صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱۳۸۷ - ۱۰:۳۶  ، 
شناسه خبر : ۳۹۵۰۶
بررسی روابط ایران و آمریکا در گفت‌وگو با دکتر حسین علایی

سجاد نوروزی
* آقای دکتر از تاریخی که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید، ایالات متحده با ایران چالش ژئوپلیتیک داشته است، در این باب ، فرایندها و فراز و نشیب های بسیار زیادی تا به حال طی شده است، اما در شرایط فعلی اگر بخواهیم تحلیلی کلی و جامع ارائه دهیم، به نظر شما وضعیت روابط ایران و آمریکا، در سطوح مختلف به چه نحوی است؟
**در شرایط کنونی آمریکا مهمترین چالش خویش را در خاورمیانه و خصوصا از جانب جمهوری اسلامی ایران می داند. تمام برنامه هایی که آمریکا برای خاورمیانه داشت، مانند طرح ایجاد خاورمیانه بزرگ، صلح میان فلسطین و اسرائیل، تسلط بر عراق، تشکیل حکومت همسو با منافع خود و اسرائیل در لبنان و حضور نظامی گسترده در خلیج فارس، با مشکلی به نام «جمهوری اسلامی ایران» از دید آنها مواجه شده است. در شرایط کنونی آمریکا تقریبا در اکثر کشورهای مهم نفتی خلیج فارس، مانند عربستان، کویت، عراق ، بحرین ، قطر... حضور نظامی دارد، اما تنها کشوری که از این قاعده مستثنی شده است،ایران است. در ایران ، آمریکا نه حضور نظامی دارد و نه تسلطی بر دولت دارد. برهمین اساس، آمریکایی ها به دلیل آنکه نتوانسته اند بر ایران تسلط یابند، حضور گسترده نظامی در خاورمیانه را برای تسلط بر منابع نفتی و اوضاع سیاسی آن ، با نقص مهم ارزیابی می کنند. بنابراین آمریکا احساس می کند که طرح خاورمیانه بزرگ را ایران برهم زده است و اگر آمریکا در عراق دچار بی ثباتی و ناپایداری شده است و نتوانسته براین کشور تسلط یابد، این امر را ناشی از آن می داند که «روح مقاومتی» است که جمهوری اسلامی در ملت عراق دمیده است.
تواما آمریکا تصور می کند اگر در فلسطین هم نتوانسته اند، مشکل خود را حل کنند، به دلیل حمایت ایران از جنبش مقاومت اسلامی حماس است و این جنبش توانسته شرایط را در فلسطین به سمت ادامه مقاومت و مخالفت با صهیونیسم جلو ببرد و از سازش میان دولت خودگردان و رژیم اسرائیل، جلوگیری کند. در لبنان و سوریه نیز به همین وجه، آمریکا تصوراتی از این دست دارد.
پس می بینیم که آمریکا مهمترین چالش خود را در خاورمیانه وجود جمهوری اسلامی و سیاست های آن می دانند و معتقد است تا این مشکل حل نشود، نمی تواند سایر مسائل منطقه را حل کند. به همین دلیل است که آمریکایی ها هر چندگاهی می گویند، ایران خطر استراتژیک در خاورمیانه است و هم پیمانان آمریکا هم وقتی که به کشورهای عربی سفر می کنند، تلاش می کنند ایران را دشمن اعراب معرفی کنند و از ما به عنوان یک خطر مهم در امنیت جهانی یادکنند. از سویی دیگر ، ایران نیز هنگامی که به آمریکا و اعمال او نظرمی افکند ، احساس می کند که آمریکا درصدد براندازی نظام و تغییر ساختارهای حکومتی در ایران است و تلاش می کند با روش های گوناگون فشارهای مختلف به ایران وارد کند تا در مرحله اول رفتار ایران را تغییر دهد و در مراحل بعدی بتواند به زعم خود رژیم را در ایران تغییر دهد. پس از دید ایران، آمریکا بزرگترین دشمن و بزرگترین مشکل جمهوری اسلامی است، چرا که آمریکا دائما بهانه هایی را علیه ایران اعلام می کند و می کوشد دنیا را علیه ایران بسیج کند. مثلا با بهانه گیری در موضوع هسته ای، توانسته سه قطعنامه در شورای امنیت علیه ایران به تصویب برساند و تحریم های گسترده ای را علیه ما اعمال کند.
از دیگر سو، به طور رسمی از کشورهای عربی که ادعای ارضی علیه ایران مطرح می کنند، مانند امارات حمایت می کند و تواما از تغییر نام های ایرانی مانند نام خلیج فارس حمایت می کند و همیشه درکنار دشمنان ایران مانند رژیم صهیونیستی قراردارد. در عین حال آمریکا در تلاش است که اگر از راه نظامی نمی تواند، اقدامی علیه ایران صورت دهد، لیکن «چماق تهدید نظامی» را همیشه به اهتزاز درمی آورد و همواره از احتمال استفاده از گزینه نظامی سخن می گوید. در عین حال همواره برای تغییر از بیرون تلاش می کند تا با برخی اقوام ایرانی و گروه های سیاسی ارتباط برقرار کند و آنها را با خواسته های خود هم سو بکند.
آنها با راه‌اندازی انواع رادیو و تلویزیون ها به زبان فارسی تلاش دارند روی افکار عمومی مردم ایران تاثیربگذارند. در همین راستا به طور رسمی بودجه ای را در وزارت خارجه خود برای تغییر رفتار دولت در ایران به تصویب رسانده اند. بنابراین از دیدگاه جمهوری اسلامی ایران نیز آمریکا همواره به عنوان یک تهدید مطرح است.در چنین شرایطی است که برخی معتقد بودند با توجه به اقدامات نظامی آمریکا در افغانستان و عراق این امر هم برای ایران رخ خواهد داد. اما آمریکا و نئومحافظه کاران توان انجام این کار را در خود ندیدند و چنین امری صورت نپذیرفت. اما مسئله مهم این است که هم محافظه کاران و هم دموکرات ها در ارتباط با ایران در پی «تغییر رفتار ایران» به عنوان حداقل خواسته های خود هستند و از نظر راهبردی تقریبا این دو جریان در آمریکا نسبت به ایران اشتراک نظر دارند اما از حیث اتخاذ تاکتیک ها متفاوت عمل می کنند. برای مثال در شرایط فعلی، دموکرات ها به استفاده از ابزار نظامی موافقت ندارند. در حالی که جمهوریخواهان مانند «جان مک کین» استفاده از قوای نظامی علیه ایران را مجاز می دانند. آنها نسبت به خاورمیانه از لحاظ تاکتیکی تفاوت نظر دارند. مثلا «باراک اوباما »ی دموکرات معتقد است پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری باید برنامه ای برای خروج نظامیان آمریکایی از عراق تدارک ببیند. در حالی که «جان مک کین» معتقد است اگر لازم شد آمریکا تا صدسال دیگر هم در عراق می ماند!
پس در شرایط کنونی می توان این گونه نتیجه گرفت، که دیدگاه «اوباما» نسبت به مسائل ایران مثبت تر و دیدگاه مک کین بسیار خطرناک است. مک کین کسی است که بمباران ایران را در سال گذشته مطرح کرد و اکنون هم جزء کسانی است که در تمام مصاحبه ها و صحبت های خود به طور آشکار علیه ایران سخن می گوید. اما اوباما مسئله مذاکره بدون پیش شرط را با ایران طرح می کند. مواضع هیلاری کلینتون بین این دو نفر موضوعیت می یابد. در واقع او نه مثل اوباما معتقد به مذاکره است و نه مانند مک کین، معتقد به بمباران و حمله نظامی به ایران است.
* با این وصف تحلیل شما از آینده چیست؟ یعنی کدام یک از این گفتمان ها بر آمریکا و سیاست خارجی آن تفوق می یابند؟
**اینکه در آینده چه رخ خواهد داد، بستگی به دیدگاه دولت مردان آمریکا وایران دارد و اینکه آیا این دو دولت می خواهند مسائل را به سمت حل شدن به پیش ببرند یا اینکه می خواهند از راه دور و با فاصله و با احساس نگرانی از یکدیگر با هم سخن بگویند. اگر طرفین به این نتیجه برسند که روی منافع مشترک مذاکره کنند و بر بی اعتمادی تمرکز نداشته باشند، ممکن است با تغییر دولت در آمریکا شاید در آینده بتوان توقع داشت باب مذاکرات دو جانبه گشوده شود تا مسائل به سمت حل شدن برود. همان گونه درباب عراق چنین رخ داد و در مورد امنیت عراق آمریکا و ایران موافقت کردند که در فضای عراق با هم گفت وگو کنند ومذاکره انجام دهند. بنابراین دو دولت وقتی می توانند راجع به یک موضوع مشترک مذاکره کنند، چه موضوعی مهم تر از روابط و مسائل بین دو دولت می تواند باشد؟ بالاخره آمریکا یک واقعیتی است که خواهد بود و ایران نیز به همین وجه واقعیتی است که همیشه پابرجا است. این دو طرف توان براندازی همدیگر را نخواهند داشت بنابراین باید بپذیرند که در واقعیت های جهانی به گونه ای با هم زندگی کنند که بتوانند بدون شرایط سلطه و شرایط نابرابر طرفین در جهان فعلی، کار خود را جلو ببرند و ایران بتواند در خاورمیانه به عنوان یک واقعیت تاثیرگذار اقدام کند.
* اطلاع دارید که «جیمی کارتر»، رئیس جمهور اسبق آمریکا با سران جنبش حماس ملاقات هایی را صورت داده است، یکی از مهمترین مشکلات ما و آمریکا تصادم منافع استراتژیک درخاورمیانه عربی و به خصوص در موضوع فلسطین است. ایران در باب مسئله فلسطین منافع ایدئولوژیک دارد اما آمریکا منافع مادی و امپریالیستی. با این وصف، شما این دیدار را چگونه ارزیابی می کنید، آیا این دیدار توان تاثیرگذاری دارد؟
**اینکه جیمی کارتر با حماس ملاقات می کند، گر چه هم دولت آمریکا و هم رژیم صهیونیستی با آن مخالفت داشتند، حکایت از این دارد که آمریکا و اسرائیل بالاخره نتوانسته اند مسائل خود را با دولت خودگردان حل کنند و حماس را نادیده بگیرند. آنها به این نتیجه رسیده اند که ، اگر بخواهند برخی از مسائل را در حد تاکتیکی حل کنند، نیاز به مذاکره با حماس دارند. فی المثل برای آزاد کردن آن نظامی اسرائیلی که اسیر حماس است هیچ راهی جز گفت وگو با حماس ندارند. یا برای جلوگیری از پرتاب راکت ها به سمت شهرک های صهیونیست نشین نیز راه حلی جز توافق با حماس برای آتش بس ندارند. بنابراین مجموعه عواملی از این دست باعث می شود که علی رغم خواست باطنی خود، با حماس مذاکره کنند تا بتوانند راه حلی را برای مشکلات خود بیابند. درست است که صهیونیست ها فشار زیادی را برفلسطینیان در نوار غزه وارد کرده اند و ظرف دو سال گذشته تلفات بسیاری بر مردم غزه تحمیل کرده اند، ولی اتفاق مهمی که رخ داده، این است که یک نظامی اسرائیلی هم چنان در دست رزمندگان حماس در اسارت است و اسرائیل نتوانسته است، او را با فشار نظامی آزاد کند و دیگر آنکه در ادامه این فشارها حماس موفق شده است، حکومت خودگردان را از نوار غزه بیرون کند و خودش بر این منطقه مسلط شود. اسرائیل نگران است که اگر در آینده چنین فضایی در کرانه باختری به وجود بیاید و حماس بر آنجا هم مسلط شود، در واقع، در درون سرزمین های اشغالی یک قدرت فلسطینی مخالف با سازش و معتقد به مقاومت ایجاد خواهد شد که ممکن است شرایط را دگرگون کند. پس آنها به این نتیجه رسیده اند که فشارهای نظامی و فشارهای اقتصادی کفایت نمی کند و در انزوا قراردادن «حماس» مشکلی را از آنها حل نخواهد کرد. بنابراین حس می کنند در حداقل ها، می توانند با حماس گفت وگو کنند تا بتوانند برای مدتی فرصت ایجاد کنند و شرایطی را سامان دهند که آتش بسی برقرار شود و با آزاد کردن تعدادی از فلسطینیان بتوانند نظامی خود را آزاد کنند. این وضعیت به نفع حماس خواهد بود، چرا که با مقاومت خود به نتایج ملموسی رسیده است که این امر مردم فلسطین را تشویق می کند به اینکه از حماس حمایت کنند.
* مهمترین چالش ما با آمریکا پس از مسئله هسته ای، شاید از جهاتی ، وضعیت عراق باشد. در قضیه عراق مواجهه ایران و آمریکا را چگونه تفسیر می کنید؟ این روزها اتهام زنی های آمریکا به مراتب وسیع تر از گذشته شده است که نمونه اش گزارش مضحک «دیوید پترائوس» و «کروکر » در سنای آمریکا بود. آیا این امر نشان نمی دهد که آمریکا می خواهد به چالش ها با ایران دامن بزند؟
**ببینید، من معتقدم مهمترین چالش ما با آمریکا بر سر «اسرائیل» و موضوع فلسطین است و مسئله عراق، بعد از این امر، موضوعیت می یابد. آمریکایی ها مهمترین مسئله ای که با ما دارند این است که می خواهند ایران در قبال فلسطین بی تفاوت باشد و به جریانات مقاومت در فلسطین کمک نکند. من فکر می کنم، هیچ مسئله ای به این اهمیت برای آمریکایی ها وجود ندارد.
برسر قضیه عراق، به نظر می رسد در عین حالی که آمریکایی ها، حرف های زیادی می زنند، ایران و آمریکا در مورد عراق، منافع مشترکی می توانند داشته باشند و در منافع مشترک امکان تفاهم وجود دارد. اینکه آمریکا به ایران اتهام می زند، به خاطر این است که در عراق نتوانسته است با ایران «توافق» کند والا اگر بتواند با ایران توافق کند، این اتهامات را کنار خواهند گذاشت. درعراق، هم ایران و هم آمریکا، با القاعده مخالف اند و بزرگترین عامل ناامنی در عراق نیز القاعده و بقایای حزب بعث به شمار می آیند. مسئله امنیت در عراق امری است که هم آمریکایی ها بسیار علاقه مندند برقرار شود و هم ایران . ناامنی و بی ثباتی در عراق اعتبار و ارزش ارتش آمریکا را از بین برده و باعث شده است که مجلس نمایندگان و مجلس سنا به دست مخالفین دولت بوش بیفتد. در کنار امنیت عراق، البته مسئله امنیت نظامیان آمریکایی هم برایشان مهم است. آنها فکر می کنند، تنها کشوری که می تواند به این مسئله کمک کند، ایران است ایران نیز امنیت عراق را مهم می داند و معتقد است برخی از کشورهای عربی همسایه عراق مانند اردن و عربستان در بروز ناامنی ها مقصر هستند.
نکته بعدی که برای ایران مهم است، تشکیل حکومت در عراق با اکثریت شیعی است. با این مسئله هم آمریکایی ها موافقند گرچه در ساختارها به گونه ای طرح ریزی می کنند که حاکمیت به طور کامل در دست شیعیان نباشد. اگر حکومت درعراق براساس خواست اکثریت باشد ، یک مشکل تاریخی که در عراق وجود داشته است و همیشه اکثریت در حکومت نقشی نداشته اند و اقلیت اعراب سنی بر اکثریت مردم حکومت می کردند، برطرف می شود. پیامد اصلی این امر این است که نگرانی از درگیری بین عراق و ایران هم برای آینده و هم برای حال برطرف می شود. چرا که وقتی اقلیت عرب سنی حاکم بر عراق باشد، شیعیان را در پیوند با ایران می دانند و برای جلوگیری از پیوند آنها با ایران مدام با کشور ما درگیر می شوند.
پس ما در بعضی از مسائل در عراق، با آمریکایی ها به طور ناخواسته دارای منافع مشترک هستیم و به همین دلیل هم توافقی شد که با آمریکا بر سر مسئله امنیت عراق گفت وگو شود.
بنابراین درست است که آمریکایی ها دائم به ایران اتهام می زنند، ولی موضوعات مشترک بین دو کشور می تواند عامل نزدیکی آنان شود، اما تا زمانی که آمریکائیها نگران این هستند که ما می خواهیم حکومتی در عراق روی کار بیاید که باآمریکا فاصله داشته باشد. باتوجه به تلاش آمریکا، که می خواهد حکومت در عراق با ایران زاویه داشته باشد، طبیعتا به ما اتهام خواهند زد و ما هم متقابلا مهمترین معضل عراق را اشغال آن کشور از سوی آمریکا می دانیم.
* پرسش بعدی در باب مسئله هسته ای است، پس از گزارش 16 نهاد اطلاعاتی آمریکا، ما شاهد آن هستیم که باز هم صدور قطعنامه ها ادامه داشت و آمریکا نقش محوری را برای شکل دادن به یک اجماع جهانی علیه ما دارد و تاکنون مانع بسته شدن پرونده هسته ای ما شده است. آمریکا این بازی را می خواهد تا کجا ادامه دهد؟
**آمریکا در پی فشار بر ایران است و بهترین بهانه ای که پیدا کرده است، موضوع هسته ای است. آمریکایی ها تلاش می کنند موضوعاتی را به دست آورند که سایر کشورها را در جهت مقابله با آن با خود همسو کنند. مسئله هسته ای به دلیل تبلیغات و سعی آمریکائی ها به مهمترین مسئله جهانی تبدیل شده است. آمریکا با طرح این مسئله که ایران در پی ساخت بمب هسته ای است ، این امر را تئوریزه می کندکه ایران تهدیدی است برای اروپا و اسرائیل. بنابراین با این موضوع بهانه ای را برای اعمال فشار بر ایران پیدا کرده است. آمریکا به این مسئله نیاز دارد ، تا بتواند با ایران یا به توافق برسد یا اینکه در ایران به تعبیر خود حاکمیت را دگرگون کند. پس مسئله آمریکا راجع به موضوع هسته ای ما بهانه ای بیش نیست. اما در مورد موضوع هسته ای ما نباید آن گزارش 16 سازمان آمریکا را یک اتفاق تصادفی بدانیم. آمریکا آن گزارش را منتشر کرد تا از بن بستی که برای موضوع هسته ای ما به آن دچار شده بود راه گریزی بیابد. آمریکا شرایطی را فراهم کرده بود که باید یا حمله نظامی را سامان می داد یا عقب نشینی می کرد. اگر می خواست به ایران حمله نظامی صورت دهد، این امر باعث می شد که جنگ جدیدی آغاز شود که برای آمریکا پایان آن نامشخص بود. توجه داشته باشید فضایی که در سال گذشته ایجاد شده بود، فضای جنگ بود. اما آمریکایی ها به این نتیجه رسیده بودند که توان آغازجنگ با ایران را ندارند پس باید کوتاه می آمدند که نتیجه طبیعی اش پیروزی ایران بود. بنابراین، سراغ راه حل دیگری رفتند که در آن عقب نشینی نکنند و اما تواما فشارها بر ایران را ادامه دهند. به همین خاطر گزارش 16 سازمان اطلاعاتی منتشر کردند و گفتند اقدامات ایران نظامی نیست. به این ترتیب خود را از شرایطی که ایجاد کرده بودند و ناگزیر به حمله نظامی بودند، نجات دادند.
اما آنها از این فرصت برای اعمال فشارهای جدید بر ایران نیز سود بردند. آنها اعلام موضع کردند که ما همان طور که به اروپا و روسیه و چین گفته ایم که حمله نظامی صورت نخواهیم داد، اما هشدار می دهیم که ایران برخلاف قطعنامه های شورای امنیت به کار خودش ادامه می دهد و با جامعه جهانی مخالفت می کند. پس مخل «نظم جهانی و امنیت آن» است. اکنون اما آنها با این تعابیر به دنبال سامان دادن به یک اجماع مستحکم در میان کشورهای عضو شورای امنیت هستند تا بتوانند فشارها بر ایران را ادامه دهند، از همین رو، آن گزارش 16 سازمان اطلاعاتی منتشر شد، کسانی که مطلب را تحلیل می کردند، بارها گفتند که آمریکایی ها به سمت صدور قطعنامه های بعدی اما با تاخیر زمانی خواهند رفت که همین امر هم اتفاق افتاد. بنده همان موقع در مصاحبه ای با یکی از خبرگزاری ها به این امر اشاره کردم که آمریکایی ها قطعنامه های بعدی را صادر خواهند کرد، ولی با تاخیر زمانی. این اتفاق افتاد، اما اگر خاطرتان باشد کسانی در آن برهه زمانی اعلام کردند که صدور قطعنامه سوم منتفی است!
نکته مهم این است که آن گزارش 16 سازمان اطلاعاتی، برای حل مشکل آمریکا بود نه حل مشکل ما...
*یعنی آن گزارش گامی در جهت عادی شدن پرونده هسته‌ای ما نبود؟
**خیر. آن گزارش منتشر شد تا خودشان را از مخمصه ای که ایجاد کرده بودند و ناگزیر به حمله نظامی بودند رها کنند. آنها به فشارها ادامه خواهند داد و تنها مسیر این امر «تحریم ها» است و قانونی ترین روش هم برای آنها ، صدور قطعنامه های پی در پی است. اتفاقا اکنون صدور قطعنامه برای آنها راحت تر هم شده است چرا که اعلام کرده اند «حمله نظامی» را صورت نخواهند داد.
*پس معتقدید صدور قطعنامه‌ها ادامه خواهد یافت؟
**بله. به نظر من ادامه می یابد اما با یک فاصله های زمانی متفاوت با قطعنامه های قبلی.
*یعنی فاصله زمانی را طولانی‌تر خواهند کرد؟
**بله طولانی تر و با مذاکرات بیشتر و هماهنگی بیشتر. دلیل این مقولات این است که آمریکا در مسیر تقابل حرکت می کند. مگر آن که بین ایران و آمریکا مذاکره ای صورت گیرد و طرفین به این نتیجه برسند که مسئله را حل کنند. آن موقع مسیر قطعنامه ها عوض خواهد شد.
*شما می گویید قطعنامه ها ادامه می یابد و تواما آمریکا دست به حمله نظامی هم نخواهد زد، پس سیر تکوین این مسئله چگونه طی خواهد شد و مسئله تا کجا ادامه می یابد؟
**این امر در دستور کار دولت بعدی آمریکا قرار خواهد گرفت. دولت بوش مشکل خودش را حل کرد. دولت بوش تا پایان امسال که وقتش به پایان خواهد رسید و خودش را از اینکه بدهکار دولتمردان بعدی و هم پیمانان خود برای حمله به ایران ببیند، رها کرده است. یعنی الان ملزم به حمله به ایران نیست. چرا که مسیر فشار سیاسی و اقتصادی را انتخاب کرده است . پس این دولت آینده آمریکاست که باید بررسی کرد شرایطش به چه نحوی خواهد بود و آیا «باراک اوباما» سرکار خواهد آمد یا «جان مک کین» و یا «هیلاری کلینتون». هر کدام از این افراد تاکتیک های متفاوتی دارند و نکته مهم دیگر این است که تا آن زمان ایران در مسئله غنی سازی از نظر فنی چه جایگاهی دارد؟و آیا ایران می تواند 64 هزار سانتریفیوژ را راه اندازی کند و اعلام کند که غنی سازی را در ابعاد صنعتی به طور کامل راه اندازی کرده است و موضوع غنی سازی دیگر تمام شده است یا هنوز در مرحله آزمایشی و نیمه صنعتی قرار دارد. اگر ایران بتواند تا انتخابات ریاست جمهوری آینده آمریکا به شرایطی برساند که 64 هزار سانتریفیوژ را نصب کرده باشد و با کمک آنها بتواند غنی سازی اورانیوم را به صورت صنعتی انجام دهد، یک تحول فنی رخ داده که بر مسائل سیاسی تاثیر می گذارد . در آن زمان هم این امر که کدام دولت سرکار بیاید، جمهوری خواهان یا دموکرات ها، آن هنگام شرایط عوض خواهد شد. اما تا پایان دوره بوش به نظر می رسد شرایط در حالت فعلی باقی بماند.

نام:
ایمیل:
نظر: