صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۲۰ فروردين ۱۳۹۴ - ۰۸:۳۷  ، 
شناسه خبر : ۲۷۴۱۹۹
هاشم صباغیان در گفت‌وگو با «شرق»:
سولماز ایکدر – اشاره: سوال «چرا انقلاب؟» از همان روزهای اول پس از پیروزی انقلاب سال٥٧ مطرح بود. اما چندسالی است مخالفان انقلاب یا بهتر است بگوییم هواداران رژیم سابق با استفاده گسترده از کانال‌های فارسی‌زبان و شبکه‌های اجتماعی به این سوال دامن می‌زنند. به نمایش درآوردن تصاویر اغراق‌شده و گزینشی از ایران پیش از انقلاب، تاکید بر وجود رفاه اقتصادی و آزادی‌های اجتماعی جهت‌دار، به‌همراه تاکید بر آزادیخواه‌بودن آخرین نخست‌وزیر رژیم پهلوی (شاپور بختیار) از یک‌سو و از سوی دیگر پررنگ جلودادن مشکلات و سختی‌های حاصل از جنگ و تحریم‌های اقتصادی پس از انقلاب، باعث پررنگ‌ترشدن سوال «چرا انقلاب؟» در ذهن نسلی شده است که درکی از سال‌های پیش از انقلاب نداشته‌اند. اما باوجود همه این مشکلات و سختی‌ها، نسلی که انقلاب کرده‌اند، از تصمیم‌شان برای انقلاب دفاع می‌کنند. دلیل این نسل برای انقلاب و دفاع امروز از آن تصمیم، بهترین پاسخ به سوال «چرا انقلاب؟» است. هاشم صباغیان، وزیر کشور دولت موقت و از مبارزان ملی- مذهبی سال‌های انقلاب در گفت‌وگو با «شرق»، به‌طور مفصل به این سوال پاسخ داده است؛ انقلابی که به‌گفته او به‌دلیل ساختار سیاسی کشور لاجرم رخ می‌داد زیرا رژیم پهلوی اساسا اصلاح‌ناپذیر بود.

‌*‌ نیروهای ملی- مذهبی سابقه‌ای طولانی در امر مبارزه با سلطنت پهلوی داشتند. اما همین نیروها هم تا آبان و آذر سال٥٧، همچنان بر محدودکردن دخالت‌های شاه در امر حکومت پافشاری می‌کردند، نه انقلاب. تا آن زمان انقلاب را دور از ذهن می‌دانستید؟

**‌ انقلاب ما در شمار انقلاب‌های نادر جهان قرار می‌گیرد. یکی از خصوصیات انقلاب‌های کلاسیک، مانند انقلاب مردم الجزایر، مردم روسیه و مردم فرانسه، زمان‌بربودن این انقلاب‌هاست. تمامی انقلاب‌های کلاسیک دنیا در بستر زمان و با زمینه‌سازی‌هایی قبلی به پیروزی رسیده‌اند. آنچه انقلاب سال٥٧ را در مقایسه با دیگر انقلاب‌های جهان متمایز می‌کند، سرعت زیاد به وقوع پیوستن و پیروزی آن است. هرچند از سال‌ها پیش از آن می‌توان ردپای مبارزه با شاه را دید، اما با توجه به شرایط منطقه و حمایت‌های کشورهای غربی از سلطنت، گمان نمی‌کردیم به این زودی به پیروزی برسیم. این امر تنها مختص نیروهای ملی- مذهبی‌ نبود، نه‌فقط برای نیروهای ملی و مذهبی که دیگر گروه‌ها هم تصویری از پیروزی آن‌هم به آن‌سرعت نداشتند. به باور ما تا مدت‌ها پس از آن هم شرایط پیروزی انقلاب برای ما محیا نبود.

*‌ از چه زمانی به این نتیجه رسیدید که انقلاب اسلامی لاجرم صورت می‌گیرد؟

**‌ از زمانی که شاه از کشور خارج شد، از پیروزی انقلاب مطمئن شدیم. به همین دلیل هم دست به سازماندهی گسترده‌ای زدیم. با دیگر نیروهای مبارز وارد تعامل شدیم و به اندازه سهم خودمان در پیروزی انقلاب و ساختارمندکردن اعتراضات مردم نقش ایفا کردیم.

*‌ چرا فرآیند انقلاب به‌ناگاه سرعت گرفت؟

**‌ تنها دلیل آن، عاصی‌شدن مردم از فقدان آزادی بود. در کنار فقدان آزادی، تنفر مردم از خاندان سلطنتی و سیستم حاکم -که ساواک به نماد آن تبدیل شده بود- نیز به خشم مردم دامن زد.

*‌ اما در دیگر حوزه‌ها به نظر نمی‌رسید فضا این‌میزان تند باشد.

**‌ تا در آن دوران زندگی نکرده باشید، نمی‌توانید درک کنید میزان نفرت مردم از سلطنت و زیرمجموعه‌های آن مانند ساواک به چه میزان بود. تداوم سلطنت پهلوی تا دهه٥٠ تنها مرهون ایجاد ترس و خفقان در کشور بود؛ دوعاملی که به‌دلیل تغییرات بنیادین در دیگر کشورهای دنیا، دیگر قابل تداوم نبود و از سویی حکومت نمی‌توانست مردم را ساکت و قانع نگاه دارد. البته سوال شما احتمالا ناظر بر این وجه است که می‌دانیم شاخص رفاه مردم در دهه٥٠، به بالاترین سطح خودش طی چندسال منتهی به انقلاب رسیده بود. به‌دلیل افزایش قیمت نفت، شاه موفق شده بود به جامعه پول تزریق کند. کارهای صنعتی و ساختمانی رواج و حقوق کارمندان و کارگران افزایش یافته بود. اما همه اینها برای بقای آن سلطنت کافی نبود. حتی در سال‌های آخر به‌دلیل تغییر سیاست‌های آمریکا و فشارهای کندی، شاه ناچار شده بود تا حدی آزادی بیشتری به مردم دهد.

*‌ پس چرا این رویکرد تداوم نیافت و به نتیجه نرسید؟

**‌ در واقعیت، طرح آمریکا برای اعمال آزادی بیشتر به دلیل ساختار رژیم پهلوی و نحوه تفکر شخص محمدرضا غیرقابل اجرا بود. به‌عنوان مثال می‌توان به انتخابات آخرین مجلس پیش از انقلاب اشاره کرد. در حین برگزاری آن دوره از انتخابات بود که همه متوجه شدند آزادی اعمالی آمریکا در حقیقت یک پوسته توخالی است. در یک جمله می‌توان گفت آزادی در چارچوب خواست‌های پهلوی، آزادی مدنظر مردم نبود.

*‌ چقدر تحولات بیرون از ایران، در سرعت‌گرفتن سلسله وقایع منتج به انقلاب نقش داشت؟

**‌ همزمان با نزدیک‌شدن به سال‌های آخر سلطنت در ایران، شاهد پیروزی انقلاب در دیگر کشورهای جهان نیز بودیم. همین امر مشوق جوانان در ایران بود. گروه‌های جوان‌تر و تندتر که وارد جریان مبارزه شده بودند، با الگوگرفتن از انقلاب‌های دیگر کشورها بر تلاش خود برای هرچه زودتر پیروزشدن انقلاب در ایران افزودند. با تمام این احوال شاید بتوان گفت مهم‌ترین دلیل سرعت‌گرفتن انقلاب، سفر رهبر کبیر انقلاب از نجف به پاریس بود. زمینه‌های این موضوع را دوستان خارج از کشور عضو نهضت آزادی فراهم کردند. پاریس مکانی بود که به آزادی بیان و قلم مشهور بود.

به‌هرحال دولت فرانسه باوجود نزدیکی‌ای که با سلطنت در ایران داشت، برای حفظ پرستیژ خود نمی‌توانست جلو گردش آزاد اطلاعات را بگیرد. این موضوع به انتقال پیام ایشان به مردم ایران کمک کرد. تا پیش از آن نوارهای کاست حاوی سخنرانی‌های ایشان به‌سختی به کشور می‌رسید. اما پس از اقامت در «نوفل‌لوشاتو» سخنرانی‌های ایشان از رادیوهای گوناگون پخش می‌شد. اقامت در فرانسه فرصت انجام مصاحبه‌های مفصل و متولی برای رهبر کبیر انقلاب فراهم کرد که به هرچه بیشتر شناخته‌شدن هویت انقلابی ایران کمک کرد. در همان زمان بود که رهبر فقید انقلاب فرصت پیدا کردند پیام «شاه باید برود» را به گوش مردم ایران و دنیا برسانند؛ پیامی که به محض مطرح‌شدن، از سوی مردم ایران مورد حمایت قرار گرفت.

البته در سوال ابتدای گفت‌وگو، درباره نظر نیروهای ملی- مذهبی پرسیدید. در آن مقطع گروه‌های سیاسی که انتظار به نتیجه‌رسیدن انقلاب با آن سرعت را نداشتند، معتقد بودند باید طبق قانون‌اساسی و از طریق پارلمان اصلاحات صورت گیرد، یعنی می‌خواستند شاه به جای حکومت، سلطنت کند. گروه‌های ملی- مذهبی که به دلیل برخورد‌های رژیم سابق بخش عمده تشکیلات خود را از دست داده بودند، می‌خواستند با در دست‌گرفتن پارلمان، هم شاه را محدود به قانون‌اساسی کنند و هم جلو استعمار پیدا و پنهان کشورهای غربی را بگیرند.

عامل مردم را باید به‌عنوان تغییر‌دهنده اصلی این فضا مدنظر قرار داد. مردم با شوری که رهبر کبیر انقلاب در مردم ایجاد کرده بودند، ایده «سلطنت؛ نه حکومت» محمدرضا را قبول نداشتند و برای سرنگونی پهلوی به میدان آمدند. یکی دیگر از شگفتی‌های این انقلاب را می‌توان به سرعت متشکل‌شدن مردم دانست. مردم مبارز به‌سرعت متشکل شدند و جامعه را به‌سوی انقلاب کشیدند. اما هیچ‌کدام از گروه‌های سیاسی اعم از ملی‌ها، روحانیون و حتی چپ‌ها گمان نمی‌کردند انقلاب به آن‌سرعت به پیروزی برسد.

*‌ همان‌طور که شما هم اشاره کردید، ‌شاه اصلاحاتی در حوزه‌های اقتصادی اعمال کرده بود. براساس منابع تاریخی خصوصا تاریخ شفاهی، به نظر می‌رسد آزادی انتخاب سبک زندگی برای اکثر گروه‌های اجتماعی فراهم بوده است. در این شرایط فقدان آزادی‌های سیاسی نمی‌تواند چندان تاثیر‌گذار باشد. مگر در سال‌های منتهی به انقلاب، دغدغه چنددرصد از مردم آزادی بیان و حق انتخاب و... بود؟

**‌ حتما باید این موضوع را در ظرف زمان خودش تحلیل کرد. شرایط آن روز را در نظر بگیرید. طبقه متوسط شهری از نظری اقتصادی به ثبات و رفاه نسبی رسیده بود. اما در لایه‌های زیرین جامعه هنوز می‌شد ردپای فقر را دید. از سوی دیگر به دلیل توزیع غیرعادلانه درآمد‌های حاصل از فروش نفت، اختلاف سطح دهک‌های جامعه بسیار زیاد شده بود. همین موضوع به نارضایتی طبقه کمتربرخوردار اقتصادی دامن می‌زد. ناگفته نماند طرح ناموفق اصلاحات اراضی نیز پیش از بالارفتن قیمت نفت، باعث ورود سیل زارعان ناکام به شهر‌ها شده بود؛ حاشیه‌نشین‌هایی که نه از پول نفت سهم می‌بردند نه از زرق‌وبرق‌های چندسال آخر سلطنت.

*‌ اما انقلاب سال٥٧، انقلاب طبقه متوسط شهری بود یا حداقل شروعش با این طبقه بود.

**‌ برای این طبقه، آزادی‌های سیاسی اگر نگویم در اولویت است، حداقل باید اقرار کنیم بسیار پراهمیت است. در حقیقت، شاه با آن نحوه توزیع ثروت در جامعه یک‌طبقه متوسط ناراضی از شرایط سیاسی و یک طبقه فرودست ناراضی از شرایط اقتصادی ایجاد کرد؛ دوگروهی که هرچند به دلایل مختلف، اما هردو خواستار تغییر بودند. گروه‌های سیاسی نیز با امکانات محدودی که در اختیار داشتند جامعه را آگاه می‌کردند.

*‌ به نظر می‌رسد روش اقتصادی شاه در تامین نیازهای کشور از خارج پس از افزایش بهای نفت نیز نارضایتی‌هایی در پی داشت. در این‌باره چه نظری دارید؟

**‌ مساله اصلی آن روز بیش از توزیع ناعادلانه ثروت حاصل از خام‌فروشی نفت یا خواست‌های طبقه متوسط شهری، حضور آشکار استعمار و استثمار بود. استعمارگران به صورت آشکار سرمایه‌ها و ثروت ملی ما را به تاراج می‌بردند و ما را تحقیر می‌کردند. زخم «کاپیتالاسیون» در کنار زخم‌های باقی‌مانده از کودتای ٢٨مرداد که هرگز درمان نشده بود، نارضایتی را در مردم جهت‌دهی می‌کرد. گروه‌های سیاسی فعال در آن سال‌ها برای آگاه‌سازی مردم در این خصوص تلاش ویژه‌ای داشتند. ما می‌خواستیم دست استعمار از منابع ملی ما کوتاه شود. این خواست به‌مرور به لایه‌های مختلف جامعه نفوذ کرد. به‌هرحال باید پذیرفت مهم‌ترین و تاثیرگذارترین نقش در این حوزه را روحانیون ایفا کردند. در حالی که دیگر گروه‌های سیاسی با انواع محدودیت‌ها روبه‌رو بودند، روحانیون برای متشکل‌کردن مردم در مساجد و تکایا فرصت داشتند و از این فرصت به‌خوبی استفاده کردند.

عامه مردم نیز به مراجع و روحانیون اعتقاد فراوان داشتند. در راس مراجع نیز آیت‌الله خمینی بودند که برای اولین‌بار لزوم خروج شاه و ختم سلطنت پهلوی را اعلام کردند. پس از مدت کوتاهی سایر مراجع ایران نیز به ایشان اقتدا کردند. آیت‌الله شریعتمداری، آیت‌الله مرعشی‌نجفی، آیت‌الله گلپایگانی و... نیز هماهنگ با رهبر کبیر انقلاب، بر لزوم ختم سلطنت پهلوی و انقلاب پافشاری و مردم را به انقلاب علیه پهلوی دعوت کردند. همین موضوع باعث شد خیل مردم که مقلد این مراجع بزرگ بودند نیز به جمعیت انقلابی بپیوندند. ورود مراجع به انقلاب، تاثیری شگرف داشت،؛ مانند تاثیری که در صدر مشروطه داشتند. البته عامه مردم در حالی به سوی انقلاب سوق پیدا کرده بودند که از منافع و سختی‌های انقلاب آگاه نبودند. اما از آنجایی که مراجع رای بر انقلاب داشتند، مردم اقتدا کردند. برای مثال نوارهای سخنرانی‌های رهبر کبیر انقلاب و دیگر مراجع درخصوص لزوم انقلاب دست‌به‌دست می‌گشت و در جلسات خصوصی یا نیمه‌عمومی برای مردم پخش می‌شد.

*‌ در سال‌های منتهی به انقلاب نزدیک به پنج‌هزارزندانی سیاسی و به همین نسبت فعال سیاسی وجود داشت. این تعداد فعال یا زندانی سیاسی با توجه به فقدان ابزار‌های ارتباطی چطور توانستند بر افکار جامعه سی‌وچندمیلیونی آن روز ایران تاثیر بگذارند و آنها را به سمت انقلاب سوق دهند؟

**‌ فعالان سیاسی گروه‌های مختلف و زندنیان آنها با مردم در ارتباط بودند و باوجود کمبود وسایل ارتباط جمعی افکار عمومی در جریان مسایل بود. اما همان‌طور که پیش‌تر هم گفتم، روحانیون و مراجع نقش بیشتری در پیشبرد انقلاب داشتند. مردم توسط روحانیون به صورت متشکل به میدان مبارزه با پهلوی آمدند.

*‌ پس می‌توان گفت انقلاب سال٥٧ حاصل مبارزه با استعمار بیگانگان با فراخوان مراجع بود؟

**‌ در شرایطی که نه‌تنها منابع کشور به دست بیگانگان غارت می‌شد، بلکه آنها به‌صورت آشکار به تحقیر مردم می‌پرداختند، طبیعی بود که ندای مبارزه‌طلبی مراجع بزرگ بی‌جواب نماند.

*‌ این پیام در بیرون از ایران هم شنیده شده بود؟

**‌ براساس آنچه در مفاد مذاکرات اجلاس معروف «گوادلوپ ١» منتشر شده، می‌توان فهمید حتی سران کشورهای غربی نیز معترف به گسست اجتماعی غیرقابل انکار در ایران بودند. سران کشورهای غربی در همان مذاکرات اقرار کرده بودند دیگر راهی برای نجات سلطنت محمدرضا پهلوی وجود ندارد. البته آنها برای جلوگیری از انقلاب در ایران پیشنهاد داده بودند محمدرضا از کشور خارج شود و فرح به‌عنوان نایب‌السلطنه و پسر بزرگشان به‌عنوان پادشاه اعلام شوند. اما این طرح‌ها برای جامعه قابل قبول نبود. شنیده‌ام رهبر کبیر انقلاب در پاسخ به این پیشنهاد با اشاره به هزینه‌هایی که سلطنت بر مردم ایران تحمیل کرده بود، این طرح را غیرقابل قبول و اجرا دانسته بودند.

*‌ گفتید فقدان آزادی‌های سیاسی دلیل اصلی پافشاری مردم بر انقلاب بود. اما پس از انتخاب شاپور بختیار به‌عنوان نخست‌وزیر، بخشی از آنچه مردم به‌عنوان آزادی سیاسی می‌خواستند، محقق شد. زندانیان سیاسی آزاد شدند و حتی وعده اعاده‌حیثیت از آنان داده شد. مطبوعات یکی از آزاد‌ترین دوره‌های خود را تجربه کردند و... . چرا آن آزادی‌ها برای مردم اقناع‌کننده  نبود؟

**‌ برای پاسخ به این سوال باید در مورد شخصیت و جایگاه بختیار صحبت کنم. دکتر بختیار برای اولین‌بار توسط آقای دکتر آذر به‌منظور ریاست کمیته دانشجویی جبهه ملی معرفی شد. تا پیش از آن، ما ایشان را نمی‌شناختیم زیرا چهره شناخته‌شده‌ای نبود. اما پس از آن چون ارتباط مستمر با آقای دکترشاپور بختیار داشتیم، شناخت کاملی از ایشان پیدا کردیم و از ضعف‌های او به‌عنوان یک مبارز سیاسی آگاه شدیم، مثلا یکی از صفات بارز ایشان، خودرایی بود. اگر رای اکثریت مطابق نظرش نبود، خیلی از آن تبعیت نمی‌کرد و حاضر به پذیرش آن نمی‌شد.

پس از تشکیل نهضت آزادی، ارتباط ما با جبهه ملی و مشخصا آقای بختیار بسیار کمتر شد، اما براساس همان ارتباط دورادور می‌توانم بگویم شخصیت او تغییری نکرد. اما در مورد چرایی مخالفت با بختیار باید بگویم او نه به‌عنوان یک چهره ملی که به‌عنوان نخست‌وزیر شاه، قول‌هایی را به مردم داد یا اقداماتی انجام داده بود اما از نظر مردم نه او آنقدر شناخته‌شده و معتبر بود و نه شاه قابل اعتماد. نخست‌وزیر سلطنت نمی‌توانست مردم را قانع کند.

*‌ یعنی تنها به‌دلیل خودرایی بختیار با نخست‌وزیری او مخالف بودید؟

**‌ اجازه دهید یک‌مقدمه‌ای بگویم تا بحث نخست‌وزیری دکتربختیار روشن‌تر شود. سال۱۳۴۲ همزمان با انقلاب سفید شاه، هم نهضت آزادی و هم جبهه ملی بیانیه دادند. به همین دلیل اکثر سران این دوحزب، دستگیر شدند. از نهضت آزادی، مرحوم مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی و مهندس عزت‌الله سحابی، دکترشیبانی و خود من دستگیر شدیم. از جبهه ملی هم دکتر آذر، محمود مانیان، سنجابی، آقای شاه‌‌حسینی و لباسچی دستگیر شدند. البته بختیار جزو دستگیرشدگان نبود.

در ابتدا همه‌ ما را به بند٤ زندان قصر بردند، اما بعد از مدتی، آنها را از ما جدا کردند. آنها همان‌جا ماندند و نهضتی‌ها را به زندان «قزل‌قلعه» بردند. شاه گفته بود می‌خواهد انتخابات آزاد برگزار کند. فردی از طرف دربار به نام صنعتی‌زاده، به زندان آمده بود که هم با نهضت و هم با جبهه ملی مذاکره کند. من نمی‌دانم بین اعضای زندانی جبهه ملی و نماینده دربار چه گذشته بود، ولی وقتی آقای صنعتی‌زاده به زندان قزل‌قلعه آمد، با دکترسحابی و مهندس بازرگان گفت‌وگو کرد. او پرسیده بود چندوکیل از سوی نهضت آزادی به مجلس راه پیدا کنند شما راضی می‌شوید؟ آقایان جواب داده بودند ما وکیلی که شاه تعیین کند، نمی‌خواهیم. وکلا را باید مردم انتخاب کنند.

اگر واقعا انتخابات آزاد باشد و وکلا انتخاب مردم باشند، نهضت هم شرکت می‌کند و بعد از آن دیگر فرقی نمی‌کند که از نهضت کسی انتخاب بشود یا نشود. به هرترتیب این اتفاق نیفتاد و انتخابات آن‌دوره هم مثل دوره‌های پیش برگزار شد. تنها آقای دکترآذر از کاشان انتخاب شدند، مثلا در حوزه طالقان، انتخابات را به‌همزده و دخالت کرده بودند که آیت‌الله طالقانی انتخاب نشود. به هرترتیب با این مقدمه خواستم بگویم ماجرای نخست‌وزیری بختیار، اولین رجوع دربار به نیروهای ملی نبود. اما تا آنجایی که من می‌دانم، وقتی بحث نخست‌وزیری بختیار مطرح شد، شورای جبهه ملی هم مخالف بودند و با روحیه‌ای که از ایشان سراغ داشت، این کار را رد کرده بودند اما گذشته از خودرایی بختیار، تجربه تاریخی ملت هم در مخالفت با نخست‌وزیری او نقش داشت.

همان‌طور که گفتم بختیار از چهره‌های شاخص جبهه ملی نبود، در حالی که دکترمحمد مصدق بنیانگذار این جریان سیاسی بود. ما به‌خاطر داشتیم که شاه به کمک غرب، علیه دولت ملی دکترمصدق کودتا کرد و یکی از تیره‌ترین دوران استبداد بعد از آن مسلط شد. چه تضمینی وجود داشت علیه بختیار که به‌مراتب ضعیف‌تر و غیرمردمی‌تر از دکترمصدق بود، کودتایی به‌نفع سلطنت صورت نگیرد؟

*‌ پس شاکله نیروهای ملی - مذهبی با نخست‌وزیری او مخالف بودند؟

**‌ بله. نهضت آزادی هم با نخست‌وزیری بختیار به‌صراحت مخالفت کرد. آن زمان من به‌عنوان سخنگوی کمیته استقبال از رهبر فقید انقلاب، به ایشان پیام دادم نباید این مسوولیت را قبول کنید که عاقبت خوبی ندارد و آخرین آبرو و حرمت خود را در بین ملیون از دست می‌دهید و هیچ موفقیتی هم نصیبت شما نمی‌شود. به او گفتم مرکز تصمیم‌‌گیری رهبرکبیر انقلاب است نه درباری که به تو پست نخست‌وزیری اهدا کرده است.

*‌ چه کسی پیام شما را به بختیار رساند؟

**‌ فرد مطمئنی بود که البته آقای بختیار، این پیغام را رد کرد و راه خود را رفت. او به‌‌‌ همان عاقبتی دچار شد که همه دوستان و دلسوزان به او گفته بودند.

*‌ بختیار به پیام شما پاسخی هم داد؟

**‌ آن را نپذیرفته بود و گفته بود من حاضرم بروم پاریس و در آنجا با رهبر انقلاب دیدار و گفت‌وگوکنم. اما از آن‌سو، امام پیغام داده بودند که اگر او می‌خواهد مرا ببیند، باید اول استعفا بدهد و بعد بیاید چون من کسی را با عنوان نخست‌وزیر شاه نمی‌شناسم.

*‌ بختیار برای تشکیل کابینه‌اش، به اعضای نهضت آزادی پیشنهادی داده بود؟

**‌ اصلا. چون می‌دانست که ما قبول نمی‌کنیم. ما نقطه مقابل او بودیم. نهضت آزادی با نظامی مبارزه می‌کرد که شاهش، بختیار را انتخاب کرده بود. طبیعی بود که او به ما پیشنهادی ندهد. خیلی از اعضای جبهه ملی هم با او همکاری نکردند. می‌دانید در خود جبهه ملی هم بختیار عضو حزب ایران بود؛ حزبی که سنجابی دبیرش بود. در حالی که شاکله جبهه ملی با نخست‌وزیری بختیار موافق نبود. بختیار باوجود مخالفت شورای مرکزی جبهه ملی، نخست‌وزیری محمدرضاشاه را پذیرفت.

*‌ به نظر شما اگر بختیار، نخست‌وزیری محمدرضا پهلوی را قبول نمی‌کرد، بعد از انقلاب می‌توانست رقیب بازرگان برای تشکیل دولت موقت  باشد؟

**‌ خیلی بعید است. به نظر من حتی اگر در آن مقطع هم آقای بختیار دست رد به سینه شاه می‌زد، نهایتا جزو نیروهای باسابقه جبهه ملی می‌شد که بعد از انقلاب هم خیلی شانسی برای تشکیل دولت موقت نداشت. الان هم کسانی که از بختیار تعریف می‌کنند، بیشتر سلطنت‌طلبان هستند، والا نیروهای ملی هم خیلی از او به نیکی یاد نمی‌کنند. آقای بختیار اساسا در خود حزب ایران هم خیلی چهره شناخته‌شده و شاخصی نبود، چه برسد به جبهه ملی.

*‌ اگر تا این حد ناشناخته بود، چرا شاه برای نخست‌وزیری، او را برگزید؟

**‌ شاید شاه فکر می‌کرد بختیار می‌تواند نیروهای ملی و انقلابی را اقناع کند. اما این اتفاق رخ نمی‌داد، چون بختیار در جبهه ملی هم جایگاه مناسبی نداشت. من فکرمی‌کنم بختیار تازه بعد از سخنرانی میدان جلالیه بود که تا حدی معروف شد. جبهه ملی میتینگی در میدان جلالیه گذاشته بود که سخنران آن آقای دکتر بختیار بود. از آن زمان تاحدی ایشان شناخته شدند. توجه داشته باشید، آن زمان مثل الان رسانه‌های گسترده و فراگیر نبود تا همه مردم بدانند چه کسی دبیر حزب است، چه کسی چهره برجسته حزب یا یک گروه است. وقتی میتینگی برپا می‌شد، مردم می‌آمدند و هرکس آنجا صحبت می‌کرد، می‌شد معروف‌ترین چهره حزب یا گروه برگزارکننده میتینگ. بختیار هم پس از میتینگ میدان جلالیه به نوعی یکی از معروف‌ترین چهره‌های جبهه ملی شد و شاه هم به همین دلیل رفت سراغ وی. شاه برای جلوگیری از وقوع انقلاب به سراغ بختیار رفت که البته این تلاش وی قرین به موفقیت نبود.

*‌ برخی می‌گویند یکی از دلایل سرعت‌دادن به پیروزی انقلاب سال٥٧ آزادی‌هایی بود که بختیار حاکم کرد. آزادی تجمع، مطبوعات و... . اگر او به‌عنوان نخست‌وزیر منصوب نمی‌شد، ممکن بود که پیروزی انقلاب به تعویق  بیفتد؟

**‌ ممکن بود پیروزی انقلاب به تعویق بیفتد، اما منتفی نمی‌شد. زمانی بختیار به‌عنوان نخست‌وزیر معرفی شد که حساب مردم با سلطنت، یک‌سره شده بود. رهبر کبیر انقلاب در پاریس بودند و مردم چیزی جز سقوط سلطنت نمی‌خواستند.

*‌ گذشته از انتخاب گزینه‌ای ناموفق به‌عنوان نخست‌وزیری، راهی وجود داشت که محمدرضا پهلوی بتواند جلوی وقوع انقلاب را بگیرد؟

**‌ پهلوی می‌خواست با دادن امتیازاتی به مردم، جلو انقلاب را بگیرد و سلطنتش را حفظ کند؛ اما ساختار سلطنت و رژیم حاکم، به‌گونه‌ای نبود که شاه بتواند مردم را برای ادامه حکومتش اقناع کند. نشست «گوادلوپ» نشان‌دهنده حد توانایی‌های او بود. محمدرضا در قدم اول، حامیان غربی خود را هم از دست داد. از سوی دیگر ساختار نظام، استبدادی بود. استبداد در مقابل هرگونه تغییری از خود ایستایی نشان می‌دهد، چه برسد به تغییر کلی و ماهوی به سمت حکومت مشروطه. محمدرضا نمی‌توانست حتی مجموعه خاندان سلطنتی را راضی به عقب‌نشینی کند. هرکدام از اعضای خاندان سلطنتی و وابستگان دربار، به نوعی از سرمایه‌های ملی منتفع می‌شدند. به همین دلیل مجموعه پهلوی با تغییر، مقابله می‌کرد. همان‌طور که اشاره کردم حتی خواستند در زمینه انتخابات با ما وارد مذاکره شوند. غافل از اینکه معضل ما با پهلوی فقط یک انتخابات و سهم‌گیری از آن برای حضور در پارلمان نبود.

ما به دنبال آزادی‌های مشروع و قطع دست بیگانگان بودیم؛ درحالی‌که رژیم پهلوی ذاتا در مقابل آزادی از خود مقاومت نشان می‌داد و خودش وابسته به بیگانگان بود، پس نمی‌توانست به اصل خود پشت کند. این‌طور بگویم که شاه به‌جای اهدای آزادی‌های مدنظر مردم، به‌دنبال امتیازدادن به مخالفان و جلب نظر آنها بود. از یک‌سو به سراغ ملی‌ها آمد و از سوی دیگر مراجع که البته نگفته آشکار است هیچ‌کدام از دو گروه فریب نخوردند. آنهایی که در مقابل انقلاب ایران از اصلاحات مردم در دیگر کشورهای سلطنتی مانند انگلیس و اسپانیا نام می‌برند و گزینه اصلاحات را در مقابل انقلاب پیشنهاد می‌کنند، از ساختار نظام سلطنتی آگاه نبودند. پهلوی به هیچ اصلاحی تن نمی‌داد. انقلاب تنها راهکار باقی‌مانده بود.

نام:
ایمیل:
نظر: