صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

حماسه و جهاد >>  دفاع مقدس >> مصاحبه حماسه و جهاد
تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱۳۹۷ - ۲۲:۲۹  ، 
شناسه خبر : ۳۱۳۴۶۲
مصاحبه با یکی از همرزمان شهید کاظمی
یکی دو شب قبل از عملیات کربلای ۴ در خرمشهر، وقتی در سنگر آمدم، ایشان را در تاریکی دیدم که در قنوت نماز شب خود به قدری زیبا یا ربّ یا ربّ می‌گفت و هق هق می‌کرد که شانه هایشان پایین و بالا می‌رفت و این صحنه بسیار عجیب بود.
پایگاه بصیرت / گروه حماسه و جهاد/فاطمه میرزایی‌دُخت
از درب گلستان شهدا به سمت مزارشان که می‌روم، قدم هایم بدون اختیار می‌روند زیرا سال هاست که عاشقانه دل به این راه سپرده ام. سال هاست که این مسیر زیبا، از ناگفته ها سخن می‌گوید و مرا به منزلگه اسطوره هایی چون سردار شهید حاج احمد کاظمی، سردار شهید حاج حسین خرازی و سردار شهید حاج مصطفی ردّانی پور و... دعوت می‌کند.
 به دیدن آن ها که می‌روم، درب سعادت دنیا و آخرت به رویم گشوده می‌شود. چهره زیبا و لبخند به لب شان تمامی غصه های دنیا را از دلم می‌زُداید و به رسم مهمان نوازی استقبال عجیبی از من می‌کنند.
حاج احمد کاظمی مصداق مصرع «آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری» است. نگاه زیبای پشت قاب عکسش با من سخن ها می‌گوید و می‌گویمش که چقدر مفتخرم معاصر با مَردانی چون شما هستم و نگاهی از شما برایم کافی‌ست.
سردار شهید حاج احمد کاظمی، یکی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که در دوران دفاع مقدس با اخلاص کامل برای خاک وطن جنگید.
او با وجود این که در هشت سال دفاع مقدس، فرماندهی لشکر ۸ نجف اشرف، قرارگاه حمزه سیدالشهدا، لشکر ۱۴ امام حسین(ع)، نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بر عهده داشت و پس از این دوران، سه مدال فتح را از مقام معظم رهبری به نشان لیاقت دریافت کرده بود اما همچنان خود را سرباز وطن می‌دانست و در این مسیر عاشقانه از خود گذشت.
سردار شهید حاج احمد کاظمی پس از دوران دفاع مقدس هم برای خاک ایران از هیچ کوششی دریغ نکرد به طوری که در سال ۷۴ به عنوان فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا، مقرّ گروهک های تروریستی در عراق را محاصره کرد و توانست امنیت منطقه را حفظ کند و این موضوع، از طرف رسانه ها بازتاب جهانی داشت تا جایی که از این عملیات به عنوان «عملیات شگفت آور در عمق خاک عراق» یاد شده است.
وی در دورانی که به عنوان فرمانده نیروی هوایی منصوب شد اقدامات ارزنده ای انجام داد که از آن جمله می‌توان به همراه شدن او با شهید حسن طهرانی مقدم در جهت توسعه طرح های موشکی بالستیک اشاره کرد.
و این پایان قهرمانی های شهید حاج احمد کاظمی نبود زیرا او در حادثه غم انگیز زلزله بم خالصانه تلاش کرد و انسانیت را یاد داد و هرجا که ندای مردم مظلوم برخاست در آنجا بود.


 او شهید زنده اما گمنامی بود که برای بم شتافت و به گونه ای کمک رسانی می‌کرد که شاید هیچ گاه در باور بسیاری از افراد نمی گنجید او «فرمانده نیروی هوایی سپاه پاسداران» باشد. مردی که صد ساعت با خواب قهر کرده و بیداری را مهمان چشمانش کرده بود.
سردار شهید حاج احمد کاظمی در سالی که به عنوان فرمانده نیروی زمینی سپاه منصوب شد، فعالیت های شبانه روزی ای برای وطن انجام داد و همیشه آرزوی شهادت در دل داشت به طوری که شب قبل از شهادت خود با ابراز غصه و حسرتِ ماندنش و یارانِ رفته اش، چنین گفت: «شهدا خیلی به گردن ما حق دارند، باید تلاش زیادی کنیم. باید در اردوهای راهیان نور از همه شهدا (ارتش، سپاه و بسیج) بگویید، از خودتان نگویید از دیگران بگویید. از نیروی هوایی ارتش، از هوانیروز ارتش، از شهدای ارتش و جهاد بگویید.»
سرانجام در نوزدهم دی ماه سال ۱۳۸۴بود که خبر تلخ سقوط هواپیمای حامل سرداران و فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ارومیه اعلام شد و تلخ تر این بود که در میان تمامی شخصیت های والا مقامی که در این سانحه به شهادت رسیده بودند نام یکی از سرداران بزرگ ایران و قهرمان ملی به چشم می‌خورد و او کسی نبود جز سردار شهید حاج احمد کاظمی.
مهدی صالحی، یکی از همرزمان شهید حاج احمد کاظمی از خاطرات وی چنین می‌گوید: «یکی از افتخارات بنده این بود که حاج احمد در دوران دفاع مقدس، فرمانده مستقیم قرارگاه ما و ۲۲ عملیات بود. ایشان چند خصوصیت بسیار عجیبی در طول دفاع مقدس داشت. یکی از آن ها که زبانزد بود حافظه بسیار قوی حاج احمد بود. به طوری که اگر در یکی از شب های عملیات با فردی برخورد می‌کرد نام او را فراموش نمی کرد و در مورد خود بنده هم چنین اتفاقی رخ داد. ما در اوایل جنگ با یکدیگر برخورد داشتیم و پس از آن در سال ۶۱همدیگر را دیدیم که همان وقت به من گفتند: شما صالحی نیستی؟!. در آنجا متوجه حافظه قوی او شدم.
ایشان به بیت المال بسیار حساس بود. لباسی که می‌خواست بپوشد، غذایی که می‌خواست بخورد و...
یادم است در آن سال ها، یک بار در دانشگاه شهید چمران اهواز در صف غذا ایستاده بودیم که برگشتم و پشت سرم حاج آقا را دیدم. به ایشان گفتم: « حاجی برو بنشین. در صف غذا ایستادید؟!» که انگشتش را به علامت این که دیگران متوجه نشوند جلوی صورتش آورد و گفت:«هیس! هیچ چیز نگو»
حاج احمد مثل تمامی بسیجی ها یک کلاه روی صورتش کشیده بود تا کسی او را نشناسد و دقیقا مثل بقیه عمل کرد و بعد به سمت فرماندهی رفت. پس از آن که متوجه شد غذای خودش با غذای بچه های دیگر  از لحاظ چربی یک مقدار فرق می‌کند، بلافاصله تمامی بچه هایی که در فرماندهی کار می‌کردند را تنبیه کرد و به آن ها گفت نباید تفاوت بگذارید و اگر بچه های دیگر کباب می‌خورند باید فقط برنج آن را برای من بیاورید.»
صالحی با یادآوری خاطراتش به مسئله حساس بودن شهید کاظمی به بیت المال اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: «یک روز حاج آقا، محمد مهدی، پسرشان را در فرماندهی ستاد لشکر آورده و او هم که ۵-۶ سال بیشتر نداشت در حال بازی کردن بود.
مسئول دفتر فرماندهی، یک موز به او داد. در حین بازی کردن محمد مهدی، حاج آقا متوجه موز خوردن او شد. بلافاصله زنگ فرماندهی را زد و مسئول را احضار کرد و به او گفت: «موز را از کجا آوردی؟» مسئول هم گفت: «حاجی این بچه از صبح تا الان در حال بازی کردن است و من هم یک موز که سهمیه خودم بود را به او دادم.»
حاج احمد با ناراحتی برخورد کرد و از جیب خودشان پول داد و گفت: «این موز برای بیت المال است و برو یک کارتن موز بخر و به جای آن بگذار و حق نداری از این کارها بکنی.»
همرزم شهید حاج احمد کاظمی از حساسیت ویژه ایشان به زیردستان خود و متواضعانه رفتار کردن با آن ها تأکید کرده و بیان می‌کند: «ایشان به نیروهای زیردست به ویژه سربازها در سطح پادگان، محیط بسیجی‌ها، خط مقدم و... حساس بود به طوری که می‌گفت باید بهترین غذاها به آن ها اختصاص داده شود.
همیشه به آسایشگاه سربازان در پادگان سر می‌زد و با آن ها دست می‌داد و از شرایط خانوادگی و مالی آن ها می پرسید. با شنیدن مشکلات و خواسته های سربازان، برای برطرف کردن آن ها بسیار تلاش می‌کرد به طوری که اگر یکی از آن ها مشکل مالی داشت به مسئول دفتر اعلام می‌کرد که از حقوق خودم به او بدهد و برای آن ها و خانواده شان چیز می‌خرید. همیشه به ضعیف ترین و نیروهای پایین تر توجه بسیاری می‌کرد.»
مهدی صالحی در ادامه به حساسیت ویژه سردار شهید حاج احمد کاظمی به مسائل عبادی و سیاسی روز اشاره و اضافه می‌کند: «حاج آقا در مسائل عبادی بسیار عجیب عمل می‌کرد. خاطرم است یک روز با اصرار از ایشان خواستیم که جلو ایستاده و پشت سرش نماز جماعت بخوانیم. وقتی که او به سجده رفت به حدّی یا ربِ یا ربِ را گفت که هق هق کرده و اشکشان جاری شد.»
یکی دو شب قبل از عملیات کربلای ۴ در خرمشهر، وقتی در سنگر آمدم، ایشان را در تاریکی دیدم که در قنوت نماز شب خود به قدری زیبا یا ربّ یا ربّ می‌گفت و هق هق می‌کرد که شانه هایشان پایین و بالا می‌رفت و این صحنه بسیار عجیب بود.
شهید حاج احمد کاظمی در مورد مسائل سیاسی روز هم، همیشه جلوتر از همه حرکت می‌کرد.
همیشه اگر درگیری ولو مختصر به وجود می‌آمد تلاش می‌کرد که فضا را آرام کند و می‌گفت الگوی ما امام، رهبر عزیزمان و ولایت است. ما سختی بسیاری متحمل شدیم و دشمن اصلی ما آمریکا است و همیشه مسائل سیاسی را جلوتر و دورتر می‌دید.
یادم است شهید کاظمی در یکی از سخنرانی ها یا نماز جمعه های حضرت آقا به سرعت در حال نکته برداری بود.
به ایشان گفتم:حاجی داری چه کار می‌کنی؟
گفت:می خواهم ببینم حضرت آقا درمورد نیروهای مسلّح و انقلابیون چه دستوری می‌دهند از همین الان شروع به انجام کار کنم.»
صالحی در پایان در خصوص علاقه فراوان شهید سردار حاج احمد کاظمی به شهید سردار حاج حسین خرازی و وصیتش مبنی بر این که در کنار ایشان به خاک سپرده شود چنین گفت: «حاج احمد علاقه عجیبی به حاج حسین داشت. خاطرم هست که بچه های استان اصفهان به خصوص لشکرهای ۸نجف و ۱۴ امام حسین(ع) همیشه در اغلب عملیات ها در کنار هم عمل می‌کردند. همیشه حاج احمد و حاج حسین در اغلب جلسات های قرارگاه در کنار یکدیگر بودند و عکس های مشترک فراوانی با هم داشتند. علاقه حاج احمد به حاج حسین به حدی زیاد بود که در وصیت خود نوشت یکی از دریچه های بهشت کنار مزار حاج حسین خرازی است و من هم دوست دارم در کنار ایشان به خاک سپرده شوم و به وصیتشان هم عمل شد.»
نام:
ایمیل:
نظر: