آنها در این بیانیه به طور ضمنی اعتراف کردند که دستورهای کاملاً سیاسی و خشونتآمیز این جریان در اغتشاشات سال 88، سبب انشعاب و تزلزل در بدنه فریبخورده بهائیت شد. در این بیانیه بر هدایتگری رژیم صهیونیستی برای حضور بهائیان در اغتشاشات سال 88 تأکید شده که دفاتر بهائیان (که بیشتر آنها در فلسطین اشغالی واقع شدهاند)، وسیلهای برای جهت بخشیدن به نیروها و سازماندهی آنها هستند و افراد معمولاً برای تصمیمگیری درباره چگونگی اعمال خود، با این مؤسّسات مشورت میکنند.
در عصر حاکمیت صفویه که پس از قرنها تفکر شیعه از حاشیه به هسته قدرت سیاسی راه یافته بود، چندین جریان شبه مذهبی از دل این تفکر سر برآورده و به نوعی مدعی حکومت و قدرت شدند. تأمل در این جریانها به خوبی نشان میدهد که آنها چگونه با یکدیگر در ارتباط بوده و یکی جای خود را به دیگری سپرده است. نخستین این جریانها، جریان اخباریگری است. دغدغه مهم مکتب اخباری متوجه آن بود که وظیفه مجتهد را انکار و نقش علما را چه از نظر عقیدتی چه از نظر عملی محدود کند. آیتالله وحید بهبهانی با ترویج مکتب اصولی خود، مبارزهای سنگین علیه اخبارییون شروع کرد. در آستانه ورود به عصر قاجار، از دل جریان اخباری یا حداقل در تناسب و ارتباط با آن جریانی دیگر از سوی شخصی به نام شیخاحمد احسایی به راه افتاد که بعدها نام فرقه یا مکتب شیخیه به خود گرفت. احسایی کمکم عقایدی پیدا کرد که موجب مخالفت علما و در نهایت، تکفیر وی از جانب برخی از آنان، از جمله ملامحمدتقی برغانی، ملاآقا دربندی و ابراهیمبن سیدمحمدباقر شد. از نظر اصول عقاید شیخیه ائمه اثنیعشر، یعنی علی با یازده فرزندش مظاهر الهی و دارای صفات الهی بودهاند. آنها معتقد بودهاند: «از آنجا که امام دوازدهم در سنه 260 ه.ق از انظار غائب شد و فقط در آخرالزمان ظهور خواهد کرد، برای اینکه زمین را پر کند از قسط و عدل بعد از آنکه پر شده باشد از ظلم و جور و از آن جا که مؤمنان دائم به هدایت و دلالت او محتاج میباشند و خداوند به مقتضای رحمت کامله خود باید رفع حوائج مردم را نماید و امام غایب را در محل دسترس ایشان قرار دهد، بنا بر این مقدمات همیشه باید مابین مؤمنان یک نفر باشد که بلاواسطه با امام غایب اتصال و رابطه داشته، واسطه فیض بین امام و امت باشد. این چنین شخصی را به اصطلاح ایشان شیعه کامل گویند. پس از شیخاحمد احسایی، شاگرد جنجالی وی، سیدکاظم رشتی راه و فکر وی را ادامه داد. در حقیقت، او بود که به طور رسمی فرقه شیخیه را بنیان گذاشت و این اعتقاد کمکم زمینهساز فرقه بابیه شد که مورد تکفیر عالمان دینی قرار گرفت. در هنگام مرگ سیدکاظم رشتی، علاوه بر باب، دو تن دیگر که از قضا هر دو علیه باب بودند مدعی جانشینی وی شدند: اول، ملامحمد ممقانی از پیروان میرزاشفیع تبریزی که در تبریز به قتل باب فتوا داده بود و حاجی محمدکریمخان که در کرمان به کشتن دو مبلّغ بابی فتوا داده بود و به تقاضای ناصرالدین شاه رسالهای در ردّ دعاوی باب تألیف کرد. شروع فتنه باب در زمان محمدشاه است. قیام بابیه و خلف آن بهاییگری سریع و با خونریزی بسیار و نیز با واکنش صریح و عمومی عالمان دینی همراه بوده است. بابیگری در تمام مراحل رشد عقیدتی خود ضرورتاً مخالف اسلام بوده و پذیرش آن مستلزم نفی و لغو خاتمیت اسلام است. آنها با تفکراتی مغایر با تمام آموزههای ادیان الهی، دینی بشرساز را ارائه کردند. برای نمونه باب و بهاء خود را بالاتر از تمامی انبیای الهی دانسته و در آثارشان خود را دارای مقام ربوبیت و الوهیت قلمداد کردند. دین اسلام را نسخ شده پنداشته و دوران آن را پایان یافته معرفی کردند. این فرقهها همواره از سوی استعمار که در ستیزی دائمی با اسلام و شیعه قرار دارند، حمایت و پشتیبانی میشدند. اگر چه روش منطقی علما در رویارویی با گروهها و فرقهها و اندیشههای انحرافی و پاسخگویی به شبههها سبب شد دستهای خارجی فتنهانگیز و غائلهآفرین رو شوند و از هدفهای شوم آنان پرده برداشته شود و مردم آگاهانه از دور فرقهسازان و شبههافکنان پراکنده شوند و اسلام ناب تواناتر از همیشه به راه خود ادامه دهد و به دلهای مشتاق راه یابد و دگرگونی بیافریند. چنانچه بیان شد زمینه اصلی پیدایش بابیت و در ادامه آن بهائیت، تفکرات شیخیه بود که شیخاحمد احسایی و شاگردانش بنیان نهادند. این تفکرات راه را برای ادعاهای افراطی باب و بهاء آماده کرد. از جمله انحرافاتی که این دو فرقه ایجاد کردند سوءاستفاده از اندیشه مهدویت است. آنها بسیاری از افراد سادهاندیش و بیاطلاع را به گرد خویش جمع کردهاند. بابیه و بهائیت همواره از سوی استعمار و بیگانگان حمایت و پشتیبانی میشوند.
بابیت بنیانگذار فرقه بابیه سیدعلیمحمد شیرازی است. از آنجا که او در ابتدای دعوتش مدعی بابیت امام دوازدهم شیعه بود و خود را عامل ارتباط با امام زمان میدانست، ملقب به «باب» شد و پیروانش «بابیه» نامیده شدند. سیدعلیمحمد در سال 1235 ه.ق در شیراز به دنیا آمد. در کودکی به مکتب شیخ عابد رفت و خواندن و نوشتن آموخت. شیخ عابد از شاگردان شیخاحمد احسائی(بنیانگذار شیخیه) و شاگردش سیدکاظم رشتی بود و لذا سیدعلیمحمد از همان دوران با شیخیه آشنا شد، به طوری که چون سیدعلیمحمد در سن حدود نوزده سالگی به کربلا رفت در درس سیدکاظم رشتی حاضر شد. در همین درس بود که با مسائل عرفانی و تفسیر و تأویل آیات و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیه آشنا شد. پیش از رفتن به کربلا، مدتی در بوشهر اقامت کرد. پس از درگذشت سیدکاظم رشتی مریدان و شاگردان وی جانشینی برای او میجستند که مصداق «شیعه کامل» یا «رکن رابع» شیخیه باشد؛ میان چند تن از شاگردان رقابت افتاد و سیدعلیمحمد نیز در این رقابت شرکت کرد؛ بلکه پای از جانشینی سیدرشتی فراتر نهاد و خود را باب امام دوازدهم شیعیان یا «ذکر» او، یعنی واسطه میان امام و مردم شمرد. هجده تن از شاگردان سیدکاظم رشتی که همگی شیخی مذهب بودند (و بعدها سیدعلیمحمد آنها را حروف حی: ح 8 ی 10 نامید) از او پیروی کردند. باب در طول عمر خود افکار و آرایی متناقض داشت. یک بار خود را حتی باب و وکیل امام زمان هم نمیدانست و بار دیگر خود را نبی خطاب میکرد. چندین مرتبه هم از سوی عالمان به مناظره درآمد و پس از شکست، ابراز ندامت و توبه کرد. از کتاب «بیان» که آن را کتاب آسمانی خویش میدانست، برمیآید که خود را برتر از همه انبیای الهی و مظهر نفس پروردگار میدانسته و عقیده داشته که با ظهورش آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در قرآن، به پا شده است. علیمحمد خود را مبشّر ظهور بعدی شمرده و او را «من یظهره الله» (کسی که خدا او را آشکار میکند) خوانده است. او نسبت به کسانی که آیین او را نپذیرفتند خشونت بسیاری را سفارش کرده است. وی از جمله وظایف فرمانروای بابی را این میداند که نباید جز بابیها کسی را بر روی زمین باقی بگذارد. باز دستور میدهد غیر از کتابهای بابیان همه کتابهای دیگر باید محو و نابود شوند و پیروانش نباید جز کتاب بیان و کتابهای دیگر بابیان، کتاب دیگری را بیاموزند.
بهائیت فرقه بهائیه، فرقهای منشعب از فرقه بابیه است. بنیانگذار آیین بهائیت، میرزاحسینعلی نوری معروف به بهاءالله است و این آیین نیز نام خود را از همین لقب گرفته است. میرزاحسینعلی پس از ادعای بابیت از سوی سیدعلیمحمد شیرازی در شمار نخستین گروندگان به باب درآمد و از فعالترین افراد بابی شد و به ترویج بابیگری، به ویژه در نور و مازندران پرداخت. برخی از برادرانش از جمله برادرش میرزایحیی معروف به «صبح ازل» نیز بر اثر تبلیغ او به این مرام پیوستند. پس از اعدام علیمحمد باب به دستور امیرکبیر، میرزایحیی ادعای جانشینی باب را کرد. ظاهراً یحیی نامههایی برای علیمحمد باب نوشت و فعالیتهای پیروان باب را توضیح داد. علیمحمد باب در پاسخ به این نامهها وصیتنامهای برای یحیی فرستاد و او را وصی و جانشین خود اعلام کرد. پس از باب عموم بابیه به جانشینی میرزایحیی معروف به «صبح ازل» معتقد شدند و چون در آن زمان یحیی بیش از نوزده سال نداشت، میرزاحسینعلی زمام کارها را به دست گرفت. امیرکبیر برای فرونشاندن فتنه بابیان از میرزاحسینعلی خواست تا ایران را به قصد کربلا ترک کند و او در شعبان 1267 به کربلا رفت، اما چند ماه بعد، پس از برکناری و قتل امیرکبیر در ربیعالاول 1268 و صدارت یافتن میرزاآقاخان نوری، به دعوت و توصیه شخص میرزاآقاخان به تهران بازگشت. در همین سال تیراندازی بابیان به ناصرالدینشاه پیش آمد و بار دیگر به دستگیری و اعدام بابیها انجامید و چون شواهدی برای نقش حسینعلی در طراحی این سوءقصد وجود داشت، او را دستگیر کردند. اما حسینعلی به سفارت روس پناه برد و شخص سفیر از او حمایت کرد. سرانجام با توافق دولت ایران و سفیر روس، میرزاحسینعلی به بغداد منتقل شد و به این ترتیب بهاءالله با حمایت دولت روس از مرگ نجات یافت. در بغداد کنسول دولت انگلستان و نیز نماینده دولت فرانسه با بهاءالله ملاقات کرده و حمایت دولتهای خویش را به او ابلاغ کردند. والی بغداد نیز با حسینعلی و بابیان با احترام رفتار کرد و حتی برای ایشان مقرری نیز تعیین شد. میرزایحیی که عموم بابیان او را جانشین بلامنازع باب میدانستند، با لباس درویشی و مخفیانه به بغداد رفت. در این هنگام بغداد، کربلا و نجف مرکز اصلی فعالیتهای بابیان شد و روز به روز بر جمعیت آنها افزوده میشد.
آنگاه بود که برخی از بابیان ادعای مقام «من یظهره اللهی» را ساز کردند. میدانیم که علیمحمد باب به ظهور فرد دیگری پس از خود بشارت داده و او را «من یظهره الله» نامیده بود و از بابیان خواسته بود به او ایمان بیاورند. گفته شده که فقط در بغداد بیستوپنج نفر این مقام را ادعا کردند که بیشتر این مدعیان با طراحی حسینعلی و همکاری یحیی، یا کشته شدند، یا از ادعای خود دست برداشتند. آدمکشیهایی که در میان بابیان رواج داشت و همچنین دزدیدن اموال زائران اماکن مقدسه در عراق و نیز منازعات میان بابیان و مسلمانان سبب شکایت مردم عراق و به ویژه زائران ایرانی شد و دولت ایران از دولت عثمانی خواست بابیها را از بغداد و عراق اخراج کند. به این ترتیب در اوایل سال 1280 ه .ق فرقه بابیه از بغداد به استانبول و پس از چهارماه به ادرنه منتقل شد. در این زمان میرزاحسینعلی مقام «من یظهره اللهی» را برای خود ادعا کرد و از همین جا نزاع و جدایی و افتراق در میان بابیان آغاز شد. بابیهایی که ادعای او را نپذیرفتند و بر جانشینی میرزایحیی (صبح ازل) باقی ماندند، «ازلی » نام گرفتند و پذیرندگان ادعای میرزاحسینعلی (بهاءالله) «بهائی» خوانده شدند.
میرزاحسینعلی با ارسال نوشتههای خود به اطراف و اکناف به طور رسمی بابیان را به پذیرش آیین جدید فراخواند و دیری نگذشت که بیشتر آنان به آیین جدید ایمان آوردند. میرزاحسینعلی پس از اعلام «من یظهره اللهی» خویش، به فرستادن نامه (الواح) برای سلاطین و رهبران دینی و سیاسی جهان اقدام کرد و ادعاهای گوناگون خود را مطرح ساخت. بارزترین مقام ادعایی او ربوبیت و الوهیت بود. او خود را خدای خدایان، آفریدگار جهان، کسی که «لم یلد و لم یولد» است، خدای تنهایِ زندانی، معبود حقیقی، «رب ما یری و ما لایری » نامید. پیروانش نیز پس از مرگ او همین ادعاها را دربارهاش ترویج کردند و در نتیجه پیروانش نیز خدایی او را باور کردند و قبر او را قبله خویش گرفتند. گذشته از ادعای ربوبیت، او شریعت جدید آورد و کتاب «اقدس» را نگاشت که بهائیان آن را «ناسخ جمیع صحائف» و «مرجع تمام احکام و اوامر و نواهی» میشمارند.
بهائیه پس از بهاءالله پس از مرگ میرزاحسینعلی، پسر ارشد او عباس افندی (1340 -1260 ه.ق) ملقب به «عبدالبهاء» جانشین وی شد. پس از عبدالبهاء، شوقی افندی ملقب به «شوقی ربانی» فرزند ارشد دختر عبدالبهاء، بنابه وصیت عبدالبهاء جانشین وی شد. نقش اساسی او در تاریخ بهائیه، توسعه تشکیلات اداری و جهانی این آیین بود و این فرایند بهویژه در دهه شصت میلادی در اروپا و آمریکا سرعت بیشتری گرفت و ساختمان معبدهای قارهای بهائی موسوم به «مشرق الاذکار» به اتمام رسید. تشکیلات بهائیان که شوقی افندی به آن «نظم اداری امرالله» نام داد، زیر نظر مرکز اداری و روحانی بهائیان واقع در شهر حیفا (در فلسطین اشغالی) که به «بیت العدل اعظم الهی» موسوم است، اداره میشود. در زمان حیات شوقی افندی رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی تأسیس شد و شوقی از تأسیس این رژیم حمایت کرد و مراتب دوستی بهائیان را نسبت به این رژیم اعلام داشت. پس از مرگ شوقی بهائیان به دو دسته بهائیان ارتدوکس(که بیشتر در هند، آمریکا و استرالیا ساکن هستند) و بهائیان بیتالعدلی (که بیشتر بهائیان امروزی را تشکیل میدهند) تقسیم شدند و تاکنون در زیر لوای رژیم صهیونیستی، انگلیس، آمریکا و سایر استعمارگران به حیات خود ادامه داده و با تبلیغات گسترده پیروان خویش را افزایش میدهند.
سیاست و بهائیت رهبران بهائیت همواره بر جدایی دین از سیاست تأکید داشته و به دنبال آن، بر عدم پیوند بهائیت و بهائیان با جهان سیاست اصرار میورزند. عباس افندی بر آن بود که «بین قوای دینییه و سیاسیه تفکیک لازم است» و هم او گفته است که «بهائیان به امور سیاسی تعلقی ندارند» و مهمتر از آن، از منظر وی: «میزان بهائی بودن و نبودن این است که هر کس در امور سیاسیه مداخله کند و خارج از وظیفه خویش حرفی زند یا حرکتی کند، همین برهان کافی است که بهائی نیست، دلیل دیگر نمیخواهد... .» بر همین مبنا، به پیروان خود حکم میکند و همچنین به آنان اطمینان میدهد که؛ «به نصوص قاطعه الهیه، در امور سیاسی ابداً مدخلی نداریم و رأیی نزنیم.» به گواه تاریخ، رهبران بهائی، حکم جدایی دین از سیاست و عدم مداخله علمای روحانی در امور سیاسی را تنها برای علمای اسلام و ایران صادر کردهاند و خود را مشمول آن حکم ندانسته و با تمام وجود در صحنه سیاست فعال بوده و هستند.
فعالیت بهائیان در مسائل سیاسی برای اینکه مقدسات اسلام را نابود کنند، به انواع شگردها متوسل شدند که یکی از آنها مسئله رجعت بود. میرزاحسینعلی نوری مدعی بوده است که؛ من امام حسین هستم که رجعت کردهام به دنیا و برای امسلمه زرّین تاج(قرةالعین) مدعی بودند که این فاطمه زهرا(س) است که به دنیا رجعت کرده است.
شبکه بهائیها در شکست و سرکوب نهضت جنگل نقش اطلاعاتی و خرابکارانه بسیار مؤثر و مرموزی ایفا کرد، احساناللهخان دوستدار، چهره سرشناس تروریستی که در صفوف نهضت جنگل تفرقه انداخت و «کودتای سرخ» را بر ضدّ میرزاکوچک خان هدایت کرد، به یکی از خانوادههای سرشناس بهائی ساری (خانواده دوستدار) تعلق داشت.
همچنین، در کودتای سوم اسفند 1299 که رضاخان میرپنج و سیدضیاءالدین طباطبایی مسبب آن بودند، در کابینة سیدضیاء یکی از سران درجه اوّل بهائیان ایران به نام علیمحمدخان موقرالدوله وزیر فواید عامه و تجارت و فلاحت شد. سفرهای عباس افندی به اروپا و آمریکا که با تبلیغات فراوان از سوی متنفذان محافل سیاسی و مطبوعاتی جهان غرب همراه بود، نشانی آشکار از این پیوند عمیق میان سران فرقة بهایی و کانونهای مقتدری در اروپا و آمریکا است. در دوران متأخر قاجاریه، تعداد زیادی از بهائیان در مقام کارگزاران سفارتخانههای اروپایی، بانک شاهی انگلیس، بانک استقراضی روسیه، کمپانی تلگراف و برخی دیگر از نهادهای غربی فعال در ایران مشغول به کارشدند.
یهودیان و بهائیت پدیده «یهودیان مخفی» (انوسیها) و نقش ایشان در پیدایش و گسترش بابیگری و بهاییگری عامل مهمی در تحولات معاصر ایران است و باید به دور از هرگونه افراط و تفریط، مورد شناسایی مستند و علمی قرار گیرد. گسترش سریع بابیگری و بهاییگری و به ویژه نفوذ منسجم و عمیق ایشان در ساختار حکومتی قاجار، از دوران مظفرالدین شاه جدیتر شد. در بررسی تاریخ پیدایش و گسترش بابیگری در ایران، نمونههای فراوانی از گرایش یهودیان جدیدالاسلام به این فرقه مشاهده میشود که به رواجدهندگان اوّلیة بابیگری و عوامل مؤثر در رشد و گسترش آن بدل شدند. صرفنظر از یهودیان مخفی یا انوسیها، نقش یهودیان علنی در ترویج و گسترش کمّی و کیفی بابیگری و بهائیگری نیز چشمگیر است. بهائیان از بدو پیدایش تا به امروز همواره از جهودان ممالک استفاده کرده، آنها را بهائی کردهاند. میدانیم که ذات یهودی با پول و ازدیاد سرمایه عجین شده است، یهودیان ممالک مسلمان، که عده کثیری از آنها دشمن مسلمانانند و همه جا در پی آزار رساندن و دشمنی با مسلمین هستند، خیلی زودتر از مسلمانان به بهائیت گرویدهاند و از امتیازهای مالی بهره فراوانتری برده و میبرند و مقداری را نیز به مرکز بهائیت(عکا) میفرستند.
بهائیت و رژیم صهیونیستی رشد و بالندگی این فرقه در محافل بینالمللی پس از استقرار رژیم غاصب صهیونیستی، مشروعیت بخشیدن به یکدیگر همانند تأیید رسمی شوقی افندی در سال 1954 و تعریفات متعدد او از این رژیم در نامهنگاری با بهائیان و اجازه فعالیت آزادانه بیتالعدل در جایگاه بالاترین نهاد مرجع دینی در بهائیت در سرزمینهای اشغالی از جمله شواهد بارزی است که با اسناد تاریخی به خوبی قابل اثبات است. از آنجا که عمده ویژگیهای رفتاری بهائیت با ویژگیهای رفتاری صهیونیستها همخوانی داشت، با تشکیل رژیم صهیونیستی و تشکیلات مرکزی بهائیت در شهر حیفا، این فرقه کاملاً در خدمت این رژیم قرار گرفت و فعالیتهای آنها براساس خواسته صهیونیستها تنظیم شد. در این میان بهائیها از حمایت آمریکا و انگلستان نیز برخوردار بودند. از سوی دیگر، فعالیت بهائیان، به ویژه در ارتباط با اسلامزدایی سازگاری زیادی با روحیه محمدرضا پهلوی داشت. مجموع این مسائل سبب شد که بهائیت برای حفظ موجودیّت و تحقّق اهداف خود در عصر محمدرضا شاه که برای آنها به منزله دوران طلایی بود، در زمینه گسترش روابط ایران و رژیم صهیونیستی که کاملاً در راستای منافع آنها بود، به فعالیت چشمگیری بپردازند. تشکیلات مرکزی بهائیت در شهر حیفا و در کنار قبر «عباس افندی» قرار دارد. در دوران محمدرضا باتوجه به نفوذ بیشتر آمریکا و رژیم صهیونیستی، تلاش فراوانی برای رسمیت بخشیدن به فرقه بهائیت میشد؛ چرا که آنها نقش مؤثری در تثبیت رژیم سلطنتی و حکومت شاه داشتند، به گونهای که بسیاری از نزدیکان شاه و خاندان پهلوی و عده زیادی از کارگزاران و متولّیان پستهای حساس و کلیدی کشور بهائی بودند. بهائیت در تمام دوران سلطنت پهلوی و در مقاطع حساس، با وجود ادعای غیرسیاسی بودن، هماهنگ با سیاستهای موردنظر رژیم و در جهت تثبیت موقعیت آن تلاش کرد. تأیید انقلاب سفید شاه، همکاری با ساواک، جلب حمایت دولتهای بزرگ از شاه و سلطنت او به وسیلة صهیونیستها و عضویت در حزب رستاخیز، قسمتی از مواضع سیاسی فرقة مزبور بود. رژیم صهیونیستی با حمایت همهجانبه از فرقه ضاله بهائیت و نفوذ دادن آنها در پستهای کلیدی هیئت حاکمه رژیم شاه به ویژه در دربار، دولت و ارتش در جهت اغراض و اهداف خود و ضربه زدن به فرهنگ اسلام و مسلمین، به ویژه به مردم ایران و فلسطین به مثابه یک ابزار، نهایت بهرهبرداری را در جنبههای مختلف به عمل میآورد. در واقع میتوان گفت، یکی از عوامل مؤثر در بسط و گسترش روابط ایران و این رژیم، بهائیان بودند که نقش مهمی را در این زمینه ایفا کردند.
بهائیت و مقابله با جمهوری اسلامی ایران پیوند عمیق بهائیت با قدرتهای استکباری جهان و همکاری سران بهائی با قدرتطلبان جهانی، در جهت تأمین اهداف خود پیروان این فرقه را به تقابل با نظام جمهوری اسلامی سوق داده است؛ اجازه فعالیت آزادانه به بیتالعدل بهائی در فلسطین اشغالی و مدیریت سران بهائی در شبکههای ضد نظام جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور گواهی عیان در اثبات این مطلب است. پس از برملا شدن نقش بهائیان به همراه سایر گروههای وابسته، در حوادث عاشورای 88، تشکیلات مرکزی بهائیت واقع در فلسطین اشغالی، در آخرین بیانیه خود خطاب به هواداران این فرقه و وابستگان آنها، ضمن دعوت از فتنهگران برای ارائه نقش فعال در اغتشاشات، نقش سازماندهیکننده خود را به عنوان یک فرقه برانداز و معاند علیه نظام جمهوری اسلامی ایران پذیرفت. دفتر مرکزی بهائیت واقع در بندر حیفا ـ سرزمینهای اشغالی تحت سیطره رژیم صهیونیستی ـ در بیانیهای به روشنی کذب بودن تمامی ادعاهای پیشین این سازمان را مبنی بر دستور عدم دخالت بهائیان در مسائل سیاسی و پرهیز از خشونت، آشکار کرده است و نقش این جریان را به عنوان یک حزب سیاسی که از طریق صهیونیستها سازماندهی میشود، برملا کرده است. آنها در این بیانیه به طور ضمنی اعتراف کردند که دستورهای کاملاً سیاسی و خشونتآمیز این جریان در اغتشاشات سال 88، سبب انشعاب و تزلزل در بدنه فریبخورده بهائیت شد. در این بیانیه بر هدایتگری رژیم صهیونیستی برای حضور بهائیان در اغتشاشات سال 88 تأکید شده که دفاتر بهائیان (که بیشتر آنها در فلسطین اشغالی واقع شدهاند)، وسیلهای برای جهت بخشیدن به نیروها و سازماندهی آنها هستند و افراد معمولاً برای تصمیمگیری درباره چگونگی اعمال خود، با این مؤسّسات مشورت میکنند.