هراس غرب از حضور ملت ایران در صحنههای مختلف کاملاً قابل درک است چراکه اگر این حضور نبود انقلاب اسلامی هم به پیروزی نمیرسید. روزی که رئیسجمهور امریکا در سفر به تهران خیال رژیم پهلوی را از هر گونه انقلاب آسوده کرد و ایران را جزیره ثبات خواند، چه کسی گمان میکرد مردم مسلمان ایران چند روز بعد قیام ۱۹ دی ۵۶ را رقم بزنند. حضوری که تا پیروزی انقلاب اسلامی استمرار یافت و سرزمین ایران را با حذف پهلوی، برای همیشه تاریخ برای منافع امریکا بیثبات کرد.
اما آنچه هراس غرب را از حضور حماسی ملت ایران دو چندان ساخته است، استمرار این حضور در سالهای پس از پیروزی انقلابی اسلامی است که به رغم همه تلاشهای دشمن، همچنان روند افزایشی داشته و به عنوان عامل اصلی ماندگاری نظام اسلامی شناخته شده است. دولتمردان غربی میدانند اگر بعد از این همه سرمایه گذاری روی تحریم ها، جنگ ترکیبی، اغتشاشات و ناامنسازی باز هم در آخر امسال شاهد یک حضور حماسی از سوی مردم ایران باشند، موفقیت بزرگی برای نظام اسلامی محسوب خواهد شد؛ لذا همه توان خود را به کار گرفته تا از حضور ملت در پای صندوقهای رأی جلوگیری کند.
چنانچه رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با هزاران نفر از مردم قم با تأکید بر پرکاری دشمن در زمینه کاهش حضور مردم ایران فرمودند: «فهمیدهاند که علت پیشرفت ایران، علت عزتیابی ایران، علت مطرح شدن ایران به عنوان یک قدرت شاخص در این منطقه، علت پیدا شدن اینهمه عمق راهبردی برای کشور ــ این نیروهای مقاومت در سراسر منطقه، عمق راهبردی نظام جمهوری اسلامیاند ــ علت همه اینها حضور مردم ایران در صحنه است.»
معظمله در این دیدار مهمترین شگردهای غرب برای کاهش حضور ملت ایران در انتخابات پیش رو را مورد اشاره قرار دادند:
ارعاب و ترور: نمونه بارز و اخیر این روش دشمن برای کاهش حضور مردم در اجتماعات گوناگون حادثه تروریستی کرمان بود که به خیال خویش میتوانند روی عزم مردم در تجلیل از سردار دلها سلیمان مقاومت تاثیر منفی بگذارند.
بزرگ نمایی در مشکلات اقتصادی: یکی دیگر از شگردهای دشمن در مقطع فعلی بزرگنمایی در مشکلات اقتصادی است. مشکلاتی که به فرموده رهبر معظم انقلاب اسلامی بوده و هست و اتفاقاً علت آن عدم حضور مردم در زمینه اقتصادی و عدم اجرای کامل اصل ۴۴ قانون اساسی است.
یأس از آینده: مأیوسسازی از آینده به بهانه اینکه هیچ امیدی به بهبود شرایط فعلی وجود نداشته یکی از شگردهای دشمنان ملت ایران میباشد که برای دلسرد کردن جوانان جهت مشارکت سیاسی صورت میگیرد.
بی اعتقاد کردن مردم: دشمنان انقلاب اسلامی همانگونه که راز موفقیت نظام را در حضور مردم دریافتهاند، به رمز این حضور در رویکردهای اعتقادی و باورهای مذهبی مردم مسلمان ایران پی بردهاند؛ لذا تمامی مساعی خویش را برای تضعیف بینش و بنیانهای اعتقادی مردم به کار گرفته و تلاش میکنند تا ریشههای الهی و آسمانی کنشهای ملت را مخدوش نمایند.
ایجاد اختلاف و دوقطبی سازی: قطبیسازی جامعه با موضوعات حاشیهای از دیگر شگردهای دشمنان انقلاب اسلامی برای جلوگیری از حضور مردم در عرصههای گوناگون میباشد. وقتی حاشیهها برمتن غلبه کرده و امواج حب و بغضهای اضافی جامعه را فرا میگیرد، از جمله پیامدهای آن پنهان شدن دشمن در میانه این دوقطبی هاست و کمتر کسی از طرفین گمان میبرد که این فضا ساخته دشمن باشد.
تردید در مناسبتهای مذهبی: وقتی دشمنان نظام اسلامی خود را در دلسرد کردن مردم از حضور در صحنههای مختلف مذهبی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ناکام میبینند، ناگزیر میشوند تا فلسفه آیینها و مناسبات اعتقادی و مذهبی را زیر سؤال برده و در ذهن مردم تردید ایجاد نمایند که نمونههایی از آن را میتوان در راهپیمایی بزرگ اربعین حسینی یا جشنهای نیمه شعبان مشاهده کرد.
شبههآفرینی در خصوص نتایج حضور در میدانهای سیاسی و انتخابات: یکی از مهمترین شگردهای دشمن برای جلوگیری از حضور مردم در عرصههای مختلف شبهه آفرینی است که در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری بینتیجه بودن حضور در پای صندوقهای رأی و انتخاب نامزدهاست. بر همین اساس مقام معظم رهبری در این دیدار تأکید فرمودند: هر کسی زبان گویایی دارد، هر کسی مخاطبی دارد، هر کسی میتواند اثر بگذارد، باید روی این زمینه کار کند: وَ تَواصَوا بِالحَقّ؛ این حق است. تواصی به حق وظیفه همه است؛ روحانی باشد، استاد دانشگاه باشد، منبر باشد، صداوسیما باشد، مسئول سیاسی باشد، مدیر فلان دستگاه باشد، عالِم باشد، مرجع باشد، هر کسی باشد، وظیفه است. مردم را بایستی به حضور در میدان، ایستادگی در میدان، آشنایی با لوازم میدان وادار کنند
گرفتاری آمریکا در تله راهبردی خودساخته
حنیف غفاری
مداخلهگرایی دولت آمریکا در شرق آسیا واردمرحله جدیدی شده و حتی ملاقات اخیر بایدن و شی جی پینگ درواشنگتن نتوانسته مانع از تشدید تنشها میان طرفین شود.
آمریکا رسما ابهام استراتژیک را در قبال تایوان کنار گذاشته و با تجهیز نظامی و مالی تایپه، در صدد خلق مناعهای جدید در شرق آسیا (محیط پیرامونی چین) بر آمده است. هدفگذاری آمریکاییها از این رویکرد مشخص است: آنها در صددند با ایجاد یک بحران و گره کور راهبردی در اطراف چین، مانع از تمرکز این کشور بر روی هژمونی اقتصادی پکن در نظام بینالملل شوند. اما به نظر میرسد آمریکا متوجه تبعات این بحرانسازی نیست! قطعا واشنگتن و نظام بیتالمال از وقوع یک جنگ در شرق آسیا آسیب خواهند داد. نکتهای که هنری کیسینجر، استراتژیست مشهور آمریکایی نیز قبل از مرگ نسبت به آن هشدار داده بود.
صورت مساله مشخص است: «آمریکا قادر به خلق بحران است، اما لزوما قادر به مدیریت ابعاد ماهوی و پسینی آن نیست!» در این خصوص دونکته اساسی وجود دارد که باید نسبت به آن توجهی ویژه کرد:
نخست اینکه مقامات دو حزب سنتی آمریکا مدعیاند باید چین را در تله استراتژیک گرفتار کرد و خلق بحرانهای مستمر در تایوان (به شرط حفظ وضعیت نه جنگ نه صلح) تنها راه رسیدن به چنین هدفی محسوب میشود. اما سوال اصلی اینجاست که اگر آمریکا نتواند وضعیت نه جنگ نه صلح را در تایوان و شرق آسیا حفظ کند، چه عواقب و تبعاتی در انتظار آن خواهد بود؟ واشنگتن در بهترین حالت ممکن میتواند کنش خود را پیشبینی کند نه واکنش پکن را! چین نشان داده که در برخی موارد، با اقداماتی سریع و هدفمند، پیش فرضها و محاسبات اولیه آمریکا را به چالش میکشد. این روند در جریان جنگ اقتصادی تمام عیار دولت ترامپ علیه چین در سالهای ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ میلادی قابل مشاهده بود.
نکته دوم اینکه اساسا آمریکا مولفههای قدرت کلان خود را در شرق آسیا از دست داده است. میان پیونگ یانگ و پکن همکاری ملموسی در قبال واکنش به تحرکات آمریکا، ژاپن، کرهجنوبی و استرالیا وجود دارد و از سوی دیگر، وقوع یک جنگ جدید در شرق آسیا، قطعا اقتصاد آمریکا و شرکای آن را نیز تحت تاثیر سلبی خود قرار خواهد داد. مشاهده جنگ اوکراین و سرنوشت آن، بر ضریب احتیاط بازیگران منطقهای شرق آسیا در قبال تحرکات واشنگتن افزوده است. در چنین شرایطی آمریکا به جای ایجاد تله راهبردی در چین، در تله راهبردی ساخته و پرداخته دست خود در شرق آسیا گرفتار شده است. بدون شک نه بایدن و نه ترامپ، قدرت هضم شرایط دو سرباختی را که در آن قرار گرفتهاند در سالهای ۲۰۲۴ تا ۲۰۲۸ میلادی نداشته و در چنین فضایی، حرکت چینیها به سوی تحقق هژمونی اقتصادی در نظام بینالملل ادامه خواهد داشت. رسیدن چینیها به این مزیت نهایی، کابوسی سخت برای آمریکا و متحدانش محسوب میشود.
حسن هانی زاده
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل بعد از قتل عام بیش از ۲۰ هزار انسان مظلوم و بی گناه در غزه قصد دارد همچنان که فلسطینیان را زیر شدیدترین بمباران ها قرار داد، بخش قابل توجهی از ساکنان غزه را به سمت صحرای سینا منتقل کند.
موضوعی که با مخالفت شدید قاهره و شخص عبدالفتاح السیسی، رئیس جمهور مصر مواجه شده است. تردیدی وجود ندارد دولت مصر در هیچ شرایطی اجازه نمی دهد صحرای سینا محل اسکان فلسطینیان و اهالی غزه شود. بر همین اساس تلاش می کند تا هر چه زودتر این جنگ پایان یابد. در صورت تداوم زیاده خواهیهای نخست وزیر رژیم صهیونیستی دور از ذهن نیست شاهد واکنش های نظامی و امنیتی دولت مصر به تل آویو باشیم.
در این صورت ارتش مصر وارد عمل میشود و این موضوع زمینه التهاب بیشتر منطقه و کلید زدن گسترش جنگ را فراهم میکند.
ورود مصر به جنگ با رژیم صهیونیستی نه تنها برای منطقه و تل آویو، حتی برای آمریکا و جهان خطرناک است و پیامدهای وحشتناکی به دنبال خواهد داشت، زیرا ممکن است پای کشورهای دیگری نیز به جنگ باز شود. در حال حاضر مصر از هر سو زیر فشار است. همچنین شاهد گلایه جهان عرب و جهان اسلام از دولت مصر به عنوان بزرگترین کشور عربی هستیم که در این مدت چندان به مردم غزه کمک نکرد و حتی موضع گیری خاصی نیز علیه رژیم صهیونیستی نداشت.
بیتفاوتی دولت سیسی به وقایع غزه باعث تداوم زیاده خواهیهای نتانیاهو شد، طوری که امروز رژیم صهیونیستی دولت مصر را به شدت زیر فشار قرار میدهد تا ساکنان غزه را به صحرای سینا منتقل کند.
با توجه به اتفاق نظر تندروها و رژیم صهیونیستی مبنی بر کوچاندن مردم غزه به صحرای سینا مصر ناچار خواهد شد به سمت و سوی دیگری متمایل شود تا از فشار صهیونیستی بکاهد.
شاید ابراز تمایل دولت مصر برای ارتقای مناسبات خود با تهران در هفته های اخیر بیانگر آن باشد که قاهره به شدت زیر فشار اسرائیل و نتانیاهو قرار دارد.
چابهار گویی به زمانی دیگر، به زمانی دیر و دور تعلق دارد. مردانش زرتشتوار لباس سفید میپوشند و روی آن کتی که بگویند مدرن هستند و زنانش، لباسهای سوزندوزیشده رنگارنگ، و گاه با چادرهای بزرگ و سیاه. آراماند و صمیمی. خوشرو و بدون تظاهر. در پیِ کمکردن فاصلهها و جداافتادگیها، ولی نه به هر قیمت. میگویند: اگر پتروشیمی بخواهد بیاید و دریامان را از بین ببرد، بهترست نیاید! و این را پرقدرت و صریح میگویند. اما کو کسی که به حرفشان توجه کند؟ اصالتا مردمانی قدرتمندند. در عین فقر مطلق! از خشکسالی درماندهاند و به شهر سرازیر شدهاند. اما منش و خرامیدن شاهزادگان را دارند. آراسته و باوقار گام برمیدارند... لبخندشان غمگنانه است و از دردهای کهن نشان دارد... با وجود این، سخاوتمند هستند. میگویی برای 20، 30 نفر میهمان تدارک ببینید. وعده پشتِ وعده سفرههای 150 نفره میاندازند. حیرتزده نگاهشان میکنی. (که این دیگر چه بساطی است؟)... میخندند. یعنی بیخیال!... پسرک میگوید: این رسم ماست! طبیعتش هم شگفت و رازآلود است. دریا به زیباترین شکلش رخ مینماید: خشمگین و عاشق، خود را به صخرهها میکوبد و کف و آب را تا 10 متر به هوا میپاشد! پس، آرام روی ماسههای ساحل پهن میشود و زمین را تصاحب میکند. و این گفتوگو تا بینهایت ادامه دارد. بیآنکه تو خسته شوی یا او خود را تکرار کند... و کوههایش در همان نزدیکیهای ساحل چنان غریب و حیرتانگیزند که گویی ایستادهاند تا به سرزمین پریان ببرندت! سندباد بحری و غولهای قصههای هزار و یک شب را در نظرت هویدا میکنند و سواحل باهاما را و خیالت را به هزار جهت میبرند...
اما آن دیاری که اول دل مرا برد نه ساحل دریا بود و نه سرحدات کوهستانی. آن دیار، کمی بالاتر از چابهار است. رودخانه دارد و نخل! آنجا قلب مکوران است! شبی که حمیرا ریگی به شب شعر کاجو (رودخانهای که در قصرقند جریان دارد)، دعوتمان کرد تا به مناسبت تولد حضرت علی (ع) در حیاط فرمانداریاش بنشینیم و به شعرهای فارسی و بلوچی در مدح نخلستان گوش دهیم، باران سختی بارید. خانم رضوی، شاعر کرمانی نخلستان، از خواندن شعرش بازنایستاد و ما هم که سرتاپا تر شده بودیم- از جایمان تکان نخوردیم! اگر تهران بود همه میدویدند تا زیر سقفی پناه بگیرند. اما در بلوچستان همه دل به شعر داده بودند... همه آرام ماندند تا باران بند آمد. شبی در چابهار به خانه محمدحسین رئیسی رفتم تا بعد از یک سال و اندی، دیداری تازه کنیم. آن سال در تهران کمکم کرده بود تا بلوچستان را بشناسم و مشکلاتش را بدانم تا در چابهار کنفرانسی شایسته برای آمایش مکوران برپا کنم. حیاط خانهاش بزرگ بود و دو درخت عظیم نخل و انبه در آن بود. در اتاق بیرونی چند نفر نشسته بودند و با آقای رئیسی اختلاط میکردند... روحش شاد که حتما به جاهای بهتری از این دنیا رفته... .
او برای توضیح هر چیزی به بلوچی شعر میخواند و دختر جوانش سیما خانم ترجمه میکرد: میگفت میگه:
«اون مثل خورشیده! اما قدش مثل ستاره سهیله. چشمان و بینیاش را از آهو گرفته ولی از کبک راهرفتن خرامانش را. و از بلدرچین هم تند راهرفتنش را. و سفیدیاش را هم از خرگوش... میگه: تو که آن را میگویی، پسر مرا ندیدهای. من برای پسرم پیراهنی دوختهام که وقتی او میپوشد همه دختران به او عاشق میشوند. به او میگویم اگر رنگ روز را میخواهی حتما از قوم پدرت انتخاب کن. ولی اگر ماهرنگ میخواهی از قوم مادرت انتخاب کن. ولی اگر سبز رنگ میخواهی (دختر سبزه!) از غریبه انتخاب کن. سبز رنگ همیشه میماند تا رابطهات با خانوادهات خراب نشه!». محمدحسین رئیسی از طایفهها هم برایم میگفت. چابهار طایفههایش هوتاند و جدگالی. در مکوران چهار خردهفرهنگ داریم. یکی سردسیری طرفهای تفتان که به آن سرحد میگویند. سرحد و سیستان... سیستان غلات داشته. بعد که افغانستان جدا شد کل اینجاها به هم ریخت. هرات مرکز فرهنگی بوده. سیستان هم انبار غله ایران. بعد در «کاروان در» رودخانه شروع میشود. اطراف خاش. پایین به طرفهای سراوان نخل و خرماست. پس آنجا که رود هست خرما هست و برنج. قصرِقند یعنی گنج! بمپور یا بهمنپور. که قلعه دارد نوک کوه. و بعد زرنج بوده که نوشتار آنجا پدید آمده. در شعر هم رودکی بوده و راوی خزداری که زن بوده... اینور کلا فارسیزبان بودهاند.
در سیلابس مدارس علمیه بوستان و گلستان سعدی را درس میدادهاند. در قندهار فقه را به فارسی میخواندهاند. ... حرفهایش را عینا نقل کردم. از زبان سیما دخترش...
ابریشم را از کولومبو میآوردهاند... یک آوازهایی هم بوده که برای موقعیتهای خاص میخواندهاند.
در شعر: میگه: ای هامی! (هامی نام بادی است که از دریا میوزد). هامی! زودتر بیا! اون دوستان مرا برایم از کنار دریا به بالا بیاور.. سه ماه مردمان از لب دریای چابهار میرفتند مکران – قصر قند و تمام مدت با دهل و ساز میرقصیدند و خوش بودند و خرما میخوردند... لانگو مال قصر قنده. باقالا مال نیکشهره... بعد شام میارند و برای خود رئیسی یادشون میره بشقاب بگذارند.
میگه: «همان موقع که پسرتون متولد شده گفتهاند: چشم من چهار مرتبه نورانیتر شده! باران شروع کرد به باریدن با رگبار و بشارت داد که این پسر تو را سربلند میکنه! من وقتی خواستم چراغ روشن کنم دیدم تو از چراغ روشنتری! تمام فامیل شوهرم آمدند و به من تبریک گفتند. برادرم هم آمد. شوهرم رفت گوشت خرید و آورد و به همه داد. ولی برادرم کلاه پوستیاش را آرام پشت گوشش انداخت و گفت: امروز روز شادی منه! دیدم این حصیری که کنار گهواره هست هم نورافشانی میکنه!
به طور معمول پس از تصویب قانون یا اجرای آن در سطح جامعه، مخالفین سعی بر تبیین مغایرت آن قانون با مقبولات داشته که گاه این صدا پس از اعدام یک فرد در رسانه ها و گاه با بازتاب آوای محلی یک مرد سالخورده خود را نشان می دهد؛ در این هنگام، اولین اقدام توسط آحاد جامعه، نقد قانون و مجری آن می باشد.
مهمترین خاستگاه علم حقوق، دوری از استثمار و جلوگیری از «هرکه زورش بیش، سهمش بیشتر» میباشد؛ بدین خاطر قانونی یافت نمی گردد
مگر با وجود مخالف، به ندرت مخالف ایدئولوژیک و به وفور مخالفی که منافع خود را در خطر می بیند.
اما واکنش قانون گذار، مجری و ضمانت اجرایی آن در مقابل مخالفِ قانون چه باید باشد؟
آیا قانون بایستی خط قرمز باشد و عمل بدان لازم یا به خواست مخالفان تغییر کند؟ و اگر باید به خواست مخالف احترام گذاشت و قانون را تغییر داد، این تغییر را تا به کجا می توان ادامه داد؟
به نظر میرسد برای پاسخ صحیح، باید به ۳ مبنا پرداخت:
اول
نظام حقوقی را نباید نظامی کاملا مستقل از هرگونه ایدئولوژی دانست، بلکه سخن از مفاهیمی چون عدالت، تنازع، الزام، تنظیم روابط اجتماعی و … متوقف بر تعدادی از مبانی است که حسن و قبح و مرز هر کدام را معین می کند؛ بدین خاطر قانونی وضع می گردد که متناسب با آن ایدئولوژی و منسجم با کلّ باشد.
دوم
هرچند نقش مردم در وضع، نسخ و تغییر قانون را باید از مبنا و ایدئولوژی که نظام حقوقی بر آن استوار است پرسید اما فارغ از مبنای سابق، این سؤال مطرح می شود که آیا عادلانه یا ظالمانه بودن قانون، متوقف بر آرای مردم است؟ یعنی هرگاه مردم قبولِ الزام نکنند، وضع و اعمالِ آن قانون ظالمانه است؟
معنای عدالت و ظلم مقید به امری همچون خواست یا مخالفت شخص یا جماعتی_معین یا فراگیر_ نمی باشد، هرچند می توان برای مصادیق عدالت و ظلم چنین ادعایی کرد اما قانون با توجه به کلی بودن، نه برای صحت خود نیاز به قبول و نه برای نسخ نیاز به مخالفت دارد.
سوم
قوانین با توجه به نیاز، مجال بروز و ظهور پیدا می کنند و قانونی که بدان نیازی نباشد، یا وضع نمی گردد و یا پس از رویگردانی علم حقوق از آن، دیگر اعمال نمی شود؛ در نتیجه همراه با تغییر نیازها، قوانین نیز بایستی مورد بررسی دوباره قرار گیرد تا برای تغییر یا ثبات آن تصمیم گرفته شود.
اما تمام نیازهای جامعه با توجه به اعضای تشکیل دهنده آن، متغیر نیستند و برخلاف شکل زندگی و قوانین شکلی، روح زندگی و بسیاری از قوانین ماهوی می تواند و بلکه بایستی دارای ثبات و عدم تغییر باشد.
در نتیجه اگر سیستم قضائی و مراجع قانون گذار با مخالفت با قانون به منظور مطالبه تغییر آن مواجه شدند:
ابتدا بایستی موافقت و یا عدم تضاد قانون درخواست شده با ایدئولوژی نظام حقوقی را احراز و انسجام آن با کل را در نظر گیرند.
اگر ایدئولوژی موافق و یا ساکت بود و عدم تضاد احراز گردید، نوبت به قبول تغییر و یا ثابت بودن قانون با توجه به نیازهای انسان و جامعه می رسد.
پس از قابلیت تغییر قانون مورد نظر، قانون گذار بایستی به نقش مخالف و موافق در وضع و نسخ قانون بپردازد که اگر قانون را الزامی و مرتبط به روابط اجتماعی بدانیم، چه قانونی می توان وضع کرد که مخالف نداشته باشد و مدام دستخوشِ تغییر نباشد تا بتوان نظام زندگی جامعه را بر آن استوار کرد؟ آیا هیچ گاه هدف قانونگذار از حفظ نظم عمومی، عدالت یا رفع خصومت با تغییر قوانین به خواست مخالفین، محقق می شود