صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صبح صادق >>  صفحه آخر >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۲۵ تير ۱۴۰۲ - ۰۸:۰۷  ، 
شناسه خبر : ۳۴۸۹۱۲
صبح روز جمعه 14 شهریور سال 1365، آقای خامنه‌ای به سالن اجلاس سران عدم تعهد در هراره زیمبابوه می‌آیند. پیش از ایشان، فیدل کاسترو با انبوه محافظان و همراهان وارد سالن شده است. آقای خامنه‌ای وقتی وارد سالن می‌شوند، «عبدالرشیدی» خبرنگار صداوسیما را می‌بینند که روی سکویی ایستاده و با صدای بلند فریاد می‌زند: فیدل! فیدل!
یک‌دفعه، کل سالن ساکت شد و همه به من نگاه کردند. کاسترو لحظه‌ای مکث کرد و بعد بدون توجه به من، مسیرش را ادامه داد. احتمالاً فکر ‌کردند من از مخالفان کوبایی هستم و می‌خواهم علیه او شعار یا فحش بدهم. شروع کردم با صدای بلند و احساسی صحبت کردن: «فیدل! تو به‌عنوان یکی از رهبران جهان سوم، اگر با یک خبرنگار ایرانی مصاحبه نکنی، با چه کسی می‌خواهی حرف بزنی؟!» کاسترو جلوی سکو ایستاد. با دست اشاره کرد که بیا جلو. پریدم پایین و رفتم جلو. همین که مصاحبه تمام شد و کاسترو رفت، دیدم آقای خامنه‌ای دارند از فاصله ده‌ متری من را نگاه می‌کنند. تا ایشان را دیدم، یکهو بند دلم پاره شد و سرِ جایم میخ‌کوب شدم. به خودم گفتم: وای! الان گِلِه می‌کنند که این چه حرکتی بود کردی؟! اما دیگه کار از کار گذشته بود. با خودم گفتم اگر گله کردند، می‌گویم بالاخره برای مملکت این کار را کردم. با تپش قلب، راه افتادم سمت‌شان. ایشان هم با چند نفر همراه حرکت کردند. نزدیک که شدیم، دیدم چهره‌شان، ناراحت نیست. دلم آرام گرفت. سلام کردم، جواب دادند. با لطف زیادی گفتند: «کارت را از اول دیدم، خوشم آمد. کارت خوب بود.» بعد رو کردند به آقای ولایتی: «ما چند تا خبرنگار این‌طوری لازم داریم.»
خبرنگار علی‌اکبر عبدالرشیدی
نام:
ایمیل:
نظر: