صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۰:۴۲  ، 
شناسه خبر : ۳۴۷۶۱۹

در روزهای گذشته محمد جواد ظریف وزیر سابق امور خارجه در یادداشت اینستاگرامی با بیان اینکه ما در طول تاریخ اهدافمان را بر اساس آرزوهایمان چیده‌ایم و به توانایی‌هایمان توجهی نکرده‌ایم، با برساختن دوگانه‌ی «آرزو» و «امکانات» به ماجرای ترکمنچای اشاره کرد و نوشت: «آگاهانه یا ناخودآگاه ما مردم انتخاب کرده‌ایم‌ آنان را که به دنبال آرزوهایمان بوده‌اند بستاییم‌، هر چند برای خود و کشور خسارات فراوان به بار آورده باشند؛ و آنان را که در حد امکانات کوشیده‌اند تا از گستره خسارات ناشی از حرکات آرزومندانه بکاهند، سازشکار و حتی خائن بنامیم.

راستی نه تنها ما مردم بلکه نخبگان ما کدامیک را بیشتر نکوهش می‌کنند: آنها که با آرزوی بازپس‌گرفتن سرزمین از دست رفته در قرارداد گلستان، بخش‌های بیشتری از سرزمین و حتی استقلال ایران را به باد دادند، یا آنها که با قرارداد ترکمانچای دست‌کم قسمتی از سرزمین تازه از دست رفته را بازپس گرفتند‌؟ برای پیشگیری از ترکمانچای‌ها باید «انتخاب کنیم» که آرزوهایمان را در چارچوب امکانات دنبال کنیم.»

فارغ از ابعاد سیاسی این نوشته، سید امیر مکی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در یادداشتی به علل و زمینه‌های وقوع جنگ دوم ایران و روسیه پرداخته و به این پرسش پاسخ می‌دهد که چرا ترکمنچای ماحصل دیپلماسی دولتمردان قاجار و خیانت سفیر وقت ایران میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی شیرازی بود نه تلاش‌های عباس میرزا برای استرداد زمین‌های واگذار شده بر اثر عهدنامه گلستان و چگونه روس‌ها آغازگر جنگ دوم بودند.

متن یادداشت آقای مکی به شرح زیر است:

معاهده گلستان در تاریخ سوم آبان 1192 ه.ش(25 اکتبر 1813) تهیه و توسط نمایندگان دولتین ایران و روس امضاء شد؛ برابر ماده دوم و سوم این عهدنامه، خانات قره باغ، گنجه و خان نشینهای شکّی و شیروان، دربند و بادکوبه و بخشی از تالش به انضمام تمامی داغستان و گرجستان و محال شوره گل، آچوق باشی، کورئه و منکریل و تمامی اولکای قفقاز تا کنار دریای خزر به روسیه تعلق یافت. علاوه بر این، حق داشتن نیروی دریایی در این دریا منحصرا به دولت روسیه واگذار شد.

دولت ایران برای باز پس گرفتن اراضی مزبور اصرار ورزید ولی سفیر انگلیس که در راستای سیاست دولت متبوع خود، خواهان پایان جنگ ایران و روس بود با وعده‌های بسیار فتحعلی‌شاه را به انعقاد عهدنامه گلستان ترغیب و وادار کرد.

در جنگی دیگر که در مردادماه  سال 1205 ه.ش بین ایران و روس در گرفت و در نهایت به شکست ایران  نیز انجامید، با وساطت سفیر انگلیس در نزدیکی قریه ترکمانچای، عهدنامه‌ای در 16 فصل و یک قرار داد تجاری الحاقی در 9 فصل نوشته شد، عباس میرزا، آصف الدوله، قائم مقام، منوچهر خان معتمدالدوله، پاسکویچ، جان مک نیل، میرزا مسعود، میرزا محمدعلی منشی الممالک و میرزا ابوالحسن خان شیرازی، در اردوگاه نظامی روس‌ها در روستای ترکمانچای، گفت‌وگوهای صلح را به انجام رساندند و نمایندگان ایران و روسیه عهدنامه ترکمانچای را امضا کردند.

برمبنای این عهدنامه، علاوه بر آنچه از گلستان از ناحیه قفقاز نصیب روسیه شده بود ایروان، نخجوان و بخشی از دشت مغان نیز به آن افزوده شد و مجرای رود ارس، سرحد دو دولت قرار گرفت و همچنین اتباع آن دولت در ایران از تابعیت قوانین حقوقی و جزایی ایران معاف شدند؛  کشتیرانی در دریای خزر به صورت انحصاری در اختیار دولت روس قرار گرفت و این کشور توپ، تفنگ، مهمات جنگی و قلاع نظامی ایران در قفقازیه را نیز صاحب شد و 5 میلیون تومان هم غرامت جنگی گرفت؛ اما فصل دوم این قرارداد نیز تعهدات عهدنامه گلستان را بطور کامل باطل اعلام کرد.

بنابر قرارداد گلستان ایران حاکمیت روسیه را بر مناطق داغستان، گرجستان و خانات باکو، شروان، گنجه، قره باغ و بخشی از طالش به رسمیت شناخت، اما به سبب برخی ابهام ها و نیز ناخرسندی ایران نسبت به از دست رفتن بخشی از کشور در عهدنامه، مانند تعیین مرزهای دو طرف از سرزمینهایی که بر آنها حاکمیت تاریخی داشت و موضوع شرعی تسلط «کفار» بر سرزمینهای مسلمانان، هر دو طرف تلاشهایی را برای کسب امتیازهایی از طرف مقابل به کار بستند که در نتیجه، سفیرهایی از ایران و روسیه در محدوده زمانی دو جنگ سالهای 1813 تا 1826 به کشورهای یکدیگر رفت و آمد کردند که ژنرال یرملوف فرستاده  روسیه به ایران معرفی شد.

پس از پیمان گلستان، دولت ایران که از شرایط پیش آمده رضایت چندانی نداشت، ابوالحسن خان ایلچی را به عنوان سفیر به روسیه اعزام کرد تا بتواند روس‌ها را به بازگرداندن برخی از مناطق تصرف شده راضی کند. در واقع او به دنبال آن بود که ضمن بستن قرارداد جدیدی، روس‌ها را به باز پس دادن تمامی یا بخشی از مناطق تصرف شده در برابر پرداخت خسارت جنگ مجبور کند. در این بین سفیر انگلیس در پترزبورگ نیز با توصیه سرگور اوزلی از تقاضای ایران حمایت کرد و ژنرال یرملوف به همراه یک گروه سیصد نفری در 17 اوت 1816 از پترزبورگ در 10 اکتبر به تفلیس رسیدند.

در این واقعه پی‌بردن به شخصیت ابوالحسن‌خان ایلچی حائز اهمیت است!  در یکی از مواد عهدنامه گلستان، این شرط قید شده بود که دولت ایران در مقابل تحویل ولایات از طرف روسیه، مبلغ یکصد هزار تومان به دولت روسیه بپردازد. میرزا ابوالحسن خان هنگام حرکت به طرف روسیه 90 هزار تومان آن را نقداً دریافت نمود و مبلغ 10 هزار تومان دیگر آن را یک قبض داشت که در روسیه دریافت کند و یکصد هزار تومان موجود را به دولت روسیه تحویل دهد اما میرزا پس از مراجعت، 90 هزار تومان نفدی را حیف و میل کرد. فقط قبض حواله ده هزار تومان را که با اشاره امنای روسیه و خدعه میرزا، نکول‌ آن صورت گرفته بود به حساب خزانه سپرد؛ در حقیقت میرزا در این فقره به دولت خود خیانت کرد.

نکته جالب توجه اینجاست که میرزا پس از دیدار با الکساندر اول و گفت وگو درباره اراضی اشغال شده، از وی جواب رد شنید و تزار روس تنها گفت که در مورد اراضی شیروان، گنجه و تالش نظر اهالی آن مناطق پرسیده خواهد شد! اینجا بود که وی دانست در ماجرای عهدنامه گلستان فریب اوزلی سفیر انگلستان را خورده و هفده ولایت قفقاز برای همیشه از ایران جدا شده است. 

در حقیقت پافشاری سرگوراوزلی برای امضای عهدنامه گلستان و وعده‌های ژنرال رتیشچوف برای بازپس‌گیری اراضی اشغالی از روسها باعث شد به این عهدنامه به‌عنوان سندی برای خاتمه جنگ نگاه کنند که در آینده می‌توان آن را اصلاح کرد اما سفر میرزا به روسیه نشان داد که آنها حاضر به واگذاری هیچ یک از مناطق نیستند! 

سرگور اوزلی سفیر وقت انگلستان، در زمان عهدنامه گلستان تلاش خویش را به کار بست تا طرف مذاکره‌کننده ایران، ابوالحسن خان ایلچی باشد چراکه وابستگی وی به انگلیس‌ها امری عیان بود و از همان ابتدا تحت تعلیمات مهماندار اعظم خود سرگور اوزلی به عضویت لژ انگلستان درآمد؛ سرگور اوزلی مأموریت داشت تا با همکاری ایلچی در ایران لژ فراماسونری تأسیس کند.  این دو برای دستیابی به مقاصد خود تعداد قابل توجهی از رجال ایران را وارد حلقه فراماسونری کردند.

نگاره‌ای از میرزا ابوالحسن ایلچی شیرازی

شکست دوباره در دیپلماسی؛ سرآغاز شکست در جنگ!

اما برگردیم به حضور یرملوف در ایران؛ این گروه پس از توقفی هفت ماهه در تفلیس، به سوی ایروان، نخجوان، مرند و تبریز حرکت کردند و در 19 مه 1817 به تبریز رسیدند. آنها پس از استقبال فتحعلی‌خان، بیگلربیگیِ تبریز(به‌معنی حاکم و فرمانده نظامی ایالات بزرگ)، در منزل میرزا بزرگ قائم مقام ساکن شدند. اولین دیدار رسمی یرملوف با قائم مقام در آنجا صورت گرفت که ضمن آن، نامه گراف وزیر امور خارجه روسیه که در آن سفیر را معرفی و درخواست همکاری با او برای انجام مأموریت کرده بود را تسلیم میرزا بزرگ کرد.

همچنین هماهنگی چند دیدار با عباس میرزا، تسلیم نامه تزار به او و شرکت در چند جشن ترتیب یافته توسط نایب السلطنه از برنامه‌های آنان در تبریز بود. گروه سفارت در 26 مه تبریز را ترک کردند و پس از عبور از اوجان، ورزقان و میانه با استقبال عبدالله میرزا حاکم زنجان وارد آن شهر شدند؛ پس از چند روز از زنجان حرکت کردند و در سامان ارخی(یک فرسنگی سلطانیه) اقامت کرده و منتظر ورود فتحعلی شاه شدند.

شاه در 17 رمضان (19 ژوئیه) به چمن سلطانیه رسید و در 20 ژوئیه اولین دیدار رسمی اعضای سفارت با میرزامحمدشفیع و ابوالحسن خان ایلچی صورت گرفت که یرملوف نامه‌ی گراف وزیر امور خارجه روسیه که در آن به معرفی یرملوف به عنوان سفیر امپراتوری روسیه پرداخته بود و خواستار همکاری با وی در انجام مأموریت شده بود را به میرزا شفیع تقدیم کرد.

تشریفات انجام شده برای استقبال از یرملوف و دیدار با فتحعلی شاه، نخستین نمونه از ملاقات با شاه در تاریخ قاجاریه شهرت گرفت،  که از قبل جزییات مربوط به شکل دیدارها تعیین و اولین دیدار رسمی با شاه و تسلیمِ نامه امپراتور روسیه هماهنگ و طی تشریفاتی خاص صورت پذیرفت.

از نکته‌های جالب توجه در این دیدارها حضور  یرملوف و همراهان با کفش و نپوشیدن جوراب قرمز و نیز نشستن بر روی صندلی بود که  به نوعی بی‌احترامی خاصی به شاه محسوب می‌شد.

یرملوف در خاطراتش از این اقدام با افتخار یاد کرده و سفیرهای فرانسه و انگلیس را به دلیل رعایت قواعد دربار ایرانی سرزنش می‌کند! یرملوف و اعضای سفارت تا 29 اوت در سلطانیه بودند و پس از دریافت نامه‌های شاه و سایر مقامهای ایرانی برای امپراتور و کارگزاران روسیه در 9 سپتامبر به تبریز بازگشتند. این بار نیز یرملوف از پذیرفتن ضیافت شام عباس میرزا با این جمله که او با دشمن خود سر یک میز نخواهد نشست، امتناع کرد و دیدار نه چندان دوستانه‌ای در باغ شاهزاده انجام شد.

درخواستهای یرملوف را می‌توان شامل این موارد دانست:  

  1. در جنگ احتمالی روسیه با عثمانی، دولت ایران یا از روسیه حمایت کند یا از دولت عثمانی پشتیبانی نکند.
  2. اعزام لشکری توسط ایران علیه ترکمانهای خوارزم که به غارت بازرگانان روس دست می‌زنند، یا ایران اجازه دهد لشکریان روس از راه دریای خزر و استرآباد به تنبیه ترکمانها بپردازند.
  3. استقرار یک نماینده روس در گیلان برایی رسیدگی به امور تجاری.
  4. تعیین نماینده توسط ایران برای تعیین حدود تالش.
  5. استقرار نمایندگان دو دولت در مرزها

از گزارش منابع در دسترس مشخص می‌شود که شاه ایران تقریباً به هیچیک از این درخواستها پاسخ مثبت و یا روشنی نداده است. گروه سفارت روسیه به هیچیک از این هدفها دست نیافتند و این عامل یکی از مهمترین دلایل در پیش گرفتن سیاست ضد ایرانی یرملوف در سالهای آتی بود.

نگاره یرملوف سفیر وقت روسیه تزاری در ایران

منابع روسی افزون بر موارد مذکور، به هدفها و درخواستهای دیگری از این سفارت اشاره می‌کنند:

بازکردن نمایندگی تجاری در استرآباد،  راضی کردن ایران به تداوم دوستی با روسیه نسبت به انگلستان، کاهش نفوذ مقام‌های انگلیسی بر مقامهای ایران  و بازگرداندن سربازان فراری روس که می توان به آنها مواردی چون جمع آوری اطلاعات دقیق در مورد حکومت و نظام سیاسی ایران، ویژگیهای جغرافیایی در  شهرها، روستاها، آمار ساکنان، وضعیت نیروی نظامی و موارد دیگر را نیز اضافه کرد.

به هر حال مجموعه عواملی مانند رفتار و ویژگی‌های شخصیتی یرملوف، درخواست‌های نامربوطی که گفته شد، همکاری نکردن عباس میرزا با وی سبب شد تا او به هیچ یک از این موارد درخواستی دست نیابد.

ژنرال یرملوف از نظر شخصی احساس تنفر عمیقی هم نسبت به نظام سیاسی و هم نسبت به ایرانی‌ها داشت که زوایایی از آن در دیدار با کارگزاران ایرانی به وضوح نمایان شد. این موضوع نه تنها موجب حل اختلافهای ایران و روسیه در بعد از جنگ اول نشد، بلکه زمینه‌های وقوع جنگ دوم را نیز فراهم کرد. شایان ذکر است که گروه حاکم روسیه نیز از این موضوع بطور کامل آگاهی داشتند.

در واقع یرملوف درباره اوضاع ایران به ویژه اصلاحات نظامی عباس میرزا اغراق فراوان کرده است تا بتواند ضمن دریافت بودجه بیشتر، خطر عباس میرزا را نسبت به منافع روسیه به تزار و سایر کارگزاران روس گوشزد کند.

از طرف دیگر یرملوف در این گزارش قرارداد گلستان را تضمین کننده منافع دراز مدت روسیه نمی‌دانست و خواستار تعیین رودخانه ارس به عنوان مرز دو طرف شده بود. بدیهی است چنین شخصی با وجود وعده امپراتوری روسیه به ابوالحسن خان و عباس میرزا، نمی‌توانست گزارش واقع بینانه‌ای از اوضاع تهیه کند تا بنابر وعده تزار، آن بخش‌هایی از تالش و قره باغ که امپراتور وعده آن را داده بود به ایران بازگردانده شود.

او در اقدامی دیگر، دستور فلک کردن یکی از افسران فرانسوی ارتش عباس میرزا را صادر کرد که پیش از آن یکی از نوازندگان گروه روسی را تنبیه کرده بود و پس از فلک، شمشیر او را نزد عباس میرزا فرستاد و اظهار امیدواری کرد که "این فرانسوی پست، دیگر در ایران تحمل نشود."

شاید عمق تنفر او از ایران را در این جمله بیشتر بتوان مشاهده کرد: «در نهایت آن مکان نفرت انگیز را ترک کردم  و در آینده نیز هیچگاه به دیدار آن نخواهم رفت، مگر با اسلحه‌ای در دست تا این آشیانه دشمن را در هم بکوبم.»

پر واضح است که این رویکرد خصمانه در بهبود روابط ایران و روسیه که یرملوف نیز نمایندگی تام الاختیار آن را از طرف روسیه برعهده داشت، مانع مهمی بود.

آخرین تلاش‌های دیپلماتیک پیش از جنگ دوم

از آنجا که خط مرزی ایران و روسیه در عهدنامه گلستان 1813 میلادی مطابق با اصل حقوقی حفظ وضع موجود یعنی «پذیرش و قبول شرایط موجود» تنظیم شده بود و از طرف دیگر این «وضع موجود» وضعیت مشخصی نداشت؛ بنابراین در ماههای بعد از این پیمان، اختلاف‌هایی میان کارگزاران ایرانی و روس در تعیین دقیق خطوط مرزی پدیدار شد.

افزون بر آن باید به تلاش یرملوف برای تصرف برخی از مناطقی که بنابر پیمان به ایران تعلق داشت، اشاره کرد که نه تنها زمینه‌های برطرف شدن مشکلات را فراهم نکرد، بلکه با تداوم و تعمیق اختلاف‌ها، زمینه‌های بروز جنگ دوم را نیز فراهم کرد.

یرملوف در 4 مه 1820 در گزارشی به نسلرود – وزیر امور خارجه  نوشت: «گرچه بخشی از زمینهای منطقه شمس الدین لو و گوگچه به ایرانیان تعلق دارد اما واگذاری این مناطق به ایرانی‌ها صلاح نیست و برای جلوگیری از مشکلات آتی پیشنهاد میکند در عوض آن، مناطقی از قراباغ واقع در بین رودخانه های قپانچای و قپانک چای در نزدیکی مگری به ایرانی‌ها واگذار شود و به رسمیت شناختن عباس میرزا به عنوان ولیعهد، مستلزم قبول این شرایط عهدنامه است.»

با بررسی هر یک از این موارد، مشخص شد که توجه به هدف‌های تعیین شده برای این مأموریت از نظر نظام سیاسی ایران قابل پذیرش نبوده و در راستای منافع حکومت ایران قرار نمی‌گرفت.

در ده سالی که او مسئول مستقیم ارتباط با ایران بود، نه تنها قدمی هرچند کوچک برای رفع اختلاف‌ها پیش ننهاد، بلکه بر دامنه و عمق مشکلات موجود نیز افزود؛ درواقع رفتار و عملکرد یرملوف و نیز دیدگاه تحقیرآمیز او نسبت به نظام سیاسی و ایرانی‌ها را باید از مهمترین عوامل بروز جنگ دوم دانست. 

اگرچه عباس میرزا تلاش داشت از شروع دوباره جنگ بپرهیزد اما گزارش های پی در پی مخالفان عباس‌میرزا در دربار به‌خصوص شاهزادگان و اطرافیان آنها اوضاع در قفقاز برای فتحلی‌شاه وخیم نشان داد. تحریکات روس‌ها در تعیین نقاط سرحدی ناحیه گوگچای و قپان که هر دو ناحیه طبق عهدنامه گلستان متعلق به ایران بود، موجب شد تا عباس‌میرزا در این برهه حساس نیروهای خود را به سرحدات بفرستد که با حمله روس‌ها به ایروان و قتل و غارت ساکنان آنجا اولین شعله‌های آتش جنگ روشن شد.

پایان جنگ دوم نیز با شکست ایران همراه شد و پیمان ترکمانچای(1828) به مراتب نتایج تلختری از پیمان گلستان را به دنبال داشت. قابل توجه اینجاست که در این دوره هم میرزا صالح مسئول مذاکره بود و افزون بر قبول پرداخت خسارت جنگ به روسیه و ازبین رفتن حق کشتیرانی در دریای خزر، نخجوان، ایروان، تالش را هم به روس‌ها واگذار و حق کاپیتولاسیون را برای ایران به‌رسمیت شناخت. 

 

منبع: تسنیم

نام:
ایمیل:
نظر: