ما شما را دوست داریم و این تمام سرمایه ماست. سرمایهای که در دل کورانهای روزگار آنچنان محکم به آغوش کشیدهایم تا گم نشود، از دست نیفتد و از ذهن نرود. ما شما را دوست داریم؛ چرا که این حب، معنای حقیقی زندگی است و هر که ضرورت این محبت را بیشتر دید و بیشتر خواست؛ همچون پروانگانی که برای رسیدن به نور شمع رقابت میکنند، به رقابت برخاست.
آری! دوست داشتن شما یک ضرورت است برای زندگی، برای آرامش؛ این دنیایی که آکنده از بلاست، سپری میخواهد، تکیهگاهی میخواهد، پشتوانه و راهبلدی میخواهد که دستت را بگیرد و از کوچه پس کوچههای مصائب و بلاها و فتنهها به سلامت عبورت دهد. آن راه بلد و هدایتگر شمایید.
مولا جانم! در این دورهها که بلایا و فتنهها و آشوبها یکی پس از دیگری صفحهای از تاریخ را سیاه کردهاند، خوشم که انتهای هر صفحه به دست هدایت شما سفید شده است. چه خوب تشبیه کردهاند که غیبت شما شبیه غیبت حضرت یوسف(ع) است. چنانکه آن پیامبر الهی در مصر زندگی میکرد، مردم با او صحبت میکردند و از هدایت و برکت وجودش بهرهمند میشدند، ولی ایشان را نمیشناختند.