صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۵:۳۴  ، 
شناسه خبر : ۲۷۵۲۶۵

روزنامه کیهان **

کمپ کدخدا خبری نبود / محمد ایمانی

از اردیبهشت 92 که آقای روحانی گفت آمریکا کدخداست و بستن با کدخدا راحت‌تر است، دو سال می‌گذرد. او در این دو سال حتما باتجربه‌تر شده است. شاهد این ادعا سخن رئیس‌جمهور در روز مبعث خطاب به برخی شیوخ عرب بود مبنی بر اینکه «به کمپ پیامبر(ص) و قرآن پناه ببرید، به سوی کمپ دیوید نروید. کمپ اسلام و پیامبر می‌تواند منجی شما باشد». این سخن به آن کلام حکیمانه مقتدای انقلاب نزدیک است که دو هفته پیش در جمع کارگران فرمودند «کلید حل مشکلات اقتصادی در نیویورک و لوزان و ژنو نیست، در داخل است.»

از 17-18 ماه پیش غوغایی در فضای رسانه‌ای و سیاسی برپا شد حاکی از اینکه مذاکره با آمریکا معجزه می‌کند. هزاران تیتر اول به بزرگی «امام آمد»، «شاه رفت» و «خرمشهر آزاد شد» همزمان بر صفحات نخست برخی نشریات نقش بست مبنی بر اینکه «جهان در انتظار اتفاق نیویورک»، «چرخش غیرمنتظره واشنگتن در برابر تهران»، «طرح اوباما برای آزادی دارایی‌های تهران»، «مرگ و فروپاشی تحریم‌ها»، «فتح‌الفتوح بزرگ قرن»، «پیروزی مشعشع تاریخی»، «دستان بن‌بست‌شکن کری- ظریف»، «پرواز مستقیم تهران- نیویورک»، «بازگشت پژو- نتیجه ژنو»، «اینجا ایران؛ همه خوشحالند» و «تابو شکست». اما به فاصله چند ماه، برخی از همین بزک‌کنندگان کمپ دیوید و نیویورک و ژنو و مسقط و وین، اندک اندک زبان به اعتراف گشودند و گوشه‌ای از بسیار را بازگفتند. از جمله روزنامه اعتماد نوشت «با درایتی که ایران نشان داد تحلیلگران بر این باور شدند که این رویکرد مثبت، بهانه را برای ادبیات بی‌ادبانه و توهین‌آمیز و تهدیدآمیز از سیاستمداران آمریکا خواهد گرفت. متاسفانه سخنان تهدیدآمیز سیاستمداران آمریکایی نشان می‌دهد تحلیلگران سیاسی تصور و تصویر اشتباهی از اوضاع  و احوال رویکرد آمریکائیان داشته و دارند.» (به قلم مدیر مسئول- 6 بهمن 92) و «اینکه بخواهیم از آثار توافق به عنوان منجی اقتصاد کشور یاد کنیم، یک نوع سوء تدبیر در مدیریت انتظارات اقتصادی است». (24 آبان 93)

از همین قبیل بود دو تحلیل روزنامه شرق در روزنامه‌های 14 و 15 دی ماه 93 مبنی بر اینکه «دولت تا کی می‌خواهد بی‌تدبیری‌های خود در زمینه تورم را پای دولت سابق بنویسد؟ افزایش قیمت‌ها نگرانی‌های جدی متوجه اقشار آسیب‌پذیر می‌کند... اگر مذاکرات هسته‌ای عامل اصلی افزایش قیمت‌ها نیست (که نیست)، دولت رسما باید با عاملان افزایش قیمت‌ها برخورد کند» و «بی‌برنامگی دولت و تمرکز تمام برنامه‌های آن بر روی مذاکرات، موجب بالا رفتن تورم و فشار اقتصادی بر مردم شده است. یکی از دلایل اصلی  رشد نرخ ارز پس از مذاکرات هسته‌ای سوم آذر و توافق ژنو می‌تواند این باشد که دولت تمام برنامه‌های خود را به مشخص شدن نتایج مذاکرات معطوف کرده است. دولت بسیار منفعلانه عمل می‌کند و به خاطر مذاکرات تمام راه‌های کنترل تورم را رها کرده و عملا با تکرار سیاست‌های نادرست، جامعه را در مارپیچ تورم قرار داده است.»

دو هفته بعد روزنامه دنیای اقتصاد در گزارشی تصریح کرد «حذف تحریم صنعت خودرو پس از توافق ژنو، در حد حرف و دروغ بود و در عمل هیچ اتفاقی نیفتاد. 2 روز بعد (28 دی) فرشاد مومنی اقتصاددان اصلاح‌طلب طی سخنانی در موسسه دین و اقتصاد که از سوی همین نشریات منتشر شد، تصریح کرد «همایش اقتصاد ایرانی، اعلام بی‌برنامگی دولت 2 ساله بود.» رئیس‌جمهور در آن همایش اقتصادی موضوعاتی چون رفراندوم، وصل نبودن آرمان به سانتریفیوژ و بی‌ارتباطی آرمان با مذاکرات را پیش کشیده بود. یک ماه بعد روزنامه آرمان از قول یک اقتصاددان دیگر نوشت «آمریکا در حال موش دواندن در مذاکرات هسته‌ای است و دولت نباید با دلخوش کردن به مذاکرات چشم امید به گشایش اقتصادی از خارج داشته باشد. لازم است نسبت به تله‌ای که ممکن است آقای روحانی در آن گرفتار شود، هشدار دهیم. حتی اگر رابطه ایران و آمریکا از حالت تنش خارج شود، مگر آمریکایی‌ها دلشان به حال اقتصاد ما سوخته که بخواهند صدقه بدهند؟ نه آنها دنبال چپاول هستند. چرا آمریکا اجازه برداشتن یکجای تحریم‌ها را نمی‌دهد؟»

اگر از آقای هاشمی تا دویچه وله می‌گفتند دولت در زمینه مذاکره با آمریکا تابوشکنی کرده، اما ما‌به‌ازای این هزینه بزرگ از حیثیت ملی نتیجه‌ای عاید نشد. فقط دویچه وله نبود که مرداد سال گذشته عنوان کرد «این تابوشکنی و عبور از خط قرمزهای جمهوری اسلامی، دستاوردی روشن برای دولت روحانی نداشته است.» 23 آذر93 احمد خرم وزیر راه دولت اصلاحات در مصاحبه با روزنامه آرمان تصریح کرد «یکی از اشتباهات دولت، وعده صد روزه بود... دولت در زمینه گره زدن مشکلات اقتصادی به مسائل خارجی و مذاکرات هسته‌ای قطعاً با مشکلات بزرگ‌تری برخورد خواهد کرد. من تا پیش از پایان این دور از مذاکرات به دوستان خوشبین هشدار می‌دادم که اگر آمریکا در چارچوب تعیین شده به ایران جواب مثبت بدهد و با ایران به توافق برسد دیگر آمریکا نیست. آمریکایی‌ها پس از 30 سال در حال عقده‌گشایی هستند. ما باید خود را مهیای شرایطی کنیم که بتوانیم یک مدت طولانی با این تحریم‌ها زندگی کنیم. اینکه ما فکر کنیم که یک‌شبه تمامی تحریم‌ها برداشته می‌شود اشتباه است. دولت نباید از ابتدا همه تخم‌مرغ‌های خود را در سبد تحریم‌ها قرار می‌داد. اگر دولت با همان همتی که در مذاکرات هسته‌ای از خود نشان داده به مسائل اقتصادی و معیشتی مردم توجه می‌کرد، بسیاری از مشکلات تاکنون حل شده بود.»

می‌توان گفت چند خطای بزرگ در این مسیر رخ داد. 1- حراج امنیت ملی و استراتژی سیاست خارجی در رقابت انتخاباتی دو سال پیش 2- کاریکاتوری کردن کارکردهای دولت به نحوی که سر فربه آن وزارت خارجه با تک موضوع «مذاکره معطوف به آمریکا» باشد و باقی پیکره آن لاغر و نحیف بماند 3- دست کم گرفتن خود و مذاکره از موضع پایین 4- بستن دست تیم مذاکره کننده به واسطه ضعیف و ناتوان و مستأصل نشان دادن خود و اظهار علاقه و شیدایی مفرط نسبت به معجزه مذاکره با آمریکا 5- حسن ظن به شیطان بزرگ در بحبوحه خصومت او. رهبر حکیم انقلاب هر چند کمترین خوش‌بینی و اعتمادی نسبت به آمریکا نداشتند اما با حسن ظن نسبت به دولت، بسط ید و فرصت مهمی را در قالب «نرمش قهرمانانه» برای دولت یازدهم فراهم کردند که متأسفانه به بدترین شکل و در قالب نرمش منهای قهرمانی - خوردن چوب و پیاز با هم- به اجرا درآمد. گارد آغازین دولت و برخی حامیانش در این زمینه به تعبیر رادیو فرانسه گارد «فروشنده مشتاق و بدهکار» بود. خشت این تعامل از ابتدا کج و نامتوازن نهاده شد. آمریکای متهم، در موضع مدعی‌العمومی و مطالبه‌گری و قاضی‌القضاتی نشست و شروع به صدور کیفرخواست علیه ما کرد. نام مسئولیت صیانت از حقوق ملی را در این چالش مذاکره نمی‌شود «معامله» گذاشت اما اگر هم معامله باشد کجای تعامل 2 سال اخیر رنگ و بوی معامله و احترام متقابل دارد؟

ما در این تعامل دو ساله اجازه دادیم رژیم حقوقی ویژه‌ای برخلاف رژیم حقوقی ان‌پی‌تی علیه ما برقرار کنند در حالی که رژیم تحریم‌ها سر جای خود بماند. به راستی حتی اگر 17 درصد تحریم‌ها طبق توافق نهایی برطرف شود- که نمی‌شود- آیا به اعتبار آن 83 درصد تحریم‌های باقی مانده می‌توان گفت تحریم‌ها  برداشته شده است؟! به همین دلیل پاتریک کلاوسون مدیر تحقیقات در مؤسسه واشنگتن اعلام می‌کند «قرار نیست توافق نهایی تأثیر مثبت بر اقتصاد ایران بگذارد». این حرف، تکیه کلام جان کری و اوباما و دیگران است که طرف توافق ما هستند. درست به همین دلیل بود که گری سیمور مشاور سابق اوباما اسفند 92 تأکید کرد «توافق ژنو و نظارت‌های گسترده‌تر حداقل باید برای 25 سال تمدید شود». و 21 اردیبهشت سال گذشته نیویورک تایمز تصریح کرد «آمریکا طبق توافق ژنو می‌تواند تا 50 سال به ایران اعتماد نکند و مانع از عادی شدن پرونده شود. صرف وجود بازرسی‌های سر زده کافی نیست. آمریکا باید یک مکانیزم محکم را به اجرا بگذارد. در توافق ژنو تصریح شده تا زمانی که همه شروط قرارداد نهایی تکمیل نشده، با ایران مانند یک قدرت عادی هسته‌ای رفتار نخواهد شد؛ ایران هم این اصل را پذیرفته است»!

اینها راز اظهارنگرانی‌های چندباره رهبر معظم انقلاب است که فرمودند؛ «با اینکه این دوستان و برادران، برادران خوبی هستند، برادران امینی هستند و می‌دانیم که دارند برای صلاح کشور تلاش می‌کنند، در عین حال من نگرانم چون طرف مقابل طرف حیله‌گری است. اهل حیله‌گری و خدعه و از پشت خنجر زدن است». خطاهای بزرگ را باید جبران کرد. اعتماد به نفس باید در دولت محترم- و به تبع آن تیم مذاکره کننده- موضوعیت پیدا کند. ما دست برتر را در مذاکرات داریم. به تعبیر نشریه واشنگتن اگزماینر در تاریخ 25 اسفند 93 «آمریکا باید بیشترین امتیازات را از ایران بگیرد ولی نبوغ رهبر عالی ایران باعث شده ایران با دست پر در مذاکرات ظاهر شود. موضع رهبر ایران مبنی بر اینکه آمریکا باید امتیاز دهد، موضع دولت را در مذاکرات تقویت کرده است. ری تاکیه عضو شورای روابط خارجی آمریکا می‌گوید ایران بارها در ضعیف‌ترین موضع وارد مذاکرات شده اما با مدیریت رهبر با دستی پر در مذاکرات ظاهر شده است. (آیت‌الله) خامنه‌ای توانسته توازن اصولگراها و تکنوکرات‌ها را به عنوان جبهه واحد حفظ کند». به اعتبار همین مدیریت مجال‌آفرین و فرصت‌ساز است که روزنامه گاردین 14 مهر 93 تصریح کرد «ایران و ثبات و امنیت آن یک استثنا در خاورمیانه آشوب زده است» و آذرماه همان سال روزنامه هافینگتون پست نوشت «واقعیت‌های خاورمیانه، تحلیل آیت‌الله خامنه ای درباره قدرت ایران و توهم آلوده بودن ارزیابی‌های اوباما را تأیید می‌کند. امروز نفوذ ایران در منطقه بسیار بیشتر از آمریکاست.» این خطای بزرگی است که تیم مذاکره کننده در لوزان و وین و قبل از آن تکلیف همه امتیازهایی را که باید بدهیم- از جمله درباره فردو، نطنز، اراک، بازرسی‌ها و... - روشن کرده باشند و تازه اکنون گفته شود که تکلیف لغو تحریم‌ها روشن نیست و مشغول مذاکره در وضعیت اختلاف هستیم! این اتفاق مانند آن است که به فرزند خود مبلغی پول بدهید که برود و مثلاً برای شما یک تلویزیون بخرد اما در عمل پول نقد را بدهد و بدون انجام مأموریت بازگردد.

اگر سخن آقای ظریف سخن درستی است که ما به آمریکا اعتماد نداریم، آنچه در عمل در حال وقوع است خلاف این اصل درست کلی است.امروز کسی شک ندارد که آمریکا در حال موش دواندن است. آمریکا بارها در حق ما و دیگران در وین، ژنو، نیویورک، اسلو و کمپ دیوید، خیانت و بدعهدی کرده است. سخن درست همان است که آقای روحانی گفت: «به کمپ اسلام و قرآن پناه ببرید؛ کمپ دیوید نمی‌تواند منجی شما باشد».

 

***************************************

روزنامه قدس **

پیام های اجلاس کمپ دیوید/ آرش خلیل خانه

اجلاس کمپ دیوید و خروجی آن نشان داد که ایالات متحده آمریکا آن گونه که وانمود می‌کند، از مسیر توافق جامع هسته‌ای با ایران به دنبال کم کردن از منازعه و چالش سیاسی و امنیتی با تهران نیست. ...

 

 

 

 

 

 

 

واشنگتن همچنان از این ایده حمایت می‌کند که تنها راه جلوگیری از دستیابی ایران به تسلیحات هسته‌ای و تأمین دراز مدت امنیت منطقه، به کارگیری دیپلماسی و گرفتن تضمینهای لازم برای جلوگیری از انحراف در برنامه هسته‌ای ایران است، اما همزمان به حمایت از سیاستها و اقدامهای نظامی و تنش زای متحدان عرب خود در منطقه هم ادامه می‌دهد و فراتر از آن به دنبال ایجاد سامانه‌های جدید اتحاد نظامی و اطلاعاتی با اعضای شورای همکاری خلیج فارس در منطقه است که تعادل امنیتی منطقه را به سود راهبردهای آمریکا هدایت کند. این سیاست از وجه دیگری اطمینان خاطر شرکای عرب آمریکا در منطقه خاورمیانه و بویژه خلیج فارس را هم تأمین خواهد کرد.

 

کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس به جز عمان، بشدت از توافق هسته‌ای در دست نگارش میان ایران و 6 قدرت جهانی ذیل هژمونی شورای امنیت نگران و عصبانی هستند و آن را نوعی خیانت آمریکا به خود پس از دهه ها خوش خدمتی تلقی می‌کنند.

 

از همین روست که عربستان سعودی و حاکمان جدید این کشور با تشدید جنگ افروزی در منطقه، به نحوی که سراسر هلال شیعی به تعبیر آنها را در بر گیرد، به این رخداد واکنش نشان داده‌اند. آنها مدام فریاد سر‌می‌دهند که ایران در حال افزایش نفوذ و هژمونی خود در منطقه و کشورهایی چون عراق، سوریه، لبنان و حتی یمن است و توافق سیاسی میان تهران و غرب که منجر به برداشته شدن تحریمها و کاهش حساسیتها و توجهات نسبت به ایران می‌شود، دست تهران را برای تمرکز بر این برنامه توسعه نفوذ باز می‌گذارد.

 

طبیعی است که ایالات متحده آمریکا از این سیاست و راهبرد اعراب تحت رهبری عربستان حمایت خواهد کرد، زیرا توافق هسته‌ای با ایران به معنای آشتی میان واشنگتن و تهران نیست، بلکه از سوی آمریکا یک روش کم هزینه‌تر و بلکه ممکن برای مهار ایران تلقی می‌شود؛ اما واقعیت دیگر آن است که سیاست ایالات متحده در خاورمیانه تطابق نسبی با راهبرد شورای همکاری و حکومت ریاض دارد، نه انطباق کامل.

 

از این رو باراک اوباما حاضر نیست به همه درخواستهای ریز و درشت متحدان پر هزینه و پرتوقع خود که مدام در حال بحران آفرینی و دردسر تراشی هستند، پاسخ مثبت بدهد و بویژه موقعیت توافق 
هسته ای با تهران را بر باد بدهد.

 از همین روست که اوباما در اجلاس کمپ دیوید، بر خلاف توقع و درخواست اعضای شورای همکاری خلیج فارس، عملاً از انعقاد یک پیمان امنیتی و نظامی با این کشورها خودداری کرد و تنها به اعلام تعهد کلامی نسبت به حمایت از تأمین امنیت این کشورها از سوی آمریکا بسنده کرد تا هم به نوعی از این حکام عرب دلجویی کرده و به آنها دلگرمی بدهد و هم زیر بار تعهدی مستند نرفته باشد که حساسیتهای امنیتی جدیدی در منطقه به طور آشکار ایجاد کند.

 البته همان طور که پیش‌بینی شده یا در حقیقت درز کرده بود، اوباما پیشنهادهای جذاب نظامی را به اعراب شورای همکاری ارایه داد که شامل فروش سامانه سپر دفاع موشکی خلیج فارس مجهز به موشکهای پیشرفته پاترویت و جنگ افزارهای جدید در قالب قرارداد‌های نظامی چند 10 میلیاردی است تا خاطر اعراب را از پر بودن انبارهای سلاحشان برای مقابله احتمالی با تهدید واهی ایران یا تداوم سیاستهای نظامی‌شان در منطقه علیه هلال شیعی را جمع کند.

 

این همه ماجرا نبود، چرا که در این نشست، مذاکرات جدی هم درباره عملیاتی کردن برنامه همکاری نزدیک و مستمر دستگاه‌های اطلاعاتی این کشورها با آمریکا و در نتیجه اسرائیل علیه ایران صورت گرفت.

 

علاوه بر این به درخواست اعراب، موضوع  تقویت عملیات مشترک و همکاری در جنگ علیه حکومت سوریه، تقویت جایگاه و موقعیت نیروهای سنی و ضد دولت در عراق و ساماندهی نیروهای سلفی و نزدیک به رئیس جمهور فراری یمن و حکومت عربستان برای ایجاد یک جنگ داخلی احتمالی در این کشور علیه حوثی‌ها در آینده نیز در کمپ دیوید مورد بحث و توافق قرار گرفته است.

 اما معنای تمام این وعده‌ها و هماهنگی ها این است که آمریکا بیش از وضع و حد جاری حاضر نیست برای حل مشکلات عربستان و ائتلافش داروغه گری کرده و مداخله مستقیم در منطقه داشته باشد.

 به بیان دیگر، آمریکا در کمپ دیوید به حاکمان شورای همکاری گفت که دنباله رو سیاستها و انتظارات آنها نیست، بلکه ما به ازای برخورداری از حمایت آمریکا، اعضای شورای همکاری هستند که باید مطیع واشنگتن باشند.

 کمپ دیوید البته یک پیام مهم دیگر هم برای دولتهای عربی داشت و آن اینکه چه بخواهند و چه نخواهند، باید به توافق احتمالی میان قدرتهای جهانی و ایران تن بدهند.

 با این حال همان طور که گفته شد، نشست کمپ دیوید آبستن تحولات و نظامهای جدید امنیتی و اطلاعاتی در منطقه خواهد بود که چالش برانگیز ترین و تحریک کننده ترین آن سامانه سپر دفاع موشکی خلیج فارس است و در کل باید گفت، این نشست سرآغاز نوعی بازسازی و در عین حال اصلاح در روابط نظامی و اطلاعاتی آمریکا با اعراب منطقه و در مسیر مقابله با ایران تلقی می‌شود.

***************************************

روزنامه جمهوری اسلامی**

صل رقابت را خدشه‌دار نکنید

بسم‌الله الرحمن الرحیم

همان گونه که برخی کارشناسان پیش‌بینی می‌کردند، تعیین نرخ سود سپرده‌ها و تسهیلات توسط شورای پول و اعتبار و ابلاغ این نرخها به بانک‌ها، پایان چندین ماه بی‌نظمی نبود بلکه آغازی شد برای اختلاف‌نظرهای جدید، اختلافاتی که تا حدود زیادی بیانگر مشکلات ساختاری اقتصاد و نظام بانکی کشور است.

دور تازه اختلافات با درخواست مدیران عامل برخی بانک‌های بزرگ دولتی از بانک مرکزی برای رسیدگی به نرخ‌های اعلام شده توسط بانک‌های خصوصی آغاز شد که اعداد بسیار بالایی را برای سپرده‌های کوتاه مدت زیر یک سال تعیین کرده‌اند. مدیران بانک‌های دولتی معتقدند واگذاری تعیین نرخ سود سپرده‌های زیر یک سال به بانک‌ها به ایجاد هرج و مرج و اعلام سودهای پرریسک منجر خواهد شد چنانکه اکنون نیز مشاهده می‌شود برخی بانک‌ها برای سپرده‌های خود سودهای عجیبی از قبیل75/19 درصد اعلام کرده‌اند.

درخواست بانک‌های دولتی و هشدار مستتر در آن در نگاه نخست بسیار درست و بجا به نظر می‌رسد، نرخ‌هایی که برخی بانک‌ها برای سپرده‌‌های زیر یک سال اعلام کرده‌اند قطعاً غیرمنطقی و تنها برای جلب سپرده‌های بیشتر و احتمالاً بدون در نظر گرفتن احتمال تحقق سود اعلام شده است و این امکان وجود دارد که بانک برای نزدیک شدن به سود اعلامی وارد فعالیت‌ها و شراکت در طرح‌های پرریسک شود.

از این رو تردیدی وجود ندارد که نهادهای ناظر به ویژه بانک مرکزی به عنوان مقام ارشد حاکمیتی که مسئولیت نظارت بر شبکه پولی کشور را برعهده دارد، از بانک‌هایی که نرخ‌های سود بالا و عجیب اعلام کرده‌اند، توضیح بخواهد و در صورت ضرورت نسبت به اصلاح این نرخ‌ها تذکرات لازم را بدهد. در عین حال، باید به این نکته مهم نیز توجه داشت که یکی از اصول اساسی و شروط کلیدی برای اصلاح محیط کسب و کار در تمامی حوزه و فعالیت‌های بانکی، حفظ اصول رقابت است. به عبارت دیگر در عین اعمال نظارت بر رفتارهای بنگاه‌های اقتصادی نباید اجازه داد اصل مهم رقابت در محیط کسب و کار خدشه‌دار شود.

از این منظر درخواست بانک‌های دولتی از شورای پول و اعتبار برای تعیین نرخ سود سپرده‌های زیر یک سال خواسته‌های در چارچوب از بین بردن شرایط ابتدایی رقابت در شبکه بانکی است. بد نیست آن دسته از مدیرانی که خواستار تعیین نرخ برای سپرده‌های کمتر از یک سال توسط شورای پول و اعتبار هستند به این پرسش پاسخ دهند که درصورت تحقق این خواسته، وضعیت با سال‌های گذشته که نرخ‌ها به صورت دستوری تعیین و ابلاغ می‌شد، چه تفاوتی خواهد کرد؟ درصورت تعیین نرخ تمام سپرده‌ها چه فضایی برای رقابت بانک‌ها باقی می‌ماند؟ آیا غیر از این است که در آن صورت دیگر نیازی به وجود بانک‌های مختلف نخواهد بود و می‌توان تمامی بانک‌ها را شعب یک بانک تصور کرد؟

تجربه حوزه‌هایی مانند خودروسازی در اقتصاد کشور به عنوان یک نمونه شکست خورده از منظر رقابت پیش روی ما است. همگان می‌دانند که حمایت‌های نادرست براساس تحلیل‌های اشتباه از صنعت خودروسازی هیچگاه اجازه نداد بنگاه‌های فعال در این حوزه به جایگاهی برسند که محصولات آنها رضایت مشتریان را به دنبال داشته باشد.

واقعیت این است که برنده اصلی رقابت تولید کنندگان، مشتری است. هدف اصلی نهادهای ناظر حاکمیتی نیز در حوزه‌ای باید حفظ حقوق مصرف کنندگان باشد. بنابر این باید از هر اقدامی که به اصل رقابت خدشه وارد می‌کند، پرهیز کرد. چرا که تنها در این صورت می‌توان نسبت به حفظ حقوق مشتری امیدوار بود. تحقق چنین شرایطی قطعاً در ابتدا دشوار است خصوصاً در کشوری مانند ایران که اقتصادی به غایت دولتی و ضد رقابتی دارد.

با این حال، نباید تردید کرد که درصورت پافشاری بر اصل رقابت، بانک‌هایی که به علل گوناگون هزینه بالایی برای تامین پول به سیستم تحمیل می‌کنند ناگزیر از اصلاح روش‌های خود خواهند بود.

بانک‌های دولتی در ایران به علت برخورداری از حمایت‌های پیدا و پنهان هیچگاه نتوانسته‌اند اصول بهره‌وری را واقعاً در ساختار خود پیدا کنند و هزینه تامین منابع یا به عبارت دیگر قیمت تمام شده پول در آنها بسیار بالا است.

بنابر این، باید اجازه داد در یک فضای رقابتی، بانک‌ها به رقابت با یکدیگر بپردازند تا بانک‌های غیربهره‌ور، قیمت پول را پائین بیاورند. تنها در این صورت است که می‌توان امید داشت تسهیلات با نرخ‌های پایین‌تر و آسان‌تر به دست متقاضیان برسد.

***************************************

روزنامه خراسان**

زير پوست مذاکرات چه مي گذرد؟/اميرحسين يزدان پناه

در فاصله ۶ هفته مانده به پايان زماني که ممکن است ميان ايران و ۱+۵ توافق هسته اي جامعي به دست بيايد، عرصه ظاهري مذاکرات مانند ۲۰ ماه گذشته است (شهريور ۹۲ تا ارديبهشت ۹۴). اما شواهد نشان مي دهد که زير پوست مذاکرات هسته اي اتفاقات ديگري در جريان است. اظهارنظرها، به خصوص لحن مقامات رسمي ايران، اعم از تيم مذاکره کننده و نيز شخصيت هاي مرتبط با روند مذاکرات که تاکنون جزئيات مذاکرات را نشر نمي دادند، نشان مي دهد که در هفته پاياني که گمان مي رود به يک توافق هسته اي منجر شود، طرف مقابل به خصوص آمريکايي ها، مدام در حال تغيير خواسته ها و مواضع خود هستند و در تازه ترين و البته تعجب برانگيزترين اتفاقات،آن ها حتي از فکت شيتي که ساعاتي پس از بيانيه لوزان منتشر کردند نيز عبور کرده و برخي تفاهمات و توافقات مذاکرات ۹ روزه لوزان در فروردين ماه را قبول ندارند. به گفته علي اکبر ولايتي که از نزديک جزئيات مذاکرات را رصد مي کند، آمريکايي ها در موضوعات مربوط به «فردو» و نيز «قطعنامه هاي شوراي امنيت» حتي توافقات يک ماه پيش را نيز نقض کرده و حالا انتظارات تازه اي روي ميز مذاکره گذاشته اند.

 از منظر آشکار شدن چهره واقعي طرف هاي مقابل، به خصوص آمريکايي ها، مذاکراتي که از مهر ۹۲ آغاز شد را مي توان به ۳ دوره تقسيم کرد.

 ۱ - از خرداد ۹۲ که دکتر روحاني رئيس جمهور منتخب مردم ايران شد تا ۳ آذر همان سال که توافق اوليه در ژنو سوئيس به دست آمد. ۲ - از زمان دستيابي به توافق ژنو در آذر ۹۲ تا اعلان بيانيه لوزان در ۱۳ فروردين ۹۴ که خود شامل ۲ مرحله تمديد توافق ژنو است (در تيرماه و آذرماه ۹۳). ۳ - از زمان بيانيه لوزان در فروردين ۹۳ تاکنون که مذاکرات دارد به روزهاي پاياني خود نزديک مي شود. اگر چه مي توان اين تقسيم بندي را مبتني بر شاخص هاي ديگر انجام داد و به طبقه بندي هاي متفاوتي هم دست يافت اما آن چه اين ۳ دوره را از هم متمايز مي کند، نوع رفتار آمريکايي هاست. در دوران اول آن چه در خبرهاي رسمي و غيررسمي نمودار مي شد، اين موضوع بود که آمريکايي ها از طريق نامه نگاري و پيام هاي متعدد در دولت دهم به دنبال مذاکره مستقيم هستند و حتي يکي دو جلسه اين مذاکرات نيز در عمان برگزار شد. البته در دولت تازه روي کار آمده يازدهم نيز با برخي وعده ها و اظهارنظرها، نوعي خوش بيني به روند مذاکرات به جامعه تزريق مي شد که نتيجه آن دربازگشت تيم هسته اي از نيويورک آشکار شد و تا توافق ژنو نيز ادامه داشت و هر چند برخي مقام هاي دولتي در روزهاي ابتداي توافق ژنو از ترک برداشتن ساختمان تحريم ها سخن به ميان مي آوردند اما اين توافق در عمل و به گفته برخي مقامات ديگر دولت به برداشته شدن هيچ تحريمي منجر نشد.(۱)

 در دوره دوم (توافق ژنو تا بيانيه لوزان) شرايط کمي واقعي تر شد. چند روز پس از توافق ژنو، هم اتحاديه اروپا و هم آمريکايي ها تحريم هاي گسترده جديدي عليه ايران وضع کردند که اين موضوع خلاف تعهدات صريح آن ها در توافق بود. (۲) در اين دوره، برخلاف نص صريح توافق ژنو که قرار بود مذاکرات در فضاي «حسن نيت» ادامه يابد، آمريکايي ها عملاً بيش از گذشته ميدان دار تهديد و فشار بيشتر به ايران شدند. در همين دوره بود که آمريکايي ها با زياده خواهي هاي خود در آخرين لحظات مذاکرات وين در آذر ۱۳۹۳، مانع از توافق نهايي شدند و مذاکرات براي ۷ ماه ديگر تمديد شد. همين تهديد و فشارها نيز تيم مذاکره کننده را به پاسخ هاي قاطع تر نسبت به دوره اول، در مقابل آمريکايي ها وادار کرد.

 در دوره سوم ( از ۱۳ فروردين ۹۴ به بعد) اما به نظر مي رسد همه چيز دارد با سرعت بيشتري پيش مي رود. زمان چنداني تا پايان مدتي که بايد دو طرف به توافق برسند باقي نمانده و در اين شرايط آمريکايي ها نيز در چند نوبت نقض توافقات قبلي کرده يا به گفته صالحي و ولايتي، «دبه درآورده اند.» به نظر مي رسد اين روند از دو بعد قابل بررسي است. نخست اين که هر چه به زمان نهايي مذاکرات نزديک مي شويم، آمريکايي ها با تناقضات متعدد در توافقات قبلي و حرف هاي جديد چهره واقعي خود را بيشتر نشان مي دهند. بعد دوم نيز اين که، در هفته ها و روزهاي پاياني مذاکرات، آن ها به قصد کسب امتيازات بيشتر و نيز عقب نشيني بيشتر ايران، از حداکثر فشار و تهديد خود بهره مي برند.

 بنابراين در شرايط کنوني اگر قرار است «توافق خوبي» حاصل شود که تيم مذاکره کننده بتواند از آن دفاع کرده و از منظر مقامات ارشد کشور و نيز افکار عمومي قابل اجرا باشد، به نظر مي رسد تيم هسته اي بايد ۲ نکته مهم را مدنظر داشته باشد.

 اول: اين که تيم هسته اي همچون گذشته خطوط قرمز ملت ايران را مدنظر داشته باشد و تحت هيچ شرايطي و با هيچ تفسير و وعده حريف، از خطوط قرمز عقب نشيني نکند.

 دوم: اين که تيم هسته اي و مقامات اجرايي کشورمان مقهور تهديدها و فشارهاي آمريکا نشوند و هرگز اين طور تصور نکنند که مواضع تند در مقابل تهديدها و فشارهاي طرف مقابل به مذاکرات لطمه مي زند. تجربه ۳۷ سال گذشته ثابت کرده که در مذاکرات حساسي مانند آن چه امروز در جريان است اگر در برابر تهديدها، مقابله صريح و قاطع نداشته باشيم، طرف مقابل به تصور ضعف ايران، برزياده خواهي ها و تهديدها و فشارهاي خود خواهد افزود و هيچ حد و مرزي در اين باره قائل نخواهد بود و در اين شرايط، نه تنها نمي توان انتظار «توافق خوب» داشت که بايد منتظر شکست مذاکرات نيز بود. مسلماً دراين مسير، ملت ايران که همين خطوط قرمز و دستاوردهاي هسته اي، ثمره ايستادگي و مقاومت آنان است، مقابل زياده خواهي ها و دورويي سياسي آمريکا، پشتيبان تيم هسته اي خواهند بود تا بتوان به «توافق خوب» دست يافت.

 ارجاعات:

 ۱ - رجوع کنيد به اظهارات مرتضي بانک در گفت وگو با ايسنا که گفت: «هيچ تحريمي از کشور برداشته نشده است.» و نيز اذعان بيژن زنگنه وزير نفت در نشست خبري ۲۵ فروردين ۹۴ که تصريح کرد: «بند مربوط به وصول درآمد نفتي و بيمه نفتکش ها در توافق ژنو عملياتي نشده است».

 ۲ - درباره تحريم هاي جديدي که پس از توافق ژنو عليه ايران اعمال شد مي توانيد گزارش روزنامه خراسان با عنوان «۵۵ مورد تحريم پس از توافق ژنو توسط آمريکا» در تاريخ ۲۵ مرداد ۱۳۹۳ را بخوانيد.

***************************************

روزنامه ایران**

سیاست دلجویی امریکا مقابل اعراب/محمد مهدی مظاهری

 رئیس جمهوری ایالات متحده از شش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس دعوت کرد برای شرکت در یک نشست مشترک و گفت‌و‌گو درباره مسائل مهم منطقه‌ای، از جمله توافق هسته‌ای با ایران و نیز نقش تهران در برخی تحولات منطقه‌ای به  امریکا سفر کنند. کاخ سفید پیشتر بر همکاری‌ امنیتی بین امریکا و اعضای شورای همکاری خلیج فارس تأکید کرده و گفته بود هدف از دعوت سران کشورهای عرب حوزه خلیج فارس برای شرکت در نشست مشترک با باراک اوباما این است که به آنها اطمینان داده شود واشنگتن نگرانی‌های این کشورها را نادیده نخواهد گرفت و به تأمین امنیت آنها متعهد است. ولیعهد عربستان، امیر کویت، امیر قطر، معاون نخست وزیر عمان، ولیعهد بحرین و ولیعهد امارات متحده عربی در این نشست حضور داشتند. برخی غیبت سران عربستان، بحرین و امارات در نشست کمپ دیوید را نشانه ناخشنودی آنها از رویکرد واشنگتن در برابر ایران می‌دانند. در چنین شرایطی به نظر می‌رسد نشست کمپ دیوید اهداف مختلفی را دنبال کرده و دارای آثار و پیامدهای متعددی برای منطقه خاورمیانه و خلیج فارس بود:

1. چنان که از موضعگیری کشورهای شرکت کننده در کمپ دیوید برمی‌آید، برنامه هسته‌ای ایران و ترس و جلوگیری  از قدرت‌یابی و نفوذ منطقه‌ای آن یکی از مسائل اصلی این نشست است. دولت اوباما به دلیل تلاش برای توافق هسته‌ای با ایران تحت فشار بوده و همواره مورد این انتقاد قرار می‌گیرد که با انجام این توافق و رفع تحریم‌ها علیه ایران  به قدرت‌یابی مجدد ایران در منطقه کمک کرده است. بنابراین اوباما می‌کوشد ضمن پافشاری بر حفظ توافق هسته‌ای با ایران، نگرانی‌های امنیتی- نظامی کشورهای عرب منطقه را نیز برطرف کند. بنابراین اوباما صراحتاً اعلام کرده که می‌خواهد پرونده هسته‌ای ایران را از موضع امریکا در خصوص افزایش نفوذ ایران در منطقه جدا کند. از این طریق اوباما می‌کوشد ضمن گشودن راه‌های جدید برای تداوم حضور امریکا در منطقه و  حل و فصل مسائل خاورمیانه در دوران ریاست جمهوری خویش، نظر مثبت همکاران منطقه‌ای دیرینه کشورش را نیز جلب کند.

2. همچنان که تجربه نشان داده و جمهوری اسلامی ایران نیز  بارها تأکید کرده است؛ اتخاذ راه حل‌های غیر منطقه‌ای برای مشکلات و اختلافات منطقه‌ای و باز کردن پای قدرت‌های بزرگ در منطقه برای تأمین سیستم امنیت منطقه‌ای نتیجه معکوس به دنبال خواهد داشت و نا امنی و اختلافات منطقه‌ای را تشدید خواهد کرد.

3.  تشدید اختلافات درون منطقه‌ای در حوزه خلیج  فارس دارای عواقب سوء و خطرناکی است که تقویت اسرائیل و افزایش حوزه نفوذ آن، تخصیص بخش عمده بودجه کشورهای منطقه به مسائل نظامی- امنیتی و کاهش سطح توسعه اجتماعی و رفاهی آنها، افزایش اعتراضات و خیزش‌های مردمی به دلیل سوء مدیریت سیاسی و اقتصادی و بی توجهی به خواسته‌های مردمی و نهایتاً تقویت و پیشروی هر چه بیشتر گروه‌های تندرو و افراطی همچون داعش در گیرودار اختلافات کشورهای منطقه و استفاده ابزاری از این گروه‌ها برای خنثی‌سازی قدرت کشورهای دیگر، برخی از این  عواقب سوء خواهد بود.

4. نظامی شدن منطقه خلیج فارس و کمرنگ شدن تبادلات فرهنگی و اقتصادی بین کشورهای منطقه می‌تواند از دیگر پیامدهای این نشست باشد. بیانیه پایانی نشست کمپ دیوید بر روابط راهبردی میان امریکا و شورای همکاری خلیج فارس و افزایش همکاری میان آنها در زمینه‌های نظامی و دفاعی تأکید می‌کند. بر اساس این بیانیه امریکا به تأمین امنیت کشورهای شورای همکاری خلیج فارس پایبند بوده و به هرگونه تجاوز به این کشورها پاسخ می‌دهد. در چنین شرایطی به نظر می‌رسد همکاری‌های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی بین کشورهای منطقه مورد بی‌توجهی قرار گرفته و جای خود را به رقابت‌های تسلیحاتی داده است.

  با این وجود اذعان امیر قطر که در پایان نشست کمپ دیوید به‌نیابت از کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس اعلام کرده است که «همه کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس از توافق هسته‌ای با ایران استقبال می‌کنند»، نشان دهنده این نکته مثبت نیز هست که دولت امریکا می‌کوشد کشورهای منطقه را متقاعد کند که این توافق به نفع صلح و ثبات در منطقه بوده و خطری را متوجه آنها نخواهد کرد. نتیجه چنین وضعیتی در بلند مدت پذیرش ایران هسته‌ای و مقتدر در خاورمیانه و خلیج فارس و حرکت تدریجی کشورهای منطقه به سمت تعامل و گفت‌و‌گو خواهد بود.

***************************************

روزنامه جام جم **

مصرف‌گرایی چالش اقتصاد مقاومتی/ حمید رضا فولادگر

 با این‌که در بیشتر سیاست‌های ابلاغی رهبر معظم انقلاب در سال‌های اخیر، اصلاح الگوی مصرف جایگاه ویژه‌ای دارد، اما هنوز دولت ها نتوانسته‌اند اقدامات موثری در این امر انجام دهند.

این‌چنین است که براساس آمارهای موجود حدود 25 درصد واردات کشور به کالاهای مصرفی اختصاص دارد. البته بخشی از اینها که کالاهای مصرفی ضروری است، اما بخش بزرگی از آن کالاهایی است که انسان از شنیدن نام آن انگشت تعجب بر دهان می‌گزد. مانند لوازم آرایش یا آدامس و غذای حیوانات و امثالهم. نکته تاسفبارتری که باید به این امر اضافه کرد، این است که برخی از این کالاها در حالی وارد کشور می‌شود که مشابه آن در داخل تولید می‌شود. البته ممکن است نوساناتی در کیفیت آن مشاهده شود، اما به هر حال تولیدکنندگان داخلی به مرزی از کمیت و کیفیت تولیدات آن دست یافته‌اند و لذا واردات آن واقعا غیرضروری است. اما باز شاهدیم حتی برخی دستگاه‌های دولتی مایل نیستند از تولیدکنندگان داخلی خرید کنند و ترجیح می‌دهند آنچه را نیاز دارند وارد کنند و برای آن دلایل مختلفی نیز می‌تراشند.

روشن است یک چنین حجم وسیعی از واردات که فعلا فاقد مدیریت موثر است، باعث رواج مصرف‌گرایی، لوکس‌گرایی و ترویج الگوهای مصرفی غربی می‌شود که جز بلعیدن بودجه خانوار و تشویق به خریدهایی که اصولا چندان نیازی به آن ندارند، می‌شود.

این امر همچنین باعث تغییر نگاه نسل جوان به نیازهایش شده و خانوار تحت‌فشار قرار می‌گیرد که به‌جای صرف بودجه‌اش در مسیر رشد و بالندگی آینده، دائما و به هر قیمت دنبال خرید کالاهای لوکس وارداتی باشد.

این‌چنین است که باید به دولت به‌طور جدی‌ تذکر داد که برای کنترل تب مصرف‌گرایی که پمپاژ آن نبود مدیریت واردات است، فکری کند. البته مقصود این نیست که درهای کشور را ببندیم و چیزی وارد نکنیم و اصول اقتصاد مقاومتی نیز چنین چیزی را نمی‌خواهد، بلکه هدف این است که یک توازن منطقی بین واردات و تولید ملی ایجاد شود به طوری که کالاهای تولید ایران که تطبیق بیشتری با الگوی ملی کشور و خانوارها دارد، سهم عمده سبد مصرفی را اشغال کند. در این راستا دولت باید به رشد بهره‌وری و رفع موانع پیش پای تولید توجه ویژه کرده و در عین حال با فرهنگ‌سازی، اقبال خانوارها بخصوص جوانان را به مصرف کالاهای ایرانی جلب کند تا هم جلوی تهاجم فرهنگی که اکنون از طریق پدیده مدگرایی و برندگرایی در حال پیشرفت است، گرفته شود و هم اقتصاد کشور و بخش مولد آن به یک بالندگی که شایسته آن است، دست یابد. بجد و به عنوان کسی که در متن کار هستم، هشدار می‌دهم در صورت کم‌کاری دولت در این خصوص، مصرف‌گرایی بزودی نه تنها چالشی برای تحقق اقتصاد مقاومتی بلکه به چالشی برای کل اقتصاد کشور تبدیل خواهد شد.

***************************************

روزنامه وطن امروز **

دیپلماسی نمایشیآخرین ترفند/مجتبی اصغری

چارچوب و روند مذاکرات نشان از آن دارد که هیچ «توافقی» در نهایت قابل حصول نیست و چنین هدفی از ابتدا هم در دستور کار آمریکایی‌ها نبوده است بلکه اوباما تلاش می‌کند تنها سلاح جدی باقیمانده از آمریکای ابرقدرت را در پروسه دیپلماسی سخت و فشرده با ایران کلاسه کند و رویکرد وامانده کیسینجری را مجددا بر رویه پیروز دوره قدرت برژینسکی برتری دهد. با این تفاوت که این بار خود برژینسکی نیز با درک شرایط «افول قدرت آمریکا» از هواداران رویه «دیپلماسی نمایشی استراتژیک» است. این موضوعی است که در گزارش اندیشکده هادسن، با اشاره به «توافق نکردن بر سر هیچ» در لوزان و در عین حال «تاریخی خواندن» مذاکراتی که در نهایت حتی یک «فکت‌شیت یکسان» نیز از آن بیرون نیامد، مورد توجه واقع شده است. این دگردیسی آمریکا در مسیر افول است که کلانتر هفت‌تیرکش روانی را به لاک‌پشتی عاقل اما با عمری طولانی تبدیل خواهد کرد. هرچند دیپلماسی آمریکایی نشان از آن دارد که آمریکا برای بروز چنین شخصیتی از خود بسیار ناپخته است و کماکان تلاش می‌کند میان دوگانه «دکتر جکیل و آقای هاید» دوران‌سازی کند. نمونه بارز رویه مذکور را می‌توان در چند پرده به تماشا نشست.

1- «زیاده‌خواهی سیری‌ناپذیر» آمریکایی‌ها در مسیر مذاکرات هسته‌ای با ایران

2- تهدید مکرر ایران به جنگ و گزینه‌های روی میز ابرقدرتی در مسیر مذاکره

3- تلاش برای جنگ‌افروزی مکرر در جهان و درگیر کردن سایر قدرت‌ها

4- حرکت برای حل بحران ذاتی اسرائیل از مسیر فرعی

 تناقض 2 مورد اول با یک دیپلماسی آشکار مصلحت‌اندیش، توسط رهبر انقلاب مورد کنکاش قرار گرفته است. در حقیقت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای با کلید واژه «مذاکره زیر اسلحه» و «شبح تهدید» تناقضات آشکار و حماقت‌آمیز «نمایش تغییر رویه آمریکا» را به رخ کشیدند و تذبذب ساختاری نظام چندگانه و غیرمتمرکز آمریکایی- صهیونیستی را در مقابل عقلا و سیاسیون جهانی به چالش کشیدند. این دقیقا خلاف رویه یکپارچه سیاسی ایران اسلامی است که در طول همه سال‌های گذشته از تغییر مواضع و اصول در فضای جهانی خودداری کرده و به واسطه اصول ذاتی نظام ولایت فقیه، وحدت مواضع را به نمایش گذاشته است. به این ترتیب پیش‌بینی می‌شود خود ادامه مسیر مذاکرات فارغ از نتایج قابل پیش‌بینی آن، به تضعیف خودبه‌خودی دیپلماسی آمریکایی در کنار رویه جنگ‌افروزی آن منجر شود و برخلاف آنچه سیاستمداران نئولیبرال پشت پرده مصلحت‌ساز در آمریکا گمان می‌کنند، افول آمریکا را سرعتی بیش از پیش بخشیده و به فراگیری نظم مورد علاقه ایرانی- اسلامی در منطقه بینجامد.

مورد سوم در نظم‌ستیزی ذاتی عامل «جنگ‌افروزی» در جهان قابل تفسیر است. «جنگ» به این علت همیشه آخرین ابزار سیاسیون برای ایجاد تغییرات دلخواه محسوب می‌شود که ذاتا «بی‌نظمی» می‌آفریند و قوی‌ترین و هوشیار‌ترین حکومت‌ها نیز در برابر یک «بی‌نظمی پیشرونده» می‌توانند به سادگی به علت «غیرقابل پیش‌بینی بودن» دامنه‌های رشد آن، زمینگیر شوند. این اصلی پذیرفته‌شده در روابط بین‌الملل است که بی‌نظمی را همچون شکلی تبدیل‌شونده از انرژی منفی، سرانجام به آفریننده آن بازمی‌گرداند. علاوه بر اینکه ادامه‌دار بودن بحران چندساله داعش به‌عنوان فرزند نامشروع آمریکا در منطقه و حوادث اوکراین و یمن، همچون زلزله‌ای که هر چه زمان آن طولانی‌تر می‌شود از قدرت تخریب بیشتری نیز برخوردار می‌شود، بر شدت ویرانگری و تبعات سیاسی تصمیم‌سازی‌های غلط جنگ‌افروزانه دیپلماسی آمریکایی- صهیونیستی خواهد افزود.

مورد چهارم اشاره به پلیتیک جدید آمریکا برای «امن ساختن اسرائیل» برای یهودیان مهاجر دارد. پیش از این گفته بودیم اوباما در دوره اخیر با رای 70 درصدی یهودیان افراطی آمریکا و زیر سایه شعار «اوباما، آخرین منجی یهود» به کرسی ریاست‌جمهوری آمریکا تکیه زد. از ابتدا هم بنا بر این بود که اوباما به شیوه‌ای جدید «بحران اعراب و اسرائیل» را حل و فصل کند.

 

خوشبینانه‌ترین شکل این ماجرا می‌توانست در از سر گیری گفت‌وگوهای صلح و انعقاد پیمان کمپ دیویدی دیگر بروز یابد. هر چند اوباما خیلی زود متوجه اوضاع بحرانی جامعه درونی صهیونیست‌ها شد. نتانیاهو در شرایطی نبود که بتواند در برابر جامعه دو قطبی صهیونیست‌ها رأی به «عقب‌نشینی اصولی» درونی بدهد، چرا که چنین موقعیت‌سازی می‌توانست به قدرت گرفتن حداکثری قطبی منجر شود که براساس تجربه 60 ساله زندگی در خاک دیگران، به این نتیجه رسیده‌اند که تشکیل «اسرائیل» از ابتدا سیاستی غیرقابل دفاع و شکست‌آفرین بوده است. اینها همان گروه میلیونی هستند که در سایت اتحادیه اروپایی درخواست مهاجرت از سرزمین‌های اشغالی را به صورت رسمی پر کرده و نتانیاهو تنها با نمایش «پیروزی نزدیک است» می‌تواند از جدا شدن قطعی آنها از جامعه اسرائیلی جلوگیری کند. علت رای آوردن مجدد نتانیاهو در انتخابات اخیر اسرائیل نیز همین در پیش گرفتن سیاست «امید» بود. در غیر این صورت نتانیاهو یا باید نابودی اسرائیل از درون را تسریع کند یا سرنوشتی مشابه «اسحاق رابین» را به جرم «صلح با اعراب» برگزیند.

نتیجه این شد که اوباما با درک مشکلات درونی اسرائیل و نتانیاهو با در پیش گرفتن سیاستی دوگانه، در عین در پیش گرفتن مذاکرات ایران و آمریکا با هدف «امن‌تر کردن اسرائیل» به‌عنوان نمایشی در ظاهر عاقلانه و ضدجنگ، مسیر ایجاد جنگ‌های نیابتی گسترده میان جبهه‌های مختلف مسلمانان را دنبال کنند. در حالی که اوباما حقیقتا در باطن از نتیجه نهایی چنین سیاستی مطمئن نیست اما خوب می‌داند مسیر دیگری برای «نجات اسرائیل» وجود ندارد و این «آخرین ترفند» است. قرینه گفتمانی این تحلیل را می‌توان در اخبار رسانه‌های صهیونیستی در روزهای اخیر جست‌وجو کرد که تاکید دارند به واسطه «گفت‌وگوهای ایران و آمریکا» و «جنگ نیابتی داعش و عربستان با مسلمانان» از همیشه «بی‌دشمن‌تر» هستند و «احساس امنیت» می‌کنند. هر چند- همان طور که گفته شد- بنا به دلایل علمی و سیاسی، این آرامش پیش از توفان است و فشار بر منطقه همراه با ایجاد بی‌نظمی روزافزون از ظرفیت‌های ویژه‌ای برخوردار است که انگلیس را حتی بیش از آمریکا نگران کرده است.

در چنین شرایطی همانطور که پیش از این بارها گفته‌ایم تمرکز بر این موضوع که آمریکا به «تغییر رویه‌ای مثبت» در سیاست‌های فرامنطقه‌ای خویش روی آورده و به فرض «ایران» را به‌عنوان «شریک استراتژیک» آینده خویش برگزیده حقیقتا حماقت‌آمیز است. آمریکا راه دیگری برای لجام زدن به ایران در مسیر جهانی ندارد و خوب می‌داند اسرائیل در هر حال در پایش نوار زمان، ناامن‌تر می‌شود. کما اینکه آمریکا در مسیر «تحریم‌های فلج‌کننده» ایران، در طول زمان شکست خورد و فضای جهانی را در ادامه ساختار تحریم‌ها بسیار نامطمئن و شکننده ارزیابی می‌کند. در حقیقت آمریکا به دنبال کامل کردن یک نمایش دیپلماسی مصلحت‌اندیشانه با ایران است و به «توافق» نمی‌اندیشد. دیپلماسی‌ای که در میانه راه از اهداف خود دور شده و به واسطه بروز برخی ظرفیت‌های پیش‌بینی نشده از تیم مذاکره‌کننده ایرانی، ناگهان به سمت طرح‌های محدود‌کننده «قدرت نظامی ایران» با درخواست «بازرسی از مراکز نظامی» شیفت پیدا کرده است. راز تحریک مکرر تقاضای جمهوری‌خواهان از «توافق نهایی» نیز در همین موضوع است. قطعا حصول چنین اهداف بلند‌پروازانه‌ای در دستور کار آمریکایی‌هایی که تنها خواسته اساسی‌شان از مذاکرات، نمایش شوی یک «دیپلماسی موفق» در کنار «جنگ‌افروزی‌ها»ی مدل دوره ابرقدرتی است، نبوده بلکه این کم استقامتی و ضعف درونی دولت یازدهم است که به آمریکا پالس‌های ویژه‌ای فرستاده و دندان طمع آنها را تحریک کرده است. راز تاکید مکرر رهبر حکیم انقلاب بر تکیه بر توان داخلی و قرار ندادن هیچ تخم‌مرغ آرزومندی در سبد توافق نهایی در همین دوراندیشی است که قویا مصر است «هیچ توافقی در کار نخواهد بود».

 

***************************************

 روزنامه رسالت**

خلأ کادرهاي جوان در سپهر سياست ورزي رقيب/ حامد حاجي‌حيدري

قضيه زماني، طراحان تبليغاتي در انتخابات سال هفتاد و شش، با شعار «جوانان را باور کنيم» به قدرت نزديک شدند، ولي امروز، همان‌ها به حکمراني ‏پيرها و خيلي پيرها رأي داده‌اند. اما، يک سرود تبليغاتي در انتخابات هشتاد و چهار، مي‌گفت که مسن‌ها در جامعه‌اي به شدت جوان، مانند ‏جامعه ما، چه نيک است که «مجمع و شورا بگيرن»، و قلمروهاي عملياتي را به جوانان واگذارند. چقدر به نظر مي‌رسد که انتخابات پارلماني94، مستعد شعار «جوانان را باور کنيم» باشد، چرا که مردم، عميقاً خواهان دميدن روح تازه‌اي به سياست هستند، شايد براي حل دشواري‌هاي ‏قديمي که نياز به شجاعت سياسي هست، فکري و کاري شود. بسياري يادشان نرفته است، که ابداعات جوانان ما را در مسائل انقلاب و جنگ ‏‏«نجات» داد.‏ با عدم فعاليت حياتي گروه‌ها و انجمن‌هاي سياسي نيرومند، گروه کوچکي از نخبگان سياسي در نياوران، تمايل خود را محرز نموده‌اند، تا ميزان ‏غير معمولي از قدرت را ‏تقاضا کنند، و آن را با روند پيچيده‌اي به دست هم آورده‌اند.

خب؛ براي کشور بزرگي مانند ايران، در شرايط ‏جهاني، منطقه‌اي و محلي بي‌سابقه، انحصار قدرت در دست گروه معدود از مديران اقتصادي پير و قديمي، نا برازنده است.‏ بسياري از متخصصان و احتمالاً بيشتر مردم، از ‏هزينه‌هاي سنگين اين دگرگوني‌ها و انحصار آگاه نيستند‏‎‏. نکته مهم آن است که اين روند باعث ‏تغيير نگرش‌ها در اداره کشور مي‌شود و اين، از سوء تدبيرهايي که هم اکنون به دليل انحصار فکري کلوپ نياوران جريان دارد، خطرناک‌تر است. ‏اين که يک گروه نخبه انحصاري و اغلب هم غير پاسخگو، و حتي بدون ارائه برنامه‌اي به مردم و پارلمان، به هر تقدير منويات خود را پيش ببرد، و ‏حتي پنهان نکند که آماده فتح نامتعارف پارلمان، در جريان انتخابات 94هستند؛ خب؛ اين معنا و مفهوم تاريخي ‏هولناکي دارد.‏

 کاوش در ريشه‌هاي قضيه...‏

 تز ‏1.‏

 در شرايطي که به نظر نمي‌رسد نخبگان نياوراني توجه بايسته‌اي به مسائل جامعه و بويژه جوانان بورزند، آن‌ها سعي مي‌کنند که کارگران و ‏معلمان و قوميت‌ها را براي ناآرامي تحريک کنند، و اين، بويژه از آن روست که آن‌ها به لحاظ فني توش و توان قابل ذکري عرضه نداشته‌اند و ‏مي‌خواهند با شلوغ کردن بازار، اين ناتواني را بپوشانند. آن‌ها به جاي رفع مشکلات کارگران و معلمان، آن‌ها را به ناآرامي تشويق مي‌کنند، و اين ‏از عجايب است که دولت اصلاحات و دولت اعتدال، هر دو، بدون انجام تعهدات خود در قبال مردم، آن‌ها را به ناآرامي دعوت مي‌کردند و ‏مي‌کنند. مع الوصف، در اين بازار شلوغ، نان و حلوا خير نمي‌کنند، و اين امکان وجود دارد که نخبگان نياوراني، خود قربانيان اين فضايي شوند ‏که خويش به وجود آورده‌اند.‏

تز ‏2.‏

 البته نخبگان کهنسال نياوراني، در طرد متجاوز از هفت هزار مدير اغلب نسل دومي دولت قبل، اولاً عصر سازندگي را در ذهن دارند که ‏طي آن، به حکم کتاب «سامان سياسي در جوامع دستخوش تغيير»، به نحوي سلطه بلامنازع پديد آمد، تا توسعه به هر تقديري پيش برود؛ در ثاني، ‏گمان مي‌کنند که فرايند پي گيري اصلاحات اقتصادي در کشورهايي همچون مکزيک و لهستان، با وجود يک حزب اقتدارطلب که مي‌توانست ‏موجب تجميع منافع اجتماعي متضاد با يکديگر باشد، باعث گرديد تا توسعه و اصلاحات با ‏قدرت بيشتري به پيش برود.

 ولي، اين تصورات در ‏مورد دولت يازدهم صادق نخواهد بود؛ چرا که دولت يازدهم، با انکار بي‌اغماض حتي نقاط قوت دولت قبل، تلاش کرد تا بگويد که بسيار بهتر ‏از آن عمل خواهد کرد و با اين کار از يک سو، سطح توقعات و انتظارات مردم ‏را افزايش داد، و از سوي ديگر، براي هواداراني که به سياه‌نمايي ‏هولناک دولت يازدهم از دولت پيش اعتقاد داشتند، به اين معنا بود که دولت يازدهمي‌ها مي‌توانند بدون پيروي ‏از شيوه‌هاي مبدعانه دولت نهم و ‏دهم،

راه حل مسائل و توسعه کشور را ارائه دهند.

به نظر مي‌رسد که دولت يازدهم، اصرار دارد تا به هر قيمت، دولت نهم و دهم را به يک «ننگ ‏ملي» تبديل کند؛ در نتيجه، دولت يازدهم، بيش از هر چيز خود را به يک مخمصه منطقي انداخته است که نه تنها راه حل‌هاي خودش درست کار ‏نمي‌کنند، بلکه جبراً خود را از استعمال راه‌حل‌هاي مبدعانه دولت پيشين که براي نخستين بار با فلج‌کننده‌ترين تحريم‌هاي تاريخ مواجه شد، محروم ‏کرده است. ‏

 تز ‏3.‏

 نکته ديگر اين است که در اين شرايط و با توجه به ناتواني قطعي کهنسالان در گشودن گره شرايطي که لزوماً به جوانفکري نيازمند است، ‏علاوه بر منازعات بين گفتماني در مقابل نخبگان نياوراني و اصولگرايان، با يک منازعه درون گفتماني در متن نخبگان ناهمسان نياوراني ‏نيز مواجه ‏خواهيم شد. نخبگان نياوراني مي‌دانند که کار از جايي ايراد دارد، و حال که پس از دو سال، ديگر نمي‌توانند دولت پيشين را مقصر تمام ‏رويدادهاي سوء عالم قلمداد کنند، بالاجبار، يکديگر را مورد شماتت قرار مي‌دهند. ترديدي نيست که آن‌ها يک گروه نخبه فني هستند و در ‏اصول ديدگاه‌هاي نظري يا مکتبي اختلاف نظرهاي عميقي دارند. اين اختلاف‌ها، بويژه ميان مديران فني و کارگزار از يک سو و چهره‌هاي با ‏منشأ دانشگاهي از سوي ديگر رخ مي‌نماياند. نمونه اين اختلاف نظر را مي‌توان در رويارويي رئيس کل بانک مرکزي از يک سوي و وزير اقتصاد ملاحظه ‏کرد.‏

 تز ‏4.‏

 در يک سطح عميق‌تر، ريشه‌هاي اين روحيه نخبگان نياوراني، باز مي‌گردد به اين که آن‌ها خود را با ساير نخبگان و نه با همه مردم طرف ‏مي‌بينند. خب؛ واقع آن است که اين روحيه نزد بسياري از نخبگان ما هست. آن‌ها فراموش مي‌کنند که ساختار نخبگاني در کشورهاي دموکراتيک ‏امروز، به طور کلي، و در کشور نفتي ما خصوصاً، تناسب چنداني با آنچه در قاعده هرم جامعه مي‌گذرد ندارد. در نتيجه، ميدان معاملات ‏نخبگاني، صحنه کسب امتيازات، بدون تعهدات و مسئوليت‌هاي مربوطه در قبال جامعه است. به تبع، جامعه ما همواره شاهد پيدايش مجموعه‌اي ‏از شئون اجتماعي مستقل بوده است که به طرز غافلگير کننده‌اي خود را در رويدادهاي فراگيري مانند ثبت نام هدفمندي يارانه‌هاي يا انتخابات ‏نشان مي‌دهند.‏

 تز ‏5.‏

به اين ترتيب، ثبات مطلوب در دولت يازدهم، به ابتکار، شناخت کافي نسبت به ‏عناصر مختلف نيروهاي دخيل و مهم، هوشمندي بسيار و ‏دقت عمل و انضباط بسيار بستگي دارد که غالباً توسط نخبگان جوان قابل عرضه است. ابداً نمي‌توان به يک ثبات نسبي که تنها از طريق مداخلات ‏سياسي توسط «پير با نفوذ جريان مسلط بر نياوران» دل بست. در شرايطي که به رغم «سامان سياسي در عصر سازندگي»، مطبوعات و شبکه‌هاي ‏اجتماعي و راديو تلويزيوني متنوع‌تري وجود دارند که در مورد سياست‌هاي گروه نخبه حاکم کاملاً حساس هستند، و از آن بيش، رويدادهاي ‏مردمي مانند ثبت نام هدفمندي يارانه‌ها يا سفرهاي استاني نيز صحنه واکنش فوري و بلافصل مردم به تصميمات نه چندان صميمانه گروه نياوران ‏است، خب؛ در اين وضع و حال، حفظ ثبات در دولت يازدهم با دشواري بسيار مواجه است، و اين، تنها به دولت آسيب نمي‌زند، بلکه کشور را ‏تهديد مي‌کند. البته گاه به نظر مي‌رسد که حلقه نياوران دل آرام دارد که اين جريان‌هاي بي‌ثبات کننده کل کشور را هدف قرار مي‌دهند و از ‏اين طريق، اطمينان دارند که منتقداني که بارها نشان داده‌اند دلسوزان راستين انقلاب هستند را روياروي مردم قرار خواهند داد. اين، بازي ‏خطرناکي است که به سهولت مي‌تواند مورد سوء استفاده دشمن بيروني کشور قرار گيرد.‏

  ************************************

روزنامه اطلاعات**

همكاري‌هاي منطقه‌اي براي تأمين امنيت خاورميانه/ابوالقاسم قاسم زاده

رئيس جمهوري آمريكا سران كشورهاي عربي خليج‌فارس را به كمپ ديويد براي مذاكره درباره امنيت منطقه دعوت كرد. به روايت برخي از تحليلگران سياسي آمريكا، «ملك سلمان» شاه سعودي از ترس كودتا در غياب او در رياض، در حالي كه ابتدا به طور رسمي اعلام كرده بود كه براي ديدار اوباما به واشنگتن خواهد رفت، از رياض خارج نشد و وليعهد خود را همراه پسرش «محمد سلمان» كه مسئوليت وزارت دفاع و فرماندهي بمباران‌هاي يمن را به عهده دارد، به كمپ ديويد فرستاد. قابوس، سلطان عمان نيز بيماري خود را بهانه قرار داد و وليعهدش را براي شركت در نشست با اوباما راهي واشنگتن كرد. سران عمان با مواضع سعودي‌ها اختلاف‌نظر دارند و آشفتگي‌هاي كنوني را نتيجه جنگ با يمن و سياست‌ورزي‌هاي غلط شاه جديد سعودي و همراهان او مي‌دانند كه حوزه‌هاي خليج‌فارس را وسيع‌تر دچار بحران مي‌كند. اميران قطر و كويت به كمپ ديويد رفتند، اگرچه در پايان نشست امير قطر گفت، امنيت خليج‌فارس تنها با همكاري كشورهاي حوزه خليج‌فارس تأمين مي‌گردد. امير كويت در حالي كه مخالفت علني و شديد با سياست‌هاي جنگي سعودي‌ها ابراز نمي‌كند، اما تلاش دارد تا فاصله خود را با سياست‌هاي جنگي سعودي‌ها در بحران كنوني يمن محفوظ نگه دارد.

دعوت سران قبيله‌اي عربي در حوزه خليج‌فارس از سوي اوباما به كمپ‌ديويد، بيش از هر چيز خاطره تلخ ديدارهاي «مناخيم بگين» نخست‌وزير رژيم صهيونيستي با «انوارالسادات» رئيس جمهور مصر را زنده كرد كه به دعوت «كارتر» به آمريكا رفتند و قرارداد مشهور كمپ‌ديويد را امضا كردند. اين بار فراخوان اوباما از سران قبيله‌اي عربي عضو شوراي همكاري خليج‌فارس به كمپ‌ديويد از سوي برخي از شخصيت‌هاي سياسي مستقل و مشهور در كشورهاي غربي نقد شد و آن را تكرار ديكته سياسي كاخ سفيد به اعراب منطقه ناميدند. به خصوص كه بيانيه پاياني نشست كمپ ديويد ديكته دستورات كاخ سفيد به نمايندگان از حاكمان در شيخ‌نشين‌هاي جنوبي خليج‌فارس بود.

اوباما رئيس جمهوري آمريكا چند دستور كار را به شيوخ حاكم در حاشيه جنوبي خليج‌فارس ديكته كرد:

 1ـ نگراني امنيتي اين حاكمان به خصوص در عربستان سعودي بيش از آنكه منشاء خارجي داشته باشد از درون و از سوي مردم و شهروندان اين كشورها است. نبود ابتدايي‌ترين دمكراسي و رعايت حقوق مردم در اين كشورها روز به روز نارضايتي عمومي را گسترده مي‌سازد و تهديد امنيتي براي حاكماني كه خود را «دولت‌» مي‌نامند، ناشي از سلطه قبيله‌اي آن‌ها بر مردم است. قبل از نشست كمپ‌ديويد، اوباما در مصاحبه‌ با يك شبكه تلويزيوني آمريكا درباره تهديد امنيتي ايران عليه سعودي‌ها و ديگر حاكمان در خليج‌فارس، گفته بود كه، «نارضايتي مردم و نبود دمكراسي موجب توليد ناامني در اين كشورها است.»

بيان اين نگاه و نظر رئيس جمهوري آمريكا براي سران عربي شركت‌كننده در نشست كمپ‌ديويد، تلخ بود، به خصوص آن كه برخي از رسانه‌هاي غربي آن را انعكاس خبري و گزارشي دادند.

 2ـ اوباما به صراحت به شيوخ عرب حوزه‌ خليج‌فارس در كمپ ديويد گفت كه امنيت آن‌ها از نظر آمريكا در ذيل امنيت «اسرائيل» محاسبه مي‌شود و اولويت‌ اول براي دولت آمريكا، تأمين و پايداري امنيت رژيم صهيونيستي است. اوباما از آن‌ها خواست تا هر چه بيشتر و بهتر روابط خود را با اسرائيل تنظيم و نزديك‌تر سازند تا در مدار عمومي قدرت آمريكا قرار گيرند. اين دستور‌العمل نيز انعكاس بسيار منفي در كشورهاي عربي داشت و جوامع عربي در آن نهايت ذلت شيوخ قبيله‌اي حاكم بر شيخ نشين‌هاي حوزه خليج‌فارس را ديده‌اند! آن هم در حالي كه «نتانياهو» شديدترين فشارها را عليه فلسطينيان در سرزمين‌هاي اشغالي و در كرانه باختري وارد مي‌سازد، همچنان مزارع و روستاهاي فلسطينيان تخريب مي‌گردد و شهرك‌هاي جديد صهيونيستي بنا مي‌شود.

اوباما با جمله‌اي در بيانيه‌اي كه آمريكا خواهان تشكيل كشور فلسطيني در كنار اسرائيل است. تلاش كرد تا دستورالعمل‌ پيروي اعراب از اسرائيل، متحد استراتژيكي آمريكا در منطقه را تلطيف كند. اما چند نويسنده مستقل عرب در نقد نشست كمپ‌ديويد نوشتند، اوباما آشكارا به سران عرب حوزه خليج‌فارس هشدار داد كه اگر مي‌خواهند در سايه قدرت‌ نظامي آمريكا باشند بايد رژيم صهيونيستي را به رسميت بشناسند تا امنيت آن‌ها از «تل‌آويو» تأمين‌ شود!

 3ـ محور ديگر در فضاي تبليغات سياسي، نگراني از توافق هسته‌اي با ايران بود كه در بيانيه بار ديگر جملات تكراري گذشته از سوي آمريكا آمده است كه كاخ سفيد دوستان خود را با انجام توافق هسته‌اي با ايران فراموش نخواهد كرد. آن‌ها را از مسير مذاكرات مطلع مي‌سازد و توافق نهايي هسته‌اي با ايران موجب بسط امنيت منطقه‌اي خواهد شد.

نشست رئيس جمهوري آمريكا با سران عرب شوراي همكاري خليج‌فارس در كمپ ديويد، يك مانور سياسي بود تا اوباما از آن در سياست‌هاي داخلي خود، به خصوص در مقابله با راست‌هاي افراطي در كنگره آمريكا و لابي‌ صهيونيست‌ها در نيويورك و واشنگتن، بهره‌برداري كند. اين نشست يك واقعيت سياسي را نشان داد كه «امنيت منطقه‌اي» تنها با همكاري كشورهاي منطقه به دست مي‌آيد و مجموعه بحران‌ها در خاورميانه در راستاي منافع رژيم صهيونيستي قرار دارد. خاورميانه كانون بحران در جهان شده است و تنها از طريق همكاري‌هاي منطقه‌اي از سوي كشورهاي مسلمان مي‌توان به حل اين بحران‌ها دست يافت و امنيت پايدار منطقه را تأمين كرد.

 ************************************** 

نام:
ایمیل:
نظر: