روز 31 شهريور ماه سال 1359 در حالي كه فقط 19 ماه و 18 روز از پيروزي انقلاب اسلامي ميگذشت، رژيم بعث عراق تهاجم عليه كشورمان را به شكل رسمي و به بهانههاي بياساس شروع كرد. «صدام حسين» رئيسجمهور وقت عراق كه در توهم يك هفتهاي پيروزي نهايي به سر ميبرد، اين نبرد نابرابر را آغاز كرد؛ اما نميدانست اين جنگ هشت سال به طول ميانجامد و وجبي از خاك ايران را نميتواند تصاحب كند. رژيم بعث عراق پيش از شروع حملات گسترده خود، بيش از 15 ماه عمليات نامنظم عليه كشورمان انجام داد. جنگ تحميلي عراق عليه ايران يكي از طولانيترين، خونبارترين و ويرانگرترين جنگهاي دنيا پس از جنگ جهاني دوم و البته جزء پرافتخارترين و حماسهآفرينترين روزهاي تاريخ ايران اسلامي است. براي روشن شدن بهانهها و چرايي تجاوز رژيم بعث عراق عليه جمهوري اسلامي ايران با «محمد دروديان» نويسنده و پژوهشگر حوزه دفاع مقدس گفتوگو كرديم كه در ادامه ميآيد:
* درباره چرايي تهاجم رژيم بعث عراق عليه ايران، دلايل گوناگوني، مانند قرارداد الجزاير و موضوعات ديگر را مطرح ميكنند، به نظر شما چه عواملي سبب شروع جنگ تحميلي شد؟
درباره علتهاي وقوع جنگ عراق عليه ايران دو نظريه وجود دارد كه يك نظريه علت جنگ را به ملاحظات تاريخي، مانند قرارداد 1975 الجزاير ارجاع ميدهد. در چارچوب اين قرارداد، مناسبات ايران و عراق شكل گرفت و بعد از آن توضيح ميدهد عراق از اين قرارداد ناراضي بوده و فرصت را مناسب ديده كه به ايران حمله كند.
نظريه ديگر، وقوع جنگ را در چارچوب پيوستگي جنگ و انقلاب توضيح ميدهد؛ در اين نظريه چرايي جنگ را با توجه به اينكه مناسبات ايران و عراق مشكلي نداشته است، توضيح ميدهد و ميگويد موازنه نظامي بين ايران و عراق با وقوع انقلاب اسلامي تغيير كرد و عراق براي تحقق اهداف و منافع خود مانند منافع منطقهاي، منافع تغيير قرارداد 1975 و موارد ديگر، با استفاده از اين فرصت تاريخي، به ايران حمله كرد. همه كساني كه حامي عراق بودند از همين نظريه استفاده ميكنند و چرايي حمله عراق به ايران را پيروزي انقلاب اسلامي ميدانند؛ زيرا انقلاب و شعارهايي كه مردم ايران عليه استكبار در داخل كشور ميدادند، شيعيان عراق را هم تحريك ميكرد و عراق براي جلوگيري از تأثير انقلاب بر مردم خود، به ايران حمله كرد كه همه اينها بحثهاي گوناگوني است كه مطرح ميشود؛ بنابراين، نظريههاي متفاوتي در اين باره وجود دارد كه با رجوع به مباني نظري و تاريخي مختلفي آن را توضيح ميدهند.
با توجه به اينكه اين واقعه انجام شده، طرح اين پرسش مهم است؛ زيرا به پرسش ديگري پاسخ ميدهد و آن اينكه، آيا امكان اين وجود نداشت كه مانع وقوع جنگ شد؟ براي نمونه ايران با عراق مذاكره ميكرد يا برخي از اقدامات را انجام نميداد يا بعضي كارها را ميكرد كه از وقوع جنگ جلوگيري ميشد؟ اين پرسش موجب ميشود بحث توضيح علت وقوع جنگ، بحث جديتري باشد و ضرورت دارد به آن پرداخته شود. بنده معتقد هستم وقوع جنگ را ميتوان در چارچوب نظريه انقلاب توضيح داد و وقوع جنگ به اين دليل اجتنابناپذير بود، چرا كه با پيروزي انقلاب اسلامي نيرويي در ايران آزاد شد.
مسائل منطقهاي ما در خليجفارس و خاورميانه به هم پيوسته است و يك جامعه مسلمان و شيعه در اين منطقه زندگي ميكنند، در حالي كه آمريكا در منطقه حاكم بوده و رژيم صهيونيستي به عنوان يك اشغالگر در منطقه حضور داشته است و به عبارتي نظامهاي استبدادي در منطقه حاكم بودهاند و با كودتا روي كار آمده بودند، بنابراين وقتي يك نيروي اجتماعي با آموزههاي ديني و انقلابيـ شيعي، نظام استبدادي مورد حمايت آمريكا را ساقط ميكند، براي ديگر مردم منطقه الگو ميشود كه همين كار را انجام دهند؛ به اين ترتيب اين موضوع همه نظامهاي استبدادي و حاكمانشان مانند آمريكا و انگليس را نگران ميكند. در نتيجه اين كشورها با استفاده از منابع خود و نيروهايي كه در داخل ايران دارند، تلاش ميكنند اين انقلاب را مهار كنند. يكي از ابزارهاي مهار يك انقلاب، تحميل جنگ بر آن است؛ چون كشوري كه به واسطه انقلاب در موضع ضعف قرار دارد، در برابر جنگ شكننده است و تسليم ميشود. همچنين وقتي چنين كشوري مورد تهاجم بيگانگان قرار ميگيرد، به جاي اينكه به اولويتها، اهداف و آرمانهاي انقلاب خود و صدور آن به خارج از مرزها توجه كند و آن را به مثابه يك الگو مطرح كند، مجبور ميشود منابع خود را درگير دفاع از خود كند و به داخل كشور متمركز شود. همه اينها دلايلي براي انتخاب الگوي جنگ به انقلابهاست و بنده همچنان معتقد هستم اين نظريه جامعترين نظريه براي توضيح علت وقوع جنگ است و در واقع جنگ، هزينه يك انقلاب بود كه به ايران تحميل شد.
* در واقع با تحميل جنگ عليه كشور ما ميخواستند از صدور انقلاب اسلامي به ديگر كشورها جلوگيري كنند؟
بله، همين طور است. در درجه اول با تحميل جنگ عليه كشور ما قصد داشتند از ثبات انقلاب جلوگيري كنند كه اگر موفق ميشدند، چيزي به منزله انقلاب كه بخواهد به كشورهاي ديگر صادر شود و الگوي آزادههاي جهان قرار گيرد، باقي نميماند.
* به نظر شما قدرتهاي جهان در شروع جنگ چه نقشي داشتند؟
قدرتهاي جهان در دو سطح قدرتهاي بينالمللي و قدرتهاي منطقهاي قرار ميگيرند كه قدرتهاي بينالمللي، آمريكا و شوروي بودند و از بين قدرتهاي منطقهاي كشور عربستان بيشتر مطرح بود. شواهد و اسناد نشان ميدهد، همه اين كشورها از وقوع جنگ عراق عليه ايران مطلع بودند و هيچ يك اين موضوع را به ايران اطلاع نداده بودند؛ زيرا منافع آنها در اين بود كه عراق به ايران حمله كند و ايران تضعيف و مثلاً به دليل گروگانگيري تنبيه شود و گروگانها را آزاد كند. اينها ملاحظاتي بوده كه آمريكا و شوروي دنبال ميكردند. همچنين كشورهاي منطقه، مانند عربستان از پيروزي انقلاب اسلامي نگران بودند و يك جنگ و مهار انقلاب ايران به دست صدام، به عربستان و كشورهاي ديگر فرصت ميداد تا آنها احساس امنيت و آرامش كنند. بنابراين همه اين كشورها منافع مشترك داشتند و شواهد و قراين نشان ميدهد، براي اين منافع مشترك اقداماتي انجام دادند؛ براي نمونه اطلاعات و اخبار بسياري از وضعيت داخلي و نظامي ايران را جمعآوري كرده و در اختيار عراق قرار دادند.
* مسئله تسخير لانه جاسوسي چقدر در وقوع جنگ مؤثر بوده است؟
قطعاً اين موضوع در وقوع جنگ عراق عليه ايران تأثير داشته؛ اما نكتهاي در اينجا مطرح است كه اگر ما سفارت را نميگرفتيم، آيا جنگ به وقوع نميپيوست؟ قطعاً اينطور نيست؛ چرا كه ما سفارت آمريكا را در تاريخ 13 آبان ماه سال 1358 تسخير كرديم و بر اساس شواهد موجود، عراق دو ماه قبل از تسخير سفارت آمريكا قصد حمله به ايران را داشته است. در واقع، پس از كودتاي حزب بعث در عراق كه «حسن البكر» را كنار گذاشتند و «صدام» به جاي او رئيسجمهور شد، راهبرد عراق در برابر ايران تغيير كرده و عراق به جاي بيثباتسازي و مداخلات امنيتي در داخل كشور و مناطق بحرانخيز، از راهبرد جنگ استفاده كرد. بنابراين عراق قبل از تصرف سفارت آمريكا به دليل برخي سياستها و منافعش قصد حمله به ايران را داشت. اما اينكه برخيها معتقد هستند تسخير لانه جاسوسي در وقوع جنگ مؤثر بوده، به اين دليل است كه پس از تصرف سفارت آمريكا، منافع آمريكا و عراق همسو شد و درباره موضوعي كه عراق ارادهاش را داشت، با حمايت و تحريك آمريكا راحتتر تصميم گرفت.
* آقاي دروديان با توجه به توضيحات قبلي شما، چرا از ميان كشورهاي همسايه، عراق براي جنگ با ايران انتخاب شد و مورد حمايتهاي بينالمللي قرار گرفت؟
زيرا عراق تنها كشوري بود كه از نظر تاريخي بهانه داشت كه به ما حمله كند. اين بهانه همان قرارداد 1975 بود و از نظر منطقهاي نيز منافع داشت؛ چرا كه عراق در شمال خليجفارس تمايل داشت به عنوان قدرت منطقهاي شناخته و جايگزين ايران شود و از اين جهت بهرهمند شود. كشورهاي همسايه مانند پاكستان و افغانستان قدرت نظامي نداشتند كه با ايران وارد جنگ شوند، در شمال ايران كشور شوروي بود و تركيه هم منافعي نداشت؛ بنابراين تنها كشوري كه قدرتمند بود و در داخل ايران هم اهداف و منافعي داشت، عراق بود؛ در نتيجه كشوري وجود نداشت كه هدف، منافع و قدرت نظامي براي جنگ با ايران را داشته باشد.
* به نظر شما صدام چه ويژگيهاي شخصيتي داشت كه كشورش براي جنگ عليه ايران انتخاب شد؟
اينكه كشور عراق را انتخاب كردند كه عليه ما وارد جنگ شود، به اين معنا نيست كه آنها زندگي خود را ميكردند و يكي از بيرون به آنها گفت به ايران حمله كنيد؛ عراق با ما درگير يك بحران، تشنج و درگيري مرزي بود و مشكلات تاريخي با ما داشت و همانطور كه گفتم قبل از تصرف سفارت آمريكا قصد حمله به كشورمان را داشت؛ آمريكاييها وقتي نتوانستند مشكلات خود با ايرانيها را برطرف كرده و يك نظام و جريان را در داخل ايران حاكم كنند كه منافع آمريكا را به رسميت بشناسد. همچنين نميتوانستند گروگانهايشان را آزاد كنند و توان حمله نظامي به ايران هم نداشتند. از سوي ديگر كودتاي نوژه و عمليات نظامي طبس هم شكست خورده بود، در نتيجه به ابزار فشار به ايران نياز داشتند. بر اساس اسناد موجود آمريكاييها به ساير مقامات رسمي خود گفته بودند منافع ما با عراق و از طريق عراق ميتوانيم منافع خود را در داخل ايران پيگيري كنيم؛ بنابراين عراق از نظر آنها انتخاب شد و مورد حمايت قرار گرفت.
بنده معتقد هستم اگر «حسن البكر» در عراق حاكم بود احتمال جنگ ضعيف بود و اينها دلايلي است كه نشان ميدهد شخصيت صدام نقش مهمي در وقوع جنگ داشته است. همه افرادي كه تحولات عراق را دنبال ميكنند ميگويند به دلايل مختلف در زماني كه «حسن البكر» حاكم و «صدام» معاون نخستوزير حزب بعث بود، «صدام» نقش اصلي را در حكومت داشت كه مهمترين دليل آن اين بود كه وي قرارداد 1975 الجزاير را در زمان شاه امضا كرد؛ در حالي كه مقام رسمي بالايي در عراق نبود. شخصيت ريسكپذيري صدام با حسن البكر و ساير شخصيتها قابل مقايسه نيست كه علاوه بر پاره كردن قرارداد 1975 و حمله به ايران، به كويت هم حمله كرد و هم اينكه قبل از حمله به كويت به ايران نامه نوشت كه ما اين قرارداد را به رسميت ميشناسيم و خواهان پيمان راهبردي با شما هستيم؛ همه اين جسارتها و تصميمگيريهاي بزرگ در حزب بعث عراق از سوي صدام امكانپذير بود، در عين حال كه اشتباهاتي داشت؛ اما داراي تفكر امنيتي و راهبردي بود و كسي غير از او، به ايران نميتوانست حمله كند و اگر هم حمله ميكرد، نميتوانست ادامه دهد.
* قدرت نظامي ايران پيش از آغاز جنگ و زمان شروع جنگ در چه حد بود؟ آيا ايران قدرت بازدارندگي داشت؟
خير ايران توان بازدارندگي نداشت. وقتي سؤال ميشود چرا عراق به ايران حمله كرد و چرا در نقطه صفر مرزي بازدارندگي نداشتيم و آنها را نتوانستيم شكست دهيم، در اين باره در آثار ارتش چند نكته وجود دارد كه به اين پرسشها پاسخ ميدهد. بنده اسناد را بررسي كردهام. نكته اول اين است كه قبل از حمله عراق به ايران، در ادبيات ارتش مفهومي به نام بازدارندگي وجود نداشته و طرحهايي كه در زمان شاه در برابر عراق نوشته شده است، مفهومي به نام بازدارندگي عراق نيست و بحث حمله و دفاع است كه البته بحث حمله بيشتر از دفاع مطرح است. به عبارتي در زمان شاه طرحهاي تهاجمي در برابر عراق بر طرحهاي دفاعي غلبه داشته است؛ چرا كه ايران متحد راهبردي آمريكا بود و مبتني بر اين راهبرد، موضع تهاجمي در برابر عراق داشته است.
اما وقتي درباره شرايط نظامي ارتش بحث و سؤال ميشود كه چرا جنگ شد و چرا ايران آماده نبود، افراد مختلف اينطور پاسخ ميدهند كه به دليل پيروزي انقلاب اسلامي ارتش فروپاشيده بود؛ بنابراين يك قدرت نظامي كه مبتني بر آن در برابر عراق مقاومت كند، وجود نداشته و ارتش گرفتار بحثهاي داخلي و مشكلات مربوط به آن بوده است. در واقع پس از پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل سپاه پاسداران ابهاماتي درباره نقش و جايگاه ارتش وجود داشت كه اين ابهامات، ارتش را گرفتار مسائل درونساختاري و بحران هويت كرده بود. عمدهترين قدرت ما كه مسئوليت دفاع از مرزها را داشت، ارتش بود كه آن هم واقعاً آماده نبود و مفهوم و قدرت بازدارندگي هم از قبل در ارتش وجود نداشت؛ بنابراين عراق به راحتي تصميم گرفت به ايران حمله كند.
* با توجه به اينكه ما دوران هشت سال جنگ تحميلي رژيم بعث عراق عليه كشورمان را گذرانديم و با رشادتهاي رزمندگان اسلام، وجبي از خاك كشورمان تصرف نشد، در اين زمان كه توانمنديهاي نظامي و راهبردي ايران قابل قياس با آن دوران نيست، چرا برخيها از سايه جنگ بر كشورمان صحبت ميكنند؟ ارزيابي شما درباره قدرت نظامي ايران چگونه است؟
وضعيت امروز ايران با قبل از دوران جنگ مطلقاً قابل مقايسه نيست؛ چرا كه ما آن زمان قدرت نظامي نداشتيم در حالي كه امروز داريم، آن زمان در ساختار سياسي ما اختلاف وجود داشت اما امروز به آن معنا اختلاف وجود ندارد، آن زمان تمركز ما بر مسائل داخل و استقرار نظام بود؛ اما در حال حاضر چالشهايي به آن معنا نداريم؛ بنابراين معتقد هستم كه به هيچ عنوان قابل مقايسه نيست، ضمن اينكه ايران پس از تجربه جنگ و در 40 سال گذشته، از موقعيتي در منطقه برخوردار شده و حضورش از بيروت تا هرات گسترش پيدا كرده است. اين استقرار و حضور منطقهاي ايران سبب شده هر كسي بخواهد درباره جنگ با ايران تصميم بگيرد بايد به اين وسعت منطقهاي ايران نگاه كند و بعد نيرو، هدف و امكانات خود را پيشبيني كند و سپس وارد جنگ شود كه هيچ نيرويي از جمله آمريكا قادر به چنين تصميمگيرياي نيست، در واقع قادر نيست در منطقهاي با اين وسعت هدف، طراحي و نيرو پياده كند و آماده حمله و دفاع شود؛ بنابراين گسترش قدرت منطقهاي ايران امكان تصميمگيري براي جنگ با ايران را بسيار دشوار كرده است.