صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۰:۳۸  ، 
شناسه خبر : ۲۸۶۷۵۹
12 بهمن 1357 با فرود هواپیمای شرکت ایرفرانس به فرودگاه مهرآباد تهران اتفاق مهمی در تاریخ معاصر ایران رخ داد که می توان آن هم نقطه پایان و هم نقطه آغاز خواند؛ نقطه ای پایانی بر مدتها انتظار برای سرنگونی استبداد و بازگشت رهبر محبوب ملت؛ و نقطه ای برای آغاز دورانی که تا امروز (37 سال پس از آن واقعه) همچنان ادامه دارد و می توان فصل های متعددی را برای آن برشمرد.
 شاید در آغاز سال 1357 بسیباری گمان نمی بردند که سیر وقایعی که از دو ماه و اندی قبل در کشور آغاز شده بود آنقدر سریع باشد که تا سال به پایان نرسیده، در ادامه آن تحولات حکومتی جدید بر سر کار آمده باشد و رهبر و مراد در تبعید مردم مؤمن ایران اسلامی در قامت رهبر محبوب تمام ملت ایران به کشور بازگشته باشد.
هرچه از سال 57 می گذشت سرعت رخدادها در ایران تندتر می شد؛ در این میان 17 شهریورماه نقطه عطفی شد که در آن با ریخته شدن خون جمعی از مردم رژیم پهلوی به پایان حیات منحوس خود نزدیک تر شد؛ در این مدت پس از تغییر پی در پی نخست وزیر توسط شاه، او به ناچار به سراغ جبهه ملی که سالها قبل مغضوب او شده بودند رفت تا در این شرایط بلکه بتوانند کشتی بحران زذه رژیم را در آن طوفان سهمگین نجات دهند؛ دست آخر قرعه به نام شاپور بختیار افتاد که در آخرین روزها سکان دولت را به دست گیرد تا شاید پهلویی را از نگون بختی نجات دهد؛ اما اوضاع آنقدر وخیم بود که شاه او را با یک کشور بحران رده تنها گذاشت و پایان عمر رژیم خود را تسریع کرد.
بلافاصله امام در پاریس وعده بارگشت به مردم داد و بدین ترتیب مقدمات یک سفر بزرگ در فرانسه و ایران ترتیب داده شد.
بختیار که دستور بسته شدن فرودگاههای کشور را داده بود پس از چند روز به ناچار اعلام کرد که امام خمینی می توانند به کشور بازگردند.
همه چیز آمده فرارسیدن آن لحظه حساس می شد تا اینکه 12 بهمن موعد نهایی اعلام شد.
امام با جمعی از یاران خویش پا به میهن گذاشتند و صحنه ای باشکوه رقم خورد؛ صدها تن از نمایندگان گروههای سیاسی، علما، اقلیت های دینی و... در فرودگاه و میلیون ها نفر در خیابان های تهران انتظار رهبر خویش را می کشیدند.
ایشان اولین سخنان خود را در فرودگاه ایراد کردند؛ سخنانی که «وحدت» محور اصلی آن بود:
بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحیم
تشکر از همۀ طبقات
من از عواطف طبقات مختلف ملت تشکر می‏کنم. عواطف ملت ایران به دوش من بار گرانی است که نمی‏توانم جبران کنم. من از طبقۀ روحانیون که در این قضایای گذشته جانفشانی کردند، تحمل زحمات کردند، از طبقۀ دانشجویان که در این مسائل مصایب دیدند، از طبقۀ بازرگانان و کسبه که در زحمت واقع شدند، از جوانان بازار و دانشگاه و مدارس علمی که در این مسائل خون دادند، از اساتید دانشگاه، از دادگستری، قضات دادگستری، وکلای دادگستری، از همۀ طبقات، از کارمندان، از کارگران، از دهقانان، از همۀ طبقات ملت تشکر می‏کنم.
گام نخست پیروزی
آن زحمتهای فوق‏العادۀ شماست که با وحدت کلمه پیروز شدید؛ البته در قدم اول، پیروزی شما... الآن[در مرحله اول است]و آن اینکه خائن اصلی را که محمدرضا نام دارد، از صحنه کنار زدید. گرچه گفته می‏شود که در خارج از کشور به دست و پا افتاده است؛ و حالا که اربابها هم دست رد بر سینۀ او زده‏اند و او را راه نمی‏دهند، حالا متوسل شده به بعضی همجنسهای خودش، شاید بتواند باز راهی پیدا کند. و این یک خیال خامی است که بعد از پنجاه سال خیانتهای این سلسله و بعد از سی و چند سال جنایات و خیاناتِ این شخص خائن به این مملکت، که مملکت ما را به عقب راند، مملکت ما را ـ فرهنگش را فرهنگ استعماری کرد، زراعتش را به باد فنا داد، خزاینش را به باد فنا داد، مملکت را ویران کرد، و جُندیِ او و ارتش او را تابع ارتش غیر کرد، تابع مستشاران غیر کرد و اینها تأسفاتی است که ما داریم و ملت ما دارند،[بار دیگر بتواند به قدرت باز گردد].
به امید پیروزی نهایی
ما پیروزی مان وقتی است که دست این اجانب از مملکتمان کوتاه شود و تمام ریشه‏های رژیم سلطنتی از این مرز و بوم بیرون برود و همه رانده بشوند. و این کارها و این چیزهایی که اخیراً واقع می‏شود و دست و پا می‏زنند عمال اجانب که یا شاه را برگردانند ـ یعنی شاه سابق ـ و یا رژیم دیگری و یا رژیم سلطنتی را حفظ کنند، این مطلب را باید بدانند که گذشته است مطلب؛ و اینطور مسائلی که شما پیش می‏آورید دست و پایی بیش نیست. و اگر تسلیم ملت نشوید، ملت شما را به جای خودش می‏نشاند.
ما باید از همۀ طبقات ملت تشکر کنیم که این پیروزی تا اینجا به واسطۀ وحدت کلمه بوده است. وحدت کلمۀ مسلمین ـ همه، وحدت کلمۀ اقلیتهای مذهبی با مسلمین، وحدت دانشگاه و مدرسۀ علمی، وحدت طبقۀ روحانی و جناح سیاسی. باید همه این رمز را بفهمیم که وحدت کلمه رمز پیروزی است؛ و این رمز پیروزی را از دست ندهیم و ـ خدای نخواسته ـ شیاطین بین صفوف شما تفرقه نیندازند. من از همۀ شما تشکر می‏کنم و از خدای تبارک و تعالی سلامت و عزت همۀ شما را طالب، و از خدای تبارک و تعالی قطع دست اجانب و ایادیِ بسته به آنها را خواهان هستم.
 
امام پس از ایراد این سخنان سوار بر اتومبیل به میان سیل خروشان جمعیت رفتند و پس از چندین ساعت با هلیکوپتر به بهشست زهرا(س) رسیدند.
امام در کنار مزار شهداء سخنان خود را با تسلیت به خانواده های آنان آغاز کردند و سپس به بیان ظلم های رفته بر ملت و پشم انداز پیش رو پرداختند.
اعوذ باللّه‏ من الشیطان الرجیم
بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم
تشکر و تسلیت
ما در این مدت مصیبتها دیدیم؛ مصیبتهای بسیار بزرگ. و بعضِ پیروزیها حاصل شد که البته آن هم بزرگ بود. مصیبتهای زنهای جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفلهای پدر از دست داده. من وقتی چشمم به بعضی از اینها که اولاد خودشان را از دست داده‏اند می‏افتد، سنگینی در دوشم پیدا می‏شود که نمی‏توانم تاب بیاورم. من نمی‏توانم از عهدۀ این خسارات که بر ملت ما وارد شده است برآیم. من نمی‏توانم تشکر از این ملت بکنم که همه چیز خودش را در راه خدا داد. خدای تبارک و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید. من به مادرهای فرزند از دست داده تسلیت عرض می‏کنم و در غم آنها شریک هستم. من به پدرهای جوان داده، من به آنها تسلیت عرض می‏کنم. من به جوانهایی که پدرانشان را در این مدت از دست داده‏اند تسلیت عرض می‏کنم.
رژیم سلطنتی مغایر عقل و قانون
خوب، ما حساب بکنیم که این مصیبتها برای چه به این ملت وارد شد. مگر این ملت چه می‏گفت و چه می‏گوید که از آن وقتی که صدای ملت درآمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همۀ اینها ادامه دارد. ملت ما چه می‏گفتند که مستحق این عقوبات شدند. ملت ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوی از اول که پایه‏گذاری شد برخلاف قوانین بود. آنهایی که در سن من هستند می‏دانند و دیده‏اند که مجلس مؤسسان که تأسیس شد، با سرنیزه تأسیس شد. ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس مؤسسان. مجلس مؤسسان را با زور سرنیزه تأسیس کردند، و با زورْ وکلای آن را وادار کردند به اینکه به رضا شاه رأی سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلی بود؛ بلکه اصل رژیم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است. برای اینکه ما فرض می‏کنیم که یک ملتی تمامشان رأی دادند که یک نفری سلطان باشد؛ بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رأی آنها برای آنها قابل عمل است. لکن اگر یک ملتی رأی دادند ـ ولو تمامشان ـ به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقی[است؟]ملتِ پنجاه سال پیش از این، سرنوشت ملتِ بعد را معین می‏کند؟ سرنوشت هر ملتی به دست خودش است. ما در زمان سابق ـ فرض بفرمایید که زمان اول قاجاریه ـ نبودیم؛ اگر فرض کنیم که سلطنت قاجاریه به واسطۀ یک رفراندمی تحقق پیدا کرد و همۀ ملت هم ـ ما فرض کنیم که ـ رأی مثبت دادند اما رأی مثبت دادند بر آغا محمد خان قَجَر و آن سلاطینی که بعدها می‏آیند؛ در زمانی که ما بودیم و زمان سلطنت احمد شاه بود، هیچ یک از ما زمان آغا محمد خان را ادراک نکرده؛ آن اجداد ما که رأی دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رأی دادند که زمان ما احمد شاه سلطان باشد؟ سرنوشت هر ملت دست خودش است.
رژیم پهلوی، تحمیلی و غیر قانونی
ملت در صد سال پیش از این، صد و پنجاه سال پیش از این ملتی بوده، یک سرنوشتی داشته است و اختیاری داشته ولی او اختیار ما را نداشته است که سلطانی را بر ما مسلط کند. ما فرض می‏کنیم که این سلطنت پهلوی، اول که تأسیس شد ما فرض می‏کنیم که به اختیار مردم بود و مجلس مؤسسان را هم به اختیار مردم تأسیس کردند، این اسباب این می‏شود که ـ بر فرض اینکه این امر باطل صحیح باشد ـ فقط رضا خان سلطان باشد؛ آن هم بر آن اشخاصی که در آن زمان بودند. و اما محمدرضا سلطان باشد بر این جمعیتی که الآن بیشترشان ـ بلکه الاّ بعضِ کم، بعض قلیلی از آنها ـ ادراک آن وقت را نکرده‏اند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؟ بنابراین سلطنت محمدرضا اولاً که چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تأسیس شده بود، مجلس غیرقانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیرقانونی است. و اگر سلطنت رضا شاه فرض بکنیم که قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند که برای ما سرنوشت معین کند؟ هر کسی سرنوشتش با خودش است. مگر پدرهای ما ولیّ ما هستند؟ مگر آن اشخاصی که در صد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می‏توانند سرنوشت ملتی را که بعدها وجود پیدا می‏کنند آنها تعیین بکنند؟ این هم یک دلیل که سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست. علاوه بر این، این سلطنتی که در آن وقت درست کرده بودند و مجلس مؤسسان هم ما فرض کنیم که صحیح بوده است، این ملتی که سرنوشت خودش با خودش باید باشد در این زمان می‏گوید که ما نمی‏خواهیم این سلطان را. وقتی که اینها رأی دادند به اینکه ما سلطنت رضا شاه را، سلطنت محمدرضا شاه را، رژیم سلطنتی را نمی‏خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یک راه است از برای اینکه سلطنت او باطل است.
 
دولتهای دست نشانده و مجالس فرمایشی
حالا می‏آییم سراغ دولتهایی که ناشی شده از سلطنت محمدرضا و مجلسهایی که ما داریم. در تمام طول مشروطیت ـ الاّ بعض از زمانها آن هم نسبت به بعض از وکلا ـ مردم دخالت نداشتند در تعیین وکلا! شما الآن اطلاع دارید که در این مجلسی که حالا هست ـ چه مجلس شورا و چه مجلس سنا ـ و شما ملت ایران هستید، شما ملتی هستید که در تهران سکنی دارید، من از شما مردم تهران سؤال می‏کنم که آیا این وکلایی که در مجلس هستند ـ چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا ـ شما اطلاع داشتید که اینها را خودتان تعیین کنید؟ اکثر این مردم می‏شناسند این افرادی را که به عنوان وکیل مجلس سنا یا مجلس شورا در مجلس هستند یا این هم با زور تعیین شده بدون اطلاع مردم؟ مجلسی که بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است، این مجلس مجلسِ غیرقانونی است. بنابراین اینهایی که در مجلس نشسته‏اند و مال ملت را گرفته‏اند به عنوان اینکه حقوق هر ... وکیلی اینقدر است، این حقوق را حق نداشتند بگیرند و ضامن هستند. آنهایی هم که در مجلس سنا هستند، آنها هم حق نداشتند و ضامن هستند.
و اما دولتی که ناشی می‏شود از یک شاهی که خودش و پدرش غیرقانونی است، خودش علاوه بر او غیرقانونی است، وکلایی که تعیین کرده است غیرقانونی است، دولتی که از همچو مجلسی و همچو سلطانی انشا بشود، این دولت غیرقانونی است. این ملت حرفی را که داشتند در زمان محمدرضا خان می‏گفتند که این سلطنت را ما نمی‏خواهیم و سرنوشت ما با خود ماست، حالا هم می‏گویند که ما این وکلا را غیرقانونی می‏دانیم، این مجلس سنا را غیرقانونی می‏دانیم، این دولت را غیرقانونی می‏دانیم. آیا کسی که خودش از ناحیۀ مجلس، از ناحیۀ مجلس سنا، از ناحیۀ شاه منصوب است، و همۀ آنها غیرقانونی هستند، می‏شود که قانونی باشد؟ ما می‏گوییم که شما غیرقانونی هستید باید بروید. ما اعلام می‏کنیم که الآن دولتی که به اسم دولت قانونی خودش را معرفی می‏کند، حتی خودش قبول ندارد که قانونی است! خودش تا چند سال پیش از این، تا آن وقتی که دستش نیامده بود این وزارت، قبول داشت که غیرقانونی است؛ حالا چه شده است که می‏گوید من قانونی هستم؟! این مجلس غیرقانونی است؛ از خود وکلا بپرسید که آیا شما را ملت تعیین کرده است؟ هر کدام ادعا کردند که ملت تعیین کرده است، ما دستشان را می‏دهیم دست یک نفر آدم ببرد او را در حوزۀ انتخابیه‏اش، در حوزۀ انتخابیه از مردم سؤال می‏کنیم که این آقا آیا وکیل شما هست؟ شما او را تعیین کردید؟ حتماً بدانید که جواب آنها نفی است. بنابراین آیا ملتی که فریاد می‏کند که ما این دولتمان، این شاهمان، این مجلسمان برخلاف قوانین است، و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما این است که سرنوشتمان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است که یک قبرستان شهید برای ما درست بکنند در تهران، یک قبرستان هم در جاهای دیگر؟
فساد و ویرانی به نام اصلاح و ترقی
من باید عرض کنم که محمدرضای پهلوی، این خائن خبیث ... رفت، فرار کرد و همه چیز ما را به باد داد. مملکت ما را خراب کرد، قبرستانهای ما را آباد کرد. مملکت ما را از ناحیۀ اقتصاد خراب کرد. تمام اقتصاد ما الآن خراب است و از هم ریخته است؛ که اگر بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سالهای طولانی با همت همۀ مردم، نه یک دولت این کار را می‏تواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم این کار را می‏توانند بکنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی‏توانند این به هم ریختگی اقتصاد را از بین ببرند. شما ملاحظه کنید به اسم اینکه ما می‏خواهیم زراعت را، دهقانها را دهقان کنیم، تا حالا رعیت بودند و ما می‏خواهیم حالا دهقانشان کنیم! «اصلاحات ارضی» درست کردند. اصلاحات ارضی‏شان بعد از این مدت طولانی به اینجا منتهی شد که بکلی دهقانی از بین رفت، بکلی زراعت ما از بین رفت، و الآن شما در همه چیز محتاجید به خارج. یعنی محمدرضا این کار را کرد تا بازار درست کند از برای امریکا و ما محتاج به او باشیم در اینکه گندم از او بیاوریم، برنج از او بیاوریم، همه چیز را. تخم‏مرغ از او بیاوریم، یا از اسرائیل که دست نشاندۀ امریکاست بیاوریم.
بنابراین کارهایی که این آدم کرده به عنوان «اصلاح»، این کارها خودش اِفساد بوده است! قضیۀ «اصلاحات ارضی» یک لطمه‏ای بر مملکت ما وارد کرده است که تا شاید بیست سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بکنیم؛ مگر همۀ ملت دست به هم بدهند و کمک کنند تا سالهایی بگذرد و جبران بشود این معنا. فرهنگ ما را یک فرهنگ عقب نگه داشته درست کرده است. فرهنگ ما را این[شاه]عقب نگه داشته به طوری که الآن جوانهای ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تامِّ تمام نیست و باید بعد از اینکه یک مدتی در اینجا یک نیمه تحصیلی کردند، آن هم با این مصیبتها، آن هم با این[فشار]ها، باید بروند در خارج تحصیل بکنند. ما پنجاه سال است، بیشتر از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سی و چند سال است که این دانشگاه را داریم؛ لکن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد نکرده؛ رشد انسانی ندارد. تمام انسانها و نیروی انسانی ما را
از بین برده است این آدم.
این آدم به واسطۀ نوکری که داشته، مراکز فحشا درست کرده. تلویزیونش مرکز فحشاست، رادیوش ـ بسیاری‏اش ـ فحشاست. مراکزی که اجازه دادند برای اینکه باز باشد، مراکز فحشاست. اینها دست به دست هم دادند. در تهران مرکز مشروب فروشی بیشتر از کتاب فروشی است، مراکز فساد دیگر اِلی ماشاءاللّه‏ است. برای چه؟ سینمای ما مرکز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم، ما با آن چیزی که در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم. ما کیْ مخالفت کردیم با تجدد؟ با مراتب تجدد؟ مظاهر تجدد وقتی که از اروپا پایش را در شرق گذاشت ـ خصوصاً در ایران ـ مرکز[عظیمی]که باید از آن استفادۀ تمدن بکنند ما را به توحش کشانده است. سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد؛ و شما می‏دانید که جوانهای ما را اینها به تباهی کشیده‏اند. و همین طور سایر این[مراکز]. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها به همۀ معنا خیانت کرده‏اند به مملکت ما.
 
فریاد از دست شاه و امریکا
و اما نفت ما. تمام نفت ما را به غیر دادند! به امریکا و غیر از امریکا دادند. آنی که به امریکا دادند عوض چه گرفتند؟ عوض، یک اسلحه‏هایی برای پایگاه درست کردن برای آقای امریکا! ما هم نفت دادیم و هم پایگاه برای آنها درست کردیم! امریکا با این حیله، که این مرد[1]هم دخالت داشت، با این حیله نفت را از ما[ربود]و برای خودش در عوض، پایگاه درست کرد. یعنی اسلحه‏هایی آورده اینجا که ارتش ما نمی‏تواند این اسلحه را استعمال بکند؛ باید مستشارهای آنها باشند، باید کارشناسهای آنها باشند. این هم از ناحیۀ نفت، که این نفت ما را اگر چند سال دیگر ـ خدای نخواسته ـ این[شخص]
عمر پیدا کرده بود، عمر سلطنتی پیدا کرده بود، مخازن نفت ما را تمام کرده بود، زراعتمان را هم که تمام کرده، این ملت بکلی ساقط شده بود و باید عملگی کند برای اغیار. ما که فریاد می‏کنیم از دست این، برای این است. خونهای جوانهای ما برای این جهات ریخته شده؛ برای اینکه آزادی می‏خواهیم ما. ما پنجاه سال است که در اختناق به سر بردیم. نه مطبوعات داشتیم، نه رادیو صحیح داشتیم، نه تلویزیون صحیح داشتیم؛ نه خطیب می‏توانست حرف بزند، نه اهل منبر می‏توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت می‏توانست آزاد کار خودش را ادامه بدهد؛ نه هیچ یک از اقشار ملت کارشان را می‏توانستند ادامه بدهند. و در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقی است و باقی بود. و الآن هم باز نیمۀ حشاشۀ[2]او که باقی است، نیمۀ حشاشۀ این اختناق هم باقی است. ما می‏گوییم که خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم ـ تمام اینها غیرقانونی است و اگر ادامه به این بدهند، اینها مجرمند و باید محاکمه بشوند، و ما آنها را محاکمه می‏کنیم.
 
تعیین دولت با پشتیبانی ملت
من دولت تعیین می‏کنم! من تو دهن این دولت می‏زنم! من دولت تعیین می‏کنم! من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می‏کنم! من به واسطۀ اینکه ملت مرا قبول دارد[3]... این آقا[4]که خودش هم خودش را قبول ندارد! رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد؛ فقط امریکا از این پشتیبانی کرده و فرستاده، به ارتش دستور داده که از این پشتیبانی بکنید؛ انگلیس هم از این پشتیبانی کرده و گفته است که باید از این پشتیبانی بکنید. یک نفر آدمی که نه ملت قبولش دارد، نه هیچ یک از طبقات ملت از هر جا بگویید قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند که می‏آورند توی
خیابانها! از خودشان هست این اشرار، فریاد هم می‏کنند، از این حرفها هم می‏زنند. لکن ملت این است، این[5]ملت است.
می‏گوید که در یک مملکت که دو تا دولت نمی‏شود! خوب، واضح است این؛ یک مملکت دو تا دولت ندارد لکن دولت غیرقانونی باید برود. تو غیر قانونی هستی! دولتی که ما می‏گوییم، دولتی است که متکی به آرای ملت است؛ متکی به حکم خداست. تو باید یا خدا را انکار کنی یا ملت را! باید سر جایش بنشیند این آدم! و یا اینکه به امر امریکا و اینها وادار کند یک دسته‏ای از اشرار، این ملت را قتل‏عام کند.
هشدار به ملت ایران
ما تا هستیم نمی‏گذاریم اینها سلطه پیدا کنند. ما نمی‏گذاریم دوباره اعاده بشود آن حیثیت سابق و آن ظلمهای سابق. ما نخواهیم گذاشت که محمدرضا برگردد. اینها می‏خواهند او را برگردانند. بیدار باشید! ای مردم، بیدار باشید! نقشه دارند می‏کشند. ستاد درست کرده مردکه[6]در آن جایی که هستش؛ روابط دارند درست می‏کنند. می‏خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی که همه چیزمان اختناق در اختناق باشد، و همۀ هستی ما به کام امریکا برود. ما نخواهیم گذاشت؛ تا جان داریم نخواهیم گذاشت.
و من از خدای تبارک و تعالی سلامت همۀ شما را خواستار هستم. و من عرض می‏کنم بر همۀ ما واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آن وقتی که اینها ساقط بشوند؛ و ما به واسطۀ آرای مردم، مجلس سنا[7]درست بکنیم؛ و دولت اول را ـ دولت دائمی را ـ تعیین بکنیم.
اندرز و اتمام حجت به ارتش
و من باید یک نصیحت به ارتش بکنم و یک تشکر از یک ارکان ارتش، یک قشرهایی از ارتش. اما آن نصیحتی که می‏کنم این است که ما می‏خواهیم که شما مستقل باشید. ما داریم زحمت می‏کشیم، ما خون دادیم، ما جوان دادیم، ما حیثیت و آبرو دادیم، مشایخ ما حبس رفتند، زجر کشیدند، می‏خواهیم که ارتش ما مستقل باشد. آقای ارتشبد، شما نمی‏خواهید، آقای سرلشکر، شما نمی‏خواهید مستقل باشید؟ شما می‏خواهید نوکر باشید؟! من به شما نصیحت می‏کنم که بیایید در آغوش ملت؛ همان که ملت می‏گوید بگویید. بگویید ما باید مستقل باشیم. ملت می‏گوید ارتش باید مستقل باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهای امریکا و اجنبی باشد؛ شما هم بیایید ـ ما برای خاطر شما این حرف را می‏زنیم ـ شما هم بیایید برای خاطر خودتان این حرف را بزنید، بگویید: ما می‏خواهیم مستقل باشیم، ما نمی‏خواهیم این مستشارها باشند. ما که این حرف را می‏زنیم که ارتش باید مستقل باشد، جزای ما این است که بریزید توی خیابان، خون جوانهای ما را بریزید که چرا می‏گویید من باید مستقل باشم! ما می‏خواهیم تو آقا باشی.
قدرشناسی از نظامیان پیوسته به ملت
و اما تشکر می‏کنم از این قشرهایی که متصل شدند به ملت. اینها آبروی خودشان را، آبروی کشورشان را، آبروی ملتشان را، اینها حفظ کردند. این درجه‏دارها، همافرها، افسرهای نیروی هوایی ـ اینها همه مورد تشکر و تمجید ما هستند؛ و همین طور آنهایی که در اصفهان و در همدان و در سایر جاها اینها تکلیف شرعی، ملی، کشوری خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتیبانی از نهضت اسلامی ملت کردند. ما از آنها تشکر می‏کنیم و به اینهایی که متصل نشدند می‏گوییم که متصل بشوید به اینها. اسلام برای شما بهتر از کفر است؛ ملت برای شما بهتر از اجنبی است. ما برای شما می‏گوییم این مطلب را، شما هم برای خودتان این کار را بکنید. رها بکنید این را. خیال نکنید که اگر رها کردید، ما می‏آییم شما را به دار می‏زنیم! این چیزهایی است که شماها یا کسان دیگر درست کرده‏اند؛ و الاّ این همافرها و این درجه‏دارها و این افسرها که آمدند و متصل شدند، ما با کمال عزت و سعادت آنها را حفظ می‏کنیم. و ما می‏خواهیم که مملکتْ مملکت قوی باشد. ما می‏خواهیم که مملکت دارای یک نظام قدرتمند باشد. ما نمی‏خواهیم نظام را به
هم بزنیم. ما می‏خواهیم نظام محفوظ باشد لکن نظامِ ناشی از ملت در خدمت ملت؛ نه نظامی که دیگران سرپرستی‏اش بکنند و دیگران فرمان به آن بدهند.
مقصود من از مجلس «سنا» مجلس «مؤسسان» بود نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش یک حرف مزخرفی است! همیشه بوده!
والسلام علیکم و رحمة‏اللّه‏ و برکاته
بر اساس آنچه در خاطرات آمده است، امام پس از اتمام سخنرانی به سختی از بهشت زهرا(س) خارج شدند،؛ اما غیبت چندین ساعته ایشان یارانشان را در مدرسه رفاه (محل استقرارشان) نگران ساخت. بعدا مشخص شد که امام در این چند ساعت به منزل یکی از دوستانشان در محله دروس تهران رفته بودند.
حضرت آیت الله خامنه ای در خصوص آن شب و پایان انتظارها می گویند:
«ما در ستاد استقبال، در دبستان علوى نشسته بودیم. داشتم [برای] یک روزنامه‌اى که آن روزها به‌مناسبت ورود امام منتشر مى‌کردیم... سر مقاله و صفحه‌بندى و این کارها را انجام مى‌دادیم، ساعت ۱۰ شب بود که ناگهان گفتند که امام دارند تشریف مى‌آورند این‌جا. ما هیچ انتظار نداشتیم که این‌جور امام را به این آسانى در یک مترى، دو مترى خودمان مشاهده کنیم. یک وقت امام از در پشت دبستان علوى وارد دبستان شدند. حدود ساعت ۱۰:۳۰ شب بود. چند ساعتى ایشان در منزل یکى از بستگانشان استراحت کرده بودند و برگشته بودند به این‌جا و شب را در آن‌جا گذراند. من با این‌که در فرودگاه امام را زیارت کرده بودم، اما نزدیک نرفته بودم، چون خیلى شلوغ بود و ایشان هم خسته بودند، نمى‌خواستم کمک به مزاحمت ایشان کرده باشم. آن‌جا از نزدیک امام رحمة‌الله‌علیه را زیارت کردیم.»


1 ـ شاه. 
2 ـ پَرِکاه؛ بقیه روح در شخص بیمار.در اینجا منظور دولت بختیار است.
3 ـ ابراز احساسات شدید مردم موجب شد که سخنان امام قطع شود.
4 ـ بختیار. 
5 ـ اشاره به حضار.
6 ـ شاه.
7 ـ به توضیح امام در پایان همین سخنرانی توجه کنید.
منبع: جماران
نام:
ایمیل:
نظر: