صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صبح صادق >>  صفحه آخر >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۵:۱۸  ، 
شناسه خبر : ۳۴۶۷۲۶
پایگاه بصیرت / م.موسوی
بالاخره یک روز خواهد رسید. همان روز که ما پشت سر شما به نماز بایستیم و با بغضی که توأم با شادی و غم است، از ته قلب‌مان خدا رو شکر کنیم. حتی منتظر نمانیم که نمازتان به اتمام برسد و همان لحظات سجده، رکوع، یا زمانی که «بسم الله» نماز را بلند می‌گویید، به هق هق بیفتیم و منتظر باشیم تا وقتی تشهد می‌گویید از ته قلب «الحمدلله» بگوییم. آن زمان است که حتماً سینه سپر خواهیم کرد و از سر شادی آهی بکشیم و با غرور انگار یتیمی به آغوش پدرش پناه ببرد، دورتان جمع شویم و به همه، شما را نشان بدهیم و بگوییم دیدید بالاخره آمد... دیدید ما هم بزرگ‌تر داریم، پشتیبان و حامی که دست پرمهرش بر سرافکندگی‌مان کشیده شده و کسی است که هرگز نخواهید توانست بر او چیره شوید، که او خلق و خوی محمدی و شجاعت علوی دارد و در دلش غم بزرگ سدره‌المنتهی موج می‌زند. او آمده است تا برای همیشه پرچم ما برافراشته بماند، بی هیچ دلهره و اضطرابی...
آن‌وقت روبه‌روی شما می‌نشینیم و زخم‌های دل‌مان را یکی یکی نشان‌تان می‌دهیم.
این برای دزفول، این برای خرمشهر، این برای همه دنیا که با ما می‌جنگیدند، این برای شهدای منا، شهدای مکه در روز برائت، این برای هواپیمای ایرباس که در خلیج‌فارس پرپر شد، این یکی که عمیق‌تر است برای جانبازان شیمیایی، جانبازان اعصاب و روان فراموش شده، این زخم برای خائنان به وطن، این برای تحریم دارو، این برای کرور کرور آدم که با کرونا پر کشیدند، این برای صبرا و شتیلا، این برای سرهای ذبح شده به دست داعش، این برای زنان اسیر، این زخم برای خودی‌های قدرنشناس، این برای چادرم، این برای عفتم، این برای حیایی که مورد تمسخر بود، این برای سانچی، این برای هواپیمای اوکراینی، این برای متروپل، این برای پلاسکو، این برای کودکان فلسطینی، این برای دلار پنجاه تومانی، این برای آرمان، این برای روح‌الله عجمیان، این برای مسلمانان بوسنی، برای کنیا، برای مسلمانان سوخته به دست هندوها، این برای سیاه‌پوست‌های تحقیر شده، برای نیمه شب بغداد، برای دست جداشده و سینه شرحه شرحه، برای حمیدرضا و غیرتش، برای شاهچراغ، این برای فرزندان‌مان که دل‌نگران آینده بودند و برای تک‌تک لحظه‌هایی که در نبود شما پای‌مان لغزید و هزاران زخم عمیق دیگر... آن‌وقت شما تأمل کنید و لبخند زنان با نگاهی آنها را التیام ببخشید. آرام‌مان کنید. بگویید: «من هستم، من به جبران تمام ظلم‌ها اینجا هستم...»
محبوب دل‌های عاشق! مهربان من! امید مظلومان و مستضعفان! خودتان تا آن موقع فکری برای این دل‌های زخمی بکنید مولاجان! خودتان سروسامان‌مان بدهید. امیدوارمان کنید و دست نوازش به سرمان بکشید، تا صبور و منتظر بمانیم... تا آن روز که بیایید و روبه‌روی شما بایستیم و کوچک‌و بزرگ از ته قلب‌مان فریاد بزنیم: «سلام فرمانده...»

 

نام:
ایمیل:
نظر: