صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۳۰  ، 
شناسه خبر : ۲۹۲۱۲۳
چنین و چنان صفحه ای است که در آن داستان ها و حکایت های کوتاه با موضوعات اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... برای استفاده مخاطبین به صورت روزانه بارگذاری می شود.
در جوامع الحکایات چنين آمده است؛ ‌روزي قباد پدر انوشيروان- به شكار رفته بود، ‌به دنبال گور خري رفت و از لشكر خود جدا شد. به خيمه اي رسيد. چون تشنه بود آب طلب كرد. پير زني جلو آمد و از او استقبال كرد و براي او آب و غذا مهيا نمود. چون شب نزديك بود در همان خيمه به استراحت پرداخت، غروب افتاب گاوهااز صحرا آمدند. پيرزن به دخترك خود گفت گاو را بدوش و شير آن را نزد مهمانبگذار.

دخترك شير زيادي از گاو دوشيد و يك كاسه از آن را در مقابل قباد گذاشت. قباد چون اين صحنه را ديد، ‌به ذهنش آمد كه اينان از امنيتي كه من در اين كشور تأمين كرده ام، در اين صحرا به آسايش و امنيت زندگي مي كنند، ‌خوب است قانوني بگذاريم كه هفته اي يك بار براي سلطان شير بياورند، ‌هيچ ضرري نمي بينند و خزانه دولت هم زياد مي شود. قباد نيت كرد كه وقتي به پايتخت رسيد اين كار را انجام دهد.

مادر هنگام صحر دخترك را بيدار كرد تا گاو را بدوشد. دختر برخاست و مشغول دوشيدن گاو شد؛‌ اما ديد گاو شير ندارد. گفت: ‌مادر سلطان نيت بدي كرده، برخيز و دعا كن. پير زن دعا كرد و قباد از پير زن علت را جويا شد. پير زن در جواب علت كم شير شدن گاو در سحر، گفت: وقتي سلطان نيت بد كند بركت و خير از زمين مي رود. قباد گفت: درست گفتي، من نيتي كرده بودم؛ الان از آن نيت گذشتم. پس دخترك بلند شد و گاو را دوشيد و از آن شير زيادي بدست آمد.

چنان بر مي‌آيد كه؛ اگر حاكمان و دولت مردان به فكر ملت و مردم باشند و همواره در جهت تأمين آسايش و امنيت آنها قدم بردارند خداوند نعمات فراوان خود را به آنها عنايات مي كند.

يكصد موضوع، پانصد داستان، ج 1 ، ص 516

نام:
ایمیل:
نظر: