نوع مواجهه مردم در سال 61 هجری با قیام امام حسین(ع) از جمله انفعال، مردد شدن، همراهی نکردن و پیوستن به صفبندی علیه حق به دو عامل اصلی برمیگردد:
1ـ عدم شناخت جبهه حق که در نوشته از آنها به «واماندگان» تعبیر میکنیم؛
2ـ استقامت نکردن در راه حق یا به عبارتی عدم تقبل هزینه حقطلبی که آنان را «جاماندگان» مینامیم.
بررسی و تحلیل گزارشهای تاریخی نشان میدهد، عدهای که نتوانستند حق را از باطل تشخیص دهند در برابر آنانکه حق را شناختند، کم و محدود بودند؛ زیرا اکثریت جامعه با توجه به عهدشکنی معاویه نسبت به صلحنامه امام حسن(ع) و فسق مشهور یزید، تردیدی در باطل بودن یزید و ناشایستگی وی نداشتند. نامهنگاریهای متعدد و دعوت از سبط نبی(ع) که تا 12 هزار نامه نیز نقل شده است.(سیدبنطاووس، الملهوف، 1383ش، ص35)، متواری شدن و بهانهتراشی بسیاری از بزرگان کوفه، گریه و تأسف دشمنان حتی در زمان جنگ با امام حسین(ع) (بحارالانوار، ج 45 ص 59) از جمله نمونههای متقنی است که از حقانیت امام حسین(ع) در نزد اکثریت جامعه آن روز(کوفه) حکایت دارد. بنابراین، فضای حاکم بسیار متفاوتتر از شرایط دوران امیرالمؤمنین(ع) بود که به حسب ظاهر در آن حق و باطل ممزوج شده و افراد، تحت تأثیر نفاق و تزویر و القائات دشمنان توانایی تشخیص حق از باطل را نداشتند، تا جایی که گاهی در آن فضای تاریک و مبهم نشانهای برای روشن شدن واقعیت ظاهر میشد؛ اما خناثان و دشمنان سریعاً بدل آن را با جنگ روانی ایجاد میکردند؛ مانند نشر حدیثی از پیامبر اکرم(ص) در جنگ صفین که فرموده بودند: عمار! همانا تو نمیمیری تا گروهی ستمگر و منحرف از حق تو را بکشد. (تاریخ طبری، ج3، جزء6، ص21) یادآوری این حدیث در جنگ صفین میرفت تا حقانیت امام علی(ع) را ثابت کند که سریعاً دشمنان این شائبه را به وجود آوردند که کسانی عمار را کشتند که او را به اینجا آوردند. (الامامه و السیاسه ص106) و این گونه امیرالمؤمنین(ع) را ناحق جلوه دادند.
دلایل استقامت نکردن در راه حق
اما در بررسی علل و عوامل همراهی نکردن باحق به عواملی بر میخوریم که نسبت مستقیم با درجه ایمان و یقین افراد دارد که اصل آن دنیاطلبی و دنیازدگی و هزینه ندادن است. با در نظر گرفتن میزان حب الدنیای جاماندگان میشود چهار دسته را برای آنان متصور بود:
دسته اول به شدت دنیاطلب بوده و به دنبال منافع و موقعیتهای اجتماعی و اقتصادی بودند؛ چنانکه در احوالات عمر سعد وارد است در ابتدا از رویارویی با امام سر باز میزد؛ اما زمانی که تهدید به گرفتن حکم ری از او میشود، تغییر موضع میدهد. (انساب الاشراف،1997م، ج3، ص177)
دسته دوم از دستگاه طاغوت بیم و ترس داشتند که از جانب ابن زیاد و یزیدیان جان و مالشان مورد آسیب و تعرض قرار گیرد. (اصفهانی، مقاتل الطالبین، 1368ق، ج1، ص97)
دسته سوم با توجه به اقدامات و تهدیدات خشن ابن زیاد نگران اهل و عیال خود بودند و در جهت حفظ جان آنان به جریان حق نپیوستند و حتی برای این اقدام خود حجت شرعی نیز قائل بودند. برای نمونه، شخصی به نام هرثمهبنسلیم نزد امام حسین(ع) میرود و میگوید من حدیث پدرت را در باب این سرزمین شنیدهام، حضرت میفرماید: «با این حال با مایی و یا ضد ما؟ او میگوید همسر و فرزندی دارم که از گزند ابن زیاد در امان نیست لذا اجازه خروج از کربلا میگیرد.» (الامالی صدوق، بیروت، ص117)
دسته چهارم نیز در فشار و تنگنای اقتصادی برای تأمین هزینههای زندگی و امرار و معاش به کارزار با امام حسین(ع) روی آورده بودند؛ چراکه به لحاظ ساختار اجتماعی کوفه، این شهر متشکل ازجنگجویان و موالی بودند که غیر از پرداختهای نظامِ عطایا از جانب حکومت، درآمدی نداشتند، معاویه نیز ملاک پرداختها را تقرب و میزان سرسپردگی به دستگاه اموی قرار داده بود و عطای موالی را نیز در برههای حذف کرده بود. (تنظیمات الجیش العربی الاسلامی، ص 92/ الحیاه الاجتماعیه و الاقتصادیه فی الکوفه فی القرن الاول الهجری، ص87) بنابراین چه بسا افرادی که آرزو میکردند با امام حسین(ع) رو در رو قرار نگیرند و تنها به مواجب و عطایا برسند.
چرا افراد برای استقامت در راه حق حاضر به هزینه کردن نیستند؟
درباره هزینه ندادن برای ادای حق باید گفت، این امری است که به دستگاه شناختی افراد برمیگردد. پاسخ به این پرسشها که «چرا باید در راه حق هزینه داد؟» و «این هزینه تا چه میزانی معقول و منطقی است؟» در گرو عملکرد دستگاه شناختی و محاسبهگر بوده و نوع پاسخها نیز تابع میزان ایمان و یقین (شما بخوانید امید) است. برای نمونه، بخشی از افراد جامعه که قائل به ارتباط با آمریکا و توافق هستند، لزوماً غربگرا و شیفته آمریکا نیستند. آنها حتی شناخت کافی از آمریکا و غرب نیز دارند؛ ولی در پاسخ به این پرسش ناتوانند که چرا اساساً باید هزینه داد؟ آیا با کمی سازش مشکلات رفع نخواهد شد؟ این سؤال مبتنی بر شناخت حق و باطل نیست؛ بلکه ناظر بر میزان مقاومت و ایستادگی در راه حق است. شبیه آنچه در کربلا رخ داد. شاید این جمله که «عزت و استقلال خوب است ولی تا آنجا که زندگی و رفاه و آسایش را بر هم نزند!» ترجمان تفکر و ناشی از اشتباه محاسباتی دستگاه شناختی این قبیل افراد باشد. عاملی که امروز هم از سوی دشمن مورد بهرهبرداری در جنگ شناختی قرار میگیرد.
جنگ شناختی دشمنان و راهکار خروج از آن
در مواجهه با حق و باطل، زمانی مانند عصر امیرالمؤمنین(ع)، مردم دچار سردرگمی در تشخیص مصادیق حق و باطل میشوند یا عافیتطلبی و دنیاطلبی برخیها همانند قیام کربلا مانع همراهی با حق میشود؛ اما در برههای از زمان هم که مصداق شرایط امروز ماست، چالش بر سر مسئله استقامت در راه حق و هزینه دادن برای آن است. دشمن به دنبال ایجاد این جنگ شناختی است، نه از جهت اینکه مصادیق و عینیتهای حق و باطل را تغییر دهد؛ بلکه از طریق تغییر ملاک و معیارهای سنجش برای میزان ایستادگی و مقاومت. ایجاد شبهات و دوگانگیهایی مانند دادن استقلال و عزت در برابر رفاه و آسایش، صلح و دوستی با دشمن در برابر آرامش روانی و امنیت، مبارزه نکردن با مفسدان اقتصادی در برابر پیشرفت و توسعه اقتصادی، برخورد نکردن با مجرمان عرصههای گوناگون برای حفظ اتحاد و یکپارچگی و دوقطبی نکردن و... در همین راستاست.
اما راهکار مبارزه با این جنگ شناختی چیست؟
رهبر معظم انقلاب در 14خرداد ۱۴۰۲ در مرقد مطهر امام(ره) درباره «ایمان» و «امید» بیاناتی داشتند و فرمودند، اینها نرم افزار حرکت امام(ره) بودند و دستوری دادند مبنی بر اینکه همه باید برای تقویت ایمان و امید تلاش کنند و از طرفی ایمان و امید را نیز همافزای یکدیگر دانستند. تقویت ایمان و امید موجب تقویت و انتخاب درست دستگاه شناختی و محاسبهگر میشود. برای نمونه، ایمان به تأثیر خون شهدا که در بیانات رهبری این مضمون وجود دارد که شهیدان در زمان زنده بودنشان تأثیرگذار و مفید بودند؛ اما پس از شهادت، خونشان چه بسا اثرگذارتر بود، این ایمان و امید به «تأثیرگذاری خون شهید» هزینهـ فایده شهادت در راه حق را معقول و منطقی میکند.