دوره ریاست جمهوری شهید آیتالله ابراهیم رئیسی اگرچه طولانی نبود، اما به دلیل ویژگیهای خاص شخصیتی و منش اجتماعی نرمهای مدیریتی کشور را جابهجا کرد و انتظار مردم و نظام از مسئولان و مدیران کشور را افزایش داد. این انتظار به حدی افزایش یافته که نظام اسلامی را به سمت رئیسجمهور تراز انقلاب اسلامی سوق داده و رقابت را برای این جایگاه دشوار ساخته است.
مهمترین شاخصههای رئیسجمهور تراز انقلاب اسلامی که سیدالشهدای خدمت ترسیم کرد و در انتخاب ملت ایران برای ریاست جمهوری چهاردهم مورد توجه قرار خواهد گرفت عبارتاند از:
اخلاقمداری در همه شرایط: یکی از ویژگیهای آیتالله رئیسی اخلاقمداری در مدیریت به ویژه در دوره رقابتهای انتخاباتی بود که متأسفانه تخریب یک روش برای پیروزی بر رقیب در دستور کار برخی نامزدها و حامیان آنها مرسوم شده بود. آیتالله شهید رئیسی نشان داد که رسیدن به قدرت به هر قیمت را نمیپسندد؛ لذا یک ملاک مهم برای رئیسجمهور تراز انقلاب اسلامی این است که در هر شرایطی پایبند به اخلاق باشد که نشانه آن را میتوان در دوره رقابتهای انتخاباتی مشاهده کرد. بر این اساس مردم ایران به نامزدها و حامیان آنها که برای رسیدن به مقصود خویش به بداخلاقی روی آورده و تخریب رقبا را پیشه کنند، رأی نخواهند داد.
مردم باوری در طول خداباوری: یکی از خصائل فردی و اجتماعی شهید رئیسی که وی را از سایر مدیران ممتاز ساخته و او را به سیدالشهدای خدمت رساند، یکی دانستن عشق به مردم با عشق به خدا، رضایت مردم با رضای الهی، خدمت به مسلمین با خدمت به اسلام بود. وی با این باور به مردم، خدمت عاشقانه را در دستور کار خود قرار داد تا پاداش خود را از خدای مردم گرفت.
افتخار به سربازی: از ویژگیهای مهم ایشان ولایتپذیری نهان و آشکار بود. برخی از رؤسای جمهور در جمع دیگران یا در مقابل رسانهها ولایت پذیر بودند، اما در تصمیمات و جلسات خصوصی تفسیر و تأویل داشتند. ولی ایشان حتی در جلسات خصوصی هم بر سرباز ولایت بودن و خوشحال کردن دل رهبری معظم انقلاب تأکید میکرد و میگفت کشور نباید بیش از یک فرمانده و تصمیم گیر داشته باشد و بقیه هم باید سرباز باشند. نکته مهم این است که ایشان بر این امر در خلوتها و جلسههای خصوصی بیشتر تأکید میکردند، چون نگران بود عدهای فکر کنند این اظهارات برای تظاهر است. اما در جلسات خاص به گونهای بر ولایتپذیری و سربازی کردن برای ولایت تأکید میکردند که هیچکس در آن جمع احساس نمیکرد این رئیسجمهور است که اینگونه سخن میگوید.
دیپلماسی انقلابی و میدانی: آیتالله رئیسی نشان داد که دیپلماسی انقلابی بیش از دیپلماسی التماسی در تأمین منافع ملی سود بخش و اثرگذار است. وی با کمک وزیر خارجه بسیجیاش اولاً با تغییر رویه گذشته، سیاست خارجی را در ادامه سیاست داخلی کشور تعریف کرد و ثانیاً با تمرکز بر رویکرد شرقگرایی، از ظرفیت رقابت میان شرق و غرب بهره گرفت و ایران اسلامی را در پیمانهای منطقهای و جهانی وارد ساخت.
فسادستیز و سادهزیست: سوابق مدیریتی و شغلی آیتالله رئیسی در قوه قضائیه او را در مبارزه به فساد مجرب و مصمم کرده بود، اما آنچه سبب شد تا این مرد بزرگ بتواند زنجیره فساد نمایی مسئولان را پاره و آن را به زنجیره خدمت رسانی تبدیل کند، ساده زیستی، پاکدستی و شفافیت مالی خویش، خانواده و اطرافیانش بود تا زمینه هرگونه متهمسازی را از میان بردارد.
وحدت آفرین و امنیت افزا: شهید مظلوم آیتالله رئیسی با پرهیز از جنجال آفرینی، فرافکنی و حاشیهسازی کمک بسیار بزرگی به انسجام میان قوا و امنیت روانی جامعه کمک کرد. او برخلاف برخی دولتها که با بگم بگمهای بیهوده و رسانهای کردن برخی اختلافات امید مردم به بهبود شرایط را کاهش میدادند و به اختلافات میان مسئولان دامن میزدند، فصل جدید در روابط میان قوا، تعامل با احزاب و گروههای حتی غیرهمسو برقرار کرد و نرم امنیت روانی جامعه را افزایش داد.
عادتزدایی از متن سوگند
احمد میراحسان
درک حکمت پیام رهبر معزز (دامت برکاته) برای کسانی مغتنم است که دل به حکمت میدهند و حکمت چراغ فروزان و معرفت بر حق و باوری جدی و نور فرشته عقل برای عمل صالح آنان است. نگاه معتاد به روزمرگی، این پیام را امری تشریفاتی پنداشته و، چون خود سوگند، شتابان به فراموشیاش میسپرد.
اما کاوش و بررسی ساختاری این متن نشان میدهد کلمه به کلمه آن بس جدی و متکی به قرآن و روایات مقدس است و در آن راه بهشت از دوزخ برای نمایندگان ترسیم و شناسانده شده است و هیچ نماینده مومنی نیست که از آن به خود نلرزد و عهد مراقبت دقیق از کار نمایندگی در چهار سال آینده به خود نبندد. با این مقدمه آقای اهل ایمان و امام انقلاب اسلامی به عادتستیزی از سوگند و زنده و بیدار کردن نمایندگان در خصوص سوگندشان و عادتزدایی از متن سوگند میرسد تا موضوع وفاداری به آن به عنوان امر حقیقی و عواقب جدی زیر پا نهادن آن که دارای تبعات دنیوی و اخروی و شرعی و قانونی است تاکید نمایند. آن ثقل و بار امانت سنگین متن سوگند که بازتاب سنگینی ودیعه نمایندگی است که رهبری چنین آن را جدی میگیرد از کجا میآید؟ از این حقایق عظیم:
۱- من در برابر قرآن مجید، به خدای متعال سوگند یاد میکنم.
در همه هستی سنگینتر از این عهد وجود ندارد و نمایندهای که آن را زیر پا مینهد، در اسفلالسافلین جهنم گام مینهد.
۲- با تکیه به شرف انسانی خویش تعهد میکنم که پاسدار حریم اسلام باشم
۳- نگهبان دستاوردهای انقلاب اسلامی ملت ایران
۴- و مبانی جمهوری اسلامی
این سوگند به معنی بیشرافتی همه آن نمایندگان و مسئولانی است که این تکالیف را وانهادهاند.
۵- همچنین از ودیعهای که ملت به ما سپرده به عنوان امینی عادل پاسداری کنم
۶- در انجام وظایف وکالت، امانت و تقوا را رعایت کنم
۷- همواره به استقلال و اعتلای کشور و حفظ حقوق ملت و خدمت به مردم پایبند باشم و از قانون اساسی اطاعت کنم
پس هر خیانت در امانت، هر رشوهخواری و بند و بست با مراکز قدرت و سرمایه به سود صاحبان مال و قدرت و منافع آنان، هر تخطی از تبعیت از ولایت فقیه و هر رانتخواری و ندیده گرفتن منافع ملی بیشرافتی و جرم قابل مجازات است.
۸- در گفتهها و نوشتهها، استقلال کشور و آزادی مردم و تامین مصالح آنان را مد نظر قرار دهم
رهبر الهی به عادتستیزی این مفاد پرداخته و علیه غیرحقیقی پنداشتن این مفاهیم قد علم کردهاند. این است که در پیام هشدار جدی دادهاند: این سوگند مسئولیتزاست و در دنیا و آخرت گریبانگیر است. این جدیت و گریبانگیر خیلی معنا دارد. ایشان فرمودهاند بندبند این سوگند را پیش چشم داشته باشید. پس مسأله مراعات فضایل اخلاقی با تاکید به عمل شهدای خدمت و موعظه تقوا و انصاف و صدق، یک پند بیخاصیت نیست با همه آینده دنیوی و اخروی نمایندگان مجلس و مسئولان گره خورده و دوره بخور و دررو و نوکری اجنبی و چاکری اهل تکاثر و اهل خیانت به بیتالمال بودن گذشته است. اشاره به شیوه عمل شهدای خدمت بیهوده نیست. یعنی انقلاب ایران وارد مرحله تازهای از عمل صالح و مقابله با فساد کسانی شده که سوگند عمل صالح خوردهاند. این پیام تاریخی را به یاد داشته باشیم. انقلاب وارد گام تازهای شده است که عادی بودن فساد و خیانت را تحمل نمیکند.
انتخابات چهاردهم ریاست جمهوری و چالش نرخ مشارکت
هوشمند سفیدی
نرخ مشارکت انتخاباتی، یک علامت و نمایه ای برای سنجش اوضاع سیاسی، مشارکت سیاسی و اعتماد سیاسی ملت به حاکمیت است؛ بر این اساس، نرخ بالای مشارکت انتخاباتی، امیدآفرین و نرخ پایین مشارکت سیاسی، یأس آور و مبین ضرورت انجام تغییرات و اصلاحات است تا آن را به سطح مطلوب برساند. با توجه به وضعیت خاص کشور پس از سانحه دردناک بالگرد شهدای خدمت و لزوم انتخابات زودرس ریاست جمهوری چهاردهم، یکی از نکات مهم درباره این رویداد مهم، حساس و اثرگذار سیاسی، نرخ مشارکت در این دوره است که با توجه به قرار گرفتن آن در مقطع پس از انتخابات مجلس دوازدهم – که با نرخ مشارکت پائین پایان یافت – لزوم جلب مشارکت واجدین رأی دهی را در این رویداد دو چندان میسازد.
بررسی دو انتخابات گذشته ریاست جمهوری، نشان می دهد که نرخ مشارکت ۸/۴۸ درصدی دوره سیزدهم «آن هم با قدرت نمایی آرای باطله» زنگ هشدار باشی بود که هم اینک طنین آن را باید بیشتر و دقیق تر شنید، زیرا این نرخ مشارکت دوره سیزدهم، پایین ترین نرخ مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری در دوره حیات جمهوری اسلامی ایران را به رخ کشید و حاوی پیام های مهم سیاسی بود. اگر گوش شنوایی برای پیام های مذکور باشد که قطعاً هست، باید در روند تأیید صلاحیت نامزدها و گشودن فضای سیاسی برای امکان مشارکت همه مردم در این دوره از انتخابات، بازنگری جدی انجام پذیرد، ضرورتی که هم اینک دلسوزان واقعی نظام، مدام آن را به اشکال مختلف یادآوری و گوشزد می کنند؛ به عبارت صریح تر، در انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم، باید جریان های اصلی کشور، نامزد مورد نظر خود را در صحنه رقابت نهایی داشته باشند، آن موقع است که همه مردم به صحنه می آیند و نرخ مشارکت در انتخابات بهبود مییابد.
پس، اولین گام، حضور علاقه مندان به مشارکت انتخاباتی در این دوره از انتخابات است؛ گام دوم باید اهتمام در به صحنه آوردن آرای خاکستری و خاموش باشد، اینجاست که جریان های سیاسی در صورت داشتن نامزد مورد نظر خود در صحنه نهایی، می توانند تا حدودی آنان را به مشارکت وادارند. پس باید درس های لازم را، از عدم مشارکت انتخاباتی حدود ۶۰ درصد از واجدین شرایط رأی دهی در مجلس دوازدهم و نیز ۵۱ درصد آنان در انتخابات ریاست جمهوری دوره سیزدهم (که بخش قابل توجهی نیز آرای باطله بود) آموخت و به کنش سیاسی مذکور احترام گذاشت. این انتظار منطقی و دموکراتیک برای دوره چهاردهم است ونباید با تنگ نظری به رویکرد امیدآفرینی در مقطع حساس کشور آسیب زد. ایران مال همه ایرانیان است و همه آنان باید نماینده خود را در صحنه نهایی انتخابات داشته باشند
ایران، ترکیه و ناتو
محمود اشرفی
در سالهای پایانی جنگ سرد، انگاره فروپاشی اتحاد شوروی در ذهن تئوریسینهای غربی نبود؛ اما عدم اطمینان به مشی موازنه منفی ایران و دوری از دو ابرقدرت، نگرانی همیشگی سیاستمداران غربی بود. در میان ناباوریها، رویداد بزرگ فروپاشی شوروی در آغاز دهه 90 میلادی به وقوع پیوست و این پایان مهار استراتژی شوروی از طریق کشورهای پیرامونی بود. در آغاز جنگ سرد، ترکیه چهار سال بعد از شکلگیری پیمان ناتو به عضویت این پیمان پذیرفته شد.
ذیرش ترکیه در ناتو را باید یک اجبار و تنها به خاطر مزیتهای جغرافیایی این کشور در رویارویی ژئوپلیتیک بلوک غرب و شرق به شمار آورد. این در حالی است که ایران موقعیت ژئوپلیتیکی مناسبتری برای اهداف ناتو در رویارویی با اتحاد شوروی داشت. در این میان، سیاست موازنه منفی مانع بزرگی فراراه نزدیکی ایران و ناتو بود. در دهه 80 قرن بیستم استراتژی مهار پیرامونی شوروی با تئوریهای ژئو برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر، به اوج خود رسید. برژینسکی که اصالتی لهستانی داشت، کینهتوزی نسبت به روسها را از پدران ملیگرای لهستانی خود به ارث برده بود. او بر این باور بود که جهان در نهایت به سوی سوسیالیسم میرود و جهان سرمایهداری غرب تنها میتواند این فرایند را کُند کند. این اندیشه دلیل اساسی حمایت آمریکا در آن سالها از حرکتهای افراطی بود. اندیشه و باوری که با پایان اتحاد شوروی فرو ریخت. برژینسکی یک استراتژی قدیمی را پررنگتر کرد؛ سیاستی که پیامد آن نااطمینانی بلوک غرب نسبت به ایران و ورود ترکیه به ناتو بود. اکنون ترکیه در پیمان دفاع جمعی ناتو عضویت دارد؛ پیمانی که بر اساس ماده پنج آن کشورهای عضو ناتو حمله نظامی علیه یک یا چند کشور عضو را بهعنوان حمله به همه کشورهای عضو تلقی کرده و با آن مقابله خواهند کرد. جنگ سرد به پایان رسیده و دیگر پیمان ورشو و بلوک شرق وجود ندارد. عضویت ترکیه در ناتو، بهویژه ماده پنجم این پیمان دفاع جمعی، دستاویزی برای اعمال دیپلماسی رنگارنگ این کشور است. ترکیه استراتژی حفط منافع ملی را در فضایی آکنده از یکجانبهگرایی دنبال میکند؛ یک سازوکار سیاسی غیر قابل اطمینان که دگرگونیهای منفعتطلبانه موضعگیریهای آن بینهایت است و در منطقه به قومیتگرایی افراطی دامن زده و در کشمکشهای منطقهای در راستای آرامش حرکت نمیکند. دیپلماسی رنگارنگ ترکیه در جهت مخالف منافع کشورهای منطقه بهویژه ایران است؛ اما پایان جنگ اوکراین و دگرگونیهای احتمالی ناتو میتواند بهمثابه سدی در برابر استراتژی رنگارنگ و یکجانبهگرایی ترکیه باشد. خاورمیانه نیازمند آرامش است.
درآمدی بر گمانهزنیهای انتخابات ریاست جمهوری
محمدكاظم انبارلویی
۱- حجاب معاصرت باعث میشود پردهبرداری از حسن و قبح مردان سیاست و نقش آنها در تاریخ به انحراف رود. اما رویدادهایی باعث میشود در همان عصر و یا پس از سالها برای مورخان ، نخبگان ، خبرگان و مردم مکشوف شود حقیقت کارکردها چه بوده است؟
شهید مطهری و شهید بهشتی و دیگر شهدای بزرگ انقلاب با شهادت خود حجاب معاصرت را کنار زدند و به تاریخ و مردم عصر خود حقیقت وجودی خود را نشان دادند.
شهید دکتر ابراهیم رئیسی ، شهید امیر عبداللهیان ،
شهید آیتالله آلهاشم و شهید دکتر مالک رحمتی چهار رجل سیاسی و مذهبی ایران در قامت رئیسجمهوری ،وزیر امور خارجه ، امامت جمعه و استاندار در زمان ما مشغول خدمترسانی بودند. شهادت آنها و واکنش مردم نشان داد حجاب معاصرت نمیتواند، پاک بودن و در خدمت مردم بودن آنها را اغیار بپوشانند.آنها مسئولان بلندپایه کشور در تراز انقلاب اسلامی بودند.
شهید رئیسی دو بار از مردم رأی گرفت و قاب خود را در تاریخ در سقف رأی مردم یکبار در سال ۱۴۰۰ و یکبار هم در حضور حماسی مردم در کف خیابان در سال ۱۴۰۳ بست و اجازه نداد دشمن به این قاب نورانی لجن ،تهمت ، دروغ و فریب بپاشد.
۲- باید «زمان» و «زبانه» انقلاب را در مقطعی که به سر میبریم شناخت. باید دید در چه مقطعی از تاریخ انقلاب به سر میبریم. گردنه و پیچ تاریخی که در پیش داریم شبیه چه دورانی است.
زمان ما تقریبا شبیه زمان پس از انفجار حزب جمهوری اسلامی و انفجار دفتر نخستوزیری و شرایط ارتحال امام خمینی (ره) است. با این تفاوت که پایههای اقتدار ملی امروز مستحکمتر و اساس امنیت ملی استوارتر است.
مهمترین بحث در سال ۶۰ و ۶۸ تعیین و انتخاب رئیسجمهور بود. نگاههای خبرگان، نخبگان، روشنفکران، اصحاب رسانه و احزاب به این سمتوسوی منعطف بود که ریاست جمهوری در قامت فردی متعین است. نیازی به رقابت نیست لذا در سال ۶۰ ریاست جمهوری در امام خامنهای و در سال ۶۸ در آیتالله هاشمی رفسنجانی متعین شد. رقبا نیز در برنامه تبلیغاتی خود به این رجحان و مرتبت اعتراف داشتند.
لذا رئیسجمهور منتخب که نماد اراده ملی ، اجماع ملی و وحدت ملی بود زمام امور را به دست گرفت.
۳- ریاستجمهور ، دومین مقام در کشور پس از رهبری است که مأموریت او اداره قوه مجریه است. مسئله اجرا خیلی مهم است. امروز میتوان در ذهن خود کارنامه رؤسای جمهور گذشته را مرور کرد و یک ارزیابی از وزانت «بار» عظیم انقلاب و جمهوری اسلامی داشت.
این «بار» با رأی مردم از زمین برداشته میشود. صلاحیتهای علمی و عملی و تواناییهای اجرایی و فهم عملیاتی و از همه مهمتر قدرت تصمیمگیری و تصمیمسازی منتخب مردم مهم است.
امروز انبوهی از مشکلات پیش روی مجریان کشور است. انبوهی از تکالیف هنوز بر روی زمینمانده است، از همه مهمتر مشکلات اقتصادی و تحریمها، سفره مردم و رفاه عمومی را تهدید میکند. باید کسی سکان اداره اجرایی کشور را به عهده بگیرد که در تراز این مقام و در تراز انقلاب اسلامی باشد.
۴- در اردوگاه انقلاب اسلامی و جبهه یاران امامین انقلاب بحثهای کلیدی مطرح است . در این زمان مسئله رقابت به معنای آنچه در سال ۷۶ ، ۸۴ و سالهای پسازآن مطرح بود نمیتواند این بار عظیم را از زمین بردارد.
اجماع ملی روی یک رجل سیاسی و مذهبی که سابقه کار اجرایی در سطح ملی داشته باشد، میتواند یکراه معقول برای حل مشکلات کشور و نیز سیاست ورزی در زمان و زبانه کنونی باشد.
اگر این رویکرد را بپذیریم بخشی از نیروهای انقلاب که هنوز مدعی پیروی از امام خمینی (ره) هستند نمیتوانند با تحریم انتخابات در کنار سلطنتطلبان و منافقان و جبهه ملی و نهضت آزادی زیست سیاسی خود را تعریف کنند و از ورود به عرصه اجماع ملی پرهیز نمایند.
فهم واقعیت جامعه و کوررنگی ایدئولوژیک
ارمیا عزیزی
یکی از جامعهشناسان پرسروصدای لمداده در فضای مجازی در کوران حوادث 1401 ایران در نطقی آتشین خطاب به جوانانی که قصد مهاجرت یا خودکشی داشتند، گفت: «نکنید! فعلا صبر کنید، ظرف یکی، دو سال آینده شاهد تحولات بزرگی خواهند بود». از قضا چند ماه دیگر به ۲ سالگی آن سخنرانی میرسیم و به احتمال زیاد هیچ تحول بزرگی که جامعهشناس مذکور انتظارش را میکشید هم رخ نمیدهد و به شکل طبیعی نسخه وی به جوانان اینگونه خواهد بود: «مهاجرت کنید! اگر امکانش را ندارید خودکشی کنید!» البته بعید است این جامعهشناس مشهور امروز به این صراحت جمله دوم را به کار ببرد اما او همینقدر صریح در جو نیمهواقعی - نیمهکاذب سال 1401 جمله اول را به زبان آورد؛ جملهای که سوای ضعف تحلیلی گویندهاش از روند تحولات سیاسی و اجتماعی، نوعی شتابزدگی حاد در موضعگیری روی جو حاکم بر جامعه را نشان میدهد. واقعیت آن است که ارتباط روزمره و تنگاتنگ تمام انسانها با جامعه باعث میشود همگان درباره کلیتی که نامش را جامعه یا مردم میگذارند هم بیندیشند و اظهار نظر کنند. در کمتر نقطهای از جهان میتوان وارد جمعی شد که در آن گزارههای مختلفی درباره جامعه طرح نشود. با این حال نه واژه مردم آنقدر تهی از تضاد معنایی است که بتوان گزارهای کلی درباره آن طرح کرد و نه ساختارهای اجتماعی آنقدر عیان هستند که همگان بتوانند به آن نگاه دقیقی داشته باشند که اگر چنین بود اساسا دانش اجتماعی به عنوان یک تخصص نوین جایی در میان علوم باز نمیکرد. یک اندیشمند اجتماعی یا جامعهشناس در نخستین گام برای شناخت جهان پیرامونی خود باید از حصار طبقاتی، جغرافیایی و هنجاری شکلگرفته در پیرامون خود حتیالمقدور خارج شود تا امکان فهم جامعه از منظر دیگر مردمان را بیابد. در ناخودآگاه همه انسانها مردم در نسبت با «خود» تعریف میشوند. عموما انسانها از نقطهای که ایستادهاند پیرامون خویش را با محیط، منافع و ارزشهای خود کدگذاری میکنند و دنبال تاییدی برای کدهای خود میگردند. به همین خاطر تعریفی که طبقات و اقشار اجتماعی مختلف از خیر جمعی، حقوق و تکالیف دارند با یکدیگر متضاد است و این تضاد میدان نزاعهای سیاسی و اجتماعی را باز میکند. در چنین فضایی عبور از این حصارها و قرار گرفتن در جایگاهی رفیعتر پیششرط این اندیشمند اجتماعی برای شناخت جامعه است. با این حال تجربههای متمادی حکایت از آن دارد که باز هم جامعهشناسان سوژه مطالعه خود را در نسبتی گسستناپذیر از نظام ارزشی خود میبینند و به جای آنکه بهدنبال کدگشایی از حوادث اجتماعی پیرامون خود باشند، خیلی اوقات مشغول کدگذاریهای جدید برای تایید پیشفرضهای خود میشوند. در چنین موقعیتی اگر اندیشمندان اجتماعی خود را محتاج دریافت تایید از محیطی بدانند که از آن برخاستهاند، ناخودآگاه دچار یک کوررنگی در مشاهده حوادث اجتماعی میشوند. آنچنان که در نمونهای که ابتدای یادداشت به آن اشاره شد، چنین مسالهای نمود پیدا کرد و یک نفر در قامت تحلیل تحولات اجتماعی چشم بر بسیاری از متغیرها بسته و چنین پیشگویی مضحکی را با چنان نسخه غیرمتعهدانهای به جامعه تجویز میکند. در سالهای اخیر و به فراخور بسیاری از اجتماعات بزرگ مردمی این سوال طرح میشود: چرا بخشی از بدنه جامعهشناسان ایرانی اینچنین اجتماعاتی را که انعکاسی از بخش بزرگی از جامعه است عامدانه نمیبینند یا اگر هم به چشم میآورند با کدگذاریهای سیاسی بیاهمیت میشمارند؟ نمونه مشابهی از این امر در ماههای گذشته و همزمان با نسلکشی آشکار رژیم صهیونیستی در نوار غزه طرح شد که چرا روشنفکران ایرانی که همواره ژست مخالف خشونت دارند در برابر این جنایت فجیع سکوتی تاییدآمیز اتخاذ کردهاند؟ این کوررنگی در برابر مصادیقی همچون حضور 4 میلیون ایرانی در اجتماع اربعین حسینی، بدرقه چند میلیونی رئیسجمهور شهید در تشییعهای تبریز، قم، تهران، بیرجند و مشهد، حضور میلیونی در آیینهای مذهبی از سویی و سکوت در برابر بزرگترین نسلکشی معاصر در غزه که فریاد بسیاری از روشنفکران غربی را نیز درآورده از سوی دیگر نشان از آن دارد که بخش بزرگی از جریان فکری غربگرا در کشور نه تنها ناظران خوبی نیستند که آنچه به عنوان ناظر نیز تفسیر میکنند کاملا برخاسته از نگرش ایدئولوژیک آنهاست. کوررنگی ایدئولوژیک جامعه روشنفکری غربگرا در ایران در برهههای مختلف با تحلیلهای غلط و جوزده این جماعت باعث شده وجاهت جامعه دانشگاهی کشور نیز ضربه ببیند و این ضربه در بلندمدت جایگاه نهاد دانشگاه را در جامعه ایران تضعیف کرده است. جامعه وقتی دانشگاه را به عنوان عالیترین نظام فکری کشور نه در جلوی خود که در پشت سر خویش پیدا کند عملا برای یافتن پاسخهای خود نیز به نخبگان سیاسی و اجتماعی رجوع نمیکند.
آنچه این روزها به بهانه تشییع حماسی و چند میلیونی رئیسجمهور شهید بار دیگر بسیاری از تحلیلگران را متعجب کرده، نشان از یک عقبماندگی تحمیلی به اندیشمندان اجتماعی دارد. رد این عقبماندگی را باید در دوگانه کاذبی جست که روشنفکران را نیز به سکوتی غیراخلاقی در برابر نسلکشی غزه رساند. دوگانه «حاکمیت - مردم» که گمان میکند در همه عرصهها سویی نهاد دولت است و سوی دیگر مردم، باعث میشود عملا پیوندهای تاریخی میان مردم و جمهوری اسلامی نفی شود. این نفی اما هرقدر در کدگذاریهای زبانی جامعهشناسان و روشنفکران تکرار میشود به ناگاه با یک حضور میدانی کدگشایی میشود و فقدان اعتبار نظریات این قشر را عیان میکند.