صبح صادق >>  صفحه آخر >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۳ آذر ۱۴۰۳ - ۱۵:۱۲  ، 
کد خبر : ۳۶۹۳۷۶

پرواز خیال!

آدمی گاهی با حرف زدن زخمی می‌شود و گاهی با حرف نزدن! این حکایت آدمی است که در کوچه‌های انتظار، خیالش را همچون اسب تازانده که به شما برسد و عرض ادبی کند. سالیان سال است که من در این گوشه از دنیا به دوری تو گرفتارم! عطر وجود تو در همه عالم پخش است و کسی که عاشق است، این را می‌داند! عاشق هر روز تو در زردی درختان پاییزی، سپیدی برف‌های نشسته بر کوه و سرخی خورشید می‌بیند و می‌خواند! این خیال توست که در وجود ما ریشه دوانده است! اما وقتی تمام اینها در صندوقچه بسته و محکم ذهن‎مان آب و تاب می‌گیرد، باید چه کنیم؟

مولاجان! در این دنیا من تو را امان می‌بینم و همه عالم را جنگ! این تو هستی که گلستان می‌کنی سرای ما را و تو هستی که رنگ و رو می‌دهی همه گل‌ها را! تو را می‌خوانیم؛ چون تنها تو هستی که ما را ولادتی دوباره می‌دهی، در حالی که دل‌های‎مان سالیان سال است که مرده است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات