز اهميت آن است كه در سالهاي آغازين انقلاب، «همه سازمانهاي شيعه عراقي مركزشان در ايران بود» و از سوي ديگر به نظر ميرسد «سازمانهاي عراقي وابسته به ايران نقش عمدهاي در تحريك شيعيان كشورهاي حاشيه خليجفارس ايفا مينمودند.»35
بازتابهاي انقلاب اسلامي ايران در عراق تحت حاكميت صدام
همانگونه كه بيان شد، به دلايلي، انقلابيون تداوم حيات خود را در صدور انقلاب ميديدند. از اينرو، بلافاصله پس از انقلاب اسلامي، موضوع كمك به نهضتهاي رهاييبخش و گروههايي نظير شيعيان جنوب عراق و لبنان مطرح شد.36 در واقع ماهيت واقعي انقلاب ايران تهديدي براي همسايگانش بود. اين واقعيت تظاهرات يك رژيم به ظاهر قدرتمند را سرنگون كرد، ميتوانست اپوزيسيون را در همه كشورها تشجيع كند تا به اعتراضات تودهاي متوسل شوند. در ادامه نگاهي اجمالي به روند و فراز و فرودهاي اثرگذاري انقلاب اسلامي در عراق خواهيم داشت. ريشههاي اثرگذاري ايران بر شيعيان عراق به سال 1972 برميگردد. در اين سال ايران به حدود 700 هزار شعه عراقي پناهندگي اعطا كرد كه منجر به خرسندي آنان از اين اقدام دولت تهران گرديد.
بعد از دهه 1980 كه جمهوري اسلامي از شيعيان فراري رژيم بعثي حمايت نمود، عراق موضعگيري خصمانهاي نسبت به دولت ايران اتخاذ كرد. با مساعدتها و حمايتهاي كشور، حزبالدعوه و ديگر گروههاي اسلامي عراق، پايگاهي جديد در جمهوري اسلامي يافتند. پيرو اين تحولات تهران و قم به عنوان مركز تدريسالهيات براي طلاب سراسر جهان اسلام و عرب، جايگزين نجف و كربلا گرديدند. به اين ترتيب، جنبش اسلامگرايان عراق از ناحيه ايران تقويت شد. انقلاب ايران سه تصوير در قالب «انقلاب، مذهب و دولت» ارايه كرد.
همانند بسياري در جهان عرب، كه اغلب سنيمذهبان را دربرميگيرد، شيعيان عراقي نيز انقلاب اسلامي ايران را به عنوان يك جنبش موفقيتآميز در برابر يك نظام استبدادي كه از سوي امپرياليسم غرب حمايت ميشد، مورد تحسين قرار دادند. اسلامگرايان، انقلاب ايران و سختگيريهاي مذهبي را به عنوان دليلي براي حقانيت اسلام و شيعه تحسين نمودند، ولي بايد توجه داشت كه به هر حال، از نظر آنان دولت ايران يك چالش جدي به شمار ميرفت، زيرا مليگرايي ايراني در برابر عربيسم قرار گرفته بود.
بعد از شروع جنگ اثرگذاري جمهوري اسلامي در عراق با موانع جدي مواجه شد. اساسا جنگ با ايران به نحو قابل ملاحظهاي، فعاليت اسلامگرايان شيعه عراقي را محدود نمود. بخشي از علت اين مسئله به تداوم و تشديد دستگيري، بازداشت و اعدام مبارزان شيعه عراقي توسط رژيم بعثي برميگردد و بخشي نيز به وقوع جنگ تحميلي و ايجاد و گسترش احساسات وطنپرستانه در بين عراقيها مربوط است. متعاقب اين شرايط، فعاليتهاي حزبالدعوه به ديگر كشورها نظير لبنان و كويت منتقل شد. شيعيان نيز تعامل بيشتري با سيستم برقرار كردند، به نحوي كه بخش قابل توجهي (حدود دوسوم) از نيروهاي دونپايه ارتش عراق را تشكيل دادند.37 پس از مدتي، به تدريج در بين گروهها و جنبشهاي اسلامي در عراق اين اعتقاد شكل گرفت كه ايرانيان براي حفظ منافع ملي خود، فريبكاري مينمايند.
از سوي ديگر، تجربيات ناخوشايند تبعيديهاي عراقي در ايران اين ديدگاه و احساس را تشديد نمود. برخي از اين افراد معتقدند ايرانيها با آنان رفتار تبعيضآميزي داشته و بدينعلت كه آنان عرب هستند، برخورد ايرانيها تحقيرآميز و توأم با تكبر است. از سوي ديگر، در آن مقطع عراقيهاي مقيم ايران دريافتن مشاغل در سازمانهاي دولتي و تجاري با مشكلات عديدهاي مواجه بودند. در جريان جنگ خليجفارس نيز كه جمهوري اسلامي براساس مصالح خود، سياست بيطرفي را در دستور كار خود قرار داد، به اعتقاد برخي از عراقيها، ايران در حمايت از خيزش مردمي عراق در سال 1991 كه به دنبال اين جنگ شكل گرفت، ناكام ماند. البته ايران نسبت به اين نگرش انتقاد دارد، زيرا معتقد است در آن مقطع نيز جمهوري اسلامي به بسياري از اسلامگرايان عراقي پناه داد.
البته بعدها مشخص گرديد كه سازش برخي از رهبران كردها با صدام و نيز اقدام برخي از كشورها - كه پيروزي شيعيان را تهديدي عليه ثبات و امنيت خود ميدانستند - در تحريك رژيم بعثي مبني بر سركوب و قيام مردمي، از عوامل اصلي ناكامي انتفاضه سال 1991 بود. با وجود اين برخي گروههاي عراقي با مدنظر قرار دادن اين موضوع، گامهايي به سوي مستقل شدن از دولت ايران برداشتند. در اين راستا، بعد از جنگ خليجفارس در 1991، هزار عراقي، ايران را به قصد سوريه و اروپا ترك نمودند. همچنين عناصري از رهبري حزبالدعوه، پايگاههاي خود را به ديگر كشورهاي عربي و اروپايي منتقل نمودند و به طور گسترده به منظور جلب حمايت و جانبداري حكومتهاي عربي، به ويژه عربستان سعودي و كويت، تلاش نمودند. مجموع اين تحولات باعث شد كه برخي اسلامگرايان شيعه عراقي درصدد برآيند كه شيعهگرايي خود را خارج از مدل و الگوي ايراني اصلاح / تعريف نمايند.
در اين راستا، گروههاي شيعي خواهان اعاده منزلت شهرهاي نجف و كربلا به ويژه در ابعاد آموزش علوم ديني شيعيان بوده و به اين نتيجه رسيدهاند كه خطمشيها و سياستهاي ايران، بيش از آنكه از ايدئولوژي ناب اسلامي يا دفاع بيطرفانه از شيعه منشاء بگيرد، نشأت گرفته از منافع دولت ايران است. همچنين گروههاي مبارز عراقي به اين جمعبندي رسيدند كه وضعيت عراق با شرايط ايران در زمان انقلاب، تفاوت زيادي دارد و براي پيگيري خواستها و اهداف خود، بايد راهبردهاي سياسي محتاطآميزي را برگزينند.38 به منظور رعايت متدولوژي تحقيق، ارزيابي دقيق و روشن آثار انقلاب و پرهيز از كليگويي، بازتابهاي انقلاب اسلامي را در سطح مردم و گروههاي اسلامي و واكنش دولت عراق در اين خصوص را مورد تدقيق قرار ميدهيم.
1. بازتاب انقلاب در ميان مردم و گروههاي سياسي اسلامي عراق
در اين سطح ميتوان به شاخصها و موارد زير اشاره نمود: الف. پذيرش نظام ولايت فقيه؛ ب. بهرهگيري شيعيان عراق از تاكتيكهاي انقلاب اسلامي در فرايند مبارزه؛ و ج. تحولات روحي - رواني.
الف. پذيرش نظام ولايتفقيه
درخصوص بازتاب انقلاب اسلامي در بعد سيستم سياسي و نظام مبتني بر ولايتفقيه بايد گفت كه در ميان گروههاي اسلامي عراق پيرامون اين نظريه (ولايتفقيه) ديدگاه مشتركي وجود ندارد.39 آيتالله حكيم، رهبري مجلس اعلا، دستكم تا زماني كه در تهران بود، ايده ولايتفقيه را پذيرفته و از آن حمايت مينمود، اما آيتالله محمدباقر صدر در سال 1979 در كتاب نظام سياسي اسلام چهار اصل را براي يك جمهوري اسلامي فهرستوار مطرح كرده بود:
1. حاكميت مطلق متعلق به خداوند است؛
2. احكام اسلامي اساس قانونگذاري را تشكيل ميدهد. مراجع قانونگذار ميتوانند هر قانوني را كه با اسلام تضادي نداشته باشد، به اجرا درآورند؛
3. مردم به عنوان خلفاي خداوند، از قدرت اجرايي و قانونگذاري برخوردارند؛ و
4. هر قاضي كه داراي اعتبار مذهبي باشد، نماينده اسلام است. او با تأييد فعاليتهاي اجرايي و قانونگذاري به آنها مشروعيت ميبخشد.
به نظر وي، روحانيت به مثابه مفسر و داور اين قوانين عمل ميكند. او سه شاخه مقننه، مجريه و قضاييه براي دولت مشخص ميكند كه رؤساي قواي مقننه و مجريه از سوي مردم انتخاب ميشوند، ولي وي نحوه انتخاب رييس قوه قضاييه و نيز چگونگي و كيفيت رابطه قواي مقننه و مجريه را مشخص نميكند. در اين رابطه بايد به شرايط متفاوت ايران و عراق اشاره داشت كه امام خميني(ره) وقتي به عنوان رهبر اپوزيسيون رژيم حاكم مطرح بود، نظريه ولايت فقيه را ارايه كرد ولي امام موسي صدر در كشوري كه به لحاظ مذهبي مختلط بود، درصدد حل مسئله دولت غيرقانوني و غيرمشروع برآمد. همچنين آن دسته از عراقيهايي كه ولايتفقيه را پذيرفتند، بعد از مرگ آيتالله صدر و تبعيد به ايران اين تئوري را پذيرفتند.40
ب. بهرهگيري شيعيان عراق از تاكتيكهاي انقلاب اسلامي در فرايند مبارزه
1. مطالبات و شعارهاي همسو، به لحاظ محتوايي، با انقلاب اسلامي: در اثناي دستگيري آيتالله صدر در ژوئن 1979، گروههاي كثيري از مردم به ترتيب از بغداد، بصره، ناصريه، كركوك، ديوانيه، سماوه، دياله و ديگر نقاط وارد نجف شدند (انتفاضه رجب) تا بيعت خود را با وي به عنوان مرجع تقليد اعلام كنند. بعد از آن آيتالله صدر فتوايي صادر كرد و مبارزه بر ضد حزب بعث را واجب شمرد. در آن مقطع اين قبيل شعارها بر ديوار شهرها نقش بسته بود: «به نام صدر و خميني، اسلام پيروز است»، «زنده باد صدر، اسلام پيروز است.»41
همچنين در راهپيماييهايي كه در كربلا، كوفه و مدينهالثوره انجام گرفت، مردم شعارهايي نظير «بله به اسلام، نه به عفلق و صدام»42 سر ميدادند. با تظاهرات شيعيان و مردم در ماه محرم آنان تقاضاي خود را مبني بر اصلاحات اجتماعي و استقرار حكومت اسلامي در عراق مطرح كردند.43 اساسا انقلاب اسلامي ايران، الگوي مناسبي را فراروي فعالان جنبش شيعي عراق قرار داده بود كه آنان ميتوانستند مبارزات خود را با هدفي مشخص (يعني استقرار حكومت اسلامي) سامان دهند.
2. پخش شبنامهها و اعلاميهها: در اين زمينه ميتوان به فعاليت جوانان نجف درخصوص توزيع جزوهها و اعلاميههاي منتشره از سوي حزبالدعوه و نيز گزارشهايي در مورد فعاليتهاي مخالفان شيعه در الثوره - بخش فقيرنشين شهر بغداد - اشاره نمود.
3. گرايش شيعيان عراق به روحانيت در جهت هدايت جنبش: شيعيان در اين كشور در جستجوي خميني عراق بودند و آن ويژگيها را در آيتالله صدر ديده بودند. آيتالله صدر نيز تعاليم و آموزشهاي خود را براي هدايت امواج انقلاب اسلامي، مستقيم و غيرمستقيم به ملت اعلام ميكرد.44
آيتالله صدر با صدور فتوايي مسلمانان را از عضويت در حزب بعث برحذر داشت. در فتواي ديگري، او ضمن حمايت از انقلاب امام خميني(ره)، مردم را به فداكاري در جهت نابودي رژيم بعث ترغيب كرد. با شكسته شدن مرزهاي ترس و وحشت، تظاهرات تودهاي مردم ابعاد گستردهتري به خود ميگرفت. مردم در بخشهاي الثوره، كاظمين، بغداد، دياله و ديگر نقاط جنوب عراق دست به تظاهرات گستردهاي زدند. صدر مردم را به ادامه تظاهرات تشويق كرد.
روز بعد بنتالهدي صدر رهبري زنان را در راهپيمايي به سمت بارگاه حضرت علي(ع) در نجف برعهده داشت. تظاهراتهاي ديگري در كوفه، الثوره، كاظمين، سامرا و دياله رخ داد. اين امر به برخورد شديد با نيروهاي امنيتي منجر شد و طي اين زد و خوردها، دهها هزار نفر دستگير شدند. در اين زمان، دولت عراق تصميم به بازداشت آيتالله صدر گرفت. پس از دستگيري، بار ديگر وي از امام خميني به عنوان «چراغ خانه اسلام و به عنوان هادي مذهب يگانهپرستي ياد كرد.»45
4. برگزيني مساجد به عنوان سازمان مبارزه: آغازين حركت خودجوش مردم عراق به نخستين جمعه بعد از بازگشت امام خميني(ره) به تهران در بهمن سال 1357 برميگردد، كه مبداء اين تظاهرات مسجد الحضره بود.46
ج. تحولات روحي - رواني
انقلاب اسلامي به مثابه موتور تحرك و بسيج تودهها و الگوي عملي جهت ايجاد يك نمونه سيستم حكومتي اسلامي معرفي شد. همچنين انقلاب اسلامي روحيه خودباوري را بين گروههاي اسلامي و جامعه عراق تزريق نمود؛ چرا كه تا پيش از انقلاب ايران، عمده شيعيان در وضعيت بغرنج اقتصادي و اجتماعي بوده و نشانههايي از اراده براي اعتراض نيز مشاهده نميشد، در حالي كه بعد از پيروزي انقلاب، شرايط به گونهاي ديگر درآمد و شيعيان عراق اعتراض و تقاضاهاي خود را به شكل تظاهرات و يا حمايت از گروههاي مبارز اعلام نمودند.
تحليل انديشهها و افكار علماي عراق بيانگر يك تحول كيفي است. پيش از پرداختن به اين موضع يادآوري اين نكته ضروري است جداي از ويژگيهاي خاص بنيانگذار جمهوري اسلامي، تفاوت برجسته ايشان با ساير روشنفكران و رهبران ديني معاصر در اين است كه تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي و استقرار جمهوري اسلامي، علماي مبارز در ساير دولتهاي شيعي، حداكثر به دنبال شراكت در حاكميت بودهاند، در حالي كه امام خميني(ره) براي اولينبار طرح قبضه تمام قدرت را مطرح نمود. اين الگوي نوين، رهبران جنبشهاي شيعي در ساير كشورها را به شدت تحتتأثير قرار داد كه نخستين بازتابهاي آن در عراق رؤيت گرديد.
بدينترتيب كه عملگرايي و مخالفت درونسيستمي48 قبل از انقلاب قشر روحاني شيعه عراق با روحيه انقلابيخواهان كسب تمام قدرت جايگزين شد. به عبارتي متأثر از انقلاب اسلامي، مباني عمارت انديشگي علماي شيعي عراق تغيير يافت. البته اين موضوع داراي پيامدهايي بود كه از آن جمله ميتوان به ناكامي شيعيان (برخلاف كردها) در جلب حمايتهاي بينالمللي به منظور تشكيل حكومت خودمختار اشاره كرد. بيم از بنيادگرايي و تأكيد بر انقلابيگري امت اسلامي زمينهساز اين تصور نامطلوب در سطح جهاني بود.49
2. واكنش رژيم بعث در قبال جمهوري اسلامي
وقوع انقلاب اسلامي واكنشهايي از سوي حكومت بعث به دنبال داشت كه به تعبيري موانع اثربخشي كامل انقلاب اسلامي در ميان گروههاي فعال مبارز و آحاد جامعه عراق نيز به شمار ميآيد. از آنجا كه رژيم صدام، انقلاب ايران را تهديدي جدي نسبت به امنيت و ثبات داخلي خويش تلقي مينمود، در قالب حركات زير سعي در انسداد مجاري آسيبپذيريهاي داخلي در برابر اين تهديد غيرمستقيم خارجي برآمد.
تغيير بافت قومي - مذهبي: دولت عراق به منظور كنترل فعاليتهاي اسلامگراها، اقدام به ايجاد تغييراتي در تركيب مذهبي - قومي برخي مناطق نمود. اخراج شيعيان و كردها نيمي از اين راهبرد بود. منابع ايراني اذعان نمودهاند كه تا سال 1988، بيش از 500 هزار پناهنده عراقي را پذيرفتند. سازمان بينالمللي دفاع از حقوق بشر در عراق رقم عراقيهاي اخراج شده را 650 هزار نفر تخمين زده است كه حدود 8 درصد جمعيت 13 ميليوني عراق در سال 1980 را تشكيل ميداد.
نيمي ديگر از راهبرد، جايگزين كردن سنيهاي عرب ديگر كشورها، بجاي شيعيان عراق و كردها بود. اين شيوه بيشتر از طريق واگذاري اراضي و زمينهاي آنها به مهاجران صورت ميگرفت. در 31 ژانويه 1990، شوراي فرماندهي عراق طي حكمي اعلام كرد تمام اعرابي كه در عراق هستند از كليه امتيازات و حقوق متعلق به عراقيها برخوردارند. اين قانون هرچند ضمانت اجرا نداشت، ولي مهاجرت را ترغيب مينمود.5
كنترل مالي شيعيان: رژيم بعثي با صدور بخشنامههايي، جمعآوري، تخصيص و توزيع پول صندوقهاي مذهبي شيعيان و نظارت بر حرمهاي مقدس آنان را در شمار وظايف خويش خواند و بدين طريق استقلال تشكيلات مذهبي شيعيان از بين رفت.
اعطاي مشاغل دولتي: جدا از تشكيل مجلس ملي،51 دولت عراق به منظور مهار جنبش شيعيان و ايجاد منافع مشترك با آنان، اقدام به جذب گروههايي شيعي كه از نظر حزب بعث مورد قبول بودند، نمود.52 به تعبير فبمار، با ورود شيعيان به درون ساختار بوروكراسي بعثي، به شدت از توان انقلابي آنان كاسته شد.53 در اين راستا، انتخاب سعدون حمادي شيعه به منصب نخستوزيري و برگزيني جانشين وي نيز از ميان شيعيان قابل اشاره است.
بهبود وضعيت رفاهي شيعيان: حزب بعث در جهت از بين بردن زمينههاي اجتماعي نارضايتيهاي شيعيان، اقدام به اجراي طرحهايي براي صنعتي كردن مناطق شيعي جنوب و سرعت بخشيدن به تحولات نظام روستايي اين مناطق نمود. همچنين سهم بيشتري از بودجه ملي را به شهرهاي شيعهنشين از جمله شهرهاي مقدس اختصاص داد.54
افزايش نظارت: از آنجا كه رژيم عراق، انقلاب اسلامي را تهديدي عليه ثبات سياسي خود ميدانست كه احتمالا منجر به الگوگيري شيعيان داخل عراق ميشد، نظارت و كنترل بسيار شديدي بر فعاليتهاي و تحركات گروههاي شيعي اعمال كرد.
تحميل جنگ: تحتتأثير انقلاب ايران، احساس ناامني در دولت عراق مشهود بود و اين دغدغه در سياستهاي محتاطانه عراق به منصهظهور رسيد. در ابتدا، رژيم بعثي طي پيامي پيروزي انقلاب را تبريك گفت. همچنين رژيم صدام نسبت به انتقاد از رهبر انقلاب، به دليل واهمه از تحتتأثير قرار گرفتن جنبشهاي كردي و شيعي اكراه داشت. براي صدام به سرعت اين نكته آشكار شد كه پيگيري منش آشتيجويانه ميتواند مانع از تأثير انقلاب اسلامي بر عراق شود. در 1980 ديدگاه بغداد اين بود كه چنانچه جمهوري اسلامي سيستم و ساختارهاي خود را نهادينه نمايد، جنوب عراق كه اكثريت ساكنان آن را شيعيان تشكيل ميدهند و نيز شهرهاي مقدسي همچون كربلا و نجف در آن منطقه واقع شدهاند، را به طور ناخواستهاي تحت نفوذ مذهبي و سياسي خود قرار خواهد داد.55
از اينرو صدام در 31 شهريور 1359 جنگ تحميلي را آغاز نمود. در واقع، مهمترين واكنش دولت عراق در جهت مقابله با تهديدهايي كه از جانب ايران ساطع ميگرديد، آغاز جنگ تحميلي بود. تصور برخي بر آن بود كه با توجه به زمينههاي اجتماعي نارضايتي و آشوب در ميان شيعيان عراق و پيوندهاي مذهبي ميان آنان و مردم ايران، با وقوع جنگ، به زودي ملت عراق نيز همسو با رزمندگان جمهوري اسلامي، عليه رژيم بعثي قيام نموده و به راحتي دولت عراق سرنگون ميكنند و حكومتي اسلامي در آنجا نيز مستقر خواهد شد، ولي تجربه نشان داد كه شيعيان عراق، عربيت را بر علقههاي مذهبي خود ترجيح دادند. آنان هرچند نسبت به مذهب دشمن خود احساس همبستگي ميكردند، قبل از هر چيز، آنها را به ديده ايراني؛ يعني بيگانه مينگريستند. جدا از اين اقدامات، موانعي غيردولتي نيز فراروي حركت شيعيان قابل مشاهده بود كه در ادامه به برخي از آنها اشاره ميگردد.
عدم همكاري ساير فرقهها و گروهها با شيعيان: در حالي كه شيعيان در فرايند مبارزه هزينههاي سنگيني نظير زندان، تبعيد، اخراج و اعدام (از جمله شهادت سيدمحمد خويي، آيتالله شيخ مرتضي بروجردي و آيتالله شيخ علي غروي) پرداخت نمودند، گروههاي ديگر نه تنها با آنها همراهي نكرد، بلكه برخي گروهها نظير سنيها كه در وضع موجود ذينفع بودند، عمليات شبهنظامي و تروريستي عليه شيعيان انجام ميدادند.
فقدان وحدت در بين جنبشهاي شيعه: وجود گرايشها و راهبران متعدد و رقابت بين آنها از جمله موانع مهم شيعيان به شمار ميآيد؛ به عنوان نمونه، آيتالله محمد بحرالعلوم كه از رهبران شيعيان به شمار ميآيد، با كنگره ملي عراق(1) و آمريكا همكاري نزديك داشت، در حالي كه حزبالدعوه از اين كار خودداري كرد و آيتالله حكيم مركز فعاليتهاي خود را در تهران مستقر نموده بود.56
صدور انقلاب اسلامي و تحولات اخير در عراق
تا پيش از آغاز تهاجم آمريكا به عراق، بسياري از كارشناسان بر اين باور بودند كه ايالات متحده در سرنگوني دولت صدام، همانند مورد افغانستان، از معارضين اين رژيم استفاده خواهد كرد. اگر اين تحليلها رنگ واقعيت به خود ميگرفتند، زمينه بسيار مناسبي براي تأثيرگذاري انقلاب اسلامي در عراق فراهم ميشد، ليكن كاخ سفيد بدون استفاده از معارضين - كه هر كدام با يكي از كشورهاي همسايه عراق ارتباط داشتند - عمليات نظامي خود را آغاز كرد و بدون كمك آنها نيز به پايان رساند.
ايالات متحده به منظور جلوگيري از نقشآفريني جمهوري اسلامي، سعي نموده با ايراد اتهاماتي نظير نقش داشتن ايران در ناامنيهاي عراق، اين كشور را در موضع ضعف قرار دهد در كنار اين عامل، نبايد از تغيير برخي شرايط در عراق نيز غافل شد. واقعيت آن است كه پيام انقلاب اسلامي بيشترين مخاطب را بين شيعيان عراق داشت. در انتفاضه سال 1991 نيز بالاترين ميزان مشاركت از آن مسلمانان شيعه مذهب بود. تحول عمدهاي كه در جريان تهاجم آمريكا به عراق شكل گرفته، مشاركت فعال مسلمانان سني - و البته نيروهاي وفادار به صدام - در جريان مقاومت عليه نيروهاي آمريكايي - انگليسي است. بايد توجه داشت كه نيروهاي آمريكايي - انگليسي به خوبي از پتانسيلهاي انقلابي شيعيان آگاهي دارند.
در واقع، حركت ميليوني شيعيان در مراسم اربعين حسيني هشداري جدي تلقي شد. بنابراين راهبرد اشغالگران، عدم تحريك شيعيان است. اعطاي سهم عمدهاي به شيعيان در شوراي حكومت انتقالي، در همين راستا قابل تحليل است، هرچند شيعيان حاضر در شورا، داراي ديدگاههايي بسيار معتدل و نزديك به مواضع آمريكاييها هستند. از اينرو شايد بتوان گفت يكي از ضرورتهاي تشكيل اين شورا، جلوگيري از شكلگيري نهضتهاي آزاديبخش شيعي بوده است. از سوي ديگر، واقعيت آن است كه جامعه عراق هنوز از مرحله ملتسازي عبور نكرده است. به عبارت دقيقتر، ساختار اجتماعي عراق، قبيلهاي - عشيرهاي است. اين ويژگي بستر مناسبي براي اثرگذاري در عراق فراهم ميكند.
ايالات متحده سعي دارد با اقداماتي نظير دولتسازي و تدوين قانون اساسي تا حدي اين معضل ساختاري را جبران كند. به رغم آنكه آمريكا براي ملتسازي در عراق براي خود نقشي قايل است،57 موفقيت سياست مذكور بعيد مينمايد؛ چرا كه ملتسازي، فرايندي پيچيده، درازمدت و متأثر از عوامل تاريخي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي است. واشنگتن معتقد است با توجه به تجربه موفق ملتسازي در آلمان غربي (سابق) و ژاپن بعد از جنگ جهاني دوم، ميتواند در عراق نيز عملكرد مثبتي داشته باشد. اين در حالي است كه برخي صاحبنظران بر اين باورند كه اجراي سياستي نظير آنچه در آلمان و ژاپن تحقق يافت، در عراق بسيار دشوار است؛ چرا كه برخلاف اين دولتها، عراق به لحاظ قومي جامعهاي ناهمگون بوده و طبقه متوسطي نيز در آن وجود ندارد.58
برخي محققان معتقدند آمريكا ممكن است به منظور الگوسازي و تأثيرگذاري در كل خاورميانه، نوعي ساختار فدرال را در عراق پيريزي كند كه از طريق آن به همگان سهمي اعطا ميكند و البته حامي شيعيان معتدل و طرفدار غرب است.59 اگر شرايط و ساختار سياسي - اجتماعي عراق، مجالي براي فدراليسم فراهم نموده و ايالات متحده نيز چنين سيستمي را در قانون اساسي نهايي طرحريزي كند، به احتمال فراوان ضريب اثرگذاري انقلاب اسلامي افزايش خواهد يافت. از سوي ديگر، بايد به ياد داشت كه آمريكا به همراه اسراييل درصدد قطع اتصالات منطقهاي ايران هستند.60 عراق در كنار سوريه و لبنان نقاط كليدي عمق راهبردي جمهوري اسلامي محسوب ميشوند. بنابراين، حفظ عراق ارزش بسياري دارد. علاوه بر مطالب پيشگفته در امكانسنجي تأثيرپذيري شيعيان عراق از انقلاب اسلامي بايد به ملاحظات ذيل توجه داشت:
1. با حملات 11 سپتامبر، مشخص شد منافع آمريكا در خليجفارس بيش از انقلاب اسلامي - شيعي ايران از رشد راديكاليسم اسلامي - سني تحت نفوذ مكاتب وهابي و حنبلي تهديد ميشود. با توجه به اينكه دشمن مشترك (آمريكا) ميتواند عامل پيوند اين دو جريان باشد، واشنگتن خواهان جدايي آنها است. از اينرو به نظر ميرسد نزديكي به شيعيان در دستور كار كاخ سفيد قرار گيرد. اين موضوع ميتواند در تأثيرگذاري انقلاب اسلامي بر جامعه عراق نقش تسهيلكنندگي يا بازدارندگي داشته باشد.
2. بسياري از رهبران مذهبي - سياسي عراق در طراحي الگويي براي نظام حكومتي عراق پس از صدام با چالشهايي مواجه هستند. از طرفي آنان شاهد حضور نيروهاي آمريكايي در خاك عراق بوده و از سوي ديگر، واقعيتهاي پيچيده اجتماعي اين كشور نيز كار را دشوار ميسازد. واقعيتهايي نظير تعدد گروههاي مذهبي گوناگون، فقدان رهبري واحد بين شيعيان و ساير مذاهب و اقوام، اختلاف بين شيعه و سني بر سر ماهيت حكومت (از نظر انديشه سياسي)، عدم اجماعنظر درخصوص مدل حكومتي آينده، وجود كردها، تركمنها و سنيهاي سكولار (شامل ليبرالها و كمونيستها)، فرايند تصميمگيري را بسيار مشكل كرده است. اتخاذ موضعي عملگرايانه ممكن است اين رهبران را به سوي جمعبندي آيتالله سيدحسين فضلالله از جامعه لبنان بكشاند كه همانند لبنان شرايط براي ايجاد دولت اسلامي در عراق نيز وجود ندارد.
3. ترور عبدالمجيد خويي به مثابه نماينده يك جريان فكري، حاكي از نقش بالاي خشونت در تدوين سياستهاي عراقي، رقابتهاي سياسي و رسيدن به سازوكار مناسب تقسيم قدرت در عراق پس از جنگ دارد.61
نتيجهگيري
انقلاب اسلامي ايران به عنوان يكي از مهمترين رويدادهاي قرن بيستم، آثار ويژهاي در سطوح منطقهاي و بينالمللي بر جاي گذاشت. از سوي ديگر، بررسيهاي اين نوشته اين نكته را روشن ساخت كه در جمهوري اسلامي با توجه به نوع تفسير و سازوكارهاي به خدمت گرفته شده، مقوله صدور انقلاب فراز و فرودهاي گوناگوني را به خود ديده است. در راستاي تدقيق و تبيين اين موضع، تأكيد تحقيق به طور موردي بر كشور عراق بود؛ چرا كه در بين دولتهايي كه انقلاب فوريترين اثربخشي را در آن داشت، عراق از جايگاه خاصي برخوردار بود. بدين علت كه اگر توفان انقلاب اين كشور را دربرميگرفت، به احتمال زياد ما در منطقه خليجفارس شاهد «دومينوي شيعيزم» ميبوديم.
چنانچه درصدد انتزاع استنباطي جامع از يافتههاي تحقيق باشيم، تفكيك زماني، چارچوب و زاويه ديد مناسبتري به دست ميدهد، بدينمعنا كه از مقطع پيروزي انقلاب اسلامي تا آغاز جنگ تحميلي، بدون ترديد فضاي سياسي جامعه عراق، با عنايت به شاخصهاي در نظر گرفته شده، تحتالشعاع تحولات ايران (انقلاب اسلامي) بود. بعد از آغاز جنگ به دلايلي همچون تحول ديدگاه شيعيان عراق درباره جمهوري اسلامي، اقدامات بازدارنده رژيم بعث و بازنگري ايران در راهبردهاي صدور انقلاب اثربخشي انقلاب روندي كاهنده يافت. بعد از دوران انفعال كامل جنبش شيعي عراق، اشتباه صدام در تهاجم به كويت، فرصتي را براي احياي مجدد قيامهاي مردمي در عراق فراهم نمود و اين برهه خاص ميتوانست نقطه عطفي در تأثيرگذاري ايران بر جنبشهاي شيعي عراق باشد، كه به نظر آنان (شيعيان عراق)، جمهوري اسلامي براساس منافع خود تشخيص داد كه از اين حركت مردمي حمايت ننمايد.
به هر حال انتفاضه سال 1991 مردم عراق به گونهاي وحشيانه و با شدت تمام سركوب شد. به نظر ميرسد بعد از آن حادثه در جمهوري اسلامي اين جمعبندي حاصل شده بود كه شرايط شيعيان عراق براي فعاليت چندان مساعد نيست، مضاف بر اينكه تحولات جهاني (تأثيرات ناشي از پديده جهاني شدن) و تغيير در شرايط داخلي (تغيير گفتمان حفظ محور به گفتمان رشد محور در عرصه راهبرد كلان ملي) نيز در اين رويكرد نقش حايز اهميتي ايفا نمودند. با تهاجم نظامي آمريكا به عراق كه منجر به سرنگوني رژيم بعثي گرديد، علايم و قرائن نشاندهنده آن است كه دستگاه ديپلماسي كشور با توجه به شرايط داخلي عراق سياست صبر و انتظار را پي گرفته است.
هرچند با عنايت به برخي شواهد نظير گفتههاي دكتر خضير جعفر، عضو دفتر سياسي حزبالدعوه مبني بر اينكه «ما خواستار پايبندي به ولايت فقيه هستيم، [ليكن] ما به تعداد ولايت فقيه معتقديم»، هنوز زمينههاي تأثيرگذاري انقلاب اسلامي در عراق وجود دارد، ولي گروههاي شيعي عراق به منظور جلوگيري از ايجاد حساسيت، احتياط را سرلوحه امور خود قرار دادهاند. البته نبايد از فقدان انسجام و سازماندهي واحد در بين شيعيان عراق غافل شد.
در مجموع بايد اذعان داشت كه به دلايلي نظير فقدان تفكر و عمل سياسي آيندهنگرانه و بلندمدت در ايران، وضعيت شيعيان عراق و خطمشيهاي نيروهاي اشغالگر، از صدور انقلاب به عراق كه بايد در چارچوب روش راهبردي كشور مدنظر قرار گيرد، به احتمال فراوان در جهت سلبي (دفع تهديد) استفاده خواهد شد. در پايان پيشنهاد ميگردد جمهوري اسلامي در كنار سياست اصولي خود كه حمايت از برگزاري انتخابات آزاد در عراق است، از طريق يك ديپلماسي فعال با سازمانها، احزاب، گروهها و رؤساي قبايل عراق ارتباط نزديكي برقرار نمايد.
يادداشت:
1. از جمله اينكه، به رغم مصلحتگرايي اين آموزه، آستانه تشخيص اين تزاحم هم مرز موجوديت نظام بود. به عبارتي تا مقطعي كه موجوديت نظام به خطر نيفتاده، هر هزينهاي معقول و قابل تحمل خواهد بود.
پاورقيها:
1. Gary Sick, "Iran: Adolescent Revolution," Journal of International Affairs, Summer 1995, pp. 145-146.
2. فرانسوا توال، ژئوپليتيك شيعه، ترجمه عليرضا قاسمآقا، تهران: نشر آمن، 1379، ص 10؛ همچنين ر.ك به:
Scott Hibbard and David Little, Islamic Activism and U.S Foreign Policy, Washington: United State Institute of Peace Press, 1997.
3. ر.ك به: رابين رايت، شيعيان، مبارزان راه خدا، ترجمه علي انديشه، تهران: نشر قومس، 1372، صص 33-17.
4. ر.ك جميله كديور، رويارويي، انقلاب اسلامي ايران و آمريكا، تهران: انتشارات اطلاعات، 1372، صص 103-102.
5. John Esposito and James P. Piscatori, "The Global Impact of the Iranian Revolution: A Policy Persepctive," in The Iranian Revolution and its Global Impact, Miami: Florida International University Press, 1990, p. 322.
6. Ibid.
7. بيژن ايزدي، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1371، صص 78-76.
8. صحيفه نور، جلد 12، ص 19.
9. همان، ص 283.
10. همان، جلد 13، ص 127.
11. همان، جلد 11، ص 166.
12. جواد لاريجاني، مقولاتي در استراتژي ملي، تهران: انتشارات انقلاب اسلامي، 1369، ص 53.
13. Yitzhak Nakash, The shi'is of Iraq, Princeton, University of Princeton Press, 1993, p. 53.
14. Ibid., p. 53.
15. ر.ك به: حجتالله درويشپور، بررسي پديده ناسيوناليسم در جهان عرب، تهران: مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1374؛ طارق اسماعيل، چپ ناسيوناليستي عرب، ترجمه عبدالرحمن عالم، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، 1369، صص 33-21.
16. سيدحسين سيفزاده، عراق: ساختارها و فرايند گرايشهاي سياسي، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1379، ص 174.
17. همان، صص 184-183.
18. در اين زمينه رجوع كنيد به: اصغر جعفري ولداني، كانونهاي بحران در خليجفارس، تهران: انتشارات كيهان، 1377، ص 300؛ و محمود سريعالقلم، «تبيين مباني سياست خارجي عراق»، فصلنامه خاورميانه، سال دوم، شماره 2، تابستان 1374، صص 393-383.
19. «عراق، صحنه بازي قدرتها» (ميزگرد)، فصلنامه مطالعات خاورميانه، شماره 12، زمستان 1376، ص 10.
20. سيدحسين سيفزاده، همان، صص 199 و 241.
21. همان، ص 253.
22. همان، صص 84-83.
23. مارتين كرامر، تشيع، مقاومت انقلاب، تهران: بينا، 1368، صص 220-187.
24. جويس ان.س ويلي، نهضت اسلامي شيعيان عراق، ترجمه مهوش غلامي، تهران: انتشارات اطلاعات، 1373، صص 138-103.
25. پيشين، صص 54-52.
26. پيشين، صص 62-54.
27. منوچهر پارسادوست، نقش عراق در شروع جنگ، تهران: شركت سهامي انتشار، 1369، ص 278.
28. پيشين، صص 61-55.
29. مهدي نظرپور، تاريخ روابط خارجي معاصر ايران، تهران: اداره آموزشهاي عقيدتي سياسي نمايندگي وليفقيه در سپاه، 1379، 272.
30. جويس ان.ويلي، همان، ص 87.
31. مهدي نظرپور، همان، ص 273.
32. توفيقالشيخ، عراق، حال و آينده، ترجمه محمدصادق پارسا، تهران: نشر سهيل، 1370، صص 65-64.
33. جويس ان.ويلي، همان، صص 93-92.
34. به منظور آگاهي از اين دلايل ر.ك به: توفيق الشيخ، همان، صص 65-64.
35. مارتين كرامر، همان، ص 251.
36. سيدصادق حقيقت، مسئوليتهاي فراملي در سياست خارجي دولت اسلامي، تهران: مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري، 1376، ص 155.
37. Area Handbook Series, Iraq: A Country Study, Published in United States, 1990, p. 96.
38. اين بخش از مطلب، ترجمهاي است از كتاب زير:
Graham E. Fuller and Rend Rahim Frankes, The Arab Shi'a, London: Macmillan Press, 1999, pp. 109-112.
39. Majid Khadduri, The (Persian) Gulf War, New York: Oxford University Press, 1988, pp. 21-25.
40. جويس ان.ويلي، همان، صص 198-194.
41. پيشين، ص 83.
42. جميله كديور، همان، ص 105.
43. هراير دكمجيان، جنبشهاي اسلامي در جهان عرب، ترجمه حميد احمدي، تهران: انتشارات كيهان، 1366، ص 197.
44. جميله كديور، همان.
45. David Menashri, ed., The Iranian Revolution and the Musilm World, New York: Westview Press, 1990, pp. 142-143.
46. جميله كديور، همان، ص 105.
47. كليم صديقي، نهضتهاي اسلامي و انقلاب اسلامي ايران، ترجمه سيدهادي خسروشاهي، تهران: انتشارات اطلاعات، 1375.
48. Yitzhak Nakash, op.cit., 44-45.
49. سيدحسين سيفزاده، همان، ص 87.
50. جويس ان.ويلي، همان، ص 159.
51. سيدحسين سيفزاده، همان، ص 183.
52. گراهام فولر، قبله عالم، ترجمه عباس مخبر، تهران: نشر مركز، 1373، ص 45.
53. در اين زمينه ر.ك به:
Phebe Marr, The Modern History of Iraq, Boulder, colo: Westview, 1985.
54. جويس ان.ويلي، همان، صص 163-155.
55. Philip Robins, "Iraq Revolutionay Threats and Regimes Responses", in John Esposito, ed., op.cit, pp. 83-84.
56. داريوش اخوان زنجاني، «تحليلي پيرامون ساختار سياسي عراق،» مجله دانشكده حقوق و علوم سياسي، شماره 32، تيرماه 1373، ص 137.
57. See: James Dobbins and others, American Role in Nation-building: For Germany to Iraq, US: RAND, 2003, pp. 167-221.
58. Joseph Nye, "U.S Power and Strategy After Iraq," Foreign Affairs, July-August 2003.
59. محمود سريعالقلم، «عراق جديد، خاورميانه جديد: پيامدهاي نظري براي ايران،» فصلنامه مطالعات خاورميانه، شماره 32، زمستان 1381، ص 5.
60. همان، ص 16.
61. Yitzhak Nakash, "The Shiites and the Future of Iraq," Foreign Affairs, July-August 2003.
ش.د820287ف