صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۲۲ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۷:۵۰  ، 
کد خبر : ۳۷۷۳۲۵
مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه ۲۲ خرداد ماه ۱۴۰۴

غدیر؛ تنها نسخه‌ جنگ و صلح عادلانه

ما امروز بهتر از هر زمانی معنای «لا فتی إلا علی لا سیف ذوالفقار» را درک می‌کنیم چراکه به عینه می‌بینیم هیچ شمشیری به یاری غزه نمی‌شتابد و هیچ سرداری نیست که به هواداری از اطفال گرفتار غزه «أنا اسدالله» سر دهد و بر صهیون بتازد، مگر آنانی که در مکتب غدیر، به علی‌بن‌ابیطالب لبیک گفته‌اند.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه ۲۲ خرداد ماه ۱۴۰۴

کربلا و غدیر در ولایت فقیه به هم رسیدند! 

حسین شریعتمداری
۱- جایی خوانده بودم، یا شنیده بودم که «‌غدیر، کربلای عوام بود و کربلا، غدیر خواص‌». در غدیر با آن که بیعت کرده بودند، عهد شکستند و «‌‌جفا» کردند ولی در کربلا، با آن که حسین بن علی‌(ع) بیعت برداشته بود، پای پس نکشیدند و ماندند و «‌وفا» کردند... سخن حکیمانه‌ای بود و دلنشین، امروز اما، این گزاره کامل به نظر نمی‌رسد و ادامه‌ای دارد که ناگفته مانده است و آن، این‌که در انقلاب اسلامی، کربلا و غدیر به هم رسیدند و مردم این مرز و بوم بی‌آنکه در غدیر بوده و یا در کربلا حضور داشته باشند، بیعت شکسته شده در غدیر و نابسته در کربلا را به یکدیگر گره زدند و آن عهد که در «الست» با خدای خویش بسته بودند «ارنی گویان» به میقات بردند. پرچم ولایت را که  همیت غدیر بود و بی‌اعتناء به آن بر زمین مانده بود، بر‌افراشتند و اسلام ناب رها شده در غدیر و به غارت رفته در کربلا را برپا داشتند و این‌گونه بود که امام راحل ما می‌فرمود «‌‌من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول‌الله -‌صلی‌الله علیه و آله- و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی- صلوات‌الله و سلامه علیهم- می‌باشند‌».
۲- از امام راحل است که می‌فرمود: «‌ولایتی که در حدیث غدیر است به معنای حکومت است‌». باز هم از حضرت ایشان است که: « غدیر منحصر به آن زمان نیست، غدیر در همه اعصار باید باشد و روشی که حضرت امیر(ع) در این حکومت پیش گرفته است، باید روش ملت‌ها و دست‌‌اندرکاران باشد‌». این سخن هم از بیانات ماندگار حضرت امام است که:«پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد» و از حضرت آقاست که می‌فرمودند:‌
«‌آن کسانى که سعى کردند اسلام را از مسائل اجتماعى و از مسائل سیاسى برکنار بدارند و آن را منحصر کنند به مسائل شخصى و مسائل خصوصى زندگى افراد و در واقع نگاه سکولار به اسلام داشته باشند جوابشان مسئله‌ غدیر است‌».
۳- کسانی که دین را از حکومت و اسلام را از مسائل سیاسی و اجتماعی جدا می‌دانند باید به این پرسش پاسخ بدهند که در‌باره انبوه احکام و دستورات سیاسی و اجتماعی اسلام که به گواه نص صریح آیات و روایات، ده‌ها برابر بیشتر از احکام مربوط به عبادات شخصی و اعمال فردی است چه نظری دارند؟!
به قول حضرت امام: «از یک دوره کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب است و همه احکام اسلام را در بر دارد، سه، چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است. مقداری از احکام هم مربوط به اخلاقیات است. بقیه، همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق و سیاست و تدبیر جامعه است‌». این پرسش، تنها دو پاسخ می‌تواند داشته باشد. 
الف: اگر معتقدند که این احکام و دستورالعمل‌ها نباید پیاده شوند، که اسلام را نفی کرده‌اند و مصداق این کلام خدا هستند که «‌... يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا ... و می‌گویند:
به بعضی ایمان می‌آوریم و به برخی کافر می‌شویم و می‌خواهند میان کفر و ایمان راهی برگزینند‌» (۱۵۰ نساء‌) البته و به یقین اکثریت قریب‌به اتفاق آنها دچار کج فهمی هستند و نه - نستجیر بالله- نفی اسلام!
ب: و اما، چنانچه بر این باورند که همه دستورات اسلام برای اجرا و پیاده شدن است. پرسش آن است که چگونه؟ آیا غیر از این است که برای پیاده شدن دستورالعمل‌ها و احکام سیاسی و اجتماعی اسلام راهی جز تشکیل حکومت نیست؟‌... و این همان ماهیت و شناسه واقعی «‌غدیر‌» و هویت و شناسه اصلی «‌ولایت فقیه است ». بخوانید!
۴- آن روز پیامبر خدا‌(ص) در بازگشت از آخرین سفر حج، به محلی معروف به غدیر خُم رسیده بود. جایی که راه اهل مصر و مدینه و عراق و شام از هم جدا می‌شد. رسول خدا‌(ص) به ناگاه ایستاد و جلوتر رفتگان را پیام داد که بازگردند، حاضران را از رفتن بازداشت و همه را فرمود درنگ کنند تا در راه‌ماندگان نیز از راه برسند. رخداد سرنوشت‌‌سازی در میان بود. خداوند تبارک و تعالی از ابلاغ پیامی خبر داده و خطاب به رسول اکرم‌(ص) فرموده بود «‌اگر این پیام را ابلاغ نکنی، رسالت خود را انجام نداده‌ای‌». این پیام چه بود که بی‌ابلاغ آن دین خدا کامل نبود؟... جماعت که گفته‌اند شمارشان چند ده هزار نفر بود گرد آمدند و رسول خدا‌(ص) بر منبری که از جهاز شتران ساخته شده بود ایستاد و درحالی که دست علی‌(ع) را بلند کرده بود‌، او را به عنوان وصی بعد از خود به حاضران معرفی فرمود و تاکید کرد «‌مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ ... هر که من مولا و فرمانروای اویم علی مولای او است، خدایا دوست بدار آن کس که او را دوست می‌دارد، و دشمن بدار آن کس که او را دشمن می‌دارد‌». 
۵-‌ ماجرا بسیار بدیهی و همه فهم بود. اسلام برای تحقق به امام و پیشوا نیاز دارد. امامان‌(ع) که از آنها با عنوان «اولوالامر» نیز یاد شده است باید معصوم و برّی از گناه باشند چرا که به اطاعت از آنها امر شده است. «‌يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ... ‌ای اهل ایمان از خدا و رسول و اولو‌الامر پیروی کنید‌». از دیگر سو، خدای سبحان به عدل و داد امر فرموده و به کارهای زشت و نا‌شایست امر نمی‌کند. از این روی در نگاه قرآن به وضوح و بی‌کمترین تردید می‌توان دید که اولاً؛ امت به «‌امام» نیاز دارد و ثانیاً امام باید «معصوم» باشد و اما شناخت امام معصوم برای انسان‌ها امکان‌پذیر نیست و تنها از کسی برمی‌آید که از احوال درون و بیرون و اعمال و رفتار و افکار پنهان و آشکار همگان با خبر باشد. یعنی فقط خدا. نتیجه خالی از ابهام آن که امامان بایستی از جانب خدا معرفی شده باشند. مگر می‌توان این ادعای باطل را پذیرفت که خدا به اطاعت از امام معصوم فرمان داده باشد اما او را به مردم معرفی نکرده باشد؟!...
۶- نیاز به تشکیل حکومت در دوران غیبت حضرت بقیة‌الله الاعظم (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) نیز دقیقاً از همین منطق و فرمول بیرون می‌آید، این‌گونه:
 اول آن که، احکام و دستورات اسلام تعطیل شدنی نیست. دوم این که، برای پیاده شدن احکام سیاسی و اجتماعی اسلام نیاز به حکومت است. سوم؛ حاکم اسلامی باید آگاه و خبره در شناخت احکام اسلام باشد (فقیه‌). و چهارم؛ عادل باشد. سپردن حاکمیت در حکومت اسلامی به دست فقیه عادل، همان اصل علمی، حکیمانه و الزامی «‌ولایت فقیه‌» است‌... و اما، پاسخ به یک سؤال. بخوانید!
۷- بارها در صدر ستون «چشم براه سپیده» که همه پنجشنبه‌ها در صفحه سوم روزنامه درج می‌شود، خطاب به مراد غایبمان‌(ع‌) می‌آوردیم: 
«‌تو را غایب نامیده‌اند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی.«غیبت» به معنای «حاضر نبودن»، تهمت ناروایی است که به تو زده‌اند و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمی‌دانند، آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را می‌خوانند، ظهورت را از خدا می‌طلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر می‌شوی، همه انگشت حیرت به دندان می‌گزند و با تعجب می‌گویند که تو را پیش از این هم دیده‌اند. و راست می‌گویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی، نام تو که به میان می‌آید، صاحبدلان «دل» از دست می‌دهند، قرار ازکف می‌نهند و قافله دل‌های بی‌قرار روی به قبله می‌کنند و آمدنت را به انتظار می‌نشینند...». 
۸- و این‌گونه است که امت در عصر خمینی، سقف تاریک آسمان ستم را شکافتند و طرحی نو درانداختند و‌... برخی از نکاتی که در پی می‌آید را پیش از این هم نقل کرده‌ایم ولی شاید اشاره به چند نمونه از آن بسیار‌ها، بی‌مناسبت نباشد. 
  ایمانوئل والرشتاین، جامعه‌شناس بلندآوازه آمریکایی با نگرانی می‌گوید؛ «مانع اصلی پیش‌روی ما دکترین ولایت ‌فقیه امام خمینی است... همه نظریه‌ها درگذر زمان کمرنگ و کهنه شده و به تاریخ می‌پیوندند، ولی نظریه ولایت ‌فقیه [امام] خمینی هر روز پررنگ‌تر و سرزنده‌تر می‌شود و مسلمانان بسیاری را به خود جلب می‌کند‌».
  الوین تافلر، استراتژیست‌ معروف آمریکایی و از شخصیت‌های سیاسی نزدیک به کاخ ‌سفید، اعتراف می‌کند؛ «بازی قدرت جهانی در دهه‌های آینده‌ای که پیش‌روی داریم، بدون در نظر گرفتن قدرت روزافزون اسلام قابل درک نیست».
  آنتونی گیدنز، جامعه‌شناس پرآوازه انگلیسی درباره تحولات بنیادین قرن حاضر می‌نویسد؛ «درگذشته، سه غول فکری جامعه‌شناسی یعنی مارکس، دورکیم و ماکس ‌وبر با‌اندکی اختلاف‌نظر، فرآیند عمومی جهان را به سوی سکولاریزم و در جهت حاشیه‌نشینی دین ارزیابی می‌کردند ولی از سال ۱۹۷۹ و با پیدایش انقلاب اسلامی در ایران، شاهد روند معکوس و متفاوت با این فرضیه هستیم، یعنی فرآیند عمومی جهان، با شتاب به سمت دینی‌شدن پیش می‌رود».
  بارش نور در عید امامت مبارک باد.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه ۲۲ خرداد ماه ۱۴۰۴

ولی فقیه، ناخدای کشتی ایران

حمیدرضا‌شاه‌نظری

ایران کشوری است که در مرکز اقیانوسی پرتلاطم، محاصره‌شده توسط امواج جنگ، تروریسم دولتی، تحریم و فتنه قرار گرفته است. در این صحنه پرخطر که کشور‌های زیادی دچار بحران‌های بزرگ شده و فروپاشیدند، چه چیزی ایران را تاکنون حفظ کرده و این کشتی را به ساحل امن رسانده است؟ بی‌شک ناخدایی که نه‌تنها مسیر را می‌شناسد، بلکه قلب خدمه را با خود همراه و به ساحل امن و آرامش هدایت می‌کند. امروز ایران در پرآشوب‌ترین منطقه جهان، چنین ناخدایی دارد؛ ولی فقیه. 
ولایت فقیه که از فقه شیعه برخاسته پاسخی عملی به یک نیاز تاریخی است. پاسخی به این مسئله که چگونه می‌توان جامعه‌ای را مصون از استبداد داخلی و سلطه خارجی هدایت کرد و به سعادت دنبوی و اخروی رساند؟ امام خمینی (ره) این ایده را از سطح تئوری به صحنه عمل آورد و نظامی طراحی کرد که نه دیکتاتوری است و نه هرج‌ومرج دموکراتیک، بلکه مدلی به نام مردم‌سالاری دینی است که در آن اسلام و مردم، دو بال تعالی کشور و سعادت ملت هستند. این مدل، رهبری جامعه را به فردی عادل، آگاه به زمانه و شجاع می‌سپارد که با نظارت خبرگان منتخب مردم و پای‌بندی به قانون، سمت و سوی کلان کشور را ترسیم می‌کند و پلی میان آرمان‌های ملی و تاریخی و واقعیت‌های کنونی صحنه جهانی و منطقه‌ای می‌کشد. 
چرا و چگونه به اعتراف دوست و دشمن، ولی فقیه، ایران را از دل بحران‌ها به سلامت عبور داده و به سطوح بالای قدرت جهانی رسانده است؟! پاسخ به این سؤال نیازمند بحث‌های تئوریک و فلسفی نیست، فقط کافیست که به کارنامه امامین انقلاب اسلامی در این قریب به نیم قرن گذشته نگاه کنیم. 
در هنگامه‌ای که ایران در محاصره دسیسه‌ها گرفتار بود، ولایت فقیه، چون سکان‌داری حکیم و بصیر، کشتی انقلاب را از گزند تجزیه، جنگ و توطئه‌های ابرقدرت‌ها حفظ کرد. امام خمینی (ره)، با اقتداری ریشه‌یافته در ایمان و عقلانیت، انقلاب اسلامی را از خطر تجزیه‌طلبی‌های قومی و توطئه‌های داخلی مصون داشت. او در جنگ تحمیلی، با بسیج مردمی و هدایت استراتژیک، نه‌تنها ایران را از سقوط نجات داد، بلکه ابرقدرت‌های شرق و غرب را که پشت صدام و ارتش بعثی ایستاده بودند، در برابر اراده ملت ایران به زانو درآورد. پس از او نیز امام خامنه‌ای این میراث را با شجاعت و دوراندیشی پاس داشت و کشور را از گزند حوادث و توطئه‌ها به سلامت حفظ کرد. رهبر انقلاب در فتنه‌های ۸۸ و ۱۴۰۱، با تبیین حقیقت فتنه و دعوت به وحدت، کشور را از فروپاشی اجتماعی و تجزیه سیاسی بازداشت. در این فتنه‌ها، وقتی دشمن با ابزار رسانه و جنگ شناختی سعی در ایجاد شکاف اجتماعی و دوقطبی‌سازی جامعه داشت، رهبری با دعوت به آرامش و تبیین فتنه پیش رو، مانع فروپاشی اجتماعی شد. نقش و محوریتی که بدون آن، ایران می‌توانست به سرنوشت لیبی یا سوریه دچار شود. 
 در دهه ۹۰ وقتی داعش مانند طاعون منطقه را درنوردید و تا نزدیکی مرز‌های ایران پیش آمد، تصمیم قاطع و آینده‌نگرانه رهبر انقلاب برای حمایت از جبهه مقاومت، ایران را از خطر فروپاشی و تروریسم مورد حمایت غرب نجات داد. هدایت دقیق نیروی قدس و نقش‌آفرینی سردار سلیمانی، نه‌تنها داعش را زمین‌گیر کرد، بلکه ایران را به ستون ثبات منطقه تبدیل نمود. 
در دوران اول ریاست جمهوری ترامپ، فشار حداکثری دولت وی علیه ایران، از خروج از برجام تا ترور ناجوانمردانه و بزدلانه سردار سلیمانی با هدف به زانو درآوردن ایران طراحی شده بود. اما پاسخ ایران تحت هدایت و تدابیر رهبری چه بود؟ حمله موشکی قاطع به پایگاه عین‌الاسد که پیام «دوران بزن و در رو تمام شده» را به جهان مخابره کرد. حتی امروز، تحت تدابیر رهبر انقلاب، جمهوری اسلامی ایران به سطح بالایی از دانش هسته‌ای دست یافته و به نوعی از بازدارندگی علمی و فنی در برابر تهدیدات رسیده که به تهدیدات مکرر مقامات امریکایی وقعی ننهاده و از موضع قدرت مذاکره می‌کند و آمادگی ترک میز مذاکرات در صورت تأمین نشدن خواسته‌های ملت ایران را نیز دارد. 
رهبر انقلاب در برابر اقدامات گستاخانه رژیم صهیونیستی نیز با هدایت نیرو‌های مسلح برای انجام عملیات‌های وعده صادق، تهدیدات این رژیم جنایتکار را با پاسخی قاطع خنثی و معادله بازدارندگی و امنیت‌آفرین را مجدداً به طرف مقابل تفهیم کرد. پیش از آن هم، با مدیریت و هدایت توسعه توان موشکی و پهپادی ایران که معادلات منطقه را تغییر داده، زمینه لازم را برای شکل دادن به این عملیات‌های امنیت‌آفرین و غرورآفرین فراهم کرد. 
ولایت فقیه فراتر از مدیریت بحران‌ها و حفظ امنیت و اقتدار کشور، موتور پیشرفت ایران نیز بوده است. ایران در فناوری نانو، سلول‌های بنیادی و صنایع دفاعی و بسیاری عرصه‌های دیگر جزو ۱۰ کشور برتر جهان است. تأکیدات و هدایت‌های مکرر رهبری در موضوعات اقتصاد مقاومتی و جهاد علمی، اولویت‌هایی را تعیین کرد که ایران را از وابستگی بیشتر به نفت و آسیب‌پذیری در برابر شوک‌های خارجی مصون ساخت، در حالی‌که این دستاورد‌ها در شرایط تحریم و فشار‌های گسترده قدرت‌ها به دست آمده‌اند. 
امروز، ولایت فقیه در ساختار جمهوری اسلامی ایران، راه‌بر و محوری است که نه با تکیه بر زور، بلکه با سلاح بصیرت، اعتماد مردم و نگاهی که افق‌های دور را می‌بیند، ایران را نه‌تنها از طوفان‌های جنگ، تحریم و فتنه به سلامت عبور داده، بلکه به فانوسی تبدیل کرده که راه عزت و استقلال را به ملت‌های دیگر نیز نشان می‌دهد و نشانه آن هم این است که ایران، امروز مانند یک کشتی در یک دریای پرآشوب با امواج سهمگین، سربلند ایستاده و همچنان به راه روشن خود برای دستیابی به قله‌های عزت و پیشرفت، فارغ از توطئه‌ها و مشکلات ادامه می‌دهد.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه ۲۲ خرداد ماه ۱۴۰۴

آقای «ترامپ»! تهدید را پایان دهید

هوشمند سفیدی

«دونالد ترامپ» رئیس جمهور آمریکا تقریبا از زمانی که مسئولیت ریاست‌جمهوری آمریکا را در دوره جدید پذیرفته، دائم از توافق با ایران صحبت کرده است. برکنار از تمایل مستمر و تقریبا جدی برای توافق – که به جای خود قابل توجه و ارزشمند است – وی در اکثر مصاحبه‌ها، توئیت‌ها و اظهارات خود، از تهدید ایران دریغ نکرده است!
گرچه در عالم تحلیل، همواره از یک نوع سیاست «هویج و چماق» انتقاد می‌شد که طی آن، از سویی امتیاز داده شده و چشم‌انداز مثبت ارائه می‌شود، اما از سوی دیگر، فضای منفی ناشی از کاربرد «زور» به میان می‌آید. .
به طورکلی، سیاست تهدید و تحبیب، دیگر کارآیی خود را از دست داده است، این سیاست،‌یک سیاست اقتدارگرایانه و تسلیم‌جویانه بوده و گویی که یک طرف برتر برای آن طرف ضعیف‌تر اعمال قدرت می کند؛ در حالی که در سیاست مذاکره و توافق، هر دو طرف ‌گفت‌وگو ، قدرت برابر و متوازن را به ذهن متبادر می‌کنند.
باید در نظر داشت که در جریان مذاکرات ایران و آمریکا سیاست هویج و چماق ، کار ساز نیست؛ زیرا در زمینه و بستری که قرار است «توافق» حاصل شود، اعتماد نیست و فضای سیاسی دو کشور سال‌هاست که صرفا تنش‌ بوده و بردامنه اختلافات افزوده شده است؛ در چنین بستری، هر گونه سیاست چماق، فضای مذاکره را غیرقابل اعتماد می‌سازد، زیرا با سازکاوکارهای مختلف، ابتدا باید اعتمادسازی شود.
این هدف، باید مدام با ارسال پیام‌های مثبت تقویت شود، نه اینکه با بیانیه‌های منفی بر دامنه اختلافات اضافه شود؛ مضاف بر اینکه هم در ایران و هم در آمریکا، جریان‌های مخالفی هستند که با سواستفاده از این پیام‌های منفی، در پی عدم موفقیت “توافق” تلاش می‌کنند.
در واقع، صیانت از فضای مثبت مذاکرات، مسئولیتی است که باید هر دو طرف توافق برای آن اهتمام ورزند و در موضع‌گیری‌ها و اظهارات خود به تبعات و پیامدهای آن بیندیشند و از کاربرد جملات منفی و واژه‌هایی که می‌تواند آثار مخربی بر فضای گفت‌وگو تحمیل کند، اجتناب ورزند.
اینکه از یکسو بر توافق، پایان اختلافات و حتی همکاری‌های بعدی تاکید می‌شود و از سوی دیگر، از حمله، بمباران،‌نابودی و… سخن گفته می‌شود، تناقض‌گویی‌ است و با عقلانیت ارتباطی و سیاست توافق و سازش و آموزه‌های سیاست ورزی عقلانی جور در نمی‌‌آید. چنین سبک و راهبردی همچنین با آموزه‌های دموکراسی نیز در تضاد بوده و اصولا تجمیع زور و توافق – که کنشی داوطبانه و مبتنی بر حسن نیت است – ناممکن است.
آقای ترامپ اگر عمیقا، قلبا و با اراده کافی در پی توافق با ایران است باید تهدید را کناز بگذارد و اجازه دهد تا نمایندگان او در مذاکرات با آرامش و براساس قواعد بازی و اصول مذاکره، گفت‌وگو را پیش ببرند. گذشته از موارد یاد شده، روانشناسی دولت ایران -که خود دارای تمدن و فرهنگ غنی است- تهدید را برنمی‌تابد و از لحاظ روانشناسی سیاسی باید با ایرانیان با زبان ملاطفت و نرم، حرف زد؛ این نکته مهمی است که باید در مخاطب‌شناسی لحاظ داشت.
اینکه در هر صحبتی و پیامی، طرف گفت‌وگو را تهدید کنیم که اگر توافق نکنید، به زور متوسل می‌شویم، گویای چیست؟ به یاد بسپاریم که توافقی که بر پایه زور و تهدید به دست آید، توافق ناپایداری خواهد بود.
اگر واقعا هر دو طرف گفت‌وگو ، اراده کافی برای توافق دارند، باید کلیه عناصر و مقامات در رده‌های مختلف، به ایجاد زمینه و بستر توافق کمک کنند و از کاربرد کلمات ناصواب و رویکردهای تهدیدآمیز دوری کنند. احترام و حرمت گذاری متقابل، گذاری پایه نخست توافق است.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه ۲۲ خرداد ماه ۱۴۰۴

لزوم رجعت به سنت نقادانه‌ فرهنگ در رسانه
تحلیل نقد و نقد خبرزدگی

رضا صدیق

از اقتضائات اجتناب‌ناپذیر زمانه بود که جراید مکتوب جای‌شان را به تکثر فضای مجازی دادند اما از کم‌کاری و گوشه‌گیری خودخواسته و ناخواسته اهالی استخوان ترکانده و موسپید کرده مطبوعات است که این فضا، خبرزده و اخبارمحور شده و خالی از تحلیل و نقدهای روشنگرانه. فضای خبرسازی و خبررسانی خالی از تحلیل‌ها، بهترین زمینه برای به بیراهه رفتن و سردرگم‌شدن جامعه شده و سرعت گسترش اخبار حتی نادرست گاهی باعث تشدید گسست‌های اجتماعی نیز شده است. در چنین فضایی‌ است که فقدان «نقد و تحلیل امر فرهنگ» بیشتر احساس می‌شود.

با استناد به این فرض که جامعه را سه ضلع سیاست و اقتصاد و فرهنگ بر‌می‌سازند، یکی از مهم‌ترین عناصر این ضلع، یعنی عنصر امر فرهنگ، چه در مواجهه با زمینه اخبار یا چه در قامت پدیده‌های همگون و ناهمگون اجتماعی، دچار خلأ مهمی‌ است که شناخت آن را از هر سو سخت کرده است. همین سختی نیز، احیای نقد و تحلیل پدیده‌ها را ممکن‌تر و واجب کرده است. واکاوی و کالبدشکافی موضوعات و قرائتی آگاهی‌بخش، می‌تواند سبب ساخت و خودسازی جامعه در مقابل این فضای خبرزده و از هم گسیخته شود. اما در‌این‌میان دو فاکتور مهم وجود دارند:

یکم- «وایرال‌شدن» و «دیده‌شدن» و مرجع‌شدن بسیاری از اشخاص یا اخبار در فضای مجازی، در نبود مراجع تحلیلی قابل استناد برای جامعه که پیش‌تر جراید مکتوب نمایندگی‌اش می‌کردند، یکی از معضلات کتمان‌ناپذیر فضای اجتماعی امروز است. به شکلی که حتی اشخاص سرشناس مطبوعاتی دیروز را نیز در خود هضم کرده و برای حفظ «فالوئر» دیگر دنبال‌کننده‌ها هستند که معین می‌کنند آن شخص چه بگوید، نه منظرگاه و زمینه واقعیت و سنت‌ فکری و تحلیل و نقد.

دوم- با کناره‌گیری نسل پیشین مطبوعات که نسل امثال نگارنده در کنارشان حرفه آموخت و دوری‌گزیدن از فعالیت «حرفه‌ای» مطبوعات، نسلی از خبرنگاران و روزنامه‌نویسان به وجود آمده‌اند که نه فعالیت حرفه‌ای مطبوعات را به‌خوبی می‌دانند و نه حتی توان خلق گزارش‌های تحقیقی یا نقادانه را درباره موضوعات مهم در زمینه امر فرهنگ دارند. نسلی که خاستگاه‌شان را نه از جراید، بلکه از فضای مجازی می‌گیرند و جریده‌ای که در آن کار می‌کنند، تنها محملی‌ است برای هویت‌سازی کاذب مجازی. نسلی که یک‌شبه به واسطه «بیوی» فضای مجازی‌شان منتقد یا روزنامه‌نویس می‌شوند و بر‌اساس پروتکل‌های معین فضای مجازی؛ «اینفلوئنسر»های متکثر. نکته اول و نقل ابتدایی معضل خبرزدگی‌ در کنار این نکته از تکه‌های پازل، باعث شده که حتی معنای نقد و تحلیل نیز تغییر پیدا کند و آلوده به حرف‌های بدون سنت‌ فکری و منظرگاه معین شود. شرایطی که از یک‌ سو اخبار بر‌اساس مکانیسم در آن «وایرال» می‌شود و از سوی دیگر در خلأ تحلیلگران صاحب ایده، به جای آگاهی‌بخشی، نقد و تحلیل بدل به منویات ذهنی نورسان کم‌تجربه، اما با مخاطب مجازی شده است و مخاطبان نیز نه بر‌اساس کلام، بلکه بر‌اساس تعداد «فالوئر» به بیراهه کشانده شوند.

در چنین شرایطی‌ است که نقد نقد و تحلیل نقد و تحلیل فرهنگ، اهمیتی دوچندان پیدا می‌کند. جراید محدود باقی‌مانده مکتوب در این وضعیت، نقشی کلیدی دارند و به واسطه مرجعیت از پیش ساخته‌شده و تاریخی‌شان، فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی، باید به این عرصه ورودی جدی داشته باشند. زنده‌کردن سنت «جدال قلمی» که از مهم‌ترین ابزارها و زمینه‌های جراید مکتوب بود، باید دوباره زنده شود تا بتواند در رگ‌های جامعه گروگان گرفته‌شده میان اخبار و لاطائلات مجازی، دمی تازه بدمد.

شاید این ایده، در ابتدا و ظاهر، به خاطر تکثر و گستردگی فضای مجازی، ایدئالیستی و رمانتیک به نظر بیاید، اما اصل قرار‌دادن فرهنگ و نقد فرهنگ در شرایط مذکور، حتی اگر ابتدا کم‌توان باشد، بر‌اساس همان پروتکل‌های فضای مجازی، توان ضریب پیدا‌کردن و تکثیر و فرهنگ‌سازی خواهد داشت. وقت آن است که علیه خبرزدگی و نقد و تحلیل‌های خالی از محتوا و متمسک به فحاشی و بدون منظرگاه، به سنت نقادانه رجعت کنیم و نقد فرهنگ را حتی اگر به کام مخاطبان و «فالوئر»های مجازی تلخ می‌آید، دوباره زنده و احیا و به اصالت فرهنگ رجوع کنیم؛ فرهنگ نه به معنای آیین مدرن، بلکه به معنای رسوم برسازنده بوم و آیین همین آب و خاک.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه ۲۲ خرداد ماه ۱۴۰۴

غدیر؛ تنها نسخه‌ جنگ و صلح عادلانه

جواد شاملو 
جبرئیل فرمود «لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار». یعنی اگر جوانمردی آن باشد که علی‌بن‌ابیطالب داشت، جوانمردی هیچ‌کسی را به‌حساب نمی‌توان آورد. ساعت یک ظهر، در یک صحرای بدون ابر و سایه، وقتی خورشید در اوج درخشندگی خود است و هیچ مانعی مزاحم تابش آن نیست، یک لامپ صد واتی روشن کن؛ بین آن چراغ با ریگ‌های بیابان هیچ فرقی نیست. گویی هیچ نوری از لامپ ساطع نمی‌شود. حالا کل آن صحرا که غرق نور شمس است را لامپ صد وات کار بگذار، بازهم فرقی نمی‌کند. نور خورشید غالب‌‌تر از آن است که نورهای دیگر به‌حساب آیند. زاده کعبه مرزهایی از جوانمردی را به تاریخ نشان داد که افسانه‌ها را از سکه انداخت. منظورم از این فتوت، آنجایی نیست که سر نماز، درحالی‌که به معراج رفته بود، انگشترش را به گدا داد، منظورم آنجایی نیست که لباس بهتر را به غلام خود می‌داد، چون او جوان‌تر بود و به لباس بهتر شوق بیشتری داشت، منظورم در آن میدان جنگ است که وقتی دشمن شمشیر مولا را طلب کرد، شمشیر را به دشمن داد و فرمود «تو دست تقاضا به‌سوی من دراز کردی و رد کردن درخواست دور از شيوه کَرَم و بخشندگی است». 
شمشیر مولا هم شمشیرهای جهان را شرمنده ساخت. مرحب علاوه‌بر کلاه‌خود، یک سرپوش سنگی هم قالب سرش ساخته بود و آن را زیر کلاه‌خود قرار داده بود، ضرب شمشیر امیرالمؤمنین کلا‌ه‌خود آهنی را شکافت، سپس سرپوش سنگی را شکافت، سپس جمجمه مرحب را شکافت و شمشیر به دندان‌ها رسید و متوقف شد. جنس آن شمشیر گویی از آهن نبود، صاعقه بود و مانعی نمی‌شناخت. همین صاعقه که کلاهخود سنگی و آهنی برایش حکم پوشال داشت، جایی در دفاع از یک‌ زن که از خشم شوهرش می‌هراسید از غلاف بیرون آمد؛ وقتی شوهر به امربه‌معروف و نهی از منکر مولا بی‌توجهی کرد.
اما این‌یک معنا از آن جمله جبرئیل است. تا اینجا جمله جبرئیل یک جمله ادبی است. به این معنا که مولود کعبه در جوانمردی و جنگاوری قله‌ای را فتح کرده که پیش آن تمام تپه‌ها در حکم دشت هموارند. اما معنای دیگر این جمله نه ادبی که اعتقادی و کلامی است.
​​​​​​​شاید معنای این جمله آن باشد که خدا آن رزمی را قبول دارد که با خط علی و با شیوه علی باشد. آن شمشیری پیش خدا قیمت دارد که همچون ذوالفقار تنها علیه دشمنان خدا، به نیت یاری دین خدا و به شیوه خداپسندانه از غلاف بیرون بیاید. باقی شمشیرها ولو تمام جهان را هم سر بزند، نزد خدا شمشیر نیست. فتوت نیز تنها جایی در نظام خلقت به‌حساب می‌آید که در مسیر پناه دادن به مظلومین و مستضعفین باشد. بیرون راه علی شجاع‌ترین فرماندهان نزد خدا اعتباری ندارند و مهربان‌ترین جوانمردان نیز.
«لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار»، همان «وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً» است. این جمله راه را روشن می‌کند. همان «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» است. همان «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» است که شرط معیت با رسول خداست. همان «لا اله إلا الله» است. لا إلا، مصداقش شمشیر علی است که با همه بت‌ها جنگید و إلا الله مصداقش فتوت مولاست که همه خلق الله را پناه داد. فتوت نماینده تمام صفات ایجابی و جمالی امیرالمؤمنین است که جاذبه او را شکل می‌دهد و ذوالفقار نماینده تمام صفات سلبی و جلالی حضرت است که دافعه او را شکل می‌دهد. غدیر روز بیعت با مردی بود که هر دوی این صفات را به حد کمال داشت و همین ویژگی است که پای علی ماندن را قیمتی و سخت می‌گرداند. بیعت با علی یعنی بیعت با دافعه او، یعنی بیعت با جهاد، بیعت با اجرای حدود، بیعت با سرسختی و ایستادگی، بیعت با کوتاه نیامدن جلوی زیاده‌خواهی جملیون، بیعت با لیلة الهریر، بیعت با امان ندادن به خوارج در نهروان، بیعت با دعوت دائمی به سرکوب غارات، بیعت با جهادی که سرما و گرما نمی‌شناسد؛ بیعت با فرمانده‌ای که اشباه الرجال به کارش نمی‌آیند؛ بیعت با امیری که در جمل برخی را بدون شمشیر می‌کشت؛ می‌گفت: «مُت یا عدوّ الله» و دشمن می‌مرد. بیعت حقیقی با علی کار هر کسی نیست؛ شیرمرد و شیرزن می‌طلبد.
از آن‌سو کسی که در سینه‌اش انگار قلبی نمی‌تپد، کسی که عاطفه‌ای ندارد و جوهر احساسش خشکیده، او نیز علی را درک نمی‌کند چون توان بیعت با جاذبه او را ندارد. او نمی‌تواند بفهمد مردی را که هر شب بار سنگین اطعام را به دوش می‌کشد تا فقیری در اطرافش گرسنه نخوابد. او نمی‌تواند مردی را بفهمد که هیچ‌وقت تیر اول جنگ را نمی‌اندازد، نمی‌تواند مردی را بفهمد که جنگ را در ساعات پایانی روز آغاز می‌کند که با رسیدن شب، جنگ‌ نیمه‌کاره بماند و تعداد کمتری کشته شوند. نمی‌تواند مردی را بفهمد که باید نانش را با سر زانوهایش بشکند، مبادا گوارایی طعامش او را از حال فقیران قلمروش غافل سازد. نمی‌تواند حاکمی را درک کند که در گرمای کشنده ظهر کوفه، کوچه‌گردی می‌کند تا مبادا پناه‌خواهی به او نیازمند باشد و در بی‌پناهی بماند. بیعت با علی یعنی بیعت با جاذبه‌ای بی‌نهایت. یعنی بیعت با عهدنامه مالک: «زمام هوا و هوس خود را در دست‌گیر و نسبت به آنچه بر تو حلال نیست بخیل باش، زیرا بخل به خویشتن، راهِ انصاف را در آنچه محبوب و مکروه است به تو نشان می‌دهد و قلب خویش را کانون رحمت و محبّت و لطف به رعیت قرار ده و در مورد آنان همچون درنده‌ای مباش که خوردنشان را غنیمت شماری، زیرا آن‌ها دو گروهند یا برادر دینی تو هستند و یا انسان‌هایی که در آفرینش شبیه‌ تو هستند (درهرحال باید حقوق آن‌ها را محترم بشماری و بدان) از مردم لغزش‌ها و خطاهایی سر می‌زند و مشکلاتی به آن‌ها دست می‌دهد (که آن‌ها را از انجام‌وظیفه باز می‌دارد) و به دست آنان از روی عمد یا خطا، کارهای (خلافی) ظاهر می‌شود (در این‌گونه موارد) از عفو و گذشت خود آن‌قدر به آن‌ها عطا کن که دوست داری و خشنود می‌شوی خداوند از عفوش به تو عطا کند، زیرا تو فوق آن‌ها هستی و پیشوایت فوق توست»...
این دوگانگی، یعنی همنشینی جاذبه و دافعه، ارمغان توحید و شخصیت توحیدی است. توحید که به یک موجود یگانگی را حمل می‌کند، از دیگر موجودات هرگونه یگانگی و استقلال و الوهیت را نفی می‌کند و به‌این‌ترتیب اعتقاد به وحدانیت خدا مساوی است با سلب خداوندی از غیر خدا. خطبه غدیر هم ولایت را به امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه حمل کرد و از هر که جز ایشان، سلب. شخصیت خود مولا به‌عنوان مولای موحدان و متقیان نیز حرکتی است متعادل و به‌قاعده مابین جاذبه و دافعه و همین همنشینی ظاهرا متضاد است که نیاز امروز جامعه بشری است. نسخه غدیر ازآن‌جهت جهان‌شمول و ابدی است که جاذبه و دافعه جوامع را تنظیم می‌کند. بدون غدیر، محور جاذبه و دافعه منفعت است و با غدیر، محور این دو را عدالت تشکیل می‌دهد. 
در طول تاریخ برخی فعالان صلح و طرفداران حقوق بشر و گروهی که همواره نام صلح‌طلب را یدک‌ کشیده‌اند، چاره پایان جنگ و خشونت و ظلم را نفی کلی و اساسی مفهوم جنگ دانسته‌اند و پنداشته‌اند برای برقراری صلح، باید از هر نوع جنگی دست کشید. اما نه این ایده و نه ایده‌های دیگر، تاکنون باعث نشده پاندمی جنایت متوقف شود. آنچه امروز آخرالزمان غزه را رقم زده، تنظیم نبودن جاذبه و دافعه ملت‌هاست. ما امروز بهتر از هرزمانی معنای «لا فتی إلا علی لا سیف ذوالفقار» را درک می‌کنیم چراکه به عینه می‌بینیم هیچ شمشیری به یاری غزه نمی‌شتابد و هیچ سرداری نیست که به هواداری از اطفال گرفتار غزه «أنا اسدالله» سر دهد و بر صهیون بتازد، مگر آنانی که در مکتب غدیر، به علی‌بن‌ابیطالب لبیک گفته‌اند.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه ۲۲ خرداد ماه ۱۴۰۴

پیـام اسـاسی غدیـر

کورش شجاعی 

درباره اهمیت و جایگاه بس رفیع غدیر کتاب ها و مقالات بسیار ارزشمند و گرانسنگ وتحقیقی به قلم دانشمندان و محققان و بزرگان حوزه و دانشگاه نوشته شده است و در این میان«الغدیر»علامه امینی به خاطر گردآوری منابع دست اول غدیر از روایات و احادیث برادران اهل سنت همچنان «دُّر»و«خورشید» تابانی است که بر افق دانایی وفهم غدیر می درخشد که جویندگان و تشنگان معرفت و حقیقت و دانایی را در پوتو انوار درخشان خود به سوی فهم و درک عمیق غدیر هدایت می کند،اما این حقیر در این یادداشت با بضاعت اندک خود و فرصت و مجال محدود اشاره ای اجمالی به چند پیام اساسی غدیر می کنم تا شاید بهانه وانگیزه ای باشد برای غور بیشتر اهل مطالعه و دقت در این سترگ واقعه و حکمت الهی.
یکم-اقتضای حکمت الهی بر تداوم هدایت
ازآن جا که خداوند حکیم،انسان را برای رسیدن به سعادت و کمال آفرید،تمامی اسباب هدایت را نیز در اختیارش گذاشت و علاوه برعقل که پیامبر درون است،پیامبرانی را برای هدایت انسان به مسیر سعادت وکمال برانگیخت.وجود ذی جود پیامبران به اشرف و اکرم ایشان حضرت محمد مصطفی صلوات ا...علیه ختم شد،پیامبری که خداوند در وصفش فرمود: «لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ» واز آن جا که براساس حکمت بالغه الهی قرارنبوده که امر هدایت پس از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام به عنوان خاتم النبیین تعطیل شود،حضرت سبحان تکلیف عهده داری «هدایت امت»پس از حضرت ختمی مرتبت را روشن کرد تا جویندگان حقیقت وسعادت حتی لحظه ای در تحیر و سردرگمی نمانند.
دوم-عهده داری خداوند برای انتخاب جانشین پیامبر(ص)
بی گمان در این مهم شکی نیست که همان طور که انتخاب انبیا فقط در ید قدرت و حکمت بالغه الهی است،تنها اوست که می تواند برترین را برای جانشینی بلا فصل خاتم الانبیا برگزیند.صراحت آیه«...بَلِّغ ما أُنزِلَ إِلَیكَ...» به روشنی هرچه تمام تر این مهم را آشکار می کند که جانشینی پیامبر توسط خداوند رحمان رحیم انجام شده و وظیفه اعلان و ابلاغ این فرمان الهی بر عهده رسول مکرم گذارده شده است.
سوم-امین وحی،ابلاغ کننده فرمان الهی
وقتی حکمت و مشیت واراده الهی بر تداوم هدایت انسان قرارگرفته و برترین جانشین خاتم الانبیا توسط خداوند حکیم انتخاب شده،اعلام و ابلاغ انتخاب و امر خداوند رحمان نیز براساس همان حکمت حضرت سبحان بر عهده «حبیب خدا»امین وحی الهی و اعظم و اکرم و سید وسالار پیامبران گذاشته شد،همو که «قول وفعل وسنت »مبارک اش حجت است ،همو که خداوند ابلاغ این امر مهم سرنوشت ساز را بر عهده اش گذاشت و ابلاغ آن را برابر«رسالت» پیامبر ذکر فرمود،همو که در عین امانت در«حجَّةُالْوَداع» امر خداوند حکیم را به مردمان گرد آمده پیرامون برکه غدیر ابلاغ فرمود و در خطبه غراء غدیر گفت آنچه را باید می گفت از حمد وثنای خداوند باری تعالی تا« مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ  تا  اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ  وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ » از اسامی ائمه تا مهدی موعود که فرمود او هم نام من است تا اعلام وظیفه عمومی برای رساندن آنچه در غدیر انجام شد به نسل های آینده و...
چهارم- اکمال دین واتمام نعمت الهی
در عظمت بی بدیل غدیر چه نشانه ای بالاتر از نوید حضرت جلّ واعلی در آیه«الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی ...»که فرمود امروز دین شما را تکمیل کردم و نعمت را بر شما تمام کردم و... وآیا بعد از بعثت پیامبر ،روزی ارزشمندتر و گرامی تر از هنگامه «اکمال دین» و «اتمام نعمت الهی»وجود دارد .سنگینی ومغز و محتوای این کریمه آن چنان است که مگر مفسران گران قدر توان درک وتبیین بخشی از مفاهیم و بطن آن را داشته باشند به ویژه این که خداوند سبحان در این آیه شریفه برای اکمال دین و اتمام نعمت از ضمیر متکلم وحده استفاده فرموده،با همین اجمالی که اشاره شدآیا واقعا به درک و فهمی شایسته از «غدیر» و«قدر»آن در عالم هستی رسیده ایم؟! و جان های تشنه حقیقت به «نمی» از «یم» و دریای معرفت غدیر متنعم و متبرک شده است؟!
پنجم-چشمه غدیر تا ابد جاری است
آنچه توسط پیامبر خاتم در غدیر اعلام شد نه فقط ابلاغ ولایت و امامت و جانشینی امیرالمومنین علی بن ابی طالب بود، بلکه تکلیف امت تا آخرالزمان نیز روشن شد و رسول مکّرم اسلام یک یک ائمه معصومین که هادیان امت خواهند بود تا بقیة ا... را به مردم معرفی کردند تا مردم بدانند که کشتی هدایت و سعادت هیچ گاه بی «ناخدا» وامت هیچ گاه بی هادی وامام نخواهد بود و این یعنی جاری بودن همیشه بعثت انبیا تا «غدیر» و از«غدیر»تا «آخرالزمان» و«قیامت».
ششم-شأن وجایگاه منتخب خداوند سبحان برای جانشینی رسول ا...
انتخاب امیرمومنان علی بن ابی طالب توسط خداوند جلّ واعلی و ابلاغ ولایت وامامت جانشینی او توسط برترین برگزیده خداوند به فرمان خداوند حکیم، پیام دیگر غدیر است،پیامی که آشکارا برای همه عالمیان در همه اعصار این واقعیت را تبیین می کند آن گاه که خداوند حکیم ،علی(ع) را به صفت«امیرمومنان»متصف کرد چه پیام مهمی را آشکارا به امت منتقل کرد. وآن گاه که پیامبر به امیرمومنان فرمود:«‌أَنْتَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ ...» یعنی چه؟! آن جا که در حدیث«دار» پیامبر فرمود یعنی چه؟... آن جا که پیامبر فرمود ... و علی را جز خدا و من کسی نشناخت یعنی چه؟آن جا که حبیب خدا ضربت علی(ع)را در یوم خندق برتر از عبادت جن وانس دانست چه معنایی را منتقل کرد. آن جا که در آیه مباهله،علی(ع)نفس وجان پیامبر شناخته شد یعنی چه؟!وآن جا که در«بدر»سروش لافتی الا علی ... در آسمان پیچید چه معنایی داشت؟وآن جا که در حدیث کساءتنها علی(ع)وفاطمه(س)وحسن(ع)وحسین(ع)وپس آن گاه به اذن خداوند «جبرئیل»اهل کساء شدند و رسول خدا اهل بیت و عترت خود را در آن هنگامه معرفی کردند،پیامبر رحمت به روشنی هر چه تمام تر چه پیامی را به امت تا آخرالزمان منتقل کردند. و هرچه می گذرد روشن تر می شود که«قسیم نار وجنت بودن» و«ساقی کوثر»بودن مولا امیرمومنان یعنی چه؟! و هرچه حقیقت در طول زمان ره می پیماید برجویندگان و تشنگان معرفت و حقیقت روشن تر می شود که ذکر علی(ع)عبادت است در عمق کدامین حقایق ومعارف الهی ریشه دارد.
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ علی بن ابی طالب واولاده المعصومین 

مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه ۲۲ خرداد ماه ۱۴۰۴

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای چگونه مدل متمایزی از مجلس مبتنی بر تقوا، عدالت‌محوری و ایستادگی ترسیم می‌کنند؟

مانیفست پارلمان در اندیشه رهبر انقلاب

مهرداد احمدی

در دستگاه فکری رهبر انقلاب، مجلس شورای اسلامی نه‌فقط نهاد قانون‌گذاری، بلکه جلوه‌ای از تجلی اراده‌ الهی در تاریخ ملت‌هاست؛ نهادی که در نسبت مستقیم با مفهوم توحید سیاسی تعریف می‌شود؛ جایی که تجمیع خرد و اراده‌ یک ملت متعهد در قالب نمایندگانی متقی، انقلابی و ملتزم به اصول، به تولید «نظم» می‌انجامد. در این چارچوب، شأن حقوقی مجلس همانند بسیاری از پارلمان‌های دیگر جهان برآمده از مفهومی مشترک است: قانون‌گذاری. در نگاه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اما آنچه جایگاه و منزلت نهاد پارلمان را تعیین می‌کند، نه این شأن حقوقی مشترک، بلکه شأن حقیقی و جهت‌گیری وجودی آن است. این تمایز میان صورت و سیرت، میان ظاهر حقوقی و باطن حقیقی، نقطه‌ای محوری در فهم فلسفه سیاسی ایشان درباره پارلمان است و از این منظر، پارلمان نه ابزاری تکنوکراتیک برای تنظیم منافع، بلکه تجسم اراده‌ متعالی ملت و جلوه‌ای از روح انقلابی است که در کالبد قانون تحقق می‌یابد.
بر این اساس، در سنت فکری رهبر انقلاب، نماینده مجلس تنها «نماینده‌ حوزه‌ انتخابیه‌» نیست، بلکه حامل امانتی تاریخی و الهی است. این نگاه عمیق، ریشه در تفسیری خاص از نسبت میان ملت، دین و حکومت دارد: اگر ملت، امت اسلامی تلقی شود و حکومت نیز مظهر و مجرای تحقق اراده‌ الهی در عرصه‌ اجتماعی باشد، آنگاه نماینده مجلس، در نقطه‌ اتصال این ۲ قرار می‌گیرد؛ او «مفوض‌الیه» اراده‌ عمومی در افقی الهی است. از همین ‌روست که ایشان بارها و بارها مجلس را «محل عبادت» و نمایندگی را «امانتی الهی» خوانده‌اند. این تعبیر صرفاً استعاره‌ای اخلاقی یا تذکری عرفانی نیست، بلکه تبیین جایگاه متافیزیکی نهاد قانون‌گذاری در نظام سیاسی جمهوری اسلامی است. پارلمان در این منظومه نه جولانگاه دعواهای حزبی و سلیقه‌ای، بلکه عرصه‌ تراز الهی ملت‌سازی است.
* انقلابی‌گری عقلانی
وجه دوم این منظومه، تفکیک بین «انقلابی‌گری» و «پارلمانتاریسم صرف» است. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همواره تأکید کرده‌اند انقلابی بودن با «سر و صدا کردن» و «غوغاسالاری» یکی نیست. این تفکیک، ناظر به درک عمیق ایشان از خطر تهی ‌شدن نهادهای انقلابی از معنای بنیادین‌شان بر اثر ابتذال رسانه‌ای و جناحی است. ایشان انقلابی‌گری را در پارلمان به معنای حرکت در جهت اصول، داشتن شجاعت اخلاقی و وفاداری به اهداف اصیل انقلاب می‌دانند، نه افتادن در ورطه‌ رقابت‌های زودگذر و جناحی. در این چارچوب، نماینده انقلابی نه‌تنها باید دغدغه عدالت و رفع تبعیض و استکبارستیزی داشته باشد، بلکه باید در بیان مواضع خود نیز پایبند به ادب، عقلانیت، آرامش و رعایت مصالح ملی باشد. انقلابی‌گری در فهم ایشان نوعی «خود پالایی سیاسی» است؛ یعنی هنر حفظ مواضع در قالب بیان مسؤولانه و خالی از اغراض شخصی و تندروی.
* مجلس؛ مسجد بناشده بر تقوا
یکی دیگر از محورهای مهم در فلسفه سیاسی رهبر انقلاب درباره پارلمان، نسبت نماینده با قانون است. در نظر ایشان، قانون تجلی عقلانیت جمعی و شرط بقای زندگی اجتماعی است اما قانونی که ارزش دارد، قانونی است که در مسیر حق، عدالت و مصالح ملت باشد. قانون صرفاً قواعد صوری تنظیم مناسبات نیست، بلکه باید بار ارزشی داشته باشد و جهت آن در مسیر تقوا و عدالت باشد. از همین رو ایشان، مجلس را «مسجدی بناشده بر تقوا» می‌خوانند؛ مسجدی که در آن، عمل قانون‌گذاری باید عبادت محسوب شود. این تفسیر از مجلس، آن را از سطح نهادی بروکراتیک و حقوقی به سطح نهادی قدسی و مسؤول ارتقا می‌دهد؛ نهادی که محصول آن، نه‌فقط قانون به معنای صوری، بلکه «امر مشروع» در معنای غایی است.
از این منظر، نماینده مجلس باید خود را در برابر «خداوند» پاسخگو بداند، نه صرفاً در برابر حوزه انتخابیه یا جناح سیاسی‌اش. این نگاه، برداشتی بنیادین از مفهوم «پاسخگویی» در منظومه فکری ایشان ارائه می‌دهد: پاسخگویی سیاسی، اگر به‌راستی ریشه در تقوا نداشته باشد، به ابزار دستکاری افکار عمومی و بازی‌های جناحی بدل می‌شود اما اگر مبنای آن خدا و حق باشد، آنگاه نمایندگی مسؤولیتی قدسی است که باید با اخلاص، تعهد، فهم و صداقت پیش برود. 
این همان‌جایی است که مفاهیمی چون «تعارض منافع»، «مصلحت ملی»، «عدالت اجتماعی» و «صراحت انقلابی» در هم تنیده می‌شود و فردِ نماینده را به انسان متعهدی بدل می‌کند که بین وجدان ایمانی و وظایف ملی جمع ‌زده است.
* انسجام ملی
نقطه محوری دیگر در منظومه سیاسی رهبر انقلاب، تفسیر ایشان از مفهوم «انسجام ملی» در نسبت با مجلس است. در نگاه ایشان، مجلس نه محل تضاد و شکاف، بلکه نقطه وحدت ملی در سطح تصمیم‌سازی است. تنوع دیدگاه‌ها و اختلاف‌ نظرهای طبیعی، اگر در چارچوب عقلانیت، تقوا و پایبندی به اصول انقلاب باشد، نه‌تنها مخرب نیست، بلکه سازنده و زاینده است. اما دعواهای جناحی، یقه‌گیری رسانه‌ای و بازنمایی اختلافات سلیقه‌ای به ‌عنوان شکاف‌های بنیادین، خیانتی به روح نمایندگی است. ایشان بارها تأکید کرده‌اند در مسائل اساسی کشور باید «صدای واحد» شنیده شود و این صدا باید از درون پارلمان برخیزد، نه از بیرون کشیده شود. این تأکید، ریشه در درکی جامعه‌شناختی از نقش پارلمان در نهادینه‌سازی همبستگی سیاسی دارد.
* ضرورت همکاری متقابل دولت و مجلس
نسبت مجلس و دولت نیز از دیگر مباحث مهم در منظومه سیاسی ایشان است. در این نسبت، ایشان نه مدافع پارلمانتاریسمی مهارگر و ضداجرایی هستند و نه قائل به انفعال نهاد قانون‌گذاری در برابر دولت، بلکه همواره بر همکاری فعال و مشفقانه با دولت تأکید کرده‌اند. پرسش از وزرا، تحقیق و تفحص، اصلاح لوایح و نقد تصمیمات اجرایی، در صورتی که بر اساس مصالح واقعی، مستندات معتبر و نگاه ملی انجام شود، حقی مسلم و حتی وظیفه‌ نمایندگان است اما اگر این ابزارها به ابزارهای فشار سیاسی، قدرتنمایی حزبی یا تقابل ساختاری بدل شوند، اعتماد عمومی به نهاد قانون‌گذاری از میان می‌رود و نتیجه آن نه نظارت، بلکه بی‌ثباتی سیاسی خواهد بود. ایشان نماینده را مسؤول می‌دانند در عین نظارت، موجب اتلاف وقت اجرایی دولت نشود و با همکاری خلاقانه، به حل مسائل مردم بپردازد.
* مجلس اسلامی و معماری تمدن اسلامی
در نهایت، درک عمیق ایشان از نقش پارلمان در معماری تمدن اسلامی نیز قابل تأمل است. رهبر انقلاب، مجلس را صرفاً نهاد قانون‌گذاری کشور نمی‌دانند، بلکه بخشی از نظام امت و امامت و یکی از پایه‌های حرکت به ‌سوی تحقق تمدن نوین اسلامی تلقی می‌کنند. نماینده‌ای که در این افق عمل می‌کند، باید افق راهبردی داشته باشد، نسبت خود را با تحولات بین‌المللی بشناسد، در برابر نظام سلطه موضع داشته باشد، حامی مقاومت باشد و در تصمیمات خود، آرمان‌های گفتمان اسلامی - ایرانی را نمایندگی کند. در این چارچوب، ایشان مخالفت با جنایت‌های صهیونیسم، حمایت از مظلومان، پافشاری بر استقلال و دفاع از عزت ملی را وظایف ذاتی نماینده می‌دانند؛ وظایفی که اگر مغفول بماند، مجلس به نهادی بی‌ریشه و منفعل بدل خواهد شد. اگر این مجموعه گزاره‌ها را کنار هم بگذاریم، فلسفه سیاسی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره پارلمان به ‌وضوح از مرزهای مفاهیم کلاسیک چون تفکیک قوا یا نمایندگی حقوقی فراتر می‌رود و وارد قلمرو اندیشه‌ورزی دینی درباره سیاست می‌شود. در این منظومه، مجلس سنگری برای عدالت، اراده‌ الهی، مسؤولیت تاریخی و آرمان‌گرایی عقلانی است؛ نهادی که اگر در مسیر تقوا و عقلانیت حرکت کند، «مسجدی سیاسی» خواهد بود و اگر در مسیر اغراض و بازی‌ها فروغلتد، بدل به «بازار مکاره»‌ای خواهد شد که در آن، حقیقت، عدالت و ایمان به حراج گذاشته می‌شود. این دوگانه، تمام تلاش رهبر انقلاب را برای حفظ شأن حقیقی مجلس توضیح می‌دهد: دعوت مکرر برای پاسداری از وجدان انقلابی، تهذیب گفتار سیاسی، پایبندی به اصول و وفاداری به مردم.
مجلس در اندیشه ایشان، آیینه‌ صفای ملت است؛ اگر تیره شد، مردم خود را در آن نخواهند دید اما اگر زلال و صادق ماند، راه آینده را برای تاریخ باز خواهد کرد. این، مسؤولیتی است بر دوش نمایندگان، نه فقط به عنوان سیاستمدار، بلکه به ‌مثابه حافظان عهدی تاریخی با خدا و خلق.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات