«شهید محمد شایانفرد» متولد ۱۳۷۸، سحرگاه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، در ۲۵ سالگی در پایگاه عاشورای چیتگر تهران، طی جنگ ۱۲روزه ایران و رژیم صهیونیستی به شهادت رسید. وی که تنها شهید استان سیستان و بلوچستان در این نبرد بود، به دلیل شایستگیهای نظامی و استعداد درخشان، از زادگاهش به نیروی هوافضای سپاه در تهران منتقل شده بود. نام او اکنون در کنار «سردار شهید حاجیزاده» ثبت شده است؛ شهیدانی که با خونشان پاسخ تجاوز را نوشتند، پیش از آنکه پهپادها و موشکهای ایرانی بر فراز حیفا و تلآویو پرواز کنند.
مادر شهید میگوید: «محمد عاشق حاج قاسم بود. روزی که محمد درجه و لباس نظامیاش را تحویل گرفت، به حرم حضرت معصومه (س) در شهر قم رفت تا لباسهایش را متبرک کند، سپس در مسیر قم ـ زاهدان به مزار حاج قاسم میرود و مجدد لباسها را در آنجا متبرک میکند و از خداوند میخواهد تا شجاعت سردار سلیمانی را به او بدهد. روزی که خبر شهادت حاج قاسم پخش شد، محمد گفت: «دعا کنید منم مثل حاج قاسم شهید شوم»؛ شجاعتش را داشته و در راه مبارزه با دشمن و کفار شهید شوم که همین گونه نیز شد. محمد بار دوم که بعد از شروع کارش با یکی از همکارانش به کرمان رفته بود، با همکارش تصمیم گرفت لباس نظامی بپوشند و سر مزار حاج قاسم بروند و برای شهید سلیمانی ادای احترام نظامی کنند که این کار را کردند.» مادر شهید درباره مهربانی محمد میگوید: «در حرم امام رضا (ع) برای زوار امام رضا (ع) خدمت میکرد و در حرم با ویلچر به استقبال پیرمردها و افراد ناتوان میرفت. در محیط کار نیز با روحیهای جهادی، پس از پایان شیفت، کنار همکاران میماند تا از پایگاه دفاعی محافظت کند. یادم است یک بار بعدازظهر، محمد به بازار رفته بود روبهروی سازمان انتقال خون متوجه میشود که شخصی یک بسته مشکوک را میگذارد و به سرعت دور میشود؛ محمد بلا فاصله به نیروی انتظامی و اطلاعات خبر میدهد؛ وقتی مأمورهای چک و خنثی میآیند و بررسی میکنند، متوجه میشوند در آن بسته و در قالب یک کارتن گوشی، بمب کار گذاشته شده بود که خنثی میشود.»
پدر شهید میگوید: «محمد خیلی زیاد به حضرت آقا علاقه داشت. طوری که صدای زنگ گوشی او همواره سخنرانیهای رهبری بود. در ایام محرم خانه را سیاه پوش میکرد؛ همیشه در هیئتها و دستهها شرکت میکرد و تا آخر مراسم میماند و میگفت: به برکت امام حسین (ع) در این کار و شغل قبول شدهام. آرزوی محمد این بود که عضوی از سربازان گمنام امام زمان (ع) باشد و عمرش را برای نظام و رهبری صرف کند.» پدر شهید درباره مهربانی محمد میگوید: «یک روز زمستان بدون کاپشن به خانه آمد. وقتی پرسیدیم، گفت آن را به نیازمندی بخشیده که در سرمای زاهدان میلرزید.» همچنین مادرش میگوید: «محمد همیشه پیاده به دانشگاه میرفت تا هزینهای بر دوش خانواده نباشد.»