دنیا در نگاه قرآن و روایات، گذرگاهی کوتاه و بیدوام است؛ اما در همین گذرگاه، انسانها گرفتار فریب ظواهر میشوند و گمان میبرند که مقام، ثروت، شهرت یا ستایش دیگران، دلیل بر بزرگی و ارزش واقعی آنان است. این گمان، همان آفتی است که قرآن بارها درباره آن هشدار داده و انسان را از غرور و فریب دنیا برحذر داشته و فرموده است: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکمْ وَتَکاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ...» بدانید که زندگی دنیا جز بازی، سرگرمی، زیور، فخرفروشی میان شما و افزونطلبی در اموال و فرزندان نیست. (حدید/۲۰) قرآن در ادامه همین آیه دنیا را به بارانی تشبیه میکند که گیاهش سرسبز میشود و انسانها را شگفتزده میکند؛ اما ناگهان پژمرده میشود و چیزی جز خاکستر باقی نمیماند. همین تشبیه، حقیقت دنیا را آشکار میکند؛ هرچه به ظاهر درخشانتر باشد، نابودشدنیتر است، مگر آنکه با نیت الهی و هدف آخرتی همراه شود. از دیدگاه قرآن، ارزش حقیقی انسان آن چیزی نیست که فقط در نگاه دیگر انسانها وجود دارد، بلکه به آن چیزی است که در نزد خدا هم وجود دارد. خداوند میفرماید: «إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ»؛ گرامیترین شما نزد خداوند، پرهیزکارترین شماست. (حجرات/۱۳) یعنی ملاک کرامت و برتری نه در نژاد، مقام، شهرت یا دستاورد ظاهری، بلکه در تقواست و تقوا یعنی خضوع در برابر حق، اخلاص در نیت و پرهیز از ظلم و گناه. چه بسیار کسانی که در دنیا با عناوین، جوایز و مدالها بزرگ شدند؛ اما در نزد خدا کوچک بودند و چه بسیار بندگان گمنامی که جز رضای خدا نخواستند و در نزد حق، مقامی یافتند که هیچ تاج و مدالی به آن نمیرسد. این به آن معنا نیست که ارزشمند بودن در میان مردم مهم نیست؛ بلکه باید در نزد خداوند هم دارای ارزش باشد. قرآن بارها از افرادی سخن گفته که در دنیا به ظاهر محترم و قدرتمند بودند؛ اما در آخرت خوار و بیمقدار میشوند. فرعون نمونه آشکار آن است. او خود را «أنا ربکم الأعلی» نامید و مردم را به سجده و اطاعت از خویش واداشت؛ اما خداوند دربارهاش فرمود: «فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَى» پس خدا او را به کیفر دنیا و آخرت گرفت. (نازعات/۲۵) آنان که برای خود ارزشی قائل هستند، اما نمیفهمند که ارزش را خداوند تعیین میکند، در همین دنیا ذلیل خواهند شد. در مقابل، حضرت یوسف (ع) نمونه کسی است که هر مقامی را برای رضای خدا خواست و از حدود شرعی تخطی نکرد. او در دوران کودکی به چاه افکنده شد، در جوانی به بند افتاد و در میانسالی به وزارت رسید؛ اما در هیچ مرحلهای دل به دنیا نبست. آنگاه که به سلطنت مصر رسید، دعا کرد: «پروردگارا، به من بخشی از فرمانروایی دادی و علم تأویل آموختی، مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق فرما»؛ (یوسف/۱۰۱) یوسف (ع) میدانست که قدرت و علم نیز اگر برای خدا نباشد، میتواند مایه هلاکت شود. او از خدا خواست که عاقبتش را به صلاح ختم کند، نه به غرور. در نگاه اهل بیت (ع) دنیا صحنه امتحان است، نه جای افتخار. امیرالمؤمنین (ع) در نهجالبلاغه میفرمایند: «إِنَّمَا الدُّنْیَا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ، فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکمْ لِمَقَرِّکمْ...»؛ اى مردم، دنیا سراى گذر و آخرت خانه همیشگى است، از سراى گذر براى خانه دائمى توشه برگیرید... (نهجالبلاغه، خ ۲۰۳) در تاریخ، نمونههای فراوانی از انسانهایی داریم که با ظواهر فریبنده دنیا آزموده شدند. آنها از نظر ظاهری حاکم بودند و مردم بسیاری از ترس یا طمع تجلیلشان میکردند، اما در حقیقت خوارترین مردمان نزد خدا بودند. در مقابل، بزرگانی بودند که ظاهراً مغلوب و شهید شدند، اما در واقع بر قله عزت جاودانه ایستادند. اگر معیار ارزش، قدرت و ظواهر دنیا بود، باید فرعون از موسی (ع) برتر میبود و یزید از حسین (ع)، اما قرآن معیار را وارونه ظواهر دنیا میبیند: «تِلْک الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»؛ سرای آخرت را برای آنان قرار میدهیم که خواهان برتری و فساد در زمین نیستند و سرانجام نیک از آن پرهیزکاران است. (قصص/۸۳) در روایات بسیار آمده است که برخی انسانها در دنیا به ناحق ستوده شدند، اما در آخرت حالشان طوری دیگر بود. حتی خود افراد گاهی نگاهی به خودشان دارند و تصوراتی دارند از جایگاه خودشان، اما چیزی نیست که واقعاً فکر میکنند. آنها گاهی تصور میکنند ارزش و جایگاه بالایی دارند، اما هیچ ارزشی ندارند و گاهی تصور میکنند کارشان یا خودشان ارزش ندارد، اما در نزد خداوند جایگاه والایی دارند. امروز در جهان معاصر، جوایز و افتخارات فراوانی داده میشود که به ظاهر نشانه انسان دوستی یا صلح است، اما در واقع ابزار قدرت و سیاست است. چه بسا کسانیکه جایزه صلح نوبل هم میگیرند، اما دستانشان به خون بیگناهان آغشته است. امام على (ع) در مناجات خود گفت: «إلهی، کفى لی عِزّا أن أکونَ لک عَبدا و کفى بی فَخرا أن تکونَ لی رَبّا»؛ الهى! مرا همین عزت و سرفرازى بس که بنده تو هستم و همین افتخار بس که تو خداوندگار من هستى. (الخصال، ج ۱۴، ص ۴۲۰)