صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۶ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۷:۲۶  ، 
شناسه خبر : ۳۱۳۶۲۴

روزنامه کیهان **

اخراج آمریکا از دایره قدرت

وقتی انقلاب دینی ایران در سال 1357 به پیروزی رسید، خیلی‌ها پیش‌بینی کردند که جهان در آستانه تحولی اساسی است و بسیاری از هوشمندان عالم با تعبیراتی گفتند دیگر در به پاشنه سابق نخواهد چرخید. انقلاب ایران در یک کشور به اصطلاح جهان سومی و وابسته به پیروزی رسیده بود و قدرت‌های غربی و شرقی انبانی از تجربه مهار و محو «اتفاقات ناخواسته» داشتند اما آنان علیرغم آنکه همه توان خود را بدون درنگ به صحنه آوردند، از دشواری راه و نتایج «رخداد بزرگ دینی ایران» هم باخبر بودند. در کتاب «بحران 1979»، هامیلتون جردن به نقل از جیمی کارتر نوشته است «با دردسر بزرگی مواجه شده‌ایم و برای مهار آن امکانات زیادی نداریم». وقتی رئیس‌جمهور وقت آمریکا در ماجرای گروگان‌گیری سفارت آمریکا در تهران، ناگزیر شد نامه‌ای به امام خمینی- ره- بنویسد و هیاتی از منتقدین آمریکایی خود به همراه یک انجیل و کیک راهی تهران نماید که با پس زدن

رهبر انقلاب ایران مواجه گردید، همه متوجه جدید و بی‌سابقه بودن شرایط گردیدند.

برنامه انقلاب ایران اگرچه در مایه‌های داخلی و اهداف ملی نیز از قوت زیادی برخوردار بود و به «عدالت» و «آزادی» بعنوان دو عنصر مهم توجه ویژه داشت اما در عین حال از همان ابتدا یک «انقلاب جهانی» به حساب می‌آمد و مشکل اصلی آمریکا و قدرت‌های دیگر نیز از همین جا نشأت می‌گرفت. این انقلاب نه تنها مانند تفکر شکل‌دهنده به «کنفرانس غیرمتعهدها» پیروی از بلوک‌ها و قدرت‌ها را در حوزه امنیت نفی می‌کرد بلکه از اساس برای تغییر «محاسبات» و «مناسبات» جهانی به میدان آمده بود. مشکل آمریکا دقیقا از همین جا شروع می‌شد.

برای آمریکا مهار انقلابی ملی و به اصطلاح «غیرمتعهد» کار دشواری نبود آنان در سال 1352 به فاصله سه سال یک انقلاب ملی غیرمتعهد را به سادگی در شیلی ساقط کرده بودند و ده‌ها تجربه دیگر هم داشتند، مهار حرکت ناصر، تیتو، نهرو و سو‌کارنو نیز برای آمریکایی‌ها بسیار آسان بود کما اینکه آنان توانسته بودند به راحتی به جای حکومت‌های ناصر، نهرو و سو‌کارنو افراد دلخواه خود را برای ده‌ها سال سرکار بیاورند اما اینجا آمریکا با انقلابی طرف شد که حرف دیگری می‌زند و با حرف‌های خود یک جهان را در پشت سر خود می‌آورد که مواجهه با آن به این سادگی‌ها نبود. انقلاب ایران با برداشتن پرچم «اسلام» و «پرچم مقابله با آمریکا و رژیم صهیونیستی» و غلبه «فقرا به اغنیا»، میلیون‌ها انسانی که زمانی به جریانات ناسیونالیستی و سوسیالیستی و لیبرالیستی دل‌بسته و نومیدانه بازگشته بودند را با سرعت زیاد به سمت خود جلب کرد و از همان آغاز چالش‌های زیادی برای بزرگترین ابرقدرت آن دوران یعنی آمریکا پدید آورد.

امروز از سقوط قدرت آمریکا و پایان دوران ابرقدرتی آن زیاد سخن گفته می‌شود ولی آنان که دیده تیزتری داشتند به فاصله کوتاهی پس از انقلاب ایران دوره ابرقدرتی آمریکا را رو به پایان ارزیابی کردند. «پل کندی» در کتاب «ظهور و سقوط قدرت‌های بزرگ» که در سال 1366 منتشر شد نوشت: «آمریکا به دوران کاهش نسبی قدرت وارد شده و در بلندمدت از میان خواهد رفت.»

واقعیت این است که ابرقدرتی آمریکا و هر قدرت دیگر وابسته به چهار رکن است رکن اول، رکن اخلاقی است که از طریق اقناع و همراه‌سازی قدرت‌های دیگر بدست می‌آید، رکن دوم قدرت «حل معضل‌های» بزرگی است که پدید می‌آید رکن سوم رکن توانایی ائتلاف‌سازی و استفاده از قدرت دیگران برای رسیدن به پیروزی است و رکن چهارم قدرت مهار رقیب است این چهار عنصر البته در هم تنیده‌اند.

در مورد قدرت اخلاقی آمریکا یعنی اقناع‌سازی باید گفت آمریکایی‌ها اساسا با درک اهمیت قدرت اخلاقی، سازمان ملل را در سال 1327 (1948) به وجود آورده و مقر دائمی آن را در خاک کشور خود قرار دادند و با مهارت تمام به تدوین دهها کنوانسیون یا معاهده پرداخته و با گرفتن امضا از بقیه کشورها، این کنوانسیون‌ها و در واقع ارزش‌های آمریکایی را «جهانی» کردند. انقلاب ایران با تولید یک ادبیات قوی و استفاده از ظرفیت‌ دین، فلسفه‌ سیاسی و حکومتی آمریکا و آنچه به او ژست اخلاقی یک ابرقدرت را داده بود؛ زائل گردانید. تبدیل فلسطین به یک علامت از ظالمانه بودن قواعد و هنجارهای جهانی شده آمریکا یک نمونه از زدودن عنصر اخلاق از قدرت آمریکا بود. اما خود انقلاب ایران و وقوع آن و ناتوانی آمریکا در حل مسئله گروگان‌ها و به درازا کشیده شدن بازداشت نیروهای آمریکایی مستقر در ایران،‌ موقعیت فیصله‌دهندگی آمریکا یعنی رکن دوم ابرقدرتی آن را با چالش مواجه گردانید و این آغاز روندهایی بود که در منطقه تحت سیطره آمریکا یعنی غرب آسیا پدید می‌آمدند و آمریکا در حل و فصل آنها و سیطره الگوی خود عاجز می‌ماند. آخرین نظرسنجی موسسه آمریکایی «گالوپ» که از 134 کشور جمع‌آوری کرده بیانگر آن است که تنها 30 درصد از جمعیت دنیا معتقدند آمریکا سهم مهمی در رهبری تحولات دنیا دارد.

اما خود اینکه آمریکا که به اتخاذ سیاست‌های یکجانبه‌گرایانه‌ شهره شد، برای حل یک موضوع به «ائتلاف» روی می‌آورد، این در متن خود اعتراف به ناتوانی در همه این روندها و رویدادها محسوب می‌شود. در عین حال آنچه امروز در ارزیابی رکن سوم قدرت یک ابرقدرت مشاهده می‌کنیم، عدم توانایی آمریکا در شکل‌دهی به «ائتلاف موثر» و عدم امکان استفاده از آن برای حل مسئله است. براین اساس «یوهان گالتونگ، جامعه‌شناس سرشناس نروژی می‌گوید اکنون فقط کشورهای اروپای شمالی از جنگ‌های آمریکا دفاع می‌کنند که این هم بیش از یک تا دو سال دیگر دوام نمی‌آورد».

قدرت آمریکا در مهار انقلاب‌های مردمی نیز به شدت دچار افول شده است و بر این اساس امروزه در کنار قدرت سخت دولت‌ها از قدرت نرم ملت‌ها و برتری آن سخن گفته می‌شود و حتی قدرت‌ها تلاش می‌کنند از قدرت نرم ملت‌ها برای غلبه بر مخالفانشان استفاده کنند که استفاده از اردوکشی‌ خیابانی علیه مادورو در ونزوئلا یکی از این نمونه‌هاست با این حال در سطح دولتی نیز آمریکا با چالش بزرگ مهار مخالفان مواجه است. براین اساس مؤسسه «آمریکن اینترپرایز» در گزارش 36 صفحه‌ای اخیر خود نوشت، دشمنان آمریکا شامل چین، روسیه و ایران در حال افزایش قابلیت‌های نظامی خود هستند که به آنان امکان رقابت با قدرت نظامی آمریکا را می‌دهد.» کما اینکه چندی پیش، ژنرال «مارک ولش» فرمانده نیروی هوایی آمریکا به فاکس نیوز گفت: فاصله قابلیت‌های نظامی آمریکا و دشمنان آن به اتمام رسیده است.

براین اساس در یک بررسی کلی مشخص می‌شود که آمریکا در چهار دهه گذشته با چالش‌های جدی در حفظ قدرت خود مواجه بوده است.

به نظر می‌آید آمریکایی‌ها از همان ابتدا می‌دانستند که با پدیده‌ای سخت مواجه شده‌اند. آنان اقتدار و تأثیر بزرگ سه قدرت مسلمان که در فاصله قرون 14 تا 20 میلادی بر بخش وسیعی از جهان سیطره داشتند را در حافظه خود داشتند؛ امپراتوری عثمانی- 678 تا 1303 ش- امپراتوری صفوی - 880 تا 1101 ش- و امپراتوری گورکانی مسلمان هند- 905 تا 1263 ش- توانسته بودند در طول شش قرن و بخصوص در قرن‌های 16 تا 19 مهمترین چالش اروپایی‌های سلطه‌گر باشند. ارتباط درونی این سه حکومت مسلمان- در اکثر مواقع- با یکدیگر، غرب را به وحشت انداخته بود این در حالی بود که وقتی انقلاب ایران به پیروزی رسید از زمان سقوط عثمانی حدود 50 سال و از زمان سقوط امپراتوری گورکانی حدود 120 سال سپری شده بود و این زمان زیادی به حساب نمی‌آمد. این به آمریکایی‌ها دو نکته را یادآور می‌شد؛ امکان بازخیزی کل جهان اسلام از شبه قاره تا غرب آفریقا وجود دارد و همکاری درونی میان بخش‌های جهان اسلام ممکن است. براین اساس آکادمی‌های آمریکایی از دوره بازخیزی اسلام خبر می‌دادند و هانتینگتون بر این اساس کتاب «نبرد تمدن‌ها» را نوشت. اما واقعیت این است که انقلاب ایران دو عنصر اضافه‌ای نسبت به قدرت‌های عثمانی، صفوی و گورکانی داشت و آن عنصر «معنویت» و عنصر «داشتن نظر و طرح نو در اداره جهان» بود. یعنی جمهوری اسلامی ایران فقط یک قدرت مادی و دارای تمکن بالای نظامی نبود که اگر این بود غلبه بر آن برای غربی‌ها کار چندان دشواری نبود. موضوع معنویت دو کارکرد مهم داشت. یکی این بود که فلسفه مادی تمدن غرب را به شدت زیر سؤال می‌برد. به تعبیری که خود غربی‌ها گفتند: انقلاب ایران از انسان خواست به جای خود (بندگی خدا) بازگردد و خدا را در جایگاه حاکمیت بر انسان، نشاند و از سوی دیگر این عنصر ظرفیت بسیار بالا در عین حال -برای غرب- ناشناخته‌ای را به میدان می‌آورد و در مقابل غرب قرار می‌داد.

فلسفه معنوی انقلاب ایران به زودی ابرقدرت ملحد شرق را به زانو درآورد و آنطور که حضرت امام خمینی-ره- در نامه به «میخائیل گورباچف» یادآور شد، غرب را هم به گونه دیگری نشانه گرفت. خیلی‌ها سقوط شوروی را ناشی از به نتیجه رسیدن فشار غرب بر این ابرقدرت و یا فروپاشی درونی آن از نظر سیاسی و اقتصادی خوانده‌اند ولی واقعیت این است که اتحاد جماهیر شوروی از درون و بیرون با مشکل اساسی مادی مواجه نبود و همه چیز آن سرجای خود قرار داشت، پیروزی یک انقلاب معنوی و داعیه عدالت گرایانه و آزادی خواهانه آن، مهمترین فلسفه وجودی مارکسیسم را از میان برد و بی‌هویت کرد و لذا اولین چیزهایی که از فروپاشی این رژیم به چشم آمد بازگشت مذهب به صحنه جامعه بود «همین عنصر است که امروز توأمان اجازه بازگشت کمونیسم از یک‌سو و اجازه جایگزینی غرب به جای کمونیسم در روسیه را نمی‌دهد در حالی که اگر شکست در رقابت با غرب و مشکلات اقتصادی سبب فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شده بود، هم اینک باید بر خاکستر این ابرقدرت، غرب نشسته باشد.

اگر تغییر در مناسبات و محاسبات بین‌المللی را مهمترین هدف انقلاب ایران تلقی کنیم که شعارهای انقلاب‌ ما برآن صحه می‌گذارند، می‌توانیم بگوئیم اگرچه هم اینک هم قدرتی بنام آمریکا و عناصر شکل دهنده به قدرت آن شامل زور و پول و طبقه و سنت‌های خرافی آن وجود دارند، اما انقلاب ایران از یک سو توانسته است روایی آن را به چالش بکشد و از چشم‌ها بیندازد و از سوی دیگر بخش وسیع و حساسی از دنیا را از سیطره آمریکا و عوامل قدرت آن و بطور کلی غرب خارج کند.

سعدالله زارعی

***************************************

روزنامه جمهوری اسلامی**

این ره که تو میروی...

بسم‌الله الرحمن الرحیم

یادداشت مدیر مسئول

شاید پرداختن به مسائلی که به زندگی و معیشت مردم مربوط نمی‌شود، اقدامی عمدی نباشد ولی چه عمدی باشد و چه غیرعمدی قطعاً کار درستی نیست.

با یک محاسبه سرانگشتی می‌توان به این نتیجه رسید که بیش از 50 درصد وقت کسانی که به مناسبت‌های مختلف حرف می‌زنند و حرفهایشان برای رسیدن به گوش مردم رسانه‌ای می‌شود، مربوط به موضوعاتی است که سروکاری با زندگی و معیشت مردم ندارند و مسائل حاشیه‌ای هستند. مردم، اکنون در تنگنای شدیدی برای تامین مایحتاج زندگی قرار دارند و برای حل مشکلات اولیه زندگی به این در و آن در می‌زنند و درست در همین وضعیت، حضرات به جای آنکه راهی برای رفع این مشکلات پیدا کنند، با همدیگر درباره اینکه حدود آزادی چقدر است و دین‌داری چه معیاری دارد و با فضای مجازی چه باید کرد، بحث می‌کنند. یکی می‌گوید باید بازتر برخورد کنیم و آن دیگری می‌گوید همین اندازه هم زیاد است و باید به آن چفت و قفل بزنیم.

نمی‌خواهم بگویم به این قبیل موضوعات نباید پرداخت و دین و احکام دینی را باید رها کرد. چنین تصوری از بیخ و بن غلط است. اصلاً انقلاب اسلامی برای این بود که دین و دنیای مردم از دوزخ طاغوت ساخته نجات پیدا کنند و راه بهشت خدا گفته را در پیش بگیرند. این هدف بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به درستی دنبال شد ولی مدتی است که حرف‌هائی زده می‌شود، کارهائی صورت می‌گیرد و منازعاتی جریان یافته است که ما را از هدف انقلاب دور می‌سازد و به راه دیگری می‌برد. این راه اگر ادامه پیدا کند، سر از ترکستان در می‌آورد.

سوال مهمی که باید صاحبان بلندگوهای رسمی و غیررسمی به آن پاسخ بدهند این است که اصولاً چرا اینقدر حرف می‌زنید؟ مقامات دولتی و رسمی فقط وقتی حرف بزنند که کاری انجام داده باشند و گزارش آن را به مردم بدهند. حضرات غیردولتی اعم از حوزوی و دانشگاهی و فعالان سیاسی هم فقط در هنگام ضرورت و بقدر ضرورت و در موضوعات ضروری و اصلی حرف بزنند تا مردم تشنه شنیدن سخن آنها باشند و شرایط بگونه‌ای پیش برود که هر کلام آنها مشکلی را حل کند، هر اقدام آنها مانعی را از سر راه زندگی مردم بردارد، هر حکم آنها دشمنان دین را چند قدم به عقب براند و نفوذ دین خدا در قلب‌های مردم دوچندان کند.

انتظار مردم این است که در دوران حاکمیت نظام اسلامی، دولتمردان و رجال دین و دانشگاهیان و فعالان سیاسی، نمونه اعلای وحدت را در عمل به نمایش بگذارند. این، روش است که مردم عادی را هم به وحدت می‌رساند و جامعه ما را به «بنیان مرصوص» تبدیل می‌کند. به چنین جامعه و کشوری هیچ دشمنی نمی‌تواند کوچک‌ترین آسیبی برساند. جامعه‌ای که در آن هر کس به میل و هوس و سودای خود هر کاری که می‌خواهد می‌کند و هرچه می‌خواهد می‌گوید بدون آنکه مصالح کشور و ملت و منافع ملی را در نظر بگیرد، هرگز به جائی نمی‌رسد. چنین جامعه‌ای دشمن لازم ندارد، خودش دشمن خود است و با این کارها تیشه به ریشه خود می‌زند.

امروز کشور و ملت و نظام ما دو دشمن سرسخت دارند که همه باید متحد و منسجم با تمام توان به جنگ این دو دشمن برویم تا بتوانیم موجودیت خودمان را حفظ کنیم؛ یکی دشمن خارجی و دیگری درماندگی قشر محروم جامعه در پیچ و خم‌های زندگی. غلبه بر دشمن خارجی فقط با نجات دادن قشر محروم از پیچ و خم‌های زندگی میسر است. کسانی که خود را به موضوعات فرعی مشغول می‌کنند، از سختی‌های زندگی مردم خبر ندارند. بار اصلی انقلاب اسلامی بر دوش همین مردم محروم بوده و هست و زنهار که اگر بی‌توجهی به این قشر ادامه یابد و شما حضرات به راه خودتان ادامه بدهید، آنها راهشان را از شما جدا می‌کنند و شما مشمول این بیت سعدی خواهید شد که:

ترسم نرسی به کعبه‌‌ای اعرابی

کین ره که تو میروی به ترکستان است

***************************************

روزنامه خراسان**

مادورو این بار می رود؟

نویسنده : نبی شریفی

این نخستین بار نیست که حکومت چپ‌گرای ونزوئلا با خطر سقوط روبه‌رو شده است. اما نخستین بار است که مخالفان موفق شده‌اند در ابعادی قابل توجه حمایت‌های بین‌المللی را جلب کنند و مشروعیت حزب حاکم را به چالش بکشند. حال سوال این است که در ونزوئلا چه می گذرد؟ آیا بحران داخلی این کشور را به زمین جنگ دولت های خارجی تبدیل می کند؟ دولت مشروع کیست و سرنوشت مادورو چه می شود؟ برای پاسخ باید این رویداد را در سه حوزه داخلی، همسایگان و کشورهای منطقه و حوزه جهانی بررسی کرد.

1) داخلی:اوضاع داخلی را می توان به دو دسته اقتصادی و سیاسی تقسیم کرد. ونزوئلا سال هاست که در بحران عمیق سیاسی، اقتصادی فرورفته و شکاف‌های قابل توجهی میان نخبگان، طبقه متوسط و شهروندان کم درآمد در این کشور به وجود آمده است.

الف) بحران اقتصادی: دولت مادورو با رشد اقتصادی دوران اوج بولیواریسم که متکی به درآمد سرشار نفت در زمان هوگو چاوز بود فاصله زیادی گرفته است. هنگامی که چاوز به قدرت رسید، ونزوئلا روزانه بیش از سه میلیون و 200 هزار بشکه نفت تولید می کرد ولی میزان تولید آن هم اکنون به کمتر از 1.2 میلیون بشکه رسیده است. منتقدان، فساد مالی و سیاسی و سوء مدیریت در شرکت نفت دولتی را عامل این وضعیت می دانند. در برآورد اوپک، تولید نفت ونزوئلا تنها طی دو سال گذشته ۹۵۷ هزار بشکه در روز کاهش یافته است. حال آن که به نظر می رسد در سال‌های اخیر با توجه به افت شدید قیمت نفت، وابستگی شدید اقتصاد این کشور به درآمدهای نفتی و همچنین فشار تحریم‌های اقتصادی آمریکا علیه این کشور، شرایط دشوار اقتصادی را به مردم تحمیل کرده است. گرسنگی، بیکاری و تورم 1.3 میلیون درصدی باعث شده که طی سال های ریاست جمهوری مادورو حدود سه میلیون تن از جمعیت 33 میلیونی ونزوئلا به کشورهای همسایه مهاجرت کنند. حدود 30 درصد نیز تنها قدرت تهیه یک وعده غذایی را دارند.

ب) بحران سیاسی: خوآن گوآیدو 35 ساله که تا چندی پیش میان مردم شناخته شده نبود، رئیس جدید «شورای ملی» یا همان پارلمان ونزوئلاست؛ او می‌گوید که با تصمیم این پارلمان و بر اساس اختیاراتی که مواد ۲۳۳ و ۳۳۳قانون اساسی ونزوئلا به این نهاد داده، نیکلاس مادورو به دلیل آزاد نبودن انتخاباتی که در سال ۲۰۱۸ برگزار شد، مشروعیت قانونی ندارد. در پاسخ به شورای ملی و استدلال قانون اساسی هم، مادورو و طرفدارانش می‌گویند که به حکم دیوان عالی کشور، این شورا یا پارلمان ملغی شده و اختیاراتش به «مجلس موسسان» منتقل شده است. مجلسی تازه تاسیس که سال گذشته و در پی یک انتخابات جنجالی دیگر تشکیل شد. مخالفان آن انتخابات را تحریم کردند و اکثریت آن در دست طرفداران مادورو است.

2) خارجی:تا این جا، دعوای ونزوئلا داخلی بود. اما ماجرای این کشور از جایی گره می خورد که پای عوامل خارجی به مسئله ای داخلی باز می شود. دخالت های خارجی را می توان به سه بخش تقسیم کرد.

الف) دخالت آمریکا: به نظر می‌رسد که متحدان «گوآیدو» به رهبری آمریکا درصددند ذخایر نسبتا کلان کشوردر بانک «اوف انگلند» را که به خواست آمریکا و اروپا مسدود شده به گوآیدو بسپارند. اما همه چیز به تامین مالی اپوزیسیون خلاصه نمی شود. جان بولتون، مشاور امنیت ملی ترامپ گفته که ونزوئلا در نیم‌کره‌ای قرار گرفته که آمریکا هم آن جاست و برای همین آمریکا «وظیفه مخصوصی» در آن جا دارد. دونالد ترامپ نیز گزینه نظامی را دور ندانسته است. ونزوئلا فارغ از بازی دموکراسی از دو جنبه برای آمریکا حائز اهمیت است. نخست: واشنگتن، کشورهای آمریکای لاتین را حیات خلوت خود می داند. عملیات «خلیج خوک ها» که تقابل شوروی سابق با آمریکا بود تنها نمونه ای از این مشی سیاسی است. دوم: نفت؛ آمریکا به عنوان بزرگ ترین صادر کننده نفت، هرگز نمی تواند چشمانش را روی ونزوئلای آشفته که بیشترین ذخایر نفت جهان را دارد و می تواند در بلند مدت اهرمی کارآمد برای کنترل اوپک باشد نادیده بگیرد.

ب) دخالت همسایگان: بحران ونزوئلا قطعا روی کشورهای همسایه این کشورنیز تاثیر گذاشته است. با پیدایش «ابر تورم» اقتصادی در ونزوئلا، بزرگ‌ترین بحران مهاجرت (3 میلیون نفر) در تاریخ آمریکای لاتین شروع شده است. کلمبیا متاثر ازمشکلات آوارگان ونزوئلایی حتی ممکن است آماده مداخله نظامی در ونزوئلا باشد. از طرفی، موج روی کار آمدن دولت های راست گرا چهار سالی است که در این منطقه شروع شده وبرزیل ،شیلی و آرژانتین کشور های مهم این منطقه هم کنار رقیب مادورو ایستاده اند هرچند هنوز مکزیک به عنوان کشوری مهم و کوبا ،بولیوی و السالوادور ازاو حمایت می کنند.

ج) نیروهای فرا منطقه ای: وجه جدید بحران ونزوئلا علاوه بر ورود جدی بخشی از همسایگان مهم این کشور علیه دولت کاراکاس، ورود نیروهای بین المللی همچون روسیه و چین به این معادله است . روسیه که یکی از متحدان اصلی ونزوئلا محسوب می‌شود و بزرگ ترین شرکت نفت و گاز روسیه یعنی Rosneft سرمایه گذاری وسیعی در این کشور کرده است. علاوه بر این، مقامات روس تصمیم دارند بر اساس توافقات انجام شده، واحدهای راهبردی نیروی هوایی این کشور را در جزیره کوچک «اورچیلا» در فاصله 200 کیلومتری شمال شرقی کاراکاس مستقر کنند. روس ها طی هفته های گذشته، دو بمب افکن راهبردی مافوق صوت توپولف ۱۶۰ راکه قابلیت حمل جنگ‌افزار هسته‌ای دارند به ونزوئلا فرستاده اند. نمایشی از حمایت ونزوئلا توسط روسیه، که خشم واشنگتن را برانگیخت. علاوه بر این، چین نیز با هدف تسریع روند رشد اقتصادی خود، در یک دهه گذشته بیش از ۵۰ میلیارد دلار از طریق قراردادهای نفتی در ونزوئلا سرمایه گذاری کرده است. براین اساس پکن هیچ گونه ناآرامی در منطقه ای را که سرمایه گذاری کرده بر نمی تابد.

با همه این تفاسیر سوال این است که سرنوشت مادورو چه خواهد شد؟ در این زمینه، نقش ادامه حضور جدی طرفداران مادورو در خیابان ها که اکنون به نظر می رسد از نظر فراوانی کمتر از مخالفان هستندوهمچنین ارتش این کشور که علاوه بر تغییرات گسترده ایدئولوژیک و متمایل شدن به آرمان های چاوز در منافع اقتصادی نیز دخیل شده و حفظ شرایط موجود را به نفع خود می داند، می‌تواند سرنوشت قدرت سیاسی را تعیین کند. تا این لحظه، مقامات ارشد ارتش پشت مادورو را خالی نکرده اند. موضعی که معلوم نیست در آینده تغییر کند یا خیر؟ حمایت کنونی بدین معناست که او عملا قدرت را در ونزوئلا در دست دارد و ادعای ریاست جمهوری خوآن گوآیدو از یک ادعای لفظی فراتر نرفته است. حتی مسئله حمایت‌های بین‌المللی لزوما نقشی تعیین‌کننده پیدا نکرده، چون هر دو طرف از سوی برخی کشورهای جهان حمایت می‌شوند. ولادیمیر پادرینو، وزیر دفاع ونزوئلا می گوید که «جنگ داخلی مشکلات ونزوئلا را حل نخواهد کرد». او خواهان گفت‌وگو میان دولت و اپوزیسیون شد. «روسیو سن میگل»، تحلیل گر دفاعی ونزوئلا به نیویورک تایمز می گوید «مسئله جالب، واکنش دیرهنگام وزیر دفاع پس از سوگند ریاست‌جمهوری گوآیدو بود. به نظر می‌رسد که فرماندهان فعلا به این نتیجه رسیده‌اند که مادورو دست بالا را دارد . هر چند نیروهای مسلح خواهان حل و فصل صلح آمیز بحران هستند اما از لحاظ پراگماتیک در کنار محکم‌ترین ساختار قدرت خواهند بود. رهبران نظامی ممکن است در نهایت تغییر موضع دهند و این احتمالاً زمانی رخ خواهد داد که نیروهای نظامی بگویند که معترضان را سرکوب نخواهند کرد. این علامتی است که مادورو باید برود.»

***************************************

روزنامه ایران**

کفران نعمت چرا؟

حملات علیه دولت و رئیس‌جمهوری چیز جدیدی نیست ولی در شرایط کنونی و از تریبون‌های رسمی نه فقط غیر عقلانی، بلکه غیراخلاقی نیز است. اول از همه توسعه حملات از سایت‌ها و کانال‌های ناشناخته و غیررسمی به تریبون‌های رسمی، این پرسش را ایجاد می‌کند که آیا دولت و مدافعان دولت یا آقای رئیس‌ جمهور نیز می‌توانند متقابلاً آنان را با همین نوع ادبیات نقد کنند و با صراحت بیشتری در نقد آنان سخن بگویند؟ کسانی که اطلاعات خود را از طریق بولتن‌نویسان به دست می‌آورند و بسیاری از اطلاعات آنها ساختگی و نادرست است و موجب وهن گوینده آنها می‌شود، چگونه به خود اجازه می‌دهند که اقدامات و سیاست‌های دولت را با تکیه بر این بولتن‌ها تحلیل و رد کنند؟

به علاوه چگونه به خود اجازه می‌دهند که تریبون‌های رسمی را به بلند‌گویی علیه نهاد دولت تبدیل کنند؟ دولتی که در شرایط تحریم وظیفه‌ اداره‌ امور را به عهده دارد، چرا باید از یک تریبون رسمی و به شکل یکسویه‌ای مورد هجوم قرار بگیرد؟ تریبونی که در گذشته در خدمت مدح و تشویق بدترین‌ سیاست‌های اقتصادی بوده است، اکنون و در شرایط کنونی به خودشان اجازه می‌دهند که بی‌محابا هر چه می‌خواهند بگویند.

گفته شده است که گوشت ۱۰۰ هزار تومانی نتیجه‌ برجام است. نرخ تورم امسال علی‌رغم تمامی سختی‌های پیش آمده هنوز به اندازه‌ تورم آخرین سال دولت مورد حمایت شما واقع نشده است. آیا می‌توانید بگویید که آن تورم ۳۵ درصدی شما نتیجه‌ کدام سیاست و برجام بود؟ آیا آن زمان برجام بود؟ آیا آن زمان صدایتان درآمد؟ اگر امروز اندکی از بودجه‌‌های کلان تریبون‌های منتقد و تخریبچی علیه دولت، کم شود، صدای آنان به آسمان خواهد رفت و انتطار دارند که از بودجه‌ آموزش، بهداشت و بازنشستگان زده و به آنان پرداخت شود ولی درعین حال ژست دفاع از مردم را می‌گیرند و دایه‌ مهربان‌تر از مادر می‌شوند.

اکنون وضعیت ونزوئلا پیش چشم همه است. تقریباً در میان اهل نظر و کارشناسان اقتصادی نوعی اتفاق نظر وجود دارد که اگر سیاست‌های دولت مورد حمایت این آقایان ادامه پیدا می‌کرد، تورم چندهزار درصدی نیز ایران را چون ونزوئلا در بر می‌گرفت وخیلی زودتر از ونزوئلا به وضعیت فلاکت‌بار آن کشور دچار می‌شدیم. وضعیتی که اجازه می‌داد آقای ترامپ را از انزوا خارج کند و به طرفداری از مردمی درآید که کف خیابان را به تصرف خود درآورده‌اند. این نتیجه و محصول همان دولتی بود که تمام منابع دینی و قدسی را صرف به بالا کشیدن آن کردند. حالا چگونه کفران این نعمت را می‌کنند؟ مسأله‌ امروز نقد دولت یا بیان مشکلات مردم نیست. مسأله نوعی بی‌مسئولیتی مفرط است. برای رد کردن لوایح مربوط به FATF همه‌جور تبلیغاتی می‌کنند بدون آنکه کوچک‌ترین مسئولیتی درباره آن بپذیرند. رفتاری که بسیار خطرناک است، حتی خطرناک‌تر از عدم پذیرش این لوایح، این رفتار اعمال قدرت بدون پذیرش مسئولیت است.

نکته‌ جالب و مهم این است که به نظر می‌رسد مخالفت با FATF نیز از طریق بولتن‌ها شکل گرفته است و هیچ پایه‌ منطقی و علمی ندارد. بولتن‌ها و بولتن‌ساز‌ها نیز در پی تضعیف دولت هستند و کاری به مسائل دیگر ندارند. البته آنان مأمورند و معذور، مشکل اصلی جامعه ایران کسانی هستند که بدون دانش و آگاهی کافی درباره‌ امور اظهار عقیده می‌کنند و عقاید قالبی خود را به طور مستقیم از بولتن‌ساز‌ان می‌گیرند. خوشمزگی یا بدمزگی ماجرا آنجاست که همزمان با انتقاد از دولت و گوشت مثلاً ۱۰۰ هزار تومانی اقرار می‌کنند که ما در جنگ اقتصادی هستیم. خب اگر جنگ اقتصادی را می‌پذیرید دیگر به چه چیزی معترض هستید؟ سپس ادامه می‌دهند که در شرایط جنگی اسرار خود را به دشمن نباید داد؟ منظورشان از اسرار گردش‌های مالی متقلبانه‌ برخی پولشویان در بانک‌های کشور است والا بر اثر تصویب و اجرای FATF اسرار خاصی به دشمنان و دیگران داده نمی‌شود.

***************************************

روزنامه وطن امروز**

جامعه باز و دشمنانش!

حسن رضایی: سال 64 زمانی که ما درگیر عملیات والفجر8 بودیم، تا فاو پیش رفته بودیم و پل بعثت را به عنوان یک شاهکار مهندسی با استفاده از چند هزار لوله روی اروند احداث می‌کردیم، کسانی در دفتر مجله کیهان فرهنگی، هر هفته پیرامون یکی از کتاب‌‌های تازه ترجمه‌شده کارل پوپر میزگرد و جلسه برگزار می‌کردند. کتاب «جامعه باز و دشمنان آن» برای عبدالکریم سروش و شاگردانش خیلی مهم بود. آنها در پشت جبهه، دقیقا افکار همان کسانی را تبلیغ می‌کردند که گازهای خردل، سیانور و اعصاب‌شان همزمان در حاشیه اروند بر سر رزمندگان ایرانی می‌ریخت! پوپر بعدها طی مصاحبه‌ای با اشپیگل نشان داد افکارش از گازهای مذکور هم چندین برابر خطرناک‌تر است. او علنا از لزوم هجمه نظامی دنیای مدرن به ملل غیرمتمدن، له کردن آنها زیر زنجیر تانک‌ها و به دریا ریختن آنان سخن گفت! توجیهش هم این بود که اینها تمدن مدرن را دستخوش بی‌ثباتی می‌کنند!

سیاستمداران غربی، با تکیه بر چنین ستون‌‌‌هایی در سراسر قرن 20 و آغاز قرن 21 مدام خشاب تفنگ‌شان را تعویض کردند و به کشتار ملل توسعه‌نیافته (به قول خودشان!) پرداختند. عبدالکریم سروش هم درنهایت شاگردان انبوهش را به جان دستگاه‌‌های فرهنگی- آموزشی و اقتصادی انقلاب اسلامی انداخت و خود به آمریکا گریخت تا شخصا از پستان مادر اصلی آزادی تغذیه کند! روزهای نخست سال 2019 اما حتما برای سروش و دوستان ایرانی‌‌‌‌اش روزهای خوبی نیست، چون حال اربابان فکری و اقتصادی‌شان در غرب چندان تعریفی ندارد؛ فرانسه هنوز در آتش جلیقه‌زردها می‌سوزد، انگلیس در حال خروج از اتحادیه اروپایی، همزمان در آستانه نوعی بی‌دولتی روزگار می‌گذراند، دولت آمریکا اساسا تعطیل است و دوره خوب اقتصاد آلمان همراه با مرکل هم ظاهرا رو به پایان می‌رود. مهد آزادی حالش خوب نیست و ظاهرا کم‌کم خشاب‌هایش را خالی می‌کند تا برای ترویج آزادی، باتوم به دست وارد میدان شود!

موج‌‌های اصلی بحران اما تازه در کمینند. جنبش جلیقه‌زردها کم‌وبیش به برخی شهرهای انگلیس سرایت کرده و وقتی برنامه اقتصادی جایگزینی وجود ندارد، طبعا بحران پردامنه‌تر خواهد شد. امانوئل مکرون در پیام سال نو خود گفته است: «سرمایه‌داری لیبرال افراطی به پایان خود نزدیک می‌شود». مشت آهنین دولت او در برابر جلیقه‌زردها و برنامه‌‌های نئولیبرال آن در حوزه اقتصاد اما همچنان پابرجاست. در دنیای تسلط سرمایه، دولت‌ها چیزی جز عمال سرمایه‌داران «جهان‌وطن» نیستند، لذا مکرون اگر هم بخواهد تغییری به سود مردم و ضرر سرمایه‌داران ایجاد کند، کار چندان آسانی نخواهد داشت. اینها اما هیچ‌کدام خللی در اراده غرب‌پرستان ایرانی برای پرستش این بت خونریز و مهاجم نداشته است. برای آنها در هر صورت، «امضای کری تضمین است» و مدل توسعه، سبک زندگی و حتی دستشویی رفتن مطلوب، همان است که غربی‌ها دارند! لذا تابلوهای «راهنمای زائر» شهر مشهد را هم تبدیل به تابلوی «اطلاعات سفر» می‌کنند تا از استاندارد غربی‌ها تخطی نکرده باشند!

دستگیری و بازداشت بی‌دلیل خانم «مرضیه هاشمی»، خبرنگار ایرانی- آمریکایی پرس‌تی‌وی در روزهای گذشته، علامت سوال دیگری مقابل صداقت جیره‌خواران رسانه‌ای آمریکا و غرب در سطح جامعه ایران گذاشت. رسانه‌‌‌هایی که روزی با نشریه فرانسوی توهین‌کننده به نبی مکرم اسلام(ص) هم در حد تیتر و عکس یک همراهی کرده‌‌‌‌اند، این روزها ابدا تمایلی به برجسته‌‌سازی و پوشش خبر دستگیری خانم هاشمی نشان ندادند. دستگیری بدون تفهیم اتهام خانم هاشمی در زمانی که برای عیادت از برادر مبتلا به سرطان خود به آمریکا رفته است، زنجیر زدن به پای وی، برداشتن حجاب اسلامی از سرش و عکس گرفتن از او، وادار کردن ایشان به خوردن گوشت خوک در بازداشتگاه و امتناع از دادن غذای جایگزین(نان) به این خبرنگار مسلمان، ترجمه دیگری از همان سخنان کارل پوپر درباره نوع تعامل با ملل توسعه‌نیافته است.

کسانی که بزرگ‌ترین افتخار پدر معنوی‌شان ایفای نقش ضبط صوت افکار برادر کارل است اما نمی‌خواهند این توحش مدرن اربابان خود را ببینند و برای مخاطب ایرانی‌شان بازگو کنند.

دولت‌‌های غربی پیش از این بارها و بارها پخش شبکه‌‌های پرس‌تی‌وی، العالم، آی‌فیلم و الکوثر را از ماهواره‌‌های مختلف خود حذف کرده‌‌اند تا نشان دهند در مبارزه با دشمنان(!) جامعه باز مصمم هستند! نوع برخورد دولت نئولیبرال فرانسه با جلیقه‌زردها نیز گویی ترجمه این سخنان «جان لاک» انگلیسی است که زمانی در دفاع از سرکوب مسیحیان مؤمن(پاپیست‌ها) گفته بود: «با هر عقیده دینی تا زمانی می‌توان مدارا کرد که اعتقاد به آن، امنیت پادشاهی را سست نگرداند!» جان لاک، پدر ایدئولوژی لیبرالیسم و از طرفداران استعمار ملل آسیایی و آفریقایی، خود تاجر برده بود! آزادی مدنظر اصلاح‌‌‌‌‌‌طلبان را نیز می‌توان با کنار هم قرار دادن این واقعیات تاریخی قرون 17، 20 و 21 فهم کرد. غرب و دوستانش مروج نوعی از آزادی هستند که در آن به سلطنت کدخدا بر برده‌هایش خدشه‌ای وارد نشود، انقلاب اسلامی اما آمده تا طوق این بردگی را از گردن ما بردارد و خانم هاشمی فرزند این انقلاب است.

جرم خانم هاشمی این است که مانند تمام شهدا و مبارزان این راه پرافتخار طوق بردگی هیولای خونخوار غرب به گردن نداشته است. لذا بایکوت و سانسور اخبار مربوط به او از سوی رسانه‌‌های غرب‌گرا مسأله مبهم و پیچیده‌ای نیست. از نظر غرب و پرستندگانش، معنای آزادی واقعی، تنها شکستن چارچوب‌‌های شرع و بندگی خداوند است. آزادی اما اگر بخواهد چارچوب آهنین برده‌داری مدرن را بشکند، واجب است صدای آن را در نطفه خفه کرد. روش‌‌های حذف هم بسیار متنوعند؛ از طراحی کودتا و جنگ تا تحریم اقتصادی و ترور فیزیکی دانشمندان، از باتوم و گاز اشک‌آور تا راه‌اندازی انقلاب رنگی و ساختن ضبط صوت‌‌‌هایی مثل عبدالکریم سروش برای ترویج سخنان غرب در کشورهای هدف! رسانه‌ای که غرب را بزک می‌کند و بایکوت اخبار مظلومیت مظلومان عالم را در دستور کار دارد، تفاوتی با سلاح‌‌های سوییسی که مردم یمن را قتل‌عام می‌کنند ندارد. این هر 2 دشمنان جامعه باز هستند؛ درست مثل گازهای خردل و عبدالکریم سروش!

***************************************

نام:
ایمیل:
نظر: