صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صدای انقلاب >>  عمومی >> خبر ویژه
تاریخ انتشار : ۰۷ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۸:۳۵  ، 
شناسه خبر : ۳۴۹۳۰۱
زهرا عبدی/ بی‌بی بهار راه می‌رفت و زیر لب گله و شکوه می‌کرد. سنجاقی را زیر روسری آبی‌اش زد، چادرش را دور کمرش بست. ردّ نگاهش کشیده شد به دیگ بزرگ روحی که روی اجاق حیاط بود. خدیجه گفت: «بی‌بی اینقدر حرص نخور. هر سال نذر کردی درست شد.» ـ اما این بار خیلی دیر شده. خدیجه گندم‌ها را توی سینی پاک کرد و آشغال‌هایش را گرفت. دوتا چایی توی استکان کمر باریکی ریخت، به بی‌بی بهار تعارف کرد. بی‌بی بهار، دست خدیجه را پس زد، نگرانی توی چشم‌هایش موج می‌زد‌....
پایگاه بصیرت / رادیو صدای انقلاب 782
برچسب اخبار
نام:
ایمیل:
نظر: