رسول سنائیراد/ یک چهره رسانهای آشنا و منتسب به تیم رسانهای دولت با فرصت تلقی کردن مواضع تهاجمی ترامپ، رئیسجمهور تازهکار آمریکا که از او چهرهای بیمنطق و خطرآفرین ساخته، برای تحریک رقبای سیاسی به واکنشهای سیاسی در برابر مواضع ترامپ، امکان تولید دوقطبی جنگ و صلح را مطرح کرده که میتواند کاربرد سیاسی ـ انتخاباتی به نفع جریان سیاسی حاکم داشته باشد.
به زعم او هرگونه پاسخگویی و واکنش جریان رقیب را باید در افکار عمومی جنگطلبی و نماد حرکت به سمت جنگ و خطر برای زندگی مردم دانست و در مقابل، جریان حاکم را که سابقه مذاکره و پذیرش برجام را دارد، نماد صلح و دوری از جنگ معرفی کرد که هم دارای توان مذاکره و هم گرایش صلحخواهانه و دوری از جنگ است.
این در حالی است که این دوقطبی کاذب سیاسی که بر مفروضات غلط و تعمداً راستنمایانه پایهگذاری شده، میتواند خروجیهای مغایر با منافع ملی داشته باشد که عبارتند از:
۱ـ ایجاد احساس ناامنی و انتقال آن به جامعه که نتیجه آن نگرانی نسبت به آینده و عدم اطمینان در بازار، رکود در سرمایهگذاری و ادامه وضع بد معیشتی از جمله تداوم شرایط نامناسب اشتغال است.
۲ـ کمک به اهداف صهیونیستها و سعودیها که تلاش میکنند با بهرهگیری از روحیات جنجالی ترامپ، از آن برای پیشبرد اهداف منطقهای خود و علیه جمهوری اسلامی ایران استفاده کنند. همانگونه که تشدید تحرکات لابی صهیونیستی و پرداخت رشوههای آلسعود برای دستیابی به چنین اهدافی در هفتههای گذشته جزء اخبار رایج بوده است.
۳ـ تشویق اتاقهای فکر متصل به لابی صهیونیستی و بهرهمند از رشوههای آلسعود در تشدید جنگ روانی و القای احساس موفقیت آمریکاییها در ایجاد شکاف در ایران اسلامی با استفاده از ابزار فشار که متکی به تهدید و اتخاذ ژست تهاجمی است.
بنابراین میتوان این سناریوی کثیف سیاسی، یعنی دوقطبیسازی کاذب جنگ و صلح را که با اهداف جناحی و انتخاباتی دنبال میشود، در خدمت صهیونیستها، آلسعود و تازه به دوران رسیدههای آمریکایی برشمرد که امروز به شدت به این فضای سیاسی ـ روانی و تحریک آمریکا به اتخاذ مواضع تهاجمی علیه جمهوری اسلامی ایران نیاز دارند.
حال آنکه واقعیتهای مربوط به آمریکا از عدم آمادگی و توانایی آمریکا برای ورود به جنگی جدید حکایت دارد؛ واقعیتهایی همچون:
۱ـ تحمل ناپذیر بودن هزینههای سنگین جنگطلبی آمریکا در منطقه غرب آسیا که به اذعان رئیسجمهور فعلی آمریکا شش تریلیون دلار بوده که چنانچه نصف این رقم به مسائل داخلی آمریکا اختصاص مییافت، بسیاری از مشکلات این کشور را مرتفع میکرد.
۲ـ عدم امکان اجماعسازی آمریکا در جهان برای جنگ جدید که نه تنها کشورهای اروپایی ، چین و روسیه از همراه شدن با آمریکا خودداری میورزند، بلکه بسیاری از نخبگان داخل آمریکا نیز در مقابل چنین تصمیم پرهزینه و خطرناکی مقاومت میکنند.
۳ـ پیامدهای شرایط وخیم اقتصادی بر نیروهای مسلح آمریکا که اعتراف CNN مبنی بر قادر نبودن دوسوم هواپیماهای جنگی روی ناوهای آمریکایی به پرواز، تنها گوشهای از این واقعیت است که تلاش اوباما برای پرهیز از ورود به جنگ جدید و سر دادن شعارهای ضد جنگ در انتخابات از سوی او و ترامپ همین واقعیت را تأیید میکند.
۴ـ اولویت داشتن حل مسائل داخلی آمریکا برای دولت فعلی این کشور که هم شعار انتخاباتی ترامپ بوده و هم رأیدهندگان با تصور بازگشت او به حل مسائل داخلی به وی رأی دادهاند.
۵ـ تلاش آمریکا برای فرار از هزینههای سنگین آنچه ترامپ حفظ امنیت دیگران میخواند که در شرایط فعلی چگونگی حضور در ناتو و مشارکت در امنیت اروپا در اولویت برنامههای وی است.
۶ـ فائق بودن روحیه تجارت و کاسبی رئیسجمهور فعلی آمریکا که اگرچه ابتدای ورود به قدرت، احکام جنجالی صادر کرد؛ اما در مواجهه با هزینههای سنگین این احکام، شاهد تعدیل و عقبنشینیهایی بودیم که حاکی از محاسبهگری وی برای اجرای این سیاستهای جنجالی است. به یقین، توان بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران در هرگونه تصمیم وی لحاظ خواهد شد.
بنابراین هرگونه تلاش برای پیگیری دوقطبی جنگ ـ صلح در شرایط فعلی که خود القاکننده وجود شکاف و اختلاف در مواجه شدن با دشمنان بیرونی است، نوعی خوشخدمتی به دشمنان و رقبای منطقهای و فرامنطقهای نظام و در رأس آنان آلسعود و رژیم صهیونیستی بوده و در مغایرت کامل با منافع ملی است.
در برخورد با این سناریوی دشمنپسند، لازم است نیروهای مدافع انقلاب با هوشیاری عمل کرده و با بیاعتنایی به ادعاهای مرتبط با آن، بیاعتباری مفروضات ادعایی را مد نظر قرار دهند.