این روزها و پس از آنکه عده معدودی اغتشاشگر به پشتوانه رسانههای رسوای معاند وابسته به برخی کشورهای غربی و عربی با ادعا و بهانههای نچسبی همچون وطندوستی و دفاع از مردم و زنان مشغول جنایت و قتل علیه فرزندان انقلابی این سرزمین و مزاحمت برای مردم از طریق وارد کردن خسارت به اموال عمومی و کشیدن چادر از سر زنان محجبه بودند، خالی از لطف نیست که یادآوری شود که چه کسانی در ادعای وطندوستی و دفاع از مردم و زنان صادق بودهاند و چه کسانی این موضوعات را بازیچه اهداف شوم خود کردهاند.
1- پس از آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران که این روزها در سالگرد آن هستیم، خیل رزمندگان غیور از اقصی نقاط کشورمان روانه مناطق جنگی شدند تا علاوهبر دفاع از تمامیت ارضی کشورمان و جلوگیری از پیشروی سربازان دشمن، مدافع نوامیس و زنان و مردان کشورمان باشند.
دفاع از ناموس توسط رزمندگان دلاور را میتوان یکی از مهمترین جنبههای سلحشوری آنها دانست تا جایی که در بسیاری از وصایای شهدای دفاع مقدس این کلیدواژه به صورت مکرر بیان شده است. به واقع رزمندگان بسیجی و دلاورمردان ارتشی و سپاهی جان دادند تا ناموس این سرزمین و یک وجب از خاک وطن به دست دشمن نیفتد و پرچم نظام جمهوری اسلامی در مقابله با دشمن حمایت شده از سوی دهها کشور غربی و عربی سرافراز بماند.
ذکر این رشادتها که خود الگو گرفته از ایثار و جانبازی سیدالشهدا(ع) و سرور آزادگان بود، سالهای بعد از جنگ نیز الگو و چراغ راه جوانان انقلابی و بسیجیان این سرزمین بود.
شب نیمه شعبان سال 92 وقتی طلبه جوانی به نام «علی خلیلی» در یکی از خیابانهای تهران شاهد مزاحمت عدهای اوباش برای یک دختر جوان بود، نتوانست بیتفاوت عبور کند و برای دفاع از وی وارد معرکه شد و پس از آنکه رگ گردن و گلوی این شیر مرد بسیجی هدف تیغ اوباش قرار گرفت چندین ماه درد شدید و عملهای سنگین جراحی را تحمل کرد و سرانجام در روزهای ابتدایی سال 93 به خیل شهدا پیوست. این شهید عزیز 15 روز قبل از شهادت در نامهای به رهبر انقلاب نوشت: «آن شب اگر من جلو نمیرفتم، ناموس شیعه به تاراج میرفت».
سال 99 «محمد محمدی» جوان حزباللهی و بسیجی وقتی در خیابان شاهد توهینهای عدهای بیغیرت به یک زن بیدفاع و فحاشی و درگیری آنها با این زن بر سر پارک خودرو بود دفاع از آن زن را وظیفه خود دانست و با مزاحمان وی درگیر شد. او نیز بر اثر اصابت تیغ تیز نامردی بر پیکرش در دفاع از ناموس مردم راهی بهشت شد تا فرزندانش برای دیدار دوباره پدر شهیدشان تا قیامت چشم انتظار بمانند.
در سالهای اخیر نیز تعداد زیادی از بهترین جوانان این سرزمین که خوب میدانستند هدف نهایی تاسیس و تجهیز داعش در سوریه و عراق به دست کشورهای غربی، ورود به ایران و خدشه به امنیت مردم و هتک حرمت نوامیس این سرزمین به مانند آنچه با زنان سوری و عراقی کردند بود در آن روزهایی که برخی افراد نادان که امروز مدعی دفاع از زنان شدهاند با اعزام رزمندگان مدافع حرم به سوریه و عراق مخالفت میکردند هزاران کیلومتر آن سوتر از مرزها با نثار خون خود و دادن سر، دشمن را زمینگیر کردند تا حیثیت زنان و دختران این سرزمین لگدمال هوس بازیهای نیروهای داعشی نشود.
نیروهای پلیس این کشور نیز که این روزها مظلومانه مورد هجمه آشوبگران مجازی و کف میدان بودند فقط در سال جاری 40 شهید برای دفاع از امنیت این کشور و آسایش زنان و کودکان و مردم تقدیم کردهاند.
حال باید از مدعیان دروغین دفاع از زنان پرسید؛ رزمندگان و جوانان بسیجی و انقلابی همچون شهدای دفاع مقدس، شهیدان خلیلی و محمدی و شهدای مدافع حرم و پلیس در دفاع از امنیت و آسایش زنان و دختران این سرزمین صادقتر بودهاند یا آشوبگرانی که به روایت تصاویر و اعترافات موجود، در روزهای اخیر حتی زنان هممسلک و همراه آنها نیز در تجمعات از تعرض و مزاحمت آنها در امان نبودهاند. آیا غیر از این است که اینبار هم موضوع دفاع از زنان بهانهای نخنما برای پیشبرد اهداف شوم و اجرای نقشههای دیکته شده دشمنان ایران از سوی آنها بوده است؟
شهدایی که جان خود را برای حفظ نوامیس مردم با هر ظاهر و حجابی تقدیم کردند بیشتر مدافع حقوق زنان بودند یا نامردانی که در روزهای اخیر با شعار دروغین دفاع از حقوق زنان و آزادی پوشش، چادر از سر زنان محجبه کشیدند؟
در این میان رسانههای معاند و ضد انقلاب وابسته به غرب و عربستان سعودی نیز که این روزها به بهانه درگذشت تاسف برانگیز یک دختر جوان که علت فوت وی علیرغم اعلام اولیه پزشکی قانونی مبنی بر وارد نیامدن هیچگونه ضربه به او در دست بررسیهای تکمیلی و تخصصی است و دستور رسیدگی به این موضوع از سوی سران قوا صادر شده است، 24 ساعته مشغول دروغپردازی و تحریف و تهیه گزارشهای تخریبی علیه جمهوری اسلامی و القای باور نادرست تضییع حقوق زنان در ایران هستند هم بهتر است به جای این تلاشهای بیهوده و تزریق هیجان کاذب برای تشدید اغتشاش، پاسخگوی عملکرد کشورها و دولتهای حامی خود در موضوع حقوق بشر و به ویژه زنان باشند. کشتار 250 زن بیدفاع به ضرب گلوله پلیس آمریکا در فاصله سالهای 2015 تا 2020 (گزارش واشنگتن پست) تنها یک نمونه از کارنامه کشورهای غربی در حوزه زنان است.
«مروه شروینی» زن مسلمان و باردار مصری که تبعه آلمان بود سال 2009 پس از شکایت علیه مزاحمتهای یک مرد آلمانی به خاطر محجبه بودن وی برای طرح شکایت همراه همسر و فرزند خردسالش در جلسه دادگاه حاضر شده بود. مدعیان حقوق زنان در غرب باید پاسخ دهند چگونه این زن مسلمان در جلسه دادگاه و در برابر قاضی و ماموران حاضر با وارد آمدن حدود 20 ضربه چاقو از سوی متهمی که باید پاسخگوی اقدامات خود علیه این زن میبود جان خود را از دست داد؟ آیا غیر از این است که برای یک زن مظلوم مسلمان که برای تظلمخواهی دست به دامن دستگاه قضایی یک کشور مدعی در اروپا شده بود نیز امنیت و ارادهای برای احقاق حق وجود ندارد؟
رسانه معلومالحال وابسته به رژیم سعودی (که خبرنگار منتقد خود را اره میکند) نیز این روزها در دمیدن به آتش آشوب در ایران با بهانه خندهدار دفاع از زنان هرآنچه در توان داشته دریغ نکرده است. اما آیا این مثلا رسانه جرأت این را دارد که پاسخ دهد در کشور حامیاش با زنان و ابتداییترین حقوق آنها چه رفتاری میشود؟ آیا این رسانه دروغپرداز خبر دارد که همین چند وقت اخیر یک زن جوان عربستانی به علت درج چند پیام توئیتری به 34 سال زندان محکوم شد؟!
2- ادعای دیگری که در روزهای گذشته آشوبگران آن را بهانه اغتشاش و آشوب خود کرده بودند، دفاع از وطن و مردم بود. اما آیا وارد آوردن خسارت به بیش از 70 آمبولانس و دهها اتوبوس و خودروی آتشنشانی و تخریب بیش از 100 بانک و اموال متعدد عمومی خدمت به مردم است؟
خود مردم میدانند که جوانان جهادی و انقلابی که در ایام سخت کرونا داوطلبانه در آلودهترین بخشهای بیمارستانی مشغول خدمت و کمک به کادر درمان بودند یا مسئولیت تجهیز و تدفین فوتیهای کرونایی را بر عهده گرفته بودند در ادعای خدمت به مردم صادق هستند یا کسانی که دهها آمبولانس را تخریب کردهاند و راه بر تردد بیماران میبندند؟
آیا جوانان بسیجی جهادگر که در سختترین شرایط سیل و زلزله یا در قالب اردوهای جهادی بیهیچ چشمداشتی تا دور افتادهترین شهرها و روستاها میروند و از هر کمکی که بتوانند کوتاهی نمیکنند در موضوع کمک به مردم صادق هستند یا آشوبگران تخریبکننده اموال عمومی؟
3- در جریان اغتشاشات اخیر یکی از جریاناتی که نشان داد دشمن برای پیشبرد اهداف خود علیه انقلاب و کشور و مردم روی آنها حساب و شاید سرمایهگذاری ویژهای کرده است، برخی چهرههای مشهور و اصطلاحاً سلبریتیها بودند. کسانی که ذره ذره دار و ندار و شهرت و جایگاه خود را مدیون همین انقلاب و نظام هستند و اگر بسترسازی جمهوری اسلامی و مراکزی همچون صدا و سیما نبود بسیاری از آنها اصلا شناخته نمیشدند.
این روزهای ملتهب میگذرد اما رسوایی برخی سلبرتیها در همنوایی با دشمن و آشوبگران لکه ننگی بر پیشانی آنها خواهد بود تا مشخص شود چه کسانی سر بزنگاهها و در یک اشتباه محاسباتی بچهگانه کشور و مردم خود را به دشمن میفروشند و با مواضع جاهلانه خود تیغ آشوبگران برای بریدن گلوی پلیس و جوانان بسیجی را تیز میکنند.
جالب آنکه عدهای از این سلبریتیها در موضعی مبهم اعلام میکنند که در جریان این اتفاقات در کنار مردم هستند و البته مشخص نمیکنند منظورشان مردم خسارتدیده از این آشوبها و مادران و همسران و فرزندان نیروهای جانباخته بسیجی و پلیس مدافع امنیت است یا منظورشان اغتشاشگران است؟
البته این ماجرا یک حسن داشت و افتادن پرده ریا و نفاق از چهره برخی از سلبریتیها بود که تکلیف مردم و نظام را با خودشان روشن کردند. آن خانم بازیگری که به نفاق و ریاکاری خود اعتراف میکند و پس از آنکه سالها در فیلمها و سریالهای تولید شده در این کشور و با پول جمهوری اسلامی به شهرت رسیده میگوید «از ابتدا نیز به حجاب اعتقادی نداشته است» را باید به اعتراض راست یا دروغ سال گذشتهاش در مورد تعرض 20 سال قبل به وی در پشت پرده تولید فیلمها و... ارجاع داد و گفت اگر از ابتدا به حجاب و حدود الهی در این خصوص اعتقادی نداشتهای پس هیچکس غیر از خود را در ماجرای تعرض که ادعا کردهای ملامت نکن چون این حدود الهی که معترض آن هستی برای همین وضع شده است تا امثال شما از تعرض مصون بمانند.
نکته پایانی آنکه مردم به خوبی سره را از ناسره و مدعی یا عامل خدمت و دفاع از خود و دفاع ازحقوق زنان را تشخیص میدهند و همین بیمحلی آنها به اغتشاشگران و سلبریتیهای عامل دست دشمن (و بازنده این قمار) خود گویای فهم بالای مردم است./عباس شمسعلی
سند تحول؛ شاید وقتی دیگر فعلا نیازهای اولیه!
نویسنده : سید صادق غفوریان
تقریبا هر مهرماه که سال تحصیلی جدید آغاز می شود، گویی انبوهی از زخم های این کلاس و این مدرسه و این آموزش و پرورش سر باز و دردهای قدیمی شان رخ نمایی می کند. از غم پرتکرار کمبود معلم بگیرید تا چالش کیفیت نازل آموزشی در مدارس دولتی و نظام غریبه با مهارت آموزی تا کمبود فضای آموزشی و کلاس های شلوغ و این قبیل غصه ها. ضمن این که به ناچار به تمامی این غصه های قدیمی، باید چالش های جدید در حوزه های تربیتی نسل جدید را نیز که امروز به آن ها «دهه نودی ها» می گوییم، اضافه کنیم.
اصلا بیایید سر خودمان را گول بمالیم
بیایید درباره آموزش و پرورش، از کاستی ها و نقایص شکلی و کالبدی درس و کلاس و مدرسه و ساعت ریاضی و ورزش بگذریم و یواشکی حواس خودمان را پرت کنیم (یعنی سر خودمان را عمدا گول بمالیم) و حالا از شورای عالی انقلاب فرهنگی و آموزش و پرورش و تمامی ارکان فرهنگی کشور بپرسیم که عجالتا شما برای «پرورش و آموزش» فرزندانمان، این پاره های تنمان که برخی آنان را «دهه نودی ها» می نامند، چه تدبیری در کلاس و مدرسه اندیشیده اید؟
حتما می خواهید بگویید، در کلاس های چهل نفره مدارس دولتی که نه تنها برای معلم که برای همان دانش آموز هم سرسام آور است، طرح و برنامه آموزشی و پرورشی دارید؟
یا با وزیری که تمام سال باید تمام قد، ذهن و ضمیر و توانش گرفتار رفع کمبود معلم و کلاس و کتاب باشد یا دغدغه و حواسش به پاداش پایان خدمت معلمان بازنشسته و پرداخت به موقع حقوق معلمان حق التدریسی باشد، می خواهید نسل آینده را بسازید؟
قرار بود با سند تحول، تحول صورت گیرد، اما...
11 سال قبل که سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، به آموزش و پرورش و بخش های مرتبط ابلاغ شد، از همان نخست از نشانه ها ، اراده ها و حرکت های لاک پشتی برآمد که انتظارات این سند از آموزش و پرورش که خود غرق مشکلات و دردهای ابتدایی است، با واقعیت های موجود آن همخوانی ندارد. اگرچه تنها راه تعالی نهاد «مدرسه» و آموزش و پرورش تمسک به همین سند است اما باید پذیرفت که دست آموزش و پرورش با این تن زخمی و رنجورش بسیار کوتاه تر از آن است که بتواند به «سند تحول» چنگ اندازد.
کما این که «سند تحول» در پیوست خود، همواره نتوانسته است تمامی ساحت های مورد نیاز اجرا را برای آموزش و پرورش با خود همراه کند. برای نمونه، آموزش و پرورش در تمام این 11 سال، در کدام سال توان، بودجه و اعتبارات ویژه اجرای این سند را داشته یا به قدر کافی داشته است؟ و نه تنها این ملزومات را نداشته بلکه همواره دغدغه معیشت معلمان خود را که مهم ترین پایه های اجرای این سند هستند، داشته است. با این واقعیت تلخ که «98 درصد بودجه های آموزش و پرورش صرف هزینه های جاری می شود» چگونه می توان مدام بر سرش فریاد زد که ای آموزش و پرورش بیا و متحول شو.
در یک کلام، باید اذعان کرد که سند تحول، از منظر محتوایی و مفهومی، متعالی و فاخر است اما در الگوی اجرایی سازی در ساختارهای کنونی با ضعف هایی مواجه است.
اجرای سند تحول با این گونه تصمیمات؟
وزارت آموزش و پرورش در دوره جدید، از قرارگاهی به منظور اجرای سند تحول سخن می گوید که نشان می دهد همچون اسلاف خویش در مقام «حرف» پایبندی جدی به این امر دارد اما گاهی آن هم بنا بر نیازهای اولیه شان، ممکن است تصمیماتی عجیب بگیرند که با روح سند تحول سازگاری ندارد. نمونه این ماجرا را در تصمیم اخیر جذب و به کارگیری نیروهای دیگر ادارات دولتی دیدیم . حال چگونه می توانند مدعی باشند که به دنبال «سند تحول» و «حیات طیبه» فرزندان این سرزمین اند؟ به این اقدام عجولانه و عجیب و غریب در تاریخ 4 مهر توجه کنید:
«در آخرین روزهای تابستان سال ۱۴۰۱ بخشنامهای از طرف معاونت برنامهریزی و توسعه منابع وزارت آموزشوپرورش به ادارات آموزشوپرورش استانها ارسال شد که طی آن « ورود نیرو از سایر دستگاههای دولتی به آموزشوپرورش مجاز شمرده شد؛ بخشنامهای که طی ۲۰ روز - از ۲۷ شهریور تا ۱۶ مهر- باید اجرا شود که البته انتقاد شدید کارشناسان را به دنبال داشت و حال این سوال مطرح است که چگونه آموزش و پرورش راه را برای انتقال نیروهای مازاد همه دستگاههای با هر سابقه خدمت و مدرک تحصیلی باز گذاشته است؟»(ایسنا -4مهر1401)
مسئول این تصمیم کیست و چگونه می تواند بپذیرد که «نیروی مازاد» دیگر ادارات که نه تجربه و نه درکی از معلمی دارد، در کلاس درس فرزندان من و شما معلمی کند؟ پس سیاست های جذب منابع انسانی وزارت آموزشوپرورش به کجا رفت که تاکید و تصریح کرده، تنها مسیر ورود نیرو به آموزشوپرورش فراگیری در دوره یک یا چهارساله در دانشگاههای فرهنگیان و شهید رجایی است؟ کما این که رهبر انقلاب نیز به این موضوع تصریح کرده اند: «دانشگاه فرهنگیان و دانشگاه شهید رجایی یکی از آن بهترین مراکزی است که در کشور برای مسائل فرهنگ و مانند این ها به وجود آمده. باید این جور باشد که حتی یک معلم از غیر این مسیر وارد آموزش و پرورش نشود. ما دانشگاه فرهنگیان و دانشگاه شهید رجایی را جوری ظرفیت سازی کنیم و جوری سازمان دهی کنیم که همه معلمان به قدر کفایت بیایند از این جا عبور کنند و وارد آموزش و پرورش [بشوند]. »(11 شهریور 1399)
سند تحول ساز و کار و اراده فرا دولت را می طلبد
به نظر می رسد، سند تحول بنیادین آموزش و پرورش در همه این سال ها در «ستاد» های وزارت آموزش و پرورش و در حد شعارها باقی مانده است و هیچ گاه آن طور که باید به «مدرسه» تسری نیافته است. اکنون پس از گذشت یک دهه از طرح قانونی این سند، در نقطه ای امیدوار کننده قرار نگرفته ایم. وضعیتی که راه حل آن جز بازنگری در فرایند و ساز و کار اجرای این سند نیست. وقت آن است که باور کنیم سند تحول ، اراده و توان و بازویی فراتر از دولت می طلبد و تا آن نباشد، قصه همین گونه با غصه و «آه» و حسرت، ناتمام می ماند و حتما دیرخواهد شد چون فرزندان ما معطل نمی مانند که سند تحول اجرا شود، آن ها قد می کشند، بزرگ می شوند در حالی که شاید کلاس و مدرسه شان مثل قبل «کوتاه قد» بماند...
ماهیگیری از آب گلآلود!
مسعود براتی
کارشناس مسائل بینالملل
اعتراضات و اغتشاشاتی که طی روزهای اخیر در خیابانهای برخی شهرهای کشورمان برپا شده، واقعیت سیاستمداران و دولتهای غربی را در قبال مردم ایران گویا و شفافتر از قبل نمایان کرده است. جوزپ بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، میگوید در آستانه اجلاس وزرای خارجه اتحادیه اروپا، این اتحادیه به بررسی تمام گزینههای موجود برای «واکنش» به مرگ مهسا امینی و نحوه مواجهه نیروهای امنیتی ایران با اعتراضات بعد از آن ادامه خواهد داد و ند پرایس سخنگوی وزارت خارجه امریکا هم از تحریمهای جدید خبر داده و در سخنانی مغرضانه اعلام کرده: واشنگتن از تمام کسانی که در مرگ و سرکوب معترضان دست داشتهاند تحقیق خواهد کرد و تحریمهای بیشتری در انتظار جمهوری اسلامی است. این رویکرد همیشگی سیاستمداران غربی بوده است. از یکسو از حمایتهای خود از مردم ایران میگویند و از سوی دیگر، با اعمال تحریمها زندگی آنان را تحتالشعاع قرار میدهند. آنچنانکه طی 15 سال گذشته با حجم زیادی از اقدامات ضد مردمی این نوع سیاستمداران روبهرو بودهایم که در قالب تحریمهای اقتصادی با عناوینی همچون تحریمهای فلج کننده، یا فشار حداکثری و مواردی از این قبیل، سختیهای زیادی را علیه کشور و مردم ما اعمال کردهاند. هدف این تحریمها اگرچه محدود کردن و تضعیف ایران بوده اما به سختتر شدن فعالیت اقتصادی و معیشت مردم انجامیده است. غربیها حتی زمانی که دولت ایران پذیرفت تا در چهارچوب یک توافق خوب، برخی از حقوق هستهای خود را کنار بگذارد باز هم حاضر نشدند که به صورت پایدار به تعهدات خود پایبند باشند و در نهایت بار دیگر تحریمهایی را علیه ایران وضع کردند. دولتهای غربی با چنین سابقهای مدعی حقوق زنان شدهاند و باید خیلی ساده لوح بود که باور کرد اینها به دنبال حقوق ملت ما هستند. این اتفاقات و رفتارهای مزورانه همه در راستای یک هدف انجام میشود. آنها چه زمانی که تحریم میکنند و چه زمانی که ادعای حمایت از حقوق مردم را دارند، تضعیف ایران را دنبال خواهند کرد تا به نتیجهای که به دنبال آن هستند، دست یابند و آن چیزی جز توقف پیشرفت ایران و حرکت به سمت ناآرامی و چند تکه شدن کشور نیست. در واقع هدف نهایی کشورهای غربی با محوریت امریکا از بین بردن یک ایران قوی است. حالا در چنین شرایطی، حرفهایی که از سوی آنان زده میشود یک سیاست ورزی مزورانه است که میخواهند از این آب گل آلود ماهی بگیرند.
در مقابل، آنچه مهم مینماید، توجه سیاستمداران کشور به دو مورد است: نخست اینکه واقعیت شخصیتی و سیاسی دولتمردان غربی را در حمایتهایی که از صحنه اعتراضات و اغتشاشات در ایران میکنند، ببینند.
ما از سالهای دور تحت دشمنیهای کشورهای غربی بطور مستمر قرار داریم و میدانیم که آنها همواره آسیب زدن به کشورمان را طراحی میکنند. پس، هوشیار باشیم و از اقداماتی که سبب ایجاد زمینه برای دشمنی آنها میشود جلوگیری کنیم.
دوم اینکه؛ ما باید احترام اجتماعی را در کشور نهادینه کنیم و نگذاریم بخشی از جامعه به بخشی دیگر توهین کرده و سبب ایجاد نفرت شود. ما به عنوان کشوری که تحت دشمنی مستمر امریکا هستیم باید حواس خود را به خوبی جمع کنیم. اظهارات مقامات کشورهای غربی در حالی انجام میشود که اکثریت آنان همچنان پای میز مذاکره با جمهوری اسلامی ایران حضور دارند و تکاپوهای آنان نشان از امر مهم دیگری دارد. کاملاً روشن است که دولتهای غربی به دنبال تضعیف جایگاه ایران هستند. هدف آنان تضعیف ایران و مخدوش ساختن چهره بینالمللی کشورمان است تا بتوانند خواستههای خود را بر ما تحمیل کنند. لذا باید در مقابل این طراحی و نقشهای که ابعاد آن تا حدود زیادی روشن است، ثابت کنیم که ما متوقف به امری به نام توافق نیستیم. این اعتقاد جریانی بوده که در سال 1400 روی کار آمده و از ابتدای آغاز به کار دولت سیزدهم هم سرمشق اقدامات سیاستمداران کشورمان قرار گرفته است و باید با قدرت هم ادامه یابد. سیاست داخلی امریکا اساساً اجازه اینکه بخواهد توافقی شکل بگیرد را نخواهد داد.
انتخاباتی که در این کشور برگزار میشود و احتمال زیاد پیروزی جمهوری خواهانی که رویکردشان صریحتر و شفافتر نسبت به دموکراتهایی است که اهل تزویر هستند، سد محکم دیگری در برابر توافق است. در نهایت امر، غربیها گمان میبرند که میتوانند امتیاز بیشتری از ایران بگیرند و حاضر به توافق منصفانه نخواهند بود.
حماسه در ۲ گام
در روزهای اخیر دشمنان نظام اسلامی در پی حادثه تأسفبار فوت خانم مهسا امیری در اثر ایست قلبی و مغزی در روز سه شنبه ۲۲ شهریور ماه که به همراه تعدادی از افراد به دلیل پوشش نامناسب و به منظور اخذ تعهد و توجیه به یکی از مقرهای پلیس هدایت شده بود، فتنهای دیگری را علیه مردم ایران آغاز و تلاش کردند با تحریک احساسات عدهای از جوانان و کشاندن آنها به خیابانها در تهران و برخی دیگر از شهرهای کشور و طرح شعارهای ساختارشکنانه و تخریب اموال بیت المال و آتش زدن برخی مساجد، حسینیهها و نمادهای عاشورایی بار دیگر کینه دیرینه خود را علیه ارزشهای اسلامی و انقلابی به اثبات برسانند.
آنچه در حوادث روزهای اخیر آشکار شده است این است که مدعیان و محرکان این ماجرا، موضوع فوت خانم امینی برایشان اهمیتی نداشته بلکه از آن به عنوان بهانهای برای مقابله با نظام اسلامی و آشکار کردن دشمنی دیرینه خود علیه ارزشهای انقلابی و اسلامی بهره جسته اند، ارزشهایی که در ماههای اخیر در راهپیمایی بزرگ اربعین و یا اقبال جوانان ایران و دیگر کشورهای جهان به سرود سلام فرمانده، حیرت جهانیان را بر انگیخته است. حوادث اخیر نشانگر برنامهریزی دقیق دستگاه رسانه دشمن و عوامل میدانی برای بهرهگیری ازپدیدههای اینگونه برای درگیرسازی کشور و نیروهای انقلاب با چالش داخلی و کاستن از ظرفیتهای ملی برای پیگیری مطالبات راهبردی در عرصه منطقهای و فرامنطقهای است.
طراحی این ماجرا مبتنی بر گزاره «انقلاب زنان» برای مقابله با نظام اسلامی نکتهای بود که در ماههای گذشته بارها توسط رسانههای معاند ودشمنان نظام تأکید شده بود. از منظر طراحان این پروژه که ناشی از شکست آنان در همه سناریوها علیه ملت ایران بود ودیگر نه تحریمهای اقتصادی برای شکست اراده و تسلیم ملت ایران کارآمد بود و نه تهدیدات نظامی، روند بازی غرب با افکار عمومی جامعه از طریق برجام نیز به پایان خط رسیده و با ابتکار دولت سیزدهم کشور به یک مصونیت در برابر شرطیسازی برجام رسیده بود و این در حالی است که در نقطه مقابل برنامههای دولت در عرصههای مختلف اقتصادی، علمی، پزشکی و... و حل چالشهای باقی مانده از دوران گذشته، چشم انداز روشنی را در پیش روی نظام ایجاد کرده و با توجه به همگرایی و هماهنگی ایجاد شده در نظام تصمیمگیری و اداری کشور امید به حل مشکلات در مردم افزایش پیدا کرده بود. از این رو شکلگیری فتنه اخیر در این شرایط، به هر بهانه از قبل قابل پیشبینی بود، چرا که دشمنان نظام اسلامی ثابت کردهاند که حل مشکلات و تقویت اقتدار داخلی و منطقهای ایران را به هیچ روی بر نتافته و به همین دلیل بهرهگیری از هر ظرفیت و فرصت را برای درگیر کردن کشور با بحران داخلی از دست نمیدهند، به ویژه آنکه در عرصه مقابله با ناهنجاریهای اجتماعی پیشبینیها و برنامهریزیهای روشنی صورت گرفته و تحقق آن آرامش بیشتری را به فضای اجتماعی باز میگرداند.
وقتی از این منظر به چرایی شکلگیری فتنه اخیر نگاه میشود، نقش دشمنان بیرونی نظام و معاندان داخلی و شبکههای رسانهای و مجازی وابسته به آنان در این ماجرا را بهتر میتوان درک کرد. به همین دلیل است که بعد از اتفاق تلخ فوت خانم مهسا امینی در جریان دوره توجیهی در مرکز پلیس امنیت بلافاصله موجسواری این جریان با ادعای قتل وی در مرکز پلیس (قبل از اعلام نظر کارشناسی مراکز ذی ربط) آغاز و با سردمداری گردانندگان جریان اصلاحات و با صدور بیانیه محمد خاتمی، محقق داماد، سخنان پزشکیان و... نطفه داخلی این فتنه شکل گرفت و در امتداد آن رسانههای معاند وارد شده و در بستر همان سناریویی که اشاره رفت جریانسازی را آغاز میکنند. در این میان موج سواری هستههای عملیاتی گروهکهای معاند نظیر منافقین، سلطنت طلبها، عوامل گروهکهای تروریستی کومله ودموکرات و... بر احساسات بعضی جوانان نا آگاه و هدایت آنها به سمت تخریب اموال عمومی و هجمه به ارزشهای اسلامی و انقلابی را فراهم میآورد که باز خوانی آن اگرچه بسیار تلخ، اما نشانگر آن است که دشمنان نظام به این توهم دچار شده بودند که از بستر این غائله قادر به شکست و فروپاشی نظام هستند.
این تحرکات و پیامدهای آن اگرچه تلخ بود، اما به دلیل هنجار شکنیها وطرح شعارهای ساختارشکنانه واقدامات داعش گونه عوامل میدانی به سرعت با ادبار اجتماعی مواجه شد و اگر در آغاز این تحرکات اعتراضی، بخشی از مردم به دلیل احساس ترحم نسبت به فوت خانم امینی با آنها همراه بودند، اما با روشن شدن ابعاد فتنه به سرعت از آنها فاصله گرفته وافراطیون تنها ماندند و به همین دلیل تحرکات میدانی آنها به جمعهای محدود خلاصه میشد، اگر چه سطح اقدامات تخریبی آنها به دلیل مدارای نیروهای امنیتی و انتظامی برای پرهیز از کشتهسازی بالا بود. بر این اساس گام اول هوشیاری و بیداری و آگاهی مردم را باید در این مرحله دانست چرا که با عدم همراهی با این موج حرکت آنها به یک حرکت اجتماعی تبدیل نشد و به برخی جمعهای محدود والبته افراطی خلاصه شد.
اما گام دوم هوشیاری ملی را باید در خلق حماسههای مردمی در مخالفت با این اقدامات هنجار شکنانه دانست که در پایان نماز جمعه اول مهرماه و حماسه روز سوم مهرماه وروزهای بعد از آن در تهران وشهرستانها تجلی یافت. این حماسه مردمی نماد عزّت، استقلال و بصیرت مردمی است که تا پای جان برای حفظ اصول اسلام و آرمانهای انقلاب ایستاده و با صدای رسا اعلام کردند که اگر دشمن در برابر دین آنها بایستد در برابرتمام دنیای آنها خواهند ایستاد.
مردم ایران نشان دادند دشمنان خود و انقلاب را به خوبی میشناسند و هرگز فریب حیلهها و نیرنگهای آنان را نمیخورند. مردم ایران نشان دادند که با بصیرتند و در میان گرد و غباری که فتنه گران به پا کردهاند هرگز راه را گم نمیکنند و دست از راهبر واقعی که همانا ولایت فقیه است، بر نمیدارند. مردم ایران نشان دادند که این جمله حضرت امام (ره) را که فرمودند: «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت تان آسیب نرسد» به خوبی در عمل به آن معتقد و پایبند هستند.