نور افشانی علم نخستین قدم وحی بود؛ «اقْرَأْ»؛ خواندن، با نام پروردگاری که آفرید، انسان را از تاریکی جهل به روشنایی علم فرا خواند. این فرمان الهی، سرآغازی شد بر تأکیدی ژرف و مکرر در آیات قرآن و سخنان اهل بیت (ع) بر ارزش علم و نوشتن و دانشاندوزی. خداوند در قرآن کریم، بارها انسان را به تفکر، تدبر و تعقل دعوت میکند و این امور بدون توانایی خواندن و نوشتن و دسترسی به میراث مکتوب بشری، ناقص میماند. پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: «طَلَبُ العلم فَریضَةٌ عَلى کُل مُسلمٍ أَلا إنَّ اللّهَ یُحبُّ بُغاةَ العلم»؛ طلب دانش بر هر مسلمانى واجب است. خداوند جویندگان دانش را دوست دارد. (مصباح الشریعه، ص ۱۳) این فرض بودن، محدود به علوم دینی صرف نیست، بلکه هر دانشی که جامعه را به پیش برد و ظلمتی را بزداید، در این حکم کلی جای میگیرد. اهل بیت (ع) نیز در سیره عملی خویش، بر آموختن و آموزاندن تأکید داشتند؛ از تشویق به خواندن و نوشتن تا تشکیل حلقههای درس از سوی اهل بیت (ع)؛ در این منظومه فکری، سوادآموزی و علماندوزی، سلاحی برای مبارزه با اسارت فکری، وسیلهای برای تشخیص حق از باطل و راهی برای رشد شخصیت انسانی و انجام مسئولیتهای فردی و اجتماعی است. با این پشتوانه غنی دینی و فرهنگی بود که امام خمینی (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، از همان ابتدای پیروزی انقلاب، سواد آموزی را یک جهاد بزرگ ملی مطرح کردند. ایشان به صراحت تأکید فرمودند: «من از ملت عزیز امید دارم که با همت والای خود، بدون فوت وقت ایران را بهصورت مدرسهای درآورند.» (صحیفه نور، ج ۱۱، ص ۱۲۱) این فراتر از یک شعار توسعهگرایانه صرف بود؛ این احیای یک فریضه الهی و ادامه مسیر ائمه اطهار (ع) در شرایط جدید بود. جهاد سوادآموزی به سرعت شکل گرفت و با بسیج گسترده نیروهای مردمی، معلمان و بسیجیان، به دورترین نقاط کشور راه یافت. کلاسهای سوادآموزی در مساجد، حسینیهها، خانههای فرهنگی و حتی چادرهای عشایری برپا شد. این حرکت، تنها انتقال یک مهارت نبود؛ یک بیداری بزرگ بود. اما نکته عمیقاً تأملبرانگیز، تقابل ذاتی این رویکرد با روش بسیاری از حاکمان و قدرتهای سلطهگر در طول تاریخ و حتی در جهان معاصر است. منطق قدرتهای استکباری و تمامیتخواه (چه در قالب استعمار قدیم و جدید، چه در شکل حکومتهای دیکتاتوری و چه در سیستمهای سرمایهداری نئولیبرال افراطی) اغلب بر حفظ انحصار ثروت و دانش استوار بوده است.
اسلام با نگاهی ژرف و بنیادین، سوادآموزی و علماندوزی را فراتر از یک مهارت عادی، به منزله تکلیفی دینی و وسیلهای برای قرب به خداوند تعالی مطرح کرده است. این دیدگاه در آموزههای اصیل قرآنی و سنت نبوی و علوی ریشه دارد. قرآن کریم، کتاب هدایت بشریت، با نخستین فرمان وحیانی خود بر اهمیت بنیادین خواندن و دانش تأکید میکند: «بخوان به نام پروردگارت که آفرید» (علق/۱) این فرمان «اقْرَأْ»، پایه و اساس همه معارف اسلامی را تشکیل داده و نشان میدهد، مسیر شناخت پروردگار و جهان، از گذرگاه علم و دانایی میگذرد. آیات متعدد دیگری نیز برتری اهل علم را تصریح کردهاند، چنانکه میفرماید: «بگو آیا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند یکسانند؟» (زمر/۹) افزون بر این، قرآن پیوسته انسان را به تعقل، تدبر و تفکر در آیات آفاقی و انفسی دعوت میکند (مانند بقره/۱۶۴ و آل عمران/۱۹۰)، فرآیندی که بدون بهرهمندی از سواد و دانش دستیافتنی نیست. علم، نوری است که باید در همه جا بتابد و انقلاب اسلامی، با تاباندن مشعلی، این نور را به جامعه تاباند و الگویی برای جهانیان شد که علم، دانایی و آگاهی، حقی الهی و همگانی است و هیچ قدرتی نباید و نمیتواند آن را به انحصار خویش درآورد. در سنت ائمه معصوم (ع) نیز این تأکید با صراحت و قوت بیشتری ادامه یافته است. امیرالمؤمنین علی (ع) نیز در نامهای به مالک اشتر بر اهمیت نوشتن و ثبت علم برای اداره صحیح جامعه تأکید میورزند. در جمعبندی این آموزهها میتوان دریافت که در منظومه فکری اسلام، سواد و علمآموزی، نخست یک تکلیف الهی و همگانی است که تمایز بخش انسانها و عامل رشد شخصیت انسانی است. سواد وسیلهای برای عبودیت عمیقتر از طریق تفکر در آیات الهی و نیز ابزاری برای خدمت به جامعه و پیشبرد آن است. این نگاه، دانش را منحصر در علوم دینی نکرده؛ بلکه هر معرفت مفید و سازندهای را دربر میگیرد. بنابراین، اسلام با محوریت بخشیدن به «خواندن» و وجوب دانشاندوزی، سواد را حق طبیعی همه انسانها و سنگ بنای تکامل فرد و جامعه قلمداد میکند. این دیدگاه مترقی بود که الهامبخش شکوفایی تمدن درخشان اسلامی شد و در دوران معاصر نیز روح بخش نهضت عظیم سوادآموزی در جمهوری اسلامی ایران پس از انقلاب بود. در مقابل تفکر اسلامی و انقلابی ما، حاکمان و سلطهگرانی که بر دنیا حکومت کرده و میکنند چنین اعتقادی نداشته و ندارند. آنها آگاهی مردم را خطری برای انحصارطلبی میدانند؛ زیرا معتقدند انسان باسواد و آگاه، سؤال میکند، حق خود را میخواهد، ظلم را تشخیص میدهد و در برابر استثمار میایستد. در بسیاری نظامهای سیاسی فعلی آموزش، به ابزاری برای شستشوی مغزی و تولید افرادی مطیع و بیفکر تبدیل میشود، نه پرورش انسانهای آزاده و پرسشگر. حتی در برخی از الگوهای توسعه غربی، اگرچه سواد عمومی افزایش یافته، اما گاه آموزش به بازتولید نیروی کار ارزان و مصرفکننده منفعل تنزل یافته و از آن روحیه آزادگی و آگاهیبخشی که در تعالیم اسلامی بر آن تأکید شده، فاصله گرفته است. به بیان دیگر، در نگاه سلطهگران، «سواد» وقتی مطلوب است که در خدمت حفظ نظام سلطه باشد، نه اینکه ابزار رهایی از آن شود. انقلاب اسلامی ایران اما، دقیقاً در جهت عکس این جریان حرکت کرد و سوادآموزی در این مکتب، ابزاری برای رهایی مورد تأکید قرار گرفت.