صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صبح صادق >>  صفحه آخر >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۲۲ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۴:۴۳  ، 
شناسه خبر : ۳۴۵۸۵۶
پایگاه بصیرت / حسن نوروزی

شکم با تکه نانی سیر می‌شود؛ دست با قدری محبت؛ چشم با ساعتی نظاره؛ ذهن با چند خوشی ساده؛ اما قلب آدمی را چه می‌شود که کرور کرور آدم بیایند و بروند، آرام نمی‌گیرد مگر با محبت و التفات دوست.
عاشقی داستان طول و درازی است که خلاصه‌اش می‌شود مشق انتظار. سیاه کردن برگ برگ زندگی با مداد عمر، کمتر وظیفه‌ای است که برای دیدار دوست می‌شود نوشت.
زمستان سرد با رخت گرم بهار آرام می‌گیرد و شکوفه می‌زند و گل می‌دهد؛ اما قلب سرد آدمی جز به آغوش و دیدار دوست آرام نمی‌گیرد؛ تنور محبتش شعله‌ور نمی‌شود و می‌تپد، اما معنی حیات را نمی‌فهمد.
غروب جمعه‌ها نگاهی به برگ‌ برگ روزهای هفته‌ام می‌کنم، هر لحظه که یاد شما بوده، سبزتر و بهاری‌تر است. شما که انتظارتان مشق هر ساعت ماست. شمایی که صاحب مایید و بی‌شما حیات را معنا و مفهومی نیست.
«ای تکیه‌گاه و پناهِ زیباترین لحظه‌هایِ پرعصمت و پرشکوهِ تنهایی و خلوت من، ای شط شیرینِ پر شوکت من!»

نام:
ایمیل:
نظر: