جعفر بلوری
1- میگویند «مرگ یک نفر تراژدی و مرگ یک میلیون نفر آمار است.» این مبحث در رشتههایی مثل علوم ارتباطات و روانشناسی مطرح است. «نسیم نیکولاس طالب» صاحب نظریه «قوی سیاه» در کتابی که به همین نام منتشر کرده است به این مبحث بهخوبی میپردازد. موضوع درباره چگونگی «تاثیرگذاری» رسانه روی افراد است. او برای «جا» انداختن این مفهوم، به داستان واقعی میپردازد که مربوط میشود به جنگ داخلی لبنان (1975 الی 1990). نیکولاس طالب میگوید، در آن ایام که نوجوان بود، تصاویر وحشتناکی از جنگ در ذهنش ثبت شده است. روزانه تعداد زیادی انسان در خیابانها کشته میشدند و بین کشتهشدگان، زن و کودک و پیر و جوان دیده میشد. تانکها و خودروهای زرهی را به یاد میآورد که هر روز در خیابانها مشغول بودند و.... در همان ایام، کودکی زیباروی 2 هزار و 236 کیلومتر آن طرفتر یعنی در ایتالیا در چاه افتاده بود و عکاسی زبردست توانسته بود، از نگاه معصومانه و گریان آن کودک در حالی که در ته چاه بود، تصویری ناب و تاثیرگذار بگیرد. این تصویر، عکس روی جلد تمام رسانهها و مجلات ایتالیا شده بود. نکته عجیب این بود که آن عکس، اینجا در لبنان نیز عکس یک روزنامهها و مجلات شد! در حالی که طبق اصول ابتدائی خبرنویسی و خبرنگاری، تحولات داخل لبنان میبایست، در اولویت میبودند! این نظریهپرداز لبنانی - آمریکایی سپس با این سؤال مبحث خود را ادامه میدهد: «چرا با وجود اهمیت فوقالعاده زیاد تحولات داخلی لبنان، برای رسانهها و مردم این کشور سرنوشت یک کودک آن هم هزاران کیلومتر آنطرفتر مهمتر مینمود؟» این کودک چند روز بعد نجات یافت و خبر نجاتش نیز تیتر و عکس یک رسانههای ایتالیا و لبنان شد! نیکولاس طالب جواب این سؤال را خود میدهد او ابتدا به نقش مهم رسانهها پرداخته و سپس مینویسد مرگ یک نفر تراژدی و مرگ یک میلیون نفر آمار است....ماجرای کودک ایتالیایی، قصه دارد، احساس را درگیر میکند و چیزی که احساس و عواطف را درگیر خود کند برای انسان جذاب است. اما ماجرای جنگ داخلی لبنان که طی آن روزانه صدها نفر کشته و زخمی میشوند، قصهای ندارد و بیشتر با اعداد و ارقام طرفیم و نقش رسانه، در آمار و ارقام دیده شدن این همه کشته، حیاتی است. (نقل به مضمون)
2- حالا این جملات را با دقت بخوانید. منظورمان این است که اعداد و ارقام موجود در آن را «آمار» نبینید: «30 هزار نفر طی 136 روز گذشته در غزه قتل عام شدهاند که نزدیک به 90درصد آنها غیرنظامیاند. نزدیک به 12 هزار نفرشان هم کودک و نوزادند و تقریبا همین تعداد نیز زن هستند. 70 درصد این باریکه با خاک یکسان شده است. نزدیک به 70 هزار نفر زخمی شدهاند. هزاران نفر هفتههاست زیر آوارند که به احتمال قریب به یقین همه جان باختهاند. 95 درصد کودکان و نوزادان باقیمانده به یک بیماری مسری مبتلا شدهاند. (آخرین گزارش رسمی سازمان ملل) اعضای بدن مجروحین به دلیل نبود دارو، بدون بیحسی یا بیهوشی قطع میشود که غالبا نیز تحمل نکرده و فوت میکنند. (پزشکان فرانسوی بازگشته از غزه در گفتوگو با لوفیگارو) با تانک و خودروهای زرهی وارد بیمارستانها شده شلیک میکنند. به برخی مجروحین که روی تخت خوابیدهاند، تیر خلاص میزنند. از این جنایات تصویربرداری میکنند و به سربازانی که در بیمارستان مجروحین را اعدام کردهاند، پاداش داده و تشویقشان میکنند. این کشتارها و تخریبهای عظیم غالبا، با سلاحهایی انجام میگیرند که اصولا برای تخریب اهدافی سخت مثل بُتن و فولاد و سنگر و اهداف زیرزمینی ساخته شدهاند. دوباره تکرار میکنم، کشتار 27 هزار غیر نظامیِ زن، کودک و نوزاد با سلاحهای مخصوص انهدام بُتُن و فولاد و است....و در نهایت سیاستمدار آمریکایی که اصولا کشورش بازیگر اصلی این میدان است پشت تریبونهای رسمی ظاهر شده و میگوید «باید همه کودکان فلسطینی را کُشت.»
3- از ترکیب دو نکته بالا نکته مهم بعدی متولد میشود که در قالب چند سؤال مهم به آن میپردازیم: چرا مرگ نزدیک به 30 هزار نفر طی یک بازه زمانی کوتاه یعنی 136 روز - که خود یک رکورد محسوب میشود - آنطور که باید حساسیتها را برنمیانگیزاند؟ آیا واکنشهای بینالمللی به قتل عام این همه انسان بیگناه و جراحت نزدیک به 70 هزار نفر دیگر، در کنار مدفون ماندن 13 هزار انسان دیگر زیر خروارها بتن و سنگ و خاک، «متناسب» است؟ اگر «خیر»، نقش رسانههای بزرگ و تاثیرگذار جهان در تبدیل شدن این «تراژدی بزرگ» به «آمار» چقدر است؟
4- کمی نزدیکتر برویم. در ایران خودمان واکنشها به جنایات هولناک رژیم صهیونیستی و آمریکا در غزه در میان اصحاب رسانه و چهرههای سیاسی چگونه بوده است؟ آیا واکنش برخی رسانههای کشورمان به این حجم جنایت و خونریزی «متناسب» است؟ به شهریورماه سال گذشته برویم. یک دختر جوان در تهران و در اداره پلیس بر اثر استرس دچار ایست قلبی شد و جان باخت. واکنش جریانی که در کشور خود را «اصلاحطلب» میداند و لحظهای «حقوق بشر» از دهانش نمیافتد و حکم قرآنی قصاص را با زبان بیزبانی نقد کرده و اعدام قاتلین و جنایتکاران را «غیر انسانی» مینامد، با عملکرد غیر انسانی آمریکا و رژیم صهیونیستی در غزه چگونه بوده است؟ این طیف چقدر تحولات غزه را در صفحه نخست خود پوشش داده و اگر یکی دوباری هم به خاطر «رودربایستی» یا «برخی ملاحظات سیاسی» پوشش داده، از چه زاویهای آن را تحلیل و به خورد مخاطبانش داده است؟ غربیها در زبان از رژیم صهیونیستی انتقاد و بعضا جنایاتش را هم محکوم میکنند (چون دفاع از چنین جنایاتی کار به غایت دشواری است) اما در عمل کنار رژیم صهیونیستی ایستادهاند. مثلا دولتمردان آمریکایی گفتهاند مخالف حمله رژیم صهیونیستی به رفح هستند و مخالف کشتار غیرنظامیان در غزهاند اما همزمان، و در حالی که نتانیاهو تاکید کرده به رفح حمله خواهد کرد، قطعنامه آتشبس فوری سازمان ملل را وتو میکنند! حالا به سؤال بعدی کمی فکر کنید: «چرا مواضع آن جریان سیاسی در ایران در مورد غزه نیز با مواضع غرب بهویژه آمریکا مو نمیزند؟!» مورد بعدی جالبتر است. بخوانید:
5- «الکسی ناوالنی» از چهرههای اپوزیسیون روسیه چند روز پیش در زندان جان باخت. هنوز دلیل واقعی مرگ او معلوم نیست. ممکن است کشته شده باشد ممکن هم هست، کشته نشده باشد. واکنش غرب به مرگ او در روسیه بسیار جدی و گسترده بوده است. برخی کشورهای غربی مثل انگلیس سفیر روسیه را فراخواندهاند. رسانههایشان انواع و اقسام سناریوهای سیاه علیه پوتین نوشتهاند و هنوز هم مینویسند. اما شاید یکدهم این واکنش را علیه صهیونیستها نشان ندادهاند. در حالی که 30 هزار نفر بیشتر از یک نفر است! اینجا هم برخی رسانههای مدعی اصلاحات «رفوزه» شدند چون مواضعشان عینا کُپی از روی مواضع غرب بود. این کُپیکاریها گاهی آنقدر «زیاد» و «تابلو» میشود که ناخودآگاه یاد آن جمله معروف «شیمون پرز» رئیس اسبق رژیم صهیونیستی میافتیم که «اصلاحطلبان بزرگترین سرمایههای اسرائیل در ایران هستند.»
6- قطعا بزرگترین قربانیان جنگ غزه، زنان و کودکان هستند. نزدیک به 24 هزار تن از شهدای غزه همین زنان و کودکان و نوزادان هستند. کشتار این همه انسان معصوم و بیگناه در سال 2024 آن هم با حمایت و مشارکت مستقیم صاحبان ایده «مدرنیسم» با پسوند «توسعه یافته» و «متمدن»، مایه شرم است. البته از «تمدن غرب» نباید بیش از این انتظار داشت. ریشه و ماهیت تمدن غرب همین است. تمدنی که پایههای اولیه آن با ماکیاولی گذاشته شده و بعدها از سوی امثال هابز و لاک و اسمیت تکمیل شده باشد، چیزی بهتر از آنچه در غزه میبینیم نباید باشد. از تمدنی که انسانش، تکبُعدی و تکساحتی است و وقتی در همان مقدمه و در تعریف کلیدواژه «انسان»، حس و عاطفه و انسانیت را حذف کرده و او را «موجودی شریر، خبیث و فزونطلب» میخوانَد که از قضا «اختیاری هم ندارد»، بیش از این نباید انتظار داشت. (رجوع شود به یادداشت چرا غرب در حوزه تمدنی سقوط کرد؟)
غزه و دوگانگی واشنگتن
محمدصادق مصدق
آمریکا درحالی تلاش دارد از فشار افکار عمومی به دلیل مشارکت مستقیم در جنگ نسلکشی اسرائیل علیه مردم فلسطین بکاهد که به تازگی پیش نویس قطعنامه برقراری آتشبس فوری در غزه را با هدف حمایت از جنایتهای این رژیم وتو کرد. از زمان آغاز دور جدید نسل کشی رژیم صهیونیستی در باریکه غزه در 15 مهر (7 اکتبر) تاکنون، این سومین بار بود که قطعنامه پیشنهادی جامعه جهانی برای برقراری آتش بس در غزه و توقف کشتار مردم فلسطین از سوی آمریکا وتو میشود. ادعای آمریکا در توجیه وتوی قطعنامه برقراری آتش بس و ارتباط آن با مختل شدن روند مبادله دهها اسیر اسرائیلی با صدها اسیر فلسطینی درشرایطی مطرح میشود که از زمان آغاز حملات رژیم صهیونیستی به غزه تاکنون صد هزار تن از ساکنان غزه کشته یا مجروح و از نظامیان صهیونیستی نیز صدها تن به هلاکت رسیده یا زخمی شده اند.به همین دلیل ادعای آمریکا و اسرائیل درباره تلاش برای مبادله اسرا باور پذیر نیست و ریشه دلایل تشدید حملات اسرائیل و حمایت آمریکا از آن را باید در مسائلی دیگر جست و جو کرد که در ادامه به نکاتی اشاره میشود:
1. بین آمریکا و اسرائیل اختلافات اساسی وجود ندارد و آمریکا همواره و تا مقطع فعلی حامی جنگ در غزه است به گونهای که سخنگوی کاخ سفید به تازگی اعلام کرد که آمریکا مخالف توقف جنگ در غزه است که بعدا و در جهت تلطیف ماجرا اعلام کرد که مخالف توقف فراگیر جنگ هستند. این موضع گیری بسیاری از مسائل را آشکار کرد.
۲. برخی دیگر اعلام کردند که آمریکا در جهت فشار بر اسرائیل برای توقف جنگ رئیس سازمان سیا را به منطقه فرستاد که سفر وی را به عنوان فشار بر نتانیاهو در جهت توقف جنگ استنباط میکنند. این درحالی است که آمریکا با فرستادن وزیرخارجه و رئیس سازمان سیا به دنبال ارائه طرحهایی برای تحت فشار قراردادن حماس به منظور پذیرش شروط آمریکاست که پذیرش شروط آمریکا نیز مبتنی بر شروط اسرائیل است.
۳. آمریکا در عرصه رسانهای خود را مخالف انجام عملیات در رفح نشان میدهد اما در نهان به طور کامل از انجام عملیات اسرائیل در رفح حمایت میکند و خود آمریکاییها حمایتهای نظامی که از اسرائیل انجام میدهند، نشان دهنده چراغ سبز به این رژیم برای انجام حمله به رفح است. اما آمریکا در آشکار و برای جلب توجه افکار عمومی در قامت مدافع شهروندان فلسطینی و تخلیه آنها ظاهر میشود تا بدین گونه خود را از مسائل پیش آمده تبرئه کند. این درحالی است که آمریکا به طور کامل از اسرائیل حمایت میکند.
۴. در نوع عملیات و مقطع مکانی و زمانی ممکن است اختلافاتی بین آمریکا و اسرائیل در بحث گسترش جنگ در غزه وجود داشته باشد، اما در بحث ادامه جنگ هیچ اختلافی وجود ندارد زیرا آمریکا همچنان بر ادامه جنگ تاکید دارد و همین رویه نتانیاهو و اسرائیل نیز هست.
۵. بنابراین میتوان این گونه گفت که اختلافات آمریکا و اسرائیل تاکتیکی است نه راهبردی و ادامه جنگ و حتی گسترش آن به سایر مناطق غزه مورد وفاق دو طرف است، اما نوع عملیات و اهداف آن در بازههای زمانی مورد اختلاف است.
نظام دانایی كجاست؟
محمدكاظم انبارلویی
رئیس دانشگاه تهران در یک ابتکار سیاسی رؤسای دانشگاهها، نویسندگان و نخبگان سیاسی را به بهانه انتخابات تحت عنوان «خانه گفتوگوی انتخابات» زیر سقف سالن شهید سلیمانی این دانشگاه شنبه ۲۸ بهمن جمع کرد. اینکه اقطاب و اطرافواکناف فکری سلایق گونهگون در انتخابات آینده در زیر یک سقف گرد آمدند نشان از یک همگرایی و همنوایی در سطح ملی است.
فصل مشترک دیدگاههای مطرحشده بیشتر روی امنیت ملی، رفاه ملی، حفظ سرمایه اجتماعی انقلاب و رصد تهدیدهای دشمن دور میزد. هر کس ۵ دقیقه فرصت داشت دغدغههای خود را بگوید.
به بهانه فلسفه وجودی این نشست چند نکته را یادآور میشوم.
۱- انقلاب اسلامی که رخ داد در سطح حکمرانی
۴ حفره و سیاهچاله به دلیل سقوط طاغوت پدید آمد که باید انقلابیون آن را پر میکردند.
الف- حوزه اطلاعاتی و امنیتی
ب- حوزه نظامی
ج- حوزه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی
د- حوزه اقتصادی
با فروپاشی سازههای امنیتی و اطلاعاتی رژیم شاه یک خلأ به وجود آمد که انقلابیون باید میرفتند در نهادهای مربوط، سررشته کار را به دست میگرفتند. در حوزه نظامی با خروج مستشاران نظامی آمریکا و اعدام برخی سران محارب ارتش، یک حفره عظیم دفاعی پدید آمده بود که با اعتماد به بدنه ارتش و تأسیس سپاه پاسداران این حفره هم پر شد. در حوزه سیاسی با تأسیس حزب جمهوری اسلامی توسط ۵ تن از مجتهدین نامآور و تأسیس سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از سازمانهای سیاسی و نظامی دوران انقلاب، پاسداشت جمهوریت نظام در رقابتهای سیاسی به این سامانه سیاسی سپرده شد.در حوزه اقتصادی کادر انقلابی برجستهای وجود نداشت که برود سازمان برنامهوبودجه را تحویل بگیرد تا خلأ تصمیمگیری و تصمیمسازی در حوزه اقتصاد را که آمریکاییها صفر تا ۱۰۰ آن را مدیریت میکردند تحویل بگیرد.
نظام دانایی کشور و تولید علم در حوزه امنیتی و اطلاعاتی و نیز تجهیز نیروی نظامی ورود کرد.
امروز ما قویترین نیروی نظامی، اطلاعاتی و امنیتی غرب آسیا را داریم که در گستره ۶ میلیون کیلومترمربع یک نبرد رودررو با سلاحها و تجهیزات کامل با آمریکاییها را مدیریت میکنیم.
در حوزه سیاسی و اجتماعی با تعطیلی حزب جمهوری اسلامی و فروپاشی مجاهدین انقلاب و تعطیلی احزاب دیگری که سر در آخور هدایت غرب داشتند، نظام دانایی کشور فرمولی برای توسعه سیاسی و تئوری برای رقابتهای سیاسی نتوانست ارائه دهد، تا متضمن استقلال و آزادی و جمهوریت نظام باشد.
دانشگاه تهران، مادر دانشگاههای ایران است. سؤال این است که زعمای این دانشگاه در دانشکده حقوق ، علوم سیاسی و جامعهشناسی آیا حرفی برای توسعه سیاسی و تنظیم و تئوری پردازی در حوزه رقابتهای سیاسی دارند که منجر به اقتدار ملی و امنیت و رفاه ملی شود؟
همچنین نظام دانایی ما در حوزه اقتصاد برای پرکردن حفره و سیاهچاله مشکلات اقتصادی میتواند ۴ تا اقتصاددان تربیت کند که آنها برای برونرفت از تورم، کسری بودجه، نظام بانکی و … حرف واحد بزنند و مسئولیت سازمان برنامهوبودجه برای وضع تئوری و نظریه خاص و مسئولیت وزارتخانههای کلیدی در حوزه اقتصاد را پذیرا باشند.
۲- مطلب مهمی که در نشست خانه گفتوگوی انتخابات در دانشگاه تهران مطرح شد مسئله افت سرمایه اجتماعی بود. برخی که در این حوزه داد سخن دادند موضوع را طوری مطرح کردند که واقعیت مسئله فراموش شود. واقعیت این است که یک ضلع رقابتهای سیاسی که در دو دولت پیش از رئیسی به مردم قول داده بود، میرود مشکل انقلاب را با آمریکا حل میکند و تحریمها را لغو میکند با صداقت رفتار نکردند آنها به مردم قول دادند تحریمها را لغو میکنند. اما رفتند تعهدات یکطرفه دادند نهتنها تحریم لغو نشد بلکه تهدیدها هم به آن اضافه شد. لذا در دو انتخابات اخیر نتوانستند سرمایه اجتماعی خود را به میدان رقابت بیاورند و بعد برای کاهش مشارکت و کاهش سرمایه اجتماعی نه برای مرده خود بلکه برای مرده رقیب عزاداری میکنند!
آقای ظریف در این نشست از هر دری سخن گفت و از نقش مردم در بازدارندگی سخن گفت. او گفت: برخی مردم را تهدید میدانند حالآنکه فرصت است.
او در این نشست نگفت که با این سابقه طولانی که در آمریکا داشته چطور نتوانسته است درک کند که آمریکا طی چهاردهه گذشته یا دنبال تغییر «رفتار» ایران بوده یا دنبال تغییر «رژیم» و او با چه داده اطلاعاتی و امنیتی رفته برجام را امضا کرده و تعهد «نقد» داده و با دستاورد «نسیه» برگشته است. با این کار خود همه حیثیت، آبرو و سرمایه اجتماعی جماعت اصلاحطلب و جریان اعتدال را به باد فنا داده است. بهطوریکه در انتخابات ریاست جمهوری قبل چیزی از سرمایه اجتماعی حضرات باقی نماند. اینکه آقایان فرار به جلو کنند و کاهش مشارکت را که عامل اصلی آن خود آنان بوده بهحساب رقیب فاکتور کنند این نهایت بیانصافی است بهویژه اینکه نوعی توهین به شعور مردم است. مطالب خوبی هم در این نشست مطرح شد چون در حوصله این مقاله نیست، پرداخت آن را بهوقت دیگر واگذار میکنم.
چکیده حرف حقیر در مورد این نشست آن است که نظام دانایی کشور که مرکزیت آن در دانشگاه تهران است برای حل «نظام مسائل» کشور در حوزه اقتصاد و سیاست چه حرفی برای گفتن دارد؟ این سؤالی است که در حوزه امنیت و مسائل نظامی جواب داده است، اما در دو حوزه دیگر با دشواریهایی روبهرو است.