صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱۴۰۲ - ۰۷:۲۸  ، 
کد خبر : ۳۵۰۹۴۱

یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۲۶ شهریورماه ۱۴۰۲

معدنکاری سبز راهی به سوی توسعه پایدار

علی امرائی

وقوع انقلاب‌‌‌های علمی به پدیده‌‌‌ای اجتناب‌‌‌ناپذیر تبدیل شده است. فاصله زمانی میان انقلاب کشاورزی تا انقلاب بورژوازی به نسبت فاصله میان انقلاب سوم و چهارم صنعتی به طرز شگفت‌‌‌آوری کاهش یافت و انقلاب چهارم هنوز به تکامل نرسیده، صحبت از پنجمین انقلاب به میان آمده است. البته درهم‌تنیدگی مرزها از انقلاب صنعتی سوم (TIR) به بعد به گونه‌‌‌ای است که گاه دسته‌‌‌بندی شاخص‌‌‌های انقلاب را نیز با تردید مواجه می‌کند.

 آنچه مهم است وقوع و وجود چنین مشخصه‌‌‌هایی است، اما دسته‌‌‌بندی شناور آنها چندان خللی به اصل موضوع وارد نمی‌‌‌کند. مساله مهم اما، میزان همپوشانی و همراهی این شاخص‌‌‌ها با مفهوم وسیع توسعه پایدار است. آن‌گونه که «کمبل» و «هک» هدف سه‌‌‌گانه‌‌‌ای را برای توسعه پایدار مطرح می‌کنند. اهداف اقتصادی، اکولوژیکی و اجتماعی سه‌‌‌گانه مهمی است که تناسب و توازن منطقی میان رئوس آن می‌تواند جهانی پویا، زیبا و مرفه را برای همه پدید آورد. اگرچه انقلاب‌‌‌های صنعتی اول و دوم، عصر پیشرفت صنعت و اقتصاد را به سرعت رقم زد، ولیکن منتقدان به ناترازی شاخص‌‌‌های زیست پاک و آسیب‌‌‌های اجتماعی آن باور دارند. رویکرد متکی بر سود اقتصادی صرف از مواردی است که بسیاری آن را عامل دگرگونی و تغییرات اقلیمی و زیست محیطی می‌‌‌دانند. کنفرانس‌‌‌ها و پیمان‌‌‌های بین‌المللی از براتلند، ریو و لندن تا نشست‌‌‌های ناشی از نگرانی‌های روزافزون تاثیر توسعه صنعتی بر محیط‌زیست در پکن، پاریس و کیگالی نشان از اهمیت حوزه محیط‌زیست کره زمین برای عموم جهان دارد.

فارغ از تناقض‌‌‌های ماهوی و نقض پیمان‌‌‌های عمدتا سیاسی، نمی‌توان توسعه متوازن و پایدار را بدون توجه به تناسب میان سه ضلع اصلی آن برقرار کرد. قابل درک است که فربه شدن هر ضلع منجر به ضعف ضلعی دیگر خواهد شد. امروزه مساله اصلی یافتن راه‌‌‌حل منطقی میان توسعه صنعت و حفاظت از محیط‌زیست است. انقلاب‌‌‌های سوم و چهارم صنعتی گامی موثر و علمی در این مسیر بوده است. اصولا نه می‌توان به بهانه محیط‌زیست و حفظ یکپارچگی اکوسیستم و تنوع زیستی و دغدغه روزافزون دوستداران این حوزه، خط بطلان بر رشد و توسعه صنعتی به عنوان یکی از ملزومات اقتصادی توسعه پایدار کشید و نه زیست کره را قربانی توسعه صنعتی کرد. آنچه به وضوح مشخص است، توسعه صنعتی اعم از معدن و فولاد تا صنایع الکترونیک و مخابراتی و انرژی زنجیره‌‌‌ای از ارزش افزوده را به وجود می‌‌‌آورند که نهایتا رشد، رفاه، کارآیی و پویایی اجتماعی را به دنبال خواهد داشت. این مهم خود بر شاخص‌‌‌هایی نظیر همبستگی اجتماعی، توانمندسازی جوامع و توسعه نهادی به عنوان شاخص‌‌‌های اجتماعی توسعه پایدار موثرند. نگاهی دقیق نشان می‌دهد حل مناقشه میان رشد و توسعه صنعتی و حفاظت از محیط‌زیست کلید تکامل سه‌وجهی توسعه پایدار است.

در این میان رشد علم، موجبات حرکت سریع به سمت توسعه صنعتی را فراهم می‌‌‌آورد. شاید بتوان مولفه مهم دستاوردهای علمی نوین را تناسب و حساسیت آنها به اکوسیستم کره دانست. یافته‌‌‌های جدید علمی- صنعتی در قالب طرح توسعه پایدار به همان اندازه که بر توسعه صنعتی و رشد اقتصادی تاکید دارد، به مقوله محیط‌زیست و مسائل اجتماعی نیز حساس است.

امروزه بخش معدن و فولاد به‌عنوان یک مولفه مهم و راهبردی در صنعت و اقتصاد مطرح می‌شود. بخش معدن و فولادسازی در کنار نفت و پتروشیمی، مهم‌ترین صنایع در تولید ناخالص داخلی کشورها به شمار می‌‌‌آیند، هرچند طرفداران جدی محیط‌زیست وجود آنها را بسیار آلاینده می‌‌‌دانند. ولی آلودگی‌‌‌های ناشی از صنایع الکترونیک و حتی کشاورزی و… را نباید از نظر دور داشت. از آنجا که فرآیند توسعه ارتباط مستقیمی با منابع طبیعی دارد هم بخشی از محیط‌زیست تحت‌الشعاع قرار خواهد گرفت و هم حساسیت حامیان محیط‌زیست را تشدید می‌کند. اما پذیرش این نکته که توسعه صنعتی و محیط‌زیست در یک قالب قرار دارند بخشی از راه‌‌‌حل نهایی این مناقشه است. به واسطه رشد علمی صنایعی مانند فولاد، مس و سایر فلزات، به‌دلیل استحصال مواد اولیه از دل طبیعت از ابتدای زنجیره تا انتها به دنبال راهکاری جایگزین هستند. وقوع انقلاب سوم صنعتی و متعاقب آن انقلاب چهارم، ایده و آرزوی ورود به دوران پساکربن را بیش از هر زمان به تحقق نزدیک کرده است.

استفاده روزافزون از انرژی‌‌‌های تجدیدپذیر، انرژی حاصل از پنل‌‌‌های خورشیدی و انرژی پاک مانند نیروی باد، حرکت به سمت اینترنت انرژی؛ به معنای ایجاد هاب‌های انرژی در محله‌‌‌ها و اشتراک آن (برق سبز) و تغییر در ناوگان حمل‌‌‌ونقل محرکی برای به‌روزآوری فناوری‌‌‌های بخش صنعت و معدن شده است. امروزه درکنار فولاد سبز سخن از معدن‌کاری سبز متداول و مرسوم شده است. پدیده‌‌‌ای که دو دهه از عمر آن می‌‌‌گذرد، دریچه‌‌‌ای را در بخش معدن گشوده است که از مهم‌ترین اثرات و نتایج آن صیانت از محیط‌زیست است. رشد علمی باعث حرکت و تغییر از پارادایم سنتی صنعت به سمت مدرن و سبز شده است. رویکرد معدن‌کاری سبز
Green Mining  به‌کارگیری روش‌های علمی برای کاهش آسیب‌‌‌های زیست محیطی بخش معدن است. استفاده از روش‌های سنتی و تجهیزات با فناوری قدیمی در مراحل اکتشاف، استخراج و حمل باعث افزایش ضریب آسیب به اکوسیستم معادن شده بود. در حال حاضر به‌کارگیری تجهیزات ماهواره‌‌‌ای و عمق‌‌‌سنجی و کانی‌‌‌سنجی در کشورهای پیشرو بخش معدن مانند چین، استرالیا، سوئد و… توانسته است نتایج رضایت‌بخشی را به ثبت برساند.

در مراحل بعدی استفاده از فناوری‌‌‌های نوین به جای روش قدیمی‌‌‌تر (استفاده از الکترومغناطیس به جای مواد شیمیایی) در مرحله فرآوری و افزایش فرآوری کانسنگ‌‌‌ها، باعث کاهش اثرات نامطلوب زیست محیطی شده است.

خنثی‌سازی معادن و جنگل‌‌‌کاری، مهار و دفع کاملا ایمن پساب صنعتی و نگهداری و بازفرآوری باطله و مهار اسید و زهاب اسیدی برای نگهداری و دفع ایمن FeS۲ از مهم‌ترین اقدامات معدن‌کاری سبز است که کمک شایانی به حفظ محیط‌زیست کرده است. در نهایت بازسازی معادن متروکه به‌عنوان یک رویکرد اجتماعی در قالب تعهد شرکت‌ها به محیط‌زیست و زیست اجتماعی انسان مورد استفاده قرار می‌گیرد.

این مساله از آن رو مهم است که دو وجه اصلی توسعه پایدار یعنی رشد اقتصادی در قالب توسعه صنعتی و محیط‌زیست و مسوولیت اجتماعی در یک هماهنگی کامل عمل می‌‌‌کند و در نتیجه رفاه، توسعه و جهانی کمتر آلوده را رقم می‌‌‌زند. استفاده از فناوری استخراج زیرزمینی معادن از دیگر راهکارهای سودمند و حافظ محیط‌زیست در بخش معدن است که تاثیر بسزایی بر همگونگی و پایداری وجوه توسعه دارد. البته باید اذعان کرد این مساله نیازمند بازطراحی برنامه‌‌‌های کلان بخش معدن و سیاستگذاری‌‌‌های دقیق علمی است اما این اقدام در کنار استراتژی تبدیل معادن متروکه به موزه می‌تواند راهکاری مهم در تقویت فرآیند توسعه پایدار باشد.

در حالی که کشورهای مختلف دنیا به سمت معدن‌کاری سبز حرکت می‌کنند، ضروری است که ایران نیز با دارا بودن پتانسیل معدنی بالا و پهنه‌‌‌های معدنی مختلف در کنار مزیت نیروی انسانی مناسب، برای رقابت‌‌‌پذیری بالاتر در بازارهای جهانی، حفظ بازه ارزش افزوده ناشی از صادرات محصولات باکیفیت منطبق بر استانداردهای زیست محیطی، در این مسیر به صورت جدی‌‌‌تر گام بردارد.

در این راستا تدوین استراتژی سطح کلان، استفاده از فناوری‌‌‌های روز دنیا در تمامی زنجیره از اکتشاف تا حمل، تجهیز ناوگان حمل در معادن، تغییر شیوه‌‌‌های انفجاری و استفاده از پتانسیل بخش خصوصی با لحاظ قوانین بالاسری راهگشاست. ناگفته پیداست که رعایت جنبه‌‌‌های مختلف توسعه پایدار، مستلزم عزمی جدی و تلاشی همه‌جانبه است و صیانت از محیط‌زیست و توسعه صنعتی و اقتصادی به صورت همزمان و بدون حذف هیچ یک از ابعاد آن، نتیحه‌‌‌ای خوشایند، سودآور و متوازن را به همراه دارد.

ملت ایران پیروز جنگ ترکیبی
سیدرضا صدرالحسینی
شاید یکی از مهم‌ترین اقدامات نظام سلطه در طول ۴۵سال گذشته را ما در جریان اتفاقات پارسال دیدیم که بر اثر فوت خانمی در یکی از مراکز انتظامی، که در بسیاری از نقاط دنیا هم ممکن است چنین اتفاقی بیفتد، هجمه‌ای علیه ملت ایران صورت گرفت. البته اگر این رخداد هم رخ نمی‌داد، آن‌ها به دنبال بهانه‌ای دیگر بودند که از این بهانه‌ها ممکن است در طول و عرض جغرافیای جمهوری اسلامی ایران مانند هر کشور دیگری هم به‌وجود می‌آمد.
همراهی مجموعه وسیعی از کشور‌های مدعی آزادی بود که در طول یک‌سال گذشته اقداماتی را علیه ملت ایران در قالب حمایت از حرکتی انجام دادند که مجموعه کسانی که در این تحرکات حضور داشتند کمتر از یک میلیون نفر بود و در مقابل بیش از ۸۰میلیون نفر جمعیت رقم قابل توجهی نبود. بزرگنمایی‌ای که در همین ارتباط صورت گرفت، به گونه‌ای بود که در هفته‌های اخیر تعدادی از کارشناسان بعضی از رسانه‌ها از جمله بی‌بی‌سی به سناریوپردازی این موضوع در یک‌سال گذشته اقرار کردند و گفتند اتفاقاتی که در ماجرای مربوط به فوت خانم امینی رخ داد، در آن حد و اندازه‌هایی نبود که بتواند انقلاب ملت ایران را به شکست وادارد.
درهمین خصوص باید حضور تعدادی از اغتشاشگران و براندازان خارج‌نشین با بعضی از روسای جمهور و مقامات ارشد سیاسی کشور‌های اروپایی از جمله آقای مکرون هم باید در نظر داشته باشیم. درواقع این اقدامات نشان داد همبستگی دولت‌های اروپایی برای فشار مضاعف به ملت ایران، ابعادی تازه یافته و همچنان که در مقابل تعداد قابل توجهی از سفارتخانه‌های ما در کشور‌های اروپایی با هماهنگی سرویس اطلاعاتی و دستگاه‌های امنیتی این کشور‌ها و حمایت پلیس آن‌ها تظاهراتی انجام شد و توهین‌هایی به مقدسات جمهوری اسلامی صورت گرفت.
این‌ها نشان دهنده این است که بن‌بست‌های راهبردی نظام سلطه در مقابل مقاومت ملت ایران به نقطه‌ای رسیده که آن‌ها با شفافیت کامل از کوچک‌ترین اعتراضات در ایران سوءاستفاده می‌کنند و حتی تلاش‌شان بر این است اعتراضات صنفی را بزرگنمایی کرده و آن‌ها را به عنوان براندازی وانمود کنند.
یک واقعیتی در کشور ما وجود دارد که آن هم تکثر و تنوع قومیت‌ها و ادیان و مذاهب است. یعنی در گستره جغرافیایی ایران ما اقوامی از کرد، لر، عرب، فارس، آذری و... داریم که در طول یک‌سال گذشته نظام سلطه تلاش مضاعفی نسبت به سال‌های گذشته برای ایجاد اختلاف بین این اقوام کرد و در پی آن بود تا این گسل‌های طبیعی موجود را به اغتشاش وادارد. 
اما در حال حاضر که در سالگرد شروع این تنش‌ها و اغتشاشات هستیم، به خود دولت‌های متخاصم در طول این مدت اثبات شد ملت ایران مقاوم، صبور و علاقه‌مند به نظام سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی هستند. انقلابی که برای پیروزی آن در سال۵۷ جان‌های خود را بر طبق اخلاص گذاشتند و نظام جمهوری اسلامی ایران را مستقر کردند. 
با وجود تلاش گسترده رسانه‌ها در هفته‌های اخیر برای نمایش اغتشاش و آشوب در کشور، آرامش قابل توجهی را در طول ساعات اخیر که برای ایجاد تنش و ناآرامی رسانه‌ها و دولت‌های غربی و اپوزیسیون به زعم خود برنامه‌ریزی کرده‌بودند شاهد هستیم و این مسأله حاکی است که ملت ایران همواره در برابر توطئه‌ها و همچنین سناریو‌هایی که غرب علیه جمهوری اسلامی طراحی می‌کند، با هوشیاری و صبوری ایستاده است و نقشه‌های آن‌ها را نقش بر آب می‌کند.
 
 
۱۲ سال تعلیم بدون کاربرد
مهسا گربندی

قرار به کاهش حجم کتاب‌ها بود، یعنی کتاب‌هایی سبک‌تر و در عین حال کاربردی‌تر تا دانش‌آموزان فرصتی برای نفس‌کشیدن لا‌به‌لای انبوهی از حفظیات و تکالیف بی‌شمار داشته باشند. کمتر کارشناسی است که اعتراف نکرده باشد عمده محتوای کتب درسی، کوچک‌ترین کاربردی در زندگی و آینده دانش‌آموزان ندارد.
متأسفانه در سطرسطر کتاب‌هایی که برای دانش‌آموزان تألیف شده، آموزشی برای زندگی بهتر، جایی ندارد؛ محتوایی که هر روز بچه‌ها را درگیر حفظیات می‌کند و بعد از پایان امتحانات نیز همه این دروس بیهوده از ذهن‌شان بیرون می‌رود. تذکرات پی‌درپی داده شده، بررسی‌هایی هم انجام شده، آن هم نه یک بار، بلکه بار‌ها و بارها! اما به نظر می‌رسد موانعی بر سر راه کاهش حجم کتب درسی قرار گرفته است که هیچ ربطی به اصول کار ندارد و مشکل از جای دیگر است. آنقدر این مسئله بغرنج شده که حتی گاه صدای اعتراض معلمان و والدین دانش‌آموزان نیز به گوش می‌رسد. با وجود این، اما به نظر می‌رسد مسئولان تصمیم‌گیرنده در این زمینه، سبک‌شدن کوله‌بار دانش‌آموزان و کاربردی‌تر‌شدن دروس، برای‌شان هیچ سودی ندارد، برای همین به تکرار همان مسیر قبلی ادامه می‌دهند.
غرق‌شدن معلم و دانش‌آموز لا‌به‌لای سطرسطر کتاب‌ها و دلمشغولی‌های ایجادشده برای تهیه کتب کمک آموزشی و تست‌هایی که حالا از دوره ابتدایی، بچه‌ها را درگیر خود کرده، همه و همه بخشی از برنامه‌ریزی‌های ازپیش‌تعیین‌شده از سوی افرادی است که این روش تحصیلی برای آن‌ها سود مالی هنگفت دارد؛ رقمی آنچنان درشت که ابایی ندارند سال‌های زندگی و آینده کودکان و نوجوانان را به پایش قربانی کنند.
عجیب است که چرا برای مسئولان تصمیم‌گیرنده اهمیتی ندارد که بعد از گذشت ۱۲ سال از عمر دانش‌آموزان، همه آنچه به آن‌ها آموزش داده می‌شود، به اندازه یک سال تحصیلی در زندگی‌شان کاربرد ندارد؛ حفظیات بی‌مورد، یادگیری‌های مقطعی و تکالیفی که تنها سطر‌های سفید دفترچه‌ها را پر می‌کند، برای جامعه اگر فایده‌ای ندارد برای بسیاری از افراد، سود و منفعت به دنبال دارد.
تکلیف دلالان و سودجویان مشخص است، عجیب نیست که آن‌ها جز منفعت خود و سنگین‌تر کردن حساب‌های‌شان به هیچ چیز دیگری نمی‌اندیشند، اما اینکه مسئولان نظام آموزشی و مدیران سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش در این بیراهه گم شوند، جای سؤال دارد!
رسیدن به سرمنزل مقصود در این مسیر سنگلاخی بی‌شک ساده نیست، اما غیرممکن هم نیست، خصوصاً اینکه بررسی‌های زیادی در این راستا شده و تنها عزمی برای عملیاتی‌شدن این امر مهم نیاز است.
صدای اعتراض کارشناسان از این مشکلات گوش فلک را کر کرده و صدای ناله دانش‌آموزان و خانواده‌های آن‌ها از این روند آموزشی بار‌ها و بار‌ها بلند شده است، اما کو گوشی که این حجم از گلایه و شکایت را بشنود.
به طور قطع، بازبینی روش کاری کشور‌های موفق و پیش‌رو در آموزش، در این راستا کمک شایانی خواهد کرد. نمی‌توان مدعی شد آقایان در این مسیر قدم نگذاشته‌اند، اما اینکه چرا بررسی‌های انجام‌شده و نتایج مثبت آن تا به امروز آنطور که باید و شاید برای عملی‌شدن مورد توجه قرار نگرفته، سؤالی بی‌جواب است؛ سؤالی بی‌جواب که تا به امروز به قیمت هدررفتن وقت و همچنین هزینه دانش‌آموزان و حتی کشور شده است.

عناوین اخبار روزنامه خراسان در روز یکشنبه‌ ۲۶ شهريور

حالِ بد این روزهای فوتبال ایران
سید مصطفی صابری

قرار بود فوتبال بهانه حالِ خوب ما باشد؛ قرار بود فوتبال روزمرگی‌‌‌های ما را مملو از شور و هیجان کند. قرار بود آن اتفاق شیرینی باشد که با خانواده به‌‌‌بهانه‌‌‌اش دورهم جمع شویم و از تماشایش لذت ببریم؛ اما حال فوتبال ما این‌‌‌روزها بدجوری خراب است، طوری‌‌‌که باید نگرانش باشیم و فکری اساسی برایش بکنیم. به‌‌‌هر سمت فوتبال که نگاه می‌‌‌کنیم اتفاق بد یا لااقل نگران‌‌‌کننده می‌‌‌بینیم. از حاشیه‌‌‌های بی‌‌‌پایان فوتبال باشگاهی بگیرید تا حذف غیرمنتظره تیم ملی امید و البته روند آماده‌‌‌سازی پر از ابهام تیم ملی بزرگ‌سالان. از تخلفات باشگاه‌‌‌ها در ثبت قرارداد بازیکنان تا بیانیه‌‌‌نویسی‌‌‌های مکرر تیم‌‌‌ها علیه هم و نگرانی‌‌‌هایی که بابت حضور نماینده‌‌‌های کشورمان در لیگ قهرمانان آسیا و مقابل تیم‌‌‌های قدرتمند حریف داریم. فوتبال بدجوری در محاصره اتفاقات بد قرار گرفته و در این شرایط نمی‌‌‌توان انتظار داشت انسجام اجتماعی ایجاد کند و یکی از زمینه‌‌‌های ایجاد غرور ملی در کودکان و نوجوانان باشد؛ بعید است در این مسیر فوتبال ما باعث ایجاد نشاط در طبقات اجتماعی مختلف شود و اگر با این اوصاف، کارکردهایش عکس نشود جای شکرش باقی است! همین‌‌‌که برای حذف غیرمنتظره تیم ملی امید واکنش همیشگی را بین اهالی فوتبال نمی‌‌‌بینیم معنی‌‌‌اش این می‌‌‌شود که مدت‌‌‌هاست از فوتبال ناامید شده‌‌‌ایم. حتی چشم روی نتایج بد فوتبال می‌‌‌بندیم تا لااقل سرخورده نشویم. برای همین وقتی هفته قبل تیم ملی امید ما که نزدیک به نیم قرن در حسرت صعود به المپیک بود، در اتفاقی نسبتاً عجیب، حتی در مرحله مقدماتی انتخابی المپیک از گروهش صعود هم نکرد، آب از آب تکان نخورد! پیش از این در چنین موقعیت‌‌‌هایی رسم بود چند کارشناس را در چند برنامه تلویزیونی ببینیم که از ضرورت توجه به فوتبال پایه بگویند، از لزوم شکل‌‌‌گیری زیرساخت‌‌‌های ورزش و ... اما اوضاع فوتبال ما آن‌‌‌قدر عجیب است که دیگر خبری از میزگردهای همیشگی برای بررسی علل شکست‌‌‌ها نیست. تیم‌‌‌ملی امید که حتی چند لژیونر مطرح دارد و چند بازیکن تراز اول از لیگ برتر خودمان، حذف می‌‌‌شود اما کسی متعجب نمی‌‌‌شود. نگران هم نیستیم که این نسلی که امروز نتیجه نمی‌‌‌گیرد چطور می‌‌‌خواهد اسکلت تیم ملی ما را در آینده شکل بدهد؛ چون اساساً نبود نگاه بلندمدت زیرسایه درخشش‌‌‌های ناگهانی ستاره‌‌‌ها و نتایج مقطعی نادیده گرفته می‌‌‌شود و تیم‌‌‌های ملی نوجوانان، جوانان و امید ما صرفاً برای انجام چند بازی تشکیل می‌‌‌شوند و هیچ‌‌‌وقت برای سال‌‌‌ها در تیم بزرگ‌سالان کنار هم بازی نخواهند کرد. از آن سو، فوتبال باشگاهی ما که باید با لیگی پویا و باکیفیت هیجان را به هواداران منتقل کند برخلاف همیشه که از نیمه راه درگیر حواشی مثل داوری و... می‌‌‌شد امسال از همین آغاز با بیانیه‌‌‌های تند و تیز، اتهامات ریز و درشت و شکایت تیم‌‌‌ها از هم کارش را شروع کرده و وای به‌‌‌روزهای آخرش که بازی‌‌‌ها حساس شود. همان‌‌‌طور که پیش‌‌‌بینی می‌‌‌شد قوانین مربوط به ثبت قراردادها و... هم زمینه تخلفات برخی باشگاه‌‌‌ها را فراهم کرده و روزی نیست که خبر تازه‌‌‌ای در این‌‌‌بار نشنویم. این‌‌‌جاست که شور فوتبال و هیجان پیگیری نتایج، جایش را به نگرانی کاذب بین هواداران داده که مبادا رقبا تخلفی کرده‌‌‌اند و تیم محبوب‌‌‌شان ضرر کند و کُری‌‌‌های فوتبالی هم جایش را با اتهام‌‌‌زنی و بحث‌‌‌های نامناسب هواداری عوض کرده است. با این اوصاف هم نمی‌‌‌توان دل به کیفیت این لیگ بست تا پدیده و ستاره جدید رو کند و بازیکنانش با تمرکز و کیفیت بالا عصای دست تیم ملی در جام‌‌‌ملت‌‌‌ها باشند. بازیکنانی که بسیاری‌‌‌شان برای کمی پول بیشتر و کمتر هرسال باشگاه عوض می‌‌‌کنند و تصاویرشان در حال بوسه بر لوگوی تیمی جدید منتشر می‌‌‌شود. شرایط وقتی پیچیده‌‌‌تر می‌‌‌شود که یادمان باشد امسال در لیگ‌‌‌های معتبر دنیا جز 2-3 مورد بازیکن خاص و با کیفیت دیگر لژیونری نداریم و بازیکنان ما حتی از لیگ‌‌‌های متوسط هم به لیگ خودمان برمی‌‌‌گردند؛ لیگی که سال‌‌‌هاست چندان مولد نیست. آن‌‌‌سوی این دردسرها تیم ملی را داریم که 10 میلیارد هزینه میزبانی از آنگولایی را می‌‌‌کند که بازی برابر آن، احتمالاً هیچ فایده‌‌‌ای برای تیم و بازیکنانش جز افزایش تعداد گل‌‌‌های ملی طارمی نداشت. آنگولایی که بعید نیست از نصف بیشتر تیم‌‌‌های حاضر در لیگ برتر خودمان هم شکست می‌‌‌خورد. مشکلات تیم ملی بزرگ‌سالان محدود به بازی‌‌‌های تدارکاتی نیست. تیم ما بعد از جام‌‌‌جهانی تغییر نسلی را تجربه نکرده و روی بدنه تیمی که کی‌‌‌روش با آن نتایج پرنوسانی را رقم زد، سوار شده. به‌‌‌وضوح بسیاری از بازیکنان این تیم در جام‌‌‌جهانی بعدی حضور نخواهند داشت اما در تیم حفظ شدند تا لااقل جام‌‌‌ملت‌‌‌ها را آبرومندانه سپری کنیم و محافظه‌‌‌کارانه نتیجه امروز را فدای تجربه برای فردا نکنیم. اما در همین فوتبال آسیا تیم‌‌‌های مثل ژاپن و کره‌‌‌جنوبی را داریم که روز به‌‌‌روز بهتر می‌‌‌شوند و در هر دوره برای جام‌‌‌جهانی بعدی برنامه‌‌‌ریزی می‌‌‌کنند و جالب‌‌‌تر این‌‌‌که در جام ملت‌‌‌ها هم بهتر از ما نتیجه می‌‌‌گیرند. با این اوصاف شاید می‌‌‌شد مثل قبل تنها امیدمان از فوتبال، درخشش تیم‌‌‌های داخلی در لیگ قهرمانان آسیا باشد که آن‌‌‌هم با این شرایط غیرمنتظره‌‌‌ای که به‌‌‌خاطر مخارج عجیب تیم‌‌‌های عربستانی رقم خورده غیرممکن است. هرچند بحث تامین مالی مشترک تیم‌‌‌های عربستانی از یک منبع، می‌‌‌تواند با قوانین فیرپلی مالی فیفا در تضاد باشد و جای خودش قابل پیگیری، اما در شرایط فعلی تنها سرمایه تیم‌‌‌های ما برابر رقبای قدر می‌‌‌توانست هواداران پرشور باشد که آن‌‌‌هم درباره پرسپولیس به‌‌‌خاطر محرومیت و احتمالاً در مراحل بعدی مشکلات ورزشگاه آزادی از آن بی‌‌‌بهره خواهیم بود. حالا تیم امیدمان حذف شده، لیگ شروع نشده غرق حاشیه و بیانیه است، نگرانی‌‌‌ها بعد از بازی‌‌‌های اخیر تیم بزرگ‌سالان با رقبای ضعیف شدت گرفته و لااقل نگاه تیم به جام جهانی آینده و کسب تجربه بازیکنان جوان برای آن‌‌‌روزها نیست، تیم‌‌‌های باشگاهی هم در رقابت‌‌‌های آسیایی روزهای سختی پیش‌‌‌رو دارند؛ مگر این‌‌‌که خلاقیت و غیرت بازیکنان در لحظات حساس اتفاقاتی را رقم بزند که جای برنامه‌‌‌ریزی و کار زیربنایی و... را بگیرد تا بار دیگر به بهانه فوتبال، نشاط و حال خوب را تجربه کنیم.

عناوین اخبار روزنامه شرق در روز یکشنبه‌ ۲۶ شهريور

قرائت نهادگرایانه از اخراج استادان

هادی کحال زاده
‌جوزف استگلینز، برنده نوبل و اقتصاددان شهیر آمریکایی، در جمع‌بندی خود از چرایی توسعه‌یافتگی کشورها، تعبیر «جامعه یادگیرنده» را برای آنان به‌ کار می‌برد. او معتقد است کشورهای توسعه‌یافته به دلیل توانایی در خلق یک «جامعه یادگیرنده» یعنی توانایی در جذب، انتقال و بومی‌سازی دانش در خود، توسعه یافته‌اند. اشاره‌ استگلینز به دانش، همان تعریف بانک جهانی در گزارش جهانی توسعه سال ۱۹۹۸ است که بر دو شاخه از دانش، یعنی دانش فنی و دانش شناخت تأکید می‌کند. در این گزارش نیز تفاوت اقتصادهای پیشرفته و فقیر، نه الزاما توانایی آنان در انباشت سرمایه مالی، بلکه توانایی در خلق ظرفیت دانایی پایدار یا ایجاد «جامعه یادگیرنده» دانسته و تأکید می‌شود که نه سرمایه بلکه دانش، کلید رشد پایدار اقتصادی و بهزیستی انسان است. در بیانی ساده‌تر، اینکه کشوری بتواند ظرفیت جذب دانش فنی و توان تکنولوژیکی خود را ارتقا دهد و همچنین توانایی یادگیری از خطاها و اشتباهات گذشته، فهم مناسبات اجتماعی، فرایندها، نهادها، ظرفیت‌ها و نیازهای خود را پیدا کند، در مدارهای بالاتری از رفاه و توسعه قرار خواهد گرفت.

تبیین استگلینز از توسعه‌یافتگی البته هماهنگی بالایی با توضیح دکتر همایون کاتوزیان از چرایی توسعه‌یافتگی در غرب و ناکامی ما دارد. دکتر کاتوزیان در توضیح توسعه‌نیافتگی ایران، به ویژگی کوتاه‌مدت‌بودن جامعه ایرانی اشاره می‌کند. کوتاه‌مدت‌بودن به این معنا که به دلیل نبود نهادها، قواعد یا چارچوب‌های حقوقی باقدمت و باثبات،‌ امکان انباشت سرمایه، دانش و تجربه در آن فراهم نمی‌‌شود. در یک جامعه کوتاه‌مدت طبعا حتی اگر امکان ارتقای سطح دانش فنی فراهم شود به دلیل عدم استمرار، امکان انباشت تجربه و یادگیری مستمر فراهم نخواهد شد. اما چرا استمرار و ارتقای ظرفیت دانایی یا ساخت «جامعه یاد‌گیرنده» برای ما مهم است؟ به دلیل فرورفتن مستمر ما در تله توسعه در ۱۵ سال گذشته. اقتصاد ایران بعد از تقریبا دو دهه رشد پایدار پنج تا شش درصدی،‌ از اواخر دهه ۸۰ وارد دوره‌‌ای از خشک‌سالی تولید ثروت شده است. رشد قطره‌چکانی متوسط یک تا دو درصدی، خود را در تورم بالای ۴۰درصدی، فقر بالای ۴۰درصدی، کسری بودجه ۳۰ تا ۴۰ درصدی سالانه و ناترازی روزافزون نظام بانکی و ورشکستگی و ناپایداری نظام بازنشستگی بازتاب داده و جامعه ایران را از ۱۰ تا ۱۲ میلیون شغل جدید محروم کرده است. مطابق تعریف صندوق بین‌المللی پول برای مرز ورشکستگی دولت‌ها با درآمد متوسط پایین،‌ میزان بدهی دولت از مرز ۳۰درصدی تولید ناخالص داخلی گذشته است و از نظر مالی می‌توانیم آن را ورشکسته بدانیم. 

نظام کارشناسی دولت نیز به دلیل افزایش سن کارکنان، عدم استخدام نیروی جدید، تغییرات مدیریتی و گزینش‌ها یا فقدان انگیزه و مهاجرت به شدت تحلیل رفته است. بنابراین توانایی نهاد دولت به عنوان اصلی‌ترین نهاد حل مسئله کشور نیز چه از منظر برخورداری مالی، و چه از نظر یافتن راه‌حل و انتخاب سیاست‌های درست و مؤثر و چه از منظر اجرای آن سیاست‌ها کاملا تحلیل رفته است. چه باید کرد؟ یا چه می‌شود کرد؟ طبعا ابتدایی‌ترین پاسخ برای خروج از بحران تولید ثروت ملی، توصیه به انباشت سرمایه یا سرمایه‌گذاری و افزایش بهره‌وری عوامل تولید است؛ دو عاملی که تقریبا در 15، 16 سال گذشته در ایران سیر نزولی داشته است. برخی از اقتصاددانان نهادگرا،‌ با طرح بهره‌وری پویا در برابر بهره‌وری ایستا، این باور اقتصاد متعارف را که رشد اقتصادی، صرفا تابعی از میزان انباشت سرمایه و ارتقای سطح بهره‌وری عوامل تولید است، نقد می‌کنند. ایشان معتقدند که به جای بهره‌وری ایستا، رشد بلندمدت، نیازمند بهره‌وری پویاست. این موضوع به معنای توانایی یادگیری بهبود مستمر کارها، یادگیری در کشف شیوه‌های جدید خلق ثروت، یادگیری استفاده بهتر از عوامل تولید محدود و ارتقای بهره‌وری است. طبعا این یادگیری مستمر نیز نیازمند نهاد باثبات است. دانشگاه چه در تبیین استگلینز و بانک جهانی و چه در تبیین کاتوزیان، یکی از مهم‌ترین نهادهای ساخت «جامعه یادگیرنده» است. دانشگاه اصلی‌ترین نهاد جذب، انتقال و بومی‌کردن دانش تکنیکی و ایجاد ظرفیت از یک سو و انباشت دانایی به مفهوم خلق و انباشت سرمایه انسانی و انباشت تجربه‌ای یادگیری و جمع‌بندی از شکست‌ها و توفیق از سوی دیگر است. در مقابل ممنوع‌التدریس‌ کردن، اخراج اساتید و اعطای بورسیه‌های غیرقانونی و گزینش سختگیرانه و در یک کلام امتیازدانستن حق بهره‌مندی از نهاد دانشگاه و دستکاری در فرایند تولید و انباشت دانش و دانایی، تخریب این ظرفیت یادگیری و خلع سلاح کردن جامعه از کلیدی‌ترین عنصر خروج از بحران است.  مدافعان اخراج اساتید از دانشگاه‌ها که هزینه تصفیه دودرصدی اساتید در یک سال گذشته را در برابر مزایای امنیتی و ایجاد فرصت شغلی برای نیروهای نزدیک به خود بسیار ناچیز می‌دانند، یا درکی از عوارض بلندمدت و عمیق آن بر توسعه کشور ندارند یا اهمیتی برای آن قائل نیستند. چه بی‌اطلاعی و چه بی‌اهمیتی، مشارکت در تخریب ظرفیت یادگیری کشور، پیام روشنش این است: برنامه، آگاهی و صلاحیتی فعلا برای تغییر وضعیت کنونی اقتصاد ایران وجود ندارد. پیام اخراج اساتید در بحرانی‌ترین شرایط اقتصاد ایران جز این نیست که دولت مستقر نه‌تنها نظریه روشن و برنامه‌ای مشخص برای تغییر اقتصاد ایران ندارد، بلکه از اهمیت یکی از کلیدی‌ترین پیش‌نیازهای تغییر وضع نامطلوب کنونی نیز گویا به‌کلی بی‌اطلاع است و قدر و منزلت دارایی مهمی همچون نهاد دانشگاه را نمی‌داند. در حالی که میزان نیاز دولت به نهاد دانشگاه کارآمد و مولد، از میزان نیاز اساتید محروم‌شده از تدریس یا نیاز جامعه دانشگاهی به دولت بسیار فراتر است، دولت ابایی از خلع سلاح کردن خود و کورکردن یکی از کوره‌راه‌های خروج از بحران یا منافذ احیای اقتصاد ایران ندارد. نیازی که دولت از آن در غفلت و جهل است یا به دلایلی تغافل و تجاهل را چاره‌ساز می‌داند.

عناوین اخبار روزنامه کيهان در روز یکشنبه‌ ۲۶ شهريور

خروج از NPT پاشنه آشیل غرب

حسین شریعتمداری
۱-‌ روز پنج‌شنبه ۲۴ شهریورماه، دولت‌های فرانسه، انگلیس و آلمان (تروئیکای اروپایی‌) با انتشار بیانیه‌ای اعلام کردند: «‌تحریم‌های مرتبط با برنامه اتمی و موشک‌های بالستیک ایران را که بر اساس متن برجام، قرار بود
۱۸ ماه اکتبر/۱۰ مهرماه‌، منقضی شود لغو نخواهند کرد‌»! 
درپی صدور این بیانیه، «متیو میلر،» سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا اعلام کرد که کشورش در این زمینه با متحدان اروپایی خود هماهنگ بوده و از اقدام آنها حمایت می‌کند! ابتدا باید گفت؛ تروئیکای اروپایی به‌گونه‌ای درباره تحریم موشکی ایران سخن می‌گویند که انگار ایران از اروپا موشک وارد می‌کند!
این لاف گزاف درحالی است که از سوی دیگر به ایران التماس می‌کنند از فروش پهپاد و موشک به روسیه و برخی دیگر از کشورهای دیگر خودداری کند! و می‌دانند که برخی از کشورهای اروپایي نیز، در میان خریداران پهپاد و موشک‌های ما هستند. و اما، درباره بیانیه اخیر تروئیکای اروپایی گفتنی‌هایی هست. بخوانید!
۲- نیم نگاهی به برجام بیندازید. چه می‌بینید؟! مجموعه‌ای از امتیازات نقد که به حریف داده‌ایم، ده‌ها محدودیت که علیه کشورمان پذیرفته‌ایم و در مقابل تمامی آنها فقط چند وعده نسیه گرفته‌ایم که طرف مقابل به هیچیک -تاکید می‌شود که به هیچیک- از آن وعده‌ها عمل نکرده است. این همه در حالی است که اساس مذاکرات برای لغو تحریم‌ها بود ولی نه فقط هیچ تحریمی لغو نشد، بلکه تحریم‌ها دو برابر هم شد! آقای سیف اعتراف کرد که دستاورد ما از برجام تقریباً هیچ بوده است. شاید از آقای روحانی می‌ترسید که بگوید تحقیقاً هیچ بوده است! آقای دکتر صالحی تاکید کرد که آمریکا نه تنها یک‌بار، بلکه ده‌ها بار در تعهدات خود دبّه کرده است. آقای ظریف می‌گوید با وجود چند ماه که از تصویب برجام می‌گذرد، ما نمی‌توانیم در انگلیس حتی یک حساب بانکی باز کنیم! و در آلمان به هواپیمای حامل ایشان سوخت نمی‌دهند و هم ایشان تاکید می‌کند که اروپا به هیچیک از تعهدات خود عمل نکرده است. آقای نوبخت می‌گوید؛ حتی یک قطره نفت هم نمی‌توانیم بفروشیم و... 
۳- حالا نیم نگاهی هم به آن سوی ماجرا بیندازید! آمریکا از برجام خارج شده است و آقای عراقچی پیش از خروج آمریکا گفته بود اگر آمریکا از برجام خارج شود، دیگر برجامی باقی نخواهد بود. اما آمریکا خارج شد و ما همچنان در برجام باقی ماندیم! گفتنی است پیش از این در کیهان تاکید کرده بودیم که برجام برای آمریکا یک سند طلایی است و آمریکا هرگز از آن خارج نشده و این امتیاز بزرگ را که با فریب تیم هسته‌ای کشورمان به دست آورده است از دست نمی‌دهد. بعد از خروج ترامپ از برجام عده‌ای به کیهان خُرده گرفتند که آن‌گونه نشد! ولی بعدها موگرینی اعتراف کرد که روحانی به ما (اروپا) تضمین داد که حتی در صورت خروج آمریکا از برجام، ایران از برجام خارج نمی‌شود! و خروج آمریکا از برجام بعد از کسب این تضمین صورت گرفت وگرنه برای آمریکا بسیار احمقانه بود که از سند طلایی برجام خارج شود. 
ترامپ بعدها در مقابل اعتراض مقامات آمریکایی به خروج او از برجام، اعتراف کرد که درپی آن بود که با دولت وقت ایران برای بازگشت به برجام وارد مذاکره شود و صنایع موشکی و محدودیت حضور ایران در منطقه را هم به برجام اضافه کند! و البته دولت روحانی نیز درپی انجام آن بود که مقامات بالا دستی مانع از آن اقدام فاجعه‌بار شدند.
۴- هم‌اکنون آمریکا هیچ تعهدی در مقابل برجام ندارد، اروپا نیز هیچیک از تعهدات برجامی خود را نپذیرفته و انجام نمی‌دهد و فقط ایران است که همه امتیازات را داده است، تاسیسات هسته‌ای را به مرز نابودی کشانده است و در مقابل به جای لغو تحریم‌ها، با افزایش آن رو‌به‌رو شده است، ده‌ها فشار اقتصادی و سیاسی دیگر را نیز بر دوش کشیده است! و با ادامه حضور خود در برجام باید تعهدات و محدودیت‌های بعدی را هم بپذیرد! چرا؟! ادامه حضور ما در برجام یاد‌آور حکایت آن سخنرانی است که با چشمان بسته سخنرانی می‌کرد و مستمعین یکی پس از دیگری سالن سخنرانی را ترک کرده و رفته بودند ولی او همچنان به سخن ادامه می‌داد! تا این که سرایدار سالن، کلید سالن را به او داد و گفت بنده هم مرخص می‌شوم! لطفاً بعد از پایان سخنرانی، خودتان در سالن را قفل کنید و تشریف ببرید!
۵- بعد از سومین سفر البرادعی، مدیرکل اسبق آژانس به ایران، طی یادداشتی در کیهان آورده بودیم که چالش هسته‌ای برای غرب فقط یک بهانه با هدف مقابله با پیشرفت‌های علمی ایران است و پیشنهاد کرده بودیم که تنها راه خنثی کردن این طرح آمریکا، خروج از NPT است. در آن هنگام پیشنهاد کیهان با اعتراض شدید محافل آمریکایی و اروپایی و بسیاری از مسئولان کشورمان رو‌به‌رو شد و ژیسکاردستن رئیس‌جمهور وقت فرانسه به وزیر خارجه کشورمان گلایه کرده و خواستار نادیده گرفتن پیشنهاد کیهان شده بود. چرا؟ برای این که پیشنهاد خروج ایران از NPT شلیک به پاشنه آشیل غرب در چالش هسته‌ای بود. بعدها جرج فریدمن اعلام کرد که مشکل ما با ایران برنامه هسته‌ای این کشور نیست، مشکل این است که ایران نه فقط بدون رابطه با آمریکا، بلکه در حال تخاصم با ما به بزرگ‌ترین قدرت تکنولوژیک و نظامی منطقه تبدیل شده است و یا کریس بک‌مایر، معاون وزارت خارجه آمریکا در مصاحبه با نشریه پولیتکو اعتراف کرد که ایران به خاطر انقلاب اسلامی تحریم است و اصل تحریم‌ها مربوط به انقلاب 1979 است.
۶- و بالاخره، همه اسناد و شواهد موجود به وضوح از این واقعیت درخور مباهات حکایت می‌کنند که دولت سیزدهم، دیپلماسی مقتدرانه و عزتمندانه را جایگزین دیپلماسی التماسی دولت قبل کرده است و تاکنون نه فقط در مقابل زور‌گویی‌های آمریکا و متحدانش با قدرت ایستاده است بلکه در مواردی آنها را تحقیر نیز کرده است. همین دیروز وزیر محترم امور خارجه کشورمان تاکید کرد که هیچ حرکت خصمانه آمریکا و اروپا را بی‌پاسخ نمی‌گذاریم.
اکنون این سؤال با دولت محترم در میان است که اولاً؛ کدامیک از موارد یاد شده درباره فاجعه بودن برجام را قابل تردید می‌دانید؟ ثانیاً؛ حضورمان در معاهده NPT غیر از خسارت محض و فرصت‌دادن به دشمنان برای باج‌خواهی و زورگویي چه سود دیگری داشته است؟! مخصوصاً آن که دشمن بارها اعتراف کرده که چالش در برنامه هسته‌ای ایران بهانه‌ای برای جلوگیری از پیشرفت و اقتدار این کشور است. با این وجود چرا باید در برجامی که عملاً وجود ندارد و در معاهده NPT که بهانه‌ای برای جلوگیری از پیشرفت‌های علمی و تکنولوژیک کشورمان است حضور داشته باشیم؟! توضیح آن که در ماده ۱۰ معاهده «منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای،‌NPT » تصریح شده است در صورتی که یکی از کشورهای عضو، حضور خود در NPT را با منافع ملی و حاکمیتی خود در تعارض ببیند، می‌تواند از آن خارج شود... پس منتظر چه هستیم؟! آمریکا که رسماً و اروپا نیز عملاً از برجام خارج شده‌اند. روسیه و چین هم که معارض ما نبوده‌اند. بنابراین ما در کدام برجام مانده‌ایم؟! انتظار دارید آمریکا و اروپا با چه زبانی مرگ برجام را اعلام کنند که باور کنیم؟! با عرض پوزش مبادا مانند آن سخنران که برای سالن خالی سخنرانی می‌کرد، منتظریم تا سرایدار کلید سالن را بدهد تا باور کنیم در سالن خالی سخنرانی می‌کنیم!
 

ملزوماتی برای آنکه بازی را نبازیم!

 
مسعود پیرهادی
بازی بودن دنيا در قرآن کریم، چهار مرتبه به‌صراحت و به‌صورت حصری ذکرشده است:
۱. «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»
۲. «وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ»
۳. «إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»
۴. «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»
اما پشت‌پرده این بازی چیست؟ دنیا بازی است؛ خصلت بازی این است که زودگذر است. برنده و بازنده دارد. طراح دارد؛ بازیکن دارد؛ داور دارد؛ جریمه دارد؛  تعویض دارد و …
از زاویه‌ای اگر پسِ پرده بازی را ببینیم و بفهمیم اصل زندگی در کجاست (و انّ الدار الآخرة لهی الحیوان) بازی را به بازی می‌گیریم و فراز و نشیب آن را با شکیبایی می‌پذیریم.
از زاویه‌ای دیگر، بازنده این بازی، زندگی بعدازاین بازی را هم می‌بازد! فلذا باید بداند کجای این بازی، قابل‌گذشت و کجای این بازی سرنوشت‌ساز است.
این مقدمه برای آن است که وقتی صحبت از تحول در دنیا و این بازی می‌شود و در برهه‌ای که بازی‌سازان دنیایی در نبرد برای صف‌آرایی جدید قرارگرفته‌اند، غفلت نکنیم، وگرنه چیزی جز باخت در انتظار ما نیست.
هنگامه تحول، بهترین فرصت برای جایابی و جانمایی بهتر است؛ موقعیتی است برای سبقت، برای انتقام و برای صعود؛ و البته اگر به‌درستی استفاده نشود بزرگ‌ترین تهدید است برای ما و جذاب‌ترین فرصت برای دشمنان ما.
جدیت در دشمنی، مسئله‌ایست که عموما جدی گرفته نمی‌شود.
إِنَّ ٱلشَّیطَٰنَ لَكُم عَدُوٌّ فَٱتَّخِذُوهُ عَدُوًّا
خدا دشمن را معرفی می‌کند؛ تکلیف را هم معین می‌کند؛ دشمن را جدّاً باید به دشمنی گرفت. بخشی از این تفریع و نتیجه‌گیری برای آن است که گویی دشمنیِ دشمن را درک نمی‌کنیم، جدی نمی‌گیریم و نمی‌دانیم باید چه تعاملی با دشمن داشته باشیم؛ آن‌هم دشمنان قسم‌خورده، از شیطان که با جناب آدم ابوالبشر کارش را شروع کرد و الی وقت معلوم، انجام‌وظیفه می‌کند تا دیگر شیاطین جن و انس که پابه‌رکاب و اولیاء ابلیس‌اند؛ مثل آمریکا.
پیروزی از آن ماست، اگر برگ‌های برنده خود را بفهمیم و قدر آن‌ها را بدانیم.
همین‌که ما یک ولی داریم و دشمن، اولیاء گوناگون، نقطه قوت است برای ما؛ الله ولی الذین آمنوا… والذین کفروا اولیائهم الطاغوت
همین‌که ان کید الشیطان کان ضعیفا و ازطرفی والله خیرالماکرین
همین‌که وعده داده‌شده: انتم الاعلون ان کنتم مؤمنين
همین‌که ان معی ربی سیهدین 
همین که نعم المولی و نعم النصیر برای ماست اما وَٱلظَّـٰلِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِيّ وَلَا نَصِيرٍ
و هزاران برگ برنده دیگر، یعنی اوضاع برای ما روشن و امیدوارکننده‌ است و دشمن در موضع ضعف است اما به شروطی!
باید مراقب بود و این روزها و در آستانه و آغاز تحول، این مراقبت باید مضاعف گردد. دشمن در کمین است؛ مترصد ضربه‌زدن؛ به هیچ چارچوب و مرام‌نامه انسانی و اخلاقی هم پایبند نیست؛ فلذا ظاهرا بسط ید بیشتری نسبت به ما دارد؛ اما حقیقت ماجرا این است که یدالله فوق ایدیهم. هر چه پیش می‌رویم و تجربه می‌اندوزیم، درمی‌یابیم که جدال با این غول‌های بی‌شاخ‌ودم، نصرت الهی می‌طلبد؛ هر زمان خود را مستغنی دیدیم، باختیم؛ هر زمان خود را فقیر الی الله یافتیم، با پیروزی از میدان خارج شدیم.
تفرقه را شاید بتوان بزرگ‌ترین عامل شکست، معرفی کرد؛ حربه‌ای که قرن‌هاست دولت‌های استعماری از آن بهره می‌گیرند. امام بزرگوار و رهبر معظم انقلاب، مستمرا در این سال‌ها رمز پیروزی انقلاب و تثبیت و اقتدار آن را وحدت کلمه دانستند و به آن امر نمودند. در بحبوحه جنگ‌های ترکیبی دشمن، هر آنچه وحدت‌آفرین باشد ممدوح و مطلوب و واجب و هرچه وحدت‌شکن است، مذموم و مطرود و حرام؛ خصوصا در سال انتخابات و رقابت‌هایی که ناگزیر رخ می‌دهد باید قول و فعل همه ما با رعایت حداکثری جوانب تقوا و وحدت صورت پذیرد تا به فضل الهی ایران مقتدر در این تحول بتواند به احسن وجه، ایفای نقش نماید و مشمول رحمت الهی شود.
روزنامه وطن امروز
 
تروریست‌های آواره
مهدی بختیاری
 این روزها گروهک تروریست منافقین یکی از بدترین شرایط خود را طی سال‌های اخیر پشت سر می‌گذارد؛ آلبانی با افزایش فشارها و ایجاد محدودیت‌های بیشتر، آنها را در تنگنا قرار داده، سرکرده‌شان (مریم رجوی) به آلبانی ممنوع‌الورود شده و فرانسه به عنوان یکی از قدیمی‌ترین دوستان منافقین هم اجازه استقرار در این کشور را به اعضای این گروهک نمی‌دهد.
یک- گروهک تروریست نفاق که اوایل دهه 60 پس از افشای ماهیت تروریستی‌اش و انجام بمب‌گذاری‌ها و اقدامات تروریستی در داخل کشور مجبور به فرار از ایران شد، ابتدا عراق را به عنوان میزبان خود انتخاب کرد تا نامش در میانه یک جنگ تحمیلی در کنار دشمنان ملت ایران به سرکردگی صدام ثبت شود.
با سقوط صدام و رژیم بعث، اعضای این گروهک که در طول سال‌ها حضور مزدورانه برای صدام، حتی علیه مردم عراق هم دست به جنایت‌ زده بودند، بعد از چند سال مجددا آواره شده و این بار کشور آلبانی را برای برپایی اردوگاه اشرف 3 برگزیدند.
حضور در آلبانی اگرچه آنها را چند هزار کیلومتر از ایران دورتر کرد و دست آنها را برای انجام اقدامات تروریستی فیزیکی در داخل خاک ایران بست اما این گروهک را به سمت اقدامات جاسوسی و سایبری علیه ایران و ارتباط‌گیری از طریق فضای مجازی سوق داد که برخی اقدامات تروریستی در داخل کشور را موجب شد؛ اقداماتی که این بار منافقین آنها را از راه دور هدایت می‌کردند.
دو- با دیپلماسی فعال ایران در سال‌های اخیر و رایزنی‌ها و فعالیت‌های مختلف نسبت به آلبانی، دولت این کشور به این نتیجه رسید که حضور منافقین در خاک آلبانی نه‌تنها آورده‌ای برای‌شان ندارد، بلکه آنها را دچار مشکلات عدیده نیز خواهد کرد. این بود که 30 خرداد سال جاری درست در چهل‌ودومین سالروز آغاز اقدامات تروریستی گروهک نفاق علیه ملت و مسؤولان ایران، پلیس ضدتروریسم آلبانی وارد اردوگاه اشرف 3 شد و به‌رغم ممانعت شدید سران گروهک برای بازرسی از برخی اماکن این اردوگاه، وارد محل یگان سایبری منافقین شد و بسیاری از هاردها، کامپیوترها و سرورهای موجود را - که گفته می‌شود حاوی اطلاعات زیادی از اقدامات سایبری این گروهک از جمله اطلاعات مربوط به رابطان آنها در داخل ایران است - با خود برد.
در یورش بعدی پلیس آلبانی به اشرف 3 در تیرانا، اسناد بیشتری از برنامه‌های خرابکارانه آنها با هدف انجام عملیات تروریستی در داخل ایران به دست آمد؛ اسنادی که برخی از آنها حاوی اطلاعاتی از برنامه‌ریزی منافقین علیه برخی افراد در آلبانی و برخی کشورهای دیگر نیز بود.
اسناد به حدی زیاد و روشن بود که نخست‌وزیر آلبانی در گفت‌وگوی مطبوعاتی رسما اعلام کرد اجازه نخواهد داد منافقین از خاک این کشور علیه ایران اقدام کنند. با افزایش فشارهای دولت آلبانی، سران منافقین تصمیم گرفتند اعضای خود را ابتدا به فرانسه منتقل کنند که با عدم موافقت این کشور، کانادا به عنوان مقصد بعدی انتخاب شد.
برنامه انتقال اعضا به کانادا - که ابتدا قرار بود تنها فقط اعضای دارای پاسپورت کانادایی را شامل شود- موجب درگیری‌های متعددی در بدنه این گروهک شد و نهایتا تصمیم بر این شد فعلا برخی افراد که پاسپورت آلمانی دارند نیز به کانادا منتقل شوند.
سه - وضعیت این روزهای منافقین به قدری وخیم است که بسیاری از اعضای آن حتی یک لحظه هم حاضر به ماندن نیستند؛ کما اینکه در سال‌های اخیر نیز برخی اعضای این گروهک به هر شکل ممکن از آن فرار کردند، برخی به ایران آمدند و برخی نیز در کشورهای دیگر ساکن شده‌اند.
برای همین است که در ماه‌های گذشته با دومینوی مرگ‌های مشکوک در داخل این گروهک روبه‌رو هستیم که با هلاکت «عبدالوهاب فرجی» با نام مستعار «علی مستشاری» در جریان حمله پلیس آلبانی به مقر منافقین در تیرانا (اشرف 3) در خردادماه سال جاری آغاز شد.
به گفته برخی منابع، فرجی از اعضای باسابقه منافقین بود که در ترور شهید دکتر «سیدحسن آیت» در دهه 60 نیز دست داشته است. او اخیرا نسبت به روند این گروهک با سران آن دچار اختلاف شد و آنها نیز راه را در کشتن وی - با صحنه‌سازی هنگام ورود پلیس آلبانی به مقر اشرف – دیدند.
پس از او، عذرا طالقانی، اسماعیل علیپور و تعدادی دیگر نیز هرکدام به شکل مرموزی هلاک شدند که آخرین آنها «منیر تژ» از دیگر اعضای باسابقه منافقین بود.
این اتفاقات، گروهک تروریست منافقین را در یکی از بدترین وضعیت‌های خود قرار داده است. آنها از یک طرف نگرانند پلیس آلبانی - که هم‌اکنون همه ورود و خروج‌ها در اشرف را کنترل می‌کند - در یورش احتمالی بعدی اقدام به دستگیری سران این گروهک کند و از طرف دیگر با خطر ریزش شدید اعضا و بحران فرار از آلبانی به کانادا روبه‌رو هستند
نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات