یکی از خصلتهای منحصر تندروهای جریان اصلاحات در تمامی سالهای حیات سیاسی این جریان سیاسی گرفتن ژستهای طلبکارانه و قرار گرفتن در موضع مطالبهگر بوده است، فرقی هم نمیکند[...]
یادداشت: یکی
از خصلتهای منحصر تندروهای جریان اصلاحات در تمامی سالهای حیات سیاسی
این جریان سیاسی گرفتن ژستهای طلبکارانه و قرار گرفتن در موضع مطالبهگر
بوده است، فرقی هم نمیکند در زمان کدام دولت و کدام مجلس و... باشد، آنها
هیچگاه حاضر نشدند در جایگاه پاسخگو نسبت به عملکرد خود قرار بگیرند،
هیچگاه حاضر نشدند ضعف و شکست خود را بپذیرند، آن زمان که دولت اصلاحات را
در اختیار داشتند، آشوبگران سال 78 را به سوی خیابان جمهوری هدایت
میکردند، آن روزی که در انتخابات 88 شکست خوردند، به صندوق رأی و نظر مردم
پشت کردند، آن وقت که از صدر تا ذیل مجلس ششم در اختیارشان بود پروژه
اعتصاب و استعفا را اجرایی کردند و حالا هم پس از پنج سال حضور در دولت و
در اختیار داشتن بخش قابل توجهی از مجلس دهم، در توجیه ناکارآمدی خود و به
جای پاسخ دادن به پرسشهای مردم و توجه به مطالباتشان مردم سعی میکند
نشانی غلط دیگری بدهند! افرادی چون تاجزاده و دیگر شخصیتهای تندرو این
جریان همزمان با اوج گرفتن انتقادات و شکست تلاششان برای فاصلهگذاری این
جریان با دولت اعتدال و مجلس امید تلاش کردند مسئله تکراری نظارت استصوابی
شورای نگهبان را طرح و این ادعا را مطرح کنند که رد صلاحیتهای قانونی موجب
شده نیروهای کارآمد اصلاحطلب از دایره قدرت بیرون مانده و منتخبان،
اصلاحطلب درجه چندم باشند پس نمیتوانند مشکلات را حل کنند! ادعایی که
اگرچه باطل بودنش مشخص است، اما با اتفاقات سریالی و فسادهایی که متأسفانه
در برخی از شوراهای کشور رخ داد، مانند ماجرای بابل، ماجرای ملایر و مهمتر
از همه ناکارآمدی شورای شهر یکدست اصلاحطلب تهران و دو شهردار منتخب آن
که از هیچ فیلتری در شورای نگهبان عبور نکردند، از یک سو بیاساس بودن
ادعای اصلاحطلبان که اگر نظارت استصوابی نبود مدیرانی بر سر کار میآورند
که معجزه کنند را روشن کرد و از سوی دیگر برخلاف مقصود این افراد تندرو
نشان داد، نبود شورای نگهبان و نظارت استصوابی تا چه حد میتواند
آسیبزننده و زمینهساز افزایش فساد و تخلف باشد.