صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۸ اسفند ۱۳۸۷ - ۰۷:۴۲  ، 
شناسه خبر : ۸۰۱۳۰

ابوالفضل صدقى
بدون تردید با روی کار آمدن دولت نهم روابط جمهوری اسلامی ایران با کشورهای ضدآمریکایی، آمریکای لاتین به خصوص کوبا، ونزوئلا، بولیوی و نیکاراگوئه ارتقای چشمگیری یافت. دکتر محمود احمدی نژاد که سیاست خارجی تهاجمی و پویایی را دنبال می کند نتوانست کشورهای ضد آمریکایی در حیات خلوت آمریکا را نادیده بگیرد لذا هر زمان که فرصتی دست می داد به این کشورها سفر کرده و همتایان خود را در آغوش گرفته و مشت های خود را گره کرده و نفرت خویش را از امپریالیسم فرهنگی و سیاسی آمریکا ابراز در داشته است. در واقع با روی کار آمدن دولت نهم جبهه استکبارستیزی احمدی نژاد، هوگو چاوز، مورالس، کاسترو و اورتگا جان تازه ای گرفته و روابط آنها بسیار گرم ترشده است. چاوز بارها به تهران سفر کرد. دانیل اورتگا در سفر به تهران دعوت بسیج دانشجویی را لبیک گفت و چفیه را بر دوش خود انداخت و از لزوم مبارزه با استکبار سخن گفت و احمدی نژاد را برادر خود خواند. از طرف دیگر کامیلو و آلیدا فرزندان ارنستو چه گوارا و در مهرماه امسال با دعوت مرکز فرهنگی میثاق و خانه آمریکا لاتین به ایران سفر کردند و در مراسمی در دانشگاه تهران شرکت کردند. دکتر احمدی نژاد نیز در پیامی به این مراسم تاکید کرد: امروز کوچه کوچه ما مملو از «چه» است و «چه» در ایران اسلامی تکثیر و تعالی پیدا کرده است. امروز «چه» در ایران اسلامی در باکری ها، همت ها، کاوه ها و فهمیده ها به کمال رسیده است.
محمد قوچانی سردبیر هفته نامه شهروند امروز که شماره هفته دوم مهر ماه خود را به طور مفصل به این موضوع مهم اختصاص داده بود در اعتراض به این روند، آن را التقاط جدید نامید و گفت پوپولیسم جاده صاف کن کمونیسم شده است. وی انتقاد کرد «هنگامی که برادران مدرن و مسلمان خود را در ترکیه و عراق همان آزادیخواهان مومن و مسلمان را وا می گذاریم و از آمریکای لاتین دوست می گیریم و هر سال به دیدار هوگو چاوز و اوا مورالس می رویم و میزبان فرزندان چه گوارا در ایران می شویم و برای مراسم بزرگداشت چریکی که نسبتی با ملت و فرهنگ ما ندارد پیام می فرستیم آیا انتظاری جز احیای چپ گرایی در ایران باید داشته باشیم».
اول: آنکه سیاست خارجی دولت نهم پیش از دولت های دیگر به جنبش های اسلامی و بسیج جهانی اسلام توجه داشته است. در واقع دولت اسلامی ملت های مسلمان در سراسر جهان را پشتوانه اصلی خود دانسته و از آنها نیز حمایت کرده است. دولت اسلامی دکتر احمدی نژاد در حمایت آشکار از نهضت های آزادیبخش و بسیج جهانی اسلام امید به موفقیت و پیروزی را در دل آنها زنده نگه داشته است. بعد از اعلام مواضع روشن دولت اسلامی از طریق دکتر احمدی نژاد مبنی بر محو رژیم صهیونیستی و قضیه هولوکاست، «خالد مشعل» مسئول دفتر سیاسی حماس در مصاحبه با کیهان گفت: «ما همواره موضع گیری ایران اسلامی را در قبال فلسطین ستایش می کنیم و معتقدیم نیرومندی ایران باعث پشتوانه و دلگرمی ما نیز می باشد. اظهارات مسئولان ایران، شجاعانه، جسورانه و بر حق است... مسئولان ایرانی حرف دل ملت ها را می زنند و ملت ها همیشه اینگونه موضع گیری ها را می پسندند».
مصادیق زیاد دیگری می توان نام برد که نشان می دهد دولت نهم در حمایت از مسلمانان و رابطه با کشورهای اسلامی سنگ تمام گذاشته و آنها را به خود وا نگذاشته است. آیا اعلام یکی از رهبران بزرگ آمریکای لاتین به دکتر احمدی نژاد مبنی بر اینکه اگر شرایط اجتماعی مانع نبود شیعه می شدم به جاده صاف کنی برای کمونیسم تعبیر می گردد؟ چرا هنگامی که هابر ماس به دانشگاه تهران آمد کسی از التقاط سخن نگفت و کسی ننوشت که شاید اصولگرایی از محتوا تهی شود!
دوم: همان طور که «فوکویا» گفته است نومحافظه کاران آمریکا معتقدند دولت و ملت آمریکا حق دارند به عنوان نیروی خیر، جهان را آباد و آزاد کنند. همین برتری آمریکایی به آنها مشروعیت بین المللی می دهد که از آن به عنوان هژمونی خیراندیشانه یاد شود. آمریکایی ها برای اثبات این هژمونی می توانند نه تنها از خود در برابر جهان توسعه نیافته دفاع کنند بلکه به اقدام پیش دستانه دست زنند و عملیات نظامی انجام دهند و با مهندسی اجتماعی، به قول خود توسعه نیافتگی سیاسی و اقتصادی کشورهای هدف را حل کنند که ما نمونه های آن را در افغانستان و عراق مشاهده می کنیم. آمریکایی ها نتوانستند با مهندسی اجتماعی برجی از رفاه و دمکراسی در افغانستان و عراق ایجاد کنند بلکه نفرت عمومی نسبت به امپریالیسم آمریکا را افزایش دادند. برژینسکی در کتاب جدید خود تحت عنوان «انتخاب: سلطه یا رهبری» نسبت به افزایش نفرت عمومی نسبت به امپریالیسم فرهنگی و سیاسی آمریکا و ظهور یک جریان ضد آمریکایی هشدار می دهد. او سه گزینه چین باثبات و درحال ثروتمندشدن، فرهنگ زندگی اروپایی و اسلام سیاسی که نافی جریان سکولاریزم جهانی است را قادر به ایجاد هیجانات سیاسی جهانشمول نمی داند. وی معتقد است اسلام سیاسی اگر چه به معدودی انگیزه می دهد اما محتملا قادر به بسیج بسیاری از جوامع غیراسلامی نیست. ضد جریانی که برژینسکی از آن واهمه دارد تلفیق نفرت جهانی علیه جهانی سازی (به مثابه فرایندی که اغنیا در آن بر ضعفا حاکم می شوند) با آمریکا ستیزی فزاینده ای است که آمریکا را نه تنها به عنوان موتور این جهان سازی ناعادلانه بلکه به مثابه آبشخور امپریالیسم فرهنگی و سیاسی می نگرد. این جریان معکوس به زعم برژینسکی به طور همزمان برای مردم آسیا، آمریکای لاتین، اروپا، آفریقا و روسیه جذاب است.
نگاه ویژه سیاست خارجی دولت نهم به آمریکای لاتین و هرکجا که جریانی ضد آمریکایی حضور دارد بدان جهت است که جبهه همبستگی مستضعفین عالم در برابر نظام ناعادلانه جهانی شکل گیرد و تقویت شود. جنایات گسترده آمریکا در سراسر جهان و نقض آشکار حقوق بشر و اشتباهات استراتژیک نومحافظه کاران و از یک طرف آگاهی و همبستگی جهانی مستضعفین و مظلومان جهان از طرف دیگر می تواند جریان نفرت عمومی و آمریکا ستیزی را تقویت کند. همان جریانی که برژینسکی استراتژیست کهنه کار آمریکایی را به واهمه و ترس واداشته است.
لذا دعوت از «چه ها» به ایران فرش قرمز برای کمونیست ها نیست که جزیی از زباله دان تاریخ هستند بلکه تقویت جبهه همبستگی جهانی علیه استکبار جهانی است.

نام:
ایمیل:
نظر: