روشنک عباسى
جوزف فریمن کارگردان مستندساز آمریکایی است که برای نمایش فیلم خود در یک جشنواره ایرانی به تهران آمده با رضا راننده جوانی که به دلیل شدت علاقه اش به فیلمسازی به کسوت رانندگی میهمانان جشنواره درآمده، همراه است.
جوزف در منزل دایی اش که به تازگی مرده، در شمال تهران ساکن می شود. او که در باره مهاجرین ایرانی فیلمی ساخته، بعد از نمایش آن در جلسه نقد و بررسی شرکت می کند تا به سوالات حضار پاسخ گوید. در آن جلسه خبرنگار جسوری به نام لیلا صولتی از جوزف می خواهد تا به زبان فیلم، یعنی فارسی پرسش ها را پاسخ گوید. این موضوع باب دوستی فریمن با لیلا و برادر عکاسش را باز می کند. لیلا و برادرش برای انجام مصاحبه به خانه فیلمساز آمریکایی می روند. لیلا سوالاتی دارد که می پرسد ولی جوزف از پاسخ به سوال لیلا در رابطه با تسخیر لانه جاسوسی تفره می رود. لیلا و برادرش در حال بررسی منزل و رایانه شخصی او هستند که فریمن مچشان را می گیرد و آنها را از خانه بیرون می کند. روز بعد فیلمساز به محل کار آنها می آید و بی مقدمه دست و پا و چشمانشان را می بندد و وانمود می کند که در حال تخریب و قتل رضا راننده اش است. جوزف اندکی بعد پس از باز کردن دست و پای آنها فیلمی را که از آنها گرفته نشانشان می دهد. او می خواهد با اینکار ماهیت اشتباه قضاوت یکسونگری با چشمان بسته و البته گروگانگیری را به تصویر بکشد. لیلا با نشان دادن چند سند از اسناد لانه جاسوسی او را متقاعد می کندکه امریکا قصد دخالت در امور داخلی ایران را داشته و او می پذیرد. فریمن پیش از بازگشت به کشورش به بهشت زهرا رفته و سپس به آمریکا باز می گردد.
« تخت جمشید سر روز ولت» تله فیلمی است که «سعید ابراهیمی فر» به تهیه کنندگی علیرضا سبط احمدی آنرا ساخته است. این فیلم با بازی درخشان آتیلا پسیانی و نازنین فراهانی در چند لوکیشن محدود مثل سینما فلسطین، فرودگاه امام خمینی، بازارچه تجریش و... ساخته شده است. گرچه فیلم با محوریت حادثه 13 آبان، گروگانگیری وتسخیر لانه جاسوسی شکل گرفته و مسائلی ازاین دست را مطرح می کند اما روابط علت و معلولی فیلم به خوبی پیش نرفته و چرایی کنش های شخصیت های قصه را پاسخ نمی دهد. چگونگی آگاه شدن لیلا از ایرانی بودن فریمن، جستجوی تصنعی و بی مقدمه لیلا و برادرش در خانه فیلمساز، گروگانگیری صوری در محل کار خبرنگارها و نحوه انجام آن و نتیجه گیری بی منطقش، عدم نظارت برگزارکنندگان جشنواره بر آمد و شدهای یک آمریکایی و... همه مسائلی هستند که چراهای مخاطب را بی پاسخ می گذارند. از این گذشته می دانیم دلایل دشمنی ملت ایران با دولت آمریکا و اشغال سفارتخانه آن بیشمار و بررسی آن مطول و مستلزم بسترسازی مناسب است در حالیکه در فیلم این دلایل با طرح یکی دو موضوع سرو ته قضیه جمع می شود و فریمن هم با رویت چند سند مجاب شده و در کمال صلح و صفا به آمریکا باز میگردد.
شائبه جاسوس بودن فریمن که در کلیت اثر جاری است مخاطب را در لحظاتی قرار می دهد که هر آن با لو رفتن ماهیت فیلمساز مواجه شود ولی این آرزوی بیننده تحقق نیافته و به نوعی حس ضدآمریکایی او سرکوب شده و خود را در توهم جاسوسی می یابد. رفتار مهربان و صمیمی جوزف فریمن با سایر شخصیت های قصه و نیز نیمه ایرانی بودن او، میزی که همه کاراکترها دور آن جمع شده و به فریمن هدیه می دهند و برای بازگشت دوباره اش به ایران آرزو می کنند، دیالوگ های فریمن با رضا - -نماینده نسل جوان ایرانی- مبنی بر سختی دور بودن از ایران، به نوعی کوتاه آمدن از آرمان های ایرانی و اسلامی در برابر ماهیت ضد انسانی آمریکا و نشستن پای میزمذاکره با آن را در ذهن تداعی می کند .
گرچه باید فیلمساز را به خاطر انتخاب موضوع تشویق کرد اما باید به آقای ابراهیمی فر یادآور شد که بددفاع کردن از هر چیزی آسیب بیشتری از دفاع نکردن از آن به موضوع وارد می کند. امیدواریم با نزدیک شدن به ایام الله دهه فجر شاهد آثار عمیقتری در باره انقلاب اسلامی و وقایع آن سال های پرالتهاب ایران باشیم.آثاری که با استفاده از مستندات انقلاب و داستان جانبازی های شهدای آن بتواند گامی در جهت اعتلای آرمانهای انقلاب اسلامی بردارد نه اینکه در تطهیر چهره کثیف آمریکا بکوشد.