صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

حماسه و جهاد >>  حماسه وجهاد >> تیتر یک حماسه وجهاد
تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱۳۹۹ - ۰۹:۰۱  ، 
شناسه خبر : ۳۲۷۳۲۷
لحظه وداع لحظه عجیبی است از یک طرف عزیزت را برای آخرین بار و چند دقیقه کوتاه در کنار خود داری از طرف دیگر تمام پیکر عزیزت خلاصه شده در یک جعبه که هیچ گاه نمی تواند تسکینی برای  دل داغ دیده انسان باشد.
پایگاه بصیرت / گروه حماسه و جهاد/ گفتگو با خانواده محافظ شهید سلیمانی
زینب نادعلی /خبرنگار- شهروز مظفری نیا سرتیم حفاظت سردار قاسم سلیمانی و از مدافعان حرم حضرت زینب(س) بود که روز ۱۳ دی ماه سال ۹۸در فرودگاه بغداد همراه حاج قاسم،ابومهدی و چند تن دیگر از همرزمانش توسط آمریکا مورد حمله تروریستی قرار گرفته و به شهادت رسید.
 
از این شهید عزیز دو دختر به یادگار ماند و پسری به نام علیرضا که ۳ماه و ۱۸ روز پس از شهادت پدرش قدم به دنیا گذاشت. علیرضا که حالا مادرش می گوید می تواند معنا و مفهوم پدر را در یک جمله برایش خلاصه کند : پدرت قهرمان بود》 

به مناسبت سالگرد این شهید عزیز به پای دلتنگی های همسر بزرگوارشان نشسته ایم . 

از نحوه آشنایی تان با شهید بگویید
بنده دختردایی شهید والامقام بودم  همین هم باعث آشنایی و در نهایت ازدواج ما شد. خدمت به اسلام و به ویژه ائمه اطهار افتخاری بود که به واسطه همسری ایشان نصیب من شد .

 آیا در جریان کارهای ایشان بودند و اینکه مخالفتی با شغل شان نداشتید
بله به صورت کلی در جریان شغل شان بودم ولی از جزئیات کارشان خبر نداشتم و نمی دانستم در کنار سردار  دلها مشغول به خدمت هستند . 

خصوصیات اخلاقی شهید را برای مان بازگو کنید
اهل انفاق بودند. نمازهایشان را اول وقت می خوانند، شوخ طبع بودند و در عین حال بسیار کم صحبت. اهل قرآن خواندند و بسیار به آیات نورانی قرآن عمل می کردند .  به پدر و مادرشان احترام می گذاشتند و نیکی به آنها در راس امورشان قرار داشت به طوری که در این سال ها کوچکترین بی احترامی از جانب شهید شهروز نسبت به آنها ندیدم. 
بسیار به خانواده شان اهمیت می دادند و رسیدگی به امور خانواده را مهم تر از هر کاری می دانستند . 

 از وقتی بگویید که خبر شهادت شان را شنیدید
لحظه شنیدن خبر شهادت شان لحظه ای بسیار تلخ و دردناک بود به طوری که نمی توان در غالب واژگان توصیف اش کرد. اما چون شهادت آرزوی همسرم بود لحظه ای که مدال افتخار شهادت را بر سینه شان دیدم با وجود دلتنگی ها و غم فقدان شان از اینکه همسرم به آرزویش رسیده خوشحال بودم . 


 آیا همسرتان درباره شهادت با شما حرف زده بودند ؟ 
همسرم همیشه آرزوی شهادت داشت به طوری که هرگاه مرا مشغول دعا و توسل می دید از من می خواست که برای شهادت اش دعا کنم. ایشان قبلا جانباز شده بودند و من برای اینکه به آرزوی دیرینه شان برسد در دعاهایم همسرم را به حضرت زینب (س) بخشیدم .

 لحظه ای که برای وداع به معراج رفتید را به خاطر دارید؟ 
لحظه وداع لحظه عجیبی است از یک طرف عزیزت را برای آخرین بار و چند دقیقه کوتاه در کنار خود داری از طرف دیگر تمام پیکر عزیزت خلاصه شده در یک جعبه که هیچ گاه نمی تواند تسکینی برای  دل داغ دیده انسان باشد.
آن لحظات بسیار غریب بود برایم، طوری که گویا تمام دنیا روی سرم خراب شده و دیگر بی پشت و پناه شده ام . 

برای فرزند تازه متولد شده تان پدر را چگونه توصیف می کنید
توصیف پدر برای علیرضا که هیچ گاه پدرش را ندیده یعنی تعلیم و آشنایی او با مکتب عاشورایی. اگر بتوانم انشالله او را با تربیت دینی صحیح بزرگ خواهم کرد. 
مسلما توصیف پدر برای علیرضا بسیار آسان است، با یک جمله، پدرت قهرمان بود . 

دلتنگی های دختران شهید را چگونه تسکین می دهید؟
به آنها می گویم هر کس عزیز است خواسته هایش هم محترم است . پدرشان چون بسیار عزیز است برایشان پس باید به آرزوی قلبی اش که شهادت بود احترام بگذارند  و خوشحال باشند که به خواسته اش رسیده است.

خاطره ای از شهید برایمان بگویید 
زمانی که قضیه ازدواج ما مطرح شده بود در اتاق نشسته بودم صدای صوت قرآن می آمد و چراغ اتاق شهید مظفری نیا هم روشن بود. مادرم پرسید فاطمه جان نظرت چیست. گفتم گوش کن صدای صوت قرآن است کسی که اهل قرآن باشد اهل هیچ چیز دیگر نیست .

اخلاق و رفتارشان در زندگی مشترک چطور بود
اخلاق و رفتار ایشان به گونه ای بود که تمام کارهای بیرون از خانه را خودشان انجام می دادند حتی اگر من هم بیرون از منزل بودم اجازه نمی دادند کارهای بیرون را انجام دهم.نسبت به همسر و فرزندان شان مهربان بودند و همواره از من و دختران شان دلجویی می کردند.

آخرین دیدارتان را برایمان بازگو کنید
دقیقا بعد از نماز صبح بود که خداحافظی کرد. همیشه تا جلوی در همراهش می رفتم. از ترس اینکه اخرین باری باشد که می بینمش تا اخرین لحظه  ایستادم و نگاهش کردم حتی تا وقتی که در آسانسور به طور کامل بسته شود.

از درخواست شهید درباره محل خاکسپاری شان بگویید
از آنجایی که شهید علاقه زیادی به ائمه و زیارت بقاع متبرکه داشت همیشه خواستار این بود که در حرم حضرت معصومه دفن شود .
نام:
ایمیل:
نظر: