صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صبح صادق >>  صفحه آخر >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۵:۵۸  ، 
شناسه خبر : ۳۴۴۰۷۴

زمانی بود که پدر ایشان ناراحتی شدید چشمی داشتند و آن موقع، آقا ساکن قم بودند. پدرشان را برای معالجه به دکتر برده و آخرش نتیجه این شده بود که باید یک نفر همیشه از او مراقبت کند و برای مطالعه و کارهای روزمره پدرشان، باید یک نفر به او کمک کند.
ایشان می‌فرمودند: «من یک احساس سرگردانی شدید داشتم و دو راه برایم ممکن بود؛ یکی، ادامه سکونت در قم، که بسیار علاقه داشتم در قم بمانم و به تحصیلم ادامه دهم و دوم، رها کردن قم و رفتن به مشهد و مراقبت از پدرم. مدت‌ها سرگردان بودم و نمی‌توانستم تصمیم بگیرم.» تا اینکه یک روز، به یکی از بزرگان برخورد می‌کنند و او جویای حال‌شان می‌شود.
ایشان ماجرا را بیان می‌کنند و آن آقا در جواب می‌گوید: «شما این راه را انتخاب کن، برو مشهد و در خدمت پدر باش؛ چه‌بسا آن چیزی که شما در قم دنبالش هستی، خدا در مشهد به شما عطا کند.» و آقا می‌فرمایند: «حرف آن‌ آقا من را از سرگردانی درآورد و تصمیم گرفتم در خدمت پدرم باشم و محل سکونتم را به مشهد منتقل کردم.»
به هر حال، خدمت به پدر و مادر، در همین دنیا اثر وضعی دارد؛ یعنی در همین دنیا پاداش یا کیفر آن را می‌بینید. شاید این موقعیتی که برای من پیش آمده، حاصل آن دعایی باشد که پدرم در حق من کرده است.

سردار مصطفی متولّیان از کتاب چشمه نور

نام:
ایمیل:
نظر: