صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۶ شهريور ۱۳۸۷ - ۱۱:۰۸  ، 
شناسه خبر : ۴۱۹۰۶

مقدمتا در زمینه مطالعات فرهنگی به طور کلی می‌توان از این نکته آغاز کرد که: طی دهه‌های اخیر درباره علل حوادث و رخدادهای اجتماعی ایران و بویژه آنچه به نوعی مربوط به عملکرد و نحوه حضور جوانان می‌شود مقالات و تحلیل‌های مختلفی عرضه شده است. نکته جالب توجه غلبه تمایلات سیاسی بر تحلیل‌های عرضه شده در این باره است. در واقع جایگزینی تحلیل‌های سیاسی به جای مطالعات فرهنگی موجب بروز برداشت‌هایی قابل تامل شده و بر این اساس حوادث دیگری قابل پیگیری است.

 لذا به نظر می‌رسد بررسی این امور نیاز به مطالعات تاریخی و فرهنگی در سطوح عمیق‌تر دارد. با نگاهی به وضعیت تاریخی جامعه جهانی طی چهارصد سال گذشته می‌توان گفت: ساکنان کره ارض در این مدت شاهد دو انقلاب بزرگ بوده‌اند. انقلاب اول انقلاب کبیر فرانسه بود. همان که به دنبال نهضت‌های روشنگری، اصلاح دینی و اومانیسم، اروپا را در خود فرو برد و انقلاب دوم: انقلاب اسلامی ایران است. وجه اشتراک این دو جریان بزرگ، اتکا و رجوع بنیانگذاران و رهبران آنها بر یک نگرش کلی و ویژه به عالم بود. دریافتی که اساس همه اقوال و اعمال را تشکیل می‌داد. از طرفی باید دانست که وجه تمایز تمدن‌های بزرگ و فراگیر خاستگاه فرهنگی آنهاست. همان ندا و آهنگی که در میان وجوه مختلف تمدن اسلامی و غربی می‌توان مشاهده کرد و حسب آن به بازشناسی تمدن معاصر پرداخت. این فرهنگ خود مبتنی بر نگرش کلی به هستی است. به عبارتی سه موضوع اصلی «تفکر، فرهنگ و تمدن» در ارتباطی طولی سمت و سوی همه وجوه آشکار و پنهان حیات آدمی را در برهه‌ای خاص از تاریخ می‌نمایانند. انقلاب اسلامی ایران پرسش بزرگی بوده است که تمامیت غرب را مورد تعرض قرار داد. لذا جدال این دو انقلاب پیش از آنکه در صحنه مدنیت و یا حتی فرهنگ آشکار شود، در صحنه و ساحت نظر رخ می‌نماید. از همین جاست که لزوم مطالعات فرهنگی به معنای حقیقی آن وتوجه دقیق و نظری به وجوه مختلف تمدن و فرهنگ غرب و تاریخ پر درس آن بر ما نمایان می‌گردد. برای انجام این مطالعات همواره دو محور اصلی پیشنهاد می‌شود: یک محور مربوط می‌شود به شناخت دشمن و کفر زمانه که اتفاقا در عصر ما فرهنگ و تفکر و تمدن آن غالب است و دوم شناخت دوست. در محور اول غالبا غرب‌شناسی در راس قرار دارد. یعنی شناخت غرب در سه ساحتی که بیان شد. در محور دوم نیز این سه شاخه باید مورد شناسایی قرار گیرد. یعنی شناخت دین در همه این عرصه‌ها. پس هنگامی که به ضرورت مباحث فرهنگی پی بردیم لاجرم به ضرورت شناخت غرب و اسلام در هر سه زمینه خواهیم رسید.

 در نهایت باید گفت: تا زمانی که این سرزمین فراخ در گیرو دار «نگرش عمومی و کلی غربی در میان همه شاخه‌های علوم و فرهنگ غربی» است، قادر به گذار از مرحله انقلاب فرهنگی و تحقق آن نخواهد بود. طرح جامع تحقیقات فرهنگی کشور به گونه‌ای که به راستی متذکر «مبانی و منابع نظری غربی» و مبانی و منابع نظری سنتی و دینی» و نحوه ظهور و بروز هر یک از آن دو گروه از مبانی در صورت بیرونی و سیرت حاکم بر آن امر باشد از مهمترین اولویت‌هاست.

نام:
ایمیل:
نظر: