صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۵:۳۰  ، 
شناسه خبر : ۲۷۵۲۱۸

روزنامه کیهان **

توطئه بین‌المللی کردن پرونده سیاسی یمن / سعدالله زارعی

مطبوعات درون‌مرزی و فرامرزی آل‌سعود از چند روز قبل، ایران را به عنوان کشوری مسلمان و موثر که خیر مسلمانان را می‌خواهد، مورد خطاب قرار داده و از رهبری معظم آن خواسته‌اند که برای متوقف کردن جنگی که شعله‌ور ماندن آن به نفع رژیم صهیونیستی است، اقدام نماید! همزمان با این لحن مسلمان‌دوستانه و آشتی‌جویانه، هواپیماهای جنگی رژیم عربستان طی یک هفته اخیر که بحث برقراری آتش‌بس مطرح شده است، بر شدت حملات علیه منازل، اماکن و شهروندان مظلوم یمنی افزوده و طی 48 ساعت گذشته به اوج خود رسانده‌اند.

روزهای گذشته روزنامه‌های الحیات و شرق‌الاوسط که لندن آن را از جانب عربستان منتشر می‌کند و روزنامه «عکاظ» چاپ داخل عربستان، در مقالات متعدد خود از ایران و بخصوص رهبر معظم انقلاب اسلامی خواسته‌اند که به حل منازعه یمن کمک نماید. الحیات روز دوشنبه گذشته در مقاله‌ای با عنوان «یا قادت تعالوا الی کلمه سواء» نوشته است: «ما و شما- ایران- فقط در بعضی از روش‌ها با هم اختلاف داریم و این در حالی است که ما هر دو با رژیم صهیونیستی دشمن هستیم و آن را دشمن اول مسلمین می‌دانیم پس چرا باید بر موارد اختلاف با یکدیگر تاکید نمائیم». روزنامه عکاظ نیز در همین روز و طی مقاله‌ای نوشته است: «خونریزی ما را به هدف نمی‌رساند و این به نفع ایران یا عربستان نیست که جنگ استمرار داشته باشد». درخواست عربستان برای وساطت ایران در این جنگ در حالی است که در آغاز جنگ وزیر خارجه وقت عربستان در هنگام پاسخ به سوالات درباره جنگ یمن گفت این جنگ ارتباطی به ایران ندارد و مسئله‌ای عربی است. کما اینکه مقامات دیگر عربستان نیز طی هفته‌های اول جنگ با وابسته خواندن نیروهای انصارالله به ایران، علیه کشور ما موضع گرفتند با این وصف امروز به کار بردن مکرر عباراتی مثل «یا سماحهًْ‌الامام المرشد علی الخامنه‌ای» در مقالات «الحیات» به خودی خود نشان می‌دهد که عربستان در این جنگ به بن‌بست رسیده و برای برون‌رفت از آن چشم به ایران دوخته است.

عربستان به خوبی می‌داند که این جنگ نمی‌تواند ادامه پیدا کند و اگر یک ماه دیگر هم ادامه یابد، نتیجه‌ای به دست نمی‌آید، بنابراین ناچار است فکری برای پایان دادن به آن بنماید. در این صحنه عربستان بطور جدی نگران حذف شدن از روند مذاکرات سیاسی و جایگزین شدن تهران به جای ریاض است. همین دو روز پیش آمریکایی‌ها بروز دادند که مذاکرات یمنی‌ها از ریاض به ژنو منتقل می‌شود. این را کری در گفتگوی تلفنی به وزیر خارجه ایران اطلاع داده و البته خواسته است که به نوعی به ظریف بفروشد. این در حالی است که آمریکا در این جابجایی که البته هنوز درباره شکل‌گیری این گفتگوها تردیدهای جدی وجود دارد، نقشی ایفا نکرده است.

جابجایی مذاکرات از ریاض به هر جای دیگر، خلاف قطعنامه 2216 شورای امنیت سازمان ملل می‌باشد و این آغاز اعتبارزدایی از قطعنامه‌های ضد یمنی شورای امنیت و بویژه مهمترین آن یعنی قطعنامه 2216 است. در متن این قطعنامه بر محوریت شورای همکاری خلیج‌فارس و نقش عربستان تاکید زیادی شده است. مقامات سعودی می‌دانند انتقال مذاکرات از ریاض به معنای حذف و یا به حاشیه رفتن نقش عربستان و شورای همکاری است. با این وصف عربستان در این صحنه علامت می‌دهد که حاضر است نقش منطقه‌ای ایران را به رسمیت بشناسد مشروط بر اینکه ایران نیز برای عربستان در منطقه نقشی قایل باشد. الحیات در مقاله‌ای به قلم سردبیر که با نام مستعار عبدالسلام منتشر شده، نوشته است«اعراب نمی‌توانند بر ایران سیطره پیدا کنند کما اینکه ایران نیز نمی‌تواند بر سرزمین عرب مسلط شود حالا که اینگونه است رهبران ایران کمک کنند تا فتنه‌های طایفه‌ای مهار شوند.»

اما رژیم سعودی همزمان با این زبان رسانه‌ای، در صحنه یمن بر شدت عملیات نظامی خود افزوده است. از روز پنجشنبه گذشته که بحث آتش‌بس 5 روزه مطرح گردید، شهرهای شمالی یمن بیش از هر روز دیگر در دوره جنگ مورد حمله واقع شده‌اند و حال آنکه براساس برنامه کار «اعادهًْ الامل» که از روز بیست و هشتم جنگ آغاز شد، حملات هوایی روی مناطق درگیری انصارالله با عوامل جریان اصلاح و هادی و... متمرکز شد. تمرکز عملیات روی صعده، مران و عمران و بخصوص حمله به مراکز مذهبی و تاریخی زیدیه در این روزها برای آن است که انصار کوتاه بیاید کما اینکه در همین روزها جنگ روانی گسترده‌ای که مبتنی بر پیشروی تروریست‌های وابسته به عربستان یعنی جبهه ‌النصره در سوریه و در معرض تهدید قرار گرفتن دمشق راه افتاد، همه دروغ بود و با این هدف دنبال شد که ایران با احساس خطر از تغییر شرایط در سوریه، انصارالله یمن را برای پذیرش برنامه سیاسی آل‌سعود برای آینده یمن تحت فشار قرار دهد.

به طور کلی تشدید عملیات نظامی در زمان نزدیک به اعلام آتش‌بس، ارزش‌ نظامی ندارد و با یکی از دو هدف صورت می‌گیرد: تثبیت پیروزی برای ارتشی که پیروزی‌هایی را بدست  آورده یا پیروزی‌نمایی ارتشی که علیرغم هزینه زیاد، شکست خورده است. حملات این روزهای ارتش عربستان به مناطق شمالی یمن برای آن است که ضمن تحت فشار قراردادن ایران و انصارالله، وانمود شود که ارتش سعودی کماکان ابتکار عمل را در جنگ در دست دارد و این در حالی است که اگر فرض بر پذیرش عربستان بعنوان یک طرف در گفت‌وگوهای بعد از جنگ پیرامون یمن باشد، این سؤال پیش می‌آید که الان عربستان چه چیزی را برای آوردن بر سر میز دارد؟

با فرض اینکه بطور واقعی، آتش‌بس در جنگ علیه یمن اتفاق افتاده و رژیم آل سعود پذیرفته باشد که شلیک به یمن را ولو برای 5 روز متوقف کند، انصارالله در صحنه میدان کاملاً دست برتر را دارد. دو روز پیش یکی از مقامات دولت اوباما از قول او گفت «هرکس در هر کجاست در همانجا باشد، ما می‌گوئیم شلیک متوقف شود». انصارالله در این میان سه شهر تعز، عدن و مأرب که جریان وابسته اخوانی - وهابی اصلاح در آنها نفوذ زیادی داشت را تحت سیطره درآورده و جایی برای عوامل سعودی باقی نمانده است. ارتش یمن که یک نهاد قانونی است در کنار انصارالله قراردارد و لااقل 15 حزب کوچک و بزرگ یمنی با انصارالله در ائتلاف می‌باشند و اینکه قبایل یمنی نیز نوعاً با انصار همراهی دارند با این وصف اگر مذاکره‌ای شکل بگیرد و این مذاکره یمنی- یمنی باشد عربستان و عوامل آن در کجای ماجرا می‌توانند قرار بگیرند؟

با توجه به اینکه عربستان، شورای همکاری و اتحادیه عرب عملاً نمی‌توانند نقش مؤثری در روند سیاسی داشته باشند، بین‌المللی شدن پرونده اگر چه یک فرصت محدود به حساب می‌آید ولی برای آل سعود مغتنم است. هر چند بین‌المللی کردن پرونده یمن با روح و اصول حاکم بر قطعنامه 2216 و اهداف منطقه‌ای آل‌سعود در مغایرت کامل می‌باشد و از این جهت بزرگترین ضربه به این قطعنامه به حساب می‌آید، اما عربستان بین حل یمنی- یمنی پرونده و حل بین‌المللی پرونده، دومی را کم ضررتر می‌داند.

درباره اینکه آیا پرونده سیاسی یمن بین‌المللی می‌شود یا نه تردید جدی وجود دارد چرا که جریانات پیروز صحنه یمن از جمله انصارالله هیچ تمایلی به خارج شدن پرونده سیاسی از داخل یمن ندارند. بین‌المللی شدن باعث زمانبر شدن حل پرونده می‌شود. سابقه گفتگوهای بین‌المللی درباره سوریه،‌کره و پرونده هسته‌ای ایران به خوبی بیانگر آن است که بین‌المللی کردن، یک پروسه فرسایشی است و حال آنکه یمنی‌ها همین الان به یک «دولت مسئول» که معرف کل جغرافیای یمن باشد احتیاج دارند!

شاید روسیه اولین کشوری بود که بحث «حل بین‌المللی» رامطرح کرد اما درباره اینکه نگاه روسیه به یمن چیست هم ابهامات زیادی وجود دارد. چینی‌ها معتقدند برای روسیه که نیازی به باب‌المندب، دریای سرخ و خلیج عدن ندارد، طولانی شدن پرونده‌ای که یک طرف آن آمریکا و رژیم‌های وابسته به آن باشد، فرصتی مهم به حساب می‌آید. بسیاری از تحلیلگران آشنا به مسایل روسیه نیز «رأی ممتنع» نماینده مسکو به قطعنامه 2216 را ناشی از این نگرش می‌دانند.

بهرحال طرح بین‌المللی کردن پرونده سیاسی یمن به نفع یمنی‌ها نیست و ایران بعنوان صادق‌ترین حامی مردم مظلوم یمن باید مانع شکل‌گیری یک روند سیاسی بین‌المللی بنام حل بحران سیاسی یمن شود.

مردم یمن همانگونه که خود هوشمندانه این جنگ نابرابر را به دفاعی مقدس تبدیل و اداره کردند، می‌توانند روند سیاسی را نیز به خوبی در داخل شکل داده و سریعتر به یک دولت کارآمد برسند.

***************************************

روزنامه قدس **

نواز شریف در کابل/ پیرمحمد ملازهی

دومین سفر محمد نواز شریف، نخست وزیر پاکستان به کابل در شرایط نسبتاً ویژه‌ای صورت گرفت.

او در سال 92 هم به کابل سفر کرد و با حامد کرزی، رئیس جمهور وقت افغانستان مذاکراتی انجام داد که در زمان خود سازنده توصیف شد.  اما حقیقت آن است که به دلایل متفاوتی مناسبات پاکستان و افغانستان همچنان با سوءتفاهمهای گسترده‌ای دست به گریبان باقی مانده است. محمد اشرف‌غنی، رئیس جمهور جدید که در رأس دولت وحدت ملی افغانستان قرار دارد بر خلاف خوش‌بینی‌های روزهای اول کسب قدرت، از ابراز علنی نارضایتی از سیاستهای پاکستان در قبال کشورش خودداری نمی‌کند.

 ظاهرا محاسبات اشرف غنی در کمک مؤثر پاکستان به تشویق طالبان برای آنکه به صورت جدی وارد مذاکرات صلح شوند، درست از آب در نیامده‌اند، علت احتمالی آن است که  دولت نواز شریف تصمیم گیرنده اصلی در ارتباط با سیاست پاکستان در افغانستان نیست و این ارتش و بویژه آژانس اطلاعات محرمانه آن (آی اس آی) است که در این باره تصمیم می‌گیرد.

 حضور ژنرال راحیل شریف، فرمانده ارتش پاکستان در جمع همراهان نواز شریف در سفر به کابل از همین رو مهم بود که می‌تواند این اعتماد را به طرف افغانستانی بدهد که این بار پاکستان سیاست هماهنگ‌تری در قبال تحولات این کشوردر پیش گرفته‌است و اگر قول و قراری در کابل گذاشته شود، ضمانت اجرایی بیشتری خواهد‌داشت. اینکه چنین انتظاری در عمل تحقق خواهد یافت یا نه، به عوامل زیادی بستگی خواهد ‌داشت که همه آنها نه در اختیار دولت پاکستان و نه در اختیار دولت افغانستان است.

 گروه طالبان آن‌گونه که در کابل تصور می‌شود، یک گروه کاملاً تابع و فرمانبردار پاکستان نیست و در درون خودش دسته‌بندی‌هایی دارد، هر چند که ظاهراً چنین برداشتی در کابل خریداری ندارد.

 جدای از صحت و سقم این‌گونه برداشتها، اما واقعیتهای جدیدی در جنوب شرق آسیا شکل گرفته‌اند که پاکستان را نیز در بلند مدت مجبور به کمکهای مؤثرتری به روند صلح در افغانستان خواهد‌ کرد.

 حداقل دو موضوع مهم در این باره برجسته‌تر به نظر می‌رسد. نخست نفوذ روزافزون هندوستان در افغانستان و تشدید نگرانی‌های امنیتی پاکستان از این مسأله و دوم قدرت طلبی طالبان پاکستان و عملیات نظامی-انتحاری آنها علیه نیروهای ارتش این کشور که اعتبار آن را به تدریج زیر سؤال می‌برد.

 علاوه بر این نوعی توافق شخصی‌تر بین دستگاه‌های امنیتی افغانستان و هندوستان که نوعی مقابله به مثل با پاکستان در حمایت از مخالفان این کشور است، باعث نگرانی اسلام‌آباد شده است، بویژه آنکه پاکستان نگران حمایت هند از قوم محوری در ایالت بلوچستان است که مشی جدایی طلبی در پیش گرفته‌اند.

 بر این اساس می‌توان تصور کرد که پاکستان به دلایل خاص خودش نسبت به گذشته سیاست متعادل‌تری در قبال افغانستان در پیش بگیرد و دولت و ارتش این کشور هماهنگتر از گذشته عمل کنند.

 

گذشته از این، پیگیری روند صلح در افغانستان به سود پاکستان هم خواهد‌بود. طالبان را چه کاملاً هماهنگ با پاکستان تصور کنیم، آن‌گونه که در کابل برداشت شده ‌است، یا گروهی که حرف شنوی نسبی و خاصی از پاکستان دارد و منافع خود را آن‌گونه که پاکستان مدعی است، دارد، در هر حال در این واقعیت تردیدی وجود ندارد که برقراری امنیت در افغانستان بالقوه در امنیت کل منطقه از جمله پاکستان تأثیرگذار است.

 یک علت مهم و اصلی که ارتش پاکستان با وجود توان نظامی و تسلیحاتی بالایش تا‌کنون موفق نشده است؛ طالبان را شکست دهد و مناطق قبایلی پشتون را تحت تسلط دولت مرکزی درآورد، در واقعیت جنگ در افغانستان نهفته است.

ژنرال راحیل در سفر قبلی‌اش به کابل آشکارا خواستار همکاری افغانستان برای سرکوب طالبان پاکستان در وزیرستان شمالی شد و به طور حتم در سفر نواز شریف به کابل، این موضوع هم در اولویت مذاکرات بوده‌ است.

 بنابراین ضرورتهای امنیتی پاکستان و افغانستان در ارتباط با صلح و پیشبرد روند مذاکرات با طالبان که با احیای دفتر طالبان در قطر قدری امیدوارکننده‌تر شده است، در کابل و اسلام‌آباد هم قابل درکتر شده و این شاید کمک کند که این دو کشور در فضای مساعدتری به اهمیت همکاری‌ها پی‌ببرند.

 شریک کردن طالبان در قدرت در کابل، پاکستان را به سطحی ار انتظاراتش خواهد رساند و حداقل از توسعه بیشتر مناسبات کابل و دهلی جلوگیری خواهد کرد، در همین حد هم اگر اسلام‌آباد و کابل به هم نزدیک شوند، می‌توانند به صلح و ثبات دو کشور و منطقه کمک ‌کنند.

***************************************

روزنامه جمهوری اسلامی**

تحلیل سیاسی هفته

 بسم‌الله الرحمن الرحیم

در واپسین روزهای ماه پرفضیلت رجب و در آستانه بزرگترین حادثه آفرینش قرار داریم. مبعث عصاره خلقت و تجلی اعظم، پیامبر خاتم حضرت محمد مصطفی(ص) در پیش روی ما قرار دارد، رسالت وجود شریفی که واسطه فیض خالق فیاض و مظهر اسمای حسنای الهی است. باید این روزها به استقبال این موهبت بزرگ الهی به بشریت و بعثت پیامبر اکرم(ص) رفت و با تمام وجود، آئین او را که به فرموده خود آن حضرت مبتنی بر مکارم اخلاق، احیای فضائل و حسن معاشرت است، شناخت و به آن عمل کرد زیرا آنچه می‌تواند به عنوان دریچه معرفی اسلام به تشنگان حقیقت و جذب آنان به این دین سعادتبخش باشد، حسن رفتار و برخورد نیکوی ما مسلمانان با یکدیگر در جامعه است که ما سخت به آن محتاجیم و امروز نیز که متاسفانه سلفی‌های متحجر و تکفیری‌های جنایتکار چهره‌ای خشن و وارونه از اسلام به جهان معرفی کرده‌اند، تعالیم دلنشین و حکمت‌های ناب اخلاقی پیامبر رحمت همراه با رافت و عطوفت می‌تواند جان‌های تشنه را با اسلام آشنا سازد.

امروز همچنین سالروز شهادت هفتمین ستاره پرفروغ آسمان هدایت، اسوه حلم و شکیبایی، باب الحوائج حضرت امام موسی کاظم علیه السلام است؛ امام همامی که در دوران حیات خویش علیه تباهی‌ها و انحرافات حاکمیت عباسیان مبارزه کرد و نفاق و تزویر آنان را برملاء ساخت. ایشان به دلیل افشای فریبکاری و نفاق حکام ظالم و انتقال فضائل و ارزش‌های اخلاقی به جامعه سالها در حبس و زندان بسر برده و سرانجام در بغداد به شهادت رسیدند.

این هفته کشورمان میزبان فواد معصوم رئیس‌جمهور عراق بود که عصر سه شنبه به منظور سفری سه روزه به تهران آمد. این سفر که نخستین مسافرت وی پس از ریاست جمهوری است درحالی انجام می‌شود که عراق با زنجیره‌ای از مشکلات، بویژه توطئه خارجی در قالب حملات تروریست‌های داعش روبروست. از این رو همکاری دوجانبه برای مقابله با تهدیدهای امنیتی و تقویت روابط تجاری و اقتصادی از جمله اهداف این سفر می‌باشد. واقعیت اینست که ایران و عراق پس از سالها جنگ و تیرگی روابط که ناشی از اجرای سیاست‌های استکباری توسط صدام به منظور تخریب ظرفیت‌های دو کشور بود، در سالهای اخیر یکی از نمونه‌های موفق همکاری سازنده را در فضایی که منطقه هر روز شاهد تنش‌های مختلف است، تجربه می‌کنند.

واقعیت اینست که به اذعان مقامات عراقی، جمهوری اسلامی ایران تنها کشوری بود که پس از یورش تروریست‌های داعش به عراق که تا پشت دروازه‌های بغداد رسیده بودند، به محض درخواست کمک دولت مرکزی، دست یاری به سوی ارتش و مردم این کشور همسایه دراز کرد و از این آزمون سربلند بیرون آمد.

شهر وین از روز سه شنبه به مدت چهار روز میزبان گفتگوهای هسته‌ای در راستای ادامه نگارش پیش‌نویس برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) و کم کردن پرانتزها و توافق بر روی موارد اختلافی است. در همین راستا تیم مذاکره کننده هسته‌ای ایران به ریاست سید عباس عراقچی معاون امور حقوقی و بین‌المللی وزارت خارجه و مجید تخت روانچی معاون اروپا و آمریکای این وزارتخانه و دیگر اعضای گروه فنی ایران در وین بسر می‌برند. این مذاکرات از روز سه شنبه به ریاست معاونان وزیر خارجه ایران و هلگا اشمیت معاون فدریکا موگرینی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در راستای ادامه نگارش پیش‌نویس توافق آغاز و روز جمعه نیز قرار است سایر اعضای 1+5 در سطح معاونان و مدیران کل سیاسی به مذاکرات بپیوندند. البته در چنین شرایطی برخی کشورهای منطقه و دولت‌های غربی نیز به همراه رژیم صهیونیستی به دنبال سنگ‌اندازی در مسیر مذاکره هسته‌ای هستند زیرا که می‌دانند توافق هسته‌ای به ارتقای جایگاه ایران کمک کرده و شناسایی ایران دارای انرژی صلح آمیز هسته‌ای بهبود روابط ایران و جهان را در پی خواهد داشت.

از رویدادهای فرهنگی این هفته ادامه برپایی بیست و هشتمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران بود که رهبر انقلاب دیروز به مدت دو ساعت و نیم از آن بازدید کرده و در جریان فعالیت‌های نشر و تازه‌های کتاب قرار گرفتند.

در صحنه بین‌المللی، تحولات یمن و سوریه، این هفته نیز در صدر رویدادهای خبری قرار داشتند. در یمن، این هفته نیز جنایات رژیم سعودی روز به روز گسترده شد، این درحالی بود که واکنش قابل ذکری از سوی مجامع بین‌المللی و سازمان‌های به اصطلاح حقوق بشری نسبت به این جنایات مشاهده نشد و همین بی‌تفاوتی، به مثابه چراغ سبزی است که دست سعودی‌ها را در کشتار ملت یمن باز گذاشته است.

درحالی که روز پنجشنبه هفته گذشته، وزیر خارجه عربستان در دیدار با همتای آمریکائیش نسبت به برقراری آتش در جنگ یمن تاکید کردند ولی اعلام آتش بس از سوی ریاض تا روز سه شنبه به طول کشید و همچنان هم تضمین جدی برای رعایت آتش بس از سوی سعودی‌ها وجود ندارد. در جریان حملات عربستان به یمن، بیش از 1200 نفر شهید و ده‌ها هزار نفر زخمی و آواره شده‌اند.

آنچه که ریاض را به پذیرش آتش بس پنج روزه در یمن واداشت، دلایل انسان دوستانه نبوده است بلکه علت آن را باید در روند تحولات یمن جستجو کرد. سعودی‌ها با وجود 40 روز هجوم هوایی به یمن و به کارگیری امکانات سایر متحدان عرب و غیرعرب خود، به اهداف خود در یمن، که اصلی‌ترین آن، باز گرداندن «منصور هادی» به قدرت بوده است، نرسید. دوم اینکه حملات متقابل یمنی‌ها به خاک عربستان، به خصوص در شهرهای نجران و جیزان، ضربه مهلک و تحقیر کننده‌ای بود که به ریاض وارد شد و مبارزان یمنی نشان دادند که می‌توانند درگیری را به داخل عربستان بکشانند. در واقع، رژیم عربستان با پذیرش آتش بس، درصدد است خود را از سردرگمی و رسوایی که در یمن دچار آن شده است نجات دهد.

از سوی دیگر، تشدید اختلاف میان ریاض و متحد سنتی‌‌اش، آمریکا، که اوج آن غیبت ملک سلمان در اجلاس کمپ دیوید بروز یافته است، بعد دیگری از بحران یمن است. قرار بود سران شش کشور حوزه خلیج فارس به آمریکا بروند ولی اعلام شد تنها سران قطر و کویت در آن اجلاس شرکت می‌کنند.

بسیاری از ناظران معتقدند که آمریکا آنچنان که مورد انتظار عربستان بود در قضیه یمن از ریاض حمایت نکرده است و همچنین موضوع هسته‌ای ایران، از عوامل تیرگی روابط ریاض و واشنگتن به شمار می‌رود. با اینحال عربستان چندین دهه است که با اتکا به مناسبات نزدیکش با آمریکا، ثبات خود را حفظ کرده و بعید است بخواهد به طور جدی این مناسبات را به خطر اندازد.

این هفته، نیروهای دولتی سوریه به همراهی حزب‌الله لبنان ضربات سنگینی را به تروریست‌ها وارد ساختند که نکته بارز آن، کسب پیروزی‌های چشمگیر در منطقه راهبردی «قلمون» است. در همین حال دولت‌های دشمن سوریه، توطئه جدیدی را آغاز کردند تا به گمان خود، دولت سوریه را تحت فشار قرار دهند و دمشق را به پذیرش خواسته‌های زیاده‌طلب خود وادار سازند. آنچنانکه اعلام شد آمریکا آموزش نظامی شبه نظامیان مخالف دولت سوریه را در خاک اردن آغاز کرده و قرار است این طرح در ترکیه، قطر و عربستان نیز اجرا شود.

آمریکا مدعی شده است که در این طرح، نیروهای «میانه‌رو» آموزش داده می‌شوند و حتی این گروه با داعش نیز رویارو خواهد شد. با اینحال، این یک ادعای دروغ و فریبکارانه است و هدف اصلی، تقویت مخالفان دولت دمشق است تا آنها را به جان نیروهای دولتی سوریه بیندازد و به زعم خود، زمینه سقوط حکومت بشار اسد را فراهم کند. آمریکا، ترکیه و دولت‌های مرتجع عرب چهار سال است ناجوانمردانه، سوریه را آماج توطئه‌های مختلف قرار داده‌اند ولی در رسیدن به هدف خود توفیق نداشته‌اند و به اعتراف خود آنها، حکومت سوریه دوران خطر را پشت سر گذاشته و ثبات خود را بازیافته است. اکنون اعضای این جبهه مشترک ضد سوریه درصدد هستند با طرح جدید و آموزش شورشیان که عمده آن‌ها وابسته به گروه‌های تروریستی ‌می‌باشند، بار دیگر بخت خود را برای ساقط کردن حکومت سوریه بیازمایند. با اینحال بسیار بعید است که این ترفند نیز بتواند کارساز باشد چرا که این گروه‌ها قبلاً نیز به همه‌گونه سلاح مسلح بوده‌اند و اگر کاری از آنها بر می‌آمد تا به حال انجام می‌دادند.

***************************************

روزنامه خراسان**

راه تفسير پذيري پروتکل را ببنديم/اميرحسين يزدان پناه

مديرکل آژانس انرژي اتمي در اظهارات صريحي که سه شنبه شب مطرح کرد، گفت: «توافق هسته اي تهران با 6 کشور اين حق را براي بازرسان آژانس ايجاد مي کند که به دنبال بازرسي از تاسيسات نظامي ايران باشند.» ايران اما اين ادعاي او را رد کرد و بهروز کمالوندي، سخنگوي سازمان انرژي اتمي اين اظهارات آمانو را «تفسير» آمانو از پروتکل الحاقي توصيف کرد. خواسته آمانو هم يک چيز است؛ «نظارت و شفاف سازي برنامه هسته اي ايران.» موضوعي که ايران هيچ مشکلي با آن ندارد و اساسا چون به دنبال ساخت سلاح اتمي نيست (که بيان دلايل آن در اين مجال نمي گنجد) در نتيجه نه با بازديدهاي آژانس از تاسيسات هسته اي خود مشکل دارد و نه با شفاف سازي بيشتر اين روند. اصولا اگر غير از اين مي بود، ايران 3 سال (در فاصله سال هاي 2003-2006 که هجمه ها عليه ايران بيشتر بود) پروتکل الحاقي را به صورت داوطلبانه اجرا نمي کرد. با اين حال نگراني جدي اين است که با وجود اين که محمد جواد ظريف وزير خارجه کشورمان پيشتر تاکيد کرده بود که «طبق هر توافقي، تاسيسات نظامي خارج از محدوده بازرسي ها هستند» اما در آينده و با اجراي توافق احتمالي هسته اي، «تفسير»هاي آمانو و امثال او، ملاک بازرسي از تاسيسات ايران شود و دامنه اين «تفسير»ها آن قدر موسع شود که مراکز نظامي ايران را در بر گيرد. اصولا همين نگراني، يعني نگراني از درز اطلاعات امنيتي، نظامي و تکنولوژيکي و به خطر افتادن امنيت ملي کشورها، موضوعي است که پروتکل الحاقي را مهم کرده است. چرا که براساس برخي تفسيرها «روح اصلي پروتکل بازرسي هاي گسترده و تقريبا نا محدود است و کشوري که پروتکل را اجرا مي کند بايد درِ تاسيسات اتمي و "غير اتمي" خود را به روي بازرسان باز کند.» (بي بي سي- 10 فروردين 1394) آن قدر مهم که حتي آمريکا وقتي درسال 1998 پروتکل را امضا کرد، 6 سال طول کشيد که سنا و مجلس نمايندگان به اجراي آن رضايت دهند و اجراي آن در سال 2009 آغاز شد و تازه در موافقت نامه اي که ميان آمريکا و آژانس امضا شده به صراحت آمده که «آژانس حق اعمال شرايط پادمان مطابق با اين شرايط را دارد ... به استثناي فقط آن دسته از امکانات مرتبط با فعاليت هاي با اهميت که به طور مستقيم به امنيت ملي آمريکا ارتباط دارد...».اين نگراني ها آن قدر مهم است که دکتر روحاني، در سال 1382 زماني که دبير شوراي عالي امنيت ملي بود در نشست خبري مرتبط با پروتکل اعلام کرد: «جمهوري اسلامي پروتکل الحاقي را امضا خواهد کرد البته با ملاحظاتي که قبلا به آن اشاره کرديم. ملاحظات اين است که پروتکل نبايد امنيت ملي، منافع ملي و حيثيت ملي ايران را خدشه دار کند.» به اين ترتيب واضح است که اين نگراني ها جدي است و اگر قرار باشد آن طور که اخيرا يکي از اعضاي تيم هسته اي ايران اعلام کرد کشورمان «درچارچوب "تفسيرهايي" که ازپروتکل الحاقي مي شود اقدام به اعتمادسازي کند» سوال اين است که آيا ممکن نيست اين تفسيرها، که قطعا غرب مطرح کننده آن خواهد بود، آن قدر موسع باشد که مراکز نظامي و دفاعي ايران را نيز شامل شود؟ دراين باره توجه به 3 نکته مهم و تعيين کننده لازم به نظر مي رسد:

1- پذيرش اجراي پروتکل بايد تفسيرناپذير باشد: واضح است که ايران با پذيرش بازرسي هاي مرسوم و قانوني براساس پروتکل هاي آژانس از تاسيسات هسته اي خود هيچ مشکلي ندارد. بنابراين در تنظيم سند توافق براي اجراي اين پروتکل بايد، مراقب ابعاد امنيتي آن بود و راه را بر تفسيرهاي شخصي بست. براي اين منظور نيز بايد شرايط جدي و صريحي را در توافق اجراي پروتکل لحاظ کرد به نحوي که هنگام بروز هر اختلافي، براساس مفاد کاملا صريح بتوان جلو تفسيرهاي زياده خواهانه که نقض کننده استقلال کشور و به گفته دکتر روحاني خلاف منافع ملي باشد را گرفت.

2- ايران با ساير کشورها متفاوت است: براساس آپديت 2 هفته پيش ليست کشورهايي که پروتکل را پذيرفته اند، 147 کشور در اين ليست ديده مي شود که بيش از 100 کشور آن را اجرا مي کنند. بنابراين همان طور که آمانو اخيرا اشاره کرده ايران نيز وقتي آن را اجرا کند مانند همين کشورها با آن برخورد خواهد شد. نکته مهم اما اين جاست که کدام يک از کشورهاي اين ليست مثلا نروژ، نيکاراگوئه، ايرلند، کنيا و ... شرايط ما را دارند که يک کشور مانند آمريکا مدام از گزينه هاي روي ميز عليه شان سخن بگويد و تهديد نظامي شوند؟ کدام يک از کشورهاي جهان، به پشتوانه اقتدار دفاعي که دارند، استقلال سياسي خود را حفظ کرده و مقابل توفان هاي سهمگين ناامني منطقه ما قرار دارند؟ تکليف کشورهايي مثل آمريکا،فرانسه ، انگليس و ... نيز که معلوم است. آيا در شرايطي که شبح تهديد حتي در دوران مذاکرات ايران را رها نمي کند، شرايط اين را داريم که با تفسير آمانو مجبور شويم يک بازرس آژانس را به مراکز نظامي مان راه دهيم؟ضمن اين که برخي از همين 100 کشوري که پروتکل را اجرا مي کنند شرايطي را براي اجراي اين پيمان قرار داده اند و حتي برخي بازرسي هاي فيزيکي را نيز نپذيرفته‌اند.

 3- اعتمادناپذير بودن آژانس: «جي سالمون» نويسنده روزنامه «وال استريت ژورنال» 4 سال پيش در مي 2011 در گزارشي درباره فشار آژانس به سوريه نوشت: «تلاش هاي دولت اوباما و متحدانش براي تحت فشار گذاشتن اسد از طريق شوراي امنيت تاکنون با موانعي مواجه شده است ... بنابراين آژانس کانال جداگانه اي است که از طريق آن مي توان دمشق را تحت فشار قرار داد.» اين رويکرد غرب در مقابل کشورهايي است که مقابل خواسته هاي او مي ايستند. يعني حتي از يک نهاد فني که ماموريتش چيز ديگري است در راستاي منافع سياسي بهره مي برد. حتي مباحث مربوط به سياسي کاري (politicization) آژانس در دوران مديريت آمانو تا آن جا بالا گرفت که روزنامه گاردين در مارس 2012 گزارشي با عنوان «رئيس ديده بان هسته اي متهم به طرفداري از غرب در موضوع ايران» کار کرد. اين روزنامه انگليسي در اين گزارش به نقل از مقامات سابق آژانس و برخي ديپلمات هاي بازنشسته نوشته بود که «آژانس از مسير خود دور شده است.» با اين پيش زمينه هاي ذهني و تجربي در باره کارکردهاي بعضا نامتعارف آژانس قطعا بايد در هرگونه توافقي راه هاي تفسير پذيري جملات، عبارت ها و رويه ها را بست تا به اين ترتيب بتوان به «توافقي خوب» دست يافت.

***************************************

روزنامه ایران**

چه کسانی مذاکره را برنمی‌تابند/ آفرین چیت ساز اول

مذاکره هسته‌ای در جرگه سیاست‌های کلان و راهبردی نظام نشسته است. «سیاست کلان» به آن دسته از  تصمیم‌ها اطلاق می‌شود که فراتر از اراده یک دستگاه و نهاد حکومتی است. در تهیه و تدوین این دست سیاست‌ها معمولاً سران چند نهاد و سازمان مشارکت دارند و در نهایت با امضای بالاترین مرجع نظام به اجرا در می‌آیند. درجه اهمیت سیاست‌های کلان از آن رو  بسیار بالا است که منافع ملی و سرنوشت امور سیاسی و اقتصادی  کشور به آن گره می‌خورد.

وقتی یکی از امور کشور در ردیف سیاست کلان یا استراتژی ملی قرار می‌گیرد، دیگر هیچ نهاد و سازمانی نمی‌تواند مشروعیت آن را زیر سؤال ببرد یا آنکه در ضرورت و سودمندی آن چون و چرا کند. در تاریخ 36 ساله جمهوری اسلامی موارد و مثال‌های بارزی از این دست تصمیم‌ها به چشم می‌خورد. تصمیم‌هایی که به امضای امام راحل یا رهبر معظم انقلاب اتخاذ شده و نقطه عطفی را در سرنوشت کشور رقم زده‌اند. دست بر قضا اغلب این تصمیم‌های بزرگ در حوزه سیاست خارجی اتخاذ شده است مثل پذیرش قطعنامه و صلح با عراق یا ماجرای مصالحه ایران و عربستان بعد از کشتار زائران در زمان امام راحل یا سیاست بیطرفی ایران در جنگ اول خلیج فارس که توسط رهبر معظم انقلاب اتخاذ شد. 

اکنون با همین تجربه، ایران یکی از تصمیم‌های تاریخی خود را برای عبور از مناقشه پرهزینه هسته‌ای به اجرا گذاشته است.چنان که مسئولان نظام تأکید کرده‌اند، جمهوری اسلامی سیاست «مذاکره» با قدرت‌ها را نه به عنوان یک تاکتیک بلکه راهبردی برای تعامل با جامعه بین‌المللی برگزیده است. دلایل و عوامل بسیار مثل؛

ثمرات تلخ تندروی و مقابله‌جویی دولت پیشین و مطالبه مردم در انتخابات 24 خرداد که رفراندوم هسته‌ای نام گرفت دست به دست هم داد تا تهران در قضیه هسته‌ای راه جدید را برگزیند. 

در همه روزهایی که دیپلمات‌های ایران  این راهبرد را در مذاکره با طرف‌های اروپایی و امریکایی عملیاتی می‌کردند در داخل، مسئولان عالی نظام به زبان واحد ارزش تاریخی این سیاست را برای  افکار عمومی روشن می‌ساختند. در این مدت رهبر معظم انقلاب در فرصت‌های مختلف دلایل و منطق جمهوری اسلامی را در انتخاب «راه مذاکره» تبیین کردند و مانع از آن شدند محافل بدبین و مخالف ایران در گوشه و کنار منطقه بر نیت و جدیت ایران در میدان مذاکره تردید افکنند. رئیس جمهوری در فردای مذاکرات لوزان، موفقیت بزرگ تیم دیپلماسی را حاصل «انسجام ملی» خواند.

از همین روست که آهنگ مخالفت‌جویی  برخی نمایندگان مایه شگفتی و تأسف برخی محافل شده است، اینکه چگونه درست در اوج پیشرفت کار دیپلماسی نمایندگان یک جریان سیاسی به‌دنبال طرحی می‌روند که آشکارا تصمیم در تضاد با اراده رهبری و خواست مردم قرار دارد. درست است که تیم مدیریت خردگرای مجلس مانع پیشبرد طرح این جریان برای خارج کردن قطار دیپلماسی از ریل مذاکره شدند اما شواهد می‌گوید که آنها همچنان به تلاش خویش در این باره ادامه می‌دهند، حال سؤال این است که چه ذهنیت و تصوری موجب بروز این نوع رفتارهای عجیب می‌شود.

1-‌ نمایندگان مذکور مدعی هستند که در مقابله به مثل با نمایندگان کنگره امریکا چنین طرحی را آماده کرده‌اند. این ادعا از جهات مختلف مخدوش است. اول اینکه رفتار کنگره امریکا در ضدیت با مذاکره مصداقی از افراط و نمونه یک رفتار غیر عقلانی در افکار عمومی دیده می‌شود. حتی نخبگان امریکا نیز رفتار سناتورهای افراطی در طول تاریخ این کشور را بی‌سابقه  خوانده‌اند و تاکنون دیده نشده که نمایندگان کنگره به خاطر لجبازی با دولت اعلام کنند که قراردادها و معاهدات امضا شده توسط سفیر یا وزیر خارجه را کنار می‌گذارد. این سخن، نقض بدیهی‌ترین اصل حقوق بین‌الملل است که دولت‌ها و مجالس کشورها را متعهد می‌کند که حتی در صورت وقوع انقلاب و جنگ حق نقض قراردادها و معاهدات خارجی خود را ندارند. رهبر معظم انقلاب نیز به درستی رفتار این گروه از سناتورها را امری عجیب و تأمل برانگیز خواندند. به این صورت تکرار یا تقلید آن رفتار غیرعقلانی کنگره‌نشینان از سوی هر جریان سیاسی امری مذموم است همچنان که طرف‌های اروپایی از حرکات عصبی و بی‌منطق سناتورهای امریکا برائت جستند.

2- رفتار برخی از محافل یا نمایندگان مخالف دولت از این تصور نشأت می‌گیرد که سیاست خارجی میدان زورآزمایی است آنها برخلاف اندیشه دیپلمات‌ها که سیاست خارجی را عرصه تعامل و داد و ستد می‌دانند میز مذاکره را محل قدرت‌نمایی می‌خوانند با همین نگاه گمان می‌کنند که هر اندازه شدت عمل و شدت لحن نشان دهند  هر اندازه سیاست‌ها تند و ضربتی باشد طرف مقابل بیشتر احساس ترس کرده و  دچار ضعف و انفعال خواهد شد.

این تفکری بود که در دوره گذشته به صورت تمام و کمال از سوی دولت وقت و همفکرانش در برخی نهادها و رسانه‌ها دنبال شد اما نتیجه‌اش آن چیزی شد که امروز در وضع اقتصادی و معیشت جامعه دیده می‌شود در آن مقطع تندترین طرح‌ها از سوی دولت و برخی از متحدان آن در مجلس ارائه شد اما نتیجه‌اش عقب‌نشینی طرف مقابل و افزایش قدرت ایران نبود بلکه فشارها و تحریم‌ها بیشتر شد تا مرحله‌ای که حتی متحدان ایران مثل چین و روسیه هم در صف امریکا و اروپا قرار گرفتند.

تجربه دوران سخت تحریم روشن کرد که موفقیت سیاست خارجی هیچ‌گاه در انجام رفتارهای ضربتی و هیستریک یا انتشار بیانیه‌ها و نطق‌های  آتشین نیست بلکه عرصه بین‌المللی قواعد بازی خاص خودش را دارد که هر دولتی برای تحصیل منافع ملت و کشور ناگزیر از به‌کار بردن این قواعد است.

***************************************

روزنامه جام جم **

گام‌های واشنگتن برای تضعیف قدرت ایران/دکتر فواد ایزدی

اظهارات اخیر باراک اوباما در گفت‌وگو با الشرق الاوسط در رابطه با نقش ایران در خاورمیانه و اتهاماتی با مضمون بی‌ثبات‌سازی منطقه که متوجه سیاست‌های کشورمان کرد، بیش از آن‌که فرافکنی رئیس‌جمهور آمریکا در قبال واقعیت‌های موجود باشد، نشان‌دهنده اهداف اصلی واشنگتن در مواجهه با تهران است؛ اهدافی که نشانه‌های آن از قبل نیز به چشم می‌خورد.

 

در کشور ما، برخی این برداشت را از مذاکرات هسته‌ای دارند که هدف آمریکا از این گفت‌وگوها، تعامل با ایران است که به نظر نمی‌رسد برداشت صحیحی از مواضع واشنگتن باشد.

 

در مقابل، واقعیت این است که آمریکا می‌خواهد اهرم‌های قدرت را یک به یک از دست ایران خارج و در نهایت تضعیف کشورمان و سقوط نظام جمهوری اسلامی را دنبال ‌کند. اولین مولفه قدرت ایران که آمریکا برای محدودسازی و از بین بردن آن تلاش می‌کند، قدرت هسته‌ای صلح آمیز است.

 

این‌که در خبرها می‌آید ایپک، لابی حامی صهیونیسم در آمریکا از سناتورهای آمریکایی می‌خواهد در روند مصوبه سنا و توافق هسته‌ای با ایران اخلال ایجاد نکنند، نشان می‌دهد که لابی حامی رژیم صهیونیستی و اعراب از توافقی که کلیات آن مشخص شده، خشنود هستند.

 

در کنار این، باید توجه کرد که واشنگتن می‌خواهد پس از گرفتن قدرت هسته‌ای ایران، در گام دوم، قدرت منطقه‌ای کشورمان را محدود کند و در همین راستا در اجلاس کمپ‌دیوید، باراک اوباما به ‌دنبال منسجم کردن متحدان خود در کشورهای عربی و دولت‌های حاشیه خلیج‌فارس است تا زمینه برای محدود کردن قدرت منطقه‌ای کشورمان ایجاد شود. رئیس‌جمهور آمریکا بخوبی می‌داند که سیاست‌های منطقه‌ای ایالات متحده در خاورمیانه موفق نبوده و رقبای سیاسی دولت، چه در حزب جمهوریخواه و چه حزب دموکرات، نقدهایی به سیاست‌های اوباما دارند. در همین راستا اوباما به‌منظور کاهش انتقادات موجود، برای تقویت اتحاد با اعراب تلاش می‌کند، بنابراین نشست کمپ‌دیوید و مواضع اوباما علیه کشورمان در گفت‌وگوی اخیرش با الشرق الاوسط را باید در چارچوب کلی طرح تضعیف قدرت تهران مورد ارزیابی قرار داد.

***************************************

روزنامه وطن امروز **

«عقل» علیه‌السلام/حسین قدیانی

 اولی که آمدند مدعی شدند؛ «چرا اروپا؟ بهتر است وارد مذاکره با خود کدخدا شویم!»

منظورشان از «کدخدا» آمریکا بود. سی‌وچند سال بعد از انقلاب خمینی، هنوز فکر می‌کردند آمریکا کدخدای عالم است! علامت تعجب را من یکی گذاشتم، تو صد تا فرض کن! خودشان پیام بهمن 57 را نگرفته بودند، توهم زده بودند منتقد، پیام فلان روز ماه خرداد را نگرفته! آن هم منتقد صاحب شعوری که پیروزی چنددهم درصدی را هرگز بهانه نکرد برای دبه درآوردن! ابتدا تبریک گفت، بعد به دوستی یعنی همان همدلی و همزبانی دست دراز کرد سمت فرد پیروز، لیکن این دست، حواله به جهنم داده شد. در عوض و شاید من‌باب آنچه به آن «اعتدال» می‌گفتند، به گرمی دست کدخدا را فشردند! «کدخدا» را تو بخوان ابلیس! یا به تأسی از خمینی، «شیطان بزرگ»! برای بزک کردن جناب ابلیس، یک کارهایی هم کردند! گمان‌شان این بود با کمی لوازم آرایش و خط چشم و رژ لب و بلکه هم اپیلاسیون، دیو می‌شود فرشته! مثلا اگر قرار بود چیزی مرقوم بفرمایند، همچین می‌نوشتند که تو گویی جلاد تحریم، آدم شده، از آن آدم حسابی‌ها! همه حرف‌شان این بود که او با ماست، نه مثلا با سنا یا نتانیاهو! یک جوری با جان کری هواخوری می‌رفتند و جوری اوباما را «باهوش و مؤدب» می‌خواندند کأنه در دوگانه ایران و اسرائیل، آمریکا عن‌قریب غش می‌کند طرف ایران! ابلیس اما آدم نشد که هیچ، یک روز در خلال مذاکرات، دفاع از بمب‌های اسرائیل کرد علیه کودکان غزه و دگر روز طرف سعودی‌های وحشی را گرفت علیه کودکان یمن! و باز هم در خلال مذاکرات! و باز دوباره هم در همین خلال، یعنی خلال مذاکرات، دیدیم و شنیدیم که تحریم همپای تهدید، محکم‌تر از قبل سر جای خود باقی مانده! حالا حرف حساب من چیست؟ من اصلا می‌خواهم بگویم عجالتا بی‌خیال آرمان و ایدئولوژی و بهمن 57 و خون شهدا. «عجالتا بی‌خیال...» را ناظر بر سوژه یادداشت دارم می‌نویسم! عزیز من! عجالتا بی خیال این موارد! «عقل» که داری شما؟!‌ آدم عاقل آیا زیر سایه تهدید، مذاکره هم می‌کند؟! مگر نگفتید و ننوشتید که مذاکره با کدخدا همانا و لرزه افتادن بر ساختمان تحریم، همانا؟! و مگر مدعی نبودید که صرف مذاکره، نه فقط تحریم را کم می‌کند که تهدید را هم؟! پس چه شد؟! مستندات شما کجاست؟! پاسخ‌تان چیست؟! اصل اصل اصلش داعیه داشتید که اگر بیش از دولت‌های اروپایی، مذاکره با خود کدخدا کنیم، سایه تحریم از سر ملت ما برداشته می‌شود! برداشته شد؟! برداشتند؟! شگفتا! جری‌تر هم شده کدخدا، بیشتر دم از تهدید می‌زند! دیگر چه جوری باید تو را بپیچاند به سود سنا؟! تو ساده بودی که زیادی جدی گرفتی دعوای دموکرات و جمهوریخواه را! او با سنا است، نه حتی با تو که این همه خوب کدخدا را گفتی! من اصلا فرض می‌کنم ملل متحد، هیچ منشوری ندارد که مثلا یکی از مفادش کان‌لم‌یکن تلقی کردن مذاکره زیر سایه تهدید باشد! من اصلا فرض می‌کنم آرمان، هیچ است و ایدئولوژی، پوچ! این وسط می‌خواهم ببینم عقل تو چه می‌گوید؟!

«عقل» حقا که «رسول باطنی» است. آیا پیام پیامبر درونی این است که دشمن، دانش بومی تو را بگیرد، تحریم را برندارد، چشم طمع به اندرونی مهمات تو داشته باشد، بیست و چهار ساعته هم تو را تهدید کند و تو باز هم با او مذاکره کنی؟! من از قضا دعوا سر همین مذاکره زیرسایه تهدید دارم و الا وای به حال آن توافقی که بخواهد از خلال چنین مذاکراتی حاصل شود! آن دیگر ببین چه ملغمه‌ای خواهد شد! من در این مجال، هیچ بنا ندارم که بیاورم از فلان صفحه صحیفه‌نور! مع‌الاسف دست فرمان شما به گونه‌ای است که به این مقدسات نمی‌رسد! توصیه من به شما توصیه عقل است. یک چیزی بدیهی‌تر از 2 ضربدر 2 که می‌شود 4  ! من چکار دارم که حسین شریعتمداری در کیهان چه نوشته یا مهدی محمدی در همین «وطن امروز»؟! من چکار به یادداشت محمد ایمانی دارم در اوایل همین هفته؟! مستند من حرف‌های خودتان است که گاه می‌گویید؛ «آمریکا بی‌عهد است»، گاه می‌گویید؛ «آمریکا در فکت‌شیت ارائه‌شده توسط کاخ سفید دروغ گفته»، گاه می‌گویید؛ «آمریکا دبه درآورده» و... ! خب، مردان حسابی! با چنین جانور جلادی که هم دروغ می‌گوید، هم بی‌عهدی می‌کند، هم دبه درمی‌آورد، چه سود از مذاکره؟! این حالا قصه مذاکره با آمریکاست، وای از غصه توافق با ابلیس! نه این ستون، جایگاه خطیب جمعه است و نه من امام آدینه. پس شما را به جای تقوا، عجالتا دعوت می‌کنم به عقل! از قضا، عقل می‌گوید؛ از کدخدا نترس، از خدا بترس! آنی که شما کدخدا می‌خوانیدش سی و چند سال بدبیاری آورده، شغلش را عوض کرده و دیگر کدخدا نیست!‌ فوق فوقش «جلاد تحریم» باشد! یک «جلاد» داریم که رئیس‌جمهور آمریکاست، یک «دلال» هم داریم که رئیس‌جمهور آمریکا گفت کیست!

زیر سایه تهدید، چون به حکم عقل، هیچ تحریمی برداشته نمی‌شود، پس جملاتی که بین این سو و آن سوی میز مطرح می‌شود دیگر نامش «مذاکره» نیست. من نمی‌خواهم نام این کار غیرعقلانی را عیان کنم اما می‌خواهم در این سطور آخر، پرده از یک راز مهم بردارم؛ در سر آدمی، خدا عضوی آفریده که نام مبارکش «عقل» است! با کسی که هر روز تهدیدت می‌کند، رفتی و نشستی پای میز مذاکره! تهدید بیشتر شد، هیچ اما از تحریم کم نشد! حالا باز برو با او مذاکره کن تا او بیشتر به تو بفهماند با کیست؛ با تو یا با سنا؟! تحریم را که برنداشت و تاکید هم دارد برنمی‌دارد؛ حالا باز برو با او مذاکره کن! مذاکره کن... آری! مذاکره کن با مهم‌ترین حامی داعش، با مهم‌ترین حامی مرکاوا، با مهم‌ترین حامی طیاره بمب‌اندازهای سعودی، با مهم‌ترین حامی هر ظلم و ستمی! یک ساعت عقل را به کار انداختن یعنی تفکر. ساعتی تفکر اگر از هزار ساعت عبادت بهتر است، از هزاران دور مذاکره آن هم زیر سایه تهدید به طریق اولی برتری دارد. برای اقتدار انقلاب اسلامی، بیش از 300 هزار شهید داده‌ایم اما در این مجال ضمن شرمندگی از خون شهدا، می‌خواهم بنویسم عجالتا اوصیکم به عقل!

***************************************

روزنامه اطلاعات**

امام کاظم(ع) و استواري تشيع/آيت‌الله محمدهادي يوسفي غروي

حضرت امام موسي بن جعفر الکاظم(ع)، هفتمين پيشواي شيعيان در روز 7 صفر سال 128ق به دنيا آمد و پس از شهادت پدر، حدود سي‌وپنج سال عهده‌دار امامت شد و نقش موثري در گسترش معارف اسلامي ايفا كرد كه در نتيجه چندين بار به دستور خلفا دستگير و زنداني شد و نهايتاً در 25 رجب 183ق، در 55 سالگي، به دستور هارون به شهادت رسيد. آنچه در پي مي‌آيد، گفتگوي شفقنا (پايگاه بين‌المللي همکاريهاي خبري شيعه) با يكي از استادان حوزه علميه قم و کارشناسان تاريخ اسلام در همين باره است.

 امام موسي بن جعفر(ع) مدت 20 سال از زندگاني امام صادق(ع) را درک کرد و در آخرين بخش از زندگاني پدر، شاهد برخورد حکامي بود که تا ديروز نسبت به آنچه بر آل علي رفته و رنج و کشتارهايي که بر آنها روا شده بود، تظاهر به همدردي مي‌کردند؛ اما برخوردشان با امام صادق(ع) که تنها به دفاع از اسلام و نشر تعاليم کمر همت بسته بود و نيز با علوياني که طاقت تحمل ستم و طغيانشان را نداشتند و تلخي، درد و رنج حوادث دردناکي را که جان بسياري از ايشان را گرفته بود، حس کرده و پدرش را ديده بود که همواره در رويارويي با منصور و تهديدهاي وي قرار داشت.

 

اين مراقبتها به حدي بود که امام ناگزير شد تا در مورد امامت، جريان را حتي از شيعيان نيز پنهان دارد و جز گروه اندکي از ياران خاص خود که به رازداري و برحذر بودن از جاسوسان منصور و اطرافيانش سفارش شده بودند، کسي را در جريان آن قرار نداد. آن حضرت امامت خود را که به مدت 35 سال در اين فضاي سراپا کينه و دشمني با اهل بيت(ع) به درازا کشيد، بدين گونه آغاز کرد و همواره مراقب بود و جز از نزديکان انگشت‌شماري که دشواري اوضاع را درک مي‌کردند و مي‌دانستند که چگونه بايد مردم را به وي فراخوانند، از ديگران پنهان مي‌داشت. دوراني که امام کاظم(ع) در آن مي‌زيست، مصادف با نخستين مرحله ستمگري حکام عباسي بود. آنها تا چندي پس از آنکه زمام حکومت را به نام علويان در دست گرفتند، با مردم به خصوص علويان برخورد نسبتاً ملايمي داشتند؛ اما به محض اينکه در حکومت استقرار يافتند و پايه‌هاي سلطنت خود را مستحکم کردند و از طرف ديگر با بروز قيامهاي پراکنده که به طرفداري از علويان پديد آمد و آنها را سخت نگران کرد، بنا را بر ستمگري گذاشتند و مخالفان خود را زير شديدترين فشارها قرار دادند.

 

آنها حتي نزديکترين دوستان خود (يعني عبدالله بن علي عباسي) را به خاطر تلاشهاي پنهاني براي به دست آوردن جانشيني سفّاح کشتند. به همين ترتيب ابوسلمي خلال و ابومسلم خراساني را نيز از سر راه برداشتند. منصور شمار فراواني از علويان را به شهادت رساند و عده زيادي از آنها نيز در زندانهاي او از دنيا رفتند. اين اعمال فشار از زمان امام صادق(ع) آغاز شد و تا زمان امام رضا(ع) که دوره خلافت مأمون بود، با شدت هر چه بيشتر ادامه يافت. مردم در زمان مأمون اندکي احساس امنيت سياسي کردند؛ ولي ديري نپاييد که دستگاه خلافت بدرفتاري و اعمال فشار بر مردم را دوباره از سر گرفت. فشار سياسي عباسيان در دوره‌اي آغاز شد که پيش از آن، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) با تربيت شاگردان فراوان، بنيه علمي و حديثي شيعه را تقويت کرده و جنبشي عظيم در ميان تشيع پديد آورده بودند و امام کاظم(ع) پس از اين دوره، در مرکز اين فشارها قرار گرفت. در عين حال رسالت حضرت اين بود که در اين حرکت علمي، توازن و تعادل فکري را ميان شيعيان برقرار کند. طبعاً عباسيان نمي‌توانستند تشکلي به نام شيعه را به رهبري امام بپذيرند و اين مهمترين عاملي بود که آنها را واداشت تا امام را تحت فشار قرار دهند. امام کاظم(ع) پس از شهادت پدرش در سال 148ق، امامت را عهده‌دار شد و منصور عباسي در سال 158ق در مکه مرد و جانشينش در سال 169ق، فرزندش مهدي عباسي بود.

 عباسيان حتي حديث «لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد، لطوّل الله ذلك اليوم حتى يبعث رجلا صالحاً من اهل بيتى، يملأ الارض قسطاً وعدلاً كما مُلئت جوراً و ظلما» را تحريف کردند تا بر محمدبن عبدالله نفس زکيه تطبيق کند و گفتند که پيامبر(ص) فرموده است: «اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابي». اين جمله را اضافه کردند که: «او همنام من است و پدرش همنام پدرم است.» اين اولين تحريفي است که بر اين حديث نبوي که شيعه و سني نقل کرده‌اند، انجام شد. منصور دوانيقي ـ خليفه عباسي ـ به طمع اينکه چون خود او عبدالله است، نام فرزندش را محمد گذارد که البته بعدها به نام مهدي شناخته شد تا در واقع حديث نبوي را در يک سعي و تلاش مذبوحانه بر فرزندش تطبيق کند! اين تحريفها سوابق و انديشه‌هايي را در پي داشت تا سال 169 مهدي عباسي خلافت کرد و پس از آن يک سال هادي عباسي خلافت کرد و بعد هارون‌الرشيد به خلافت رسيد و امام در سال 183ق شهيد شد و در تمام اين سالها رهبري شيعيان امامي را عهده‌دار بود.

 عصر امام کاظم(ع) دوران بسيار سختي بر شيعيان بود و در اين دوران حرکتهاي اعتراض‌آميز متعددي از ناحيه شيعيان و علويان نسبت به خلفاي عباسي صورت گرفت که از مهمترين آنها قيام حسين بن علي (مشهور به شهيد فَخ) در زمان حکومت هادي عباسي و نيز جنبش يحيي و ادريس ـ فرزندان عبدالله ـ در زمان هارون بود. مهمترين رقيب عباسيان، علويان بودند و طبيعي بود که حکومت، آنها را سخت تحت نظارت خود بگيرد. کتب تاريخ و حديث برخوردهاي متعدد خلفاي عباسي با امام كاظم(ع) را نقل کرده‌اند که عمده‌ترين آنها برخوردهاي هارون است. در عين حال بايد توجه داشت که امامان همگي بر لزوم رعايت تقيه پافشاري کرده و مي‌کوشيدند تا تشکل شيعه و رهبري آنها را به طور پنهاني اداره کنند. طبعاً اين وضعيت سبب مي‌شد تا تاريخ نتواند از حرکات سياسي آنها ارزشيابي دقيقي داشته باشد؛ با اين حال نتيجه اين تلاشهاي زياد، همان استوار ماندن شيعه است که نمي‌توانست بدون چنين تلاشهايي پا بر جا بماند و رهبري اين حرکت و ظرافتي که در هدايت آن به کار برده شده، عامل مهم استواري شيعه در تاريخ است.

 دوران امامت 35 ساله امام هفتم (از سال 148 تا 183ق) يکي از مهمترين مقاطع زندگينامه ائمه است که دو تن از مقتدرترين سلاطين بني‌عباس (منصور و هارون) و دو تن از جبارترين آنها (مهدي و هادي) در آن حکومت مي‌کردند. برخي از قيامها و شورشها در خراسان، عراق، ديلمان، شام و... سرکوب گرديده و در ناحيه شرق و غرب و شمال قلمرو وسيع اسلامي فتوحات تازه و اموال بسيار بر قدرت استحکام تخت عباسيان افزوده بود. جريانهاي فکري و عقيدتي در اين دوران برخي به اوج رسيده و برخي زاده شده و فضاي ذهني را از تعارضات انباشته و حربه‌اي در دست قدرتمندان و آفتي در هوشياري اسلامي و سياسي مردم گشته و ميدان را بر علمداران صحنه معارف اصيل اسلامي و صاحبان دعوت علوي تنگ و دشوار ساخته بود.

 اينجا اشاره مي‌کنم به يکي از بارزترين صحنه‌هاي سياسي که امام کاظم(ع) در آن صحنه لازم ديد مشت فريبکاري هارون‌را در برابر مردم مسلمان باز کند: خليفه همراه با اطرافيان، به حضرت رسول(ص) اين گونه خطاب کرد: «السلام عليک يا ابن العمّ!» در واقع قصد داشت به مردم بفهماند که خلفاي بني‌اميه و بني‌مروان نسبتي با پيامبر نداشتند؛ اما ما عباسيان از نزديکان پيامبريم و در واقع مشروعيت خلافتي بني‌عباس از جمله خود را حتي در برابر علويانِ فرزند امام علي(ع) يعني فرزندان امام حسين(ع) از جمله امام کاظم(ع) با اين جمله به رخ مردم بکشد که من پسرعموي پيامبرم، من نوه عباس هستم که عموي پيامبر(ص) بود؛ حضرت كاظم(ع) ديد که اينجا از مواردي است که لازم است اقدامي کند و لذا پيش آمد و خطاب به پيامبر(ص) كرد: «السلام عليک يا ابَ: سلام بر تو اي پدر!»

 هارون اعتراض کرد که: «چگونه در جلو من به پيامبر خطاب به پدر مي‌کني؟» و حضرت استدلال کرد که: «اگر هم اکنون پيامبر سر از خاک بردارد و از تو دخترت را خواستگاري کند، آيا قبول مي‌کني يا نه؟» هارون غافل از جنبه فقهي مسئله گفت: «با کمال افتخار قبول مي‌کنم.» امام فرمود: «اما من نمي‌توانم دخترم را به او بدهم؛ چرا که من نوه او هستم و دخترم نوه دختري پيامبر مي‌شود و کسي نمي‌تواند با نوه خودش ازدواج کند.» البته مشروعيت جانشيني پيامبر بر اين پايه‌ها استوار نيست؛ اما اگر بنا باشد مشروعيت ادعاي خلافت و جانشيني پيامبر(ص) بر غرابت و نزديکي خويشاوندي استوار باشد، ما از تو نزديکتر هستيم. حضرت با يک چنين مسئله فقهي ساده‌ نزديکتر بودن خودش را ثابت کرد.

 

سندي بن شاهک از عمال هارون و زندانبان حضرت بود که بر او سخت مي‌گرفت؛ اما در دوراني که حضرت زنداني بود، موجب هدايت فرزندان او شد، به طوري که حسين بن سندي بن شاهک شاعر معروفي شد که شعرهاي فراواني در مدح اهل بيت سروده و نامش در کتب رجال آمده و از جمله ابن شهرآشوب در کتاب مناقب آل ابي طالب شعرهاي متعددي از او در مدح ائمه نقل کرده است و اين نتيجه زندان سه ساله امام کاظم(ع) در خانه هارون بود.

 اگر شيعيان جمعيتي نبودند که دستگاه خلافت عباسي از آنها ترس داشته باشد، به هيچ وجه پيكر حضرت را در برابر 150 نفر از سرشناسان و نامداران بغداد قرار نمي‌دادند تا آنها را شاهد بگيرند که حضرت به مرگ طبيعي از دنيا رفته است! اين ناشي از خوف آنها بود و خوفشان دلالت بر کثرت پايه اجتماعي شيعيان در قلمرو تحت خلافت بني‌عباس به خصوص در بغداد داشت. آن حضرت در زير بار سنگين غل و زنجيري که به دست و پايش بسته بودند، به شهادت رسيد و زماني که پيکرش را از زندان بيرون آوردند، شعار ‌دادند: «وي امام رافضيان است» تا شخصيت امام را تحت‌الشعاع قرار دهند. امام را در کاظمين کنوني به خاك سپردند و زندگي سراپا جهاد حضرت به اين ترتيب به پايان رسيد.

****************************

روزنامه رسالت**

جامعه‌شناسي مذاکرات اتمي/ حامد حاجي‌حيدري

‏ قضيه ماجراي طولاني پرونده هسته‌اي ايران، که از تابستان سال 1381 تا تابستان 1394، کش پيدا کرده است، بيش از هر چيز به عنوان يک موضوع ‏‏سياسي و بين‌الملل، و سپس اقتصادي نگريسته شده است و کمتر، تحليلگران اجتماعي به ابعاد اجتماعي اين پرونده طولاني مدت پرداخته‌اند. در ‏واقع، يکي ‏از جنبه‌هاي مهم مغفول در ماجراي هسته‌اي ما که قريب يک و نيم دهه کش پيدا کرده و بر معادلات اين کشور سايه افکنده است، تأثير ‏فضاي تهديدآميز ‏آن، بر تغيير شکل مناسبات اجتماعي اين جامعه است. شناسايي اين تأثيرها، گام اول معالجه آن‌ها خواهد بود.‏

في‌المثل، ناامني‌هاي سال هشتاد و هشت، با تأکيد مکرر مديران کشور بر اين که "هر کس هر جا هست، وظيفه خود را انجام دهد"، يا "اوضاع ‏‏تحت کنترل است"، تأثيرات محدودي بر شکل مناسبات اجتماعي نهاد و کشور با سرعت دور از انتظاري به شرايط عادي بازگشت. اما طي اين ‏سيزده سال، از ‏يک سوي، تهديدهاي مستمر بيروني و بويژه آمريکايي که در مرزهاي شرقي و غربي ايران حضور فعال داشت، و از سوي ديگر، ‏رقابت‌هاي مخرب انتخاباتي ‏‏

 (بويژه در انتخابات 1392)، و به علاوه، انتظار مستمر جامعه در مورد حل و فصل قريب الوقوع موضوع، شکلي از يک وضعيت انتقالي بسيار ‏طولاني شده ‏پديد آورده که بخش مهمي از جمعيت را در وضعيت انتظار و بي‌عملي، و در عين حال، دلواپسي و نگراني نگاه داشت. اين ‏وضع طولاني توأم با ‏ريسک و ميان حالي براي جامعه، بي عقوبت نيست؛ اين، يک جامعه "ريسک زده" است.‏

 ‏ قضيه کاوش مي‌شود...‏

 

تز ‏1.

‏ عبارت جامعه "ريسک زده"، ملهم از اولريخ بک، متخذ از عبارت ‏‎ Risco ‎ايتاليايي در مبدأ سال 1661 است؛ اصطلاحي که دريانوردان ‏‏ايتاليايي براي ورود به آب‌هاي بدون نقشه استعمال مي‌کردند. در هر ريسکي ميزاني از عدم قطعيت و احتمال نهفته است و از اين رو، ربط مستقيمي ‏به ‏‏تصميم گيري و نظم دهي به آينده دارد . اولريخ بک، ريسک را چيزي مابين امنيت و ويراني، يعني، نقطه‌اي مي‌داند که در آن، ادراک و ‏برداشت ما از ‏ريسک به اعمال و افکار ما شکل مي‌دهد. هنگامي که از نتيجه تصميم خويش اطلاع قطعي نداريم و در عين حال، بي‌تحرکي و عدم ‏اقدام را زيانمند و ‏بي‌فايده ‏تشخيص مي‌دهيم، اين ريسک است که به ذهن و عمل ما شکل مي‌دهد.‏

 

تز ‏2.‏

 در يک سطح عميق‌تر، اين نوع برداشت از ‏ريسک، مفهوم و معناي برداشت رايج از نسبت گذشته، حال و آينده را دگرگون مي‌کند. ‏‏محققان، در دو قرن گذشته، عموماً تأکيد ‏داشتند،

آنچه به زمان حال شکل داده و مي‌دهد، گذشته و تاريخ است (نمونه روشن آن مارکس و ‏‏مارکسيست‌ها و ساختارگرايان ‏در جامعه شناسي، ضمير ناخودآگاه فرويدي)، حال آن که مي‌توان گفت سايه تهديدکننده آينده ناخوشايند (مثلاً ‏آنچه در ‏‏سناريوهاي مربوط به جهان آينده توسط طرفداران محيط زيست و جنبش‌هاي سبز طرح مي‌شود) باعث اتخاذ تصميمات و ‏اقدام براي ‏زمان حال مي‌شود ، ‏يعني، آينده تعيين کننده زمان حال مي‌شود و نه گذشته.

در اين شرايط، سياست ورزي متوازن و با طمأنينه رنگ مي‌بازد و به ‏جاي آن، نحو خاصي از فعاليت ‏فعالان سياسي جايگزين مي‌گردد، که در آن، با ايجاد ‏ريسک‌ها و دراماتيک نشان دادن آن‌ها به افکار عمومي ‏جهت بدهند. ‏

 

تز ‏3.‏

در يک جامعه در معرض تهديد مستمر، رفته رفته، "سياست مستقيم" جاي "سياست نهادي" را مي‌گيرد، چرا که مردم به واسطه انباشت ‏‏تهديدها، اعتماد خود به سياست دولت مستقر را از دست مي‌دهند. از اساس، افزايش محبوبيت و قدرت جنبش‌هاي اجتماعي در اين دست جوامع ‏از اين ‏بابت است.‏

 

تز ‏4.‏

در جوامع در معرض تهديد، انتقادها در سطح جامعه، به سرعت، به سمت راديکال شدن پيش مي‌روند، و کشور را اسير تلاطم‌هاي سهمگين ‏‏مي‌کند که قربانيان سياسي زيادي از ميان نخبگان مي‌گيرد.‏

 

تز ‏5.‏

شکست و فقير و نحيف شدن نظام‌هاي دموکراتيک مستقر در مناطق "ريسک زده" جهان، از حيث نخبگان سياسي، در بخش عمده‌ از اين ‏بابت ‏است. از اين بابت که مردم، در موقع انتقاد به سياست، نظر به عدم اعتماد، ترجيح مي‌دهند، تا آن را ويران کنند، و از اول بسازند.‏ آن‌ها به نهادهاي ‏سياسي مستقر به عنوان پيکره‌هاي ارزشمند نمي‌نگرند، بلکه نظر به بي‌اعتمادي خراب کردن و از نو ساختن را ترجيح مي‌دهند.‏

 

تز ‏6.‏

 نتيجه اين وضع آن است که مسائل اجتماعي که اکيداً نياز به پرداخت حرفه‌اي و مستمر دارند (مانند برنامه‌هاي اصلاح ساختاري)، در ‏‏حيطه‌هايي مانند اقتصاد، دانش، تکنولوژي، کارآفريني، در توفان بحث‌هاي سياسي معترض و غير راه گشا گرفتار مي‌شوند، طوري که ‏نهادسازي‌هاي سياسي ‏جا افتاده فعلي پاسخگوي آن نخواهند بود، و مردم مدام به اين نتيجه مي‌رسند که بايد از سر خط شروع کنند. خلأ اصلي، ‏اعتماد است که در يک جامعه ‏‏"ريسک زده"، در نايابي است.‏

 

تز ‏7.‏

نتيجه آن که، "سياست" در اين جوامع به "ريزه سياست" تبديل مي‌شود. "ريزه سياست" به مثابه ائتلاف دقيقاً موقت اضداد، اعم از احزاب، ‏‏سازمان‌ها، مناطق، اقوام، شورشيان، و... خواهد بود. بدين ترتيب، "ريزه سياست" به طرز اسف باري از نظر مردم متغير، غير قابل اطمينان، پرمجادله، ‏عصبي ‏کننده و آزار دهنده است.‏

 

تز ‏8.‏ ‏

"ريزه سياست"، يک مسير مستقيم به سياست مي‌گشايد. از اين بابت، در بدو امر به نظر مي‌رسد که مي‌تواند فرصت خوبي محسوب شود. ‏‏"ريزه ‏سياست"، علي الاصول يک فرم بي طبقه از عمل سياسي نزد افراد اجتماع را تشويق مي‌کند، که کم و بيش و نسبتاً از سلسله مراتب اجتماعي مبرا ‏‏خواهد بود؛ اما در عين حال، "ريزه سياست"، پايگاه احزاب و تشکل‌ها و انجمن‌هاي سياسي را نيز سست مي‌کند، و در نتيجه عمل متحد در مقابل قدرت‌هاي ‏بزرگ را منتفي مي‌سازد. يک جامعه آلوده به "ريزه سياست"، در مقابل قدرت‌هاي بزرگ بي‌دفاع است.

 *******************************

روزنامه شرق**

بهارانه فرهنگ و هنر /احمدمسجدجامعی

 ٢٨ سال پیش نخستین نمایشگاه بین‌المللی کتاب در تهران بنا نهاده شد و دو، سه سال بعد تقویم برگزاری نمایشگاه با بررسی‌های کارشناسانه به اردیبهشت‌ماه انتقال یافت و برای همیشه در این تاریخ ماند. این تغییر زمان در تقویم بین‌المللی ناشران سایر کشورهای جهان نیز به نام تهران ثبت شده است و ناشران داخلی و خارجی، هرساله برای شرکت در این رویداد جهانی برنامه‌ریزی می‌کنند. چندسال پس از این رویداد، نمایشگاه گل‌وگیاه تهران در همان محل برگزاری نمایشگاه بین‌المللی کتاب و در همسایگی آن افتتاح شد. در سال‌های نخست، این دو رویداد فرهنگی و پرمخاطب به همدیگر تنه می‌زدند و هر کدام فضا و جای نمایشگاهی بیشتری طلب می‌کردند. ولی بعدها برای خود فضاهای مستقلی گرفتند و مکان آنها جدا شد؛ گرچه زمان هر دو در اردیبهشت‌ماه مشترک بود: دو رویداد چشمگیر فرهنگی- هنری در بهار تهران. در سال‌جاری شاهد رویداد فرهنگی- هنری دیگری بودیم. زمزمه برگزاری این کار جدید از مدتی نه‌چندان دور آغاز شد و در نوروز امسال برای زمان برگزاری به جمع‌بندی رسیدیم: «نگارخانه‌ای به وسعت یک شهر» از ١٥ تا ٢٥ اردیبهشت.

به‌واقع این سومین رویداد مهم اردیبهشت تهران است که به این شهر رنگ «فرهنگ و هنر» بخشیده و شکل‌گیری همه آنها با مشورت و بحث و بررسی‌های کارشناسی و جمع دانش و تجربه بوده است. کم‌کم می‌توان به فرصت هر ساله در این ماه اندیشید و آن را «بهارانه فرهنگ و هنر تهران» نامید و از فرصت حضور علاقه‌مندان به کتاب که از سراسر کشور به تهران می‌آیند بهره برد، میهمانان خارجی نمایشگاه‌های بین‌المللی را در شهر فرهنگ و هنر پذیرا بود و به ابعاد این کار افزود. ایده «نگارخانه‌ای به وسعت یک شهر» می‌تواند در سال آینده «تماشاخانه‌ای به وسعت یک شهر» هم باشد و گروه نمایش‌های آیینی و جدید در شکل‌های خیابانی و رسمی، شهر را در اختیار بگیرند. «موزه‌ای به وسعت یک شهر» نیز سزاوار این پایتخت است؛ کلان‌شهر تهران که در کنار تمدن درخشان چشمه‌علی با چند هزار سال سابقه شکل گرفته است. فستیوال‌ها و جشنواره‌های خیابانی هم در این مجموعه جایگاهی خواهد داشت.

 جالب است بدانیم روزهای بزرگداشت بسیاری از مفاخر بزرگ کشورمان همچون سعدی، فردوسی، خیام، کلینی و صدوق در همین ماه قرار دارد و مناسبت‌های جهانی و ایرانی از قبیل روز معلم، روز کارگر، روز شوراها، روز خلیج‌فارس، روز ارتباطات، روز اسناد ملی و میراث‌مکتوب و روز میراث‌فرهنگی نیز در اردیبهشت‌ماه ثبت شده است. «نگارخانه‌ای به وسعت یک شهر» در کنار همه ویژگی‌های خوب و ارزنده‌اش، تجربه نخست است و کاستی‌هایی هم دارد؛ از جمله آنکه مخاطب پیاده را چندان جدی نمی‌گیرد و اینکه تبلیغ و ترویج بیست‌وچند‌ساله نمایشگاه‌های کتاب و گل‌و‌گیاه و مسابقات بین‌المللی قرآن را تحت‌تأثیر قرار داده است.

 در سال‌های بعد لازم است پشتیبانی از این‌گونه فعالیت‌ها، محور برنامه‌ریزی شهری قرار گیرد، به نحوی که در فضای گسترده و بزرگی مانند کلان‌شهر تهران هیچ‌کدام جای دیگری را تنگ نکند و مانند تجربه نخستین سال‌های هم‌زمانی نمایشگاه کتاب و گل‌وگیاه به هم تنه نزنند، بلکه به یاری یکدیگر بشتابند و به شکوه فرهنگ و هنر شهرمان بیفزایند و زمینه را برای فعالیت‌های نو آماده کنند. حتی شکل اجرای همین نگارخانه بزرگ شهری نیز می‌تواند تغییراتی پیدا کند؛ مثلا براساس توجه به موضوع، موزه یا هنرمندی خاص شکل بگیرد.

درعین‌حال «نگارخانه‌ای به وسعت یک شهر» قرار نیست جای فعالیت‌های ارزشمند موزه‌ها و گالری‌ها را در شهر بگیرد ،بلکه به نوعی جنبه ترویجی دارد. شهرداری برای برگزاری «بهارانه فرهنگ و هنر» می‌تواند از توان سایر دستگاه‌های اجرائی ذی‌ربط و تشکل‌ها و صنوف فرهنگی و هنری بهره گیرد و عملا در یکپارچه‌سازی همه کوشش‌ها پیش قدم باشد و شرایط تحقق شهری انسان‌مدار با شهروندانی فرهنگ‌مدار و بانشاط را فراهم آورد. همچنین در شکل‌گیری شهری با سیما و منظری ایرانی و اسلامی، در عین بهره‌گیری از دستاوردهای جهانی بکوشد. به‌هرحال، مصادره‌کردن این قبیل فعالیت‌ها به نام نهاد، وزارتخانه و سازمان از مشارکت‌پذیری و تأثیرگذاری آن خواهد کاست و شورای شهر تهران، شهرداری و سایر نهادها، همه ذیل نام و آوازه فرهنگ ایرانی است که معنا می‌یابند.

**********************************

 

نام:
ایمیل:
نظر: