سید محی الدین حسینی ارسنجانی
ورزش پرطرفدار و قدیمی کشتی در ایران و در بسیاری از مناطق کشورمان با سابقه کهن و دیرینه چند هزار ساله آنقدرها دوستدار و حامی دارد که ایجاد یک معاونت مستقل بنام معاونت ورزش کشتی در وزارت ورزش و جوانان و یا اداره کل کشتی در برخی از مراکز استانها و از جمله در استان فارس که به نوعی مهد این ورزش بوده و است ضروری مینماید. البته به شرطی که چنین ورزشی از جهت ساختاری و زیر بنایی به درستی دیده شود و مسئولان ورزش کشور، کشتی را با همه جوانب و مسائل مرتبط با کشتیگیران ملی و محلی ببینند و زمینههای تأمین امکانات و تجهیزات مورد نیاز سالنها و باشگاههای اختصاصی کشتی در شهرهایمان را فراهم اورند، نه اینکه سالن کشتی فلان کلانشهر سالها منتظر دریافت چند تشک تمرین باشد و مربیان و کشتیگیران جوان همواره و همچنان منتظر وعدههای توخالی مدیران ورزشی و غیر ورزشی خود برای دریافت حداقل امکانات ورزش کشتی و… باشند.
کشتی ایران که بنام جهان پهلوان تختی سند خورده از باسابقهترین رشتههای ورزشی است که در نزد ملل گیتی از جمله در بین ایرانیان از دوران باستان تا به امروز به شکلهای مختلف برگزار شده و میشود و تقریباً در هیچ ایل و قبیله و روستا و شهری نیست که این ورزش برای مردم آشنا نباشد. وقتی اداره کل کشتی به صورت مستقل در استانهای دارای کشتیگیران بیشتر ایجاد شود احتمال ساماندهی کشتیگیران و رسیدگی به وضعیت آنان و انجام رقابت سازنده بین کشتیگیران و ارزیابی عملکرد مدیران ورزش کشتی استانها و تکریم و تجلیل از پیشکسوتان و یلان کشتی هر استان به مراتب بهتر و بیشتر میشود و ورزش کشتی به صورت کاملاً علمی و حرفهای در استانها و در کل کشور خود را نشان میدهد.
پیگیریهای نمایندگان عضو فراکسیون ورزش و همچنین نمایندگان ورزشکار و ورزشدوست در مجلس و مدیران ارشد دولت که خود یا فرزندان و اعضای خانوادههایشان در کار ورزش کشتی و…. فعالیت مینمایند و تلاش استانداران و مدیران ورزش استانها و رسانههای ورزشی و ورزشینویسان و نخبگان حوزه ورزش، برای دریافت اعتبارات ورزشی و هزینه کرد بخشی از اعتبارات ملی و استانی در ورزش کشتی استانهایشان و استعدادیابی جوانان علاقهمند به این ورزش و برپایی دورهها و آموزشهای مرتبط با کشتی و… راه رسیدن ایران به قلههای رفیع کشتی جهان را بیش از پیش فراهم میکند. رواج کشتی ایران بویژه کشتی قهرمانی و پهلوانی، کشتی ازاد و فرنگی و انواع کشتیهای محلی و خاص استانهای مختلف کشورمان لازمه ایجاد تشکیلاتی اداری و مستقل بنام اداره کل کشتی استانها در کنار اداره کل ورزش(تربیت بدنی و جوانان) استانهاست.
امیدواریم وزارت تربیت بدنی در جهت تربیت و آموزش حرفهای نسل جوانی از ورزشکاران علاقهمند به کشتی بتواند آیندهای روشن و رو بهامید را برای ارتقای سطح علمی و فنی کشتی کشورمان فراهم نماید و این مهم محقق نمیشود مگر با ایجاد معاونت کشتی در وزارت ورزش و جوانان یا ایجاد ادارات کل کشتی استانها و سپردن مسئولیت چنین تشکیلات اداری به خود کشتیگیران تحصیل کرده و علاقهمند به اداره، نظارت و مدیریت بر اینگونه از ادارات.
اردیبهشت سال ۱۳۸۵ بود که به همراه جمعی از مدیران روزنامههای پرتیراژ کشور به لبنان رفته بودیم. یکی از برنامههای اصلی ما در بیروت، بازدید از روزنامه معتبر و تأثیرگذار «السفیر» بود. پس از بازدید از روزنامه و بخشهای مختلف آن، بهخصوص گفتگو با خبرنگاران پرانرژی و دبیران مسلط بخشهای مختلف که برایمان بسیار جذاب بود، بالأخره نوبت به دیدار با مرد شماره یک این روزنامه مهم جهان عرب یعنی آقای «طلال سلمان» رسید. در این جلسه که مرحوم «ژوزف سماحه» سردبیر وقت السفیر هم حضور داشت، بحث و گفتوگوی مفصلی درباره موضوعات مختلف مطرح شد.
من که به نمایندگی از روزنامه کیهان در این سفر حضور داشتم نظر آقای سلمان را درباره درخواستهای مکرر و جدی آن موقع اسرائیل برای خلع سلاح حزبالله پرسیدم. مؤسس السفیر کمی سکوت کرد. فکر کردم میخواهد پاسخی دیپلماتیک و ژورنالیستی بدهد و بگذرد. بقیه روزنامهنگاران ایرانی هم که در این جلسه نشسته بودند، مشتاقانه منتظر جواب بودند. پس از لحظاتی، سرش را بالا آورد و گفت: «میدانید که من سنّی هستم و حزبالله لبنان شیعه است.» دیگر مطمئن شدیم که چه میخواهد بگوید. ادامه داد: «همچنین میدانید که آقای سماحه مدیر مسئول روزنامه ما هم مسیحی هستند.» سکوت جلسه سنگینتر شد. بعد با لحنی محکم و صدایی رسا گفت: «اما ما معتقدیم اگر حزبالله نبود و اگر این مجاهدان نبودند، امروز لبنان این عزت و این سربلندی را نداشت و هنوز بیروت در اشغال اسرائیل بود.» نفسهای ما از سینه رها شد. وی اضافه کرد: «خلع سلاح حزبالله یعنی آغاز تجاوزگریهای مجدد اسرائیل به لبنان. ما از حزبالله حمایت میکنیم و بدانید که تمام مردم لبنان از مسلمان و مسیحی به حزبالله و بهخصوص به شخص سید حسن نصرالله عشق میورزند.»
اگر به تاریخ این دیدار دقت کنید، جنگ ۳۳ روزه هنوز اتفاق نیفتاده بود و این موضعگیری پیش از آن حماسه تاریخی حزبالله و شکست سنگین ارتش بهاصطلاح اسطورهای اسرائیل در یکی دو ماه بعد بوده است.
فکر کنم سردبیر روزنامه شرق بود که در ادامه از تیراژ «السفیر» سؤال کرد. طلال سلمان جواب داد: «تیراژ همه روزنامههای لبنان چیزی بین ۲۰ تا ۲۵ هزار نسخه است.» سپس بلند شد و رفت و نسخهای از روزنامه سهچهار روز قبل را که در همان اتاق نگه داشته بود، آورد و روی دست نشان داد و گفت: «اما تیراژ این شماره ما ۲۵ هزار نسخه نبود! به محض انتشار نایاب شد و ما به سرعت ۱۵ هزار شماره دیگر از آن را منتشر کردیم، اما باز هم پس از مدت کوتاهی از انتشار در کل بیروت نایاب شد.» به صفحه اول آن که نگاه کردیم تصویری از سید حسن نصرالله بود که در کنارش این تیتر کار شده بود: «مصاحبه اختصاصی السفیر با رهبر جنبش حزبالله».
بعد از جمال عبدالناصر و خاطراتش با او گفت. بعدها هم از سفرش به نوفل لوشاتو و دیدار با امام خمینی شنیدیم و احترام ویژهای که امام برای او قائل شده بود، و نیز سفرهایش به ایران در ابتدای انقلاب اسلامی و مصاحبه با ۴۰ شخصیت سیاسی مهم آنروز ایران.
طلال سلمان تا آخر در السفیر پای آرمان فلسطین ایستاد و برخی تلاطمات داخلی سیاسی و مطبوعاتی لبنان و سه بار ترور و انفجار در السفیر بر این عزم جزم او تأثیری نگذاشت.
مردی که کار مطبوعاتی را حدود ۷۳ سال پیش با ویراستاری در مجله «الحوادث» آغاز کرد و با خبرنگاری و معاونت سردبیری و سردبیری در مطبوعات مختلف ادامه داد و سپس مهمترین روزنامه جهان عرب را در سال ۱۹۷۴ تأسیس کرد، سه روز پیش در سن ۸۵ سالگی درگذشت. او با رفتنش جهان مطبوعات آزاده و مستقل جهان را سوگوار کرد، هرچند بسیاری از اهالی مطبوعات در همین ایران کوچکترین واکنشی در برابر این اتفاق مهم در عالم رسانه نداشتند!
روحش شاد و یادش ماندگار.
تکه های سیاسی و اجتماعی پازل اقتصاد
مهدی حسن زاده
همزمان با هفته دولت و افتتاح برخی طرح ها و همچنین با گذشت از روزهای سخت جهش ارزی و آرامش نسبی که به تبع مهار نرخ ارز در بازار دیده می شود و همچنین همزمان با برخی اخبار مثبت خارجی از جمله توافق با عربستان، آزادسازی برخی اموال بلوکه شده و افزایش صادرات نفت، می توان به وضعیت اقتصادی کشور نگاه خوش بینانه تری در مقایسه با ماه های قبل داشت اما به نظر می رسد ذهنیت فعالان اقتصادی درباره فضای موجود، به اندازه ای که اتفاقات مثبت در حال رقم خوردن است، مثبت نیست. به طور مشخص گزارش هایی نظیر پایش محیط کسب و کار که توسط اتاق بازرگانی انجام و همچنین شاخص امنیت سرمایه گذاری که توسط مرکز پژوهش های مجلس سنجیده می شود و هر دو متکی بر نظرخواهی از فعالان اقتصادی است، شرایط مناسبی را نشان نمی دهد. این مسئله را می توان در قالب احساس منفی نسبت به محیط پیرامونی اقتصاد برشمرد. واضح است که نگارنده در مقام نفی مشکلات اقتصادی و چالش های موجود نیست و باید توجه داشت که بهبود نسبی وضعیت برخی شاخص ها مثل رشد اقتصادی و نرخ تورم، در پی سال ها رشد اقتصادی پایین و تورم بالا رقم خورده است. در چنین شرایطی به دلیل معضلات انباشته اقتصادی و فشاری که 5 سال تورم بالای 40 درصد به قدرت خرید خانوارها تحمیل کرده است، نمی توان انتظار داشت که به محض اندکی بهبود در وضعیت اقتصادی، ذهنیت ها نسبت به فضای اقتصادی نیز بهبود یابد. لذا از این منظر تداوم نگاه منفی و حتی تردید درباره ادامه مسیر بهبود وضعیت اقتصادی طبیعی است. با این حال مسئله فراتر از اقتصاد و ذهنیت فعالان اقتصادی درخصوص وضعیت اقتصادی، سویه سیاسی و اجتماعی نیز دارد. مسئله ای که در ترسیم محیط فعالیت های اقتصادی و فضای کسب و کار مهم است، شکاف های اجتماعی و تنش های سیاسی است. شکل گیری پرونده های جدید و باز ماندن پرونده های قبلی موجب می شود تا فعالان اقتصادی نتوانند در این فضای اجتماعی دوقطبی و تنش زای سیاسی، بهبود نسبی وضعیت اقتصادی را درک کنند. به عنوان مثال با وجود تلاش 3 قوه برای قانونمند کردن فضای پوشش، همچنان شاهد برخی اظهارات تند و برخی برخوردهای فیزیکی و بازتاب دادن به این برخوردها هستیم. مثال مهم دیگر تداوم فیلترینگ و محدودیت مردم در دسترسی بدون دغدغه به فضای مجازی و اینترنت است. آن هم در شرایطی که به گفته مسئولان، فیلترینگ به دلیل شرایط خاص ناآرامی های سال گذشته اتخاذ شده بود و با عبور از آن زمان و آرامشی که هم اکنون وجود دارد می توان در آن تصمیم، تجدیدنظر کرد. مسئله دیگری که افکار عمومی را این روزها درگیر خود کرده است، موضوع قطع همکاری با برخی استادان دانشگاه است. روشن است که در مواجهه با افرادی که در هر جایگاهی به دنبال تحریک دانشجویان برای حضور در اغتشاشات و ناآرامی های سال گذشته بودند، باید از موضع قانون برخورد کرد اما در این میان توجه به نگاه جذب حداکثری که رهبر انقلاب در برهه های مختلف بر آن تاکید داشته اند، ایجاب می کند که برخورد صرفا با موارد تند باشد و مسئله به طرد جمع قابل توجهی از چهره های علمی نینجامد. به این فهرست می توان موضوعات دیگری نظیر تعلل در تعیین تکلیف انتخابات هیئت رئیسه اتاق بازرگانی ایران را نیز اضافه کرد اما در هر حال باید توجه داشت که هرگونه ندای تنش زا در حوزه سیاست و اجتماع اثر منفی خود را بر اقتصاد می گذارد. همگی دیدیم که ناآرامی های سال گذشته، چگونه بر بازار ارز تاثیر منفی گذاشت. لذا در راستای سیاست تثبیت که به عنوان سیاست اقتصادی دولت با هدف آرامش بخشی به اقتصاد دنبال می شود، باید آرام نگاه داشتن فضای اجتماعی و سیاسی و ایجاد گشایش در این عرصه ها را نیز به عنوان پازل مکمل اقدامات مثبت اقتصادی در نظر داشت.
هر دغدغهای داشته باشم، «باید برای روزنامه تبریکی بفرستم». مبارک است. باری، 20سالگی «شرق» است و من از 40سالگی عبور کردهام. هنوز آن بریدهها و جریدهها را دارم و به قول «عذرا فراهانی» با آنها از این خانه به آن خانه کوچ میکنیم. آنها پارههای تن ما هستند که زندگی را با آنها سر میکنیم. و اینگونه باز به قول «ژیلا بنییعقوب» «روزنامهنگاران غصه میخورند و پیر میشوند».
سالهای 81 و 82 در سراوان سرباز بودم و البته روزنامهنگار! بیشتر ایام سربازی من با روزنامه «شرق» و در روابطعمومی فرمانداری سراوان گذشت. بعد از استقرار در فرماندهی انتظامی، داخل شهر رفتم و سراغ مطبوعات. «صبح زاهدان» و «عیاران» و «زاهدان» و... را دیدم که دیگر بعد از 20 سال ندیدم؛ اما از میان آنها نشریهای با کیفیت امروزی چاپ میشد و به مردم نزدیکتر بود، گرچه در محتوا درباره آن ملاحظاتی داشتم. هفتهنامه «شورای شرق» هماینک «شرق» نام دارد. نویسنده این یادداشت هم به دیوانگی در حوزه روزنامهنویسی ادامه داد و البته خوشبخت است که هنوز ارتباطش با «شرق» مطبوعه قطع نشده، گرچه از کمسعادتی و به واسطه سکونت در غرب، ارتباطی با شرق جغرافیایی ندارد! به قول محمدجواد محبت «گذشته است از آن حال و روزها [20] سال! سال! هم من تغییر کردهام و هم شرق و غرب جغرافیا و روزنامهنگاری! به یاد میآورم که با روزنامه تماس گرفتم و برای ارسال مطالب هماهنگ شدیم. آقای صمدزاده سردبیر بود و پیشنهادهای من را مورد تفقد قرار میداد. پذیرفته بود که یک سرباز نمیتواند چنین دیدگاه گرافیکی و محتوایی داشته باشد. مدیرمسئول را با نام «مهندس رحمانیان» میشناختند. مدیرکل امور اجتماعی و انتخابات استانداری سیستانوبلوچستان و بعدا فرماندار چابهار شده بود. سپس معاون سیاسی- امنیتی استانداری گلستان شد. «شورای شرق» رویدادهای شرق کشور را با محوریت استان سیستان وبلوچستان پوشش میداد. الان بعد از 20 سال تصور میکنم که اضافهشدن واژه شورا به خاطر اولین انتخابات شورای شهر و روستا بوده؛ وگرنه همان «شرق» مناسبتر بود.
«شرق»، به نسبت تحولات اجتماعی و سیاسی زمانه خود بهخوبی مطالبات استان را نمایندگی میکرد. گزارشها و پیشنهادهای من گاهی به صفحه اول میآمد. از خاطرات آن زمان یک بار با کارت تلفن رفتم اداره مخابرات شهرستان سراوان و با رئیس اداره دلیل چند اختلال تلفن را پرسیدم. پشت اتاق مدیر که نزدیک همان تلفن کارتی داخل اداره بود و اگر پنجره را باز میکرد، من را میدید! درحالیکه من گفتم از دفتر روزنامه زنگ میزنم! به خاطر گزارش تاریخی راجع به فرهنگ و هنر، رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی از من شکایت کرد! تصویر آن شکایت را هنوز دارم؛ اما اصل شکایت راه به جایی نبرد!
همواره از خدمات اجتماعی و پتانسیلهای فرهنگی مینوشتم و زنان را به مشارکت در مدیریت و حضور در عرصه اجتماعی تشویق میکردم. با چهرههای فرهنگی مصاحبه میکردم و هنوز در حسرتم که چرا با آن پتانسیلهای بزرگ، سیستانوبلوچستان، با این تابلوها و ظرفیتها معرفی نمیشود؟ چرا بعد از 20 سال سفال بزرگ کلپورگان بهعنوان مظهر تمدن و فرهنگ بلوچ و موسیقی و فرهنگ غنی بلوچ و سیستانی کمتر به عرصه رسانه میآید و چرا مشارکت اندک زنان در عرصه اجتماعی زنان این منطقه برای رسانهها سؤال نیست؟ چرا زندگی در مناطق قومی و مرزی مانند مرکز آسان نیست؟ و...؟ گاهی تصور میکنم برای رسیدن به این پرسشها باید دوباره به شرق بروم و باز عظمت و دریادلی این مردمان بزرگ را از نو به تاریخ گزارش کنم.
«شرق» فرصت خوبی برای بالفعلکردن استعدادها و توسعه سیستانوبلوچستان بود؛ اگرچه مانند ماهی بزرگ در سواحل مکران و آن تنگ کوچک نتوانست دوام بیاورد و به اقیانوس تهران پیوست.
مقالهای نوشتم با عنوان «موانع مشارکت قوم بلوچ» که در بخش گزارش جشنواره مطبوعات داوری شد و برگزیده سوم جشنواره شد. ربعسکه بهار آزادی برای من بهعنوان سرباز، گنج شایگانی بود. در آن مقاله از جبر جغرافیا و اجبار تاریخ در شکلگیری محرومیت در بلوچستان سخن به میان آمده است و از شکلگیری نهاد در جوامع قومی صحبت شده است.
«شورای شرق» که مجوز سراسری گرفت، نامش به «شرق» خلاصه شد. درواقع از جنینی به دنیای واقعی آمده بود. چند پیششماره را در زاهدان منتشر کردند و من گاهی هم برای روزنامه و هم ویژهنامه محلی آن مطلب مینوشتم.
دفتر روزنامه که به تهران رفت، سربازی من نیز تمام شد. «شرق» به تهران و من به غرب رفتم؛ اما دل در گرو شرق داشتم و دارم. گرچه دو دهه است در غرب ایران در «سیروان» هستم؛ اما دلم در شرق است، هم «شرق» روزنامه و هم شرق جغرافیا و مردمان خونگرمش که سعادت داشتم خدمتگزار و صدای محرومیت و رنجهای آنها باشم.
عصر روزنامهنگاری حرفهای من با «شورای شرق» آغاز شد و هنوز با «شرق» ادامه دارد. خودم را مدیون «شرق» میدانم و سعادت است که هنوز برای «شرق» مصاحبه و یادداشت و گزارش مینویسم. نه از آن دل بریدهام و نه خود بریدهام. از جنین تا جوانی با شرق بودهام. از غربیترین نقطه ایران آمده بودم، شرقیترین شده بودم؛ یعنی قدیمیترین نیروی تحریریه روزنامه «شرق». این را در تهران به «محمد قوچانی» سردبیر اول «شرق» در تهران هم گفتم و شکفتیم از شوق! چنانکه همین روزها، از آن روزها یاد کردیم!
درنهایت یاد باد که روز آخر سربازی و بعد از تسویه، از سراوان به زاهدان آمدم. ناهار را میهمان علیرضا و حسن رحمانیان و احسان تقوی بودم که استخوان تحریریه بودند. آقای ملکان، امور مالی روزنامه، غایب بود؛ اما تا رسیدن او، همکاران شیرینترین دستمزد مطبوعاتی من را دادند تا توشه همراهم باشد. آنها دوستان دیروز و امروز و فردای من هستند؛ گرچه عاقل بودند و هرکدام سرنوشت غیرمطبوعاتی پیدا کردند و صرفا من به دیوانگی ادامه دادم! بدرود که گفتم، حسن آقا خوابیده بود، قاچی پیتزا روی سفره بود و آهنگ حزین «الهه ناز» بنان فضا را برای اندوهی خاص آماده میکرد. کوچه بزرگمهر 20 در زاهدان هوای حزینی داشت و عجیب دلتنگ بود! اما سرنوشت ما همین دلتنگیهای ممتد و شیرین است.
«به قلّهها نزدیک شدهایم، نباید خسته بشویم». فهم هر کدام ما از این بیان رهبر انقلاب چیست؟ چه دریافتی از «قلهها» و میزان دوری و نزدیکی به آنها داریم؟ و برای پویش ملی در این مسیر، کدام نقش را ایفا میکنیم؟
۱) شاید کسانی در نگاه اول، انبوه مشکلات و چالشها را ببینند و بنابراین، نزدیک شدن به قلهها را دور از تصور بشمارند. در مسیر صعود به قلهها (آرمانها/ مطلوبها) نباید توقع حرکت در یک بزرگراهِ هموار و خلوت را داشت. به تعبیر رهبر انقلاب در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۹۵: «هیچ جادّه آسفالتهای در مقابل هیچ ملّتی نیست؛ باید راه را با همّت خودشان هموار کنند. ملّتهایی که به اوج معنویّت و مدنیّت و رفاه و سعادت رسیدند، این جوری حرکت کردند». ایشان همچنین،
۲۵ فروردین ۱۳۷۸ در دیدار فرماندهان ارتش، با انتقاد از سهلاندیشی فرموده بودند: «هر حقیقتی دشمنانی دارد. آن کسی که انتظار دارد در جاده آسفالته زندگی، بدون هیچ دستانداز و بدون هیچ معارض و خطر حرکت کند، انسان سادهلوحی است که بالاخره هم با سر خواهد غلتید و از پا درخواهد آمد. جاده زندگی، جاده پُر پیچ و خمی است. با هر قدم نزدیکتر شدن به اهداف والا، مشکلات و خطرهای تازه؛ بعضی بزرگتر از مشکلات قبل وجود دارد. لذا راه زندگی، راه بیدرد سری نیست؛ توقّع بیدرد سری نباید داشت... کسی که در میدان جنگ دچار هزیمت میشود، قبلا در درون خود دچار هزیمت شده است. اگر در درون خود دچار هزیمت نشویم، در بیرون هیچ دشمنی نمیتواند ما را منهزم کند».
۲) هیچ ملتی از مسیر بزرگراهیِ بیزحمت، به پیشرفت نائل نشده است. ملتهایی که به برخی از ابعاد پیشرفت رسیدهاند، دههها سختی و زحمت کشیدهاند تا مسیر را هموار کنند؛ هر چند که در کشورهای مصطلح پیشرفته هم، چالش و بعضا بحرانهای بزرگ، کم نیست. حتی کشورهایی که با جنگ و اشغالگری و غارت دیگران سعی کردند به قلههای ثروت و سرمایه در دنیا برسند، دهها سال گرفتار چالشها و تبعات آن بودهاند. مانند آمریکا و شوروی و آلمان و ژاپن. در تعریف «قلهها/ آرمانها» ممکن است تفاوت فهم و نگاههای «حداقلی/ حداکثری» وجود داشته باشد. به عنوان مثال، آیا پیشرفت، صرفا با «توسعه (Development)» معنا میشود، یا معانی فراتری دارد؟ زمانی تئوریسینهای ناتوی فرهنگی مثل والت ویتمن روستو، مراحل رشد و توسعه را چنان ترسیم میکردند که نهایتا در قله، به مدل «کاپیتالیستی/ لیبرالیستی/ دموکراتیک» برسد. اما آیا واقعا قله، جایی است که اکنون آمریکا ایستاده است؟ آمریکا همین حالا به عنوان تنها ابرقدرت مصطلح، با بالاترین میزان بدهی در دنیا (۳۲ هزار میلیارد دلار)، گرسنگی
۵۰ میلیون شهروند نیازمند کوپن غذایی، بالاترین میزان جنایت و خشونت مسلحانه میان شهروندان، حجم بالای بزهکاری و زندانیان، و مشکلاتی از این نوع، دست بهگریبان است.
۳) آمریکای فرسوده ، تعبیری است که تدریجا جای رؤیای
«قرن آمریکایی» را میگیرد. برای درک این فرسودگی، کافی است ناتوانی در مهار بحرانهای طبیعی را دید که فقط در یک مورد، موجب مرگ ۱۱۶ نفر و مفقود شدن ۸۵۰ نفر در آتشسوزی شهر «مائویی» واقع در هاوایی شد. نانسی پلوسی، رئیسوقت مجلس نمایندگان آمریکا تابستان دو سال قبل هشدار داده بود: «زیرساختها، جادهها، پلها و شبکه آب ما رو به زوال است. شبکه برق ما در برابر قطعیها، آسیبپذیر است». همان زمان جو بایدن در ویسکانسین گفت: «از هر ۵ مایل بزرگراه و جاده در آمریکا، یک مایل آن در وضع بد قرار دارد. وضع برخی از ایالتها به مراتب بدتر است. از ساخت ۵۰ درصد پل های ما بیش از ۵۰ سال گذشته است». پیش از او هم، ترامپ به ABC NEWS گفته بود: «ایالات متحده در حال فروپاشیدن است. ما هزینه ساخت یک مدرسه در بروکلین یا لسآنجلس را نداریم. شیکاگو مانند افغانستان شده، هر چند روز یک بار شماری از مردم هدف گلوله قرار میگیرند. میخواهم مطمئن شوم در دوره من هیچکس در خیابانهای ما به خاطر بیمه و فقر نخواهد مرد. پلهای ما ویران شده. جادهها، پلها، تونلها و فرودگاههای ما مکانهای از رده خارج هستند».
۴) ما نمیخواهیم در نهایت توسعه و پیشرفت، تبدیل به آمریکای فرسوده یا کشورهای مشابه آن شویم. تمدن مطلوب ما جایی است که آن، نه کسی نسبت به «دیگر شهروندان/ دیگر ملتها»، ظلم و تعدی کند و نه ستم دیگران را بپذیرد. آرمانشهر ما، جمعآوری و انباشت ثروتها و در عین حال، مانور نابرابری و تجمل - چنانکه در زندگی مدرن ماتریالیستی در نوع کشورهای به اصطلاح پیشرفته دیده میشود- نیست. آرمانشهر ما کار و زحمت و تلاش برای همه، و پیشرفت و برخورداری برای همه است. و در کنار این تمهید عدالت، باید به چنان رشدی از فضائل رسید که از زیست صرفا حیوانی فراتر رود و به مراتب عالی انسانیت صعود کند.
۵) فهم افراد در جوامع بشری، از نهایت صعود به قلهها و همچنین میزان همتشان متفاوت است. بعضیها در مسیر صعود به قلهها، همان ایستگاه اول و دوم صعود -اولین تپهها- را مقصد میپندارند؛ یا در اثر خستگی و بیحوصلگی متوقف میشوند. و حال آن که فتح قلهها، غیر از رسیدن به تپهها است. در عین حال، فارغ از این که کدام موقعیتها را تپه (ایستگاه/ منزل) و کدام را قله بدانیم، در این که پیشرفتهای اقتصادی و قدرتمندی نظامی و نفوذ منطقهای را موفقیت در صعود بدانیم اتفاق نظر وجود دارد. بنابراین، مهم است که عنایت کنیم چه کسانی رنج و زحمت به جان میخرند و هزینه میدهند تا منابع قدرت ملی و پیشرفت فراهم شود؛ و چه کسانی، در مسیر استهلاک یا واگذاری منابع اقتدار به دشمنان قدم برمیدارند.
۶) مسئله دشمنان فقط این نیست که مثلا نرخ رشد علمی ایران در برخی سالها، به ۱۱ برابرِ میانگین نرخ جهانی رسیده است. حتی فقط این هم نیست که ایران پنجمین کشور دنیا در حوزه نانو، یازدهمین کشور در پرتاب ماهواره، جزو ۱۳ کشور دارنده چرخه کامل سوخت هستهای، جزو پنج کشور اول حوزه سلولهای بنیادین، پنجمین کشور دارای فناوریهای پیشرفته موشکی و پهپادی، و رتبه نخست هوافضا در غرب آسیا است. اینها همه فرع بر یک رویداد مهمتر است و آن این که ملت ایران توانسته، اعتماد به نفس و اراده مستقل پیداکند و از استیلای روانی قدرتها خارج شود. این، همان رویداد مهمی است که «تامیر هیمن، مدیر موسسه تحقیقات امنیت ملی اسرائیل» دربارهاش گفت: «امروز هیچ چیزی جز اراده خود ایرانیها نمیتواند آنها را محدود کند. آنها بدون سلاح هستهای به بازدارندگی رسیدهاند و این یعنی همان وضعیت عالی از نگاه رهبر ایران در برابر غرب». اظهارات هیمن، ادامه سخنان «هرتسلهالوی» (فرمانده رکن اطلاعات در ستاد کل ارتش اسرائیل) است که آبان ماه ۱۳۹۴ خطاب به مدیران مجموعه خود گفت: «از ابتدای انقلاب ۱۹۷۹، ما ۳ برابر رشد علمی داشتهایم، اما رشد ایران ۲۰ برابر شده. آنها به برتری فنی نزدیک میشوند. جنگ واقعی در آینده نیست؛ همین حالا جریان دارد. برداشته شدن فاصله ۳۰ سال پیش، برای ما بسیار پرهزینه خواهد بود. جنگ امروز، جنگ ذهنهاست و تبلیغات طرف مقابل میتواند روحیه اسرائیلیها را درهمبشکند».
۷) بیتردید، نمیتوان حساب جریان فراگیری را که برای تولید منابع قدرت ملی، شب و روز نمیشناسد و حتی از جان عزیز هزینه میکند، با جریانی که ادبیات دشمن را در بیارزش شمردن منابع اقتدار تکرار میکند، یکی پنداشت. مهم است که دقت کنیم چه کسانی، به مانعزدایی در مسیر پیشرفت کمک میکنند و چه کسانی در کنار جریان خارجی معارضه و مزاحمت، نقش میآفرینند؟ جان گذاشتن بر سر پیشرفت برنامه هستهای و استفاده از مزایای آن در تولید انرژی، اصلاح ژنتیک، صنعت و کشاورزی، محیط زیست، پزشکی، تولید دارو، و شیرینسازی آب کجا؛ و بیمقدارنمایی و تعطیلی این سرمایه راهبردی کجا؟ تولید قدرت بازدارنده نظامی و امنیتی و دیپلماتیک کجا؛ و تهدید وانمود کردن این اقتدار برای توسعه اقتصادی کجا؟! گسترش نفوذ منطقهای و عمق راهبردی کشور به عنوان تکیهگاه سیاست خارجی کجا؛ و اقتدار میدان را مزاحم دیپلماسی پنداشتن کجا؟ به جان خریدن زحمات برای خودکفایی در تولیدات راهبردی مانند گندم و بنزین و برق کجا؛ و خودکفایی در تولید گندم را مسخره خواندن، پالایشگاهسازی را کثافتکاری نامیدن، نیروگاهسازی را زیر سؤال بردن، و تبعیت از دیکتههای غرب کجا؟
۸) امروز کسانی در برخی محافل سیاسی و رسانهای پیشرفتهای بزرگ در مسیر صعود به قلهها را تمسخر یا کتمان میکنند که در پویش ملی پیشرفت هم نه تنها سنگی از سر راه بر نداشته و همراهی نکردهاند، بلکه در موقعیت کارشکنی ایستادهاند.
این سنگاندازی نیابتی، غیر از خیانت در تحریف واقعیتها، یاسآفرینی، ناکامی نمایاندن موفقیتها، قدرتمندنمایی دشمن و ناتواننمایی جبهه خودی است. خیانت و جنایت تحریف، در حالی انجام میشود که محافل پایشگر غربی هر چند وقت یک بار، درباره یکی از پیشرفتهای ایران، زبان به تحسین میگشایند، یا هشدار میدهند. امروز هیچ ناظر بیطرفی نمیتواند انکار کند که اراده ملت ایران بر بسیاری از نقشههای خصمانه آمریکا و غرب چیره شده است.
۹) پیروزی تضمین شده را «شناخت سنتهای الهی و التزام به آنها» فراهم میکند. رهبر انقلاب، مرداد ۱۳۸۱ در دیدار جمعی از دستاندرکاران روزنامه کیهان خاطر نشان کرده بودند: «ما خلاف جریان حرکت نمیکنیم. ولو قاتلکم الذین کفروا لَوَلّوا الادبار ثم لایجدون ولیّاً و لا نصیراً. کفار اگر در قضیه حدیبیه با شما مبارزه و مقاتله میکردند، شکست میخوردند. دنبال این میگوید سنت الله التی قدخلت من قبل. حالا چی سنت است؛ هر جا که جنگ حق و باطل باشد، سنت این است که حق پیروز بشود؟ نه! در جنگ اُحُد که شکست خوردند، در جای دیگر مثل حُنین آن جور شد... سنت خدا این است که حق وقتی بر ارکان خودش، ارکان صحیح خودش، قرار میگیرد، حتما باید پیروز بشود، بدون تردید... مجاهدت، همان ترتیب ارکان صحیح است، مجاهدت همه جانبه». ایشان همچنین ۲۹ خرداد ۱۳۹۱ در دیدار مسئولان نظام یادآور شدند: «پیروزی، بدون مجاهدت، بدون حرکت، بدون خطرپذیری، امکان ندارد. خدای متعال وعده پیروزىِ بدون حرکت به هیچکس نداده است. صِرف مؤمن بودن هم کافی نیست؛ مجاهدت لازم است، صبر لازم است».
۱۰) نتیجهای که باید از موفقیتها در نزدیک شدن به قلهها گرفت، سرمستی و غرور و توقف مجاهدت نیست. بلکه در جریان صعود، هر قدر به قله نزدیکتر شوید، دشواریها بیشتر میشود و بنابراین دو چندان هوشیاری و همت و تدبیر و سختکوشی لازم است. این، معنای بشارت و هشدار توامانی است که رهبر انقلاب در دیدار اخیر فرماندهان سپاه پاسداران بیان کردند: «امروز وظیفه ما مراقبت دائمی از انقلاب است؛ وظیفهمان امروز وحدت ملّی است؛ وحدت ملّی مهم است؛ وظیفهمان امروز مشارکت دادن مردم است؛ کمک کردن به آحاد مردم بخصوص به طبقات ضعیف است؛ وظیفهمان امروز کار جهادی مسئولان است... ما فصل مُشبعی را حرکت کردهایم؛ این سربالایی، این شیب تند را عبور کردهایم، به قلّهها نزدیک شدهایم. نباید خسته بشویم. امروز روز خسته شدن نیست، روز نا امید شدن نیست؛ امروز روز شوق است، روز امید است، روز حرکت است؛ مسئولین کشور در بخشهای مختلف باید با این روحیه حرکت کنند... اگر این راه را دنبال کردیم و بحمدالله تا امروز دنبال شده و بعد از این هم به فضل الهی، به توفیق الهی دنبال خواهد شد، پیروزی بر دشمن قطعی است».
روایت سازی مجعول!
محمدکاظم انبارلویی
الف: دکتر محمود سریعالقلم، استاد تمام گروه علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی و دکترای روابط بینالملل از دانشگاه کالیفرنیا در خبر آنلاین، مطلبی تحت عنوان ؛ ۳۰ ویژگی که کشوری را به سمت کره جنوبی شدن میبرد نوشته که جالب و حیرتانگیز است.
به فهرست ویژگیهای کشور کره جنوبی به روایت دکتر محمود سریعالقلم دقت کنید:
۱- صددرصد مردم میدانند برای رشد باید رقابت کنند.
۲- صددرصد مردم فقط یک شغل دارند.
۳- صددرصد مردم برای اعتبار و منزلت جهانی کشور اهمیت ویژه قائل هستند.
۴- ۹۰ درصد مردم آن راستگو باشند.
۵- ۹۰ درصد مردم، یک شخصیت داشته باشند.
۶- ۹۰ درصد مردم شفافیت فکری و رفتاری داشته باشند.
۷- ۹۰ درصد مردم خوشقول باشند.
۸- ۹۰ درصد مردم، یک جهانبینی دارند.
۹- ۹۰ درصد مردم مرتب کتاب میخوانند.
۱۰- ریشه استقلال سیاسی را در تولید ثروت بداند.
۱۱- …
۳۰- عامه مردم حس مثبتی نسبت به کشور و آینده آن داشته باشند.
آقای سریعالقلم هیچ اصراری ندارند از مدینه فاضلهای که در کره جنوبی به دلیل حکمرانی در سئول میبینند برای این ۹۰ درصد و آن ۱۰۰ درصدیهایی که گفتهاند سند و مدرکی ارائه دهند.
ب- بایک جستجوی ساده در گوگل تصویری متفاوت ازآنچه که آقای سریعالقلم از کره جنوبی میدهند، را شاهد هستیم.
– در سال ۲۰۱۸ کمیته رفع تبعیض علیه زنان سازمان ملل گزارشی داده است که دولت کره جنوبی بیستوهفت میلیارد وون کره از بودجه ملی را صرف مجازات و پیشگیری از خشونت خانگی و جنسی کرده است.
– اسناد و گزارشات مشهود نشان میدهد کره جنوبی دوازدهمین کشور در جهان در مورد میزان خودکشی است. خودکشی در این کشور، چهارمین علت مرگومیر شناخته میشود!
– خشونت زناشویی رایجترین شکل خشونت خانوادگی در کره است از هر ۶ زوج در کره جنوبی یک زوج بیش از یک مورد خشونت فیزیکی از سوی همسرش را تجربه کرده است!
– ۵۰ درصد از بزرگسالان کرهای اعلام کردهاند که مایل به تماس با پلیس برای خشونت زناشویی نیستند زیرا آن را یک موضوع خانوادگی میدانند!
– جامعه خبری تحلیلی الف ۱۹ شهریور ۱۴۰۰ خبری تحت عنوان «جهنم در حومه سئول گرانترین شهر کره جنوبی» مینویسد:« در حومه ساختمانهای سر به فلک کشیده و مجلل و گرانترین محله سئول یک پیرزن ۸۰ ساله به نام گیم اوکیند در محله فقیرنشین گوریونگ به اجبار برای گرم کردن خود زغال چوب میسوزاند تا زاغه مخروبه خود را در کنار محلهای مسکونی با ۲۰۰۰ سکنه گرم کند!
این خبر میافزاید محله فقیرنشین گوریونگ، نمادی از نابرابری اقتصادی در کشوری است که نیمی از سالمندان آن در فقر به سر میبرند.
و این بالاترین نرخ فقر بین کشورهای عضو سازمان همکاری (OECD) محسوب میشود! خانم گیم از ۳۰ سال پیش پس از مرگ شوهرش همراه با ۵ فرزندش با یارانه زندگی میکند. او میگوید از اینکه حس میکنم در اینجا بمیرم تنم به لرزه میافتد.
ج- نمیدانم با روایت آقای سریعالقلم چه آنجا که میگوید؛ صد درصد و چه آنجا که میگوید ۹۰ درصد مردم کره جنوبی چنین و چنان هستند چه باید کرد؟ او فکر میکند مردم ما در دوره قاجار زندگی میکنند و خبری از اوضاعواحوال دنیا ندارند، هر روایتی را میشود به خورد مردم داد! او احتمال نمیدهد یک نفر با فشار دادن چند دکمه در اینترنت سر از چندوچون روایت او درآورد. مگر میشود مردم کشوری ۹۰ درصد راستگو باشند، ۱۰۰ درصد شغل داشته باشند، ۹۰ درصد خوشقول باشند و ۹۰ درصد مردم ، یک جهانبینی داشته باشند. اینهمه بزنوبکوب و خشونت زیر سقف خانهها داشته باشند و رکورددار خودکشی در جهان باشند!
مگر ممکن است کشوری که آمریکا در آنجا پایگاه نظامی داشته باشد و گاهی اخبار تجاوز آنها به نوامیس کرهای منتشر میشود، استقلال سیاسی داشته باشد؟ این چه استقلالی است که ۷ و ۸ میلیارد دلار به ایران بدهکار است اما آمریکا اجازه نمیدهد بدهی خود را بپردازد!!
۲- جناب محمود سریعالقلم، استاد تمام گروه علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی است ،عضو انجمن مطالعات بینالملل آمریکا ، شورای دستور کار جهانی مجمع جهانی اقتصاد سوئیس ، استاد غیرمقیم دانشگاه اقتصاد و روابط بینالملل (ASTRI) ایتالیا است. او دارای دکترای روابط بینالملل دانشگاه کالیفرنیا و … است.
فلسفه اینهمه خلافگویی و جعل روایت با این اعتبار علمی از کره جنوبی و تحقیر مردم کشورش و تیکهپرانی علیه دولت ناشی از چیست؟
ایران امروز الگوی آزادگان جهان است. ایران امروز رکورددار پیشرفتهای علمی و فنی در همه حوزههای دانش بشری است. ایران امروز نمونه کامل و بیشباهت با هیچ کشوری در مورد استقلال سیاسی است. ایران امروز شجاعانه در پرتو رشادت جوانان خود سینهبهسینه آمریکا ایستاده است و ایران امروز …
چرا این واقعیتها در ذهن مبارک کسی که یک قطار از عناوین علمی در بزرگترین دانشگاههای داخل و خارج را به یدک میکشد، خطور نمیکند؟!