نفوذ ساختاری در مقایسه با دیگر الگوهای نفوذ پیچیدهتر است. یکی از ویژگیهای این پیچیدگی، دوگانگی ظاهری و باطنی آن است. نفوذ ساختاری ظاهر فریبنده دارد؛ اما باطن آن سلطه نامرئی است. این سخن اوباما، رئیسجمهوری آمریکا در تشریح اصول سیاست خارجی خود در خرداد 1393 در دانشکده نظامی وست پوینت نیویورک روشنگر است. او تأکید کرده بود نهادهای بینالمللی از سازمان ملل گرفته تا صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی را آمریکا شکل داده و این نهادها تقویتکننده نیرو و توان آمریکا و بخشی از رهبری آن هستند.
این اظهارات و ارزشها و انگارههای حاکم بر محتوای کنوانسیونها، در حقیقت نشاندهنده بخش پنهان ساختارها و رژیمهای بینالمللی است و میتوان نتیجه گرفت که نفوذ ساختاری چهرهای ژانوسی(دو رو) دارد که چهره ظاهری آن از نظم، صلح، حقوق، قواعد، هنجارها و رژیمهای بینالمللی حکایت دارد و چهره پنهان آن سلطه و نفوذ ارزشها و تبدُّل ساختارها و هنجارها و هویتهای سایر جوامع براساس نظام معرفتی و ارزشی مادیگرایانه لیبرال دموکراسی
است.
این حقیقت را نیز باید بر مدعای فوق افزود که هر جایی که تفکر لیبرالیستی و کاپیتالیستی نفوذ بیشتر داشته، به مراتب تبعیت آن کشورها از قوانین، قواعد و رژیمهای بینالمللی نیز بیشتر و بدون چالش بوده است. این پدیده حاکی از این واقعیت است که نفوذ ساختاری به کمک سایر الگوهای نفوذ، مجموع انگارههایی را که تأمینکننده منافع و ارزشهای خاص است، به امری عام تبدیل کرده و از این رهگذر به مثابه دست نامرئی، همگان را به تبعیت از آن مجاب میکند. به بیان دیگر، نهادهای بینالمللی که ساختارهای نفوذ را تولید میکنند، نقش ایدئولوژیک دارند که به واسطه آن هنجارهای غربی را در سایر ملتها مشروعیت بخشیده و به مثابه امری بشری و اصیل القا میکنند.
ناگفته نماند که نهادها، قواعد و هنجارهای بینالمللی تا زمانی برای قدرتهای غربی ارزشمند هستند كه در راستای توسعه ارزشهای آنها و تأمین منافع ملیشان باشند، چنانکه آمریکا که خود از پیشگامان تأسیس دیوان کیفری بینالمللی بود، چون روند تأسیس دیوان مطابق منافعش پیش نرفت، از آن کنار کشید و حتی در راستای تضعیف آن عمل کرد. رویهم رفته در شمارههای آینده برخی از هنجارها، قواعد و رژیمهای بینالمللی، مانند حقوق بشر، کنوانسیون حقوق کودک و کنوانسیون رفع تبعیض زنان در دوران پس از جنگ سرد بررسی خواهد شد.