مسعود اکبری
1- روز گذشته توافق آتشبس میان لبنان و رژیم صهیونیستی وارد فاز اجرائی شد. تجاوز زمینی رژیم صهیونیستی به خاک لبنان از ۱ اکتبر ۲۰۲۴ (10 مهر 1403) آغاز شد و در پی آن با درگیریها میان رژیم صهیونیستی و رزمندگان حزبالله، جنگ تشدید شد.
در ظاهر امر، حزبالله در این مدت و به ویژه پس از عملیات طوفانالاقصی مشغول جنگ با رژیم صهیونیستی بود، اما در اصل و در کف میدان، مقاومت لبنان علاوهبر رژیم صهیونیستی با آمریکا و ناتو درگیر جنگ بوده است و رژیم صهیونیستی به مثابه تابلوی انحرافی جبهه استکبار در این نبرد حضور دارد.
در حقیقت رزمندگان غیور حزبالله لبنان در حال نبرد با تمامی جبهه کفر به سرکردگی آمریکا هستند و تقلیل دادن این جنگ به نبرد حزبالله و رژیم صهیونیستی، یک خطای محاسباتی فاحش است.
2- پس از اعلام آتشبس، بسیاری از صهیونیستها بر این باورند که این آتشبس به معنای پذیرش پیروزی حزبالله و تسلیم ارتش اسرائیل در جبهه نبرد جنوب لبنان است. به این موارد توجه کنید:
- نتانیاهو حرف از پیروزی نهائی و مطلق زد، اما نگفت پیروزی کدام طرف. آتشبس یعنی تسلیم در برابر حزبالله. (آویگدور لیبرمن، وزیر جنگ اسبق رژیم صهیونیستی و رئیس حزب «اسرائیل بیتنا»)
- با این توافق، دستاوردهای نیروهای ارتش اسرائیل و فرماندهان آن به یک شکست کامل امنیتی- سیاسی تبدیل شد. (نفتالی بنت، نخستوزیر سابق رژیم صهیونیستی)
- با اعلام آتشبس، بزرگترین فاجعه تاریخ ما در دوره مسئولیت نتانیاهو اتفاق افتاد. (یائیر لاپید، رئیس اپوزیسیون دولت نتانیاهو)
- تصمیم کابینه برای آتشبس، یک اشتباه بزرگ است. آتشبس در این مرحله ساکنان شمال را به خانههایشان باز نمیگرداند، حزبالله را از اقدامات خود منصرف نمیکند و اسرائیل در واقع یک فرصت تاریخی را برای ضربه به حزبالله از دست خواهد داد. (ایتمار بن گویر، وزیر امنیت داخلی رژیم صهیونیستی)
- نتانیاهو ترسو است، او هرگز جرات به چالش کشیدن حزبالله را نداشت. (یائیر گولان، رئیس حزب دموکرات)
- توافق خوب ساکنان شمال را به منازلشان بازمیگرداند، اما آتشبس، نه تنها به این نتیجه ختم نشد بلکه حزبالله را پشت مرزهای ما بازخواهد گرداند. (بنی گانتس، وزیر جنگ سابق رژیم صهیونیستی)
3- «یوآو زیتون» خبرنگار مسائل نظامی یدیعوت آحارانوت در توئیتی با اشاره به تصاویر پایین کشیدن پرچم رژیم صهیونیستی در جنوب لبنان نوشت: «معلوم نیست اسرائیل چگونه اجازه چنین عقبنشینی تحقیرآمیزی را داده است؛ صبح چهارشنبه لبنانیها پرچم اسرائیل را که سربازان ارتش اسرائیل در بیت الشعب برافراشته بودند، پایین کشیدند.»
4- کارشناسان و صاحبنظران بر این باورند که ۶ عامل فشار بر رژیم صهیونیستی، در نهایت این رژیم را مجبور به پذیرش آتشبس کرد.
این 6 عامل عبارتند از: 1) در ماههای اخیر و به ویژه پس از 10 مهرماه سال جاری، با وجود بمباران شدید جنوب لبنان از سوی رژیم صهیونیستی، حزبالله لبنان نه تنها عقبنشینی نکرد، بلکه حملات موشکی آن نیز متوقف نشد.
2) ساکنان شمال سرزمینهای اشغالی نتوانستند به منازل خود بازگردند.
3) رژیم صهیونیستی در اصلاح و تغییر قطعنامه بینالمللی ۱۷۰۱ از طریق مذاکرات عاموس هوکشتاین فرستاده آمریکا ناکام ماند و رئیس پارلمان لبنان باب هرگونه تعدیل در این قطعنامه یا تحمیل خواستههای جدید به لبنان را بست.
4) رژیم صهیونیستی نتوانست هیچ تغییر سیاسی در لبنان و منطقه ایجاد کند. 5) رژیم صهیونیستی در عرصه میدانی نیز با شکست مواجه شد و تجاوز زمینی آن به لبنان به بنبست خورد و خسارات و تلفات زیادی را متحمل شد و در نهایت تعداد کشتهها و زخمیهای نظامیان آنها افزایش پیدا کرد. 6) نتانیاهو در عرصه داخلی نیز با فشار مضاعفی مواجه است. این فشار از سوی اعضای تندروی کابینه و صهیونیستهای افراطی از یک طرف و مخالفان و اپوزیسیون از طرف دیگر تشدید شده است.
5- سازمان رادیو و تلویزیون رژیم صهیونیستی بهنقل از منابع ارشد این رژیم اعلام کرد که چندین نقطه ضعف اساسی برای اسرائیل در بندهای توافق آتشبس با لبنان وجود دارد و مهمترین آنها این است که صراحتاً به اسرائیل اجازه اقدام نظامی علیه لبنان داده نمیشود.
دولت لبنان توانست که با خواسته دشمن مبنی بر آسیب رساندن به مبارزان مقاومت در میدان مخالفت کند و مضمون این توافق که مبتنی بر شکست و تسلیم بود را تغییر داد. به عبارت دیگر، آنچه در میدان رخ داد برای دولت لبنان این فرصت را فراهم کرد تا اصلاحاتی بر توافق وارد کند و خواسته دشمن مبنی بر تسلیم شدن را نپذیرد. دشمن صهیونیستی نتوانست خواستههای خود مبنی بر ایجاد منطقه حائل در مرزها و نابودی حزبالله را محقق کند و مطمئن شد که این امر ناممکن است.
بنابر سه دلیل، ارتش رژیم صهیونیستی در دستیابی به اهداف نظامی خود ناکام ماند؛ این عوامل عبارتند از عدم امکان ورود و پیشروی در مناطق جنوبی لبنان، متوقف نشدن آتش ریزی حزبالله بر سرزمینهای اشغالی و احیای مجدد ساختار و سازمان رزم حزبالله.
رژیم صهیونیستی درخصوص حمله به لبنان، ایجاد منطقه حائل درجنوب لبنان را یکی از اهداف خود اعلام کرده بود و در این راستا با حمله زمینی، درصدد اشغال بخشی از خاک لبنان و تحمیل ترتیبات امنیتی جدید بر این منطقه بود، اما با مقاومت جانانه رزمندگان حزبالله مواجه شد و با تحمل تلفات سنگین انسانی نتوانست به هیچ عنوان پیشروی قابل ملاحظهای در این خصوص کسب کند.
مقامات رژیم صهیونیستی پیش از این در اظهارنظری مضحک مدعی شده بودند که بیش از 80 درصد توان نظامی و موشکی حزبالله را نابود کردهاند. اما عملیاتها و حملات موشکی سنگین حزبالله علیه تلآویو، حیفا، عکا و دیگر بخشهای سرزمین اشغالی تا عمق 150 کیلومتر در روزهای اخیر و حتی روز آخر قبل از آتشبس نشان داد که دستگاههای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی و سران سیاسی و نظامی این رژیم، دچار خطای محاسباتی شدهاند و خود نیز به آن اعتراف کردند.
6- روز گذشته، انتشار تصاویر بازگشت پیروزمندانه مردم لبنان به مناطق جنوبی و مرزی با در دست داشتن تصاویری از شهید سید حسن نصرالله و شهید سیدهاشم صفیالدین و پرچمهای حزبالله، خشم صهیونیستها را که نه میتوانند و نه نمیخواهند که به منازلشان در مناطق اشغالی در نوار مرزی با لبنان بازگردند، برانگیخت. جماعت بدبختی که با گذشت بیش از ۴۰۰ روز، حاضر به اعتماد به وعدههای نتانیاهو و بازگشت به منازل غصبی خود در نوار مرزی لبنان نیستند.
«آویهای استرن» شهردار شهرک کریات شمونا در شمال اراضی اشغالی دیروز گفت: «آمادگی آن را ندارم که شهرکنشینان را مانند دام برای قربانی به کریات شمونا بازگردانم. من خودم هم برای بزرگکردن فرزندانم در کریات شمونا احساس امنیت نمیکنم.»
«آویخای ادرعی» سخنگوی عربزبان ارتش صهیونیستی که طی هفتههای گذشته به صورت مستمر خواستار تخلیه شهرها و روستاهای مختلف در جنوب لبنان میشد، دیروز پس از آغاز موج بازگشت لبنانیها به منازلشان، با وجود برقراری آتشبس، با خشم و عصبانیت خطاب به لبنانیها گفت: «ساکنان نباید به روستاهایی که ارتش اسرائیل دستور تخلیه آنها را داده یا به سمت محل حضور نیروهای نظامی اسرائیلی در منطقه بروند.» اما این اظهارات تاثیری در موج بازگشت لبنانیها به منازلشان نگذاشت و خشم صهیونیستها را نیز مهار نکرد.
7- روزنامه معاریو روز گذشته در گزارشی نوشت: «نتانیاهو در توصیف واقعیتی که وجود ندارد و در دادن وعدههایی که عملی نمیشود، تبحر دارد. واقعیت این است که اسرائیل قدرت نظامی و سیاسی برای از بین بردن حزبالله را ندارد و گفتن حقیقت بهتر از اظهار این توهمات دروغین است.»
8- واقعیت این است که آتشبس اخیر میان لبنان و رژیم صهیونیستی نقطه آغاز است، نه نقطه پایان. عملیات طوفانالاقصی، عملیاتهای وعده صادق 1 و 2، انزجار بیسابقه از رژیم کودککش اسرائیل در اقصی نقاط جهان و به ویژه در کشورهای اروپایی و آمریکا، اعتراضات گسترده و روزافزون در داخل سرزمینهای اشغالی علیه دولت نتانیاهو و ایجاد آشوبهای خیابانی، اختلافات گسترده میان مقامات ارتش و مقامات سیاسی صهیونیستی در مدیریت بحران جنگ و عزل یوآو گالانت وزیر جنگ رژیم از سوی نتانیاهو، افشا و درز اسناد محرمانه رژیم صهیونیستی، صدور حکم جلب نتانیاهو در دادگاه بینالمللی لاهه و آتشبس اخیر میان لبنان و رژیم صهیونیستی، همگی به مثابه قطعات پازلی است که در نهایت، به فضل الهی نابودی رژیم صهیونیستی را رقم خواهد زد.
ماندگاری حق و نابودی باطل، یک قانون و سنت الهی است. خداوند متعال در آیه ۱۸ سوره مبارکه انبیاء میفرماید: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ»؛ ما حقّ را بر باطل میکوبیم تا مغز آن را درهم بشکند، پس بیدرنگ، باطل محو و نابود میشود.
«ران بن یاشای» کارشناس نظامی روزنامه یدیعوت آحارونوت چندی پیش گفته بود: «اسرائیل سیر قهقرایی خود را به سوی فروپاشی در پیش گرفته است و بحران فعلی مرحلهای جدید و در عین حال مهم در مسیر فروپاشی آن محسوب میشود تا در مرحله بعدی حذف شدن اسرائیل از نقشه خاورمیانه (غرب آسیا) رقم بخورد.»
جنگ بر سر هویت
حمیدرضاشاهنظری
رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیاناتشان در دیدار اخیر بسیجیان با ایشان از هویتزدایی به عنوان یکی از مهمترین حربههای استعمارگران و سلطهگران برای نابودی ملتها و تسلط بر آنها نام بردند و فرمودند: «نقشه استعمار این است؛ تاریخ شما را انکار کنند، هویت شما را انکار کنند، تواناییهای شما را انکار کنند؛ وقتی شما میخواهید نفت کشور خودتان را که در اختیار انگلیس است ملی کنید، عواملشان در داخل کشور بیایند سخنرانی کنند، بنویسند که چه حرفها! ایرانی مگر میتواند پالایشگاه آبادان را اداره کند؟ ایرانی آفتابه گلی هم نمیتواند بسازد! اینجوری تحقیر کنند ملتها را. بسیج، نقطه مقابل این است؛ بسیج، نقطه مقابل این تحقیر ملی است. سلطهگران برای اینکه بتوانند تسلط پیدا کنند، دستکاری میکنند باورهای ملی را. یک ملتی یک تاریخی دارد، یک اعتقادی دارد، یک بزرگانی دارد، یک باوری دارد؛ این را دستکاری میکنند، خراب میکنند، تحقیر میکنند.»
این تبیین شیوه تاریخی استعمارگران و سلطهگران در قبال ملتها، اشاره به خطرناکترین و مؤثرترین حربههای سلطهگران برای به انقیاد کشاندن ملتها و جوامع است. مطالعات مختلف نشان داده که هرگاه مستکبران توانستند ملتی را از هویت خود بیگانه و حتی دشمن هویت تاریخی خود کنند، موفق به استیلا و در اختیار گرفتن تمام امور آن ملت شدهاند. هویت هر جامعهای ارتباط وثیقی با موجودیت و هستی آن جامعه دارد. اگر هویت یک جامعه انکار شده و افراد جامعه بپذیرند که فاقد یک هویت تاریخی متشکل از روایتهای کلان هستند، در برابر روایت دشمن مغلوب شده و دست دشمنان را برای روایتسازی از هویت خود باز خواهند گذاشت و به مرور دچار اضمحلال هویتی و فرهنگی شده و بیگانگان را بر خود مسلط خواهند کرد. برخی خیال میکنند که تهاجم فرهنگی دشمن، یک امر طبیعی و فرایندی عادی ناشی از توسعه است که بعضی را دچار سوءتفاهم کرده و توسط آنان بزرگنمایی شده است، در حالیکه این واقعیت کاملاً به صورتی هدفمند هویت ملی ایرانیان را نشانه گرفته است. هویت در واقع از یک جنبه مهم، یک فرایند معناسازی بر اساس یک ویژگی فرهنگی یا مجموعه به هم پیوستهای از ویژگیهای فرهنگی است. اگر ما معنایی که خودمان به هستی و چیستی خودمان میدهیم را کنار بگذاریم لاجرم معنایی را که دشمن به آن میدهد میپذیریم. امروزه با مطالعات گستردهای که در زمینه استعمار صورت گرفته مشخص شده که هویتزدایی به عنوان یک ابزار اساسی و زیربنایی برای سرکوب انسانها و جوامع از سوی سلطهگران مورد استفاده قرار گرفته و میگیرد. هویت یک جامعه با آرمانها، ارزشها، تاریخ، نمادها و آداب و سنن آن جامعه و به طور کلیتر به فرهنگ آن جامعه ارتباط وثیق دارد. از این رو، هرگونه تضعیف یا نابودی هر یک از این عناصر به معنای کمک به دشمن برای استیلای بیشتر است.
نابودی هویت با نابودی زبان، سبکها و سنتهای فرهنگی و حتی تغییر در شیوه اندیشیدن پیوند دارد. در مورد ایران، با توجه به گستردگی سرزمینی و فرهنگی ایران و اهمیت تاریخی آن، در دوران متأخر و به ویژه در ۲۰۰ سال اخیر، دشمنان ملت ایران به موازات تغییر مرزها و کوچک کردن ایران به کوچک کردن جغرافیای فرهنگی این ملت نیز پرداختند. تنها در یک نمونه انگلیسیها، زبان رسمی هندوستان و زبان اداری- سیاسی این کشور را که تا ۱۲۰ سال قبل فارسی بود تغییر دادند. کشوری که گفته میشود فقط ۲۰ هزار دیوان فارسی در آن وجود داشته است!
در گذشته سلطهگران و استعمارگران بیشتر از ابزارهای سخت مانند حمله نظامی و نفوذ سیاسی استفاده میکردند و البته نفوذ و سلطه فرهنگی خود را به موازات آن چیره میکردند ولی امروز با توسعه فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، نفوذ فرهنگی و هویتزدایی مهمترین ابزار سلطه به شمار میرود. این هویتزدایی به قدری با مسلط کردن گفتمانهای مطلوب دشمن به صورت عمیق رخ میدهد که به عمق روان انسانهای یک جامعه نفوذ میکند و حتی باعث میشود که افراد جامعه سلب هویت شده و مورد سلطه قرار گرفته، این وضعیت را یک امر طبیعی و ناشی از برتری ذاتی سلطهگر و حقارت ذاتی خود بدانند. مطالعات پسااستعماری به خصوص تلاشهای فرانتس فانون به خوبی این وجه روانی هویتزدایی و سلطهگری را آشکار کرده است.
برای نمونه امروز، تلاش برای گسترش بیحجابی و مبارزه با حجاب به عنوان ویژگی فرهنگی و تمدنی ایرانیان و حوزه فرهنگی ایران چه پیش و چه پس از اسلام و تلاش برای جا انداختن اباحهگرایی و بیعفتی به جای آن، تلاش برای نابودی خانواده، از بین بردن سنتهای پسندیده اجتماعی، رشد فردگرایی و لذتگرایی و مواردی از این دست، با هدف گسست افراد از جامعه، توسعه فردگرایی و جامعهستیزی و از بین بردن هویت اجتماعی و همبستگی اجتماعی در حال پیگیری است. اثرات این هویتزدایی و تعلیق هویت ملی، باعث میشود که افراد به جای ارج نهادن و ارزش قائل شدن به جامعه خود، با بحران معنا مواجه شده و به سمت دشمنی با جامعه خود و تقدیس جامعه و ارزشهای دشمن به پیش روند. دیدن معدود افرادی که از حمله چندی پیش رژیم صهیونیستی به ایران خوشحال بودند یا در شبکههای اجتماعی با ارتش سایبری دشمن در پروپاگاندای تشویق به نابودی ایران به دست دشمن همسو میشدند، ناشی از همین فرایند است.
امروز بالاترین جنگها در جهان، «جنگ معنا» و «جنگ هویت» است و نظام سلطه کوشیده با ایجاد گفتمانهای مسلط، حوزههایی از دانش را پدید آورد که تثبیت کننده روابط قدرت مدنظر خود باشد. ایران اسلامی به خاطر خیزش مردم آن علیه استکبار و آغاز راهی جدید در تاریخ بشری، یکی از مهمترین اهداف حملات هویتی بوده که در همه عرصههای ممکن در حال رخ دادن است و به قدری شدت دارد که از آن باید به عنوان «تروریسم فرهنگی» نام برد که فتنه زن، زندگی، آزادی یکی از نقاط عطف آن است.
علت تمرکز ویژه دشمن بر مسئله حجاب و حیای زنان ایرانی، برخلاف نظراتی که آن را به معنای مخالفت با جمهوری اسلامی تعبیر میکنند، تلاش برای از بین بردن هویت ملی ایرانیان است. ملتی که از هویت چندهزارساله خود عقبنشینی کند به مرور از خیلی چیزها عبور خواهد کرد. این ملت، جانفشانیها و خون دادنهای نیاکان خود را برای حفظ ارزشهای جامعه خود و حفظ سرزمینش نخواهد دید، به تمدن خود نخواهد بالید و تاریخ کشور خود را نخواهد شناخت. دشمن خود را تقدیس خواهد کرد و بزرگترین آرزویش تشبه به دشمن و جلب توجه دشمنان خواهد بود. راه مقاومت هر ملتی در برابر سلطه و استعمار، پاسداشت ارزشهای تمدنی و ملی و افتخار به هویت خود است، به خصوص که هویتش بر مبنای توحید و ضدیت با هر نوع سلطهای شکل گرفته باشد.
بسیج؛ الگوی موفق جهانی
محمدکاظم انبارلویی
بسیج یک تفکر، مکتب و گفتمان است. امامین انقلاب از آغاز پیدایش و تشکیل بسیج همواره بر این نکات تاکید کردند که بسیج را باید از نگاه یکمکتب و گفتمان و تفکر نگریست. بسیج طی سالهای بعد از انقلاب مشکلگشای بسیاری از مسائل کشور در حوزههای اقتصادی، اجتماعی، عمرانی، سیاسی، نظامی و... بوده است.
از این نگاه، بسیج را میتوان یک ضرورت تام و تمام برای تداوم انقلاب و حیات جمهوری اسلامی تلقی کرد.
در حوزههای نظامی پیش از شروع دفاعمقدس، بسیج در جنگ داخلی نقش تعیینکنندهای داشت و در زمان جنگ تحمیلی و پس از آن در سه نبرد نرم آمریکا علیه حیات و موجودیت جمهوری اسلامی، بسیج همیشه در صف اول مقابله قرار داشت.
در حوادث طبیعی مثل سیل و زلزلهها بسیجیان بهعنوان صفشکنان وارد عمل میشدند و طلایهداران کمکرسانی به مردم بودند. همچنین در موضوع کرونا هم شاهد حضور بهموقع و بهنگام بسیج برای مقابله با این ویروس خطرناک بودیم.
در حوزه اقتصادی و اجتماعی همواره این گروههای جهادی در شهرها و روستاهای محروم حضور پیدا میکردند و با تلاشهای بیدریغ خود پیگیر رفاه و آسایش و کمک به ملت ایران بودند. این عملکرد جزو کارنامه درخشان بسیج بهشمار میرود و در ذهن همه ایران این مکتب و تفکر بهعنوان یک چهره بهیادماندنی ثبت و ضبط شده است.
تجربه بسیج البته منحصر به فعالیتهای بسیجیگونه در داخل مرزهای جمهوری اسلامی ایران نیست، بلکه از این ساختار میتوان بهعنوان الگویی برای بهرهگیری سایر کشورها هم استفاده کرد.
کشورهایی که با ایران در منطقه و دیگر نقاط دنیا همگرایی سیاسی دارند از تجربه بسیج در کشورمان عبرتها گرفتند و این تجارب را در کشور خود نیز به کار بردند.
درعراق و سوریه هنگام پدیداری داعش و جنایات بیشماری که در این دو کشور توسط این گروه تروریستی انجام شد دولتهای سوریه و عراق با استفاده از تجربه ایران توانستند یک سازمان رزم فوقالعاده کارآمد تشکیل دهند و در نهایت در نبرد با داعش به پیروزی برسند.
حشدالشعبی درعراق توانست در شرایطی که داعش درچند کیلومتری بغدادبود این گروه آشوبگررا به عقب بنشاند و یک ساختار نظامی پرقدرتی را بهوجود آورد و داعش را به شکست وادار کند.
همین تجربه در سوریه هم اتفاق افتاد. علاوه بر ارتش سوریه، نیروهای مردمی این کشور تحت فرماندهی سپاه قدس و شهید حاجقاسم سلیمانی بهسرعت در سراسر کشور شکلگرفت و سازمان رزم داعش را زمینگیر کرد.
در آمریکایلاتین هم کشورهایی مثل کوبا و ونزوئلا که با ایران همگرایی دارند بهنوعی با تشکیل یک بسیج مردمی در ساختار سیاسی توانستند بخش زیادی از توطئههای آمریکا را خنثی کنند؛ بنابراین الگوی بسیج بهعنوان یک تجربه موفق و بنبستشکن در همه عرصهها حضوری درخشان داشته و دارد.
چشم انـداز آتـشبـس لبـنان
صلاح الدین هرسنی
بالاخره بعد از گذران و سپری شدن یک دوره صبر و انتظار، ابتکار دیپلماتیک جو بایدن در کاخ سفید مبنی بر برقراری آتش بس میان اسرائیل و حزب الله نتیجه داد و هم اینک، همه نشانه ها و قراین حاکی از آن است که طرفین رضایت به چنین توافقی داده اند. بر اساس این توافق، حزبالله و اسرائیل ۶۰ روز فرصت دارند تا نیروها و تسلیحات خود را از منطقه و خط آبی (مرز غیررسمی بین لبنان و اسرائیل) و رودخانه لیتانی در حدود ۳۰ کیلومتری عمق خاک لبنان خارج کنند.
از منظر نشانه شناسی، اگر چه قراین و شواهد امر نشان می دهند که چنین توافقی با توجه به راهبرد های اعلامی و اعمالی طرفین شکننده و ناپایدار باشد، اما اگر چنین توافقی دائمی باشد، هر یک از طرفین اهداف و منویاتی را از پس چنین توافقی دنبال می کنند. در این ارتباط، اهدافی را که اسرائیل از پس این توافق دنبال می کند، بیش از همه متوجه آزادی گروگان ها در غزه است. به واقع یک رابطه معنا داری میان برقراری آتش بس اسرائیل با حزب الله با آزادی گروگان های اسرائیلی در غزه وجود دارد. واقعیت آن است که سمت و سو های مواضع اعلامی افکار عمومی در اسرائیل با توجه به طولانی شدن جنگ به نفع نتانیاهو و کابینه جنگ طلبش نیست. تحت این شرایط همه مشروعیت و مقبولیت عمر سیاسی نتانیاهو در گرو آزادی گروگان هایی است که جنبش حماس توانسته از آن به عنوان یک اهرم فشار از همان ابتدای اجرای طوفان الاقصی در هفتم اکتبر علیه اسرائیل استفاده کند. از منظر علت شناسی، عمده دلایل اصرار نتانیاهو در ادامه جنگ چه در جنوب و چه در شمال غزه بیش از همه تلاشی برای آزادی گروگان های اسرائیلی در بند حماس بوده است. البته آزادی گروگان های اسرائیلی از بند حماس همه اسباب و علل تداوم و اصرار به جنگ از سوی نتانیاهو نیست. نتانیاهو درگیر بحران و معضل بزرگتری چون ایمن و آزادی سازی شمال اسرائیل نیز برای بازگشت ۱۵۰هزار اسرائیلی نیز است. چرا که بازگشایی جبهه جدیدی از شمال به صورت موازی از طرف حزب الله آنهم از هشتم اکتبر ۲۰۲۳ موجب آواره شدن ۱۵۰ هزار اسرائیلی شده است که نتانیاهو نتوانست زمینه بازگشت این تعداد آواره اسرائیلی را به همراه آزادی گروگان ها به رغم اجرای دکترین ضاحیه در جنوب و چه در شمال فراهم کند.
بنابراین نتانیاهو را باید در این ناکامی، بازنده بزرگ این جنگ دانست، به ویژه آنکه او در این ناکامی با بزرگترین اپوزیسیون خود مواجه خواهد شد و هیچ شانسی برای تداوم بی چالش صدارت خود ندارد. ضمن آنکه دیوان کیفری بین المللی حکم جلب نتانیاهو و وزیر دفاع برکنار شده او یعنی یوآو گالانت را صادر کرده است که هیچ خبر و نشان خوبی برای آینده حیات سیاسی نتانیاهو و ارتدوکس های اسرائیل نیست. اما آن سوی ماجرا، محققا تداوم آتش بس و پایداری آن مطلوبیت های راهبردی فراوانی را هم برای حزب الله خواهد داشت..به واقع تداوم و پایداری این آتش بس موجب باز سازی و سازماندهی مجدد جنبش حزب الله خواهد شد و در حکم تزریق خون جدیدی برای حیات سیاسی جنبش حزب الله خواهد شد. با این همه آنچه بیش همه تضمینی برای تداوم و پایداری این آتش بس خواهد شد آن است که نتانیاهو بخواهد سودای خلع سلاح حزب الله را از رهگذر چنین آتش بسی از سر بیرون کند. به واقع یک اشتباه مرگبار برای نتانیاهو آن خواهد بود که چنین آتش بسی را مقدمه خلع سلاح حزب الله بداند. چراکه جنگ میان اسرائیل با حزب نه لزوما آرمانی و ایدئولوژیکی بلکه چنین جنگی ماهیت تاکتیکی و ژئوپلیتیکی دارد و محققا رویکرد تاکتیکی و ژئوپلیتیکی چنین آتش بسی برای جنبش حزب الله رحجان و اولویت دارد. این رویکرد ها به داینامیک شدن حیات حزب الله در ترسیم معادلات آینده طرفین می انجامد.
ما و ترامپ؛ ما و ایران
سیدمصطفی هاشمیطبا
بسیار تردید داشتم که نام رئیسجمهور منتخب آمریکا در سال 2024 را در این مختصر بیاورم، ولی تکرار نام او در رسانهها که اغلب آینده کشور را به زلف او پیوند میزنند، وادارم کرد که در این مختصر نامی هم از او ببرم. اگر مطالب مندرج در رسانهها را تعقیب کنیم، میبینیم که اظهار نظرات متفاوت و متضادی درباره آمدن او انجام میشود. یکی مینویسد که میتوانیم با او بازار دو تریلیون دلاری داشته باشیم و یکی برعکس همه چیز را در تضاد و جنگ و ویرانی با آمدن او میبیند.
به خاطر دارم که قبل از انقلاب در شب پانزدهم شعبان (1346 هجری شمسی) در مسجد ایرانشهر استاد محمدتقی شریعتی سخنرانی میکرد. او گفت بارها میبینیم که سخنرانان در اثبات وجود حضرت حجت (ع) سخنرانی میکنند. وجود ایشان که برای ما نیاز به اثبات ندارد، بلکه باید ببینیم که در غیبت او چه باید بکنیم تا چشمان امام به حُسن عملکرد ما روشن باشد، والّا او نیازی به اثباتشدن کلامی نزد ما ندارد.
این سخنان یعنی نگاه به خود و نگاه به عملکرد درونی که آیا حسب منافع کشور در داخل عمل میکنیم یا آنکه اصولا نمیتوانیم منافع کشور خود را تشخیص دهیم.
البته اینکه منافع کشور چیست، خود جای بحث دارد و به طور کلی اگر صداقت وجودی باشد به جهانبینی (نه جهانشناسی، چراکه بسیاری که از جهانبینی حرف میزنند، نه جهان به معنی کره زمین را میشناسند و نه دستی بر شناختن جهان به معنی کائنات دارند) و ایدئولوژی وابسته است. این امر خیلی هم به مذهب و دین ارتباط ندارد، هرچند هرکسی که باوری داشته باشد، آن همان دین اوست. به هر حال گروهی در کشور ما معتقدند که باید به مصداق ان الحیوه، عقیده و جهاد انقلاب دائمی داشت و اگر نیمی از مردم جهان به خاطر هدفی که ترسیم شده فدا شوند، مانعی ندارد. گروه شبهنظامی داعش هم که ادعای مسلمانی دارد، چنین میاندیشد. درحالیکه ضد گروه اول هستند. حال اگر اولی 50 درصد جمعیت جهان را بکشد یا خود کشته شود و گروه دوم هم همین کار را بکند، دیگر انسانی روی زمین باقی نمیماند، درحالیکه هدف از بعثت انبیا اصلاح نوع بشر بوده و نه انهدام آنها. خمرهای سرخ هم همین ایده را داشتند. اینها و ازجمله صهیونیستها منافع گروه خود را در پیشبرد افکار خود به هر طریق حتی نسلکشی میدانند. اینها از این طرف پشتبام افتادهاند. گروه دیگری هم هستند که منافع کشور را در تسلیم بلاشرط به قدرتهای بزرگ میدانند و معتقدند هر قدم که خلاف رأی آنها برداشته شود، هزینه زیادی برای کشور دارد.
در میان این دو قطب افراط و تفریط یا بهتر بگوییم ضد عقل و انسانیت، طیفهای گوناگونی مسئله منافع کشور را معنی میکنند. این امری طبیعی است، زیرا نظرات و عقاید متفاوت است و چارهای جز آن نیست، اما در هرکدام از عقاید، صاحب عقیده باید اجزای کار خود را متناسب با شیوه درک منافع تهیه و تدارک ببیند و نه آنکه اعتقادی را برگزیند و سپس روش اجرائی خاصی برای جامعه را برگزیند که متضمن آسیبرساندن حداکثری، هم به ایده و هم به جامعه باشد. اگر کسی همسایهای بدخلق و ماجراجو که در ساختمان مرتفعی سکنی دارد، داشته باشد، هرگز حیاط خانه و پشتبام کوتاهتر از ساختمان همسایه را آینهکاری و آذینبندی نمیکند، چراکه هر لحظه ممکن است از بالای بام بلند به حیاط و پشتبام سنگ پرتاب کند و کلانتری محل هم کلاهش پشمی نداشته باشد (اشاره به سازمان ملل متحد). پس همسایه پایینی باید یا بر امکانات کلاه آهنین بگذارد یا به نحوی مدارا کند، چراکه به فرموده حافظ: با دوستان مروت با دشمنان مدارا.
عیب ندارد که انسان در راه خداوند شهید شود، ولی آیا اگر همه شهید شوند و همه خانومان آنان نابود شود، خدمت به گردنکشان نیست؟
به کشور خود نگاه کنیم، نمیتوان به انقلابی بینالمللی معتقد بود و اهداف بزرگ انقلابی را در سر داشت، ولی جامعهای بهشدت آسیبپذیر تنظیم کرد. همین جامعه آسیبپذیر، انقلابیون را سرانجام به ساکتین و تسلیمشدگان تبدیل خواهد کرد. اصل بقا برای تداوم مبارزه و تدبیر برای حفظ نفوس و امکانات از بدیهیات است. نابودی غزه و صدها هزار شهید و معلول و ناقصالعضو و آوارگی 1.5 میلیون نفر اگر منجر به بهتعویقافتادن پیمان ابراهیم باشد، شاید مرهمی بر دلهای کودکان بیمادر و مادران بیکودک باشد، درحالیکه امروز اگرچه هنوز پیمان ابراهیم کامل نشده، اما به جای اذان بلال در بالای کعبه در صدر اسلام که موجب گسترش و تقویت اسلام بود، فردی معلومالحال روی سقف کعبه نمادین، سرود جاهلی سر میدهد و نوید نابودی کعبه را به طور عیان هویدا میکند. درعینحال دانشگاه الازهر مصر و مفتیهای وهابی که عریانشدن قوزک پای یک زن را مستوجب آتش جهنم میدانند و بر آن تازیانه میرانند و دیگرانی که برای هر کار کوچک مثلا خلاف شرع کفن میپوشند، و خیل جمعیت مسلمان، یا از ترس یا به خاطر منافع یا به هر علت دیگر با سکوت خود دشمن را جریتر میکنند. آنچه میگذرد و در طول سالهای گذشته انجام شده، یک ناترازی بزرگ بین سیاستهای داخلی که جامعه و کشور را آسیبپذیر ساخته، با سخنان و سیاستهای خارجی ماست. در جهانی زندگی میکنیم که چشم قدرتهای بزرگ مثل غربیها، روسها و چینیها بر جنایات صهیونیسم در نابودی غزه و تجاوز به کشور مستقل لبنان بسته مانده است. در مقایسه با ما، آنان و حتی همسایگان چنین خواهند بود و بسیار ضروری است. با تدبیر و انتخاب راه ماندگار انقلابیگری به جای خودبزرگبینی، با اصلاح و تسلیح درونی جامعه به خود بیاییم و به نتیجه انتخابات آن سوی دنیا جلب نشویم. هرچند در طول سالهای گذشته همیشه «در این برهه حساس» بودهایم و حال هم «در برههای حساس» هستیم، اما بهواقع هرگز نیندیشیدهایم که پیش از آنکه دهانهایمان را باز کنیم، دریچه عقل را بگشاییم. اینک هم در برابر آنچه میگذرد، هرگاه چنین کنیم، میتوانیم توفانها را از سر بگذرانیم.
بمباران خوشه ای با کلمات آلوده
غلامرضا بنی اسدی
ما درگیر یک جنگ ترکیبی تمام عیاریم. همین الان وسط وسطِ وسطِ معرکه جنگ قرار داریم. منتها جنگِ رسانه ای. بمب های رژیم صهیونیستی به سرزمینِ ما نمی رسد اما کلمات شان مثل بمب خوشه ای در حال بمباران ادراک و انفجار در ذهن و ضمیر مردم است. سربازان و افسران این جنگ هم فارسی صحبت می کنند. فقط همین ۳۲ حرف را هنوز از ایرانی بودن با خود دارند اما مضمون کلمات شان تماما عبری است. آبشخور فکری و ذهنی شان صهیونیستی است چنان که نانی که بر سفره می گذارند هم طعم خون کودکان غزه را دارد. طعمِ خون چهار دلاور شهید پدافند هوایی ایران. دهان شان به طعم خون عادت کرده است. این هم خصلت صهیونیست هاست که پیشتر سرباز شان بر کلاهخود خود نوشته بود: زاده شده ام برای کشتن! این فارسی زبانان صهیونی هم شامه شان از خون شاداب می شود. منتها اینان به جای فشنگ در خشاب، کلمه در زبان دارند. فقط هم ایران را هدف نمی گیرند، جغرافیای عمل شان همه محور مقاومت است. جریان هایی که برای امنیت ملی ما نیز دست و بازویی پر توان اند. انصار ا... و حماس و جهاد اسلامی و به ویژه حزب ا... را می زنند تا زره ایران را بدرند. باز هم ابزار اول شان رسانه است. خوب می دانند که بمب هاشان سنگر ها را ویران و سنگر نشین را شهید می کند اما باز سنگر احیا می شود و با سنگر نشینِ تازه نفس در محور عمل قرار می گیرد. لذا با سلاح رسانه می آیند تا راه بازاحیا را بگیرند. آتش بس را ضعف حزب ا... می شمارند اما همین را برای صهیونیست ها که ادعاهایشان بی شمار بود، پیروزی نمایی می کنند. به دنبال تولید پیوست هایی هستند که آتش بس را شکست حزب ا... بنمایانند. اما اگر اندکی انصاف باشد، قطعا رای به پیروزی حزب ا... خواهند داد که در برابر یک ارتشِ مجهز به مرگبارترین جنگ افزارها و با حمایت قدرت های استکباری، تمام قد ایستاد و از پا نیفتاد. ایستاد و راه خود را می رود. این اگر پیروزی نیست پس چیست؟ مردم جنوب لبنان به خانه های خود برمی گردند اما هنوز شهرک نشین های صهیونیست جرئت آمدن به شمال سرزمین اشغالی را ندارند. اگراین شکست نیست پس چیست؟ واقعیت این است که دشمنِ ناکام در زمین، کار را در ذهن و ضمیر مردم پی می گیرد. در رسانه هایِ متعددشان، به بزرگ نمایی موفقیت ها و کوچک سازی شکست هایشان می پردازند. به عملیات سطحی شان عمق می بخشند و عمقِ ضرباتی را که دریافت می کنند، سطح نمایی می کنند. مدام از پیروزیِ رژیم جعلی و نابودی مقاومت در غزه می گویند اما در برابر این پرسش که اگر پیروزی که می گویید اتفاق افتاده است، اگر مقاومت را نابود کرده است، بفرمایید الان دقیقا با که می جنگید؟ با تانک به دنبال چه هستید؟ تفنگ هاتان به کجا شلیک می کند؟ ما حرف شما را قبول می کنیم، مقاومت تمام شده، خب چرا مردم و کودک و پیر و جوان را می کشید؟ اگر نقطه زنی می کنید چرا از زیر آوارها هیچ رزمنده ای بیرون کشیده نمی شود؟ این ها که پیکر زن و کودک و مردم عادی است. مدعی هستید فقط نیروهای مقاومت را به صورت هدفمند، نقطه زنی می کنید اما آنچه عیان می شود که نه رزمنده و سنگر که خانه مردم عادی را منفجر می کنید. عمله های رسانه ای اما بی آن که به رو بیاورند در برابر پرسش ها، همچنان به ذهن مخاطب شلیک می کنند. در ساحتی دیگر پوشالی بودن تحلیل های این جماعت نمایان تر است؛ آن جا که ایران به دنبال سنجش و شناسایی برای هدف قراردادنِ صهیونیست هاست، این صبر را ترس و سردرگمی معنا و تفسیر می کنند اما بعد از ضربه، برای زمانبر شدنِ جواب این رژیم معنایی دیگر جعل می کنند؛ این ماجرا باعث فرسایش روحی و خستگی نیروی پدافند ایران می شود! دقیقا یک اقدام را دوجور تفسیر می کنند آن هم با ۱۸۰ درجه اختلاف! مهم نیست چون ما هم می دانیم ماموریت شان چیست. این ماموریت را برای مردم خود باید تبیین کنیم. میدان اصلی جنگ امروز این جاست. آنان می خواهند با بمباران خوشه ای اذهان، جامعه را به اشتباه در ادراک مبتلا کنند. از این راه هم با کمترین هزینه، راه هایی برای خود بگشایند که در هماوردی نظامی در آن ناکام اند. این جاست که نقش رسانه ها، راهبردی تر از پیش تعریف می شود. رسانه نگاران هم نقشی کلانترگونه از پیش به عهده می گیرند. در برابر هر کلمه و تصویری که جعل می کنند باید کلمات و تصاویر صادق و واقعی ارائه کنیم؛ تنها راه با سلاح صداقت و اعتماد است.
ضرورت تبیین در تصمیمهای چالشبرانگیز
جواد شاملو
دولت وفاق در شرایط سختی روی کار آمد و بیشک هرگونه قضاوت در مورد عملکرد صدروزه آن بدون لحاظ این شرایط عجیب، از گوهر انصاف کمبهره خواهد بود. شهادت ناگهانی شهید رئیسی و بالا گرفتن شعله جنگ در منطقه، بر التهابات مزمن اقتصادی و اجتماعی کشور ضمیمه شد و تولد دولت چهاردهم را پیچیدهتر کرد. در چنین شرایطی بهترین شعار و رویکردی که میتوانست از سوی دولت جدید طرح شود، همین وفاق، همدلی و وحدت بود. شعاری که لازم است چه از سوی خود دولت و چه از سمت جریانها و جناحهای سیاسی بهطور حداکثری تحقق یابد. بااینحال این دولت هم مثل تمام دولتهای گذشته از مواجهه با انتقاد مصون نیست و نباید باشد. انتقاداتی که برخی تصمیمهای اخیر دولت قدری بر شدت آنها افزود و این افزایش حجم انتقادات، شاید دلخوری دولت را در پی داشت.
ما در اینجا در پی تشخیص درست یا غلط بودن این تصمیمها نیستیم. اما قدر متیقن آن است که از سوی دولت هم تبیین مؤثری در مورد آنها ارائه نشد. مشکل اساسیای که چند دولت اخیر شدیدا با آن دستبهگریبان بودند و از آن ضربه خوردند، فقدان زبان مشترک با مردم بود. دولت باید تصمیمهای چالشبرانگیز خود را تبیین کند و ضرورت آن را برای مردم جا بیندازد. در آن صورت حتی باوجود مخالفتها، منطق و عقبه سیاستها روشن است و همین از زهر انتقادها میکاهد.
تازه صدای منتقدان راحتتر شنیده میشود؛ اما مردم هم در ذهن و زبان خود گلایهها دارند که بدون تبیین و بیان پشتپرده سیاستها، این گلایهها خیلی زود راه به ناامیدی میبرد. مسئول در درجه اول باید صدای ناشنیده مردم را بشنود و با مردم وارد گفتوگوی تبیینی شود و صرفا خود را با انتقادات چند روزنامه یا کاربر فضای مجازی طرف نبیند. وقتی تبیین نمیکنیم، نمیتوانیم از غیرمنصفانه بودن انتقادها گلایه کنیم. این مشکلی بود که دولت سیزدهم هم از آن رنج میبرد واز این حیث مورد تذکر رهبر انقلاب بود. برای مثال حذف ارز ترجیحی، تصمیمی بود که دولت سیزدهم با منطق بهخصوصی به سمت آن رفته بود.
با آنکه موافقتها و مخالفتهای پرشوری در مورد آن وجود داشت، دولت از تبیین آن منطق بهخصوص غفلت کرد. اینکه آن تصمیم درست بود یا غلط، موضوع سخن ما نیست؛ اما تبیین ریشه یک تصمیم نشان میدهد حتی اگر آن تصمیم به غلط اتخاذ شده باشد، با دقت و مطالعه کافی و با نیت درست و به قصد اصلاح امور مردم گرفته شده است. خصوصا آنکه چند ماه اول هر دولت نقش زیادی در تصویرسازی از آن دولت نزد افکار عمومی دارد و در این دوران، دولتها باید بیشتر با مردم گفتوگو کنند.
گذشته از این موارد، شرایط امروز کشور ایجاب میکند در مواجهه با انتقادات، اعم از انتقادات منصفانه یا غیرمنصفانه با نهایت سعهصدر و مدارا برخورد شود.
شیخنعیم قاسم، مهندس پیروزی حزبالله
مهدی بختیاری
طی روزهای گذشته، حزبالله لبنان یکی از سنگینترین حملات خود به سرزمینهای اشغالی را رقم زد؛ عملیاتی که موجب شد نتانیاهو دستهای خونآلودش را بالا ببرد و مجبور به پذیرش آتشبس شود. در این حمله، حزبالله طی یک روز 400 پرتابه (اعم از موشک، راکت و پهپاد) را به سمت مناطق مهمی در شمال سرزمینهای اشغالی و شهرهای بزرگی نظیر حیفا، نهاریا و تلآویو پرتاب کرد که تعداد زیادی از آنها به اهداف خود اصابت کردند و ۷ میلیون سکنه این مناطق را به پناهگاهها فرستادند. این حمله در حالی انجام شد که اسرائیل مدعی بود طی هفتههای اخیر علاوه بر ترور فرماندهان حزبالله، بیش از 80 درصد انبارهای موشک این حزب را هم از بین برده است اما حمله اخیر و تداوم حملات حزبالله که حتی یک روز هم قطع نشد و سرانجام پذیرش ناچار آتشبس، نشان داد ادعای صهیونیستها مبتنی بر واقعیت نیست. مضاف بر اینکه حزبالله لبنان در روزهای اخیر برای نخستین بار، موشکهای جدید خود نظیر موشک فاتح 110 (در زدن تلآویو) و موشک کروز جدیدی را که مشخصاتش اعلام نشده نیز به میدان آورد. ترور آیتالله شهید سیدحسن نصرالله این نگرانی را در اذهان بسیاری ایجاد کرد که سرنوشت حزبالله چطور خواهد شد؟ بویژه اینکه بلافاصله بعد از سیدحسن، سیدهاشم صفیالدین رئیس شورای اجرایی حزبالله که اصلیترین گزینه جانشینی سید بود نیز به شهادت رسید و در طول چند هفته، ارتش اسرائیل به شکل هدفمند، فرماندهان عالیرتبه حزب نظیر سیدفؤاد شکر، ابراهیم عقیل، علی کرکی و دیگران را هم به شهادت رساند و حزبالله با یک خلأ در سطح عالی فرماندهی و رهبری مواجه شد.
کمی بعد از این تحولات، آیتالله شیخنعیم قاسم، روحانی و مهندس مشهور لبنانی که دههها قائممقامی حزبالله را برعهده داشت، به دبیرکلی این حزب انتخاب شد. «مهندس» سعی کرد روند پیشین حزبالله را که به دلایل گفتهشده و برخی دلایل دیگر، با اختلال روبهرو شده بود، ترمیم کند. مهندس شیخ نعیم قاسم علاوه بر اجتهاد، فارغالتحصیل رشته شیمی از دانشگاه لبنان است و از سال 1991 (دبیرکلی شهید سیدعباس موسوی) تاکنون طی 5 دوره به مدت 33 سال نیز جانشینی دبیرکل حزبالله را برعهده داشته است. شیخ نعیم قاسم از ابتدا در ماجرای تشکیل حزبالله لبنان حاضر بود و نقش اساسی در طراحی ساختار حزبالله در زمان دبیرکلی شهید نصرالله داشت و حالا با ماموریتی بسیار سخت و حساس روبهرو بود که باید حزبالله زخمخورده را در میانه یک جنگ تمامعیار با رژیم صهیونیستی مدیریت میکرد. به نظر میرسد با توجه به شکست دادن ارتش صهیونیستی در نخستین گام توسط شیخنعیم پس از انتخاب به دبیرکلی حزبالله، مهمترین ماموریت بعد ایشان، ترمیم سطوح عالی حزبالله و جایگزینی فرماندهان و احیای فرماندهی باشد، هر چند با موفقیت بزرگ مهندس در پیروزی بر اسرائیل و وادار کردن رژیم به آتشبس میتوان سنجید این موضوع تا حد زیادی در همین چند هفته اخیر انجام شده است. البته حزبالله لبنان با ساختار پیچیده و دقیقی که در زمان حیات ظاهری سیدحسن نصرالله طی 3 دهه تنظیم شد، نشان داد متکی به شخص نیست و اگر چه خلأ رهبر محبوب و استراتژیست بزرگی نظیر شهید نصرالله خسارات زیادی به همراه خواهد داشت اما نمیتواند جلوی روند چندین ساله حزبالله را بگیرد. خود سید در زمان حیاتش با همفکری بزرگانی نظیر شیخ نعیم قاسم و دیگران، ساختار درست و دقیقی را برای حزبالله لبنان تنظیم کرد که در این ساختار افراد بلافاصله جایگزین شده و توان مبارزه به سرعت بازیابی میشود. در ماجرای ترورهای اخیر نیز حزبالله بعد از یک شوک چند روزه، بلافاصله تحت فرماندهی و رهبری شیخنعیم قاسم سازماندهی شد و سخنان دبیرکل جدید در مقاطع مختلف نیز نشان داد نهتنها هیچ نگرانیای برای ادامه روند گذشته وجود ندارد، بلکه همان سیاستها و راهبردها به شکل دقیق و کارآمد دنبال خواهد شد. شیحنعیم قاسم و رهبری حزبالله در این ۲ ماه بعد از شهادت سیدحسن نصرالله ثابت کرد حزبالله با همه گروههای لبنانی و حتی گروههای همفکر خودش تفاوتهای اساسی دارد. حزبالله لبنان در طول سالهای گذشته بویژه با تجربیات ناشی از جنگ 33 روزه در سال 2006، یک سیاست مبتنی بر آرامش و برنامه را در نبرد با صهیونیستها در پیش گرفت و تمام هم و غم خود را بر پیشبرد دقیق این سیاست بهکار بست به طوری که توفان بزرگی نظیر شهادت ابرمرد بینظیری چون آیتالله سیدحسن نصرالله نیز موجب برهم خوردن این نظم حزبالله نشد. حزبالله لبنان تحت رهبری «مهندس»، غافلگیریهای بزرگی برای اسرائیل دارد که گوشههایی از آن را طی روزهای اخیر مشاهده کردیم؛ اتفاقاتی که نهتنها اسرائیل را در تحقق اصلیترین اهدافش از نبرد در جنوب لبنان یعنی بازگرداندن امنیت و ۱۰۰ هزار سکنه آواره به شمال سرزمینهای اشغالی ناکام گذاشت، بلکه حالا آنها باید فکری برای جلوگیری از گسترش این ناامنی کنند!