روزنامه ابتکار درسرمقاله خود با عنوان "نظامی تحت تعقیب است! "به قلم غلامرضا کمالی پناه آورده است:‏ خبر تلخ و ویرانگر است. هرچند هنوز منابع رسمی در تأیید و تکذیب آن موضعی نگرفته‌اند، بااین‌حال به مصداق «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها» بی‌هیچ نبوده است. در برخی سایت‌ها و منابع خبری غیررسمی آمده که تیغ سانسور این‌بار به گردن نجیب اخلاقی‌ترین شاعر زبان فارسی و سراینده منظومه‌های بی‌نظیر بزمی فارسی، نظامی گنجوی، نزدیک شده است. گفته شده که صحنه‌های میگساری و عشق‌بازی داستان بی‌بدیل «خسرو و شیرین» باید حذف گردد. ای برادر قصه چون پیمانه است/ معنی اندر وی به‌سان دانه است دانه‌ی معنی بگیرد مرد عقل/ ننگرد پیمانه را گر گشت نقل اصلاً چنددرصد مردم جامعه شعر می‌خوانند؟ در کشور هفتادمیلیونی که تیراژ کتاب به‌زور به سه‌هزار می‌رسد و فاجعه فرهنگی رقم خورده است، این چه کاری است که همین چند کتاب ارزشمند، جذاب و اخلاقی را با تیغ سانسور از سفره خوانش مردم حذف و بی‌مزه کنیم و به‌جای تعقیب و مجازات جنایتکاران، به تعقیب نظامی روی آوریم؟ روزنامه کیهان دریادداشت روز خود با عنوان "این درس آموختنی است "به قلم حسام الدین برومند آورده است : طی دو، سه ماه گذشته موضوع امنیت اجتماعی و بحث و گفت وگو درباره بروز ناهنجاری های اجتماعی از جمله مواردی بوده که در رسانه ها انعکاس پررنگی داشته است. 2- از سوی دیگر، رسانه های دشمنان جمهوری اسلامی با در اختیار داشتن بودجه های هنگفت و کلان در صدد هستند تا با شگردها، ترفندها و دسیسه های رسانه ای از هر موضوعی ولو مسایل کاملا اجتماعی بهره برداری سیاسی خودشان را علیه کشورمان انجام دهند هر چند که ناکام مانده و طرفی نبسته اند. یک نمونه بارز و مدل برملا شده در این زمینه «بی.بی.سی» است، همین اواخر خرداد ماه گذشته بود که یکی از فعالان گروهک ملی- مذهبی به نام «هدی صابر» درگذشت. بی بی سی به مانند همیشه فرصت را غنیمت دانست تا از این موضوع بهره برداری سیاسی خودش را انجام دهد. در برنامه ای به بهانه درگذشت فرد یاد شده بی بی سی او را «الگوی زنان خانه دار ایرانی»! معرفی می کند و این در حالی است که «هدی صابر» نام خانوادگی او بود و نام کوچکش «رضا» بوده است. این نمونه به وضوح نشان می دهد رسانه ای چون بی بی سی تنها به دنبال بازتاب و انعکاس پررنگ سیاسی درگذشت هدی صابر بوده و دچار چنین گافی می شود. کمی تامل و تحقیق می توانست جلوی این سوژه مضحک بی بی سی را بگیرد. در جریان همین ناهنجاری های اجتماعی متاسفانه برخی از رسانه ها و نشریات آنچنان به پوشش چند خبر محدود ضرب و جرح، قتل و تجاوز به عنف در مقیاس کشوری پهناور چون ایران اسلامی با جمعیتی بالغ بر 75 میلیون پرداختند که گویا گستره ای از ناامنی ها و بحران های اجتماعی به صورت شیوع یافته در کشور فراگیر شده است! از ابتدای بروز این چند حادثه و رویداد تلخ، دستگاه قضایی و نیروی انتظامی نیز مورد هجمه شدید و نامنصفانه ای قرار گرفتند و تمامی ادعاها و بازتاب مسئله دار اتفاقات به گونه ای بود که این حوادث تداوم می یابد و نیروی انتظامی و دستگاه قضایی نیز در انجام وظایف خطیر و حساس شان ناتوان بوده و در ادامه نیز ناکام خواهند ماند! از سوی دیگر؛ علی رغم تمامی انتقادات تند و تیز علیه دستگاه قضایی، این قوه توانسته با اقتدار و با رعایت سرعت، دقت و قاطعیت به پرونده های مورد اشاره و از این قبیل رسیدگی قضایی نماید. باز هم به عنوان نمونه خاطرنشان می شود در خصوص پرونده قتل روح الله داداشی تنها پس از 20 روز مراحل تحقیقات مقدماتی، قرار مجرمیت و صدور کیفر خواست و اولین جلسه دادگاه انجام شده است. یا در پرونده پل مدیریت در حالی که جنایت در تاریخ 15 تیر رقم خورده در تاریخ 22 تیر - یعنی ظرف یک هفته- پرونده عامل جنایت با اتمام تحقیقات مقدماتی و صدور قرار مجرمیت و سپس کیفر خواست به دادگاه ارسال می شود. اکنون سؤال این است که چرا رسانه ها و مطبوعاتی که هر روزه به دستگاه قضایی حمله کرده و این قوه را پیشاپیش به تعلل و کوتاهی و غفلت متهم می کردند اینک که بسیاری از ادعاهای آنها رنگ باخته است گزارش، یادداشت و یا مطلبی درباره اقدامات شایسته دستگاه قضایی منتشر نمی کنند؟ البته ناگفته پیداست که چه نیروی انتظامی و چه دستگاه قضایی دارای ضعف ها و مشکلاتی هستند و بدون شک کسی ادعا ندارد که نمره این نهادها و دستگاه ها 20 است اما سخن بر سر این است که چرا برخی از مطبوعات و رسانه ها از دایره انصاف و عدالت خارج می شوند؟ 6- و بالاخره باید گفت، متأسفانه یکی از آسیب های جدی در عرصه رسانه و مطبوعات که دامنگیر بعضی از رسانه ها شده است نگاه تاجرمدارانه به موضوع رسانه و خبر است. با این توضیح که قطع نظر از جماعتی رسانه ای که به گماردگی دشمنان بیرونی نائل شده اند! در فضای رسانه ها، برخی ها تنها به «تجارت»! می اندیشند. * رسالتانقلابی هم که از این اندیشه سر بر آورده فی نفسه نشان داده که همواره در مسیر رشد و تعالی بوده و از شانیت ممتاز و برجسته‌ای در تمام زمینه‌ها برخوردار است. از سوی دیگر نظام اسلامی متکی بر خواست مردم است و لذا اصل اعتماد و ایمان قلبی ملت است که نظام اجتماعی و سیاسی را مستقر ساخته و البته حکومت و حاکمان سیاسی، مشروعیت خود را از همان آموزه‌هایی به دست آورده‌اند که جزء اعتقادات دینی مردم به شمار می‌آید. سیاست و قدرت منبعث از دین و در خدمت دین است. به عبارت دیگر دین- که دین خاتم و اکمل است- معیار مشروعیت قدرت سیاسی است و البته سیاست و دیانت ما از هم جدا نیستند بلکه مکمل و متمم یکدیگرند تا سررشته امور جامعه و امنیت و معیشت خلایق بر مدار عدالت و اعتدال بچرخد. بر این اساس روشن است که اعتماد عمومی به نظام اسلامی چه پشتوانه عظیمی دارد و مبادی نظری و عملی نظام اسلامی تماما به گونه‌ای است که موفقیت آن را تضمین می‌کنند. نظام اسلامی هیچ‌گاه به بن بست نمی‌خورد و همواره راه تعالی را طی خواهد کرد. پس با این اوصاف چرا در نظام اسلامی و قرآنی نقطه ضعف یا انحراف متصور است؟ از اینجا روشن می‌شود که این کاستی‌ها و ضعف‌ها در حقیقت ناشی از خود نظام فکری جمهوری اسلامی نیستند بلکه ناشی از کم کاری‌ها و تقصیرهای حاملان این تفکر و عاملان این نظام است. به عبارت دیگر در خصوص نقاط ضعف نظام همچنان که مقام معظم رهبری بر شمردند باید گفت در خود نظام و اندیشه‌ای که آن را به وجود آورده نقطه ضعف و خللی راه ندارد بلکه در قبال هر نقطه ضعفی باید به دنبال مقصرین یا قاصرینی گشت که آن را به وجود آورده‌اند. نقطه ضعف‌ها به ما بر می‌گردند. خواص و برجستگان نظام و کارگزاران تصمیم‌ساز در حوزه‌های اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی مسئول کاستی‌ها و اشتباهات هستند که خواسته یا ناخواسته و دانسته یا ندانسته نظام را به مسیری ناصحیح سوق داده و می‌دهندوبا تصمیمات اشتباه و یا خطاهای نابخشوده خود آن را متحمل انحراف یا کم کاری یا نقطه ضعف نموده‌اند. *آفرینشلذا روسیه برای عقب نماندن از کشورهای غربی و رقیب اصلی خود یعنی آمریکا با اقداماتی همچون ورود به مسئله سوریه و ارائه طرح "گام به گام " برای حل بن بست هسته ای ایران باردیگر خود را در محور معادلات بین المللی مطرح کرد. در دو مسئله ای که روسیه در آن ورود کرده ایران به عنوان یکی از بازیگران اصلی است که به سبب توان ونفوذی که در منطقه دارد برگ برنده ای برای فشار بر غرب محسوب می شود. اما در طرف دیگر معادله ترکیه نیز حضور دارد که چند سال گذشته توانسته است با حضور موثر خود در تحولات و رویدادهای جهانی و منطقه ای وجهه و قدرت قابل توجی برای خود کسب کند. با توجه به اظهارات و رویکردهای مقامات ترک در مورد قیام های مردمی منطقه و به ویژه نا آرامی های سوریه مشاهده می کنیم که ترکیه در جبهه آمریکا و غرب قرار گرفته و به نحوی ملموس نقش پیاده سازی سیاست های غرب را بر عهده گرفته است. همچنین به نظر می رسد در مورد مسئله هسته ای ایران، روسیه با غرب تنش های فراوانی داشته باشد چون آمریکا اعلام کرده است که در طرح "گام به گام " روسیه ورود نمی کند و منتظر نتیجه آن خواهد ماند. قدر مسلم روس ها برنامه هسته ای ایران و رویکردشان نسبت به سوریه را اهرم فشاری برای غرب قرار می دهند تا بتوانند در مورد مسائل مهم جهانی منجمله استقرار سپر موشکی آمریکا دست بالا را داشته باشند. در راستای این سیاست بود که مستند جنجالی ظهور نزدیک است در ابعاد غیرقابل هضم برای تطهیر و به چالش کشیدن متعلقین معتقد به نظام منتشر شد. این بار تیغ دوطرفه بود؛ نه راه پیش گذاشتند و نه راه پس، گر چه در ابتدا تردیدهای جدی برای نقد این مساله وجود داشت اما حقیقت، راه خود را می یابد و نقشه ای شوم منهدم شد. البته تحرکاتی برای اجرای فاز دوم و سوم این ترفند در جریان است. در میان رقص نور و صدای بلند نوازندگان کارناوال انحرافی، بی صدا غبار سفید و دود سیاه فضای آن را فراگرفت تا قدرت جن و پری برای نظاره گران نشان داده شود. جن گیرها و رمالان بازداشت شدند تا مرد استخبارات مورد غضب قرار گیرد و سخن از خط قرمز به میان آید. * جمهوری اسلامیبرای اجرای این طرح شیطانی، مطابق همان الگوی صهیونیستی سابق در خصوص تصاحب سرزمین‌های فلسطین عمل شده و به تدریج با خرید برخی اراضی در منطقه، سعی براینست که سرپل‌های مورد نظر ایجاد و تثبیت شوند تا حضور و حاکمیت صهیونیستها جنبه‌های قانونی و حقوقی پیدا کند. در مراحل بعدی، عناصر موساد به کمک مزدوران و برخی شبه نظامیان کرد، حملات سازمان یافته‌ای را علیه مسیحیان کلدانی عراق انجام می‌دهند تا با ایجاد ناامنی و هرج و مرج، آنها را وادار به "کوچ اجباری " نمایند و منطقه از ساکنان اصلی تخلیه شود. مطابق افشاگری مادیسون، هدف نهائی صهیونیست‌ها، استقرار یهودیان به جای کلدانی‌ها و آشوری‌ها است که این طرح نیز با هماهنگی برخی از رهبران کرد عراق صورت می‌گیرد! در واقع صهیونیست‌ها با چراغ خاموش و بدون سروصدا سرگرم زمینه سازی برای اجرای طرح‌های شیطانی خود در عراق هستند و در این مقوله از حمایت برخی از رهبران کرد عراقی نیز بهره می‌برند. مسئله اینست که مطابق طرح‌های صهیونیستی که از قرن گذشته عملیاتی شد، قرار بر این بود که زمینه‌ای فراهم گردد تا حدود مرزی رژیم صهیونیستی از فرات تا نیل گسترش یابد و این منطقه عظیم و استراتژیک در اختیار صهیونیست‌ها قرار گیرد. با آنکه چنین هدفی هرگز مورد تکذیب صهیونیست‌ها قرار نگرفت، ولی پس از دو جنگ لبنان و غزه و شکست خفت بار ارتش صهیونیستی در جریان این تهاجمات وحشیانه، مقامات ارشد صهیونیستی اعتراف کردند که نه تنها افسانه شکست ناپذیری اسرائیل باطل شده، بلکه حتی رویای تشکیل اسرائیل بزرگ از فرات تا نیل هم برای همیشه برباد رفته است. واقعیت اینست که ریشه ارتباطات و عملیات نفوذی صهیونیستها در منطقه به دهه‌های پیش باز می‌گردد که موساد سعی داشت علیرغم برخورداری از عمیق‌ترین مناسبات با "ساواک " و رژیم ستم شاهی، به برقراری ارتباط مستقیم با کردها نیز بیندیشد و آنرا اجرائی کند. این نکته دقیقاً در اعترافات "ارتشبد فردوست " از عناصر کلیدی رژیم شاه نیز به وضوح مورد تصریح قرار گرفت که صهیونیستها از هر فرصتی برای نفوذ به درون تشکل‌های کردی سوءاستفاده می‌کردند. رهبران کرد عراقی تصور نکنند که همدستی و همراهی با صهیونیستها نفعی عایدشان خواهد کرد بلکه این نکته را در نظر داشته باشند که سرنوشت آنها بهتر از مبارک، عرفات و سایر همدستان رژیم صهیونیستی نخواهد بود. با این حال با توجه به اینکه آمارها نشان می‌دهد دولت در قالب یارانه نقدی ماهانه چیزی در حدود سه تا سه‌ونیم‌میلیارد دلار به مردم پرداخته و از آنجایی که تاکنون هیچ پرداخت دیگری به بخش صنعت و... انجام نشده بنابراین اگر بخواهیم عدد اعلامی را بپذیریم آن وقت شاید لازم باشد برای خیلی از پرسش‌ها به دنبال پاسخ بگردیم. اینکه چرا در پنج‌ماه گذشته از سال‌جاری هیچ نشانه‌ای از تحرک در اقتصاد کشورمان دیده نشده است؟ تجزیه‌ و تحلیل مقوله‌ روشنفکری در ایران نیازمند توجه به فرهنگ و محیطی است که این جریان در آن پدید آمده و شکل ‌گرفته است. لازمه‌ شناخت و سنجش سلامت هر پدیده‌ سیاسی‌ـ‌ اجتماعی، شناخت فرهنگ و محیط شکل‌دهنده‌ آن است لذا برای تحلیل پدیده‌ روشنفکری در ایران باید به خاستگاه این پدیده توجه کرد. این واژه و این جریان فکری در کشورهای دیگر نیز توسعه ‌یافت و نفوذ ‌کرد. در جامعه‌ ما هم از همان آغاز حضور، جریان‌های روشنفکری بویژه در جنبش‌های اجتماعی ایران رشد یافت و طبیعی بود که این جریان با چالش و مقاومت مواجه شود زیرا به‌ دلیل مختصات و ویژگی‌های فرهنگی و اجتماعی ما، کاملا روشن است که روشنفکری با همه‌ ابعاد غربی آن نمی‌تواند در فرهنگ و محیط ما منشتر شده و رشد کند. از طرف دیگر، محیط و جامعه‌ ایران محیطی است که باید با مختصات و چارچوب ویژه‌ خودش تعریف و تبیین شود و پذیرای نخبگان و روشنفکران بومی از جنس فضای مخصوص خودش باشد. تلقی از واژه‌ روشنفکری در ایران، بیمارگونه شکل ‌گرفت و پا به عرصه‌ وجود ‌گذاشت. به همین سبب بود که فرآیندهای شکل‌گیری روشنفکری در جامعه‌ ما، فرآیندهایی ناسالم، غیراصیل و نامأنوس بود که فرهنگ و ویژگی‌ها و مختصات خودش را داشت. طبیعتا این روشنفکری چون خود بیمار بود، جامعه را هم مبتلا کرد و مانند یک بیماری واگیردار و خطرناک، همه‌ حوزه‌های جسمانی و روحانی، اندیشه‌ای و عملی، فردی و جمعی و راهبردی و کاربردی جامعه را مبتلا کرد و به سوی انحطاط پیش ‌برد. در دوران مشروطه چنین اتفاقی ‌افتاد. موج دوم ورود روشنفکری به ایران در دوره‌ پهلوی اول است و موج سوم آن نیز در دوره‌ پهلوی دوم واقع است. در موج دوم که پس از مشروطه رخ داد، روشنفکری از حیطه و تسلط جریان‌های صرفا طبقاتی غرب خارج ‌شد و وارد بسترهای مردمی ‌شد. غرب برای تسلط بر این بستر نیز استراتژی‌هایی را تبیین ‌کرد اما در اینجا دیگر حاشیه‌ امنی وجود نداشت و شکل‌گیری روشنفکری برای غرب پراکنده شد و دیگر متمرکز نبود. در این عصر که همزمان با دوره‌ سلطنت رضاخان است، تلاطم‌هایی را در حوزه‌ روشنفکری مشاهده می‌کنیم. در مرحله‌ سوم اما میان موج روشنفکری و نگاه به سلطنت و پهلویت با همه‌ مختصات آن، یک پارادوکس ایجاد شد. همین پارادوکس یک طیف روشنفکری جدیدی را سازماندهی ‌کرد که در 3 عرصه‌ قابل بررسی است: پ- روشنفکری بومی با گرایش به مردم و جامعه. موج چهارم روشنفکری که موضوع اصلی بحث ما نیز هست، پس از انقلاب اسلامی پدید آمد. این موج در 2 قالب شکل گرفت؛ طیف روشنفکر مردمی که مأنوس با انقلاب و جامعه‌ ایران بود و طیف دومی که علیه انقلاب و اصالت آن به اجماع رسید. ما امروز همچنان تعارض بین این دو جریان را مشاهده می‌کنیم. امروز و با همه‌ این تفاسیر، ما با شرایطی روبه‌رو هستیم که به هر حال باید بکوشیم این وضع جامعه‌ فکری و اندیشه‌ای کشور را مدیریت کنیم یعنی اصالت‌ها و بایدهای حوزه‌ اصیل روشنفکری را تقویت کنیم و سره را از ناسره تشخیص دهیم و جدا کنیم. تحکیم رابطه‌ میان روشنفکران با مردم، علاوه بر اینکه خاستگاه اصلی‌ و پایگاه اجتماعی خیلی از آنها را شکل می‌دهد و تقویت می‌کند، خودآگاهی نسبت به شکل منفی روشنفکری در ایران را نیز تقویت خواهد کرد. ما به‌خوبی واقفیم جامعه‌ ما جدای از علوم انسانی مولود انقلاب اسلامی است لذا این انسان باید به‌وسیله‌ علوم انسانی که توسط انقلاب اسلامی متحول شده، مورد بازتعریف قرار گیرد. درواقع انقلاب اسلامی باید علوم انسانی را متحول کند و جهت بدهد چرا که موتور انقلاب اسلامی و دستاوردهای کلان آن در آینده وابسته به علوم انسانی است. انسان انقلاب اسلامی با انسان انقلاب فرانسه یا انگلیس یا بلژیک و... متفاوت است. این تفاوت‌ها را چه زمانی می‌توانیم آشکار کنیم؟ وجوه برتری‌ها یا آینده‌ متاثر از این رویکرد فکری را چه زمانی می‌توانیم مشخص کنیم؟ زمانی که علوم انسانی ما بتواند راه خودش را برود. چه کسانی می‌توانند این مطلب را جامه‌ عمل بپوشانند؟ فکرهای سالم، دل‌سوز و اصیل دانشگاهی و حوزوی که خاستگاه ایشان، همان خاستگاه‌های روشنفکری بومی و خودی است. * حمایتدر اسلام این اصل بیشتر با توجه به تخصصی شدن امور پذیرفته شده است. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز از یک طرف در اصل 57 پذیرفته «این قوا مستقل از یکدیگرند» این اصل را با این عبارت آورده است؛ یعنی هم نباید در کار هم مداخله کنند و هم اینطور نیست که هیچ تداخل وظیفه‌ای نداشته باشند و از طرف دیگر در بسیاری از موارد اشتراک مساعی این قوا را طلب کرده است. تحقیق و تفحص قوانین تمام کشورهای مدرن دنیا هر چند تفکیک قوا را پذیرفته‌اند، همانطور که گفتیم نظارت قوا بر یکدیگر را نیز به طور قطع پذیرفته و از این طریق سعی کرده‌اند از یکته‌تازی هر یک از قوا جلوگیری کنند. قوانین کشور ما نیز بر همین اساس مقرراتی را مخصوصا برای نظارت قوه مقننه بر دستگاه اجرایی کشور یعنی دولت در نظر گرفته است. در این میان یک اشکال اجرایی در این یکی دوساله اخیر در کشور به وقوع پیوست که اختلافاتی را بین دو قوه مجریه و مقننه ایجاد کرد. این اختلافات از خلا‌ء‌های قانونی کشور و عدم تبیین مرز دقیق اجرا و تقنین حاصل شده بود. بر همین اساس بود که رهبر معظم انقلاب در حکمی هیئتی را برای حل و فصل اختلافات بین قوا تشکیل داده و آیت‌الله هاشمی شاهرودی را به ریاست آن انتصاب کردند. با این تدبیر که بر اساس اختیارات مقام معظم رهبری که در اصل 110 قانون اساسی بدان تصریح شده انجام گرفت، به نظر می‌رسد جلوی منفذ تمام خلاء‌های قانونی که می‌تواند اختلاف بین قوا را حاصل شود، برای همیشه گرفته خواهد شد. نتایجی که می‌توان از این تحلیل ساده سری زمانی گرفت: اول آنکه افزایش ریسک‌ها موجب ساخت یک روند صعودی شد؛ زیرا طلا به عنوان یک سرمایه امن عمل می‌کند و هرگاه ریسک‌های اقتصاد جهانی افزایش یابد، بهای طلا نیز افزایش می‌یابد. دوم آنکه وضعیت رکودی اقتصاد جهانی که خود تشدیدکننده ریسک‌ها در بازارهای مالی جهان بود، این روند را تسریع کرده است. سوم، فارغ از روند قیمتی، نوسانات و شوک‌های افزایشی قیمت، ناشی از تحولاتی است که در راستای همان عوامل ایجادکننده روند صعودی قیمت است. به عنوان مثال شوک 200 دلاری اخیر ناشی از بحران بدهی ایالات متحده به همراه تداوم مشکل در کشورهای پیرامون اروپا بود که هر دوی اینها خود در جهت مشکلاتی است که از آغاز رکود اخیر گریبان اقتصاد جهانی را گرفته بود؛ بنابراین عامل نوسان اخیر همسو با عواملی بوده که روند صعودی قیمت طلا را ایجاد کرده است. با توجه به این نتایج، می‌توان پاسخی در خور به پرسش ابتدایی داد. تا زمانی که این عوامل ایجادکننده روند صعودی قیمت وجود دارد، ما همچنان شاهد افزایش بهای طلا در بازار‌های جهانی خواهیم بود و در این بازار، بسته به تحول و خبری تازه که چشم‌ها را در بازارهای مالی به خود جلب کند، می‌توان انتظار یک نوسان دیگری را داشت. اگرچه شاید پس از هر شوکی به میزانی کاهش و تثبیت قیمت را شاهد باشیم، اما تا آن عوامل وجود دارد نمی‌توان از وجود سقفی برای قیمت سخن گفت. لیکن پرسشی که در پس این تحلیل به ذهن خطور می‌کند آن است که این عوامل تا چه هنگام در اقتصاد جهانی حضور دارند؟ در این جاست که شاید نتوان بازه زمانی مشخصی را پیش‌بینی کرد؛ اما آنچه نمود دارد آن است که بحران بدهی‌ها در دو سوی اقیانوس اطلس در کوتاه مدت راه حلی را به خود نخواهد دید و اقتصاد جهانی نیز روند بهبود را در این مدت به کندی طی خواهد کرد؛ ضمن اینکه برخی از تحلیل‌گران شرایط دشوارتری را برای چند سال پیش‌رو پیش‌بینی می‌کنند، بنابراین انتظار این است که حداقل در بازه‌ای یکی دوساله، طلا بار دیگر به عنوان یک سرمایه امن در اقتصاد جهانی ایفای نقش کند و تقاضا برای آن افزایش یابد و در نتیجه، روند صعودی قیمت احتمالا تداوم یابد.