رسول سنائیراد
استکبارستیزی یکی از مفاهیم کلیدی و پربسامد در اندیشه و مکتب الهی-سیاسی حضرت امام خمینی (ره) است که سفارش به این امر در وصیتنامه الهی-سیاسی، جایگاه مهم آن را نزد حضرتش نمایان میسازد.
ایشان در این باره نوشتهاند «وصیت من به همه مسلمانان و مستضعفان جهان این است که شماها نباید بنشینید و منتظر باشید که حکام و دستاندرکاران کشورتان یا قدرتهای خارجی بیایند و برای شما استقلال و آزادی را تحفه بیاورند...ای مستضعفان جهان وای کشورهای اسلامی و مسلمانان جهان به پا خیزید و حق را با چنگ و دندان بگیرید و از هیاهوی تبلیغاتی ابرقدرتها و عمال سرسپرده آنان نترسید.» خاستگاه این مفهوم محوری در اندیشه و گفتمان امام خمینی را که رد آن در گفتار و رفتار ایشان همواره پیدا است، میتوان به موارد زیر مرتبط دانست:
۱- جهانبینی اسلامی و الهی ایشان که در آن تنها ذات مقدس خداوندی است که فاعل علیالاطلاق و مسببالاسباب است و همگی باید تابع و فرماندار او باشند. در این جهانبینی هرگونه سلطهطلبی بر انسانها و استعلاجویی، ادامه همان خوی شیطانی است که از تکبر او ریشه گرفته است. بر اساس همین جهانبینی مستکبر کسی است که خود را برتر از دیگران بداند و برای این برتریطلبی با ایجاد نظامهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مستکبرانه، دیگران را به استضعاف میکشاند و بر آنها ظلم و تعدی میکند. ۲- تجارب سیاسی و آگاهی برآمده از سالها مبارزه با طاغوت پهلوی و مطالعه و آشنایی با تحولات سیاسی-اجتماعی جهان و منطقه که نه تنها امریکا با نگاه استکباری از رژیم استبدادی و دیکتاتوری پهلوی حمایت کرد و تبعید حضرت امام خمینی (ره) در سال ۱۳۴۳ حاصل مخالفت ایشان با کاپیتولاسیون یعنی نماد سلطه استکباری امریکا در ایران قبل از انقلاب اسلامی بود و پیش از آن هم کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرکوب جنبش ملیسازی نفت به شناخت دقیق ماهیت استعماری و استکباری امریکا و تأثیر آن بر چپاول کشور و تشدید استضعاف ملت بزرگ ایران کمک کرده بود. مداخلات مستقیم دولتهای غربی علیه جمهوری اسلامی ایران برای بازگرداندن ایران به همان تسلط و تحمیل استعمار و نفی استقلال کشورمان به توسعه و تعمیق این شناخت در اندیشه سیاسی حضرت امام منجر شده بود. ۳- شهامت اعلام مخالفت به استکبار پس از شناخت ماهیت شیطانی استکبار که به ابعاد فکری و اندیشه سیاسی امام خمینی بعد عملی داده و او را به عنوان یک الگوی مبارزه شجاعانه در برابر دنیای استکبار مطرح کرده است.
ایشان نه تنها دیگران را به مبارزه با استکبار و نهراسیدن از ابهت ظاهری و هیاهوی تبلیغاتی آن فرا میخواند، بلکه پس از دیدن جنایتهای استکبار برای سرکوب و تهدیدات آن، به صراحت فریاد برآورد که «اگر خمینی یکه و تنها هم بماند به راه خدا –که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرکپرستی است- ادامه میدهد». همچنین ایشان مبارزه با استکبار را برای نجات مظلومان از ستم و محرومیت تحمیل شده بر آنان یک تکلیف دانسته و با صراحت اعلام فرمود: «ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم. ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم. همین وظیفه است که امیرالمومنین علیهالسلام در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر میدهد و میفرماید: «کونا للظّالم خصماً و للمظلوم عوناً». ۴- پیوند عواطف انسانی و غیرت درونی امام خمینی به رهایی از استکبار که تحمل آن را نوعی ننگ و ذلت پذیری به حساب میآورد به تحمل آن را مغایر آزادی و استقلال میدانست. از این رو فریاد میزد «آیا برای مسلمانان جهان ننگ نیست که با این همه سرمایه انسانی و مادی و معنوی، با داشتن چنین مکتب مترقی و پشتوانه الهی تن به سلطه مستکبران و دزدان دریایی و زمینی بدهند.»
ایشان رفع این ذلت را در گرو مبارزه عملی با مستکبران دانسته و تصریح میفرمودند: «تا قطع تمام وابستگیها به تمام ابرقدرتهای شرق و غرب مبارزات آشتیناپذیر ملت ما علیه مستکبرین ادامه دارد.»
حضرت امام خمینی مستکبران را عامل اصلی استضعاف دیگران دانسته و به وجود دو جبهه مستکبرین و مستضعفین و مبارزه دائمی بین آن دو جبهه اعتقاد داشتند و البته پایان این مبارزه در پیوند با اندیشه الهی حضرتش حکومت صالحان بر زمین و پایان حاکمیت مستکبران است.
علیرضا توانا
جهان در میانه تحولات ژئوپلیتیکی پرتنشی قرار گرفته است که می تواند نظم جهانی را بازتعریف کند. دیدار رئیس جمهور چین و روسیه در مسکو، درگیریهای هند و پاکستان، حضور نظامی آمریکا در اقیانوس هند و دریای عمان، جنجال نام خلیج فارس در سفر دونالد ترامپ به عربستان، عدم هماهنگی تیم های مذاکره کننده آمریکا و ایران، همگی نشانههایی از یک دوره بیثباتی جهانی هستند.
دیدار رهبران چین و روسیه در مسکو، تلاشی برای تقویت جبهه ضدغربی و هماهنگی در برابر سیاستهای آمریکا و خنثی سازی تحریم های آمریکا بود. این دو کشور به دنبال ایجاد توازن در برابر هژمونی غرب، بازی با کارت ایران در مذاکرات هستهای و مدیریت بحرانهایی مانند اوکراین و تایوان هستند. این اتحاد میتواند به دوقطبی شدن نظم جهانی منجر شود و دوباره شرایطی مانند سال های ۱۹۴۷ تا ۱۹۹۱ ایجاد کند که متضرر اصلی، مردم کشورهای درگیر موضوع خواهند بود.
تنشها در کشمیر به درگیریهای نظامی بین هند و پاکستان دامن زده است. حملات هوایی هند و پاسخ پاکستان در چند هفته گذشته، خطر یک جنگ تمامعیار بین دو قدرت هستهای را افزایش داد.
تقویت حضور نظامی آمریکا در اقیانوس هند، بهویژه در پایگاه دیهگو گارسیا که برای مهار چین و نظارت بر جمهوری اسلامی و پاکستان طراحی شده است تتش ها و نگرانی ها را بیش از پیش افزایش می دهد. این اقدام، هند را تقویت و پاکستان و ایران را تحت فشار قرار داده، در حالی که چین آن را محاصره اقتصادی خود میبیند. این تنشها میتواند به مسابقه تسلیحاتی در منطقه دامن بزند.
اما عربستان که نقش اصلی و تامین کننده مالی را برای مدیریت منطقه اجرا می کند به شکلی پدرخوانده تمام کشورهای عربی هم می باشد؛قطعا در پشت پرده امضای قراردادهای بیلیون دلاری امریکا و عربستان، صحبت از شرایطی برای ایران است اما در ظاهر ماجرا به گونه ای دیگر جلوه می کند، شاید ناامید کننده باشد اما در بعضی از سیاست ها از اینچنین کشورهایی بسیار عقب هستیم. ناگفته نماند معادلات جهانی بسیار گوناگون و درهمپیچیده هستند، به شکلی که هیچچیزی را نمیشود به شکل قاطع پیش بینی کرد.
جیدی ونس، معاون رئیسجمهور آمریکا، در سخنرانی مراسم فارغالتحصیلی نیروی دریایی آمریکا از رویکرد جدید آمریکا سخن گفت و تلاش کرد عصر ترامپ را متفاوت از دورههای قبلی رؤسای جمهور آمریکا توصیف کند. او میگوید آمریکا اکنون براساس منافع ملی خود عمل میکند و از جنگهای با پایان باز دوری میورزد. او میگوید: «در سفر اخیر ترامپ به کشورهای عربستان، قطر و امارات متحده عربی، بیشتر تیترهای خبری بر تریلیونها دلار سرمایهگذاری جدید متمرکز بود که البته نکته بسیار مهمی است، اما به نظر من مهمترین بخش این سفر، نشاندهنده پایان رویکردی بود که چندین دهه در سیاست خارجی ایالات متحده دنبال میشد.
وی افزود این سیاست نوعی انحراف از اصول بنیانگذاران این کشور بود؛ زیرا ما سالها سیاستی را دنبال کردیم که در آن دفاع ملی و حفظ اتحادها صرف مل تسازی و دخالت در امور داخلی کشورهایی شد که حتی ارتباط چندانی با منافع بنیادین آمریکا نداشتند». او میافزاید آمریکا با تهدیدات جدی از سوی چین، روسیه و دیگر کشورها روبهرو است و باید برتری فناورانه خود را حفظ کند. ونس همچنین خاطرنشان کرد «ساختن چند دموکراسی در خاورمیانه چقدر میتواند سخت یا تقریبا غیرممکن و به طرز باورنکردنی پرهزینه باشد». او برای نمونه به ماجرای انصارالله اشاره کرده و میگوید بهکارگیری هدفمند نیروی نظامی علیه انصارالله در پایان یک دوره کوتاهمدت نتیجه داد و به یک آتشبس منجر شد که در آن انصارالله حملات خود علیه کشتیهای آمریکایی را متوقف کرد. از آنجا که رویکرد جدید دولت آمریکا عمدتا در سخنان ونس و نیز شخص ترامپ منعکس میشود، نقل این سخنان و پرداختن به آن حائز اهمیت است.
افزون بر این سخنان، از رفتارهای اخیر دولتمردان آمریکا بهویژه در مسائل خاورمیانه و نیز اسرائیل میتوان این برداشت را داشت که شاید برای نخستین بار اسرائیل دیگر اولویت اصلی سیاستهای آمریکا در خاورمیانه به شمار نمیآید و به عبارت بهتر دولت ترامپ در شرایط کنونی قصد ندارد صرفا از دریچه منافع اسرائیل به منطقه خاورمیانه نگاه کند و با وجود آنکه همچنان متعهد به دفاع از امنیت اسرائیل به عنوان متحد راهبردی است، اما در سطح مصالح و منافع راهبردی اقتصادی رویکرد متفاوتی را در پیش گرفته است.
تعدادی از صاحبنظران این امر را نتیجه نارضایتی ترامپ از بنیامین نتانیاهو میدانند و بیشتر اختلافنظرهای موجود بین آمریکا و اسرائیل را در شخصیت متفاوت این دو نفر جستوجو میکنند و برخی همچنان باور دارند که اختلافنظرها چندان جدی نیست و طرفین در عمق راهبردی منافع مشترکی را در خاورمیانه دنبال میکنند و نوعی تقسیم کار صورت گرفته است، اما به نظر میرسد دورزدن مکرر نتانیاهو توسط ترامپ در پروندههای مختلف منطقه نظیر مذاکرات با ایران، سپردن امر سوریه به ترکیه، عربستان و قطر، گفتوگوهای مستقیم با حماس و نیز توافق با گروه انصارالله یمن و نظایر آن بسیار فراتر از اختلافات شخصی است. به نظر میرسد در اغلب این پروندهها، گویا نظرات نتانیاهو نایده گرفته شده است.
برای مثال، در توافق با انصارالله الزامی به توقف حملات حوثیها علیه اهداف اسرائیلی نشد یا در مذاکرات مستقیم با حماس آمریکا متعهد شد که در برابر آزادی یک زندانی دوتابعیتی آمریکایی-اسرائیلی کمکهای بشردوستانه را به غزه ارسال کند. این اقدامات که ظاهرا با مخالفت شدید اسرائیل هم همراه بوده است، این فرضیه را قوت میبخشد که روابط راهبردی آمریکا و اسرائیل تا حدودی متزلزل شده است. سفر اخیر دونالد ترامپ به سه کشور منطقه خلیج فارس و عقد قرارداد تسلیحات راهبردی با عربستان که پیشتر از آن آمریکا امضای چنین قراردادهایی را موکول به عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل میکرد، نشانه دیگری از ترجیح منافع ملی آمریکا بر منافع اسرائیل است و به عبارتی، بهرغم آنکه مقامات آمریکایی و اسرائیلی از داشتن نگاه مشترک بر سر همه مسائل صحبت میکنند و نخستوزیر اسرائیل و رئیسجمهور آمریکا یکدیگر را دوستان نزدیک و صمیمی قلمداد میکنند، اما دیده میشود که رویکرد آمریکا در اولویتگذاری دیپلماسی خاورمیانهای، اسرائیل را به پایین جدول فرستاده است.
توجه به چنین نشانهای، نشاندهنده اختلافات در رویکردها و راهحلهاست و به نظر میرسد ترامپ تلاش دارد نشان دهد که مستقل از رابطه با رژیم اسرائیل تصمیم میگیرد، منافع آمریکا را ترجیح میدهد و نیز رهبری رابطه آمریکا و اسرائیل در دستان اوست نه نخستوزیر اسرائیل و بنابراین نشان میدهد در این فرایند نیز به قابلیتهای فردی خود در مذاکره و کسب امتیاز با دیگران متکی است تا همراهی با اسرائیل. تکرار این اقدامات نگرانیهای شخصی نتانیاهو را برانگیخته است و شگفت آنکه به جای همراهی، نتانیاهو راه مقابله با رویکرد خاورمیانهای آمریکا را به شیوه رادیکال در پیش گرفته است. او با اتخاذ یک مسیر جایگزین از طریق تشدید فشارها برای گسترش شهرکسازی در کرانه باختری و نیز حملات وحشیانه روزانه به غزه و نیز اقدام علیه لبنان، سوریه و انصارالله یمن و تهدید ایران به حمله نظامی، بهصورت غیرمستقیم این پیام را به ترامپ پیام میرساند که اوست که صحنه را در میدان مدیریت میکند.
همچنین با تکرار اظهارات خود درخصوص جمهوری اسلامی ایران و کوبیدن بر طبل جنگ، تلاش میکند محیط خاورمیانه را همچنان متشنج نگه دارد. البته هنوز روشن نیست سیاستهای تقابلی نتانیاهو در منطقه با رویکرد دولت ترامپ تا چه میزان توسط لابی صهیونیستی در آمریکا مورد حمایت قرار میگیرد، اما پیامهای ارسالی توسط رئیس سابق افبیآی برای ترامپ با رمز هشتهزارو 647 که به معنای حذف چهلوهفتمین رئیسجمهور آمریکا تعبیر شد، نشان داد که رویکرد مستقل ترامپ در ترجیحدادن منافع ملی آمریکا بر اسرائیل از سوی برخی محافل در آمریکا چندان قابل تحمل نیست؛ امری که ترامپ آن را نشانهای برای ترور خود تلقی کرد. جالب آن است که حتی راستگرایان یهودی دولت ترامپ نیز سیاستهای نتانیاهو را زیر سؤال بردهاند.
استیو ویتکاف، فرستاده ویژه آمریکا به خاورمیانه، در 11 می 2025 در جمع خانواده گروگانهای اسرائیلی اظهار کرد با رویکرد اسرائیل در قبال جنگ در نوار غزه موافق نیست و معتقد است اسرائیل با توجه به منافع خاص خود بیجهت جنگ را طولانی میکند، درحالیکه رسیدن به آتشبس جدید و آزادی گروگانها میتواند گام درست بعدی باشد؛ «خانوادههای گروگانها توضیح دادند که در گذشته چنین انتقادی از سیاست اسرائیل را از ویتکاف نشنیده بودند». به نظر میرسد، توافق با کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و نیز دیگر کشورهای عربی نظیر سوریه و لبنان از اهداف مهم ترامپ در خاورمیانه است که البته با تداوم حضور نتانیاهو در قدرت، امکان تحقق به توافق ابراهیم را به تأخیر خواهد افکند. بنابراین عادیسازی روابط عربستان با اسرائیل در شرایط کنونی و با وجود سیاستهای نتانیاهو عملی به نظر نمیرسد؛ اگرچه دادههای کنونی در شرایط موجود همچنان مانع از تحقق توافق ابراهیم است، اما شاید ترامپ تصمیم گرفته است که حتی بدون اسرائیل و با نزدیکشدن به سایر طرفها در خاورمیانه ازجمله سوریه، ترکیه، لبنان و نیز چراغ سبز برای عادیسازی روابط عربستان و سایر کشورهای عربی با ایران، آرایش جدیدی را در خاورمیانه محقق کند، در چارچوب چنین تصویری است که به نظر میرسد نتانیاهو در سمت مخالف سیاستهای ترامپ در منطقه ایستاده است.
ترامپ قبلا در جریان عادیسازی روابط کشورهای عربی و اسلامی و بهویژه عربستان سعودی با اسرائیل که هدف اصلی توافق ابراهیم بود، ارائه تضمینهای دفاعی و امنیتی به ریاض را مشروط به پذیرش اسرائیل کرده بود، اما اخیرا او در اظهاراتی کمسابقه این هدف را کماهمیت جلوه داد و ابراز امیدواری کرد که سرانجام روزی میرسد که سعودیها توافق ابراهیم را امضا کنند. او افزود البته درک میکند که شرایط کنونی چنین امری را غیرقابل اجرا میداند و لذا این موضوع به زمان مناسب موکول خواهد شد. او حتی یک بار هم در این اظهارات خود نامی از اسرائیل نبرد. در هر حال ترامپ تلاش میکند با جذب عربستان، قطر و امارات و دیگر کشورها نفوذ ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک آمریکا را تا حدودی با دورکردن چین محقق کند؛ اگرچه بعید به نظر میرسد که بتواند روابط چین با کشورهای عربی را در حوزههای اقتصادی، انرژی، سرمایهگذاری و تجارت و خدمات لجستیک، هوش مصنوعی و فناوریهای نوین متوقف کند.
در عین حال، میداند درباره آنچه به مسئله امنیت و دفاع بازمیگردد، چین نخواهد توانست از خطوط قرمز آمریکا عبور کند. «فراس موداد»، تحلیلگر ریسکهای ژئوپلیتیک میگوید: آمریکاییها هرچه را که لازم باشد انجام میدهند تا کشورهای اسلامی دارای منابع انرژی و نیز نیروی نظامی قدرتمند به منظومه چین نپیوندند، حتی اگر این مسئله به زیان اسرائیل تمام شود. لازم به ذکر است ترامپ نفوذ بسیار قدرتمند لابی صهیونیستی در امور داخلی و خارجی آمریکا را نادیده نمیگیرد و شاید هم اخراج و به مرخصی فرستادن کارکنان مراکز حساس در رده نظامی و امنیتی در آمریکا ازجمله برکناری بیش از صد نفر از کارمندان شورای امنیت ملی کاخ سفید (NSC) در همین اواخر در راستای تدابیر پاکسازی مخالفان رویکرد (MAGA) یا «بار دیگر آمریکا را بزرگ کن» باشد.
در هر حال رویکرد نخست آمریکا در دولت ترامپ از یک سو و افراطیگری سرسختانه اسرائیل در خاورمیانه از سوی دیگر، شرایط پیچیدهای را ایجاد کرده است که در چارچوب آن به نظر نمیرسد اتحاد آمریکا و اسرائیل در حال فروپاشی باشد، اما به احتمال بسیار با بازتعریف جدیدی مواجه خواهد بود و در عین حال گرچه به نظر نمیرسد اسرائیل دیگر تنها سنگبنای سیاست واشنگتن نسبت به منطقه باشد، این احتمال وجود دارد درک درست این شرایط فرصت تازهای را برای رویکرد جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه فراهم کند؛ ازجمله افزون بر افزایش قدرت چانهزنی در مذاکرات غیرمستقیم با آمریکا، میتواند فرصتهای جدیدی را برای همکاریهای گستردهتر منطقهای فراهم آورد.
مصطفی غنی زاده
محمد رستمپور
۴ خبر در ۴ هفته، سر و شکل و طرح و رنگ تصویر ایرانیان از عربستان را ترسیم کرد. پایان همکاری کریستیانو رونالدو با باشگاه فوتبال النصر عربستان، دستگیری و سپس آزادی حجتالاسلام قاسمیان پس از انتشار ویدئویی از او در صحن مسجدالنبی(ص)، مقایسه ایران و عربستان از نظر زیرساختی، توسعه و امکانات از زبان رئیسجمهور آمریکا در سفری که به منطقه داشت و پیش از همه اینها، سفر وزیر دفاع جوان عربستان به ایران و دیدار و گفتوگوی او با رهبر انقلاب. شناخت عربستان سعودی در نظر ایرانیان تا ۵ سال پیش به ۲ مؤلفه پیوند میخورد: موضوع حج که سالانه هزاران نفر از ایرانیان را به مکه و مدینه، ۲ شهر زیارتی و متفاوت با دیگر شهرهای عربستان وارد میکرد و دیدارهای فوتبال ایران و عربستان که همیشه حرارت و جنجال بالایی داشت. تیم فوتبال عربستان در بیان گزارشگرهای ورزشی، برای تیم فوتبال ایران همیشه حکم «گربه سیاه» را داشت؛ کنایه از رقیبی که همیشه کار پیروزی و صعود ما را به اما و اگر وابسته میکرد، تا جایی که در قرعهکشیهای جامجهانی فوتبال و تا پیش از ابداع الگوی جدید سیدبندی، همیشه آرزو داشتیم ایران و عربستان در یک گروه قرار نگیرند. عربستان هیچگاه دوست و شریک و همائتلاف ایران نبوده است؛ چه به دلایل تاریخی و تمدنی و چه بر اساس مسائل سیاسی و اقتصادی منطقهای. اتفاقات پرفراز و نشیب ۱۰ سال اخیر، از تعرض به ۲ نوجوان ایرانی در فرودگاه جده در فروردین 94 تا حمله به سفارت عربستان در دی 94 در پی اعدام روحانی عالیرتبه شیعه، آیتالله شهید شیخ محمدباقر نمر، جنگ ویرانکننده بیحاصل عربستان و یمن که ۸ سال به طول انجامید و پشتیبانیهای گاه و بیگاه سعودی از نیروهای تکفیری در منطقه در برهههای مختلف در سوریه، عراق و افغانستان، همه و همه بر روابط ۲ کشور سایه انداخته. به صورت مشخص پس از ۷ اکتبر 2023 و آغاز جنگ ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی علیه فلسطین، لبنان، یمن و ایران و بویژه پس از روی کار آمدن ترامپ و بههمریختگی سوریه با سقوط نظام اسد، تعیین هماوردیهای ژئوپلیتیک سرعت و آهنگ سریعتری یافته است. علاوه بر این، موفقیت در تغییر نظام سیاسی سوریه بر اساس یک الگوی هیبریدی سبب شده منطق هیبریدی وزن بالاتری در نظمدهی و وزنکشی منطقه داشته باشد. در این الگو، بیش از آنکه «واقعیت» تعیینکننده باشد، «تصویر» نقش دارد. تصویر یا پنداشت، به صورت مستقیم ذهنیت را هدف میگیرد و در تقاطع منافع و اهداف، تلاش میشود صرف نظر از واقعیت، در هر شکل و اندازه و ابعادی که باشد؛ تصویر و روایت و پنداشتی غالب شود که همسو با منافع باشد. به تعبیر دیگر، رفتار در ۲ عنصر یعنی «واقعیت» و «تصویر» ریشه دارد و خود واقعیت در یک تداوم دومینویی باز هم در «تصویر» و «واقعیت» ادامه مییابد. در نتیجه، مهم نیست شاخص توسعه انسانی ایران بالاتر است یا عربستان یا اهمیتی ندارد ضریب جینی در ایران کمتر است یا عربستان و حتی امید به زندگی یا حتی میزان جمعیت یا موضوع زنان یا توسعه سیاسی و غیره و غیره. به زبان دیگر، مخاطب ایرانی تنها و تنها با یک عربستان روبهرو است و حتی واقعیت عربستان به جهان او راه نمییابد. در چنین موقعیتی که البته بر اساس مشخصات و مختصات عصر پساحقیقت نیز قابل تفسیر است، هر اندازه واقعیات قابل افتخار، ملموس و حتی بینظیر ایران در حوزههای مختلف زیرساختی، بهداشت و درمان، هستهای، نانو و... نمایان باشد، گویا گامی به جلو برنمیداریم، چرا که اساساً پیشرفت در ذهن مخاطب، آن تصویری است که در ذهن او نقش بسته، حتی اگر چنین تصویری مانند پروژه نئوم یک شکست کامل حکمرانی برای سعودی باشد. آنچه بین واقعیت و تصویر ایران فاصله انداخته و موجب شکلگیری روایت انحرافی «ایران ضعیف» برای مخاطب داخلی و خارجی شده، ضعف در توان رؤیاسازی ایران است. بخشی از این موضوع، به دلیل کاهش سرمایه اجتماعی نهادهای رسانهای است و بخش دیگر به دلیل رقابت فرساینده گروههای مختلف سیاسی بر سر شکل مواجهه با منافع ملی. پیشرفت جمهوری اسلامی ایران بهرغم همه تهدیدات و تحریمها و اخلالها اگرچه یک پیشرفت خطی مثبت نبوده اما رویهمرفته بهرهمند از ۲ ویژگی اساسی است: اولا درونزاست، یعنی بومی و ملی و ایرانی است و ثانیا همهجانبه است، یعنی کاریکاتوری نیست، هرچند بر سر حل چالشهای موجود - البته در یک حرکت دشوار و سخت متأثر از خباثت خارجی - آنچه سیاسیون و مسؤولان پیشنهاد دادهاند و بر آن تکیه کردهاند، تخریب داشتهها و انهدام بهرههاست! حال آنکه اولا پیشرفت در ذهن مخاطب ایرانی بر اساس یک استاندارد روز مبتکرانه قابل لمس پیش نرفته تا اکنون یک وجه یکبعدی اینستاگرامی پیدا کند و ثانیا آنچه بوده و قابل تبیین و عرضه و ارائه هم بوده، در دعواهای صفر و یکی مدیران انکار شده. در نتیجه پیشرفت با ایده و رؤیای بنسلمان که درخور نقد و قابل خدشه است، چون وجه فوتبالی یافته و در نقش نام رونالدو پشت پیراهن ورزشی باشگاه النصر سعودی نشسته، برای مخاطب ایرانی احترام پیدا کرده. به زبان ساده، پنداشت یا تصویر عربستان برای مخاطب ایرانی تغییر کرده است. این به این معنا نیست که تمام واقعیت حکمرانی ایران قابل دفاع است، این به این معناست که تصویرسازی ایران از خودش اصلا قابل دفاع نیست. در چنین وضعیتی، داشتهها ادراک نمیشود و ارزشها قیمت نمییابد و از این نظر است که غنیسازی برای مخاطب ایرانی که تا ۱۰ سال پیش یک حق مسلم شناخته میشد، اندکاندک به واسطه میدانداری جریانی مرموز قابل معامله دیده میشود. اگر میشد تمام ایرانیان را به سفری طولانی برای تماشای وضعیت زندگی بشر در تمام کشورها برد، باید چنین میکرد تا این احساس پدید آید که برخی - و نه همه مشکلات و دشواریهایی که امروز با آن درگیریم- پدیدههای جهانیاند اما حالا اتفاقا هیچ راهی نداریم که بگوییم نه فقط عربستان، بلکه همان آمریکای ترامپ هم با مشکلات عدیده زیرساختی روبهرو است اما نه باید آن را انکار کرد و نه باید آن را فریاد زد و مهمتر از همه آن است که آمریکاییها میدانند نه باید مشکلات را گردن رقیب سیاسی انداخت و البته عربستان نمیتواند چنین بگوید، چرا که اساسا چیزی به نام رقابت سیاسی یا فکری در آن تعریف نشده است!