گرچه تاریخچه اختلافات شیعه و سنی ریشه درجانشینی بعد از پیامبر اکرم ( صلی الله و علیه و آله و سلم ) دارد و بعد از آن توانا حکومتهای اموی و عباسی (برای اینکه بتوانند در حکومت باقی بمانند) دامن زده میشد . اما این روند اختلافی بیشر درون دینی بود و از طرف خود مسلمانها مطرح بود تا از طریق بیگانگان به آن دامن زده شود . این روند اختلافی را ما بین دو حکومت عثمانی و صفوی نیز شاهد هستیم که البته به نوعی برای مشروعیت بخشی هر یک از حکومتها در بین مردمان مسلمان خود به این اختلافات و اصرار بر آنها تأکید میکردند که حتی درباره جنگ چالداران علل مذهبی را عامل وقوع آن میدانند ،بعلاوه بدست آوردن حکومت کل جهان اسلام خلافت آن که از هر دو طرف به آن دامن زده میشدام باز هم این اختلافات درون دینی و دوران مذهبی تلقی میشد و سیاستی نبود که به طور مستقیم از طرف استعمارگران آن دوران دنبال شود و یا اینکه حداقل سندی از این مقوله به دست نیامده ، بعد از فروپاشی عثمانی و نیز حکومت صفوی و بعد از آن سلسله قاجار ما شاهد شکل گیری نوع جدید حکومت نه بر مبنای دین و مذهب بلکه بر مبنای ناسیونالیسم در بین کشورهای تجزیه شده و مستقل عثمانی و ایران هستیم که در آن مذهبی و دین هیچ نقشی در حکومت و سیاست ندارد. لذا اختلافات و مشکلاتی که در جهان اسلام به وقوع میپیوندد ریشه در ناسیونالیسم داشته و دیگر رنگ و بوی مذهب و دین به خود نمیگیرد ، چه مشکلات داخلی و چه خارجی ( آنچه که در مناسبات روابط بین کشورهای مسلمان شکل میگیرد ) با نگاه ناسیونالیستی دنبال میشود و حکومتگران و سیاسی نیز با دیدگاه ناسیونالیستی به حل مشکلات آنها نگاه میکنند لذا ما دیگر شاهد اختلافات سیاسی مذهبی در بین حکومتهای کشورهای اسلامی با دیدگاه اختلاف شیعه و سنی نیستیم . چرا که خواستگاه و ماهیت اختلافات بین کشورهای اسلامی از ناسیونالیسم ناشی میشد. حکومتهای ناسیونالیستی با توجه به واقع شدن در دوران استعمار و به ویژه پس از پایان جنگ اول و دوم جهانی و شکلگیری در قطب قدرت یعنی شوروی و آمریکا تحت تأثیر جریانات بوجود آمده بین مناسبات این دو قدرت قرار میگیرند و با توجه به اینکه انقلاب شوروی به نوعی شعار حکومت کارگری و مستضعفین را میداد لذا بسیاری از حرکتهای تجزیه طلبانه و استقلال خواهانه دنیا را تحت تأثیر خود قرارداد که کشورهای جهان اسلام نیز از این قائله مستثنی نبودند. از طرف دیگر آمریکا برای مقابله با این مقوله رویکرد تقویت کشورهای محافظه کار و حمایت از اسلام گراها را (در آن مقطع زمانی ) سرلوحه کار خود قرار داد. تقویت حکومتهای محافظه کار و محافظه کاری در جهان در روابط بین حکومتهای تحت امر خود و به اصطلاح اقماری و نیز روابط آنه بین خودشان (یعنی روابط اقمار آمریکایی بین خودشان ) به عنوان وزنهای تعادلی در بین حکومتهای کمونیستی در جهان و بخصوص در منطقهای خلیج فارس ،به حساب میآمد تا بدین وسیله فشار بر کشورهای کمونیستی و بویژه سردمدار کمونیسم یعنی شوروی بیاورد تا مانع بوجود آمدن نهضتهای آزادی خواهی مبتنی بر کمونیسم جهان و بخصوص در کشورهای محافظه کار منطقه (خلیج فارس ) و خاورمیانه شود که از طریق شوروی و اقمار آن ،به آن دامن زده میشد و دوم دامن زدن به جریانهای اسلام گرا در کشورهای کمونیستی و ناسیونالیستی ،چرا که دامن زدن بر جریان اسلام گرایی در کشورهای محافظه کار به عنوان بازی آمریکا در برابر جریان اسلام گرایی سیاسی دنبال میکرد و در کشورهایی مثل ایران، عربستان ، پاکستان وسایر اقمار مسلمان تحت سلطه خود هیچگاه اقدام به حمایت از اسلام گراها نکرد و حتی مشی سرکوب گرایانه نسبت به آنها اتخاذ کرد اما در چند جریان به حمایت از اسلام سیاسی و اسلام گراها پرداخت 1. قضیه فلسطین : که در آن سازمان آزدیبخش فلسطین ( ساف ) برای مبارزات خود مشی سوسیالیستی و کمونیستی با جنبه ناسیونالیستی در برابر اسرائیل به خود گرفته بود و از طرف کمونیسم شوروی به عنوان بازوی قدرت شوروی در برابر (رژیم صهیونیستی که بازوی قدرت آمریکا و مجری سیاستهای آمریکا در منطقه بود ( در راستای جنگ سرد ) حمایت میشد لذا اسرائیل که حافظ منافع آمریکا در منطقه بود برای مقابله با مبارزات مسلحانه و ناسیونالیستی سازمان آزادی بخش فلسطین به حمایت از اسلام گراهای میانه رو رو میآورد (گرچه در آن زمان برخی از اسلام گراهای مبارز نیز مبارزه میکردند اما خیلی کم و محدود بودند و اسلام گراهای میانه رو اکثریت را داشتند ) و کمک 50 میلیون دلاری به آنها کرد تا آنها را به عنوان نیروی رقیب در برابر سازمان آزادی بخش فلسطین قرار دهد و موضوع ساف و پایگاه مردمی آن را بوسیله حمایت از جریان اسلام گرا تضعیف کند ( گرچه امرزه بر عکس شده و رژیم صهیونیستی به حمایت از سازمان آزادی بخش فلسطین و فتح برای مقابله با اسلام گراهای مبارز پرداخته است که این نشان از کار تاکتیکی ژیم صهیونیستی دارد و نشان میدهد که هیچ کدام از فلسطینی ها برای آنها مهم نیستند بلکه اصل امنیت رژیم صهیونیستی است) 2. مصر : با روی کار آمدن جمال عبدالناصر و بدست گرفتن پرچم مبارزه علیه رژیم صهیونیستی مبتنی بر ناسیونالیسم عربی و شکل گیری جبهه ملی و منطقهای به رهبری مصر و جمال عبدالناصر در برابر رژیم صهیونیستی و نیز سرکوب اسلام گراها در داخل مصر توسط ناصر به عنوان نیروی رقیب در حل مشکلات مصر شاهد حمایت عربستان به عنوان یکی از عوامل محافظه کار آمریکا در خاورمیانه از اسلام گرایان مصر بویژه اخوان المسلمین تا بدین وسیله جبهه متحد ناسیونالیسی تحول محور مقابله با رژیم صهیونیستی شکسته شود. این روند تا شکست انورسادات در سال 1973 به عنوان شکست نهایی جریان ناسیونالیسم عربی در برابر رژیم صهیونیستی و عقد قرارداد کمپ دیوید در سال 1980 ادامه یافت و اسلام گراها را در عرصه داخلی در برابر ناصر و انور سادات قرار می داد 3. افغانستان : ورود شووری به داخل خاک افغانستان به بهانه حمایت از حکومت کمونیستی وقت افغانستان و کشتار وسیع مردم مسلمان باعث شد که آمریکا عربستان و پاکستان به منظور مقابله با حکومت کمونیستی وقت افغانستان و کشتار وسیع مردم مسلمان باعث شد که آمریکا، عربستان و پاکستان به منظور مقابله با حکومت کمونیستی افغانستان به عنوان پایگاه شووری در خارمیانه ، به تشکیل گروههای مبارز سلفی بوسیله حمایتهای مردمی عربستان (که منجر به وجود آمدن پدیده اعراب افغانی بعد از جنگ شد او نیز حمایتهای مالی آمریکا و حمایتهای ایدئولوژیک پاکستان که به دنبال ایجاد پایگاه اجتماعی در منطقه بوسیله نیروهای جدید در افغانستان بود لذا به عنوان نیروی آموزشی و تعلیماتی و نرم افزاری به مسمانان کمک میکرد ) اقدام کنند. لذا شاهد حمایت از مجاهدین افغانی و بروز جریان اسلام گرای سلفی در دهه آینده به عنوان طالبان و القائده در افغانستان هستیم که پرچم مبارزه با کمونیسم شوروی و حکومت دست نشانده آن در افغانستان را بدست گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی و شعار آن که نه شرقی و نه غربی بود و در عمل نیز به آن ملزم بود و نیز حمایت همه جانبه از فلسطین و اتخاذ رویکرد سلبی نیست به رژیم صهیونیسیت و شعار از بین رفتن این رژیم و نیز برخی مسائل پیش آمده در عرصه سیاست خارجی کشورهای منطقه از جمله شکست اعراب در برابر رژیم صهیونیستی و عدم توانایی آنها در اجرای احکام اسلامی با وجود تقاضای مسمانان آنها در داخل و نیز عدم حل مشکلات اقتصادی توسط آنها که همه آنها موجب اعتراض اسلام گراها میشد و جریانات اعتراض را تحت تاثیر خود قرار می داد باعث شد ورقه حمایت آمریکا از اسلام گراها ( به خصوص پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی )چه در کشورهای کمونیستی و چه در کشورهای محافظه کار بر گردد به طوری که آمریکا در هر دو مورد رویکرد سلبی نسبت به اسلام گراها اتخاذ کرد و این عکس العملی بود به پیروزی انقلاب اسلامی از طرف آمریکا چرا ، انقلاب اسلامی به نوعی روابط قدت را در منطقه از تقابل بین کشورهای کمونیستی و کشورهای محافظه کار آمریکایی به تقابل اسلام گراها با حکومت های دست نشانده عوض کرد و از آنجا که مشی جمهوری اسلامی در برابر مذاهب مختلف اسلامی و 4 گانه اهل سنت حمایت از آنها بوده و به ویژه در قضیه فلسطین و افغانستان و همچین پرچمدار شعار وحدت اسلامی نیز در عرصه نظر بوده لذا جبهه اسلامی مردمی را در سرتاسر کشورهای مسلمان به رهبری انقلاب اسلامی گشود موجب بوجود آمدن مشی استکبار ستیزی و صهیونیست ستیزی که عامل ملتهای مسلمان دیگر کشورها بود شد. بنابراین آنچه که موجب تغییر استراتژی آمریکا و کشورهای دست نشانده که حاکمیت خود را در خطر میدیدند در برابر اسلام گراها شده پیروزی انقلاب اسلامی بوده و برای شکست جبهه اصیل اسلامی به رهبری انقلاب اسلامی به 2 راه متوسل شده است 1. انحراف از جبهه اصیل اسلامی به وسیله ایجاد امواج رقیب توسط وهابیت و حمایتهای مالی و ایدئولوژیکی عربستان در خفی و علنا با ایجاد سازمان رابطه السلامی که در سرتاسر جهان تبلیغ وهابیت میکند که مشی آن مبارزه با استکبار تشیع است و تشیع را هم ردیف استکبار بلکه بارها بدتر از ان نشان می دهد و بدین وسیله انقلاب اسلامی ایران را هدف قرار میدهد ( بعلاوه شیعیان عراق ، لبنان ،پاکستان و ... ) تا بدین وسیله ضمن انحراف جبهه اسلامی از اسرائیل ستیزی و استکبار ستیزی به سمت شیعه ستیزی به سمت شعیه ستیزی به هدف خود که سرنگونی انقلاب اسلامی الهام بخش برای مسلمانان جهان است برسد و هم بوسیله اعلام مبارزه با استکبار سه نوعی به خود مشروعیت ببخشد . لذا در همین راستا (شیعه ستیزی) به حمایت از اهل سنت (مذاهب 4 گانه )میپردازد تا به نوعی آنها را به جبهه خود وارد کند تا بدین وسیله تشیع و تسنن را در برابر یکدیگر قرار دهد و نیز تشیع را همگام با استکبار نشان دهد تا بدین وسیله از موضع حمایتی اهل سنت از انقلاب اسلامی بکاهد که نمونه آن را در اتخاذ موضع وهابیت سلنی در عراق و افغانستان در قبال جمهوری اسلامی شاهد بودیم؛ که جمهوری اسلامی و تشیع را همکار آمریکا در عراق و افغانستان تبلیغ میکردند تا بدین وسیله به ماهیت استکبار ستیزی انقلاب اسلامی لطمه وارد کنند و بر همین راستا مذاکره ایران و آمریکا را در یک ماه گذشته حمل بر این موضوع میکردند. 2. ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی : با توجه به تاریخچهای که در بحث اختلافات ذکر شد پیروزی انقلاب اسلامی و اعلام مواضع ضد استکباری و ضد حکومت های دست نشانده به ویژه در خاورمیانه و حمایت از ملت فلسطین و شعار وحدت اسلامی و از طرفی شکست حکومتهای محافظه کار و ناسیونالیستی در بدست آوردن اهدافشان منجر به بوجود آمدن زمینههای قوی پیدایش جبهه اسلامی به رهبری انقلاب اسلامی شده بود که با بوجود آوردن جنگ ایران و عراق با چراغ سبز آمریکا و حمایت آن و اعلام جنگ از سوی عراق به عنوان جنگ عرب و عجم و شیعه و سنی و حمایت 50 میلیارد دلاری عربستان و کویت به صورت کمکهای مالی و تسلیحاتی به عراق سعی در شکستن جبهه تازه تأسیس اسلامی به رهبری انقلاب اسلامی کردند. ضمن اینکه عراق با این کار سعی در بازگرداندن صیغه ناسوینالیسم عربی به جهان عرب و بدست گیری پرچم آن توسط عراق و تضعیف موقعیت اسلام گراها در عراق و ایران وارد کردن خلل به موضع انقلاب اسلامی که وحدت اسلامی را در سرتاسر جهان اسلام تبلیغ میکرد و آن را در عمل دنبال می کرد بوسیله اعلام جنگ ایران و عراق به عنوان جنگ شیعه و سنی داشت . لذا در همین راستا ( ناسیونالیسم عربی ) به حمایت از فلسطین و جنبش آزادی بخش فلسطین که صیغه ناسیونالیسم عربی را ( با گرایش سیوسیالیستی داشت) نمود تا پرچم مبارزه با رژیم صهیونیستی را به عنوان رهبر کشورهای ناسیونالیسم عرب دوباره بدست بگیرد و صیغه اسلامی مبارزاتی که شکل گرفته بود را بدین وسیله از بین ببرد . موضع گیری یاسر عرفات به عنوان رهبر (ساف )به حمایت از عراق در جنگ ایران و عراق خود بیانگر این مطلب است. در نهایت آنچه که آمریکا را بر آن داشت تا بر اختلافات شیعه و سنی دامن بزند ، حمایت ایران از جنبشهای اسلامی ، گذشته از صیغه مذهبی آنها بود چرا که افول ناسیونالیسم عربی و عدم توانایی آن در حل مشکلات داخلی و خارجی جهان عرب که همان قضیه فلسطین میباشد ، باعث شد ضمن اینکه زمینههای اسلامی و جنبشهای اسلامی در پاسخ به این مشکلات قوی یابند . پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و اعلام موضع به شرقی و نه غربی آن و نیز حمایت از فلسطین ایران را برای جنبشهای اسلامی و مردم مسلمان خاورمیانه به ویژه جهان عرب به الگویی در مبارزات جنبشهای اسلامی تبدیل گرد. ضمن اینکه حمایت ایران از مجاهدان افغانی و موضع سلبی ایران نسبت به کمونیسم شوروی در جنگ افغانستان با وجود مشکلات عدیدهای که ایران گرفتار آن بود از جمله مسائل داخلی و جنگ عراق و بویژه پذیرش مهاجران افغانستان و جنگ زدگان آنها به ایران باعث شد که مسلمانان مبارز افغانستان ایران باعث شد که مسلمانان مبارز افغانستان ایران را به عنوان پایگاه مستحکم اسلامی خود قلمداد کنند (که این مطلب را میتوان در جهت گیری سازمانها و جنبشهای اسلامی افغانستان بغیر از طالبان مشاهده کرد) و آن را خالصانهتر از حمایتهای پاکستان ، عربستان و در صدر آنها آمریکا ببینند. در قضیه فلسطین هم با توجه به حمایت ایران از فلسطین و شکست اعراب از رژیم صهیونیستی به مثابه شکست ناسیونالیسم عربی و ناکارآمدی کمونیسم در حمایت از فلسطین به عنوان قرار دادن فلسطین به عرصه رقابت بین شوروی و آمریکا برای بدست آوردن قدرت منطقهای و کنترل منطقه شد . در این بین نیز در عرصه داخلی فلسطین نیز ناکار آمدی سازمان آزادی بخش فلسطین ( در آزادی فلسطین از جنگ اشغالگران ) به عنوان ایده مبارزاتی ناسیونالیسم عرب موجب تغییر رویکرد مبارزاتی از شیوه سوسیالیستی ( ساف ) به مبارزات اسلامی توسط حماس و جهاد اسلامی و بعضا شاخه نظامی جنبش فتح (که صیغه اسلامی داشت و منبعث از شهدای عزالدین قسام بود ) شد که در این بین انقلاب اسلامی الگوی مبارزاتی آنها را تشکیل میداد چه از لحاظ نظری که باعث شد به قضیه فلسطین به صورت اسلامی نگریسته شود چه از نظر شیوههای مبارزاتی که باعث شد فلسطینیها به عملیاتهای شهادت طلبانه روی بیاورند که منبعث از انقلاب اسلامی و جنگ ایران و عراق بود . به عنوان نتیجه گیری بحث میتوان گفت آمریکا برای مقابله با اسلامگرایی شدید و بروز اسلام سیاسی در خاورمیانه و کشورهای عربی دست به 2 کارزد 1. تقویت حکومت ها (حتی آنهایی که قبلا در بکور شرق و اتحاد شوروی بودند) در برابر جریانات اسلامی داخلی سیاست تشویق و تطمیع و تهدید اسلام گراها در داخل حکومتها توسط حکومتگران هم سو با آمریکا 2. اختلاف افکنی بین مسلمانان شیعه و سنی با استفاده از وهابیت سلفی در عرصه کشورهای اسلامی و عناصر حزب بعث بعلاوه وهابیت در عراق لذا آنچه که امروزه در عراق شاهد آن هستیم از کشتار شیعیان و انفجار حرمین شریفین عسگریین ( ع) و تعرض به عتبات عالیات کربلا و نجف و کاظمین از سناریوهای همین استراتژی هستند تا ضمن اینکه حکومت عراق را به عنوان یک حکومت دینی ناکار آمد کنند و نشان دهند که دین نمیتواند در عراق کارآمد باشد و اختلافات را حل کند بلکه روی کار آمدن حکومت دینی و اسلامی در عراق موجب دامن زدن به اختلافات و کشت و کشتار بین مذاهب مختلف اسلامی شود چرا که دولت نوری مالکی نمیتواند حقوق اقلیتها ی دینی را ادا کند ( چه در عرصه سیاسی – اقتصادی و چه عرصه فرهنگی و اجتماعی) لذا بایستی حکومت سکولاریستی در عراق ایجاد شود تا این تفرقه را به وحدت برساند و دیگر اینکه جبهه اسلامی که انقلاب اسلامی ایران با پیروزی خود در برابر مسلمانان جهان برای مبارزه با استکبار آمریکا باز کرده بوسیله مشغول کردن طوایف مختلف مذهبی به یکدیگر و انتقام جویی از هم و بوسیله ایجاد اختلافات مذهبی و در گیری درون جبهه اسلامی ،توسط آمریکا از بین برود و در این بین مبارزه با صهیونیسم نیز تحت تأثیر همین اختلافات از ناحیه جبهه اسلامی کم رنگ گردد و دوباره عربیت پرچم آن را بدست گیرد که نمونه آن را در طرح صلح اخیر اعراب و رژیم صهیونستی شاهد هستیم ( که چگونه از آب گل آلود شده جبهه اسلامی توسط آمریکا و وهابیت ماهی میگیرند) لذا در راستای از بین بردن انسجام اسلامی در بین کشورهای اسلامی ( با درگیری درون دینی ) و اتحاد ملی در عراق کشتار شیعیان توسط وهابیت و ایادی داخلی و نظامیان آمریکایی در عراق به عنوان کشتار توسط اهل سنت قلمداد میشود و بالعکس کشتار اهل سنت توسط ( وهابیت ) آنها و به صورت مخفیانه ،کار شیعیان قلمداد میشود.