تضعیف توانمندیهای درونی جمهوری اسلامی ایران و در مقابل، تئوریپردازی برای موجه جلوه دادن «اعتماد به بیرون» مسألهای است که علاوه بر اینکه در راهبردهای دشمن مطرح است، توسط برخی به اصطلاح روشنفکران و طرفداران غرب در کشور نیز دنبال میشود. بدین صورت که اگر قرار است زمینههای اجتماعی برای اعتماد به بیرون در کشور ایجاد شود، در گام اول میبایست تواناییهای درونی تضعیف شده و نادیده گرفته شود.
تضعیف توانمندیهای درونی جمهوری اسلامی ایران و در مقابل، تئوریپردازی برای موجه جلوه دادن «اعتماد به بیرون» مسألهای است که علاوه بر اینکه در راهبردهای دشمن مطرح است، توسط برخی به اصطلاح روشنفکران و طرفداران غرب در کشور نیز برای تحقق آن تلاش میشود. درواقع، تلاش دشمن و طیف مذکور برای تضعیف تواناییهای نظام بدین دلیل صورت میگیرد که اگر قرار است زمینههای اجتماعی برای اعتماد به بیرون در کشور ایجاد شود و در فضای گفتمانی جامعه طرفدار پیدا کند، در گام اول میبایست تواناییهای درونی تضعیف شده و نادیده گرفته شود و اعتماد به بیرون به عنوان در دسترسترین بدیل موجود مطرح شود.
ریشه این بحث نیز از اینجا است که انقلاب اسلامی در عصری تکوین یافت و پیروز شد که متأثر از ترویج سکولاریسم در سراسر عالم، در دنیای اسلام نیز اینگونه تبلیغ میشد که دین از سیاست جداست و اسلام برای اداره حیات سیاسی اجتماعی کارآمدی ندارد. از اینرو، آنگاه که این انقلاب به پیروزی رسید و موفق به تأسیس و استقرار نظام سیاسی شد، برای عدهای غیرقابلباور بود که دین بتواند در اداره نظامات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... موفق باشد و الگو ارائه دهد. بر همین اساس آنان از همان ابتدای استقرار جمهوری اسلامی ایران نه تنها شبهه ناکارآمدی را در مورد آن مطرح کردند، بلکه به طرق مختلف نیز کوشیدند تواناییهای این نظام را یا منکر شوند و یا تضعیف کنند.
از سوی دیگر، برخی نیز که معتقد به سیر تحول خطی تاریخ در مسیر مدرنیته، به معنای حرکت و گام برداشتن تمام دنیا در مسیر تمدن غرب هستند، با مشاهده جهتگیریها و سیاستهای جمهوری اسلامی که در راستای ادغام در نظام جهانی نیست و در نتیجه در بسیاری از زمینهها در خلاف جهت مدرنیته است، اساس سیاستورزی و اداره حیات اجتماعی توسط این نظام را ناکارآمد ارزیابی میکنند. در حالی که همانگونه که در گذشته بارها بیان شده است، افق تمدنی که انقلاب اسلامی برای خود تعریف کرده، مغایر با افق تمدنی غرب است و از این رو، جمهوری اسلامی جهتگیریهای مغایر با نظام جهانی دارد.
با این حال، اهمیت مسأله توانمندیهای نظام و اینکه چرا دشمن درصدد حمله و یا نفوذ در آن است، به دلیل ارتباط آن با «مسأله ماندگاری نظام» است؛ بدین معنا که ماندگاری نظام، مستلزم وجود توانمندیهای درونی است و به میزانی که این توانمندیها بیشتر باشد، ماندگاری نظام نیز مستحکمتر و مطمئنتر است. براساس ادبیات سیستمی، نظامهای سیاسی برای آنکه تعادل خود را حفظ کرده و بتوانند در عین حفظ موجودیت و بقای خود، به نیازهای محیطی پاسخ داده و تقاضاهای شهروندان را به نحو مطلوب برآورده کنند، باید به میزان لازم از حمایتها برخوردار باشند. به تعبیر دقیقتر، یکی از مکانیسمهای اساسی حفظ نظامهای سیاسی این است که به موازات طرح تقاضاها، حمایتهای لازم از نظام سیاسی وجود داشته باشد تا نظام در تبدیل تقاضاها به سیاستها و تصمیمات با اطمینان عمل کند. این مکانیسم با توانمندیهای درونی نظامها مرتبط است؛ یعنی نظامها برای تحصیل حمایتها جهت تسهیل فرایند تبدیل تقاضاها به سیاستها و حفظ خود، باید از توانمندیهای درونی برخوردار باشند و چنانچه این توانمندیها ضعیف شود و یا وجود نداشته باشد، تقاضاها به صورت باراضافی بر نظام تحمیل میشود و مرزهای نظام را در آستانه فروپاشی قرار میدهد.
بنابراین، برنامه دشمن برای تضعیف و نابودی توانمندیهای نظام جمهوری اسلامی ایران، در اصل به منظور تضعیف حمایتها از جمهوری اسلامی و در نتیجه، از بین بردن پایداری و ماندگاری این نظام است. از این رو، ضمن شناخت دقیق این توانمندیها، باید به تقویت روزافزون آنها نیز همت گماشت تا هم اقتدار بینالمللی نظام افزایش یابد و هم ارتباط مردم با نظام روز به روز مستحکمتر شود و نقشههای شوم دشمن خنثی شود. مسأله مهم در این میان این است که در بحث از توانمندیها، آنها صرفاً به توانمندیهای مادی محدود نمیشوند، بلکه توانمندیهای غیرمادی در بُعد عقیدتی و ایدهای، ساختاری و کارگزاری را نیز شامل میشود. به عنوان مثال، «ایمان اسلامی» از جمله توانمندیهای درونی نظام است که نشأت گرفته از بُعد عقیدتی و ایدهای نظام است و یا جمعیت جوان کشور با تمامی استعدادها و ویژگیهای آن، از جمله توانمندیهای نظام در بعد کارگزاری است. همچنین توانمندی دفاعی بازدارنده و توانمندی سیاسی ملی بهمعنای وحدت و انسجام ملی نسبت به مبانی نظام، از جمله توانمندیهای ساختاری نظام محسوب میشوند.
نکته پایانی اینکه حفظ ماندگاری نظام به معنای حفظ سیرت و صورت حقیقی انقلاب در تمامی ابعاد آن است و از این رو برای این منظور باید به تقویت توانمندیهای درونی نظام در تمام ابعاد عقیدتی، ساختاری و کارگزاری توجه شود. ضمن اینکه در کنار این توانمندیها، نظام باید بتواند رفتارهای کارآمد خود را نشان دهد. یعنی سیاستها و اقدامات مقتضی و مناسب که پاسخگوی مسائل باشد، نیز اتخاذ کند.