صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

حماسه و جهاد >>  مدافعان حرم >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱۴۰۱ - ۲۰:۰۵  ، 
شناسه خبر : ۳۴۳۱۱۴
عراق از کنترل داعش درمانده شده بود، حاج قاسم وارد میدان شد، زمانی که وارد عراق شد و به‌سمت سامرا حرکت کرد، تیراندازی‌ها شروع شد و خودروی شهید سلیمانی هم مورد اصابت قرار گرفت اما او بخشی از مسیر را شبانه با موتور حرکت کرد و خود را به سامرا رساند.

بامداد سیزدهم دی‌ 1398 ساعت 1:20؛ هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا دو خودرو در حوالی فرودگاه بغداد را مورد هدف موشک‌های خود قرار دادند، این ترور، دقایقی بعد به مهمترین خبر رسانه‌های جهان تبدیل شد.

سردار سرلشکر قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به‌‌همراه جمع دیگری از نیروهای ایرانی و عراقی از جمله ابومهدی المهندس در این ترور به شهادت رسیدند و این شهادت موج بزرگی از احساسات ضد آمریکایی را در ایران و برخی کشورهای دیگر برانگیخت.

سردار سلیمانی محبوب‌ترین فرمانده سپاه 22 سال فرماندهی نیروی قدس را به‌عهده داشت، تا چند سال قبل چندان در افکار عمومی شناخته‌ شده نبود، اما در سال‌های اخیر به‌ویژه بعد از بحران تکفیری‌ها در عراق و سوریه این اسم بیشتر در رسانه‌ها و افکار عمومی مطرح شد.

برای بررسی بیشتر نقش سردار شهید قاسم سلیمانی در مقابله با تروریست‌ها در سوریه و نیز بررسی برخی زوایای شخصیتی و فرماندهی این شهید بزرگوار، با سردار عارف سعد، یکی از همرزمان شهید سلیمانی گفت‌وگو کردیم.

*در ابتدا از روند ورود داعش به عراق و بسط موقعیت تحت اشغال آنها و همچنین نقش شهید سلیمانی در مقابله با آنها توضیح دهید.

**در ابتدا می‌خواهم شهادت جانگداز فرمانده عزیزم، سیدالشهدای مقاومت، سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس را تسلیت عرض کنم و امیدوارم خداوند متعال به ما توفیق ادامه راه پرنور این شهید عزیز را عنایت کند.

در مورد موضوع عراق و هجوم داعش به عراق؛ اتفاقی که در عراق افتاد، تقریباً غافلگیرکننده بود، چرا که در آن حجم و وسعت و آن عقب‌نشینی که در عراق اتفاق افتاد، تقریباً منطقه غربی عراق کاملاً سقوط کرد و سه استان از جمله استان نینوا، الانبار و بخش بزرگی از استان دیاله سقوط کرد.

در مجموع استان الانبار یک‌سوم مساحت جغرافیایی کشور عراق را تشکیل می‌دهد و بزرگترین استان عراق محسوب می‌شود که کاملاً سقوط کرده بود و با سقوط استان‌های الانبار، نینوا و دیاله بخش بزرگی از کشور عراق به دست داعش افتاده بود.

استان دیاله در کشور عراق با استان کرمانشاه و استان‌های غربی ایران مرز مشترک دارد، به‌گونه‌ای که داعش تا 20کیلومتری مرزهای غربی کشور ایران رسیده بود، همچنین شهر "آمرلی" هم که نزدیک‌ مرزهای ماست سقوط کرد و در مجموع منطقه وسیعی یک‌دفعه سقوط کرد.

قدرت فوق‌العاده داعش به‌خاطر دسترسی به تجهیزات پیشرفته ارتش عراق

در این شرایط ارتش عراق مضمحل شده بود و لشکرهایی که در آن منطقه بودند یا عقب‌نشینی کرده و یا تسلیم نیروهای داعشی شده بودند و تجهیزات پیشرفته ارتش عراق به‌طور کامل به دست داعش افتاده بود و همین موضوع یک قدرت فوق‌العاده‌ای به داعش در آن منطقه داده بود و به همین خاطر داعش پیش‌روی‌هایش را سرعت داده بود تا به منطقه سامرا رسید و بخشی از سامرا در دست داعش افتاد و هدف داعش به‌سمت بغداد و کربلا بود.

با توجه به اینکه استان کربلا با استان الانبار از منطقه غربی هم‌مرز هستند، قرار بود داعش قبل از بغداد به‌سمت کربلا بیاید و از آن منطقه تا نزدیکی 100کیلومتری کربلا هم آمدند و آنجا بود که دیگر حاج قاسم به موضوع ورود کرد.

زمانی که حکومت عراق در این موضوع درمانده شده بود و از دست هیچ کس کاری ساخته نبود، حاج قاسم وارد میدان شد. شهید سلیمانی زمانی که وارد عراق شد، شبی که از بغداد به‌سمت سامرا حرکت کرد، تیراندازی‌های متعددی به کاروان و خودروی حاج قاسم شد، به‌گونه‌ای که ماشین حاج قاسم هم مورد اصابت گلوله قرار گرفت.

شهید سلیمانی بخشی از مسیر را شبانه با موتور حرکت کرد تا به سامرا رسید، آن‌قدر وضعیت در عراق خراب بود که تمام سیاست‌مداران عراقی هر لحظه در آن شرایط احتمال سقوط بغداد را می‌دادند.

حاج قاسم به‌کمک ابومهدی المهندس و حاج ابوحسن عامری وارد سامرا شد و سازماندهی اولیه را در عراق تشکیل دادند و از هسته‌های بچه‌های بدر و کتائب حزب‌الله استفاده کردند و آنها را سازماندهی کردند.

این اتفاق همزمان با فتوای آیت‌الله سیستانی شد، این فتوا زمانی که صادر شد آحاد مردم از جمله پیر، جوان، زن و مرد وارد میدان شدند، با این اتفاقات مسیر باز و هموار برای آزادسازی بخش‌هایی که تحت اشغال داعش بود، آغاز شد.

آزادسازی مناطق اشغالی از دست داعش 5 سال زودتر از پیش‌بینی آمریکایی‌ها

آمریکایی‌ها پیش‌بینی کرده بودند که آزادسازی مناطق اشغال‌شده توسط داعش در خوش‌بینانه‌ترین حالت تا سال 2022 ادامه پیدا می‌کند و گفته بودند "در 2022 عراق را آزاد می‌کنیم"، ولی حضور حاج قاسم و فتوای آیت‌الله سیستانی و حضور بسیج مردمی در 2017 کار را تمام کرد و تمام فرضیات را به‌هم زد.

آزادسازی مناطق تحت اشغال داعش در عراق از سال 2013 تا 2017 و با همت حاج قاسم و نیروهای حشد‌الشعبی و نیروهای عراقی انجام شد و نیروهای داعشی هیچ گاه نتوانستند به‌سمت کربلا و بغداد بیایند.

حاج قاسم در این جنگ عملیات‌ها را مرحله‌بندی کرد و عملیات را از سمت مرزهای ایران شروع کرد و اولین عملیات موفقی که اتفاق افتاد، عملیات "آمرلی" بود و این شهر نزدیک مرزهای جمهوری اسلامی قرار داشت.

پاکسازی از شهر "آمرلی" شروع شد و بعد سمت "جرف‌الصخر" رفتند، منطقه "جرف الصخر" منطقه بسیار حساسی است و در منطقه جنوبی عراق واقع شده است، این منطقه هم‌مرز با استان‌های الانبار، بغداد و کربلاست. "جرف الصخر" یک منطقه‌ای است که در جنوب بغداد واقع شده است،
ساکنان آن منطقه اهل‌تسنن هستند، قبل از هجوم داعش عملیات‌های زیادی از "جرف الصخر" علیه دولت، ارتش و نیروهای پلیس، و کمین‌ها، عملیات‌های مختلف و ترورهایی اتفاق افتاد و نیروهای امنیتی عراق نمی‌توانستند اقدامی انجام دهند، چرا که منطقه مسکونی بود و وجود چند شهرک و روستا در آن منطقه ورود به آن را سخت کرده بود و با آن شرایط هم امکان پاکسازی وجود نداشت، حتی افرادی که مرتکب جرایمی می‌شدند زمانی که قصد فرار از دولت را داشتند به "جرف الصخر" فرار می‌کردند، چون کسی نمی‌توانست آنها را پیدا کند. این منطقه قبل از داعش هسته‌ای علیه دولت شده بود و اولین منطقه‌ای که به دست داعش سقوط کرد منطقه "جرف الصخر" بود.

زمانی که برنامه آزادسازی مناطق از دست داعش توسط حاج قاسم آغاز شد، منطقه "جرف الصخر" هم آزاد شد و نیروهای کتائب حزب‌الله آن منطقه را پاکسازی کردند و تا امروز هم این منطقه در دست آن نیروها است، چرا که اگر برگردند احتمال تشکیل هسته‌های پنهان و ترور در منطقه زیاد است، چرا که یکی از بهترین منطقه‌هایی که می‌تواند علیه شیعیان، مقدسات و حکومت مرکزی اتفاق بیفتد از "جرف الصخر" است.

تأسیس الحشدالشعبی اقدام اولیه حضور حاج قاسم بود و گروه‌هایی که در زمان جنگ تأسیس شده بود مانند بدر، سیدالشهدا(ع)، کتائب حزب‌الله و عصائب سازمان‌هایی بودند که سازماندهی نشده بودند. با فراخوانی که شهید سلیمانی به این نیروها داد، نیروهای اولیه‌ای که رفتند در منطقه غربی و جلوی داعش ایستادند، نیروهای بدر و نیروهای ابوالمهدی المهندس بودند،
همچنین فتوای آیت‌الله سیستانی بعد از این اتفاق افتاد و این فتوا این دو حرکت را تکمیل کرد، یعنی فراخوان سازماندهی گروه‌ها و فتوای بسیج عمومی مردمی که منجر به تشکیل حشدالشعبی شد. بعد از این اتفاقات حشدالشعبی به‌صورت رسمی به پارلمان عراق برده شد و این نیرو به‌صورت رسمی در عراق تشکیل شد و پس از آن حشدالشعبی دیگر به‌عنوان یک نیروی غیرقانونی در عراق شناخته نمی‌شود، بلکه کنار ارتش، نیروهای امنیتی و پلیس به‌صورت یک نیروی رسمی در حال کار در عراق است.

با تشکیل حشدالشعبی در عراق بحث کودتا در این کشور دیگر رخ نخواهد داد و بحث‌هایی مثل داعش و هجوم خارجی دیگر محال است اتفاق بیفتد. اگر هم اتفاق بیفتد می‌دانند دیگر در عراق موفق نمی‌شوند و تنها راهی که بخواهند در عراق تغییر ایجاد کنند از طریق تغییر جنگ نرم، ایجاد اغتشاش و شورش خیابانی است.

اجرای نقشه جنگ نرم در عراق با الگوبرداری از ایجاد اغتشاشات در ایران

در سال‌های گذشته کپی همین برنامه را که در تهران و در برخی از شهرهای مخالف انجام دادند، در عراق انجام شد، در بغداد و شهرهای مختلف تجمع کردند، امور طبیعی و عادی زندگی را در عراق تعطیل کردند، مدارس و دانشگاه‌ها تعطیل شد که حاکمیت را ساقط و از درون متلاشی کنند تا فشار افکار عمومی بر حاکمیت بیشتر شود، اما با وجود حاج قاسم که در بخشی از آن اتفاقات هنوز در قید حیات بود با هوشیاری مرجع تقلید و مردم و با تشکیل دولت جدید و برگزاری انتخابات، این فتنه که دو سال به‌طول کشید، خاموش شد.

این تحولات اتفاق افتاد و مرحله به مرحله به‌کمک حشدالشعبی و ابومهدی المهندس جلو رفت. ابومهدی المهندس در رفتار، جهاد و تواضع مانند حاج قاسم بود و بزرگ‌شده مکتب حاج قاسم بود، بسیاری در قضایای عراق زحمت کشیدند، ما اگر بخواهیم از حاج قاسم نام ببریم، نمی‌توانیم از ابومهدی المهندس نام نبریم، اعتقاد و اطمینانی که نیروهای حشدالشعبی به ابومهدی المهندس داشتند مانند اطمینانی بود که نیروهای سپاه و بسیج به حاج قاسم داشتند و حاج قاسم و ابوالمهدی مکمل هم بودند.

*برداشت شما از شخصیت حاج قاسم چیست؟

**شهید سلیمانی یک شخصیت تک‌بعدی نبود، حاج قاسم را نباید فقط در بعد نظامی دید. شهید سلیمانی یک شخصیت فرهنگی، اجتماعی، نظامی و سیاسی بود، ابعاد مختلفی دارد و به‌درستی مکتب حاج قاسم گفته شده است، چرا که حاج قاسم یک شخص نبود یک جریان بود، اگر بخواهیم به شخصیت حاج قاسم نگاه کنیم باید به تمام این ابعادش نگاه کنیم.

شهید سلیمانی چه در ایران و چه در عراق و سوریه از بعد نظامی یک فرمانده به تمام معنا، یک نظامی سفت و سخت میدانی بود و فرمانده پشت‌میزنشین نبود. مدت زیادی که در سوریه حضور داشتم، محال بود یک هفته بگذرد و حاج قاسم به منطقه نیاید، زمانی که به منطقه می‌آمد در دمشق یا در فرودگاه نمی‌نشست، در خط مقدم درگیری‌ها می‌رفت، به منطقه خان‌طومان و حلب می‌رفت. زمانی که 80 درصد شهر حلب سقوط کرده بود و فقط فرودگاه این شهر سقوط نکرده بود، به منطقه‌ای می‌‌رفت که در محاصره کامل بود و گاهی ارتباط زمینی‌ آن تا سه ماه قطع بود و فقط راه هوایی داشت (فرودگاه حلب)؛ حاج قاسم در چنین شرایطی به حلب می‌رفت.

هرجا درگیری بود، حاج قاسم شخصاً به آنجا می‌رفت تا با نیروها ارتباط بگیرد

در شرایطی به دیرالزور می‌رفت که 95 درصد آن سقوط کرده بود و فقط یک فرودگاه در دست ما مانده بود و هیچ راهی زمینی نداشت، هیچ منطقه‌ای را در سوریه نمی‌دیدید که در آن درگیری و خط مقدم باشد و حاج قاسم به آنجا نرفته باشد، به همه مناطق می‌رفت تا با بدنه نیروهایش ارتباط برقرار کند.

شخصیت حاج قاسم در بعد سیاسی اصلاً جناحی نبود و با همه کار می‌کرد، یک شخصیت جامعی بود و همه سیاسیون او را قبول داشتند، به کرمان می‌رفت حتماً باید به خانه جهانگیری که مادر شهید بودند سر می‌زد، با همه مسئولان ارتباط داشت و منش حاج قاسم این بود که باید با همه ارتباط برقرار کرد، این نبود که یک بخشی را کنار بگذارد و با یک بخش خاصی کار کند. شهید سلیمانی معتقد بود "در شرایط سیاسی امروز ما باید از همه نیروهایی که می‌توانند خدمت و کار کنند استفاده کنیم، علی‌رغم بینش و اختلاف سیاسی که داریم باید از همه استفاده کرد، ما نمی‌توانیم یک بخش را محدود کنیم و با یک بخش دیگر کار کنیم".

همچنین شخصیت حاج قاسم در بعد فرهنگی به این گونه نبود که فقط با حزب‌اللهی‌ها و بچه‌های انقلابی کار کند، بلکه با همه کار و فعالیت می‌کرد، این منش حاج قاسم باید مورد توجه سیاسیون و تمام کسانی که کشور را می‌چرخانند، قرار بگیرد. حاج قاسم را بخواهم در بعد اجتماعی تعریف کنم نمونه بارز آن سیل خوزستان است، شهید سلیمانی زمانی که در خوزستان سیل اتفاق افتاد عراق بود، تلفنی با من هر روز در تماس بود و سؤال می‌کرد که "در زمان حاضر شرایط چگونه است؟ مردم در چه وضعیتی هستند؟ کدام منطقه را آب گرفته است؟ کدام روستا تخلیه شده است؟"، تلفنی به حاج قاسم می‌گفتم، اما حاج قاسم به اطلاعاتی که به ایشان منتقل می‌کردم اکتفا نکردند و خودشان به خوزستان آمدند.

با اینکه حاج قاسم در بحث سیل هیچ مسئولیتی به‌عهده نداشت و با وجود اینکه خیلی در منطقه کار داشت، اما 2 بار به استان خوزستان سفر کرد، از مناطق بازدید کرد و کار پشتیبانی را که لازم بود انجام داد و به منطقه برگشت و ابومهدی المهندس را به خوزستان فرستاد، شهید سلیمانی تماس گرفت که "ابوالمهدی المهندس در راه خوزستان است، بروید او را از شلمچه بیاورید!"، رفتیم و ابومهدی المهندس را از مرز شلمچه آوردیم، ابومهدی هم 2 بار به استان خوزستان سفر کرد و هم زمینی و هم هوایی از مناطق سیل‌زده بازدید کرد.

در سفر دوم به خوزستان، ابومهدی هم با حاج قاسم در بغداد مأموریت بودند که مستقیم با پرواز به اهواز آمد. ابوالمهدی المهندس امکانات خیلی زیادی از جمله مواد غذایی، قایق، خودرو، تجهیزات مهندسی، بیل مکانیکی و امکانات بسیار وارد منطقه کرد.

حاج قاسم زمانی که دستوری می‌داد که "در زمان حاضر این منطقه این نیاز را دارد."، این‌گونه نبود که دستوری بدهد و برود، شهید سلیمانی آن‌قدر می‌ماند تا نیازهای آن منطقه را برطرف کند و سپس به منطقه دیگری می‌رفت.

حضور حاج قاسم در خوزستان فتنه گروهک‌های تجزیه‌طلب را خنثی کرد

زمانی که در خوزستان سیل آمد گروه‌های تجزیه‌طلب خیلی تبلیغات کردند که "این سیلی که آمده است جمهوری اسلامی عمداً سد را باز کرده است."، جناح تجزیه‌طلب سد کرخه را به‌عنوان سد عرب‌کُش نام‌گذاری کرده بودند. آنها تبلیغ می‌کردند که "این سد عرب‌کش را عامدانه باز کردند که آب بیاید و شما را ببرد و شما مجبور شوید از استان خوزستان مهاجرت کنید تا قومیت دیگری را جایگزین شما کنند و ترکیب قومیتی به هم بریزد."، این اتفاق افتاده بود و گروه‌های تجزیه‌طلب تبلیغات زیادی را انجام دادند، اما با حضور حاج قاسم این فتنه‌ها خنثی شد.

ما به‌اتفاق حاج قاسم بدون هماهنگی و اطلاع قبلی به مناطق عرب‌نشین می‌رفتیم، خیلی از آنها حاج قاسم را نمی‌شناختند ولی شنیده بودند چه‌کسی و چه شخصیتی است، در هر منطقه عربی که می‌رفتیم همه مردم با اینکه خانه‌های آنها زیر آب بود و تمام زندگی خود را از دست داده بودند، زمانی که حاج قاسم را می‌دیدند جمع می‌شدند و یزله [شادی به‌رسم عرب خوزستانی] و استقبال بی‌نظیری می‌کردند، در صورتی که این استقبال‌ها را فقط برای مهمان خاص و شیوخ بزرگ طوایف خودشان انجام می‌دادند، حاج قاسم شخصیتی داشت که از دل بحران، فرصت ایجاد می‌کرد.

حاج قاسم در جریان سیل خوزستان هیچ وقت ناهار بیرون نمی‌رفتند و هر کجا که می‌رفتیم در خانه مردم غذا می‌خورد، شهید سلیمانی بار دوم که برای سیل به استان خوزستان آمده بود، چهار روز در خوزستان ماند تا وضعیت را سر و سامان دهد، با همه مسئولان استانی و کشوری جلسه می‌گذاشت و خیلی درگیر بود، فعالیتش را از بعد نماز صبح شروع می‌کرد و تا پاسی از شب ادامه می‌داد و حتی دو تا سه ساعت هم نمی‌خوابید.

خاطرم است با تمام مشغله‌هایی که داشت آمد و گفت: "باید برویم خانه یکی از شهدای مدافع حرم در دزفول که تازه پیکرش شناسایی شده بود و پیکرش را به زادگاهش آورده بودند". زمانی که به دزفول رفتیم، با اینکه بدون خبر و تشریفات خاصی رفته بودیم بسیار استقبال گسترده‌ای شد. حاج قاسم با مادر شهید گفت‌وگو کرد و انگشتر خودش را به مادر این شهید داد.

تا اینجا هرچه گفته شده است عین شخصیت حاج قاسم بود، نمی‌خواهم حاج قاسم را یک شخصیت دست‌نیافتنی بیان کنم، حاج قاسم هم یکی از ما مردم بود و زندگی بسیار عادی داشت، اما کارش برای خدا و رضای خدا بود و برای خدا کار می‌کرد، زندگی بسیار عادی و معمولی داشت، نه اینکه بگویم شب و روز در سجود بود، انجام واجبات و مستحباتش همه معمولی بود، اما همه کارش برای رضای خدا بود.

اگر به منش، رفتار و اخلاق، سیاست حاج قاسم رجوع کنیم خیلی از این مشکلات کاهش پیدا می‌کند، تنها شخصیتی بود که مورد اجماع همه است، شهید سلیمانی هیچ تفکری را حذف نمی‌کرد. وی شخصیت جامعی داشت که همه حتی ضدانقلاب به وی احترام می‌گزاردند، اردشیر زاهدی، وزیر خارجه شاه وقتی اسم حاج قاسم را بیان می‌کند چقدر با احترام از این شخصیت یاد می‌کند. حاج قاسم خودش را فدای ایران کرده بود، نه فدای بخشی از جامعه.

کاری که برای مردم و خدا باشد مردم آن را درک می‌کنند، حاج قاسم هیچ چیزی نداشت که برایش تبلیغ کند و بزرگش کند، حتی در جریان سیل خوزستان هیچ گروه رسانه‌ای همراه او نبود، هرچه ثبت و ضبط شده تماماً تصاویر موبایلی است که خود مردم ضبط کرده بودند، اصلاً پایبند به این چیزها نبود که بخواهد چیزی ثبت کند، اسمی بگذارد، ولی چون کارش برای خدا و رضایت خدا بود در دل مردم ثبت شد.

* از خاطراتتان با حاج قاسم برایمان بگویید.

**حاج قاسم احترام ویژه‌ای برای خانواده‌های شهدا قائل بود، در هر مأموریتی که بود خانواده‌های شهدا را فراموش نمی‌کرد، چه خانواده‌های شهدای ایرانی، عراقی، لبنانی و چه سوریه، با همه آنها دیدار و گفت‌وگو می‌کرد، در سوریه که بودیم با خانواده‌های شهدای سنی و علوی دیدار می‌کرد، خاطرم است پسرعموی بشار اسد در لاذقیه شهید شده بود، حاج قاسم خانه پسرعموی بشار اسد رفت و خانواده این شهید را دلداری داد.

دفاع وطنی که تشکیل شد یک جریانی جدید بود و حاج قاسم آنجا یک تشکیلاتی شبیه حشدالشعبی در سوریه تأسیس کرد و از همه قومیت‌ها در آن حضور داشتند، شهدای زیادی دادند و حاج قاسم یکی از برنامه‌هایش زمانی که به سوریه می‌رفت دیدار با خانواده شهدا بود.

سه ماه قبل از شهادت حاج قاسم، در خرمشهر مأموریت بودم. شهید پورجعفری، مسئول دفتر حاج قاسم تماس گرفت که حاجی می‌خواهد صبحت کند و گوشی را به حاج قاسم داد، شهید سلیمانی گفت؛ "من الآن خانه شهید بودم و تازه بیرون آماده‌ام."، دو ـ سه توصیه در مورد خانواده شهید کرد و گفت که این موارد را پیگیری کنم، من هم به حاج قاسم گفتم "باشه، حاجی خیالتون راحت باشد، انجام می‌دهم".

 یک هفته بعد حاج قاسم زنگ زد و گفت؛ "آن موضوع را که برای خانواده شهید گفتم چه کردی، نتیجه‌اش چی شد؟"، به حاج قاسم گفتم "مأموریت بودم فرصت نکردم انجام دهم، ولی انجامش می‌دهم". حاج قاسم گفت: "من بهت گفتم برو این موضوع را انجام بده، هر کار و مأموریتی داری زمین بگذار و برو کار خانواده شهید را انجام بده، من که بهت نگفتم همین طور بگذاری و رها کنی و بروی". حاج قاسم تا حصول نتیجه پیگیر بود، چیزی که می‌گفت رها نمی‌کرد، برای خودم خیلی عجیب بود حاج قاسمی که کارهای بسیاری در منطقه و در کشور داشت چگونه بود یادش نرفته بود.

شهید سلیمانی در خیلی از عملیات‌ها تأثیر مستقیم داشت، در عملیات "آمرلی" مستقیم خودش آنجا بود، عملیات "آمرلی" تقریباً اولین عملیات و شرایط بسیار سختی بود، در این عملیات حاج قاسم، فرمانده عملیات بود و شخصاً فرماندهی می‌کرد تا آزادسازی اتفاق افتاد.
این عملیات در اوج قدرت داعش اتفاق افتاد، یک شکست بسیار بزرگ از نظر روحی و روانی برای داعش  بود، چرا که در اوج قدرت بودند و حاج قاسم ورود کرد و منطقه "آمرلی"  را که در دل داعش بود توانست آزاد و پاکسازی کند.

در اکثر عملیات‌هایی که در سوریه اتفاق می‌افتاد شهید سلیمانی خودش فرمانده عملیات بود، در حلب، خان‌طومان و غیره حضور مستقیم داشت، بیشتر عملیات‌های بزرگ را شخصاً خود حاج قاسم حضور داشت و یکی از موفقیت‌های عملیات‌ها حضور خود شهید سلیمانی در عملیات‌ها بود.
این اقدام برای عملیات‌های بعدی و پیروزی‌های دیگر عملیات‌ها مؤثر بود و برای همین عملیات "آمرلی" برای ما و برای داعش مهم بود. حضور حاج قاسم در منطقه از نظر روحی و روانی یک شارژ عجیبی به نیروهای خودمان و نیروهای بومی آن منطقه می‌داد و توان و قدرت آنها را در عملیات‌های مختلف افزایش می‌داد.

* از شهادت حاج قاسم چگونه باخبر شدید؟

** شب شهادت حاج قاسم، ساعت 12 به منزل آمدم و طبق عادت اخبار را تا دیروقت از منطقه پیگیری کردم، ساعت 1:30 شب بود که گفتند "دو موشک به فرودگاه بغداد اصابت کرده است" و یک ربع گذشت، گفتند "دو خودرو مورد هدف قرار گرفته است."، حساس شدم و مدام پیگیری کردم، چون فرودگاه بغداد حساسیت خودش را داشت، مدتی که گذشت گفتند "یک شخصیت مهمی از حزب‌الله لبنان را زده‌اند."، مدام اخبارهای متفاوت ردوبدل می‌شد، ولی کسی اطلاع نداشت چه‌خبر است، نزدیک ساعت سه بامداد گفتند "احتمالاً ابومهدی و یک شخصیت ایرانی را زده‌اند."، اصلاً قابل تصور نبود حاج قاسم را بزنند، تا ساعت چهار شد که اعلام کردند حاج قاسم شهید شده است.

 

منبع: تسنیم

نام:
ایمیل:
نظر: