پروژه حذف ارز ۴۲۰۰ ناتمام ماند؟
بدون تردید یکی از چالش برانگیزترین پرونده های پیش روی مسئولان در حوزه اقتصاد، نحوه مواجهه با ارز 4200 بود و از این منظر اقدام دولت در حذف این ارز و جایگزینی آن با یارانه نقدی و به احتمال زیاد به تدریج با کالابرگ الکترونیک، یکی از مهم ترین دستاوردهای دولت سیزدهم است. از همان ابتدا نحوه مواجهه با این موضوع محل بحث صاحبنظران بود. ارز 4200 تقریبا مدافعی نداشت و بحث های اختلافی بیشتر درباره زمان حذف، چگونگی حذف و جایگزین آن بود. با این حال مسئله مهم این بود که ترس از تبعات این حذف و تردید درباره نحوه مواجهه با آن موجب شده بود تا پرونده حذف ارز 4200 باز بماند و با وجود تاکید برخی مدیران اقتصادی دولت قبل به حذف ارز 4200، این ماجرا حل نشدنی باقی بماند. در همین حال بررسی های بانک مرکزی حاکی از کاهش 2 میلیارد دلاری در واردات اقلام مشمول ارز 4200 با گذشت 4 ماه از حذف این ارز است. در حقیقت حذف این رانت ارزی طی 4 ماه دستاوردی 2 میلیارد دلاری به همراه داشته است. این دستاورد نشان می دهد که مسیر واردات بی رویه اقلام مشمول ارز 4200 و خروج آن ها از کشور، به دلیل فاصله قیمتی محصول وارداتی با ارز 4200 و فروش قاچاق آن در مرزها با نرخ ارز آزاد، چه مقدار معضل هدررفت ارز در سیاست ارز 4200، جدی بود. این مسئله نشان می دهد که حذف ارز ۴۲۰۰ چه ضرورتی داشت و چرا دولت بر انجام آن اصرار ورزید. اما پرسش این است که پرونده حذف ارز ۴۲۰۰ بسته شده است؟ و آن را باید تمام شده دانست ؟پاسخ قطعا منفی است. واقعیت این است که جایگزین ارز ۴۲۰۰ به اندازه حذف آن مهم است. تدبیر مجلس شکل گیری نظام رفاهی مبتنی بر کالابرگ الکترونیک است . نظام رفاهی که تامین ماهانه میزان مشخصی مواد غذایی رابرای اقشار هدف در نظر می گیرد امادولت به دلایلی مانند آماده نبودن زیر ساخت های لازم برای اجرای کالا برگ الکترونیک فعلا به سراغ پرداخت یارانه نقدی رفته است . روشی که در هدفمندی یارانه ها در سال ۸۹ و یارانه بنزینی در سال ۹۸ تجربه شده است وراحت ترین روش است و هیچ زیرساخت خاصی نیاز ندارد. این در حالی است که کالابرگ الکترونیک و ارتباط آن با کارت های بانکی مردم و فروشگاه های عرضه مواد غذایی در گستره وسیعی از همه شهرها و حتی روستاهای کشورنیاز به شکل گیری زیرساخت وسیعی دارد. با این حال مزیت اصلی کالابرگ الکترونیک حفظ قدرت خرید مردم در قبال تورم است، در حالی که ارزش یارانه نقدی به اندازه تورم هر سال کاهش می یابد و در نهایت سرنوشت یارانه ۴۵ هزار تومانی پیش رو خواهد بود که در سال ۸۹معادل ۴۵ دلار بود ولی الان یک و نیم دلار ارزش دارد. از این رو پروژه حذف ارز ۴۲۰۰ با وجود تاثیر چشمگیر در کاهش هدررفت ارز واردات کالاهای اساسی، زمانی به موفقیت کامل خواهد رسید که بتواند مانند تجربه های مشابه نظیر آمریکا، کالابرگ الکترونیک برای تامین امنیت غذایی اقشار هدف تدارک دیده شود. در غیر این صورت به تدریج تورم موجود در اقتصاد ایران، یارانه نقدی پرداختی را هر روز کمرنگ تر خواهد کرد.در این میان دولت باید هر چه سریع تر وعده های تمدید شده در زمینه کالابرگ الکترونیک را به سرانجام برساند و اجرای آزمایشی آن را هر چه زودتر کلید بزند.
خبرتان بدهم كه شيطانها به چه كسى نازل مىشوند؟ بر همه دروغسازان گنهپيشه نازل مىشوند. شنیدههای خود را القاء مىكنند و بيشترشان دروغگويند. و گمراهان از شاعران پيروى مىكنند. مگر نمىبينى كه آنان در هر وادى سرگردانند. و چيزهايى مىگويند كه خود عمل نمىكنند. مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند و خدا را بسيار ياد كرده و پس از آن ستمها كه ديدند انتقام گرفتهاند، به زودی ستمکاران بدانند كه به كجا
باز مىگردند. (سوره شعراء، آیات 221 تا 227)
خدایش بیامرزد، آیتالله مرتضی نجومی، چهره ماندگار هنر ایران که غیر از اجتهاد و اخلاق خوش، در خطاطی، تذهیب، تشعیر، تصحیف، مینیاتور و چندین هنر دیگر هم صاحبنام، اثر و فضل بود و مجلسش غیر از یاد خدا، کلاس هنر و فضیلت و فرهمندی بود. نکات نغز و صمیمیت همنشینی با او چنان لطیف و مغتنم بود که شاید گمان میشد این فرهیخته ارجمند، دوستی همسن و سال یا رفیقی قدیمی است که مثل برادر بزرگ یا پدر دلسوز، دستگیر نزدیکان خود در امور دین و دنیا و معرفت است. غیر از علوم مرسوم دینی، مطالعات و تجربیاتش در حوزه اندیشمندان خارجی نیز او را پختهتر از دیگرانی که مورد توجه جوانان شهر بودند کرده بود. ایشان با وجاهت و جایگاهی که اندکی از آن گفته شد، در جایی فرمودند: «ظواهر آشفته حکایت از دلهای پریشان دارد» این سخن
اگرچه درخصوص برخی گفته شد ولی بیانگر قاعدهای است که میگوید
« از کوزه همان برون تراود که در اوست».
غیر از هر تعریف دیگر، شاید بتوان هنر را عمیقتر، اینگونه تعریف نمود که، هر نوع ظرافت هوشمندانه و محترمی که بتواند انسان دورافتاده از اصل خویش را متوجه بهشت و جایگاه واقعیاش کند و او را مشتاق و متعهد به بازگشت به دوران وصلت نماید، هنر است. اینکه فرمود «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، بازجوید روزگار وصل خویش» یعنی همین. همان نی که مولوی ما را به شنیدن حکایتش وقتی از جداییها شکایت میکند، هنر است. و شیوه ظریف هنر، هماهنگی است و هرچه شرح این هجرت، همآواتر با آن حقیقت باشد و بتواند انسان را برای بازگشت به همان نیستان مهیاتر کند موفقتر است. هنر، هماهنگی با بهشت موعود و همانیسازی با بهشتیان است.
با این تعریف متعالی، دیگر نمیتوان به پریشانگویی و آشفتگیهای ذهنهای بیهدف و گمراه، هنر گفت. هنری که در خدمت تعالی انسان نباشد، نوعی فرعون است که انسان را به بردگی خواهد برد. سینمای امروزین اگر خود را با فطرت هماهنگ نکند و او را متوجه مبدأ و معادش نکند و او را متعهد نکند، به رستگاری نخواهد رسید. همانگونه که خطاطی و نقاشی و عکاسی و طراحی و شعر و نویسندگی و هنرهای جدید و... هم اگر خود را به این اهداف متعالی مزین و مطهر نکنند و مأموریت خود را نجات آدمی از بندهای تحیر ندانند به رستگاری نخواهند رسید. اصلاً فلسفه هنر، نوعی امر به معروف و نهی از منکر است که آدمی را متنبه و به اصلاح متوجه میکند. آن ظرافتی که زلف خیال را نوازش نکند و فکر عادت زده را متحیر ننماید و صورت عقل را به سمت خدا نگرداند، حیلتی شیطانی از نوع گوساله سامری است که مصداقی از تعریف باطل و بینتیجه هنر برای هنر است.
اگر هنری اینگونه، در جامعه رواج یابد، تعالی سرریز و عشق سرازیر و عاشقها سرآمد میشوند. خوبی، سکه رایج و مهر و محبت رشکآور و رقابت در خدمت و آباد کردن دنیا میافتد. افکار و رفتار و گفتار و ساختههای بشری همه از جنس تذکر خواهد شد نه غفلت. و دنیا مقدمه بهشت موعود میگردد نه منجلاب عادات سخیف. کشتار و غارت و جنایت و دزدی و اختلاس و دروغ و تجاهر به فسق و تظاهر به انحراف و...، تلاش انسانی است که خود را محبوس ابدی دنیا و ناامید از بازگشت میداند، برای نجات از مرگ. وقتی شعار جامعه
«انسان، گرگ انسان» باشد معلوم است نتیجهاش برهوت اخلاق و افتخار به درّندگی و دعوت به سرکشی و رتبهبندی بر مبنای «گرگتر» خواهد بود. بیاخلاقی، ارزش و بازار مکارها رونق میگیرد. آن تعریف مرحوم نجومی همین است که هنر متعالی ذهن را منظم، مرتب و مؤدب میکند و ظاهر و تظاهرات شخصیتی را هماهنگ و هماوای با متعالیات میکند، ولی ذهن پریشان، در رفتار و گفتار و ظاهر افراد چنان نمایان میشود و حتی در جامعه منتشر میگردد که میتوان با آن پی به درون آشفته برد.
سلبریتی، به کسی گفته میشود که به خاطر توانمندی در هنر، فن یا حرفهای خاص، مورد توجه مردم قرار گرفته و معروف شده است. هنرمندان، ورزشکاران، عالمان مذهبی، نظامیان، فداکاران، دانشمندان، سیاستمداران و... همه را میتوان گروههای مرجع یا سلبریتی نامید که به جز شخصیت فردی، واجد نوعی شخصیت اجتماعی نیز شدهاند که گفتار و رفتارشان در میان هوادارانشان اثرگذار است. این معروفیت اگر با ظرفیت روانی و خویشتنداری و اخلاق، همراه نباشد یا در خدمت مطامع نفسانی قرار گیرد، میتواند باعث سقوط اخلاقی و اسارت سلبریتی در دام شهرتِ بیتعهد و یا صاحبان قدرت و ثروت و سیاست نامشروع شود و موجب به زحمت افتادن و انحراف جامعه گردد. مثل آنجا که مولوی فرمود:
آب در کشتی هلاک کشتی است، آب اندر زیر کشتی پشتی است.
اگر خویشتنداری و اخلاق نباشد هنرمند، به هنرورِ بیتعهد؛ دانشمند، به عالم متهتک یا بیعمل؛ پهلوان به قهرمان بیاخلاق؛ نظامی، به دیکتاتور و کودتاچی؛ سیاستمدار، به سیاست باز و کاسب و... و هر شاخصه مثبت،
به ضد خود تبدیل میشود. در ایران ما باید به اینها که گفته شد، اطوار روشنفکری و تحریکهای دشمنان را نیز افزود. و اینکه متأسفانه در کشور ما شیوه سلبریتی شدن به ویژه در حوزه رسانه و ورزش بسی نگرانکنندهتر و رقتبارتر است. افراد گمنامی، به خاطر شباهت به یک خواننده قدیمی یا بذلهگویی یا کمبود شخصیتهای وزین یا کوتاهی دانشکدهها یا بیضابطگی و فرصتهای بینظیر تبلیغی، در صدا و سیما و سینما سرشناس و سلبریتی میشوند و به جای اندیشمندان و دانشمندان، مهمان همیشگی جشنهای ملی مذهبی رسانهای که قرار بود دانشگاه ملی باشد هستند و اتفاقا اول به این سازمان لگد میزنند.
زمانی با حقوق کم و ابتدایی خود، ذوق زده و متحیر میشدند ولی پس از مشهور و چهره شدن، آنچنان غرق در سفارش و پیشنهاد میشوند که قراردادهای کلان و افسانهای صداوسیما برایشان آب باریکی است که به راحتی میتوانند در یک نمایش سیاسی و برای پروژهای چربتر آن را کنار بگذارند و اسم و منّتش را بر مردم بگذارند. در ورزش هم همین گونه است و مردم، شکستهای پیدرپی آنان را نادیده میگیرند ولی همین که اسمشان را تلویزیون سر زبانها انداخت، به ورزش به چشم بنگاه مینگرند و در مزایده تیمها و کشورها، مردم خود را فراموش میکنند. اگرچه افراد متین و محترم در این دو قشر بسیارند ولی آسیبپذیری عمده آنان به خاطر هوش پایین سیاسی و آلودگی به سوداگری، بیش از سایر اقشار است و این قابلیت را پیدا میکنند که بتوانند هر چیز خود را به پیشنهاد بالاتر مادی بفروشند. و اخلاق، مردم و وطن از جمله مهمترین حراجی آنها و انتقاد بیربط و معنی به نظام و صدا و سیما حربه قدیمی حقهبازهاست.
تا وقتی وطندوستی ارزش باشد خود را قربانی آن مینامند ولی
در هیچ معرکهای که جان وطن و مردم را تهدید کند دیده نمیشوند. برای وطن چنان بازیگرانه اشک در چشم میچرخانند که گویی مردم سفرهای مکرر خارج و دست و پازدنشان برای زایمان در خارج از کشور را ندیدهاند. چنان ادای مصلح اجتماعی دارند و برای سفره مردم دلسوزی میکنند که گویی تاکنون مالیات و خمس قراردادهای افسانهای و دارایی خود را پرداخت کردهاند. هرجا برایشان به صرفه باشد سخن میگویند و هرجا نباشد، به سفر میروند. چنان مدیریت جامعه را مسخره میکنند و از مدیریت بحران و احترام به زنان سخن میگویند که انگار مردم نمیدانند چند ازدواج ناموفق داشتهاند. ساعتشان با سفارتخانههای دشمن تنظیم است. از دید آنها کودکان بیمار پروانهای، دانشمندان ترور شده و 17 هزار شهید ترور و هواپیمای مسافربری و مدافع حرم و وطن و سلامت و آتشنشان و... مردم ایران نیستند، هر آن کس را که دشمنان اسمش را
«اسم رمز» کردند «مردم» میدانند.
هرگز در مورد تحریمهای ظالمانه، ظلم و ستم اروپا و آمریکا علیه مردم و انسانیت و... چیزی نگفتهاند تا مبادا سفرهایشان با مشکل مواجه شود یا ثروتشان در خارج از کشور تهدیدگردد. آنقدر مردم ایران را دوست دارند که دارایی خود را در خانه دشمن انباشته کرده و هرازگاهی مردم را به خروج خود و خانوادهشان از ایران تهدید میکنند و با بیشرمی وطن خود را مرکز نفرین جهان میدانند. با تحریف ایران باستان و عربستیزی به مردم مسلمان خود متلک میگویند، ولی اخبار و املاک و قرارداد و معشوقههاشان را در کشورهای عربی که هم اکنون هم چشم طمع به خاک ایران دارند قرار دادهاند. خودشان را سرباز دشمنان ایران از عربی و عبری و غربی کرده و برای ایران حقهبازانه مویه میکنند. کسی این همه تناقض و بیاخلاقی و دروغ و فرصتطلبیِ یکجا را دیده است؟ چرا به اینها جایزه میدهند و نامشان را ترند و برند میکنند ولی دانشمندان را ترور و مردم ما را تحریم میکنند؟ چرا سایر هنرمندان و ورزشکاران و سلبریتیها از این مواهب محرومند؟
شناخت آنها که به گفته آیات ابتدایی مورد نزول شیطاناند از جامعه محترم هنرمندان و ورزشکاران و سلبریتیهای متعهد که کم هم نیستند سخت نیست. در فتنهها میتوان با امثال همین سؤالات، دانست که دعای امام راحلمان که فرمود «خدا نکند دنیا به کسی که خود را نساخته باشد رو بیاورد» یعنی چه؟ یعنی کسانی که مورد اقبال و بزرگواری مردم بوده و قبلاً خود را ساختهاند، در همه حال در کنار مردم میمانند و با داعشیهای وطنی و کومله و دموکرات و اسرائیلیون که مثل وحشیها بانک غارت میکنند و قرآن و پرچم و پلیس و آمبولانس به آتش میکشند و در وسط خیابان شاهرگ مردم میزنند و... همداستان نمیشوند و پروژه اسب تروای دشمنان را بازیگری و بازیگردانی نمیکنند و حاضر نمیشوند سربازان سفله و نفله و وطنفروش و پیشمرگ دشمنان شوند و فتنه به نام آنها رقم بخورد. هیچ با شرفی در هنگامه جنگ خشن دشمن، دست مردم خود را نمیبندد./محمدهادی صحرایی
رسول سنائیراد
قفقاز جنوبی منطقهای شامل کشورهای جمهوری آذربایجان، ارمنستان، گرجستان و بخشهایی از شمال غرب ایران و شمال شرق ترکیه است که حدود ۳۵۰ هزار کیلومتر مربع میشود و اهمیت آن علاوهبر اشتراکات تاریخی و فرهنگی که از پیوستگی آن در گذشته به ایران ناشی میشود، موقعیت آن در ارتباط و راهیابی به منطقه اوراسیا و انتقال به روسیه و اروپا برای کشورمان موضوعیت دارد. اختلافات بین دو کشور جمهوری آذربایجان و ارمنستان بر سر موضوع قرهباغ که چندین بار به درگیری و جنگ نظامی کشیده شده، با برتری نظامی آذربایجان در سالیان اخیر، ابعادی وسیعتر از میدان درگیری و اختلافات بین این دو کشور پیدا کرده و میتواند برای همسایگان از جمله ایران پیامدهای ژئوپلتیکی داشته باشد.
مرحله جدید درگیریهای نظامی که آذربایجان به بهانه تحرکات نظامیان ارمنی آن را شروع کرده و با وجود پیشرویهایی به مناطق جدید، همچنان از آن بهعنوان ابزار فشار بر ارمنستان برای احداث دالان ارتباطی زنگهزور استفاده میکند، بیشتر از گذشته میتواند تهدیدآفرین باشد. عواملی که در تنشهای جدید و فشار آذربایجان برای احداث این دالان ارتباطی زنگ هشدار را برای کشور ما به صدا درآورده، عبارتند از: ۱- سرگرمی کشور روسیه به جنگ اوکراین و مماشات با آذربایجان و عدم تمرکز بر ایفای نقش نظارتی مؤثر بر تحولات و تغییرات میدانی ناشی از این جنگ که باکو در آن دست برتر را داشته و میتواند خواستههای خود را به زور بر ارمنستان تحمیل کند. ۲- حمایت آشکار ترکیه و رژیم صهیونیستی از آذربایجان در جنگ علیه ارمنستان و گرفتن امتیازات راهبردی از باکو برای جبران این حمایت که دادن میدان حضور و نفوذ، محتملترین امتیاز اعطایی به آنان خواهد بود. ۳- ورود مشکوک امریکا به این عرصه با سفر رئیس مجلس نمایندگان امریکا و حمایت ظاهری از ارمنستان که با توجه به حضور ترکیه بهعنوان عضو ناتو و رژیم صهیونیستی بهعنوان متحد راهبردی امریکا بر پیچیدگی بیشتر مسئله میافزاید.
از آنجا که حذف جمهوری اسلامی از معادلات منطقهای، هدف مشترک امریکا، اتحادیه اروپا، ترکیه و رژیم صهیونیستی است و مداخله جدی روسیه هم در شرایط فعلی چندان محتمل نیست، تهدیدزا بودن تغییرات احتمالی از جمله احداث دالان زنگهزور با فشار آذربایجان و کوتاه آمدن ارمنستان میتواند چند پیامد ژئوپلتیکی منفی را برای کشورمان رقم بزند. پیامدهایی چون؛
۱- باز شدن مسیر حضور و نفوذ ناتو در حوزه قفقاز جنوبی یا حداقل تسهیل چنین نفوذی در پیوند با حضور و نفوذ کشور ترکیه در آذربایجان که خود عنصری از ناتو بهحساب میآید. ۲- افزایش حضور و نفوذ رژیم صهیونیستی در آذربایجان که از سالهای گذشته بهصورت پنهانی، سرپلهای آن را گرفته و تثبیت کرده و همانگونه که با عادیسازی روابط با کشورهای عربی به آن رسمیت داده شد، میتواند این حضور را در شمالغرب ایران آشکارا و رسمی داشته باشد. ۳- انسداد یا اختلال در مسیر ارتباطی کشورمان با اوراسیا، اروپا و روسیه از مسیر ارمنستان با احداث دالان زنگهزور در استان سیونیک ارمنستان که با توجه به ضعف نظامی ایران، امکان نظارت مؤثر بر آن وجود نداشته و این آذربایجان است که قادر به اعمال قدرت خواهد بود. ۴- حذف مرز مشترک با کشور ارمنستان از استان سیونیک، در صورت احداث این دالان در منطقه جنوبی و متصل به مرز ارمنستان و ایران که احتمالاً بهترین مسیر برای ترکیه به حساب میآید.
گرچه تغییر در مرزها و ژئوپلتیک منطقه با مخالفت و مقاومت بینالمللی مواجه میشود و براساس توافق قبلی، روسها هم ناظر بر دالانهای ارتباطی به شمار آمده و حق نظارت خود ارمنستان را هم میتوان به صورت قانونی قابل پیشبینی و اجرا دانست، اما سوابق آذربایجان در گذشته نشاندهنده بیتعهدی آنان به رعایت قواعد و قوانین حقوق همسایگی است و هم شیوه نظارت روسها بر این دالانها مبهم و نامعلوم بوده و قاطعیتی هم از آنان دیده نشده و انتظار نمیرود.
از این رو انتظار میرود، توجه و تحرک دستگاه سیاست خارجی در رابطه با تحولات حوزه قفقاز افزایش یافته و نسبت به جلب نظر و حساسیت سایر ذینفعان از جمله روسیه تلاش بیشتری صورت گیرد.
ضرورت ورود دیپلماتیک ایران به درگیریهای منطقهای
عابد اکبری
علت درگیری اخیر بین تاجیکستان و قرقیزستان هنوز مشخص نشده است و اینکه چرا این درگیری درست در روز نشست سازمان همکاری شانگهای رخ داد؟ چرا همزمان با امضای قراردادی اقتصادی رؤسایجمهور دو کشور در سمرقند ازبکستان در نشست منطقهای شانگهای مشتعل شد؟ چرا درست پس از درگیری آذربایجان و ارمنستان؟ و اینکه چرا کشورهای پساشوروی همزمان در یک مقطع زمانی وارد جنگ با یکدیگر شدهاند؟ چرا آتشها از درگیریهای داخلی آغاز میشود؟ چرا ققنوس نماد تمامی این درگیریها است؟ درحالیکه اینگونه درگیریهای نظامی میتواند منجر به جنگهای بیندولتی گستردهای شود که قابلیت بیثباتسازی وضعیت را در آسیای مرکزی دارند، ناظران، کنش دستگاه دیپلماسی ایران را منفعلانه و گویا بیخبر از قابلیت سرریز این درگیریها ارزیابی میکنند. باید گفت فرای درگیری اخیر بین تاجیکستان و قرقیزستان، شاهد نوعی «بیثباتسازی» در منطقه با «بهرهگیری از ابزار» بهروزرسانی کلیه درگیریهای حلنشدۀ داخلی یا به اصطلاح بیرون کشیدن آتشِ زیر خاکستر هستیم؛ این امر، بهشکل جنونآمیزی بهدست نیروهای ثالث هدایت میشود و ناامنی و بیثباتی را نهفقط در جمهوریهای مستقل پساشوروی، بلکه در تمامی کشورهای یک منطقۀ درحال شکلگیری در فرایند گذار نظم بینالمللی که شاید بتوان آن را منطقه «شرق نو» نامید میگستراند. ازاینرو، آسیای مرکزی، روسیه و ایران از تبعات این نوع درگیریهای منطقهای مصون نیستند و حتی باید گفت هدف اصلی اینگونه بیثباتسازیها هستند. در واکاوی درگیری قرقیزستان و تاجیکستان، میتوان رد پای موضوعات حل نشدهای را به قدمت فروپاشی شوروی مشاهده کرد. این دو کشور در حدود ۹۵۰ کیلومتر مرز مشترک دارند، ولی درحالحاضر فقط ۵۲۰ کیلومتر از آن را به رسمیت شمردهاند. در سراسر مزر مورد مناقشه، جادهها و روستاهایی وجود دارد که درصورت درگیری در این مناطق، بروز نتایج خونبار از آن غیر قابل اجتناب است، ولی ازطرفی نیز، این اختلافات بهلحاظ ژئوکالچر برای هریک از این دو کشور یک درگیری داخلی محسوب میشود که برای آرام ساختن آن باید مرزنشینان را متقاعد ساخت. علت جنگ دو کشور که هنوز تدقیق نشده است، میتواند به بهانه مطالبه موضوعات متنوعی ترجمه شود: مناقشات مرزی؛ رقابت برای دسترسی به منابع آب؛ مشکلات درون قومی؛ اعتراض به وجود ساختارهای جنایتکارانه در مرزها نظیر قاچاق و مواد مخدر؛ و مقابله با تندروی و جذب نیرو ازسوی برخی سازمانهای تکفیری. از آنجا که این نخستین درگیری بین دو کشور در مرز مشترکشان نیست و سطح تنش درحال افزایش است، میتوان پیشبینی کرد درگیری آتی منجر به بروز وضعیت وخیمتری خواهد شد. درکنار نگرانیهای امنیتی از سرریز درگیری که حضور دیپلماتیک ایران را ایجاب میکند، این مسئله که جنگ درست در روز نشستِ سازمان همکاری شانگهای و درست پس از درگیری آذربایجان و ارمنستان رخ داد، بر ضرورت ورود دیپلماتیک ایران به درگیریهای منطقهای تأکید میکند. بسیاری از فرهیختگان دانشگاهی در سطح بینالملل و برخی از مقامات منطقهای، فرضیههای مختلفی را درمورد این درگیری خونین دارند و بهنظر میرسد ظنی قوی، از این فرضیه که پای تحریککنندگان و نیروهای ثالث درمیان است حمایت میکند. باید گفت پس از جنگ روسیه علیه اوکراین، این موضوع که کشورهای آسیای مرکزی و خاورمیانه به زمین بازی شرق و غرب علیه یکدیگر تبدیل شوند بدیهی بود. میتوان دید نیروهای خارجی و در رأس آنها رقبای روسیه تلاش دارند با امتیازگیری از موقعیت و ایجاد درگیری درمنطقه، اتحاد شرق را به زانو درآوردند. بااینحال، فقط مسئله اتحاد شرق یا آنچه برخی بهغلط حمایت از منافع روسیه مینامند حضور دیپلماتیک پررنگ ایران را ایجاب نمیکند و باید آگاه بود بهعنوان کشور بیطرفی که در جنگ جهانی در اشغال قدرتهای درگیر درآمدهایم، باید نگاهی جدیتر به منافع ملی خود در ممانعت از تبدیل شدن به زمین بازی دیگران داشته باشیم. حذر از حضور دیپلماتیک در درگیریهای منطقهای در راستای منافع ملی ایران نیست، بلکه ما باید نقشی اساسی در فرایند چگونگی حل این معضلات برای همیشه داشته باشیم و با دستاوردسازی دیپلماتیک ازخلال کمک به رفع بحران و تعبیه منافع ملی در راهحلها، از خطرات سرریز احتمالی مناقشات به جغرافیای خود یا دیگر نقاط در همسایگی جلوگیری کنیم. در همسایگی بیواسطه ما، واشینگتن برای پایان دادن به هزینه سرسامآور حضور در آسیای مرکزی، افغانستان را با حجم بالایی از تسلیحات و احتمال بسیارِ سرایت درگیریهای این کشور به دیگر مناطق رها کرد که از دید آمریکاییها فقط بهنفع روسیه تمام شد، اما در ازای آنچه به تصور خود از دست داد، تصمیم دارد از درگیریهای رایگان و سهلالوصولی نظیر جنگ قرقیزستان و تاجیکستان برای بیاعتبار کردن روسیه استفاده کند. میتوان دید نمونههای درگیری در قزاقستان، ارمنستان، آذربایجان و در برخی کشورهای منطقه قفقاز مشابهتهایی با هم دارند.