صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱۴۰۰ - ۰۶:۵۱  ، 
شناسه خبر : ۳۳۶۰۷۴
 

روزنامه کیهان**

لطفاً کمی برفک پخش کنید! / محمد صرفی
بدترین نوع برخورد با موضوع «جهاد تبیین» لوث کردن آن است. بازی کردن با کلمات و از معنا تهی کردن عبارات عمیق با تکرار کردن‌های سطحی، بدون ایده و برنامه‌ای واقعی و اجرایی. این نوع از برخورد را با موضوعات مختلف، متاسفانه بارها دیده‌ایم. عبارتی مدتی بر سر زبان‌ها می‌افتد و از هر تریبونی و از سوی هر کسی چیزکی درباره آن گفته می‌شود. موجی کوتاه و مقطعی، که می‌آید و می‌رود و چنان فراموش می‌شود که گویا هرگز نبوده است. 
حال آنکه این جهاد مربوط به دیروز و امروز نیست و تا تقابل جبهه حق و باطل وجود دارد، این جهاد نیز وجود خواهد داشت. اگر امروز رهبر انقلاب بارها از ضرورت و فوریت جهاد تبیین سخن می‌گویند و از متولیان این حوزه به نوعی ابراز گلایه همراه با مطالبه می‌کنند، ناشی از کم‌کاری و بی‌توجهی نسبت به این جبهه در سال‌های گذشته است. چاره این غفلت نیز قرارگاه ‌بازی نیست. 
رسانه‌ها ابزار و متولی اصلی این قضیه هستند. صدا و سیما به عنوان رسانه فراگیر و اصلی کشور بیشترین مسئولیت و نقش را در این میدان دارد. متاسفانه و منصفانه باید اذعان کرد تاکنون کارنامه این نهاد در این جهاد چندان قابل قبول نیست و با وضعیتی که در آن به سر می‌بریم و الزاماتش، تطابق ندارد. صداوسیما به جای عمق‌بخشی و حرکت رو به جلو، بیشتر به گسترش عرضی خود پرداخته و شبکه پشت شبکه ایجاد کرده است. شبکه‌های انبوه که برنامه‌های اثرگذار و هدفمند در آنها موردی دیده می‌شود و می‌توان گفت در بسیاری از موارد چیزی پخش می‌شود تا چیزی پخش شده باشد و صفحه تلویزیون برفکی نباشد. جای خالی یک مرکزیت فکور و منسجم که برای کل جریان تولید و پخش در این سازمان عریض و تطویل برنامه و هدف داشته باشد، به‌شدت محسوس است که امید است این نقیصه در دور جدید برطرف شود.
وقتی سخن از جهاد به میان می‌آید، به‌صورت طبیعی و منطقی مولفه‌ها و عناصر مختلفی به ذهن متبادر می‌شوند که اصلی‌ترین آنها رزمندگان یا همان نیروی انسانی این میدان است؛ از فرماندهان ارشد گرفته تا فرماندهان میدانی و رزمندگان صف. فرض کنید دشمن به گوشه‌ای از کشور تجاوز کند. آیا می‌توان به شیوه اداری و کارمندی با دشمن جنگید؟ عده‌ای ساعت 8 یا در بهترین حالت 7 صبح به جبهه بروند و تا ساعت 14 یا لطف کرده با اضافه‌کاری تا 16 و 17 بجنگند و بعد جبهه را ترک کنند؟! منظور از این ساده‌‌سازی و مقایسه آن است که بدانیم جهاد تبیین نیز میدانی لاینقطع است و از چندین و چند منظر نه تنها دشواری و الزامات کمتری از جهاد نظامی ندارد بلکه خطیرتر نیز هست. با روحیه کارمندی - به معنای متداول و نه لزوماً صحیح آن- نمی‌توان جهاد تبیین را پیش برد. به درستی گفته می‌شود که یکی از دلایل ناکارآمدی و ضعف شدید و مزمن صنعت خودرو‌سازی در کشور، مشکل نیروی انسانی مازادی است که بودن آنها نه تنها کمکی به این صنعت و تولید خودرو نمی‌کند بلکه یکی از عوامل افزایش هزینه تولید است که این هزینه سربار در نهایت از جیب مشتری برداشت می‌شود. این وضعیت در مورد صدا و سیما نیز صادق است. چند ده هزار کارمند و حقوق‌بگیر که این نهاد را از یک سازمان رسانه‌ای چابک و منعطف تبدیل به اداره‌ای بزرگ و بوروکراتیک کرده که به طرز عجیب و در عین حال قابل تاملی، بخش قابل توجهی از تولیدات خود را به‌صورت قرارداد برون‌سپاری کرده است. البته که سفارش تولید به افراد کارآمد و هم‌راستا با اهداف و سیاست‌های سازمان مسئله مذمومی نیست اما سؤال اینجاست که نسبت این سفارش با این همه حقوق‌بگیر چیست؟
مرحوم نادر ابراهیمی در جلد دوم کتاب زیبا و مهجور «سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد» (رمانی درخصوص حضرت امام خمینی) ملاقات امام با آیت‌الله کاشانی را روایت می‌کند. آقای کاشانی طی این مکالمه به امام می‌گوید: «عجب! شما جرئت می‌کنید در حوزه علمیه قم روزنامه بخوانید؟ آنجا کسان بسیاری بودند که روزنامه را نجس می‌دانستند.» این جمله احتمالاً محصول تخیل نویسنده است اما ردی از یک درد را در خود دارد. امروز دیگر کسی روزنامه را نجس نمی‌داند اما بزرگان و اهل تفکر - چه در حوزه و چه در دانشگاه- چقدر اهل رسانه‌اند، الزامات آن را می‌شناسند و به این میدان جهاد ورود کرده‌اند؟ کسی منکر زحمات و تلاش‌ها نیست اما نسبت آنچه می‌بینیم با پتانسیل و توان صاحبان ‌اندیشه و اهل علم و معرفت چقدر بوده و آیا مطلوب است؟
جهاد همان‌طور که از نامش پیداست در برابر دشمن است. آن که لباس رزم می‌پوشد و عازم میدان نبرد می‌شود، می‌داند که رنج و سختی رزم، کمترین هزینه جهاد است. جهاد، جراحت دارد، اسارت و در نهایت شهادت. جهاد تبیین نیز هزینه‌های خاص خود را دارد. میدان این جهاد مغز و روح و روان انسان‌هاست و ضربات متقابل در این نواحی نواخته می‌شود. آن که پا در میدان جهاد تبیین می‌گذارد باید شهامت و جسارت ضربات دشمن را داشته باشد. دشمنی که در جنگ نظامی هیچ مرزی برای خود نمی‌شناسد و نشان داده از بکار بردن سلاح شیمیایی و حتی اتمی نیز ابایی نداشته، در این میدان نیز هیچ حد و مرز اخلاقی برای خود قائل نیست. اینجاست که با دروغ و تحریف و تهمت و هر آنچه می‌توانند و در چنته دارند به جبهه مقابل هجوم می‌آورند تا اولاً جهادگران را منفعل و یا در چشم مردم وارونه جلوه دهند- با برچسب‌هایی همچون تندرو، کاسب تحریم، رادیکال، بی‌منطق، دگم و...- ثانیاً دیگران را از ورود به این عرصه بازدارند و این پیام را مخابره کنند که اگر در میدان جهاد تبیین پای گذاشتید باید دست از آبرو، اعتبار، آسایش و آرامش خود و حتی نزدیکانتان بشویید. اینجاست که اجر جهاد تبیین معلوم می‌شود و شاید بتوان گفت این نیز سندی است بر چرایی «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء». اینجاست که حضرت امام(ره) می‌فرمایند: «ارزش قلم به غایتی است که برای او قلم زده می‏شود... خطر قلم بیشتر از مسلسل است. و خطر بیان بیشتر از توپ و‌ تانک است. و خطر علم بیشتر از همه اینهاست.... لکن اگر به خدمت خلق باشد و به دستور انسان باشد و در خدمت انسان باشد... تمام اینها ارزش پیدا می‏کند.» (صحیفه امام، ج۱۳، ص‏۴۴۹)
همیشه در میادین نبرد کسانی بوده و هستند که خود را به دشمن می‌فروشند. آنچنان حقیرند که کمتر نامی از آنها حتی به عنوان خائن برجای می‌ماند اما اغلب تاثیراتی بزرگ و تعیین‌کننده دارند. کارشان حقیر است. چیزکی می‌گیرند و رخنه‌ای برای ورود مخفیانه دشمن ایجاد می‌کنند یا در گرماگرم نبرد تیری از پشت زده و فرمانده‌ای دلیر را بر زمین می‌اندازند. اگر مزد این خیانت گلوله دشمن برای پاک‌کردن ردپا نباشد در نهایت، قدیم، اسبی یا کیسه‌ای زر بود و امروز قبول پناهندگی زیر بیرق دشمن یا پولی دست به دست شده در حسابی برای گذران چند صباحی در لهو و لعب. 
داستان این مزدوران دشمن در میدان نبرد تبیین و تحریف خود ماجرایی مفصل است که پرداختن به آن مجالی دیگر می‌طلبد و عجالتاً از زبان نادر باید گفت: «در میانِ ما چه کسی هست که نداند که آنچه ما می‌کشیم، نه مستقیماً از جانبِ اجانب، که از جانبِ سرسپردگانِ ایشان است. ارباب، اگر نوکرِ خوش خدمتِ حلقه به گوش نداشته باشد، چگونه می‌تواند اربابی کند؟ چگونه می‌تواند خانه به خانه، سیه بختی و درماندگی را صاحب خانه کند و صاحب‌خانه‌های راستین را آواره و درمانده کند و به تکدّی و خفّت بکشاند؟
این بیگانه‌پرستانند که می‌کوشند سلطه‌ ننگینِ بیگانه را بر این بهشتِ خدایی، این آب و خاکِ منحصر، تثبیت کنند و دوام ببخشند، و خود، سر در آخورِ اجانب، به علوفه‌ چند روزه رضا بدهند. این مُزدبگیران و خودفروختگانِ نامردند که در هر نهضتی نفوذ می‌کنند و آن را به اضمحلال می‌کشانند و آنگاه بر مُرده لگدمال شده آن نهضت بِشکن می‌زنند و می‌رقصند و شادی می‌کنند.»
 

********

روزنامه وطن امروز **

ویژگی‌های مثبت جشنواره ضعیف/ هادی قائم‌‌‌مقامی
چهلمین جشنواره فیلم فجر، در کنار همه ضعف‌های اجرایی و انتخاب‌های متوسط، چندگزاره امیدوار‌کننده داشت. نقدهایی که طی این روزها به مدیریت ضعیف این جشنواره شد، با توجه به مصادیق متعددی که وجود داشت؛ آنقدر جدی بود که یکی دو گزاره مثبت را کاملا به محاق برد. از هیات داوری عجیب و غریبی که در میانه جشنواره ادعا کرد برخی فیلم‌ها را ندیده تا نشان و پوستر جشنواره که به شکل حیرت‌آوری ضعیف طراحی شده بود تا کیفیت متوسط فیلم‌ها که صدای اصحاب رسانه را درآورد، از حذف سیمرغ مردمی که جای آرای تماشاگران را در اختتامیه خالی گذاشت تا اختتامیه‌ای که با ضعف‌های متعدد برگزار شد، آنقدر مصادیق جدی و مهمی برای نقد جشنواره بود که موجب نادیده گرفتن اندک ویژگی‌های مثبت جشنواره می‌شد. حالا که اختتامیه چهلمین دوره جشنواره فیلم فجر برگزار شده و این جشنواره به پایان رسیده با نگاهی کلان می‌توان آن را بررسی کرد و وجوه قابل تأملی از آن را برجسته کرد. یکی از ویژگی‌های مهم این جشنواره گذار از نسلی از سینماگران بود که سال‌های سال با هر سطحی از فیلمسازی باید در جشنواره حضور پیدا می‌کردند. افرادی که برای سال‌ها با بودجه نهادهایی مانند حوزه هنری و فارابی، داستان‌های پریشان خود را به جشنواره می‌آوردند و مخاطبان نیز باید به زور بلیت‌های سری که یکجا خریده می‌شدند، پای فیلم‌های ایشان می‌نشستند. جوانگرایی‌ای که در این دوره اتفاق افتاد، به طور طبیعی آثار بی‌کیفیت نسل قبل را کنار می‌گذاشت و جشنواره را بدهکار نام‌ها نمی‌کرد. اگر چه در برگزیدن نامزدهای نهایی، کمتر به این موضوع توجه شد و سیمرغ بهترین کارگردانی به یکی از اعضای آن نسل اهدا شد تا جشنواره چهلم هم دین خود را به این طیف ادا کرده باشد و چه انتخاب نادرستی. در عین حال حضور جوان‌ها اگر چه با انتخاب فیلم‌هایی متوسط توامان شده بود اما حداقل فرصت دیده شدن به نسل تازه‌ای از سینماگران ایرانی را داد که در سایه بزرگانی با سطح پایین فیلمسازی دیده نمی‌شدند. نامزدهای بهترین بازیگری نقش‌های اول و مکمل عمدتا در فیلم‌های این جوانان به ایفای نقش پرداخته بودند؛ آنها توانسته بودند بخوبی از چهره‌های باسابقه بازیگری سینمای ایران بازی بگیرند. در بخش‌های فنی نیز نامزدها، اگر چه گاه سن و سال‌دار بودند ولی در خدمت فیلم فیلمسازانی درآمده بودند که از جوانان بودند. در کنار این ویژگی مهم می‌توان به گزاره اساسی دیگری نیز اشاره کرد و آن بازگشت به «واقعیت» و جدی گرفتن مسأله «اقتباس» بود.
سینمای ایران در دهه اخیر این مهم را جدی گرفته است و با ارجاعی که به واقعیت داشته، توانسته فیلم‌های قابل قبول‌تری نسبت به دهه خموده 80 سینما تولید کند؛ بازگشت به داستان‌های واقعی، آنطور که دیگر در تیتراژهای پایانی بیشتر از قبل این جمله را می‌بینیم: «این فیلم برگرفته از یک داستان واقعی است».

**************

روزنامه خراسان**

رمزگشایی از مواضع هسته ای آمریکا یی ها/ مهراد نجفی

برای شناخت  رویکرد ها و اهداف طرف آمریکایی  و تحلیل دقیق تر در حوزه مذاکرات هسته ای باید شناخت دقیق تری از  نسبت تاثیر مناسبات داخلی این کشور در سیاست گذاری های دیپلماتیک واشنگتن داشت . عموم افرادی که مسائل پیرامون مناسبات خارجی را تحلیل و بررسی می کنند، توجه چندانی به مسائل داخلی کشورها ندارند. این کاستی می تواند نتیجه تفوق نظریه های ساختارگرایانه در محیط آکادمیک ایران یا ناآگاهی تحلیل گران از افکار عمومی، رقابت های سیاسی و جناحی، رسانه ها، شکاف های اجتماعی و سایر مولفه های داخلی یک کشور باشد که بر سیاست خارجی آن اثر گذار است. از سوی دیگر، معمولا کارشناسان مسائل کشورها صرفا بر مباحث پیرامون حوزه داخلی تمرکز می کنند و توجه کمتری به تاثیر آن بر سیاست خارجی این کشور دارند که همین مسئله منجر به تحلیل های تک بعدی درباره اقدامات و سیاست گذاری این کشورها شده است.
با این اوصاف در مواجهه با موضع گیری ها و خبرهای منتشر شده از سوی  شخصیت ها و رسانه های آمریکایی  باید چه نکاتی را مدنظر داشت ؟
مهم ترین کلید واژه امروز جامعه آمریکا بی شک مفهوم «دو قطبی شدن» است. دست کم در دو دهه اخیر، همگرایی سه مولفه مذهب، نژاد و ایدئولوژی سیاسی منجر به قطبی شدن فضای سیاسی- اجتماعی این کشور شده است. شواهد، افکارسنجی ها و مقالات بسیاری در این خصوص موجود است و در رسانه های آمریکا امروزه امری بدیهی تلقی می شود.
به عبارت ساده، امروزه در جامعه آمریکا، سفیدپوستانِ مذهبیِ محافظه کار از یک سو از حزب جمهوری خواه حمایت می کنند و از سوی دیگر اقلیت ها و رنگین پوستان، افراد غیر مذهبی و لیبرال به دموکرات ها گرایش دارند. این شکاف حالا آن قدر عمیق شده که به نظر می رسد رای سلبی جایگزین رای ایجابی شده است. یعنی بسیاری از دموکرات ها در سال 2020 اعتقادی به بایدن نداشتند، اما برای این که از پیروزی مجدد ترامپ جلوگیری کنند به بایدن رای دادند.
در شرایط فعلی نیز بایدن  با 6 درصد رضایتمندی در میان هواداران حزب مقابل  یعنی جمهوری خواهان در مقابل 90 درصد محبوبیت در بین  دموکرات ها  نماد بارزی از  این دو قطبی شدگی جامعه آمریکاست. این  اعداد را کنار 45 درصد محبوبیت اوباما یا 23 درصد بیل کلینتون  بگذارید تا عمق این  دوقطبی شدگی را بیشتر درک کنید .بنابراین شکی نیست که رقابت های سیاسی امروز آمریکا بیش از هر زمانی متاثر از قطبی شدگیِ اجتماعی در این کشور است. امری که باید در تحلیل مواضع اعلامی رسمی از سوی مقامات و رسانه های این کشور در حوزه سیاست خارجی مورد توجه قرار بگیرد. یکی دیگر از زمینه های فهم چرایی اظهارات مقامات آمریکایی در موافقت یا مخالفت مذاکره با ایران، بیان وجود گزینه های زیر میز، اعلام مکرر نزدیک بودن ایران به آستانه هسته ای، خطرات نزدیک شدن ایران به قدرت های شرقی، شکست راهبرد فشار حداکثری و موارد مشابه، به فضای افکار عمومی این کشور نسبت به ایران باز می گردد. جدای از فضای نامطلوب علیه ایران در بین افکار عمومی آمریکا ،بر اساس نظرسنجی عمومی گالوپ درباره نگرش های آمریکا در خصوص سیاست خارجی، ایران سومین تهدید مهم برای ایالات متحده به دلیل برنامه هسته ای است.درک این فضا در افکار عمومی ایالات متحده از آن رو اهمیت دارد که  باید دانست  صحبت از توافق از سوی مقامات آمریکایی با ایران دارای هزینه سیاسی در داخل جامعه آمریکا برای آنان است و سیاستمداری که  وارد این گود شود اولا محبوبیت بالایی نیاز دارد و ثانیا شهامت زیادی می طلبد. در عین حال شاید چیزی در حوزه سیاست خارجی آمریکا به این اطمینان خاطر نتوان بیان کرد که دست کم از سال 2016 به طور قطع، در میان نخبگان هر دو حزب و حتی در افکار عمومی، چین و روسیه به عنوان دو رقیب استراتژیک و اخلالگر آمریکا در سطح بین الملل مطرح شده اند. فهم این اولویت بندی به این دلیل اهمیت دارد که در درک ذهن مقامات فعلی کاخ سفید برای ترجیح مصالحه با ایران کمک می کند. یعنی سیاست گرایش به شرق با امکانات و دارایی محدود ایالات متحده ایجاب می کند ایالات متحده تنش در سایر نقاط و از جمله غرب آسیا را طوری کاهش دهد که نیازی به حضور گسترده نظامی نداشته باشد.با این اوصاف  اگر فضای دو قطبی در جامعه ایالات متحده آمریکا و ادراک عمومی بدبینانه جامعه این کشور نسبت به ایران بدیهی انگاشته شود، اینک می توان اظهارات مقامات و خروجی رسانه ها و اندیشکده ها را با دید واقع بینانه تری نگریست و در دام تحلیل های ساده انگارانه نیفتاد. در این چارچوب می توان اظهارات را از دید فضای داخلی آمریکا یا اصطلاحا مصرف داخلی تحلیل کرد. یعنی وقتی یک مقام دموکرات دولت جو بایدن  با اشاره به مواردی  از شکست سیاست های قبلی  درباره ایران سخن می گوید باید  بخشی از آن را معطوف به اقناع افکار عمومی برای  تغییر رویکرد و مذاکره با ایران  دانست .از سوی دیگر رسانه های دست راستی آمریکا نیز که مخالف احیای توافق با ایران هستند با ارائه گزارش  هایی مبنی بر ضعف تیم مذاکره کننده آمریکایی یا بیان اغراق گونه این که امتیازات زیادی در حال تقدیم شدن به جمهوری اسلامی است سعی می کنند هزینه توافق با ایران  را در افکار عمومی این کشور  بالا ببرند. برای مثال در روزهای گذشته وال استریت ژورنال در گزارشی اعلام کرد دو نفر از دیپلمات های تیم مذاکره کننده آمریکا به دلیل اختلاف نظر با راب مالی بر سر این که بیش از حد کوتاه آمده، کناره گیری کردند.  برخی تحلیل گران و رسانه های ایرانی بعضا از این گزارش برداشت های خوش بینانه داشتند، بدون این که خاستگاه دست راستی رسانه وال استریت ژورنال و نیت این رسانه از این گزارش را بدانند. الغرض این که خاصیت رقابت های داخلی و عملکرد رسانه ها  در این زمینه اغراق است، اما  نباید در این دام  افتاد و لایه های پنهان این موضع‌گیری ها و اخبار را برای رسیدن به رهیافت دقیق تری در نظر گرفت.

*****************

روزنامه جوان**

وقت برخاستن فرهنگ از روی نیمکت است/محمد صادق عبداللهی

با قطعی شدن تمدید یک ساله قانون برنامه پنج ساله ششم توسعه کشور، اقدامات اولیه برای تهیه پیش‌نویس سیاست‌های کلی قانون برنامه هفتم در حال انجام است، این سیاست‌ها پس از تصویب و ابلاغ، چارچوبی را تعیین می‌کنند تا برنامه‌های پنج ساله هفتم توسعه منعقد شود.
در این بین، نگرانی آن است که مشکلات اقتصادی موجب شود برنامه هفتم توسعه تنها یا عمدتاً به مسائل اقتصادی معطوف شود و از مسائل فرهنگی غفلت شود و بدین نحو تمرکز برنامه‌های دولت و به تبع آن منابع مالی و انسانی به سمت مسائل اقتصادی سوق داده و سهم فرهنگ به تشریح اختلال‌های اقتصادی و پیوست‌های برنامه‌ها (نه متن و محور) محدود شود. در حالی که فارغ از آنکه فرهنگ بستر توسعه است و این بستر بایستی در سیاست‌های کلی مشهود باشد، پرداخت مشخص به فرهنگ در گره گشایی از بسیاری مشکلات اقتصادی و سیاسی مثمر ثمر است.
اگر بخواهیم خیلی ریز و جزئی مثال بزنیم تا مسئله به دقت شفاف شود و از کلی گویی‌هایی که به هیچ هدفی نمی‌انجامد دور شویم، می‌توان به عنوان مثال به مسائلی از قبیل ذیل اشاره کرد:
۱. ارتقای تولید ملی جدای از آنکه نیازمند صنایع کوچک و بزرگ و… است، نیاز به کار فرهنگی برای تغییر نوع نگاه به کار و تولید ثروت دارد. جامعه‌ای که کار را تنها در کارمندی تلقی می‌کند و فرد را در مراسم خواستگاری وقتی شاغل به حساب می‌آورد که دارای قرارداد با یک اداره با بیمه مشخص باشد، در نهایت به جای تصمیم به راه اندازی کارگاهی کوچک، چشم به راه آزمون‌های استخدامی و ورود به سیستم است.
۲. جامعه‌ای که الگویش «بچه مهندس» است و همچنان، به عنوان نمونه، هنرستان‌های فنی و حرفه‌ای را رشته‌ای درجه سه نسبت به رشته‌های ریاضی و فیزیک، تجربی و علوم انسانی می‌بیند و معتقد است دانش‌آموزی به هنرستان می‌رود که هیچ استعدادی در رشته‌های دیگر ندارد، چگونه می‌خواهد دانش‌آموزی مهارتی تربیت کند که بتواند با دانشی نظری به حوزه‌های عملی فنی و هنری ورود و اشتغال آفرینی کند؟
۳. جامعه‌ای که هنوز الگوی مصرفش الگویی پر از اتلاف انرژی است و درک جامعی نسبت به منابع حاضر و چالش‌های آن ندارد، چگونه می‌خواهد در مدیریت منابع آب، گاز، برق و… با صرف تغییر مدیریت صنایع و الگو‌های کلان حکمرانی به نتیجه مطلوب برسد؟
این نمونه‌ها که ده‌ها مورد دیگر را هم می‌توان از این دست برشمرد، در بعد نگرشی جامعه است که می‌تواند بنا به رعایت اولویت نسبت به مسائل دیگر، نه فقط در برنامه‌ها که در سیاست‌های کلی نیز مورد توجه قرار گیرند، اما اصلاح رویه‌ها و کارآمدسازی نهاد‌ها و سازمان‌های فرهنگی نیز در حل مشکلات اساسی کشور نقش مهمی دارد.
به عنوان مثال بیش از ۱۰۰ سال است که نتوانسته‌ایم رویه‌های تأمین و تربیت معلم را به ثبات برسانیم تا نیاز‌های آموزش و پرورش رسمی عمومی را کاملاً پاسخگو باشد و این شده است که همچنان با کمبود معلم مواجه هستیم و با وجود دانشگاه‌های فرهنگیان و شهید رجایی، تنها ۳۰ درصد معلمان از این دو دانشگاه تأمین می‌شود که موجب افت فاحش کیفیت آموزشی شده و قلب تپنده توسعه یعنی آموزش و پرورش را با اخلال مواجه ساخته است؛ لذا نباید این تصور غالب شود که اگر اقتصاد را حل کنیم تمامی مشکلات حل خواهد شد. اتفاقا در موارد بسیاری این مسائل فرهنگی است که مشکلات اقتصادی را پیش آورده و اگر فقط به اقتصاد نگاه داشته باشیم مصداق پرداخت به شاخه و برگ به جای پرداختن به ریشه است؛ بنابراین وقت آن است که فرهنگ از نیمکت برخاسته و در جایگاه خود به میدان بیاید تا بازیگر اصلی حل مشکلات باشد.

********

روزنامه ایران**

رفتار صحیح اقتصادی پس از توافق احتمالی/محمدرضا فرزین

مقام معظم رهبری در بیانات اخیرشان فرمودند نباید اجازه دهیم اقتصاد شرطی شود، چرا که شرطی شدن اقتصاد ما طی ۱۰ سال گذشته آسیب زیادی به اقتصاد کشور زد و عملاً نتوانستیم متغیرهای کلان اقتصادی را مدیریت کنیم. اغلب کارشناسان اقتصادی نیز معتقدند قسمت اعظمی از مشکلات امروز اقتصاد ایران علاوه بر بی‌تدبیری‌ها، ناشی از شرطی کردن اقتصاد و نگاه مطلق به بیرون است. از سوی دیگر بر اساس پیش‌بینی تحلیلگران سیاسی و اخباری که از مذاکرات وین منتشر می‌شود به‌نظر می‌رسد احتمال توافق وجود دارد. سؤال این است که اگر امروز، توافقی صورت بگیرد چه تأثیراتی روی اقتصاد کشور خواهد داشت؟ آیا ما این آمادگی را داریم از فرصت‌های ایجاد شده استفاده کنیم؟ به هر حال تجربه دهه 90 و سال‌های بعد از توافق برجام وجود دارد و بسیاری از توقعات و پیش‌بینی‌های اقتصادی که از بهبود شرایط و  گشایش‌های اقتصادی داشتیم محقق نشد. بخشی از دلایل عدم تحقق این توقعات به رفتار دولتمردان و بخشی دیگر به عدم آمادگی سازمان‌ها، نهادها و بنگاه‌های اقتصادی ما مربوط است. اگر سازمان‌ها و نهادهای مختلف از آمادگی لازم برخوردار باشند، می‌توانیم منافع بسیار خوبی از اجرای این توافق کسب کرده و ان‌شاءالله کشور را در مسیر رشد باثبات قرار دهیم.
اولین موضوعی که انتظار داریم بعد از تحقق توافق احتمالی ایجاد شود افزایش میزان فروش نفت است؛ بودجه سال ۱۴۰۱ بدون درنظر گرفتن توافق، بر اساس نفت ۶۰ دلاری و فروش روزانه 1.2 میلیون بشکه نفت تدوین شده است که به احتمال زیاد این موضوع در صحن علنی مجلس نیز تأیید خواهد شد. بر اساس این مصوبه، درآمد نفتی دولت پس از کسورات وزارت نفت، صندوق توسعه ملی و مناطق نفت‌خیز حدود 16.5 دلار خواهد بود؛ عددی که اگرچه از سال 1400 بیشتر است اما همچنان با آن، دولت برای تأمین بودجه خود بدون کسری در مضیقه مالی خواهد بود. از طرفی اگر توافقی صورت پذیرد تقاضای بیشتری برای نفت ایران ایجاد شده و ایران خواهد توانست در بازارهای جهانی نفت بیشتری عرضه کند. اما با توجه به اینکه نسبت‌های مصرفی و شدت انرژی در کشور ما بسیار بالاست و خودمان به نوعی مصرف‌کننده بخش زیادی از نفت و گازی هستیم که تولید می‌کنیم، این سؤال مطرح است که ما تا چه میزان می‌توانیم ظرفیت تولید و عرضه نفت و گازمان، به جهت صادرات را افزایش دهیم؟ طبیعتاً برای افزایش تولید نیازمند سرمایه‌گذاری در میادین نفتی و گازی هستیم؛ موضوعی که تحقق آن به مسأله تأمین مالی بازمی‌گردد. خود این، یک موضوع اساسی است که از همین امروز باید به فکر آن بوده و برایش چاره‌اندیشی کنیم.
مسأله دوم، اثرعمیقی است که تحقق توافق می‌تواند در روابط تجاری کشور ایجاد کند. منظور از روابط تجاری، کشورهای هدف رابطه مبادلات تجاری، قیمت تمام شده کالاهای وارداتی و صادراتی و نهادها و سازمان‌های مدیریت تجاری کشور هستند که قاعدتاً تمام آنها از این موضوع متأثر خواهند شد. بدون تردید اگر توافق صورت پذیرد تقاضای سرمایه‌گذاری در بنگاه‌های اقتصادی ما افزایش پیدا می‌کند چرا که بسیاری از کالاها، دستگاه‌ها، ماشین‌آلات و حتی سرمایه‌گذاری‌هایی که در این سال‌ها امکان ورود به کشور را نداشتند، در این فرصت تولیدکنندگان و بنگاه‌های اقتصادی به دنبال وارد کردن آنها خواهند بود. از طرف دیگر، بالاخره ممکن است یک موج مصرفی جدیدی نیز در جامعه ایجاد شود که قاعدتاً این موج جدید می‌تواند فشار را روی موازنه تجاری کشور از جهت تقاضای ارز افزایش دهد. اگرچه منابع ارزی بسیار زیادی در خارج از کشور داریم که به واسطه رفع تحریم‌ها، این منابع نیز آزاد خواهند شد اما باید به یاد داشته باشیم بیشتر منابعی که بعد از رفع تحریم‌ها آزاد می‌شوند ذخایر ارزی بانک مرکزی بوده و نمی‌توان از آن، برای واردات کالا استفاده کرد. اگر هم تا امروز در مواردی از این ذخایر استفاده شده در شرایط اضطرار و با اذن رهبری بوده است. لذا قاعدتاً به صلاح کشور نیست که وقتی شرایط تحریمی وجود ندارد از این منابع استفاده شود. مسأله اصلی این است اگر سیاست‌های تعرفه‌ای یا غیرتعرفه‌ای را که در حال حاضر اعمال می‌شود بررسی کنیم خواهیم دید که همه این سیاست‌ها، متناسب با شرایط تحریمی کشور طراحی شده است. برای مثال عوارض ورودی بخش عمده‌ای از اقلام و کالاهایی که وارد کشور می‌شوند با ارز 4200 تومانی محاسبه می‌شود، از طرفی واردات بخش زیادی از کالاها نیز به طور کلی ممنوع است. طبیعی است که در یک شرایط عادی و غیرتحریمی نمی‌توان این روند را ادامه داد.
سؤال مهم این است اگر ما از شرایط تحریمی خارج شویم، چه فکری راجع به این مسائل کرده‌ایم و قرار است سیاست‌های این حوزه را چگونه تغییر دهیم؟ نکته بعدی، موضوع استراتژی‌های صنعتی است که مقام معظم رهبری در جلسه با تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی به آن اشاره داشتند. قطعاً باید سیاست‌های صنعتی صنایع بزرگ ما مشخص بوده و وزارت صمت استراتژِی‌های صنعتی آنها را تدوین کند. در شرایط جدید، استراتژی صنعتی باید کاملاً مشخص و تدوین شده باشد تا کشور بتواند از منابع جدید به نفع سرمایه‌گذاری در این صنایع استفاده کند.
مسأله دیگر، موضوع بانک‌هاست. ما می‌دانیم که بانک‌ها ستون اصلی تأمین مالی داخلی، مراودات مالی با کشورهای خارجی و حتی تأمین مالی خارجی بوده و همین بانک‌ها بار اصلی انتقال به شرایط جدید پس از تحریم‌ها را برعهده داشته و می‌توانند در انتقال وضعیت در شرایط جدید نقش اساسی ایفا کنند. در حالی که خود این بانک‌ها با مجموعه‌ای از مشکلات انباشت شده، مواجه هستند و دور شدن‌شان از استانداردها و نرم‌های جهانی می‌تواند کار را برای کشور سخت کند. از این رو اصلاحات در نظام بانکی مهم‌ترین محور اصلاحات در نظام مالی است که باید هر چه سریع‌تر انجام شود. اگر بخواهیم مشکلات اساسی نظام بانکی در مواجهه با تجارت خارجی و دنیای خارج را بگوییم یکی مسأله کفایت سرمایه نظام بانکی است که وضعیت این شاخص در مجموع نظام بانکی ما منفی است. وجود زیان انباشته، تسهیلات تکلیفی و ضعف ما در نظام اعتبارسنجی و رتبه‌بندی، الگوی کسب‌وکار زیان‌ساز بانک‌ها و حتی عدم استقلال بانک مرکزی در تدوین سیاست‌های پولی از دیگر مشکلات اساسی نظام بانکی ماست. امروزه اگرچه سیاست‌های پولی توسط بانک مرکزی تدوین می‌شود ولی همچنان در تدوین این سیاست‌ها دولت و حتی مجلس نیز نقش داشته و به نظر می‌رسد این موضوع نیز، یکی از مسائل مهمی است که باید در اصلاحات نظام بانکی به آن پرداخته شود. باید پذیرفت برای اصلاح نظام بانکی به اصلاحات سختی نیاز داریم که لازمه این اصلاحات سخت، داشتن یک بانک مرکزی مستقل و مقتدر است که بتواند این شرایط را برای ما، ایجاد کند. در خاتمه برداشت شخصی من این است که رفع تحریم‌ها باید منجر به یک رشد غیر تورمی در اقتصاد ایران شود، لذا توصیه می‌شود باید به نحوی برنامه‌ریزی کنیم تا بتوانیم این هدف - رشد غیر تورمی- را محقق کنیم. اما اگر این موضوع در نظام حکمرانی کشور بخوبی مدیریت نشود ممکن است مجدداً همان شرایطی را که در سال‌های بعد از برجام به وجود آمد و نتوانستیم از فرصت‌ها استفاده کنیم تکرار شود.

**************

روزنامه شرق**

قمار پوتین در اوکراین و آینده نظام بین‌الملل/ كوروش احمدی

رویارویی کنونی بر سر اوکراین را می‌توان نقطه عطف جدیدی در روابط بین‌الملل به شمار آورد. این رویارویی نقطه اوج روندی است که در 23 سال گذشته با محوریت ولادیمیر پوتین برای احیای موقعیت روسیه به‌عنوان یک ابر‌قدرت و توقف گسترش ناتو و اتحادیه اروپا در جریان بوده است. سرانجام این رویارویی می‌تواند روابط بین‌الملل را نیز به نحوی دامنه‌دار تحت تأثیر قرار دهد و نقش عمده‌ای در سرانجام آنچه غربی‌ها تقابل بین نظام‌های لیبرال‌دموکرات و نظام‌های اقتدارگرا می‌نامند، داشته باشد. پوتین با استقرار بیش از صد هزار نیرو و تجهیزات مربوطه در مرزهای اوکراین، امیدوار است در قدم اول حرکت اتحادیه اروپا و ناتو به سمت مرزهای روسیه را متوقف کند و در قدم دوم، ناتو را به شرایط قبل از 1999 بازگرداند و نفوذ مسکو در جمهوری‌های سابق شوروی و کشورهای عضو پیمان ورشو سابق را تثبیت یا احیا کند. مسکو با اتخاذ سیاستی کم‌و‌بیش مشابه، در 2008 توانسته بود احتمال عضویت گرجستان در ناتو را منتفی کند (حمله مسکو به گرجستان در شرایطی رخ داد که ناتو در نشست سران در آوریل 2008 در بخارست رسما از امکان پذیرش گرجستان و اوکراین در ناتو خبر داده بود). قبل از بحران گرجستان، ناتو در چند موج از 1999 تا 2020، توانسته بود 14 کشور را که یا در زمره جمهوری‌های سابق شوروی (استونی، لتونی و لیتوانی) بودند یا عضو پیمان ورشو سابق (جمهوری چک، مجارستان، لهستان، بلغارستان، رومانی، اسلوواکی، اسلوونی، آلبانی، کرواسی، منونته‌نگرو و مقدونیه شمالی) به عضویت بپذیرد. اتحادیه اروپا نیز تقریبا مسیر مشابهی را در پذیرش اعضای بلوک سابق شوروی طی کرده بود. شماری از اعضای اتحادیه اروپا مانند فنلاند و سوئد که به‌طور سنتی موضعی بی‌طرف در قبال بلوک‌های نظامی داشته‌اند نیز در سال‌های اخیر بیش از پیش به همکاری با ناتو متمایل شده‌اند. خواسته‌های روسیه رسما در سند معروف 17 دسامبر 2021 به اطلاع ناتو رسانده شد. این خواسته‌ها عبارت‌اند از: تضمین به عدم پذیرش اوکراین و دیگر جمهوری‌های سابق شوروی در ناتو، توقف گسترش ناتو و پذیرش کشورهایی مانند فنلاند و سوئد، خارج‌کردن نیروهای ناتو از اروپای شرقی و خروج سلاح‌های هسته‌ای آمریکا از اروپا. پاسخ ناتو این بود که مسکو را دارای حق وتو در مورد گسترش ناتو نمی‌داند، اما آماده مذاکره با مسکو بر سر اصلاح نهادهای امنیتی اروپایی و معاهدات خلع سلاح است. درباره اینکه چرا پوتین این مقطع زمانی را برای شروع این رویارویی انتخاب کرد، می‌توان به فاکتورهایی مانند تحکیم مبانی قدرت مسکو در اوراسیا در یکی، دو دهه گذشته و اینکه غلبه مسکو بر آسیای میانه و فققاز هیچ‌گاه در 30 سال گذشته بهتر از این نبوده است، اشاره کرد. 

گرایش‌های گریز از مسکو در برخی از جمهوری‌های سابق شوروی مانند گرجستان، ارمنستان، بلاروس، قزاقستان قرقیزستان و... مهار شده و آنها یا در مدار مسکو باقی مانده‌اند یا پذیرفته‌اند موقعیتی خنثی در تقابل بین روسیه و غرب داشته باشند. هم‌زمان، غرب نیز نشان داده تمایلی به حمایت جدی از برخی ناآرامی‌ها در این کشورها ندارد. به‌علاوه، ارزیابی روسیه این است که آمریکا در داخل و خارج با مشکلاتی مواجه است و مسائلی مانند برگزیت، مشکلات در روابط مجارستان و لهستان با اتحادیه اروپا و آمریکا، نیاز اروپا به انرژی، میراث ترامپ در تضعیف اتحاد فراآتلانتیکی، خروج مرکل از صحنه، انتخابات فرانسه، خروج فضاحت‌بار آمریکا از افغانستان و‌... غرب را گرفتار کرده است. البته ملاحظات داخلی و وسوسه حفظ قدرت حداقل تا 2036 نیز برای پوتین یک اولویت است و در شرایطی که اقتصاد روسیه در 10 سال گذشته راکد بوده، اکنون تأکید بر احیای عظمت روسیه می‌تواند عاملی برای تثبیت موقعیت پوتین باشد. ضمن اینکه ایجاد یک الگوی لیبرال و احتمالا توسعه‌یافته به نام اوکراین، برای مردم روسیه در همسایگی نیز خوشایند کرملین نیست. همه این عوامل برای پوتین که در 2005 فروپاشی شوروی را «بزرگ‌ترین فاجعه ژئوپلیتیکی قرن بیستم» دانست، حائز اهمیت‌اند. 
یکی از موانع در برابر جاه‌طلبی پوتین در اوکراین، دشواری متقاعد‌کردن دولت‌ها و افکار عمومی بین‌المللی است. روسیه بعد از تصرف شبه‌جزیره کریمه در 2014 و حمایت از ایجاد دو شبه‌دولت در شرق اوکراین در 2014، کارزار تبلیغاتی گسترده‌ای را که تم اصلی آن تهدید امنیت روسیه از ناحیه اوکراین بود، به راه انداخت. اما در عمل نتوانست افکار عمومی بین‌المللی را متقاعد کند که امنیت روسیه از مبدأ اوکراین تهدید می‌شود. در جنگ تبلیغاتی جاری نیز مسکو مشکل توانسته افکار عمومی بین‌المللی را متقاعد کند که هدفش از استقرار بیش از صد هزار سرباز در مرز اوکراین، دفاع از امنیت روسیه است. در اوکراین نیز نظرسنجی‌ها در دسامبر 2021 حاکی از آن است که 70 درصد مردم، روسیه را دشمن توصیف می‌کنند. 
شمار روس‌تباران اوکراین در حدود 18 درصد از جمعیت این کشور است و در انتخابات ریاست‌جمهوری در 2019، کاندیداهای معتقد به عضویت در اتحادیه اروپا بیش از 80 درصد آرا را به دست آوردند و آرای چند کاندیدای متمایل به روسیه کمتر از 20 درصد بود. با‌این‌حال، در بحث روابط‌عمومی، روسیه از یک نقطه قوت برخوردار است و آن اینکه به قول توماس فریدمن در نیویورک‌تایمز «گسترش ناتو به سمت شرق یکی از احمقانه‌ترین اقدامات غرب بوده» است و منشأ تهدیدی دائمی علیه ارتش، فرهنگ و مذهب روسیه. در مقابل کسانی مانند فرانسیس فوکویاما پذیرش حق وتو برای مسکو در رابطه با گسترش ناتو را در حکم به‌رسمیت‌شناختن حوزه نفوذ برای قدرت‌های بزرگ و قابل مبادله بودن مهره‌های کوچک‌تر در صحنه شطرنج جهانی می‌دانند و آن را پدیده‌ای قرن نوزدهمی می‌شمارند. اکنون در‌مجموع به نظر می‌رسد غرب موضع سازش‌ناپذیری در این رویارویی اتخاذ کرده و حاضر به دادن امتیاز مهمی نیست. غرب مدعی است چین با در ذهن داشتن تایوان، نظاره‌گر این رویارویی است و سرنوشت کشورهایی که قبلا جزء شوروی و عضو پیمان ورشو بوده‌اند و حتی سرنوشت اروپا و بسیاری از دیگر معادلات بین‌المللی، به سرانجام این رویارویی وابسته است. محاسبه غرب ظاهرا این است که قمار پوتین قماری دو سر باخت است؛ چرا‌که هیچ تضمینی وجود ندارد حمله روسیه به اوکراین، عاقبتی متفاوت با حمله آمریکا به ویتنام، عراق و افغانستان یا حمله شوروی به افغانستان و حمله عربستان به یمن و... داشته باشد و اوکراین به باتلاقی برای ارتش روسیه تبدیل نشود. به‌علاوه، در صورت حمله به اوکراین، روسیه با تحریم بسیار گسترده‌ای نیز مواجه خواهد شد که قدرت‌های متجاوز در گذشته در حین تجاوز تجربه نکرده بودند. برآورد غرب این است که روسیه ضمن درگیرشدن در باتلاق اوکراین، اقتصاد ضعیفش نیز به خاطر تحریم‌ها دچار بحرانی گسترده خواهد شد. 
در چنین شرایطی، مسئله این است که آیا پوتین می‌تواند به قول خودش با مذاکره یا بدون مذاکره، نظم دوره بعد از جنگ سرد را تغییر دهد یا بر‌عکس با عقب‌نشینی در این رویارویی، موقعیت خود در داخل و موقعیت روسیه در خارج نزدیک و فراتر از آن را با تهدیدات بیشتری مواجه خواهد کرد.

 

**************************************************************

 
 
نام:
ایمیل:
نظر: