2- دومین مسئله برای آمریکا که می توان آن را یک معضل دو حزبی خواند که ضرورتا اختصاصی به دموکرات ها و اوباما هم ندارد، این است که روند تحولات در منطقه خاورمیانه دقیقا بر خلاف پیش بینی های آنها هر چه بیشتر به سمت روی کار آمدن اسلام گرایان در نقاط مختلف در حال حرکت است. آمریکایی ها در ماه های اول تصور می کردند می توانند قیام های منطقه را با الگوهای سکولار و بر مبنای نیازهای اقتصادی مردم تحلیل و مثلا از طریق کمک های اقتصادی آن را علاج کنند. علاوه بر این، نگاه آمریکا این بود که خواهد توانست با جمع کردن حرکت های مردمی از کف خیابان و شیره مالیدن بر سر مردم با وعده اصلاحات، از سرنگون شدن بقیه دیکتاتورهایی که در واقع تنها تکیه گاه های راهبرد منطقه ای آمریکا محسوب می شوند جلوگیری کند. اکنون آمریکایی ها در حال دریافتن این نکته هستند که قیام های منطقه اگر مستقیما ایران را تقویت نکرده باشد از طریق باز کردن راه برای روی کار آمدن اسلام گراترین نیروهای منطقه، قدرت هژمونیک آمریکا و امنیت اسراییل را به طور جدی کاهش داده است و در حالی که بهار عربی در آستانه یک سالگی است هیچ آینده ای جز اسلام گرایی ضد آمریکایی برای آن متصور نیست. لازم نیست کسی در واشینگتن اعتراف نامه بنویسد که ایران بازی را برده است. همین که آمریکایی ها به صراحت اعلام می کنند جلوگیری از تبدیل شدن ایران به یک الگو برای آینده منطقه مهمترین اولویت امنیت ملی آنهاست کافی است که بشود فهمید از چه چیزی و چقدر نگرانند. بدون شک، اکنون برای آمریکا هیچ چیز مهمتر از این نیست که الگوی ایران - به معنای ضدیت پیگیر با آمریکا و اسراییل- در منطقه تکثیر نشود. از بیش از 6 ماه پیش همه تلاش آمریکایی ها این است که به مردم منطقه بگویند ایران الگوی خوبی برای تقلید نیست. علت اصلی تشدید ناگهانی فشارها بر ایران و پرونده سازی های پی در پی هم چیزی غیر از این نیست که مردم منطقه که اکنون در آستانه یک انتخاب تاریخی قرار گرفته اند به این نتیجه برسند که الگوی ایران چیزی غیر از دردسر ندارد و بنابراین بهتر است فکر تبدیل شدن به ایرانی دیگر را از سر خود بیرون کنند. اکنون آمریکا ایران را به یک عملیات تروریستی مستقیم درون خاک خود متهم کرده است. از سوی دیگر اعلام شده که یوکیا آمانو مدیر کل گوش به فرمان آژانس بناست در گزارش آینده خود به نشست شورای حکام ادعاهای تاریخی آمریکا درباره وجود یک جنبه نظامی در برنامه هسته ای ایران را بدون اینکه هیچ شاهد و مدرکی در دست داشته باشد تایید کند. احمد شهید گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران هم که بنا بود در ماه سپتامبر علیه ایران گزارش بدهد، تازه روز یکشنبه متن گزارش خود را منتشرکرده است. همزمانی سوق دادن 3 پرونده حقوق بشر، تروریسم و هسته ای به «وضعیت مرزی» بدون شک اتفاقی نیست. اما بر خلاف آنچه برخی تصور کرده اند هدف آن مطلقا این نیست که آمریکایی ها می خواهند خود را برای درگیری با ایران آماده کنند بلکه کاملا برعکس آنچه آمریکا اکنون در پی آن است فقط این است که از تبدیل شدن بهار عربی به بهار ایرانی جلوگیری کند. * رسالت *آفرینش در این بین باید گفت اگر تنها نگاهی مقایسه ای روابط ایران و ترکیه با جمهوری آذربایجان داشته باشیم باید گفت ترکیه در سالهای اخیر فعالیت های تجاری خود در جمهوری آذربایجان را در سطح بسیار گسترده ای توسعه داده است ، در بخش های مختلف اقتصادی بیش از دو میلیارد دلار سرمایه گذاری کرده است و بیش از هزار و 300 شرکت ترکیه ای در این کشور به ثبت رسیده است .چنانچه به نظر می رسد حجم مبادلات تجاری ترکیه و جمهوری آذربایجان به بیش از سه میلیارد دلار برسد در حالی که روابط تجاری این کشور همسایه با ایران با توجه به مرزهای فراوان با جمهوری نخجوان و بخش اصلی آذربایجان همچنان در حد ناچیزی مانده است . روزنامه مردم سالاری درسرمقاله خود با عنوان "توطئه آمریکا و وظیفه ما"به قلم کرم محمدی آورده است:چند روز پیش در یک هماهنگی از پیش طراحی شده شبکه های خبری دیداری و شنیداری وابسته و تحت سیطره غول خبری غرب بلا فاصله یکی پس از دیگری برنامه های عادی خود را قطع کرده و خبر یک کشف بزرگ توسط آمریکایی ها را به سمع و نظر بینندگان و شنوندگان خود رسانیدند! مقامات مختلف قضایی و امنیتی و اطلا عاتی آمریکا از پی هم در برنامه های زنده حاضر شده و جریان ماوقع را بیان داشتند. اصل سناریو: طرح ترور سفیر عربستان سعودی و انفجار سفارتخانه های عربستان و رژیم صهیونیستی در آمریکا. کاشف این به اصطلا ح توطئه: سازمان اطلا عات مرکزی آمریکا(سیا). افشا کننده موضوع: مقامات ریز و درشت آمریکایی از سخنگوی کاخ سفید و وزیر خارجه تا شخص اوباما رئیس جمهور این کشور. شاکی پرونده: حکومت مادام العمر آل سعود در عربستان که دهه هاست تحت حمایت کامل دولت های حاکم بر کاخ سفید قرار دارد. متن شکایت: عین سخنان باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا که طی تماس تلفنی با ملک عبدالله پادشاه عربستان برزبان جاری کرده و در رسانه های مختلف جهانی بازتاب یافت و در بخشی از آن چنین آمده بود که اوباما و ملک عبدالله توافق کردند که این توطئه به معنی نقض عمیق موازین، اخلا ق و قوانین بین المللی است. سران آمریکا و عربستان بر تعهد خود به تلا ش برای واکنش جدی بین المللی و یکپارچه با هدف حساب کشی از مسوولا ن ترور سفیر سعودی تاکید کردند. شاهد ماجرا:براساس آنچه مقامات آمریکایی عنوان کرده اند یکی از سرباندهای قاچاق مواد مخدر که در کشور مکزیک مستقر است شاهد اصلی ماجرا و مامور اجرای این توطئه بزرگ جهانی است! سناریو نویسان عجب شاهکاری کرده اند; کاشف و شاکی و شاهد از یک سنخ و جنس انتخاب شده اند. نتیجه: وقتی که پای آمریکا به عنوان سردمدار استکبار جهانی، عربستان سعودی به عنوان رهبر ارتجاع منطقه، قاچاقچیان مواد مخدر به عنوان سوداگران مرگ که از هیچ وجدان و انصافی بهره نبرده اند و صهیونیست ها به عنوان نماد عینی تروریسم هدفمند در میان باشد; طبیعتا متهم این پرونده هم از پیش مشخص و معلوم خواهد بود. متهم پرونده: طبیعتا جمهوری اسلا می ایران است! هدف اصلی نوشتن و اجرای این سناریو تلا ش برای انزوای جمهوری اسلا می و پیشبرد سیاست ناجوانمردانه ایران هراسی در جهان و به ویژه در میان کشورهای منطقه است. آنچه دراین میان جای تامل دارد سکوت رژیم صهیونیستی است. رژیمی که همواره از سلا حی کارآمد به نام مظلوم نمایی بیشترین بهره ها را برده و هولناک ترین جنایت ها را مرتکب شده است. ظاهرا در متن این سناریو هماهنگی لا زم در زمینه تقسیم کار صورت گرفته و وظیفه بردن شکایت برعهده عربستان سعودی گذاشته شده است. در این که آمریکا مخالف جمهوری اسلا می ایران بوده و از این پس نیز خواهد بود، شکی نیست. در این که تداوم حاکمیت ارتجاع منطقه با وجود نظام اسلا می ایران با چالش جدی مواجه است تردیدی نیست. در این که با پیروزی انقلا ب اسلا می جنبش های مقاومت در سرزمین های اشغالی و لبنان جان تازه ای گرفته و به کابوس رژیم اشغالگر قدس درآمده و پایه های این رژیم را به لرزه در آورده اند باز هم نباید شک کرد. در این که تاکنون صدها توطئه علیه نظام جمهوری اسلا می ایران توسط همین کانون شکل گرفته و از این پس هم شکل خواهد گرفت; باز هم نباید ذره ای تردید به خود راه دهیم. اما راه و چاره مقابله با این دسیسه ها چیست؟ راه چاره همانی است که بارها حضرت امام خمینی(ره) بنیانگذار جمهوری اسلا می ایران و همچنین مقام معظم رهبری بر آن تاکید داشته و دارند و از قضا کارآمدی خود را در عرصه عمل نیز به خوبی نشان داده است. این سلا ح بی بدیل، وحدت و انسجام ملی نام دارد.وجود روحیه پرسشگری درمردم و ملزم بودن مسوولین در پاسخگویی به آنها، آزادی و فعالیت احزاب و جریانات سیاسی و مطبوعات در چارچوب قانون، فراهم بودن زمینه مشارکت آحاد و طبقات مردم در عرصه های مختلف، احترام به رای و نظر اکثریت، حاکمیت قانون، تلا ش برای ایجاد فضایی بدور از توهین و اهانت و دروغ و... از جمله عوامل تحقق اتحاد و همبستگی ملی و تداوم آن در هر جامعه ای است. اینک که نظام جمهوری اسلا می ایران در مظان اتهامی واهی و بی پایه و اساس قرار گرفته است و کشور ما نیز در آستانه برگزاری انتخابات مجلس نهم شورای اسلا می قرار دارد; با تدبیر و دوراندیشی و ارجح دانستن منافع ملی بر مصالح حزبی و گروهی می توان این ترفند را نیز ناکام گذاشت و تیرهای بدخواهان را بر سنگ زد و این جمله مقام معظم رهبری در شهر گیلا ن غرب را محقق کرد که فرمودند: آنها با نسبت دادن یک تهمت مهمل و بی معنا به چند ایرانی تلا ش کردند بهانه ای به دست آورند و جمهوری اسلا می ایران را به عنوان مدافع تروریزم مورد هجوم تبلیغاتی سیاسی قرار دهند اما این توطئه نیز نگرفت و نخواهد گرفت و مانند دیگر اقدامات آنها بی فایده و بی اثر می ماند و برخلا ف تصورشان به انزوای بیشتر خود آنها منجر خواهد شد.بعد از این تبیین مبنائی و ارائه طریق اعتقادی، امام خمینی بلافاصله به گورباچف هشدار میدهند که مبادا فریب تبلیغات غرب را بخورد و شکست کمونیسم را به معنای حقانیت سرمایهداری غرب تصور نماید: "البته ممکن است از شیوههای ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گرههای کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایهداری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده اید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند. چرا که امروز اگر مارکسیسم در روشهای اقتصادی و اجتماعی به بن بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسائل البته به شکل دیگر و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است." برخورد امام خمینی با همه مسائل، اعم از داخلی و خارجی، همواره برخوردی ریشهای و مبتنی بر مسائل اقتصادی بود. اینکه بارها در موضع گیریهای امام از زبان ایشان میشنیدیم که پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم شاهنشاهی را به اراده الهی نسبت میدادند و هرگز خود را مطرح نمیکردند، این یک شیوه تبلیغاتی نبود بلکه یک مبنای اعتقادی قرآنی متکی بر "ومارمیت اذرمیت ولکنالله رمی" بود. براساس همین نگاه اعتقادی بود که امام خمینی در دوران دفاع مقدس، همه پیروزیها را به خدا نسبت میدادند تا آنجا که بعد از فتح خرمشهر و بازپس گیری آن از ارتش بعث عراق فرمودند: "خرمشهر را خدا آزاد کرد." با تکیه بر همین مبنا، امام خمینی در ادامه نامه به گورباچف با اطمینان کامل از آینده به بنبست رسیده غرب خبر میدهند و مینویسند: "جناب آقای گورباچف! باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما مسأله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خدا است، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است." پیش بینی شکست قطعی کمونیسم و ناتوانی نظام سرمایهداری با تعابیری تاریخی که از ویژگیهای ادبیات انقلابی و در عین حال اعتقادی امام خمینی است، یکی پس از دیگری بعد از نامه ایشان به گورباچف تحقق یافت، قرارگاه اصلی کمونیسم فرو پاشید و جمهوریهای جوان آسیای میانه، همگی با گرایشهای ضدکمونیستی، متولد شدند، کشورهای کمونیستی اروپای شرقی نیز از سلطه کمونیسم آزاد شدند و به مکتب مارکسیسم پشت کردند و کوبا و چین نیز در عین حال که اسماً مرام کمونیستی را کنار نگذاشته اند، اما رسماً با مبانی کمونیستی خداحافظی کردهاند. علاوه بر اینها پیشبینی امام خمینی درباره کشورهای عربی و سقوط دیکتاتورهای خاورمیانه نیز تحقق یافت و ملتهای مسلمان درحال به دست گرفتن زمام امور کشورهای خود فارغ از سلطه غرب هستند. علت العلل ناکامیها و شکستهای اردوگاههای شرق و غرب و کشورهای وابسته به آنها را امام خمینی در نامه به گورباچف گوشزد کردند و برای چندمین بار بر یکسان بودن سرنوشت این هر دو اردوگاه تأکید نمودند و با صراحت یادآوری کردند: روزنامه شرق درسرمقاله خود با عنوان "کودکی به نام هیچ"به قلم احمد مسجدجامعی آورده است:کودکان سرمایههای ملی و آیندهسازان کشورند و توجه ویژه به آنها میتواند در حفظ سرمایههای فردای ایران نقشی بیبدیل داشته باشد. ولی موضوع کودکان کار، کودکان طلاق، کودکان بیسرپرست و بدسرپرست، کودکان معلول و کمتوان جسمی، کودکان بدون شناسنامه، کودکان در معرض آزار، کودکان دچار سوءتغذیه و مانند آنها بخشی از مشکلات فراموش شده امروز ماست. کمتر روزی است که شاهد خبری دلخراش درباره کودکان نباشیم و اینها گوشهای است از آنچه در سطح گستردهتری زیر پوست شهر میگذرد؛ شهری که در برنامههای توسعه نقش دیگری برای آن ترسیم شده است. هرچند تهران از چنان ظرفیتی برخوردار بوده است که در سال 87 به عنوان دبیرخانه منطقهای شهر دوستدار کودک معرفی شد، اما مروری بر وضعیت عمومی نشان میدهد در شاخصهایی از امور، شرایط موجود زیر استانداردهای پذیرفته شده و معمول جهانی است. براساس این استانداردها، مثلا کودکان نباید برای دسترسی به مهدکودک یا دبستان از عرض خیابانهای اصلی و بزرگراهها عبور کنند و فضاهای بازی و سرگرمی باید در شعاع مناسب دسترسی آنها باشد. کودکان حق دارند تا از امکانات آموزشی مناسب برخوردار باشند، تامین بهداشت از اولویتهاست. تفریح و سرگرمی بخش جداییناپذیر از زندگی آنهاست؛ درحالی که کمتر میدان، چهارراه، گذر، پل عابر پیاده و... میتوان یافت که محل رفتوآمد کودکان نباشد. کودکانی تکیده و افسرده که در میانه انبوه ماشینها، موتورها و سایر وسایل نقلیه به تکدیگری و فروش برخی اقلام یا دستمال کشیدن به شیشه ماشینها مشغول هستند. کودکانی که با چهرههایی درهم و قد و قوارهای کوتاه در کوچه و پسکوچهها و پیادهروها در کنار انبوه زبالهها به جمعآوری برخی اشیای دورریخته شده میپردازند و آن را در کیسههای بزرگی که بر دوش یا روی چرخ دارند جابهجا میکنند. هرچند درباره این مشکلات و سایر مسایل بغرنج کودکان آمارهای رسمی چندانی در دست نیست، اما با همه اینها میتوان کم و بیش روند شاخصهای وضعیت کودکان را ارزیابی کرد. بنا بر برخی گزارشها، 400هزار نفر از کودکان در کشور ما، هویت شناسنامهای ندارند و کمترین ضایعه چنین کمبودی این است که عملا امکان تحصیل برای آنها فراهم نیست. بنابر آمارهای منتشرشده در سال 85، سهمیلیون و 600هزار نفر از شهروندان در سنین تحصیل، در مدارس ثبتنام نکردهاند و 915هزار نفر با عنوان کودک خانهدار ثبت شدهاند که اکثر آنها دختر هستند. در همان سال حدود 11درصد همین گروه سنی به جای درس، بحث و مدرسه رسما درگیر کار بودهاند. سوءتغذیه کودکان از موارد نسبتا فراگیر است که تقریبا در تمامی مناطق شواهدی دارد. اخیرا هم با حذف یارانه شیر عملا این فرآورده مهم غذایی از سفره کودکان ایرانی کنار گذاشته شده است. بنا بر یک پژوهش، کودکانی که قادر نیستند روزانه حداقل کالری مورد نیاز برای رشد را دریافت کنند یعنی از سوءتغذیه رنج میبرند، در همه مناطق شهر تهران وجود دارند. هرچند بهطور کلی تهران نسبت به سایر نقاط کشور وضع بهتری دارد و براساس همان پژوهش در استانهای سیستان و بلوچستان، قم و خراسانجنوبی بیشترین جمعیت کودکان زیر خط فقر زندگی میکنند. بیشترین نرخ فقر کودکان مربوط به خانوارهای زن سرپرست، فاقد تحصیلات و شغلهای غیررسمی است. کودکان کار، ارزان و ناتوان هستند. قدرت اعتراض ندارند، از قوانین و مقررات حمایتی بیاطلاع و غیر برخوردارند. دستمزد آنها ناچیز است. همه اینها باعث بهرهکشی بازار کار از کودک شده، بازاری که در سطح شهرها ایجادشده و گسترش یافته بهخصوص در کارگاههای مخفی و زیرزمینی که آسیبپذیری آنان را دوچندان میکند و آنها را در معرض آسیبهای بهداشتی خطرناک قرار میدهد. فقر و بیکاری خانوادهها نسبت نزدیکی با جرم و اعتیاد و طلاق دارد، لازم است نزدیکترین و تاثیرگذارترین محیطها به کودک یعنی خانواده، محله و مدرسه از حداقل شرایط لازم برخوردار باشد، درحالی که با هر سه اینها مشکلات اساسی داریم. خانواده به عنوان مبنای برنامهریزی کشور برابر با آمارهای اعلامشده در معرض آسیبهای بسیاری است و آنچه بهعنوان آمارهای پرشمار و روبه افزایش طلاق و افسردگی گفته میشود تنها یک لایه این مشکلات است. مدرسه و ساختار نظام رسمی آموزشوپرورش از دستگاههای اجرایی پرمساله و پرحاشیه کشور است. روزنامه تهران امروز در یادداشت خود با عنوان "سوریه بهانهای برای فرافکنی "به قلم صادق الحسینی آورده است:سوریه در تاریخ و جغرافیای سیاسی جهان عرب جایگاه کلیدی و حساسی دارد. پس از جنگ اول جهانی استعمارگران کوشیدند تا جهان عرب را تکه تکه کنند و قصد داشتند تا این امر از سوریه با تشکیل دولت سنی ها، دروزی و علوی ها در دمشق آغاز کنند. حال آنکه مقاومت سوری ها مانع از این امر شد و لذا استعمارگران به توافقات سایکس – پیکو اکتفا کردند. این امر مقدمه ای برای تحقق اعلامیه بالفور در سال 1917 بود که پایه های تاسیس رژیمصهیونیستی را بنا می کرد. طی آن دول استعمارگر کوشیدند تا نقشه فلسطین حذف و رژیم صهیونیستی ایجاد شود. اینک تاریخ دوباره خود را تکرار می کند و تلاش غربی ها بر آن استوار شده تا از طریق اعمال فشار بر سوریه بتوانند راه حلی را برای بستن پرونده فلسطین و حل معضل اسراییل بیابند. امری که پرچم آن را قطر به نیابت از غربی ها برافراشته و می کوشد تا از طریق لفاظی هایی مانند مقابله با کشتار مردم سوریه و پایان خشونت در سوریه برای خود جایگاهی را ایجاد کند. طبق گزارش های موثق رسیده از این اجلاس، قطر تلاش کرده تا از طریق لابی هایی در حاشیه نشست اتحادیه عرب، کشورهای عضو را قانع کند تا سوریه را تحریم کنند و همچنین عضویت سوریه را از این اتحادیه به حالت تعلیق درآورد. چرا که تنها کشوری که در جهان عرب و در همسایگی رژیم صهیونیستی با آن رژیم موافقتنامه صلح را امضا نکرده سوریه بوده است اما آنچه که افکار عمومی و ناظران مستقل را به فکر فرو برده آن است که اگر قرار است شعارهای قطری ها مبنی بر مقابله با کشتار مخالفان و توقف خشونت ها تحقق یابد چرا این امر در کشور بحرین نباید صورت بگیرد؟! بحرینی که در دو قدمی چشمان حاکمان قطری است، جایی که سرکوب ها و کشتار ها و نقض حقوق بشر به مراتب شدید تر بوده است. پس از انقلاب اسلامی ایران معمولا چه در زمان امام راحل(ره) و چه در دوره مدیریت عالی رهبر معظم انقلاب اسلامی تلاش زیادی شده تا از این ظرفیت های عظیم حج بهره برداری مناسب بعمل آید. برگزاری مراسم های برائت از مشرکین که در دوره ای باعث واکنش های وحشیانه نیروهای آل سعود شد و متعاقب آن نیز در چارچوب ترتیبات خاصی و البته با محدودیت های متنوع به اجرا در می آید، پیام های سالیانه خطاب به کنگره حج از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی و ترجمه و توزیع پیام بین حجاج کشور های مختلف بنحوی که با مهمترین دردها و مشکلات جهان اسلام آشنا و حساسیت آنها برانگیخته شود، برگزاری برنامه های متعدد از سوی بعثه مقام معظم رهبری در حج و در مواردی توسط دیگر مراجع عظام از جمله فعالیت هایی هستند که در این چارچوب انجام شده و می شود. در همین ارتباط به عنوان مثال معاون بین الملل بعثه مقام معظم رهبری در حج اخیرا اعلام داشت که در حج امسال شش همایش بین المللی با تمرکز بر وقایع قحطی سومالی،سیل پاکستان وفلسطین برگزار خواهد شد. این همایش ها جدای از برنامه های موضوعی متعددی هستند که معمولا حین موسم حج توسط بعثه رهبر انقلاب یا مراجع عظام دیگر برگزار می شود و مخاطبان مختلفی ممکن است از آنها بهره جویند. تلاش ها نیز در همین صحنه است.بعبارت دیگر، اگرآن گونه که اشاره شد در طول سال تحرک لازم را نداشته یا به طور خاص برنامه ریزی های سنجیده ماقبل سفر حج را انجام نداده باشیم در صحنه حج دستاوردهایمان از منظر مورد اشاره به شدت پائین خواهد بود. در موسم حج مسلمانان فرصت دارند که نسبت به نگرش دینی خود راجع به موضوعات روز از قبیل مردم سالاری، حقوق انسان، مبارزه با ظلم، آزادی بیان و دهها موضوع دیگر آشنا شوند و دیدگاه درست اسلامی را از زبان کارشناسان و متخصصین اسلامی حاضر در حج بشنوند یا بدانند که به چه منابع سایبری یا مکتوب می توان رجوع کرد. در موسم حج مسلمانان فرصت دارند که نسبت به جدیدترین تحولات جهان اسلام خود را روزآمد کنند مثلا در حال حاضر که در برخی کشورهای اسلامی انقلاب علیه ظلم و ستم به وجود آمده است دیگر مسلمانان می توانند از جزئیات انقلابها مطلع وحجاج ایرانی تجربیات خوب خود را در اختیار دیگران قرار دهند. در موسم حج می توان بسیاری از زمینه های تفرقه و جدایی بین گرایشهای مختلف اسلامی اعم از شیعه و سنی را به وحدت و دوستی مبدل کرد و این ذهنیت را تقویت نمود که باید به نحوی عمل کنیم که برای عموم مسلمانان سراسر جهان مفید باشد و همه را به تعالی و پیشرفت برساند.در موسم حج می توان موضوع مدیریت مشترک اداره حج توسط مسلمانان سراسر جهان را به بحث گذاشت وابعاد مختلف آن را تعمیق بخشید تا برخی متولیان امورکشور میزبان ازامکان مدیریت حج برای مقاصد غیر منطبق با آرمانهای اسلامی بهره نجویند .در موسم حج حتی می توان تمرین تعاون و کمک به یکدیگر راتجربه کرد آنهم در شعاع حضور میلیونی مسلمانان از سراسر جهان و با این نگاه به کشور خود بازگشت که دستاوردهای این سفر در ابعاد آگاهی های حقوقی، سیاسی، اجتماعی و بین المللی را نباید به حال خود رها کرد بلکه پس از سفر نیز در جهت تقویت آن برآمد همانگونه که در ابعاد عبادی انتظار می رود که پس از سفر حج فرد حاجی توجه بیشتری به مبدا ومعاد و اعمال و رفتار خود در پیشگاه الهی داشته باشد. * دنیای اقتصاد قاعدتا از نگارنده چنین مقالهای که در نشریهای مدافع اقتصاد آزاد چاپ شده و خود از مدافعان نظام بازار به شمار میرود، انتظار آن است که در مقابل این سخنان بایستد و با دفاع از سرمایهداری، سخنان این متفکر چپ را نفی کند. ولی آنچه ژیژک میگوید نه تنها به سادگی قابل رد نیست، بلکه توضیحی منسجم و صحیح از وضعیت حاضر است. افرادی که دیروز تنها در وال استریت و امروز در سراسر غرب به خیابانها آمدهاند، نه به تحریک ایدئولوژی چپ یا راست بلکه به دلیل رنجی که در آن غوطه ور هستند به خیابان آمدهاند. اینها نه بازندهاند، نه عوام و نه بیمسوولیت. اینها تنها نماد تناقض سیستمی هستند که مدافعان آن به قول ژیژک هنوز در رویایی شیرین به سر میبرند. سرمایهداری حاکم بر غرب، در سالهای اخیر برای مشکلات اقتصادی راهحلی راهگشا نداشته است. ولی سوال اساسی این است که مدافعان بازار چه پاسخی برای این واقعیت تاریخی دارند؟ قطعا اولین پاسخ مقصر دانستن دولتی است که با ایجاد اختلال در نظام بازار باعث از کار افتادن پارادایم همسویی منافع شده و این فاجعه را به بار آورده است. ولی این نه پاسخ بلکه طرح موضوع است. چرا دولتها همواره در تحقق بخشیدن به انگیزهشان برای دخالت در بازار موفقند؟ آیا این رفتار دولت جزئی از نظام بازاری است که ما از آن دفاع میکنیم یا نه؟ با اینکه آسیب شناسی این پدیده از عهده چنین مقالهای خارج است، ولی نگارنده درصدد آن است که با طرح مسائل قدمی هر چند ناچیز در این راستا بردارد. به طور خلاصه یکی از ادعاهای نظام بازار این است که در سایه حقوق مالکیت و آزادی فردی، جامعه به سوی رفاه بیشتر اعضایش پیش خواهد رفت. بدیهی است که برای تحقق این وعده، چنین سیستمی باید دارای انسجام و ثبات باشد و به سوی تخریب خود پیش نرود. حال سوال اساسی این جا است که چرا در طول قرن گذشته دولتها همواره سهم بیشتری از اقتصاد را از آن خود کردهاند؟ آیا این نشان از ضعف نظام بازار در حفظ انسجام خود ندارد؟ پاسخ این سوال در عین اینکه ساده به نظر میرسد بسیار دشوار است. نظام بازار، شخصی حقیقی یا حقوقی نیست که بتوان آن را مسوول اتفاقی خوشایند با حادثهای تلخ دانست. نظام بازار مجموعهای از اصول و قواعد است که ساختاری را برای تعامل افراد ارائه میدهد. در چارچوب نظام بازار، دولت پاسخی برای نیازهایی است که بازار ناتوان از پاسخ به آنها است. با اینکه طرح این گزاره به این شکل مرسوم نیست، ولی این تنها شکلی از پنداشت دولت در چارچوب بازار آزاد است که ضعف موجود در آن را به صورتی آشکار بیان میکند. * ابتکار حلقه مدیران شهرداری، استادان دانشگاه علموصنعت، حلقه اردبیل، حلقه ارومیه و جبهههایی از قبیل حامیان و ستادهای انتخابات نهم و دهم و...، ازجمله مواردی است که در فقدان همکاریهای گروهی و در دوره منکوبشدن فعالیتهای حزبی در دولت های نهم و دهم بر سر زبانها افتاد. آش مخالفت با احزاب در مقاطعی آنچنان شور شد که مخالفت رئیسجمهور با مواد و مفاد صریح قانون اساسی درباره فعالیت احزاب در کشور بههیچوجه تفسیرشدنی و توجیهپذیر نبود. برای مثال در اوایل خرداد سال گذشته، رئیسجمهور در دیدار با مسئولان محلی یکی از استانها گفت: «گروهها، دسته جات و احزاب محترماند؛ اما حق دخالت در امور کشور و فشارآوردن بر این و آنرا ندارند. این گروهها خارج از سیستم هستند و ما به هیچ وجه به آنها پاسخگو نیستیم.»این روش خاص در همه سالهای گذشته باعث شد تا از یکسو نمایندگان احزاب و چهرههای بانفوذ منتقد این مشی رئیسجمهور، باوجود اصولگرا بودن، سهمی از قدرت بهدست نیاورند و باوجود همراهی سیاسی با دولت، پتانسیل راهبری و توان مدیریتی و اجرایی آنان درعمل بهکار گرفته نشود. درمقابل و بهتدریج این مجموعه سیاسی به پشتوانه تجارب تشکیلاتی خود، جبهه جدیدی را از درون جریان اصولگرا در برابر رئیسجمهور کلید زدند. آنها بهتدریج مرزهای بین خود و حامیان و حلقههای منسوب به شخص اول قوه اجرایی را مشخص کرده و این مرزها را تنگ و تنگتر نمودند تا جاییکه روزبهروز کابینه و سطوح میانی قدرت، شاهد ریزش بیوقفه یاران و همراهان رئیسجمهور بود. این روند تا آنجا ادامه یافت که در دوساله اخیر، دولتی که زمانی قرار بود کابینهای هفتادمیلیونی را جایگزین حضور احزاب در قدرت کند، آنقدر آب رفت و کوچک شد که صرفاً در اختیار یک محفل و حلقه بسته افراد نزدیک به رئیس دولت و رئیسدفتر رئیسدولت قرار گرفت. بهطور منطقی و طبیعی، محفل و حلقهای که هیچ شناسنامه و اساسنامه و سابقهای ندارد، مرام و ریشه و آیندهنگری قابل اتکایی نیز ندارد که بتوان به پشتوانه آن، همه امور اجرایی کشور را یکجا در اختیار آن قرار داد.شاید از همینروست که در چنین مقطعی، رهبر انقلاب با تشخیص ضرورت حمایت از فعالیت حزبی در کشور، بار دیگر بر توجه نظام به تحزب تأکید میکنند. جامعهشناسان سیاسی، نیروهای اجتماعی را به سه سطح پایه، حرکت و نفوذ تقسیم میکنند. قشرهایی مانند دانشجویان، زنان، کارگران و... سطح پایه و جنبش های متاثر از پایه سطح حرکت محسوب میشوند. در کنار این دو سطح، احزاب نیز «سطح نفوذ» نیروهای اجتماعی را تشکیل میدهند. در هر جامعه و نظام سیاسی این سطوح سهگانه، در تعامل با دولت و نظام سیاسی حاکم قرار میگیرند و احزاب خط مقدم تعامل دولت و جامعه هستند. در نتیجه هدف از شکل گیری هر حزب، کادرسازی و هدایت نظام سیاسی در مسیر مطالبات طرفداران و به عبارت دیگر اکثریت مردم است. به طور طبیعی این مهم با راهیابی نمایندگان حزب با حمایت مردم به درون نظام سیاسی کشور بدست میآید.بر همین اساس است که اگر احزاب بهعنوان حلقه واسط نیروهای اجتماعی و دولت وجود نداشته باشند، یکی از مکانیسمهای مهم برای شناخت و مدیریت و نظارت بر حصول مطالبات مردم توسط دولت از دست میرود. از همین رو مردم نیز احساس میکنند که مطالباتشان به درون نظام سیاسی راه نمییابد و به تبع این اتفاق، میان مردم و نظام سیاسی فاصله میافتد.